18 مرداد 1402 | 23 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

استصحاب - جلسه 021

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی‌الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.

در جلسه قبل در تاریخ استناد علماء به احادیث برای اثبات حجیت استصحاب؛ کلام شیخ اعظم قدس سره را نقل کردیم که فرموده «أوّل من تمسّک‏» والد شیخ بهائی است. البته احتمال هم دارد ابن ادریس هم رضوان‌الله علیه استناد کرده باشد به دلیل این‌که جمله‌ای به‌کار برده که این جمله در روایات هست و حدس زده می‌شود که از آن‌جا باشد. ولی بعد عرض کردیم که اما در عین حال ولو ابن ادریس هم باشد ما می‌بینیم که فقهای بعد، اصولیون بعد اصلاً توجهی نکردند و آن‌ها استناد به روایات ننمودند. و گفتیم کتاب‌‌ها را شمردیم مثلاً علامه در کتاب‌های اصولی‌اش همین‌جور است یا اعرجی در کتاب‌های اصولش همین‌جور است و، و، ...

دیروز بعد از بحث یکی از فضلائی که از طریق مجازی بحث‌ها را دنبال می‌کنند تشریف آوردند و گفتند نه، علامه در نهایة ‌الوصول‌شان استناد کردند به این روایات و بنابراین «أوّل من تمسّک‏» نمی‌شود والد شیخ بهائی، چون این‌ها متأخر هستند، این‌ها مال زمان صفویه هستند. علامه پس تمسک فرموده و این حرفی که شما می‌زنید که غیر از این دو نفر کسی ندیدیم و این‌ها نکردند درست نیست. خب عبارتی هم آوردند آدرس دادند، ما خیلی تعجب کردیم که بالاخره پس در نهایة الوصول این‌چنینی است و اگر غفلتی کأنّه شده از علماء که گفتند اول آن است و ما هم که مراجعه کرده بودیم به نهایة الوصول، حالا دیدیم نه، استدلال نکردند. خب گفتم، چیزش را دادند، امروز نگاه کردم دیدم که خب بحث استصحاب در جلد چهارم نهایة‌ الوصول مطرح شده، آن‌جا را هم که باز دو مرتبه امروز نگاه کردیم هیچ استدلالی به اخبار نشده در آن‌جا. آدرسی که دادند جلد اول است. آدرسی که دادند این‌جا جلد 1 صفحه 39 و جلد 1 صفحه 46. این بخش مقدمه آیت‌الله سبحانی است برای جلد اول، در جلد اول مقدمه‌ای دارند آیت‌الله سبحانی مفصل است. یک گزارشی از علم اصول ایشان در این مقدمه بیان کردند و خب تقسیماتی دارند تا عبارت ایشان را می‌خوانم. تقسیماتی دارند همین صفحه 39 که آدرس دادند این است:

می‌فرمایند: «و أمّا حکم الشاک فهذا هو بیت القصید فی المقام. أقول: الشکّ على أقسام أربعة»: اصلاً این عبارات به علامه هم نمی‌خورد. عبارات مال علامه «الف. الشکّ فی شیء له حالة سابقة اذا شککنا فی بقاء حکم أو بقاء موضوعٍ کنّا جازمین به سابقا، و إنّما نشک فی بقائه، فهنا یؤخذ بالحالة السابقة و یسمّى باصطلاح الأصولیین بالاستصحاب عملا بالسنّة: لا تنقض الیقین بالشک». این عبارت مال آیت‌الله سبحانی است و ایشان این‌جور فرموده که تا می‌رسد صفحه 51 بیشتر، خیلی مفصل است و مقدمه مفصلی است تا...، باز هم همین‌جور؛ خیلی طولانی است این مقدمه‌ای که ایشان دارند. خب پس آن مطلبی که... بله؛ تا صفحه 60 این مقدمه طول می‌کشد که آخرش هم جعفر السبحانی، قم المشرفه، مؤسسة الامام صادق، 7 ربیع الثانی 1425.

بنابراین باید وقتی ما به کتاب‌ها مراجعه می‌کنیم مخصوصاً اگر جلد اول باشد؛ توی نرم‌افزار که نگاه می‌کنیم به مجرد این‌که آدرس داده جلد اول یک مطلبی هست نمی‌توانیم به آن کتاب نسبت بدهیم؛ به مؤلف آن کتاب، باید ببینیم توی مقدمه، محقق این‌هایی که مقدم می‌نویسند شاید توی کلمات آن‌ها باشد. در جلد اول معمولاً این‌چنینی است دیگه. بلکه حتی جلدهای بعدی هم گاهی با یک کتابی، یک رساله، یک چیز دیگری چاپ می‌شود. مثلاً حاشیه مرحوم ایروانی آخرش یک رساله‌ای است راجع به اِعراض عن الملک؛ حالا کسی آن‌جا ببیند بگوید که مثلاً ایروانی در حاشیه مکاسب این‌جوری گفته، این یک دقتی می‌خواهد در این موارد، توی نرم‌افزارها که آدم مراجعه می‌کند خب صفحه می‌آید و شماره صفحه است. دیگه حالا قبل و بعد و این‌ها را دیگه نمی‌دانیم این‌ها این‌جا این‌جور عبارتی است. خیال می‌کند مال این کتاب است. خب این یک نکته‌ای بود که تشکر البته می‌کنم من از آن بزرگواری که معلوم می‌شود مطالب را دنبال می‌کنند و اهمیت می‌دهند. حالا دیده ایشان به ذهن شریفش آمده بود که علامه قائل است، این مطلب را می‌فرماید، ایشان هم به روایات استناد فرموده؛ از آن مدرسه‌شان بلند شده بود آمده این‌جا برای بیان این مطلب، این مورد تقدیر هست و شکرالله سعیه.

بحث در سند روایت صحیحه زراره أولی بود که تعبیر شده بود، تعبیر فرموده بودند در مصباح الاصول مثل بزرگان دیگر به صحیحه زراره. عرض کردیم علی مبانی محقق خوئی قدس سره باید گفت این روایت ضعیفه هست سنداً و اشتباه در توصیف به صحیحه برای اتکاء به نقل صاحب وسائل کأنّه پیش آمده، چون نقل صاحب وسائل این است که محمد بن الحسن یعنی شیخ طوسی بإسناده الی حسین بن سعید، خب آقایان گفتند إسناد شیخ به حسین بن سعید که تمام است، بقیه من فی السند هم تمام هستند پس صحیحه می‌شود دیگه، مثل بقیه روایاتی که می‌گوید بإسناده عن کی، بإسناده عن کی، وقتی می‌بینیم إسناد صحیح است، من وقع فی‌السند هم صحیح است خب صحیحه می‌شود دیگه، یعنی عدل امامیه.

و لکن گفتیم این روایت تنها ناقل شیخ طوسی است. کافی نیست، استبصار نیست، کتب دیگر نیست، این روایت فقط و فقط ناقل شیخ طوسی است آن هم فقط در تهذیب دون الاستبصار. و در تهذیب اوائل کتاب ‌الطهاره تهذیب است. مثلاً حدیث یازدهم است که این بزرگوار در تهذیب تا در معظم کتاب الطهاره به تعبیر خودش در مشیخه بناءشان بر این بوده که تمام من وقع فی‌السند از خودش تا امام را ذکر کند. آن‌جا روایت را این‌جوری نقل...، اول در حدیث هشت، روایت را این‌جوری نقل می‌کند. «أخبرنی الشیخ المفید عن احمد بن محمد بن حسن بن ولید عن کی، عن کی، عن حسین بن حسن بن أبان عن حسین بن سعید تا...، بعد هی، بعد روایت بعد را هی می‌گوید و بهذا الإسناد، و بهذا الإسناد عن الحسین بن سعید، بهذا الإسناد عن حسین بن سعید تا می‌رسد به روایت یازدهم که روایت ما هست. آن هم می گوید بهذا الإسناد؛ یعنی همان که در حدیث هشت گفتم عن الحسین بن سعید. پس شیخ در تهذیب به این سند، این روایت را دارد نقل می‌فرماید. به این سند که نقل می‌فرماید پس در سند چه کسی قرار گرفته؟ این آقازاده، به قول مرحوم شیخنا الاستاد در درس می‌گفت آقازاده، این آقازاده که پسر محمد بن حسن بن ولید که از اعاظم علماء هست و مرحوم صدوق از تلامذه او است و این‌قدر به او عقیده دارد که یتبعه در تصحیح و چی. خب پسر ایشان احمد بن محمد بن حسن بن ولید که ایشان راوی اول است و شیخ مرحوم شیخ مفید قدس سره است. و محقق خوئی می‌فرمایند به هیچ وجه وثاقت این آقا علی‌رغم این‌که آقازاده هم هست ثابت نیست. می‌فرمایند: «فتحصّل أنه لم تثبت وثاقة الرجل بوجه، و کیف کان، فلا ینقضی تعجبی من عدم تعرض الشیخ لحاله فی رجاله»، شیخ طوسی هم اصلاً در رجالش ایشان را متعرض نشده، پس این سند به خاطر این‌که راوی‌اش، بعض از رواتش جناب احمدین محمد بن حسن بن ولید هست و هیچ راهی هم برای توثیقش نیست به نظر محقق خوئی بنابراین می‌شود ضعیف دیگه، و دیگر نمی‌شود به آن گفت صحیحه، این اشکال و عویصه‌ای که در مقام هست. برای تخلص از این مناقشه وجوهی ممکن است گفته بشود.

وجه اول: این است که خب اثبات کنیم وثاقت ایشان را و این مطلبی که آقای خوئی دارند که «لم تثبت وثاقة الرجل بوجهٍ»، این را نپذیریم و اثبات کنیم وثاقت این بزرگوار را و این بحث بحث مهمی است یعنی چون ایشان احمد در خیلی از روایات واقع شده و اگر ایشان وثاقتش ثابت بشود خب یک مشکله‌ی‌ بزرگی در خیلی جاها حل می‌شود. برای اثبات وثاقت ایشان حالا من عین عبارت معجم را می‌خوانم چون وجوه وثاقت تقریباً این جا آمده غیر از یکی‌اش که بعد اضافه می‌کنیم.

ایشان فرموده: «أحمد بن محمد بن الحسن بن الولید من مشایخ الشیخ المفید قدس سره و قد صحح العلامة کثیراً من الروایات التی هو فی طریقها»، علامه بسیاری از روایاتی که ایشان در طریقش واقع شده آن روایت را فرموده صحیحه است؛ سندش صحیح است. حالا هم در کتب فقهیه هم در آخر رجالش، رجال علامه؛ آن خلاصة الاقوال در آخرش أسناد به اشخاص مختلف را ذکر می‌کند و این‌که این سند ضعیف است یا صحیح است؛ آن‌جا بیان کرده «و قد صحح العلامة کثیراً من الروایات التی هو فی طریقها و کذلک الشیخ حسن صاحب المعالم، فیما حُکی عنه»، و این مال شیخ حسن صاحب معالم هم خیلی مهم است. چرا؟ چون ایشان و صدیق عالمش صاحب مدارک که با همین‌ها رفیق بودند و با هم درس شروع کردند خواندند و آمدند پهلوی مقدس اردبیلی؛ داستانش معروف است. این دو بزرگوار قائل هستند به این که وثاقت و عدالت روات باید با دو شاهد عادل ثابت بشود. اگر شیخ تنها بگوید ثقةٌ فایده ندارد. نجاشی تنها بگوید ثقةٌ فایده ندارد. بیّنه باید قائم بشود. ایشان با این‌که نظر شریفش این است که بیّنه باید قائم بشود در عین حال...؛ و ما در کتب رجال هم نداریم که اصلاً ایشان؛ مطرح نشده در کتب رجال، حتی شیخ طوسی را ایشان گفت تعجب می‌کنم. شیخ طوسی را در رجال این شخص معروف را نامش را نبرده و ترجمه‌اش را ذکر نکرده. حالا در فهرست ذکر نکرده وجه دارد. چون فهرست مال کسانی است که تألیف دارند، ایشان تألیف ندارد فلذا اسم...، اما در رجال چرا ذکر نکردند؟ «بل وثّقه الشهید الثانی فی الدرایة»،

س: استاد ببخشید؛ عبارت آن بزرگوار ؟؟

ج: عبارت؛ معجم رجال الحدیث آقای خوئی را داریم ...

«بل وثّقه الشهید الثانی فی الدرایة و الشیخ البهائی فی حاشیة حبل المتین». پس این‌ها هم موثق هستند. «و قال المیرزا فی الوسیط: و لم أر إلى الآن و لم أسمع من أحد یتأمل فی توثیقه». خب این‌ها وجوه توثیق شد که پس از مشایخ شیخ مفید است، علامه تصحیح کرده، شهید ثانی در درایه توثیق کرده، شیخ بهائی توثیق کرده و میرزا هم که گفته (میرزای استرآبادی ظاهراً در رجال کبیر) من کسی را ندیدم که تأمل داشته باشد لم اسمع و لم اَرَ کسی را که تأمل در توثیق این بزرگوار داشته باشد. یعنی تسالم دارند کأنّه در توثیقش، علمایی که ما درک کردیم. خب البته این‌ها مال اواخر هستند دیگه حالا، اواخر که می‌گوییم یعنی مثلاً قرن نهم، دهم. این‌ها «إلا أنه مع ذلک لا یمکننا الحکم بوثاقته. أما تصحیح العلامة، أو غیره للطریق، فهو اجتهادٌ منه، و لعله من جهة أصالة العدالة، کما استظهرنا البناء علیها من العلامة مما ذکره فی ترجمة أحمد بن إسماعیل بن سمکة»، ایشان نظر شریف‌شان آقای خوئی این است که علامه قائل به اصالة العداله بوده، یعنی اگر یک کسی مسلمان است «و لم یُرَ منه ذنبٌ» می‌گوییم عادل است. و این مطلب را ایشان از عبارتی در احوالات همین اسماعیل، احمد بن اسماعیل استفاده کردند که آن‌جا گفته بود ما چیزی که از او ندیدیم پس ثقه است و عادل است. یا از این جهت است، از این راه است یا از جهت اصالة العداله این‌ها آمدند گفتند. «أو من جهة کونه من مشایخ المفید»، و این‌ها هم شیخ الاجازه بودن را اماره وثاقت می‌دانند و ما قبول نداریم. «أو من جهة کونه من مشایخ المفید» و شاهد این‌که این احتمال درست است که شاید این بزرگان که آمدند، علامه گفته، تصحیح کرده، صاحب معالم تصحیح کرده ممکن است بر اثر این باشد که ایشان از مشایخ اجازه هست از باب شیخوخت اجازه گفته باشند فرمایش فاضل مجلسی است در وجیزه، چون مجلسی دوم؛ ایشان در رجال کتابی دارند به نام وجیزه که واقعاً هم وجیزه است، خیلی کوچک است. فرموده: «یُعدّ حدیثه صحیحاً لکونه من مشایخ الإجازة»، پس علامه هم لعل به همین وجه گفته، صاحب معالم هم لعل به همین وجه گفته، «لکنا قد ذکرنا فی المدخل» مدخل معجم الرجال «أن الشیخوخة للإجازة لا یلزمها الوثاقة، و لا الحُسن». خب پس بنابراین آن تصحیح علامه و غیر علامه رفت کنار. این هم که از مشایخ اجازه باشد این هم رفت کنار، ما هم قبول داریم ایشان از مشایخ اجازه هست، شیخ الاجازه هست

س: کبری است ولی ...

ج: ولی این کبری درست نیست. پس تا حالا دو وجه باطل شد. «و أما توثیق الشهید الثانی، و الشیخ البهائی، فهو أیضا مبنی على الاجتهاد و الحدس»، چرا؟ «إذ لا یحتمل أن یکون مثل هذا التوثیق منتهیا إلى الحس و السماع من الثقات»، احتمال نمی‌دهیم که با این فاصله، با این...، حالا گفتند علتش را. بله، ما اگر ده واسطه هم بخورد ولی این ثقه از او، او از او به دستش رسیده باشد این می‌شود حسی، احتمال متوفر هم داشته باشد محتمل الحس و الحدس می‌شود قبول داریم؛ اما احتمال حتی نمی‌دهیم که با این‌که توی کتب رجال فلان اصلاً راجع به این آقا حرفی زده نشده؛ مجلسی معنعناً تا کسانی که درک کردند احمد را همین‌طور سینه به سینه به او رسیده باشد. یا شهید ثانی همین‌جور یا شیخ بهائی همین‌جور. «کما هو الحال فی توثیق غیرهما من المتأخرین لمن یکون الفصل بینه و بینهم مئات من السنین»، متأخرین غیر حالا این‌ها هم بیایند کسی را توثیق کنند، کسانی را توثیق کنند که بین این متأخرین و آن‌ها صدها سال فاصله است. خب چه جور...، بعد این را توی آن مدخل توضیح دادند گفتند چون قطع شده و حال ما و حال این آقایان فرقی نمی‌کند؛ کتب رجالیه‌ای که دست آن‌ها بوده همین‌ها است که دست ما هست.

س: پس صرف فاصله زمانی دلیل‌شان اثبات شده زمانی است که، ضمیمه؟؟ این قرینه‌ای که فرمودید ؟؟

ج: آره، آره، بله، و الا فاصله زمانی اگر جوری باشد که فاصله هست ولی هی معنعناً اشکالی ندارد. «و لا سیما أنه لا یوجد لأحمد هذا ذکرٌ فی کتب الرجال»، اصلاً مغفول بوده، مُهمل است، توی کتاب رجال ذکری از آن نیست که ما احتمال بدهیم خب اگر ذکری بوده از آن خب حالا باز می‌گفتیم که لعل سینه به سینه حالا بوده «حتى أن العلامة قدس سره أیضا أغفل ذکره». در کتاب خلاصة الرجالش، نام ایشان را هم نیاورده اصلاً «و من هنا قال الفاضل التفریشی» نقد الرجال مال فاضل تفریشی است. قال، ایشان این‌جوری فرموده: «قال الشهید الثانی فی درایته: إنه من الثقات، و لا أعرف مأخذه». فاضل تفریشی فرموده او توثیق کرده ولی من نمی‌دانم مأخذ و منبع این توثیق کجا است؟ توی کتب رجال که نیست، جایی که نیست از کجا در آورده؟ فتحصل: أنه لم تثبت وثاقة الرجل بوجه، و کیف کان، فلا یقضی تعجبی من عدم تعرض الشیخ لحاله فی رجاله، مع أنه من المعاریف، و کثیرُ الروایة یا کثیرِ الروایة، و قد وقع فی طریقه إلى محمد بن الحسن بن الولید، و غیره». این عبارت اخیر یک راه جدیدی هم از آن استفاده می‌شود که گفتیم.

پس ایشان می‌فرمایند که «مع أنه من المعاریف، و کثیر الروایة»، خودمان هم که می‌دانیم؛ بالوجدان می‌بینیم که در اسناد فراوانی واقع شده. مبنای شیخنا الاستاد آقای تبریزی قدس سره، آقای آمیرزا جواد آقا این است که اگر کسی از معاریف باشد «و لم یُرَ فی حقه قدحٌ» این موجب، و این دلیل بر وثاقتش است با دو بیان که قبلاً بارها این را هم گفتیم دیگه.

یک بیانی ایشان دارند در کتاب‌شان أسس القضاء‌شان ظاهراً آن‌جا است که ایشان می‌فرمایند که یک کسی که معروف است، سر زبان‌ها است، همه او را می‌شناسند و در عین حال کسی قدحی راجع به او نمی‌گوید و حال این‌که رجالیون اهتمام داشتند به این‌که اگر رجالی و راوی ضعیف است، قدحی درباره او هست بگویند و این را از مستثنیات غیبت می‌شمردند. ابن داوود در اول رجالش می‌گوید که ولو این عیب است غیبت است ولیکن این‌جا به‌خاطر تحفظ بر دین ما این کار را کردیم که یک آدمی که خودش حجت نیست بر این جهت است.

خب ایشان فرموده کسی که در بین جماعتی که ‌آن‌ها اهتمام دارند به این‌که با چشم تیز دارند نگاه می‌کنند اگر خطایی دارد، اگر فلان است بگویند و هیچ‌کس حرف نزده این حُسن ظاهر دارد، این همین حُسن ظاهر است و مشمول روایت عبدالله بن ابی یعفور می‌شود که فرمود اگر کسی در بین محله‌ای زندگی می‌کند و کسی از او بدی نمی‌گوید فلان «فقد ثبتت عدالته و حرمت غیبته و فلان» که علماء می‌گویند حُسن ظاهر این اماره‌ی بر عدالت است، شارع این را اماره بر عدالت قرار داده. همین، توی یک محله‌ای دارد زندگی می‌کند می‌رویم از اهل آن محله می‌پرسیم می‌گویند نه ما بدی از او ندیدیم، نماز می‌آید بدی هم از او ندیدیم، این «ثبتت عدالته». این همین حُسن ظاهر است که آدم یک جایی زندگی می‌کند مردم می‌گویند... این‌ آقا هم توی حوزه‌های علمیه هست بین روات است، محدثین است، آن هم معروف، یک‌وقت کسی مطرح نیست در یک گوشه‌ای هست بله آن نه حُسن ظاهر پیدا نمی‌کند به این‌که، نمی‌بیند او را اصلاً توی انظار نیست، ولی کسی که توی انظار است فلان است همه... این معلوم می‌شود که مشمول آن روایت می‌شود.

این استدلال یک اشکالی دارد و آن این است که بعض من وَقَع در سند همان روایت عبدالله بن ابی یعفور، آن هم توثیق ندارد در کتب رجال؛ ولی من المعاریف است. آن‌وقت او را بخواهیم از این راه درست کنیم که خود ایشان هم آن را از همین راه، این می‌شود دُور....

س: ؟؟؟ از همین می‌خواست بکند ...

ج: آره

س: ؟؟؟

ج: آره دیگر. چون باید روایت عبدالله بن ابی یعفور ثابت باشد که صدر من المعصوم ...

س: ؟؟؟

ج: نه نه اوشان هم از همان راه، من دیده بودم که ایشان این را هم از همان راه درست کردند، این را جناب آقای شهید این‌ها عرض کردم که این دُور می‌شود این‌که ایشان فرمودند. ایشان فرمودند ایشان عدول کردند مثلاً توی مجالس استفتاء دیگر این، می‌گفتند نه ما اطمینان پیدا می‌کنیم، کسی که در بین یک جماعتی باشد و قدحی دارد با کسی نمی‌گوید این یوجب اطمینان نفس ما، ما نمی‌خواهیم داخلش کنیم در روایت عبدالله بن ابی یعفور، ما اطمینان پیدا می‌کنیم ...

س: به عدالت واقعی ...

ج: بله؟

س: اطمینان به عدالت واقعی.

ج: بله اطمینان پیدا می‌کند، از باب اطمینان می‌گوییم. مثلاً آقای حائری قدس‌سره، بله آقای حائری، من خودم نشنیدم این کلام را ولی دوست‌مان جناب آقای عندلیب حفظه‌الله نقل می‌کرد از آقای حائری که ایشان فرمود همین که شیخ طوسی می‌‌گوید ثقةٌ من اطمینان پیدا می‌کنم. شیخ طوسی بگوید ثقةٌ، فلانی ثقةٌ من اطمینان پیدا می‌کنم. آخر یک بحثی هست که قول رجالیون به چه وجه حجت است؟ ایشان گفته بود وجهش این است که من اطمینان پیدا می‌کنم، اطمینان حجت است. خب ...

س: ایراد ندارد حاج آقا ؟؟؟ کنم؟

ج: به چی؟

س: همین عبارت که می‌فرماید کأنّ ؟؟؟ کسی که بین مردم است حُسن ظاهر دارد، معروف است، قدحی  ندارد، حداقل عامل معاملة الثقه با آن می‌کنند اگر نگویند ؟؟؟  واقعیه دارد حداقل عامل معاملة الثقه با آن می‌کنند ؟؟؟

ج: نه یک مواردی ببینید اطمینان پیدا می‌شود ....

س: یعنی طریقیت قول ثقه به همان‌طور که مع الذکر طریقیت قول کسی که چنین حُسن ظاهری هم دارد برای وثاقتش کأنّ این یک طریق است بر یک وثاقت ظاهری هست بین عقلاء. این حُسن ظاهر اصلاً اسم حُسن ظاهر که طریقیت دارد این خود این عنوان خودش یک عنوان سیره‌ی بین عقلاء کأنّ شاید باشد صرف‌نظر از این روایت ...

س: وثاقت یک عدالت است، آن عدالت ....

س: ؟؟؟ عمل کردن و اعتماد کردن ....

س: ؟؟؟

س: ؟؟؟ الان طرف بخواهند بگویند آقا این ...

س: ؟؟؟ اطمینان ....

س: نه نه، آخر اطمینان به چی؟ من نکته‌ام روی این است، اطمینان به چی پیدا می‌کند؟ اطمینان ؟؟؟ این‌که حرفش واقعاً مورد اعتماد است یا نه ؟؟؟ جری عملی بر این است که آمن معاملة الثقه باشد، دوتا حرف است. یک‌وقت شما می‌گویی این آدم آدمِ مورد اعتمادی است، ملکات نفسانی‌اش درست است، تعمد بر کذب ندارد، ضابط و ثقه است، یک‌وقت این را می‌گویی، این را ما کشف نمی‌کنیم، اما یک‌وقت اصلاً بناء عقلاء بر این است که عامل معاملة الثقه باشد این بعید است....

س: ؟؟؟ شما عدالت را می‌خواهید بفرمایید یا وثاقت را؟

ج: عدالت، عدالت منتها خب ما می‌گوییم که به خدمت شما عرض شود آن را بارها هم ما دیگر اضافه کردیم که عدالتش که ثابت شد بعد به اصالة السلامة ضبط آن هم ثابت می‌شود، چون ما عدالت تنها کفایت نمی‌کند برای‌مان ...

س: ؟؟؟ از وثاقت مثلاً می‌خواهد درستش کند، به او اعتماد می‌کند ...

ج: برای همین که حُسن ظاهر دارد؟ اگر اطمینان پیدا نکنند هم می‌کنند این کار را؟

س: آخر اطمینان به واقعیت این ...

ج: بله به واقعیت دیگر، ممکن است خیلی آدم سالوس بازی هست، ظاهر شروع می‌کند ...

س: خیلی مشکل است بیاییم بگوییم به‌واسطه‌ی این به آن ...

س: آخر بین عقلاء کسی که خیلی در معرض بوده، خیلی می‌توانستند غربالش کنند و با غربالی که کردند چیزی پیدا نکردند این یک نوع ...

ج: نگفتند، ببینید کسی چیزی نمی‌گوید، نگفتند، چیزی نگفتند این مقدار است ....

س: ؟؟؟

ج: آن‌وقت می‌‌گویند پس حالا نگفتند چیزی درباره‌اش خب چرا این‌قدر آدم‌ها را گفتند این را نگفتند؟

س: ؟؟؟ حاج آقا یک‌جایی یک‌وقت وجوهی هست برای حالا مثل ؟؟؟، مثل تقیه وجوهی دیگری که می‌خواستند یک‌سری مصالح را رعایت کنند کأنّ حُسن ظاهر لا یستکشف، یک‌جایی هست که این‌قدر این طرف در معرض هست حُسن ظاهر یستکشف منه، اگر یستکشف من حُسن ظاهر صغری ثابت بشود کبرای ؟؟؟ و حجیت کسانی که حُسن ظاهر دارند را از این راه اثبات کنیم.

س: ؟؟؟ مبانی عدالت هم تأثیرگذار است این‌جا، اگر بگوییم «ملکة راسخة فی النفس» این‌طوری عده‌ای می‌گویند این به صرف این‌که ملکه راسخ است معلوم نیست که لحاظ بشود ...

ج: نه اماره‌ی بر آن، نه این‌که مثلاً حالا تا ببینید نه این‌که یک روز، این مثلاً سالیانی است توی حوزه هست و هیچ‌کس نمی‌گوید، قدحی راجع به این نمی‌کند این خب ...

س: لعلّ توی خانه با زن و بچه بد رفتار می‌کند؟

ج: نه

س: از کجا می‌‌گویید نه؟ این ملکة راسخة فی النفس که می‌‌گویند ...

ج: ببینید همه‌ی چیزهای افراد که برای ما روشن نمی‌شود ولی ...

س: خب همین ...

ج: نه نه ببینید وقتی که توی یک محله هست می‌بینند که چیزهای مختلف پیش می‌آید، مثلاً جنسی می‌خرد هیچ خیانتی نمی‌کند اگر پول هست زود می‌آید می‌دهد مثلاً، یک دعوایی می‌شود حرف زشت نمی‌زند، یک کسی چیز می‌کند گذشت می‌کند، آن‌‌جا آن کار، آن‌جا آن کار، آن‌جا آن کار، این‌ها مجموعاً می‌فهمیم که پس یک آدمی است که یا اگر ملکه هست این حالت ملکه را دارد خودش تربیت کرده، تهذیب کرده و این‌ها البته به این‌که سالیانی وقتی با او زندگی کردی ...

س: خب آن امور ظاهری مردم، علماء مخصوصاً مراعات می‌کنند ولو ...

ج: ببینید توی زندگی کم‌کم روشن می‌شود وقتی که. ما خودمان افرادی که ...

س: ؟؟؟

ج: ببینید نه نگاه کنید شما الان همه‌ی این افرادی را که می‌بینید چه‌جوری می‌گویید؟

س: ؟؟؟

ج: نه نه الان ببینید مثلاً ما خیلی‌ها را با عدالت قبول داریم واقعاً عادل‌شان می‌دانیم از علماء، از مراجع، حتی از طلاب محترم، فضلاء، دوستان‌مان عادل‌شان می‌دانیم. مگر ما توی همه‌ی خفایا و زوایای زندگی افراد هستیم؟

س: ما حُسن ظاهر را می‌گوییم ...

ج: نه نه، حالا شما ممکن است دیرباور باشید یک مقداری، نمی‌دانم حالا مقدار باوریِ شما را، ولی ...

س: ؟؟؟

ج: حالا این مراجع بزرگواری که شما تقلید می‌کنید از آن کسی که تقلید می‌کنید، نمی‌دانم تقلید می‌کنید یا نه؟

س: ما به حُسن ظاهر عدالتش را ثابت می‌کنیم، آن‌ها عدالت‌شان به حُسن ظاهر ...

ج: آهان یعنی فقط بگویید حُسن ظاهر دارد؟

س: حالا برخی از مراجع و حالا خیلی از نزدیک ...

ج: از کجا، همان همان که شما می‌گویید از نزدیک. الان شیخ انصاری را از کجا می‌‌گویی؟

س: حالا ما را مجبور نکنید بگوییم همه به حُسن ظاهر است ولی انصافاً با این ؟؟؟ که الان فرمودید ....

ج: عرض کردم این داستان‌ها، گفتم ابوی ما، گفتم من تازه که آمده بودم قم رحمةالله علیهم اجمعین این‌‌هایی که حالا در این داستان، با حاج آقا مصطفی دوست شده بودیم و این‌ها. آن‌وقت هنوز معمم نبود دیگر، مثلاً پالتو شلوار می‌پوشید.  گفت که، آن‌ور ما بود، گفت که من می‌‌خواستم از آقای بروجردی تقلید کنم به پدرم گفتم که خب علمیت آقای بروجردی خب به‌هرحال روشن است و معروف است و خودش و آقا هم درسش می‌رفته دیگر، امام هم درس آقای بروجردی؛ اما عدالتش را از کجا می‌گویی؟ امام فرمودند که آقای بروجردی، تقریباً با این عبارت، از آن ساداتی است که خیلی جوش می‌کند، یک چیز خلاف که می‌بیند ناملایم که می‌بیند خیلی جوش می‌کند، گفت مقتضای جوش کردن چی هست؟ این است یا به طرف بدی بگویی یا یک کار چی بکنی، ولی فرموده بود که هیچ‌وقت دیده نشده که ایشان علیرغم این حالت شدت غضبی که برایش پیدا می‌شود و جوش می‌کند از مرز شرع خارج بشود. اگر توی زندگی‌ ایشان هم این‌جوری بود دیگر، اگر یک وقتی هم یک چیزی پیش می‌آمده روی اشتباه فوراً عذرخواهی می‌کرده یا بالاتر از عذرخواهی. باز مرحوم ابوی رحمةالله علیه نقل کردند که آقای بروجردی داشتند می‌آمدند درس، یک بنده‌ی خدایی طلبه‌ای خدمت ایشان می‌رود اظهار حاجت می‌‌خواسته بکند چی، آقا می‌گویند من حالا دارم درس می‌روم این را بعد از درس مثلاً شما تشریف بیاورید. خب آن طلبه هم جدا می‌شود از آقا ولی می‌رود درس و می‌رود همان جلوها می‌نشیند همان حلقه‌ی جلو که آقای خامنه‌‌ای هم می‌‌گفتند من همیشه زود می‌رفتم و با بقیه جلو می‌نشستم برای این‌که خوب بتوانم، که آن حلقه‌ی جلو مثلاً آقای صافی، آقای آشیخ لطف الله صافی، آقای آشیخ علی صافی بالاخره این‌ها آن‌جا می‌نشستند. گفتند که آقای بروجردی آمد و شروع به درس فرمودند و یک مقداری که بحث کردند و این‌ها، این آقا یک اشکالی، همین آقایی که آقا به او گفته بودند بعد از درس بیا. خب یک مطلبی به ذهنش می‌آید شروع می‌کند اشکال کردن و حرف زدن. آقای بروجردی می‌فرمایند مگر نگفتم بعد از درس، سنگین بود گوش‌شان خیال کردند راجع به آن دارد صحبت، آن حرف چیزِ را دارد این‌‌جا می‌گوید. آقای صافی حالا نمی‌دانم کدام صافی‌ها که آقا فرمودند که گفتند آقا راجع به این مطلبی که فرمودید ایشان دارند صحبت می‌کنند. خب آقای بروجردی چیز کردند و بعد گفتند که، درس که تمام شد از منبر که آمدند پایین فوراً خم شدند دست این ‌آقا را بوسیدند، گفتند من را ببخشید، زعیم است، آقای بروجردی خیلی عظمت داشت دیگر مرجع، خب دست این را بوسید گفت من را ببخشید که من اشتباه کردم. و داستان‌های خیلی متعددی است که خیلی ایشان یا یک آقایی را توی درس خلاصه خیلی چیز می‌شوند و ایشان هم عصبانی می‌شود و فلان، این آقای آسید مصطفی گفتند که دنبال من فرستادند بعد از یا فردا صبح ساعت، درشکه بگیر برویم خانه‌ی آقای فلان. آقا هم گفتند که بله من چیز شدم و گفتم بابا این‌ها... گفتند نه. خلاصه صبح زود درشکه  گرفتیم رفتیم خانه‌ی آن آقا توی خیابان آذر نمی‌دانم کجا بود، آقا رفتند منزل او که آن آقا گفت آقا ما که افتخار می‌کنیم شما با ما... خیلی مواظب خودش بود آقای بروجردی رحمةالله علیه.

س: بله فرمایش شما درست است ولی ....

ج: ببینید هان پس بنابراین از همین چیزها دیگر آدم می‌فهمد دیگر، همه‌ی زندگی آدم چه می‌داند چه‌جوری است ....

س: بله، ولی صرف این‌که در کلمات رجالی نقد نشود به این مرحله از همان‌طور که خودتان لحظاتی پیش اشاره فرمودید به این مرحله از تدقیق نمی‌رسد. بله یک موقعی یک چیزی فرمایش خود حضرتعالی تصریح می‌کند که ما زیر و بم زندگی‌اش را بررسی کرد آن‌موقع ممکن است عدالت واقعی هم احراز بشود ولی به این مقدار نه.

س: بیان دوم ...

ج: بله بیان دوم که اطمینان دیگر.

پس بنابراین راه دیگر هم این است که ما بگوییم ما اطمینان پیدا می‌کنیم از، پس این راه‌هایی است که برای توثیق جناب احمد گفته شده است.

عرض می‌کنم به این‌که این هم مهم است این شیخوخة الاجازه که گفته شده یکی از راه‌های کشف وثاقت هست که ایشان مطرح فرمودند در همان جلد اول معجم الرجال امارات وثاقت را بررسی کردند که این مقدمه معجم الرجال کتاب خوبی است این مقدمه این محور قرار بگیرد برای بحث‌های رجالی. ششمین اماره شیخوخة الاجازه «فقد اشتهر أن مشایخ الإجازة مستغنون عن التوثیق‏» این‌ها نیاز به توثیق.... بله آقا؟

س: ؟؟؟ وجه دوم ...

ج: حالا این‌ها وجوهی بود که حالا داریم برمی‌گردیم به این‌که ..

«و الجواب عن ذلک: أن مشایخ الإجازة على تقدیر تسلیم وثاقتهم لا یزیدون فی الجلالة و عظمة الرتبة عن أصحاب الإجماع و أمثالهم» اشکال اولی که ایشان می‌کنند می‌‌گویند بابا مشایخ اجازه دیگر بالاتر از آن هجده‌تایی که اصحاب اجماع هستند و کشّی در رجالش گفته که بالاتر نیستند در عظمت و جلالت و این‌ها. آن‌ها را متعرض شدند وثاقت‌شان را گفتند رجالیون، آن‌‌ها مستغنی از توثیق نیستند اما این هرکه مشایخ اجازه هست مستغنی از توثیق شده برای این ذکر نکردند؟ این حرف درست نیست که مستغنی هستند از... این درست نیست. بعد می‌فرمایند که «و الصحیح أن شیخوخة الإجازة لا تکشف عن وثاقة الشیخ کما لا تکشف عن حسنه» وثاقت که هیچی، کشف از حُسن هم نمی‌کند چرا؟

س: حسن مرادشان چی هست؟

ج: مدح است ...

س: صرف مدح ....

ج: آره مدح ‌آره؛ چون آقای خوئی خبر حَسَن را هم حجت می‌داند.

 «بیان ذلک»، ظاهراً ولی این شیخنا الاستاد آقای آیت‌الله وحید ظاهراً حجت نمی‌دانستند ظاهراً آن‌موقع توی درس و این‌ها، خبر حَسَن را می‌گویند این مدحی درباره‌اش هست ولی وثاقتش...

«بیان ذلک: أن الراوی قد یروی روایة عن أحدٍ بسماعه الروایة منه» خودش شنیده از او می‌آید نقل می‌کند، این‌که به آن نمی‌گویند شیخ الاجازه، این از مشایخش هست ولی شیخ الاجازه به آن نمی‌گویند «و قد یرویها عنه بقراءتها علیه» این هم یک سؤال «و قد یرویها عنه لوجودها فی کتابٍ قد أجازه شیخه أن یروی ذلک الکتاب عنه من دون سماع و لا قراءة» مثل این‌که مثلاً‌ کتاب کافی است مؤلف آن هم محمد بن یعقوب کلینی است، مثلاً ما می‌رویم از آقای نجفی مرعشی می‌گوییم اجازه به ما می‌دهد، حالا ایشان اجازه می‌دهد. در این‌جا من نه از آقای نجفی مرعشی شنیدم این را روایات را و نه قرائت کردم پیش ایشان، سماع و قرائتی در کار نبوده ولی ایشان به من اجازه داده. این اجازه فایده‌اش چی هست؟ فایده‌اش این است که از این به بعد می‌توانم بگویم اخبرنی، حدثنی السید المرعشی عن فلان عن فلان. می‌فرمایند که «فالراوی یروی تلک الروایة عن شیخه» به همین که شیخ اجازه‌اش است «فیقول: حدثنی فلان، فیذکر الروایة» حدثنی فلان آن‌وقت روایتی که آن تحدیث کرده نقل می‌کند «ففائدة الإجازة هی صحة الحکایة عن الشیخ و صدقها» یعنی صدق حکایت، دروغ نگفته که دارد می‌گوید حدثنی «فلو قلنا» پس این می‌شود شیخ اجازه، آن‌وقت این آقایی که مجاز است از این شیخ اجازه دارد نقل می‌کند. حالا اگر شما این آقایی که مجاز است را ثقه بدانید، مثل شیخ مفید که الان ما ثقه‌اش می‌دانیم، این احمد چی هست؟ شیخ اجازه‌ی شیخ مفید شده، این‌که شیخ الاجازه‌ی شیخ مفید بوده برای این بوده که شیخ مفید بگوید حدثنی، همان‌طور که یادتان باشید خواندیم آن‌جا گفت حدثنی؛ شیخ مفید در صفحه‌ی هشت بود دیگر. این‌جا می‌گوید «ما اخبرنی به الشیخ ایده الله» یعنی شیخ طوسی «اخبرنی به الشیخ ایده الله عن أحمد بن محمّد» اخبرنی گفته، حالا این عبارت مال مفید نگفته حدثنی، می‌گوید اخبرنی الشیخ المفید عن احمد بن فلان، خبر داده از آن. خب این‌جا پس فایده‌اش این است. حالا اگر ثقه از ثقه ما قائل بشویم چون قبلاً یک بحثی داشتند که اخبار ثقه از ثقه دلالت بر وثاقت می‌کند و هذا می‌فرماید این‌که بگوییم ثقه از ثقه اگر نقل کرد این دلالت می‌کند بر این‌که آن منقولٌ‌منه ثقه هست ایشان می‌گوید این درست نیست «و قد أفرد المحدّث النوری فی المقام، فجعل روایة مطلق الثقة عن أحد کاشفاً عن وثاقته و اعتباره» این‌جا هم خب شما می‌گویید این ‌آقا کیست؟ شیخ اجازه‌ی شیخ مفید است، شیخ مفید که ثقه هست و حالا دیگر دارد از این آقا نقل می‌کند، پس این آقا معلوم می‌شود ثقه است؛ چون ثقه که از غیر ثقه نمی‌آید نقل کند. این‌هایی که می‌‌گویند شیخ اجازه مستغنی است از چه باب می‌‌گویند؟ لابد از این باب می‌‌خواهند بگویند و الا چیست؟ شیخ اجازه هم که گفتیم فقط هنری که دارد شیخ اجازه شدن این است که این آقا بتواند بگوید حدثنی، اخبرنی و در این حدثنی و اخبرنی دروغ نگفته بشود حرفش صادق باشد، این است. فلذاست چون شیخ الاجازه بودن فقط اسناد را درست می‌کند، حدثنی و اخبرنی را درست می‌کند نه چیز آخری را و نقل ثقه از شیخ اجازه موجب این نمی‌شود که او را ثقه بدانیم، اماره‌ای بر وثاقت نیست، چون هرکسی حق دارد از دیگری نقل بکند ولو ثقه نباشد، مجهول الحال باشد پیش او؛ این همه ‌آدم‌های ثقه‌ای که از مجهول الحال می‌کنند از ضعفاء نقل می‌کردند توی رجال هست دیگر. خب و گفتیم هم بارها من این را اضافه کردم، عرض کردم که یکی از دواعی نقل این است که با این گفته‌ها چی درست می‌شود؟ استفاضه و تواتر و این‌‌ها درست می‌شود، حرف این و حرف آن و حرف آن و این هم یک داعی است که ما این را نقل می‌کنیم آن یکی دیگر هم از یکی دیگر، یکی دیگر از یکی دیگر، یکی دیگر از یکی دیگر این‌ها تعاضد می‌کنند همدیگر را یک مقداری ممکن است اثبات بشود. این فرمایش آقای خوئی است فلذا آقای خوئی شیخ الاجازه بودن را می‌گوید دلیل نمی‌شود.

انصاف این است که باید تفصیل دارد و للتفصیل تفصیلٌ که دیگر وقت گذشته ان‌شاءالله در جلسه‌ی بعد.

و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین

Parameter:18802!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 14
تعداد بازدید روز : 910
تعداد بازدید دیروز :7
تعداد بازدید ماه جاری : 1035
تعداد کل بازدید کنندگان : 789336