لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلیالله تعالی علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.
بحث در دلیل ثانی بود برای حجیت استصحاب که حاصلش این بود که علم به حالت سابقه (با تعبیر صحیحش) علم به حالت سابقه یا اطمینان به حالت سابقه این موجب ظن به بقاء است. حالا یا شخصاً یا نوعاً، نوعاً هم به دو معنایی که داشت. و این ظن حجت است. بنابراین استصحاب حجت است.
خب این بحث شد هم صغرویاً که این صغری ثابت نیست بلکه ثابت العدم است در موارد فراوان و کبری هم این مظنه است و ما اگر صرف نظر از ادله؛ یعنی اخبار دالهی بر استصحاب بکنیم ما دلیلی بر حجیت این ظن نداریم کما اینکه در دلیل ثانی میخواهد غض عین کند از آنها دیگه، بلکه ممکن است کسی بگوید دلیل بر خلاف داریم به همان آیات ناهی عن العمل بغیر العلم و للعمل به ظن و به همان ادله برائت و اینها.
اینجا بعض منبهاتی وجود دارد برای (که قبلاً ذکر نکردیم) برای اینکه علم به حالت سابقه یا توجه به حالت سابقه؛ این موجب ظن نمیشود. خب این امری است وجدانی البته قبلاً گفتیم ولی منبهاتی هم وجود دارد برای...، خوب بیانش برای کسی که غافل از این جهت است او را بیدار کند و مذعن به این جهت کند. یکی مطلبی است که در منتهی الوصول تقریرات بحث مرحوم آقای آسید ابوالحسن اصفهانی رضوان الله علیه آن فقیه بزرگ ذکر شده و آن این است که اگر ما بخواهیم بگوییم حالت سابقه موجب ظن به بقاء حالت سابقه میشود این مستلزم تناقض و علم به متناقضین است یا ظن (اشتباه کردم) ظن به متناقضین است در بسیاری از، در بعض موارد حداقل باید گفت. مثلاً از باب مثال؛ اگر ما دو حوض داشته باشیم؛ یکیاش پر از آب است یکیاش خالی است. آنکه خالی است دارد آب میآید داخلش میشود. این که پر است و از کُر بیشتر بوده ما از اینکه کر هست مقداری آب برمیداریم تا جایی که شک میکنیم که الان کر هست یا کر نیست، این دو حوض هم اندازهاش اندازه هم هست هیچ تفاوتی نمیکند. مثلاً فرض کنید که پر بوده؛ به اندازه بیست سانت آب که از آن برداشتیم حالا شک میکنیم که این آبی که باقی مانده کر هست یا کر نیست؟ خب شما میگویید اینجا ظن به بقاء کر وجود دارد چون حالت سابقه کر بوده، آن حوض آخر که خالی بود و آب آمد تا همین حد که بیست سانت مانده به پر شدن، اینجا میگویید حالت سابقه عدم کر بود، الان ما ظن به عدم کر داریم. یک آب واحد، یک حد واحد، اینجا باید ظن به کر و ظن به عدم کر، حالا این دو حوض بوده، حوض واحد هم همینجور است. همین حوض، همین حوض الان پر بوده، تا به این حد رسید میگویید ظن به کریّت آن داریم. حالا آب آن را مصرف کردید دوباره آب میریزید توی آن، تا اینجا که رسید نمیدانی کر است یا نه، میگویی ظن به عدم کریّت ، بنابراین این منبه این است که مجرد حالت سابقه و علم به حالت سابقه؛ این نمیتواند ظن به این بیاورد که همان حالت باقی است. پس برهان داریم اصلاً برای اینکه این غلط است، این کبری غلط است که ما بگوییم که علم به حالت سابقه یا اطمینان به حالت سابقه موجب علم یا اطمینان به بقاء حالت سابقه میشود. این یک منبه.
البته این بیان بیان خب قوی و درست و خوبی است اگر تعبیر همین باشد که علم به حالت سابقه اعم از اینکه حالت سابقه کون الشیء باشد یا عدم الشیء باشد. اما همانطور که توی بعضی تعابیر بود آنها هم میگفتند کون الشیء، تحقق الشیء، وجود الشیء، این....
س: ؟؟علم؟
ج: علم به وجود؛ آنجا علم عدم کریّت؛ آن علم به وجود نیست. علم به وجود ولی آنجایی که عدم بوده میگوییم ما ظن به این پیدا نمیکنیم. عدمیات میگوید اصلاً ظن پیدا نمیکنیم. ولی در آنهایی که میگویند حالت سابقه فلذا این را دلیل قرار دادند برای مطلق حجیت استصحاب مثلاً، درست است آن حرفی که آنجا زدیم البته میگفتیم آنها هم دائرمدار ظن هستند. فلذا عبارت شیخ بهائی قدس سره را خواندیم که فرموده مثلاً همینطور که ساعات میگذرد این هی ظن ما تبدیل به شک میشود تا تبدیل...، ظن به خلاف میشود تا تبدیل به یقین به عدم مثلاً میشود و ما آنجایی که دائرمدار ظن هستیم. خب این یک منبه.
منبه ثانی ...
س: اصل این منبه را قبول میکنید؟
ج: اصل منبه درست است. با برهان است دیگه، اگر کسی بخواهد چهکار کند؟ بگوید علم به حالت سابقه یا اطمینان به سابقه ملازمه دارد.
س: اتفاقاً من میخواهم عرض کنم که برعکس اتفاقاً مثالهایی هست که همینطور است. مثلاً مثال بزنیم. مثلاً حالت گرگ و میش اول صبح با حالت گرگ و میش آخر صبح که میخواهد غروب بشود را شما مقایسه کنید. کسانی که راننده هستند بپرسید. کسانی که راننده هستند میگویند وقتی شب است، چراغ ماشین روشن است، وقتی میخواهد روز بشود این چراغ را میگویند روشن میگذاریم تا آنوقتی که خیلی میخواهد روشن بشود آن وقت خاموش میکنیم. از آنطرف وقتی که صبح است چراغ خاموش است، وقتی میخواهد گرگ و میش شب بیاید چراغها خاموش است؛ میگویند چراغ را خاموش میگذاریم تا آن وقتی که اینقدر تاریک بشود که ببنیم تاریک است روشن کنیم.
ج: خب ...
س: میخواهم عرض کنم حالت سابقه اگر میخواهید حد ...
س: تازه برعکس است آنجا روشن میکنند. دیگه خطر ...
س: نه، برعکس نیست. اتفاقاً میگذارند تا تاریک بشود بعد روشن میکنند یعنی یک حد از گرگ و میش بودن است ولی توی همان حد همه تا وقتی مطمئن نشوند خلافش ثابت شده بنابر قبلی میگذارند. توی شب به روز چراغها را روشن میگذارند تا مطمئن بشوی ؟؟
ج: نه، آنها بناء بر قبل ...
س: صبح به شب ...
ج: دقت بفرمایید! بناء بر قبل گذاشتن را که ما اشکال نمیکنیم. ظن نفسی؛ این معقول نیست. این معقول نیست که شما
س: چه جوری برهان را رد میکنید آخه؟
س: برهان را اینطوری رد میکنیم که ؟؟ ما اصلاً حاج آقا
ج: ببینید؛ اشکال سر این است. اما اینکه بله، روی یک جهات و مصالحی ...
س: هیچ مصلحتی نیست. غیر از اینکه تاریکی را باید روشنایی روشن کند همین!
س: خب آن برهان و دلیل ...؟؟
س: بابا داریم مثال میزنیم دیگه، آدم اشکالش را که ...
ج: خب میدانم مثال میزنید. این یک، این
س: این بناء هیچ بنائی نیست که گتره و گزاف باشد ...
ج: چون ظن به بقاء آن را دارند ...
س: بله، بله، بله، حالت سابقه ...
س: احتیاطاً ؟؟ وگرنه ؟؟
س: دقیقاً! دقیقا! این از قدیم توی ؟؟ ما هست ...
ج:اولاً اینجا که حالا موضوع واحد نیست ...
س: اتفاقاً، اتفاقاً، چرا موضوع واحد است. گرگ و میش است. هوای گرگ و میش یکجا میبینی حالت سابقهاش این است ؟؟ اتفاقاً میگویند ظن به بقاء حالت قبلی ...
ج: خب پس حضرتعالی از کسانی هستید که تعجب است در همین مثال حوض که ما زدیم شما میفرمایید بله، الان در این حد هم ظن به کریّت است هم ظن به عدم کریّت در نفس امر ...
س: نگفت، نه، ایشان ؟؟
ج: خب بله دیگه، نتیجه فرمایش حضرتعالی همین است. از مقام سیادت شما بعید نیست چنین کراماتی ...
س: نه، حالا ببینید؛ اشکال این است. اشکال این است که در یک حالت واحد ممکن است شخص بر حالت قبلی آن حالت نفس ظن به عدم یا ظن به وجود به خاطر حالت سابقه به وجود بیاید حتی در یک حالت و جمع متناقضین یا ضدین هم نمیشود چرا؟ چون در شرط وحدتش که جعلش هست مختلف است. جهت نفس ما با توجه به حالت سابقه در جایی که وجود بوده و میگوید آقا باقی است وجوب؛ چون جهت آن این است که اذعان از حالت سابقه است.
ج: آقای عزیز! اصلاً تعجبآور است! الان موضوع واحد است جهتش هم واحد است.
س: موضوع واحد نیست. جهتش دوتا است.
ج: نه، نه، نه، ...
س: اگر توی یک جهت بود یعنی همه از ؟؟
ج: مظنون شما الان آب واحد است...
س: نگفتم موضوع دوتا است.
ج: آقا مگر میشود من ... الله اکبر! جهت ...
س: جهت دوتا است بله، میشود خیلی هم راحت است. حالت سابقهاش آخه فرق میکند. اصلاً نکتهاش همین است.
ج: مگر میشود علل مختلف اجتماع نقیضین یا ارتفاع نقیضین یا اجتماع متناقضین یا ارتفاع ...
س: نقیضین حالت نفس است ها! نقیضین این نیست که این کر است یا کر نیست. حالت نفس من به کریّت است ...
ج: بابا ظن است دیگه، ظن ...
س: ظن به کر ... بله، حالت ...
ج: همین الان ظن به کریّت این دارم ظن به عدم کریّت همین مقدار آب هم دارم. خیلی خب ...
س: بله، بله، این حالت سابقهاش با هم فرق میکند. اصلاً
ج: نمیتوانیم بحث کنیم دیگه ...
س: اصلاً مغالطه فرمایش آقای آسید ابوالحسن همین است ...
ج: معاذالله!
س: شما فکر میکنید که حالت واحده؛ این کریّت در خارجیه است در حالی که موضوع استصحاب میخواست بگوید که ظن بالکریّه و ظن به عدم الکریّه، ظن به کریّت و ظن به عدم کریّت مسبوق به عدم وجود دوتا چیز است اصلاً، این که مغلطهاش واضح است. این یک. ثانیاً مثالی ما آوردیم که میگوییم آقا؛ یک موضوع واحد از عرف بپرسید هیچ بناء خاصی هم نیست از باب همین است که باید اضائه بکنند. اینجا اضائه میکنند چون قبلاً اضائه میکردند. میگویند تا خلافش ثابت نشود. از آنطرف اضائه نمیکنند میگویند تا وقتی لازم باشد اضائه میکنیم.
ج: بله، خیلی خب، این دیگه چهکار کنیم؟ جوابی نمیتوانیم ...، من الان میتوانم ظن به این پیدا کنم که به یک ادلهای بالفعل ظن به این داشته باشم که الان اینجا این چراغها روشن است و اینجا روشن است و به یک دلیل آخری ظن پیدا کنم که همین الان چراغها خاموش است و اینجا تاریک است.
س: ؟؟
ج: اگر میشود خیلی خب ...
س: بله، بله، میشود.
ج: ولی نفس ما که ...، و ظاهراً شما شاید متفرد در این قول باشید در عالم.
و اما منبه ثانی؛ منبه ثانی این است که امارات که، اماراتی که قطعآور نیستند حجیتش عندالعقلاء؛ این مشروط به این است که ظن به خلاف نداشته باشد علی بعض المسالک مثل مسلک شیخنا الاستاد دام ظله، خب اگر این چنینی است که هر حالت سابقهای علم به حالت سابقه، اطمینان به حالت سابقه ظن به بقاء حالت سابقه میآورد. نتیجهاش باید این باشد که در بین عقلاء اماراتی که برخلاف حالت سابقه است حجت نباشد. چون تمام اماراتی که بر خلاف حالت سابقه است شما ظن به بقاء حالت سابقه داری پس ظن به خلاف این اماره داری، باید توی عقلاء هر امارهای خبر ثقه میآید، ظواهر و امثال ذلک برخلاف حالت سابقهی شما إخبار میکند. خب شما اگر میگویید ملازمه هست ؛ علم به حالت سابقه یا اطمینان به حالت سابقه با ظن به بقاء حالت سابقه بهخصوص اگر ظن شخصی باشد، خب همهی اماراتی که بر خلاف حالت سابقه دارد حرف میزند، إخبار میکند، همهی اینها باید حجت نباشد و حال اینکه بالوجدان میبینیم اینچنین نیست در بین عقلاء که امارهای که بر خلاف حالت سابقه دارد میآید میگوییم حجت است، قبول میکنیم. ما، زید حیات داشت، آدم ثقهی معتمدی آمد گفت فوت شده، میگوییم نه، حرف تو را قبول نمیکنم چون من ظن به بقاء و حیاتش دارم. و هکذا و هکذا و هکذا مثالهای مختلف. پس این هم بهخصوص حالا آن مسلک منبهٌ برای اینکه این مطلب درست نیست.
منبه سوم:
س: ؟؟
ج: بله؟
س: این فقط کاشف از آن است که آن مسلک ؟؟ عقلاء اعتنا میکنند؟
ج: نه، بنا بر آن دیگه، یک کسی که و واقعاً ما میبینیم اینجوری نیست؛ بنابر آن مسلک گفتیم ...
س: ما نمیتوانیم آنها را قانع کنیم. آنها میگویند ما ...
ج: منبه است برای او؛ یعنی کسانی که این مسلک را دارند منبه است.
س: قانع کننده آقای وحید است فقط ...
ج: بله، میگویم، قید زدیم دیگه؛ گفتیم علی ذلک المسلک؟؟
و اما منبه سوم: منبه سوم این است که اگر این حرف را بزنیم موضوع برای ادلهی شکوک در صلاة باقی نمیماند یا خیلی کالنادر و کالمعدوم میشود. چون در باب صلاة میگویند باید طبق، مظنه حجت است باید طبق ظن عمل کرد. اگر مظنه برایت پیدا نشد آنوقت قواعد شک دارد. فإبن علی الاکثر و چه و چه و هر چی، خب همهی جاها وقتی شک میکند من این رکعت را آوردم یا نه؟ قبلاً که نیاورده بودی، خب ظن به بقاء داری. خب باید طبق...، ظن هم که هر جا در رکعات ظن حجت است دیگه، بله، مگر یک جاهایی که قشنگ غافل باشی از ماسبق، اینکه حالا خیلی فرض چیز که دارد نماز میخواند غافل باشد از اینکه نیاورده، علم به عدم إتیان و یا به اینکه الان توی ذهنش نباشد علم به عدم إتیان یا اطمینان به عدم إتیان قبل؛ درست است الان شک دارد آورده یا نه؟ ولی قبل از این آنوقتی که من رکعت مثلاً دوم را میخواندم که رکعت سوم را نیاورده بودم که، حالا شک دارم میکنم رکعت سوم است یا نه؟ خب همه توجه دارند به اینکه نیاورده، پس آن نیاوردنِ اگر سبب است و مستلزم ظن به بقاء نیاوردن است خب پس بنابراین این دو رویه هم دارد، یکی اینکه آن را نیاوردم یکی اینکه پس اینکه به ید من هست چیه؟ دوم است. مظنون من این است که این رکعت دوم است مثلاً، بنابراین اینها منبهاتی است که نشان میدهد این استدلال استدلال ناتمامی است. خب ...
س: همان جوابی که توی استصحاب؟؟ اینجا میگویند تخصیص خورده از این؛ به خاطر لغویت دلیل ؟؟علی قد رکعت؛ برای اینکه لغویت لازم نیاید از استصحاب رفع ید میکند؟
ج: نه، دقت نفرمودید. نه، به استصحاب نمیگوییم.
س: شما میگویید ...
ج: نه، اصلاً استصحاب حجت نیست. اصلاً استصحاب حجت نیست. این مقاله درست نیست چرا؟ برای اینکه آن ادله میگوید طبق ظنت عمل کن اگرنه آنوقت فإبن....
س: ؟؟
ج: قواعد شک آنجا پیاده نمیشود. پس این قواعد شک را برای کی جعل کردید؟ تکویناً، استصحاب هم حجت نیست. نه، کار به حجیت استصحاب ندارد. این منبه ...
س: یعنی ؟؟
ج: این منبه کاری به حجیت استصحاب ندارد. فرضاً استصحاب ...
س: نه، مگر همان جوابی که توی استصحاب میدادیم. بنابر اینکه بنا بر استصحاب را بگوییم همین منظور لازم میآید. که می گوید آقا؛ شما در همه حالت، حالت سابقه که انجام ندادی؛ استصحاب پس جاری است
ج: خب ...
س: آنجا گفتند که همان لغویت آن ادله قبلش که میخواستید استصحاب را رفع ید کنید ...
ج: بله ...
س: حالا همان حرف را اینجا میزنیم. نمیگوییم که اینجا استصحاب حجت است؛ میگوییم ادلهای که می گوید به ظن اعتماد کن و ادله ظن اینجا کافی است در نماز، میگوید آقا؛ به خاطر ادلهای که قاعده ؟؟
ج: میگوید شک مال جایی است که ظن نداشته باشید ...
س: خب همین؛ میگوید حاج آقا؛ چون مورد ...
ج: نه، شک مال جایی است که ...، شما چه موردی پیدا میکنید من ظن ندارم؟
س: خب همان استصحاب هم همینطور میگوید، میگوید چه موردی هست که استصحاب جاری نمیشود؟ میگوید خب دست از آن بردار، توی نماز بردار از آن ادلهای که میگوید به ظن اعتماد کن و خلاصه قوانینش ؟؟
ج: پس باید بگوید تعارض میشود.
س: نه، تعارض نمیشود. رفع ید کن؟؟ لغویت او ؟؟
ج: آقای عزیز! دارد میگوید اگر شک داری اینکار را بکن، من کجا شک دارم؟ موضوع کجا پیدا میشود؟
س: در خصوص نماز که آن ادله نیست ...
ج: چرا، توی خود نماز داریم میگوییم. ادلهی شکوک نماز را داریم میگوییم در رکعات البته، ادلهی شکوک در رکعات موضوع پیدا نمیکند. چون همیشه مظنه داری ...
س: اما خب ادله حجیت ظن در رکعات هم مثلاً ادلهی مطلق ظن نیست. در خصوص نماز ما ادلهی اعتنا به ظن داریم درست است؟
ج: آنجا هم داریم بله.
س: یعنی یا باید آنها لغو بشود یا باید ادله استصحاب لغو بشود.
ج: حالا ادله استصحاب را کار نداریم. میبینید این امر تکوینی را داریم میگوییم ...
س: ببخشید؛ ادلهی اعتنا به شکوک یا باید لغو بشود یا ادلهی اعتنا به ظن در رکعات باید لغو ...
ج: بله، خب این منبهاتی که اینجا وجود دارد. پس فتلخص مما ذکرناه که این دلیل ثانی هم لایمکن الاعتماد علیه.
الدلیل الثالث: دلیل ثالث اختلال نظام است که این میشود دلیل عقلی؛ بعضیها همین دلیل گذشته را که ظن باشد دلیل عقلی حساب کردند به یک نحوی، مثلاً در اصول الفقه؛ مرحوم مظفر ذیل عنوان دلیل عقلی همان...، ولی آن را دلیل عقلی شمردن اگر مظنهاش را میخواهی از راه چیز اثبات بکنی حجیت مظنهاش را؛ آن مشکل است. اما این همانطور که سید در حاشیه رسائل فرموده؛ کسانی که در ذیل بناء عقلاء این حرف اختلال نظام را هم آوردند ایشان فرموده این را اینجا نباید بیاورید. این اگر اختلال نظام واقعاً پیش میآید این میشود دلیل عقلی و حق با ایشان است. چرا؟ چون اختلال نظام قبح عقلی دارد. دیگه مظنه و فلان نیست که ...، شارع نمیتواند، نه شارع نه هیچ عاقلی؛ اختلال نظام قبیح است. حالا مدعا این است که بعضی بزرگان هم تقریباً اختلال نظام را قبول کردند. یک عبارتی علامه طباطبایی امروز دارد. امروز نگاه کردم حاشیه ایشان را که میفرماید هیچ ذیشعوری مستغنی از استصحاب نیست. هیچ ذیشعوری! و یک بیان حالا ویژهای هم حالا ایشان دارند که حالا میگوید اصلاً عمل به ظن نمیکنند. این حرفهایی که مرحوم آخوند زدند که بناء عقلاء ممکن است این باشد ممکن است ...، اینها همه درست است. عقلاء عمل به علم میکنند، به همان علم سابقشان، یک بیانی اینجا حالا ایشان دارند که، این اختلال نظام اینجوری گفته میشود که اگر ما بخواهیم در مواردی که حالت سابقه را داریم و الان علم نداریم به بقاء، اگر بخواهیم بناء بر بقاء نگذاریم و آثار بقاء را پیاده نکنیم این هم زندگی شخصی هم زندگی اجتماعی این اصلاً مختل میشود. و اگر شارع بخواهد استصحاب حجت نکند یعنی چیزی که سبب اختلال نظام و معاش و معاد مردم است ایجاد کرده و این قبیح عقلی است. خب حالا چرا این به خدمت شما عرض شود که اختلال نظام لازم میآید؟ خب آدم زندگی شخصی خودش را میبیند، حالا ما مثلاً میخواهیم بیاییم اینجا برای بحث، اصلاً آل یاسین باقی هست یا نیست؟ میخواهیم راه بیاییم، آیا این خیابان باز است باز نیست؟ این مسیرها مسدود هست یا مسدود نیست؟ اگر به حالت سابقه بخواهیم عمل نکنیم این قبلاً که بوده، این مسیرها که باز بوده، اگر اینها را بخواهیم عمل نکنیم خب چی؟ میخواهیم به خدمت شما عرض شود آب بیاشامیم، از شیر آب آب برمیداریم، خب این قبلاً این آبها مسموم نبوده لعل یک کسی سم توی آن ریخته باشد و و و مثالهای متعدد، چیزهای متعدد؛ میخواهد صبح برود نان بگیرد شاید این نانواییِ الان بسته باشد، شاید نمیدانم کذا باشد شاید کذا باشد ....
س: همهی اینها میگوییم غیر اطمینانی است ...
ج: حالا اینجوری دیگر حالا فعلاً.
این مال این، این شخصی که حساب بکنیم، نوعی هم که حساب بکنیم خب اگر زندگی بشر مرتبط بهم است، همهی کارهای آدم را که خودش انجام نمیدهد، آن نانوایی است، آن قصابی است، آن نمیدانم چی هست، آن چی هست، آن چی هست، آن چی هست، آن چی هست. اگر تکتک آنها هم بخواهد در حالت شک که حالت سابقه را به آن عمل نکنند خب آن کارها هم زمین میماند دیگر تا بخواهند بروند دنبال علم، دنبال چی. خب هرکسی به دیگران نیاز دارد، آنها هم به این نیاز دارند، آن هم به او نیاز دارد، او هم به او نیاز دارد، همهی آنها اگر بخواهند به حالت سابقه عمل نکنند خب این نیازها زمین میماند. تا این برود دنبال علم، تا برود او دنبال کذا آن برود دنبال. فلذاست این یا لازم میآید که اصلاً سامان نگیرد و یا لازم میآید که خیلی بطیء بشود کارها که اصلاً که آقای سیستانی حفظهالله تا حالا بحسب آنچه که در تقریرات بحثشان هست «فإنا قد ذکرنا أن عدم العمل علی وفق الاستصحاب موجب لتوقف السیر النظام او لا اقل من بُطء سرعة النظام» این در صفحهی پنجاه و هفت هست قبلاً هم حالا ...
س: بطء هم یعنی اختلال است؟
ج: بله؟
س: میخواهم بگویم این بطء هم ....
ج: این هم بله، یعنی واقعاً مشکل ایجاد میکند. این فرمایشی است که فرمودند.
خب قبلاً گفتیم محقق خوئی قدسسره فرمود که این مطلب درست نیست بهخاطر اینکه ما میبینیم یک آدمهایی منکر استصحاب شدند «و لم یختل نظامهم». سید مرتضی مثلاً قائل به استصحاب نیست، کجا اختلال نظام برایش پیش آمده؟ این، من حالا شاید این حرفی که میخواهم بزنم به همین برگردد، ببینید لو فرضنا دوتا بحث داریم، یکی اینکه واقعاً آیا این اختلال نظام لازم میآید در این مثالهایی که زدیم؟ دو، این است که حالا فرضنا که اختلال نظام لازم میآید، ما اختلال نظامی که در تکوین است که این مثالهایی که زده میشود در حالت تکوین است. اما در حالت تشریع هم آیا اختلال نظام لازم میآید؟ این همه مواردی که باب استصحاب، مثلاً استصحاب احکام میکنیم، شارع بگوید نه من حجت نمیکنم اصلاً، خب چی میشود؟ آن برائت میشود چه اختلال نظام لازم میآید؟ یا میگوید احتیاط بکن ...
س: مختلف است این ...
ج: مختلف است دیگر جابهجا.
نه استصحاب حجت نیست خب بهجای آن یک قواعد دیگر داریم دیگر، اگر استصحاب حجت نباشد یک جاهایی ادلهی برائت داریم یک جاهایی ادلهی احتیاط داریم چه اختلال نظامی لازم میآید؟
س: خیلی جاها استصحاب خودش دردسرساز است، نباشد بهتر است ...
ج: بله دیگر آنجاها که استصحاب عدم تکلیف میکنیم، بحساب تکلیف میکنیم خب برائت داریم خیالمان راحتتر است. چه اختلال نظامی لازم میآید؟
توی تشریع، توی موضوعاتش هم خب اگر بگوید توی موضوعات هم استصحاب حجت نیست خب شک داری خب هیچی، خب آب نمیدانی کر هست یا کر نیست، خب چیز قلیل با آن بکن، نمیدانی پاک است یا پاک نیست میگوید استصحاب حجت نیست خب قاعدهی طهارت برایت وضع کرده؛ قاعدهی طهارت هم نباشد خب باید تیمم بگیری، چه اختلال نظامی لازم میآید؟ خب جایگزین دارد دیگر «و لم تجدوا ماءاً» میشود ؟؟؟
س: این مطلب جدید است برنمیگردد به سابق ....
ج: بله؟
س: فرمودید لعل برگردد به ...
ج: نه اینکه آقای خوئی فرموده است که این اختلال نظام لازم میآید ایشان نظر به شریعت کرده، میخواهم بگویم توی محیط شریعت کأنّ شاید نظر فرموده و الا بله این حالا خودش که ما اختلال نظام لازم بیاید لو فرضناه در امور تکوینی است، زندگی و بشر است. اما در مورد تقنین و تشریع و قانون و شریعت چه اختلال نظامی لازم میآید؟
علاوه بر اینکه خب این اخلال نظام در صورتی لازم میآمد که اولاً اکثر موارد مهفوف به ما یوجب الاطمینان بالبقاء یا قطع به بقاء نباشد و یا اینکه احتیاط در آنها محذور داشته باشد، بخشهایی یعنی چون توزیع میشود، همهجا که ما نمیخواهیم احتیاط کنیم که میگوییم خود احتیاط اختلال میآورد که در دلیل انسداد گفته میشود. کثیری از موارد اطمینان داریم به بقاء یا یقین داریم. یک موارد ویژهای میماند که خب اختلال لازم میآید، احتیاط میکنیم مثل همان مثالهایی که زده میشود فرزندش مثلاً در سفر است در یک جایی است حالا اطلاع از او پیدا نمیتواند بکند او هم توی این زمانهای ما که دیگر این مثال هم خیلی مثالیت ندارد، اما خب سابقاً واقعاً بوده که اطلاع پیدا نمیکردند از هم، او وضعش چهجور است؟ یک مسافری بیاید معلوم نیست کذا، خب حالا این وجهی که برایش هرماه میفرستاده یا هر از فرصتی میفرستاده احتیاطاً میفرستد که اگر، خب این هم که اختلالی ایجاد نمیکند حالا یک مواردی که اطمینان ندارد چه ندارد این کار را بکند. یک مواردی هم که همانطور که قبلاً میگفتیم غفلت است دیگر، یعنی در اثر، روی آن غفلتِ، روی آن عادتِ انجام میداد و اصلاً کأنّ انقداح شک در نفسشان نمیشود ولو اگر از او بپرسی فکر کند شک پیدا میکند ولی همینطور به صرافت حال روی همان عادت انجام میدهد. پس اینکه اگر ...
س: این موضوع استصحاب نیست ...
ج: هان؟
س: موضوع استصحاب نیست اصلاً.
نیست، اگر شارع یعنی در امور تکوین هم که ما نگاه میکنیم اینجوری است، حالا اگر شارع بگوید استصحاب حجت نیست حتی در تکوین مشکلی پیش نمیآید چرا؟ برای اینکه خیلی جاها اطمینان دارند، یقین دارند، یک مواردی هم هست که آنجاها را روی رجاء انجام میدهند یا روی احتیاط میکنند. اینها به خدمت شما عرض شود که یک جاهایی هم غفلت دارند. پس میبیند که اگر من بگویم استصحاب حجت نیست ولو در امور تکوین بگویم مثلاً حجت نیست، علاوه بر اینکه شارع آنجا کاری ندارد در امور خود تکوین.
س: در امور تکوین تعریف دقیق است یا روی؟؟؟ امور تکوین مثلاً خلقت و اینها را تأمین میکنند یا امور ...
ج: نه این تکوین مقابل تشریع بود، حالا شاید فرمایش شما را من عبارت خوبی نبود، همان فرمایش شما درست است. مقصود من از تکوین در مقابل تشریع است.
این هم دلیل سوم و حالا این عبارتی که بعضی بزرگان دارند و اینها، با توجه به آنکه عرض کردیم جوابش روشن میشود.
و اما دلیل چهارم، دلیل چهارم اجماع است. بزرگانی از فقهاء و اصولیون از آنها ادعای نقل اجماع شده. محقق در معارج نقل شده از ایشان که فرموده اطبق العلماء و علامه قدسسره، شیخ اعظم در رسائل ظاهراً فرموده است که در مبادی فرموده اجماع علماء بر این است یا حالا عبارتی که من خودم امروز دیدم ایشان در غایة الوصول جلد دوم صفحهی پانصد و بیست فرموده که « اختلف الناس فى استصحاب الحال هل هو حجة ام لا؟ فذهب جماعة من الاشاعرة کالمزنى و الصیرفى و الغزالى و جماعة الامامیة الی صحته» نگفته جماعة من الامامیة، «و جماعة الامامیة الی صحته و ذهب جماعة من المعتزلة کأبی الحسن البصری و اکثر الحنفیة الی بطلانه» از امامیه اصلاً در بطلان کسی را نام نمیبرد. «و زعم هؤلاء انه یفید الترجیح لا غیر». بله ترجیح یعنی اگر دوتا روایت متعارض شد یک روایتی موافق با استصحاب بود آن موجب ترجیح میشود اما جایی که اینجوری نباشد.
این اجماعی که نقل شده، مرحوم شیخ در مواردی که شک در رافع باشد که ایشان استصحاب را در آنجا حجت میداند و این اجماع بحسب آنچه که استفاده میشود از بعض کلمات معتنی است ایشان و شاید معتمدش هم باشد علاوه بر روایات.
خب این اجماع همانطور که در تقریرات محقق سیستانی آمده تارةً مقصود از او اجماع قولی است و تارةً مقصود از او اجماع عملی است. مقصود از اجماع قولی یعنی این مسأله را مطرح کردند و فتوا دادند حجةٌ و مقصود از اجماع عملی این هست که ما عملاً میبینیم فقهاء در موارد مختلفی که حالت سابقه است بعد شک لاحق است عملاً فتوایشان یا عملشان بر طبق حالت سابقه است. یعنی ترتیب آثار حالت سابقه را در فتاوایشان، در عملشان میبینیم ولو هیچجا نگفتند الاستصحاب حجة ....
س: ؟؟؟ در سایر فتاوایشان هم دربرمیگیرد یا نه؟
ج: بله فتاوایشان هم همینطور.
فلذا ایشان این دوتا را از هم جدا کردند و از هرکدام جداگانه بحث فرمودند. حالا هرکدام از اینها هم قهراً یا منقول است یا محصَّل است دیگر. اجماعِ قولی محصَّل، اجماعِ قولی منقول؛ اجماعِ عملی محصَّل، اجماعِ عملی منقول.
اما اجماع قولی، اجماع قولی خب چند اشکال به آن وارد است اما اجماع قولی محصَّل که ما واقعاً خودمان تحصیل کرده باشیم این که حاصل نیست برای ما بلکه به همان بعض قرائنی که بعداً خواهیم در منقولش خواهیم گفت باید گفت اصلاً راهی برای اجماع ماحصل وجود ندارد فی زماننا. و اما اجماع قولی منقول که مثلاً محقق بفرماید که اینها همه گفتند استصحاب حجت است، علامه بفرماید اینها گفتند استصحاب حجت است. چند جواب برای این هست که نمیتوانیم به این اجماع منقول استناد کنیم و حجت قرار بدهیم. یک: اینکه این اجماع منقول معارض است با کلماتی از اصحاب که به دلالت التزام میگوید اجماع نیست یا حتی خود این مدعی اجماع در بعض کلماتش جوری فرمایش فرموده که دلالت التزام او این است که اجماع نیست. خود علامه قدسسره حالا بعض موارد را عرض میکنم فرموده، در نهایة الوصول جلد چهار صفحهی سیصد و شصت و سه «اختلف الناس فى أنّ استصحاب الحال هل هو حجّة أم لا؟ فذهب أکثر الحنفیة و جماعة من المتکلّمین کأبى الحسین البصرى و السید المرتضى و غیرهما إلى أنّه لیس حجّة» اگر اسم سید مرتضی را نیاورده بودند اینجا ما میگفتیم «اختلف الناس» یعنی عامه ولی اینجا به قرینهی اینکه سید مرتضی را هم ذکر میفرماید این ناس اعم از علمای عامه و خاصه است. بعد فرموده «کأبى الحسین البصرى و السید المرتضى و غیرهما إلى أنّه لیس حجّة» این «غیرهما» یعنی غیر از این دو بزرگوار یا مرحوم صاحب معالم قدسسره در معالم که حالا دلم میخواست حالا کتاب کنارم نبود که وقت دیر شده بود، من همینطور مطالعه میکردم یهو دیدم نه و ربع است، حالا هیچکار هم نکرده بودم. به خدمت شما عرض شود که ایشان هم به اکثر ظاهراً نسبت داده یا به مشهور نسبت داده حجیت استصحاب را که صاحب معالم و اینها از آدمهایی هستند که به فتاوی و به اینها واقف هستند این بزرگان. بنابراین این عبارات از این اصحاب آن اجماع منقول با این فرمایشات تعارض میکند این اولاً.
دو اینکه، اشکال دوم این است که ما قرائنی داریم بر عدم صحت این ادعای اجماع. یکیاش همینهایی بود که گفتیم یعنی همین عبارات و همین که شهرت گفت و فلان اینها را گفتیم، اینجا یک به خدمت شما عرض شود که مطلبی هم، بله محقق سیستانی دامظله مطلبی را از محقق آیتالله بروجردی قدسسره در مجلس درسشان ذکر میکنند. مرحوم والد رحمة الله علیه میفرمودند آقای بروجردی درس فقهشان تمام شده بود و داشتند ظاهراً همان مسجد بالاسر بود درس فقه ایشان که آنوقتی که حالا من یادم است که بچه بودم با آقا میرفتیم. این داشتند میآمدند بعضی آقایان گفتند آقا شما حالا، دیگر اصول را ایشان تعطیل کرده بودند، آن اوایلی که آمدند قم خب تا سالیانی اصول فرمودند که تقریرات آن هست، دیگر اصول را تعطیل کرده بودند و بخشی از اصول عملیه را هم ایشان گفته بودند دیگر استصحاب را نگفتند. آقا میگفتند که یکی از آقایان به ایشان گفتند آقا استصحاب را شروع کنید استصحاب را؛ ایشان فرمودند من حرفها دارم در استصحاب من حرفها دارم ولی دیگر حال ندارم و دیگر بله مرجعیت و کارهای زیادی که بر عهدهام هست و حال ندارم دیگر ولی حرفها دارم در استصحاب. پس آن حرفها را بگذاریم برای بعد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.