19 مرداد 1402 | 24 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

استصحاب - جلسه 016

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نیینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.

در آستانه‌ی میلاد مبارک حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) و امام صادق سلام الله علیه هستیم، این دو میلاد بسیار مبارک و پربرکت را خدمت حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه و حضرت فاطمه‌ی معصومه علیهم السلام و همه‌ی شیعیان و موالیان آن بزرگواران بلکه خدمت همه‌ی بشریت تو شما گرامیان تبریک عرض می‌کنم. و امیدواریم که خدای متعال توفیق اطاعت و بندگی خودش و این بزرگوران را، اطاعت از آن بزرگواران را در همه‌ی مجالات زندگی به همه عنایت فرماید تو توفیق خدمت به دین و آیین آن بزرگوار که بهترین آیینی است که خدای متعال برای بشر مقرر فرموده است و تا دامنه‌ی قیامت هم برپا هست همین آیین، توفیق خدمت‌گزاری خالصانه به این دین مبین و ائمه‌ی هدی علیهم‌السلام به همه‌ی ما عنایت بفرماید.

بنا شد که به مناسبت این‌که در دلیل دوم برای حجیت استصحاب به این استدلال شده بود که در این موارد علم به وجود شیء فی السابق موجب ظن به بقاء است؛ برای تعلیل این‌که چرا موجب ظن به بقاء هست دو وجه بیان شده بود، یک وجه همین که نفس تحقق یک شیء خودش موجب ظن به بقاء می‌شود به بیانی که گذشت و دو این بود که موجب ظن به بقاء از باب غلبه هست یعنی چون ما می‌بینیم اکثر موجودات عالم که موجود شده‌اند و غالباً باقی هستند تا یک أمد معتدٌبه‌ی و یا مصاحبین و معاصرین این شیئی که ما یقین به وجود او پیدا کردیم حداقل، می‌بینیم این‌ها باقی هستند غالباً یا برای این‌که موارد مشکوکه را وقتی تفحص می‌کنیم یا خودبه‌خود احوالاتش برای ما روشن می‌شود می‌بینیم این موارد مشکوکه معمولاً باقی هستند و صفت بقاء را دارند نه صفت فناء. این غلبه‌ها چه آن غلبه‌ی اول چه دوم چه سوم این‌ها موجب ظن به بقاء می‌شود. حالا باز ایجاب ظن به بقاء هم دو تفسیر دارد، یکی برای این‌که این‌ها موجب می‌شود یک کبرایی اصتیاد بشود که آن موارد مشکوک مصداق آن کبری هست و یا این‌که نه، نه به‌خاطر اصتیاده‌ی کبری بلکه باز آن عوامل نفسانی بعد از این‌که غالب را دید خودبه‌خود نفس انسان جوری است که ترجیح پیدا می‌کند برایش بقاء. خب این‌‌ها بحث‌هایی است که یک مقداری‌اش در منطق، یک مقداری‌اش در نظریة المعرفه دیگر مبانی این‌ها مال آن علوم است، آن‌جاها بحث می‌شود. به این مناسبت که خب حالا این غلبه واقعاً حجت هست یا حجت نیست و چون صرف نظر از این‌ بحث استصحاب و این‌که یک عنصری است که در بعض ادله‌ی حجیت استصحاب اخذ می‌شود خودش یک مسأله‌ی کبرای کلی است، یک عنصری است که قابلیت بحث دارد که آیا غلبه می‌تواند حجیت شرعیه باشد حالا برای اثبات موضوعات یا برای اثبات احکام أم لا؟

گفتیم به اندازه‌ی مختصری یک مقدار مختصری این را محل کلام قرار بدهیم ولو این‌که حقش با یک کلام مختصر هم ادا نمی‌شود ولی خب سرنخ‌هایی داده می‌شود که محققین و پژوهشگران ان‌شاءالله دنبال بفرمایند. یعنی بحثش قابل این دارد که به‌طور تفصیل بیشتری درباره‌اش بحث بشود.

مجموعاً وجوه و اقوال یا بگوییم در این باب متعدد است، بعضی بنحو مثلاً مطلق گفتند غلبه حجت است، شاید این در عامه بیشتر باشد تا ما. یک قول هم این است که غلبه مطلقا حجت نیست که معمول بزرگان در این مباحث می‌گویند غلبه حجت نیست. قول سوم بنحو رئیسی تفصیل است، حالا ممکن است زیرمجموعه‌ی این تفصیل مواردی باشد. یک تفصیل این است که موارد غلبه سه جور است، یک وقت هست که ما علم اجمالی داریم به این‌که اکثر افراد افرادِ این نوع مثلاً دارای این صفت هستند، این حالت هستند و هم‌چنین علم اجمالی داریم که عده‌ی قلیلی نسبت به آن کثیر واجد آن صفت نیستند. حالا یک مواردی هم هست مشکوک است یعنی سه ضلعی است، غالب را می‌دانیم بر آن صفت هستند؛ حالا صفت که می‌گوییم بر آن صفت هستند  اعم مقصودمان است، یعنی این حالت را دارند یا ندارند؟ غالباً این حالت را دارند یا غالباً این حالت را ندارند؟ و می‌دانیم از این نوع افرادی را هم که غالب نیستند آن صفت را ندارند. حالا برمی‌خوریم به یک افرادی هم که از همین نوع هستند اما مشکوک است که این‌ها ملحق به غالب هستند یا ملحق به این نادر هستند. خب این‌جاها یکی از جاهایی است که غلبه وجود دارد «و قد یقال ان الظن یلحق الشیء بالاعم الاغلب» این یک مورد. مورد دوم این هست که یک نوعی است و ما غالب افرادش را می‌دانیم که واجد این صفت هستند و علم به این‌که فاقد این صفت باشد را نداریم. ولی افرادی را هم نمی‌دانیم که واجد این صفت هستند یا نه این‌‌ها نیستند پس فلذاست، پس غالب را می‌دانیم و علم به وجود خلاف او هم نداریم اما یک افراد مشکوکی هم هستند که حالا نمی‌دانیم این‌ها چه‌جوری هستند. که خود این‌ها البته دارای صوری دیگر هست حالا آن‌که نمی‌دانیم حتی مشکوک هست برای‌مان یا مظنون است یا چی هست ولی علم نداریم، جامع می‌گوید علم نداریم ولی همین علم نداریم خودش دارای صوری هست. این هم یک صورت است که این‌جا هم أولای به آن صورت قبل هست که بگوییم «اظن یلحق الشیء بالاعم الاغلب» چون اصلاً ما علم به خلاف این‌که افرادی بر خلاف آن غالب باشد نداریم، آن‌جا داشتیم، این‌جا اصلاً نداریم. صورت سوم این هست که اصلاً اطلاعی نداریم، مطلقاً علمی نداریم. ولی می‌رویم فحص می‌کنیم و بعد الفحص می‌بینیم غالب‌شان دارای این صفت هستند و یک مواردی هم هست مشکوک است که قهراً بعد الفحص همان صورت قبل می‌شود. مثلاً توی دنیا هم این مرسوم است، فرض کنید نمی‌دانیم آن‌هایی که از فلان دانشگاه مدرک گرفتند این‌ها مدرک‌های‌شان بر اساس ضابطه است یا بر اساس رابطه است؟ این را نمی‌دانیم. خب به‌طور رندومی به قول آقایان که گفتند هی مدرک‌های مختلف را بررسی می‌کنیم، بررسی می‌کنیم می‌بینیم غالب آن‌هایی که ما بررسی کردیم این‌ها بر اساس ضابطه بوده، دیگر بقیه را هم حمل بر همین می‌کنیم که همین‌جور است. خب حالا این مفصِّل می‌آید این‌جوری می‌گوید، می‌گوید این مواردی که ما علم به خلاف نداریم اصلاً مثل صورت ثانیه و ثالثه، این‌جا آره حجت است، این غلبه حجت است، عقلاء به این اعتماد می‌کنند، به این غلبه  اعتماد می‌کنند.

س: یعنی گمان  حاصل می‌شود و اعتماد می‌کنند یا اطمینان حاصل ...

ج: بله؟

س: یعنی گمان حاصل می‌شود ....

ج: همین، حالا نه حالا این قول است دیگر، می‌گوید اعتماد می‌کند در این صورت. یعنی این اعتماد شخصی، ممکن است اطمینان شخصی هم پیدا نکنند اما این یک حجت عقلائی است برای‌شان.

س: یک گمان معتبر عقلائی است.

ج: حالا ولو شخصی هم نباشد. یعنی این مثل همین کارها که الان حالا این نیست، الان این توی انتخابات‌ها وقتی شکایت می‌کنند می‌گویند رندومی ما چندتا صندوق را نگاه می‌کنیم، خب این چه علمی برای انسان می‌آورد؟ اما این یک اماره‌ی عقلائی است کأنّه.

اما آن‌جایی که علم به خلاف داری آن‌جا نه، اما این‌‌جا که علم به خلاف نداری غلبه باعث می‌شود که این مشکوک را هم ملحق به غالب بکند. این یک تفصیل ....

س: فرقش چیست؟

ج: تفصیلش مثلاً بناء عقلاء هست یا ...

س: ؟؟؟ اولویت داریم ...

ج: این‌جا ا ولویت اگر آن‌جا را گفتیم، کسی آن‌جا را گفت یعنی اولویت در احداث ظن است، اگر آن‌جا با این‌که علم به خلاف ...

س: ؟؟؟ الحاق است ...

ج: نه الحاق حکم آن هست، حالا پیدایش مظنه، این اولویت دارد ...

س: ؟؟؟ اثر ظن دارد ...

ج: می‌دانم پس ...

س: حالا حرف‌مان این است می‌گوییم شما چطور در جایی که می‌دانید غلبه را و نمی‌دانید خلاف را ابتداءاً فرق این حالت با حالت سوم این است که ابتداءاً علم نداری به تفحص رندوم غلبه را کشف می‌کنید، می‌دانید هم بقیه نادر هستند اما نمی‌دانید ....

ج: نه نادر هستند یعنی چی؟ نه ...

س: این است دیگر، ببینید حاج آقا ما یک عالم داریم و یک نادر داریم ...

ج: نه نادر علم نداریم به وجود نادر ....

س: همین دیگر ....

ج: در دو و سه علم به وجود نادر نداریم ...

س: دو و سه نه، یک و دو که تمام است ...

ج: در یک می‌دانیم ....

س: سه، سه مفصِّل است دیگر درست است؟

س: نه سه‌تا حالت ....

ج: سه‌ حالت را داریم می‌گوییم دیگر. سه حالتی که گفتیم، سه حالت این بود حالت اول علم داریم به وجود مخالف، می‌دانیم غالب آن‌جوری هستند ....

س: غالب حالش معلوم است نادر حالش معلوم است حالت اول ....

ج: آره و یک مشکوک است....

س: بله آن که مشکوک هست که ...

ج: خب حالا این‌جا، این مشکوکِ را می‌گویند چی؟ می‌گویند ظن به این داریم که حالش حال غالب است درست؟ در دو و سه از این دوتا این مشکوک  اولویت دارد به این‌که ظن به این داشته باشیم که حال‌شان است، چون اصلاً علم به خلاف نداریم ...

س: ؟؟؟

ج: اصلاً علم به خلاف نداریم. پس وقتی ظن به این‌جا اولویت دارد در این  حدوث ظن در این‌جا نسبت به آن‌جا و حتی  اولویت دارد از الحاق. اگر بنا هست الحاق بشود این‌ جا اولویت دارد.

تفسیر دوم این است که تارةً این غلبه به جوری است که وجود نادر را مثل شبهه‌ی غیر محصوره می‌کند. این‌قدر آن طرف زیاد است که این شبهه‌ غیر محصوره می‌شود. حالا چه بدانی بعضی‌هایش هست، این هم تازه به آن بعض ملحق بشود باز هم شبهه‌ی غیر محصوره است چه ندانیم. پس به همان ادله‌ای که ما در شبهه‌ی غیر محصوره می‌گوییم می‌آییم این‌‌جا هم می‌گوییم. پس مجرد غلبه را نمی‌گوییم، باید غلبه به حدی باشد که مندرج بشود تحت شبهه‌ی غیر محصوره و به همان ضوابطی که آن‌جا گفته شده و حرف‌هایی که آن‌جا زده می‌شود ....

س: عموماً‌ است یعنی و حکماً؟ تحدیدش چیست و حکم آن چیست؟

ج: نه دیگر هرچی آن‌جا، اگر کسی آن‌جا قائل شد می‌آید می‌گوید من غلبه را در این صورت قبول دارم.

تفصیل دیگر، سوم این است که ما کلاً دائر مدار این هستیم که حالا دو تعبیر ممکن است عبارةً اخرای هم باشند، دائر مدار این هستیم که احتمال عدم آن حالت در غالب در این یک احتمال موهونی باشد. در نزد عقلاء یک احتمال موهونی است یا به تعبیر آخر بگوییم آن غلبه موجب بشود که اطمینان داشته باشیم، این هم همان است به حسب حساب احتمالات، دائر مدار این جهت است که البته خود این یکی از مبانی بحث غیر محصوره هم هست. می‌گوییم ما هرجا این حالت پیدا می‌شود که اطمینان دارند به این‌که... چون غالب این‌چنین هستند الان اطمینان دارند که این مورد نادر نیست. اطمینان همین است که آن‌ورش یک موهوم است پیش عقلاء، یک احتمالی است که نباید، عقلاء به آن اعتنا نمی‌کنند. مثلاً حالا غالب پروازها مصونیت دارد از سقوط و فلان و این‌ها، خب این باعث می‌شود چون غالب این‌چنینی است باعث می‌شود که اطمینان باشد و احتمال...، به کسی بگویی قسم می‌توانی بخوری که این سقوط نمی‌کند؟ نه، ولی این احتمال به حدی است که دیگه لایعتنابه و اگر کسی اعتنا کند در عقلاء؛ آن را به شذوذ متهم می‌کنند که تو...، یکی بود از ارتشی‌ها؛ ازهاری بود؟ کی بود؟ ازهاری که نبود، همین از، توی جمهوری اسلامی بود. خیلی هم چیز بود. همان اوائل انقلاب و این‌ها و ...، ولی هیچ وقت می‌گفتند ماشین و این‌ها سوار، هواپیما سوار نمی‌شود. با همین، یک حالت این‌جوری؛ می‌ترسم سقوط کند. خب ...

س: ؟؟ حجیت اطمینان را می‌خواهد بگوید فقط؟

ج: قهراً بله ...

س: که بعد الالتفات و اطمینان حاصل می‌شود که این هم همان مثل ...

ج: آره، این غلبه هر جا موجب بشود، موجب اطمینان بشود حجت است. در حقیقت یعنی آن اطمینانِ حجت است. این سبب اطمینان است.

س: نمی‌شود حاج آقا؛ اطمینان را اگر شخصی ببینیم همین فرمایش و تقریر شما می‌شود. یعنی اگر بگوییم که اطمینان اطمینان شخصی است؟؟ مثلاً این‌که تفصیل درواقع نیست. این همان کسی که قائل به انکار است که شیعه ؟؟ اگر از باب اطمینان کسی در این موارد اسمش را بگذارد غلبه بر ؟؟ ملاک اطمینان باشد همه آن حرف را قبول دارند. اما اگر بگوییم ؟؟ بکنیم بگوییم اطمینان نوعی نه اطمینان شخصی که می‌شود ملاک اطمینان، اطمینان نوعی؛ یعنی نوعاً یطمئنٌ مثل همان مثالی که شما دارید می‌زنید. یعنی طرف اگر خودش هم الان شک دارد نکند سقوط کند اما چون نوع می‌گویند آقا؛ این سالم می‌نشیند، نوعاً این حرف را می‌زنند این‌جا این خودش می‌شود صغرای بحث مثلاً ؟؟

ج: خب اشکال ندارد. قبلاً ...

س: و الا بگویید اطمینان اطمینان شخصی است این‌که می‌شود اصلاً تفصیل نیست از باب اطمینان است. خب اطمینان کسی که منکر هم هست این حرف را می‌زند.

ج: نه، چون اطمینان خودش دلیل حجیت می‌خواهد. حجیت که ذاتی نیست.

س: دلیل حجیت این‌جا اطمینان است دیگه ...

ج: همین دیگه؛ نه، می‌گوییم دیگه، می‌گوییم پس غلبه کجا به درد می‌خورد؟ می‌گوید آقا؛ غلبه هر جا موجب اطمینان تو می‌شود؛ اطمینان خودت می‌شود.

س: ؟؟

ج: یا یک کسی بیاید بگوید؛ حالا ینسب الی سیدنا الاستاد آقای شبیری نمی‌دانم من از خودشان که نشنیدیم که مثلاً اطمینان نوعی هم ایشان می‌گویند حجت است. اطمینان نوعی هم مقصودشان این است که نوع افراد اطمینان پیدا می‌کنند ولو من اطمینان پیدا نکردم.

س: آن‌ دیگه می‌شود ملاک تفصیل در ؟؟

ج: حالا اگر کسی آن هم از ادله استفاده کرد که ما در چیز گفتیم دیگه، گفتیم نوع که می‌گویند، که می‌گوید ظن نوعی پیدا می‌شود ...

س: سه معنا دارد.

ج: سه معنا گفتیم دارد. یکی‌اش همین بود که یعنی نوع آدم‌ها ...

س: نه نوع قواعد؟؟

ج: بله، خب این وجوه و اقوالی است که مثلاً شاید در مقام وجود داشته باشد. ممکن است حالا بررسی بشود گاهی در یک جاهای خاصی هم کسی مثلاً در آن مورد خاص یک دلیل خاصی پیدا بشود بگوییم که آن‌جا غلبه مثلاً حجت است. حالا یک مقداری دیگه من فرصت نکردم. مثلاً در بحث شیاع آن‌هایی که شیاع را مقید به علم نمی‌کنند. یک جاهایی می‌گویند مثلاً شیاع حجت است. آن‌هایی که مقید به علم می‌کنند که خب هیچی؛ آن‌هایی که مقید به علم نمی‌کنند و شیاع را مطلق مثلاً می‌گویند حجت است این‌جور جاها را باید تفحص کرد شاید یک جاهایی را بگویند.

ادله‌ای که در مقام برای اثبات حجیت غلبه ممکن است به آن تمسک بشود وجوهی است که حالا این ادله را به آن توجه کنیم ببینیم که اگر تمام شد خروجی او کدام یک از اقوال می‌شود.

یک دلیل دلیلی است که مرحوم علامه قدس سره در نهایة الوصول الی علم الاصول توی بحث استصحاب برای همین حجیت غلبه‌ای که در استصحاب گفته می‌شود به آن استدلال فرموده، روایتی از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم، همین جلد 4 صفحه 368 هست که ایشان می‌فرماید که کسانی که گفتند استصحاب حجت است به وجوهی استدلال کردند.

الاول: الاجماع

 الثانی: بالعقلاء بعصرهم

 الثالث: ظن البقاء

الرابع: باز العلم بتحقق امر فی‌الحال یقتضی ظن بقائه فی الاستقبال؛ تا این‌که خب این‌ها همه صغری را درست می‌کند. کبری هم این است که این ظن باید به آن عمل بشود.

«و أما وجوب العمل بالظن» این کبری از کجا اثبات می‌شود؟ «و أما وجوب العمل بالظن فلقوله صلی‌الله علیه و آله نحن نحکم بالظاهر» که لابد توضیح استدلالش این است که در این مواردی که غلبه بر یک چیز است ظاهر این است که این هم همان‌جور است.

س: ؟؟

ج: حال کی؟

س: حال مسئله،

ج: ظاهر، حالا اگر ...

س: ؟؟

ج: حال را شما اگر به معنای ...

س: ؟؟

ج: حالا،

س: به شخص هم می‌گویند. به افراد فقط ...، به شخص این‌جا که مغرض ما است؟؟ کما این‌که سوق را مثلاً می‌گویند ظاهر حال این ؟؟ نجاست است. شخص است؟ ؟؟

ج: «نحن نحکم بالظاهر». و تقریب استدلال این هست که در مواردی که غلبه وجود دارد به‌خصوص آن‌جاهایی که علم به خلاف هم نباشد ظاهر این است که این هم همین‌جور است. مثلاً آقایان مثال می‌زنند. مثلاً ظاهر این است که هر کس فرض کنید آفریقایی است رنگش آن‌جوری است. هر کس مثلاً آذربایجانی و این‌ها هست زبانش مثلاً آذری است. هر کسی مثلاً اهل فلان‌جا هست ظاهر حالش این است این‌جوری است. این ظاهر ...، چون غلبه این است. حالا ممکن است یک وقت یک کسی هم پیدا بشود اهل آن‌جا باشد این‌جور نباشد یا اهل آن‌جا ...، ولی ظاهر این است. پس در موارد غلبه ظاهر این است که مشکوک همان حال غالب را دارد. همان بر وصف غالب است. پیغمبر هم که فرموده است بحسب این نقل «نحن نحکم بالظاهر»، خب ایشان مناقشه هم نکردند در این وجه، یعنی در این استدلال؛ بر این‌که ظن می‌آورد، نمی‌‌آورد حرف‌ها، خیلی حرف زدند. ولی در این کبری که دلیلش این است فرمایشی نفرمودند. فلقوله صلی‌الله علیه  آله «نحن نحکم بالظاهر»،

خب آیا می‌توانیم به این روایت استدلال کنیم؟ تارةً یقع الکلام در حجیت صدورش و أخری در دلالتش. اما صدورش ولو ظاهر این‌جا؛ سند که ندارد مرسل است. اما آیا این مرسَل علامه است که مرسِل آن علامه باشد که بگوییم ایشان اسناد جزمی داده به رسول خدا صلی‌اله علیه و آله؟ و یا این‌که نه، مرسِل؛ ایشان نیست؟ چون ایشان بحث را این‌جوری شروع کردند و احتج ...

«فی الاستصحاب و فیه مباحث الاول: فی أنه هل هو حجة ام لا اختلف الناس فی ان استصحاب الحال هل هو حجة أم لا فذهب اکثر الحنفیه و جماعة من المتکلمین کابى الحسین البصرى و السید المرتضى و غیرهما الى انه لیس حجة و من هؤلاء من جوّز به الترجیح لا غیر» فقط به درد ترجیح می‌خورد «و ذهب جماعة من الشافعیة کالمزنى و الصیرفى و الغزالى و غیرهم الى... انّهم حجة احتج الاولون بوجوهٍ» آن‌هایی که قائل به عدم حجیت شدند. وجوه آن‌ها را ذکر می‌کند تا می‌رسد به این‌جا که می‌فرماید «واحتج الآخرون بوجوهٍ»، آن دیگران، «واحتج الآخرون بوجوهٍ» آن‌وقت آن وجه چهارم این است که بعد در پایانش که شاید این و اما بوجوب العمل هم می‌خورد به همین وجه چهارم. پس ایشان دارد احتجاج دیگران را برای ما نقل می‌کند که آن دیگران هم اصلاً اسم امامیه توی آن نبود. تعجب می‌کند آدم که توی مخالفون سید مرتضی را از امامیه آورد ولی توی موافقون، آخرون که می‌گویند حجت است اسمی از علمای امامیه اصلاً نیاورد ایشان. پس بنابراین این نحن نحکم بالظاهر این استدلال آخرون است. نمی‌شود گفت علامه این را ارسال فرموده و اسناد به رسول خدا داده؛ کما این‌که این محققونی که این کتاب هم تحقیق کردند در هامش، آدرس‌هایی که دادند این است. تفسیر الرازی جلد 3 صفحه 215.

تفسیر الآلوسی جلد 15 صفحه 73.

سبل الهدی و الرشاد جلد 10 صفحه 315.

المحصول جلد 2 صفحه 550.

ما هم المحصول داریم در اصول ولی این روشن است که اولاً المحصول ما یک جلد است. آن هم تقریرات بحث فاضل اردکانی است که شهرستانی نوشته، المحصول اسمش هست. یک المحصول هم که حالا مال آیت‌الله سبحانی است که بر اصول نوشتند. ولی این المحصول المحصول عامّه است. آدرس‌هایی هم که داده از آن‌ها است و ظاهراً این در بین روایات ما من اطلاعی ندارم که وجود داشته باشد. البته یک کتابی هست؛ حالا این را مرحوم استاد قدس سره گاهی از او نقل می‌کردند. یک کتابی هست الشهاب ظاهراً، حالا ما دوتا چیز داریم. یکی مال چیز است، شیعه است نویسنده‌اش، حالا شاید هم‌عصر صاحب وسائل و یا این قبل‌ها بوده، یکی آن است که به حروف الفبا کلمات موجز رسول خدا صلی‌الله علیه و آله  سلم یا ائمه را نقل کرده. یکی هم یک الشهاب دیگری است که مال عامّه است و شروحی دارد، شرح‌هایی دارد، شرح‌های زیادی دارد. توی آن‌ها باید دید یا مثلاً نمی‌دانم این عوالی اللئالی‌ خود ما که مثلاً بعید نیست مثلاً نقل کرده باشد ولی حالا بعداً حالا  یک تفحصی در کتب خاصه بشود ببینیم داریم اصلاً ما؟ «نحن نحکم بالظاهر»،

س: این دلیل حجیت ظواهر هم می‌شود دیگه، این‌طور که باشد دیگه نیاز نیست به سیره عقلاء ؟؟

ج: بله؟

س: اگر این باشد دیگه «نحن نحکم بالظاهر» دلیل حجیت ظواهر؟؟

ج: آن واضح‌تر از این حرف‌ها است. آن سیره عقلاء بر عمل به ظواهر أوضح بر حالا ...

س: نه، می‌خواهم ببینم جزء ادله‌اش می‌شود؟

س: ؟؟

ج: دو این‌که حالا از نظر مفاد؛ این ظاهری که این‌جا فرموده شده است آیا معنایش چیه؟ معنایش یعنی آن است که روشن است؟ واضح است؟ نه این ظاهری که بگوییم یعنی احتمال خلاف دارد که توی اصطلاح گفته می‌شود یا ...، یعنی آن‌چه که ظاهر است، واضح است. مثل همان مشهوری که آقای خوئی قدس سره معنا می‌کنند که مشهور یعنی آن‌که

س: ؟؟

ج: واضح است. قطعی است، روشن است. «خذ بمااشتهر بین اصحابک» نه یعنی این‌که چیز، یعنی آن‌که ظاهر است. «شهر سیفه أی أظهره»، یعنی آشکار است، ظاهر است. معلوم است به عبارت دیگر، «نحن نحکم بالظاهر» ممکن است بگوییم برخلاف آن مدعا، برخلاف ...، دلیل بر علیه است.

س: این دیگه گفتن دارد حاج آقا؟

ج: بله؟ نه، چرا نه؟ یعنی چون وقتی جامع مردم دنبال غیر علم می‌روند، دنبال چیزهای مظنون و گمان و خیال و این‌ها می‌روند می‌گویند نه، روش ما این نیست. ما به آن چه که ظاهر و واضح و روشن است عمل می‌کنیم و حکم می‌کنیم. قضاوت‌های‌مان و حکم کردن‌های‌مان براساس ...

س: ما ظهر ...

ج: ظاهر است، آن که روشن است. ظهور را معنا کنید. یعنی همان که روشن است. جلیّ است، آشکار است، نه ظاهر یعنی احتمال بالاتر،

س: ظاهر در مقابل باطن و خفی ...

ج: آره، این ...

س: ؟؟ پوشیده؟؟  

ج: خب اگر این معنایش باشد این شامل مانحن فیه نمی‌َشود. شامل بحث موارد غلبه نمی‌َشود، شامل این‌ها نمی‌شود. و اگر احتمال هم بدهیم معنا این است؛ ما باید جزم به آن معنا پیدا کنیم تا بتوانیم استدلال بکنیم. ولی اگر مردد هم شد بین المعنیین باز همین‌جور است، نمی‌توانیم استدلال بکنیم و محتمل هم هست که حالا اگر معنا آن نباشد و جاهایی را که احتمال خلاف هم وجود دارد این نسبت به احوالات افراد است که ظاهرش این است که مسلم است. ما حکم به ظاهر می‌کنیم. به باطن افراد کار نداریم در حکم کردن‌های‌مان، آن‌ها مال قیامت است. در این نشئه ما به ظاهر افراد ...

س: آن وقت آن صحت اطمینان را شامل نمی‌شود دیگه؟

ج: بله؟

س: این اگر بگوییم ظاهر همین فرمایش شما است یعنی ظاهر مقابل باطن به این معنای چیزی که واضح و روشن است.

ج: چرا، حالا واضح و روشن ممکن است ...

س: صحت اطمینان مسئله ما را شامل می‌شود.

ج: حالا، بله، اگر کسی بگوید این واژه ظاهر موارد اطمینان را می‌گیرد ...

س: ظاهراً می‌گیرد.

ج: کما این‌که می‌گویند علم می‌گیرد. واژه علم عده‌ای مثل آقای نائینی و غیر آقای نائینی می‌گویند واژه علم می‌گیرد موارد اطمینان را عرفاً؛ یعنی معنای عرفی علم یک معنایی است که این‌جا را هم می‌گیرد.

س: علم عقلایی است.

ج: خب این حالا ما اگر مواردی که اطمینان پیدا می‌شود اطمینان است و سیره عقلاء و ردع ندارد حالا این هم می‌شود مؤید باشد یا مثلاً چی، این یک روایت که ...

روایت دومی که نمی‌دانم ادامه بدهم یا ادامه ندهم؟

س: ؟؟

ج: بله؟

س: اگر صلاح می‌دانید ...

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین

Parameter:18792!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 50
تعداد بازدید روز : 952
تعداد بازدید دیروز :1133
تعداد بازدید ماه جاری : 2210
تعداد کل بازدید کنندگان : 790511