بسمه تعالی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیه الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بحث در ادله داله بر مطهریت اسلام بود آن هم در موردی که بدن کافر یا اجزاء ما لاتحله الحیاتش یا رطوبات متصله به او در زمان کفر ملاقات با نجاست خارجیه کرده باشد.
دلیل، سیره متشرعه بود که مرحوم صاحب جواهر آن را ادعا فرموده که سیره متشرعه در اعصار معصومین علیهم السلام بر این بوده که با ابدان آنها و آن دو مورد دیگر معامله طهارت میکردند حتی اگر بعد از اسلام آوردن آنها را با ماء هم تطهیر نکنند. و بیان دوم از سیره متشرعه این بود که خود سیرهی این مسلمان شدهها بر این بود که وقتی احکام اسلام را فرا میگرفتند و در اسلام نشو و نما میکردند، آنها هم متلزم نبودند بر این که آنها را تطهیر بالماء کنند. این نشان میدهد که تلقی آنها هم از شرع این بوده که آنها پاک هستند.
سؤال: ...
جواب: اگر احراز بکنیم سیره همه آنها را کافی است.
اشکال این بود که وسیلة المعاد اشکال فرموده به این که این سیره، صغرایش برای محرز نیست. درست است که اگر صغرا محرز بود کشف میکرد بر این که نظر شارع این است، اما صغرا محرز نیست.
جواب داده شد به این که چرا صغرا محرز نیست؟ شما که نفی نمیکنید. نمیگویید ما احراز کردهایم عدم وجود سیره را بلکه میفرمایید محرز نیست و ما خبر نداریم. خب شما خبر ندارید ولی مستدلیین دارد میگویند ما خبر داریم و إخبار میکنیم. مرحوم صاحب جواهر و بعضی بزرگان دیگر إخبار میکنند به وجود این سیره. و این إخبار برای ما حجت است. سواء این که این إخبار، از باب خبر و شهادت باشد چون خبرشان محتمل الحس و الحدس است و خبر محتمل الحس و الحدس در جایی که آن مخبرٌبه امری باشد که با حس قابل دریافت است و احتمال حسیت هم یک احتمال متوفری باشد، نیشقولی نباشد، گفتیم بناء عقلاء بر قبول آن خبر است. و هم چنین اگر فرض کنیم مرحوم صاحب جواهر حدس زده و إخبار حدسی دارد میفرماید، باز قولش برای ما میتواند حجت باشد، به خاطر این که درست است ابتدائاً إخبار به این که سیره بر چه منوالی بوده یک امر حسی است اما این در مورد است که انسان معاصر باشد و قریب العصر باشد. وقتی یک پدیدهای را میخواهیم ببینیم که در چندین قرن قبل، هزار سال قبل، ده قرن قبل، یازده قرن قبل، دوازده قرن قبل چگونه بوده است، باید با شواهد و قرائن و خصوصیات دریافت کنیم و کشف کنیم، این دیگر امر حدسی میشود فلذا گفتیم که امور باستانی که این لغت در باستان چه بوده یا این خط میخی در باستان چه بوده، بله در آن زمانی که خود زمان خطوط میخیه بوده حدسی نبوده و یا اعصار قریب به آن هم حدسی نبوده اما امروز شده یک امر حدسی. یک رشته دانشگاهی برای شناخت آنها برپا شده است. بنابراین میشود یک امر حدسی و قولِ متخصصِ در امور حدسی حجت است. و قول اهل خبره هر فنی در آن باب، برای فقیه هم حجت است. و از همین باب بعضی قول لغویون را میگویند حجت هست چون رجوع به اهل خبره است و این اشکال که این که فلان لفظ، فلان معنا را دارد یا ندارد، این مطلب حسی است نه حدسی، خب از آن جواب داده شده به این که این سخن در صورتی است که ما لغت معاصر را بخواهیم ببینیم چیست اما الان بخواهیم بفهمیم این لغت فی الازمنة السابقه، مثلا ده قرن پیش، به چه معنایی بوده، این حدسی است. بنابراین قول لغوییون حجت است.
سؤال: ...
جواب: نه این، مقصود نیست. حدسیاتی که قریب به حس است آن ملحق به حس است مثل این که بنده شهادت بدهم به عدالت حضرتعالی. عدالت حضرتعالی حسی به آن معنا نیست که با چشم و با گوش و با اینها قابل درک باشد. اما قرائن و شواهد قریب به حس دارد. اگر مدتها بعد از پانزده سال، ده سال که شما را میشناسم، دیدم هیچ جا گناهی از شما سر نزد، دیدم هر جا هوایی بود و امر شارعی بود، شما مراعات شارع را کردید، خب دیگر حدس میزنم به این که شما عادل هستید و آن ملکه عدالت و خداترسی در باطن شما بحمدالله وجود دارد. خب این، حدس قریب به حس گفته میشود. اما یک حدسیاتی است که قریب به حس نیست مثل این که الان این ساختمان قیمتش چقدر است؟ خب این، اطلاعات قوی میخواهد، کسر و انکسار اطلاعات با هم دیگر تا نتیجه این بشود که حالا این ساختمان به چه مقدار میارزد. این حدسی که در این جا میگوییم یعنی امور حدسی که قریب به حس نیست. قول اهل خبره در آن ناحیه حجت است. خب حالا اگر به جای عدالت که امری است که شواهدش قریب به حس است، بخواهد کسی شهادت به اجتهاد حضرتعالی بدهد یا به فرض محال به اعلمیت حضرتعالی بدهد، آن، امر حدسی است و قول هر کسی حجت نیست. بله باید اهل خبرهای باشد که مجتهدشناس باشد و او بیاید مثلاً شهادت بدهد.
بنابراین به خدمت شما عرض شود که این، مقصود است.
حالا در این جا اگر از راه إخبار اهل خبره و به این که مرحوم صاحب جواهر مِن أهل الخبره هست و دارد إخبار میکند که سیره بوده و این بحث خیلی بحث مهمی است در جابجای فقه که ادعا میکنند بزرگانمان یک سیرهای را، آیا میتوانیم بپذیریم ولو این که خود ما احراز نکرده باشیم؟ این بحث مهم است. جای بحث اصلیاش هم در اصول است که این سخن آن جا باید منقح بشود.
اشکالات دلیل سیره: (8:58)
در این جا مناقشاتی است.
اشکال اول:
مناقشه أولی مناقشه خود مرحوم صاحب کفایه قدس سره است.
ایشان ظاهراً در همان بحث حجیت قول لغویین فرموده که حجیت قول اهل خبره را قبول داریم اما مشروط به این است که اطمینان بیاورد. قول اهل خبره در صورتی حجت است که اطمینان بیاورد و در جایی که اطمینان نمیآورد، قول اهل خبره حجت نیست و ما از قول مرحوم صاحب جواهر در این جا اطمینان پیدا نمیکنیم. پس بنابراین قول ایشان حجت نیست.
سؤال: قول حجت است یا اطمینان حجت است؟ قول خصوصیتی دارد یا ...
جواب: نه، این قولی که اطمینانآور باشد ایشان فرموده حجت است. در این صورت حجت است و یا اگر هم خواستید بفرمایید که اطمینان حاصل از قول اهل خبره حجت است.
جواب اشکال اول: (10:10)
این فرمایش تمام نیست و حتی خود ایشان هم ملتزم نیست. چرا؟ خب ما یکی از اهل خبرهای که به آن مراجعه میکنیم مجتهدین و فقهاء هستند. آیا فی کل مسألةٍ مسألةٍ که فقها فتوا میدهند و مقلدین مراجعه میکنند، اطمینان به صحت فتوا دارند یا نه قول او حجت است؟ اطمینان شخصی نیست، اطمینان نوعی هم که یعنی نوع مردم اطمینان دارند که حرفهای اهل خبره مطابق با واقع است، آن هم خیلی واضح نیست، بله ظن به این است. اما اطمینان نوعی هم به این نیست که حرفهای اهل خبره مطابق با واقع است ولی بشر چه کار بکند؟ اگر بخواهد براساس یقین و قطع کارها را سامان بدهد« خب کارها زمین میماند. این مصلحت عامه زندگی باعث شده که عقلای عالم قول اهل خبره را حجت بدانند و بگویند اگر کسی به اهل خبره عمل کرد، این شخص نکوهش نمیشود اگر مخالف با واقع درآمد.
بنابراین مراجعه به اهل خبره مشروط نیست عقلائاً و شرعاً به این که اطمینان حاصل بشود و لایُظَنُّ که خود مرحوم صاحب کفایه هم قدس سره ملتزم باشد عملاً و فقهیاً به این مطلبی که در کفایه فرموده فلذا در باب اجتهاد و تقلید کتاب کفایه نفرموده یا در فقه ایشان تقیید نفرموده که در جایی قول مجتهد برای مقلِّد حجت است که مقلِّد از قول مجتهد اطمینان شخصی پیدا بکند.
سؤال: ...
جواب: بله از همین باب است و دلیل دیگری ندارد.
سؤال: ...
جواب: حالا نگاه کنید. میگویند بنای عقلا است.
سؤال: ...
جواب: یعنی انسداد است؟ ایشان انسداد نمیگوید. ایشان نمیگوید چون انسداد است فلذا از باب ظن و انسداد حجت است. نه، میگوید بنای عقلا بر این است. سیره عقلا است بر این که جاهل به عالم مراجعه بکند. شارع هم این را رد نکرده و امضا فرموده که جاهل به عالم باید مراجعه بکند. این، سیره عقلاست وما به مراجع مراجعه میکنیم به خاطر این سیره عقلائیه است.
سؤال: یعنی در هر شرایطی که جاهل به عالم مراجعه کند؟
جواب: حالا شرایطش را هم حالا ببینیم. اطمینان شرطش نیست. این، مسلّم است. حالا در هر شرایطی حجت است؟ بعضی شرایطش الان صحبتش میشود.
اشکال دوم: (13:7)
اشکال دوم این است که بله قول اهل خبره حجت است اما لا لأهل الخبره بلکه برای جاهل. اما کسی که خودش از اهل خبره هست، قول أهل خبره برای اهل خبره حجت نیست و این مستشکل میخواهد بگوید که أنا من أهل الخبره. مرحوم طبرسی میخواهد بگوید که من هم از اهل خبره هستم فلذا قول شما برای ما که حجت نیست و ما احراز نکردیم. و به عبارت دیگر اهل خبره اگر که به یک ادلهای، به یک مستنداتی، به یک شواهد و قرائنی دست دارد و به واسطه آنها هست که یک مطلبی را استنباط میکند و بیان میکند، اگر شخص دیگری باشد که نسبت آن شخص دیگر با این اهل خبرهای که راجَعَ الی الشواهد و القرائن و استنبطه، مساوی است با او یعنی او هم دسترسی به آنها دارد، عقلای عالم اجازه نمیدهند به یک چنین اهل خبرهای که به خبرهی آخر مراجعه بکند.
سؤال: ...
جواب: هماندیشی معنایش این است که بنشینیم استدلالهایش را گوش کنیم، نه حرفش را تقلید کنیم تعبداً. این جا میخواهیم بگوییم اگر حجت است یعنی تعبداً، چون او گفته حجت است. اینکه «او چون فقط گفته ما بپذیریم» در جایی است که او عالم است و ما جاهلی هستیم که به ادله راه نداریم. تخصصی است. مگر این که برویم مدتها وقت صرف کنیم، درسش را بخوانیم و الا ما راهی به آن ادله نداریم. نسبت ما به آن ادله با او یکی نیست. او مطلع از آن ادله است، خبره در آنها شده، کارآزموده شده ولی ما چنین اطلاعی نداریم و کارآزموده هم نیستیم. در این گونه موارد عقلاء میگویند رجوع به اهل خبره حجت است. چرا؟ علتش این است که یک انسدادی در این ابواب است. ناچاری است در این ابواب که همه نمیتوانند در همه مسائل از راه ادله و شواهد بروند به واقع برسند. وقت این امر برای مردم نیست و چون نیست بنای عقلاء بر این شده که همه که نمیتوانند بروند پزشک بشوند تا اگر بیمار شدند خودشان را معالجه بکنند، هم بروند مکانیک بشوند، پزشک بشوند، مجتهد در فقه بشوند و متخصص در سایر مطالبی که در زندگی لازم است بشوند. همه که نمیتوانند. خب گفتند چه کار کنند؟ چون ناچاری هست، گفتند خیلی خب قول اهل خبره برای شما حجت است و احتمال خطا و احتمال اشتباه را چه کار کردند؟ گفتند در این جا مغفورٌ عنه است ولی باید ثقه باشد، تعمد در کذب نداشته باشد، دروغ نگوید. ثقهی اهل خبرهای که وثاقت داشته باشد در إخبار درست از مایَفْهَمُه، نه وثاقت در همه امور هم. به او اطمینان داشته باشند که در این باب آن چه که میفهمد میگوید. این وثاقت را شرط میدانند و احتمال خطا و اشتباهش را دیگر غمض عین میکنند. اما نسبت به اهل خبره چه؟ در آن جا میگویند برای چه نسبت به شما غمض عین کنیم؟ شما خودت میتوانی. خودت که بلدی، خب یک ذره فکر کن. فلذا آن جا اصالت عدم خطا و عدم الغفلة و عدم الاشتباه، عدم النسیان را میگویند برای شما نیست بلکه برای ما که ناچاریم می باشد. شما که خودتان از اهل خبره هستید. خودت مهندس ساختمانی و میتوانی خانهات را قیمت بکنی. حالا میروی به مهندس دیگر میگویی بیا قیمت بکن. خودت میتوانی که خودت را معاینه کنی و میدانی داروی دردی که داری چیست، پس برای چه دکتر میروی؟ بله مشاوره عیب ندارد. میتوانی همفکری کنی ولی خودت تصمیم بگیری اما اگر کورکورانه مثل بقیه که پزشکی بلد نیستند، حرف پزشک دیگر را تو بپذیری و آن پزشک دیگر خطا کرد، تو عند العقلا مذموم هستی. چرا خودت حواست نبود، چرا خودت معاینه نکردی. اگر خودت معاینه کرده بودی، شاید این اشتباه را نمیکردی فلذا است که گفتند مجتهد به مجتهد آخر نمیتواند مراجعه کند. نه مجتهد بالفعل به معنای این که مستنبط بالفعل بلکه همین که قوهاش را دارد. میداند اگر به ادله مراجعه کند میتواند بفهمد، حق ندارد تقلید بکند بلکه این شخص باید یا احتیاط بکند که این هم در صورتی است که خودش در مسأله احتیاط نظرش این شده که احتیاط جایز است چون در اصول محل کلام است که اگر راه امتثال تفصیلی باز است، امتثال اجمالی بالاحتیاط جایز است یا جایز نیست. این، خودش امر استنباطی. فلذا این که مشهور بین فقها هست که یک مجتهد به مجتهد آخر نمیتواند مراجعه بکند و قول او برای این حجت نیست براساس همین است که قول اهل خبره برای اهل خبره آخر نیست. این هم اشکال دیگری است که در مقام گفته میشود و گفته شده است.
جواب اشکال دوم: (19:17)
جواب اول:
خب این اشکال اولاً مبنایی است که بله اهل خبره به اهل خبره نمیتوانند مراجعه بکنند. و لکن هستند فقهایی که گفتند اهل خبرهای به قول خبره دیگر نمیتواند مراجعه کند که خبرویت خودش را اعمال کرده و به نظر رسیده. خب بعد از این که خودش یک نظری را دارد و میگوید ما استنباطمان این است که این حرام است ولی آن آقای مجتهد دارد میگوید حلال است، ما از او تقلید کنیم. این که نمیشود چون شما جاهل نیستید اما آیا واجب است کسی که قدرت استنباط دارد، خودش را ملزم کند به استنباط یا احتیاط؟ قد یقال که نه، این لازم نیست. فلذا است نقل شده که محقق اصفهانی رضوان الله علیه در زمانی که حواشی مکاسب و کفایه را مینوشتند، ایشان میفرماید من الان فرصت استنباط احکام فقهیهای که مبتلابه خودم هست ندارم فلذا آن را تقلید میکرده. نظر شریفش این بوده که اشکال ندارد. من الان به یک امری اشتغال دارم، حواشی مکاسب را دارم مینویسم، حواشی کفایه و نهایة الدرایه را دارم مینویسم و الان وقتش را ندارم مثلاً در مساله شک بین دو سه در نماز استنباط بکنم فلذا از مجتهد اعلم عصر تقلید میکنم.
خب پس اولاً این مبنایی است. اگر کسی مبنایش این شد که اشکالی نیست.
جواب دوم: (20:55)
ثانیاً ممکن است فقیهی که دارد شهادت میدهد گاهی فقیه معاصر ماست که میدانیم مُعْتَیات او و امکانیات نزد او با ما هیچ فرقی نمیکند. خب در این صورت سخن شما درست است. اما اگر مجتهدینی میآیند شهادت به سیره میدهند که خیلی قرونشان با ما متفاوت است و ما احتمال میدهیم امکانیات نزد آنها با ما خیلی تفاوت دارد مثلاً اگر مرحوم شیخ طوسی شهادت میدهد که سیره متشرعه این بوده، مرحوم شیخ مفید دارد شهادت میدهد که سیره متشرعه این بوده، مرحوم محقق حلی که برای قرن هشتم است و ایشان لسان القدماء گفته میشود و پیش او بسیاری از کتب چه کتب حدیثی و چه کتب تاریخی وجود داشته شهادت میدهد که سیره متشرعه این بوده و همچنین شواهد و قرائن تا آن اعصار با ما فرق میکند، امکانیات آنها با ما فرق میکند، پس اهل خبره این زمان با آنها یک گونه نیستند که نسبتشان به شواهد و قرائن علی السویه باشد. پس اگر هم بپذیریم این کبری را که اهل خبره به اهل خبره نمیتواند مراجعه کند، در کجاست؟ در آن جایی است که نسبتشان به شواهد و قرائن و اینها علی السویه باشد.
سؤال: ...
جواب: نه نه. حدسی است. میدانیم حدسی است. میدانیم اجتهاد است. اما آن جا کجاست که مجتهدی به مجتهد دیگر نمیتواند مراجعه بکند؟ آن، جایی است که نسبتشان به شواهد و قرائن و اینها علی السویه باشد فلذا است که حتی در اجتهادِ مصطلحِ خودمان در فقه بزرگانی هستند که قائلند که ما در رجال میتوانیم از مرحوم نجاشی تقلید بکنیم. قول رجالیون قدما برای ما حجت است چون آنها اهل خبره هستند و ما با آنها تفاوت داریم. امکانات نزد آنها در نزد ما نیست در اثر این که خیلی فاصله شده بین ما و آنها، و شواهد و قرائن مهجور شده، مخفی شده، از دست رفته. بنابراین در این جا اشکال ندارد مجتهد عصر ما در مسأله وثاقت و عدم وثاقت روات تقلید کند از مرحوم شیخ طوسی، از مرحوم نجاشی، از مرحوم کشی، از مرحوم برقی، بله از مرحوم مجلسی رضوان علیه نمیشود چون امکانیات ایشان با ما یکی است. هیچ تفاوتی ندارد. ایشان هم همین کتب خمسه رجالیه پیشش بوده و لیس الا. و هم چنین معاصرین و مرحوم مامقانی و امثال این بزرگان چون اینها هم همان امکاناتی که ما داریم داشتند. آنها با ما نسبت به ادله و شواهد علی السویه هستند اما مثل مرحوم شیخ طوسی با ما نسبت به ادله و شواهد علی السویه نیستند فلذا بعضی گفتند تقلید از آنها در مسأله وثاقت و عدم وثاقت روات اشکالی ندارد.
پس اگر این چنین بود، آن وقت در مانحن فیه آیا مرحوم صاحب جواهر عصرش عصری است که نسبت به سیره متشرعه در اعصار ائمه علیهم السلام با ما تفاوت دارد؟ مثلاً کتابهایی در اختیار ایشان بوده که در اختیار ما نباشد؟ یا اموری که سینه به سینه منتقل میشده بگوییم تا عصر ایشان همین طور سینه به سینه معلوم بوده کسانی که مسلمان میشدند چه حالتی داشتند و چه کار میکردند و مردم با آنها چه جور معامله میکردند ولی اینها به دست ما نرسیده؟ در مورد مرحوم صاحب جواهر یک مقداری البته احراز این که واقعاً امکانیات ایشان با ما فرق بکند مشکل است. و بعید است که حالا مرحوم صاحب جواهر که با ما خیلی فاصلهای ندارد و ایشان از همین اعصار اخیره است. استاد مرحوم شیخ انصاری و معاصر مرحوم شیخ انصاری رضوان الله علیه است. ما با دو واسطه الان میتوانیم از مرحوم شیخ مطلب نقل بکنیم. مرحوم آیتالله العظمی بروجردی که من بچه بودم درس ایشان با آقای ابوی شفاء الله تعالی مشرف میشدیم، آن جا یادم هست که ایشان بالای منبر میفرمود: مرحوم آخوند میفرمود یعنی از درس مرحوم آخوند مطلب نقل میکرد و خب مرحوم آخوند هم که شاگرد مرحوم شیخ انصاری رضوان الله علیه است. با دو واسطه از مرحوم شیخ میتوانیم مطلب نقل کنیم. فاصلهای نیست. مرحوم صاحب جواهر هم همان عصر بوده. یعنی فاصلهای بین ما و مرحوم صاحب جواهر نیست که بگوییم ایشان با ما نسبت به ادله و شواهد علی السویه نیستند. حالا ما تتبع زیادی هم نکردیم و این جا باید تتبع بشود که آیا این سیرهای که مرحوم صاحب جواهر ادعا میفرماید در کلمات قدمای اصحاب مثل مرحوم شیخ طوسی، مرحوم محقق حلی، مرحوم ابن ادریس، مرحوم ابن حمزه یعنی آن طبقاتی که واقعاً تفاوت حالات آنها و امکانیات آنها با ما از زمین تا آسمان است، آیا چنین سیرهای واقعاً آن موقع بوده یا نبوده؟ الان ما چنین اطلاعی نداریم و آن کسی که فعلاً داریم که ادعای این سیره را میفرماید مرحوم صاحب جواهر است. آنها را باید تتبع کرد. حالا آقایانی که تتبع میفرمایند اگر برخوردند لطف بفرمایند که اطلاع بدهند.
اشکال سوم: (27:15)
اشکال سومی که در مقام ممکن است گفته شود این است که رجوع به اهل خبره درست است اما قول مثل مرحوم طبرسی که میگوید ما خبر نداریم معارضه میکند و در این موارد تعارض بین قول او و این میشود.
توضیح مطلب: گفتیم تعارض نمیشود چون آن، مقتضِی است و این، لااقتضاء است. مرحوم صاحب جواهر میگوید سیره هست و مرحوم طبرسی میگوید خبر ندارم. گفتیم تعارض نمیکند. این «خبر ندارم» دو قسم است. یک وقت خبر ندارم چون مراجعه نکردم. در این صورت این سخن با سخن مرحوم صاحب جواهر معارضه نمیکند. اما یک کسی میگوید خبر ندارم چون مراجعه کردم و چیزی نیافتم. در این صورت این «خبر ندارم» معارضه میکند. مثلاً ما دو نفر را میفرستیم که ببینند زید در مسجد اعظم هست یا نه، در حرم هست یا نه. او میرود و همه جاها را میگردد و میگوید که بله هست. نمیگوید دیدم بلکه میگوید هست. دیگری میرود میگردد و میگوید نه، قرائن و شواهدی ندیدم که او باشد. این جا قول دومی با قول اولی معارضه میکند. چرا؟ برای این که قول دومی راجَعَ به همان قرائن و شواهد و دارد میگوید آن قرائن و شواهد دلالت نمیکرد. این جا گفتهاند نه، این «خبر ندارم» معارضه میکند.
نظیر این کلام را فقهاء در احتیاط واجبها فرمودهاند. خب معروف این است که احتیاط واجب یک فقیه را به فقیه دیگری که فتوا میدهد میشود مراجعه کرد. آن جا عدهای و منهم مرحوم محقق خویی و منهم مرحوم محقق خوانساری و منهم بعضی مراجع معاصر تفصیل قائلند. میگویند آن مرجعِ انسان که احتیاط واجب میکند تارةً احتیاط واجب در اثر این میکند که مراجعه به ادله نکرده یا استفراغ وسع نکرده یعنی به حد کافی مراجعهاش تمام نشده فلذا احتیاط واجب میکند چون شبهات حکمیه قبل الفحص است و علی القاعده باید احتیاط واجب کرد. در این جا در حقیقت این آقا جاهل است و این جا میشود به کسی که فتوا میدهد مراجعه کرد. اما اگر نه، میگوید من مراجعه کردم و تمام ادله را بررسی کردم و هر چه دیگران و آن مُفتِی به آن استناد میکنند از نظر گذراندم و همه آنها مناقشه داشته و درست نبوده و در عین حال احتیاط میکنم به خاطر این که میخواهم حالا مخالفت مشهور هم نکرده باشم ولی کل ادله دیگران باطل است. آنهایی که فتوا میدهند ادلهشان باطل است. این جا نمیشود مراجعه به او کرد. چون این خبره دارد شهادت میدهد به بطلان ادله آنها. بله میگوید ادلهشان باطل است اما ممکن است اتفاقا و ستفتاً فتوایشان مطابق با واقع باشد. ادلههایی که هست همه ادلهها دلالت بر این مسأله نمیکند ولی شاید همان حرفی که آنها میزنند مطابق با واقع هستند. در این جا گفتند نمیشود به فتوای فقیه دیگر مراجعه کرد.
حالا در این جا میگوییم: بله، مرحوم صاحب جواهر ادعای سیره را میکند اما به چه شواهد و قرائنی؟ بزرگان دیگر همه این شواهد و قرائن را رفتند بررسی کردند و میگویند چنین دلالتی ندارد. بنابراین در این جا چون اهل خبره دیگری وجود دارد که آنها هم راجعوا الی الشواهد و القرائن و با این حال میفرمایند نمیدانیم، اتکاء به این فرمایش اشکال پیدا میکند. مسلّم مرحوم طبرسی مراجعه کرده و الا مراجعه نکردن که برای او حجت نیست که همین گونه بگوید نمیدانم. نمیدانمی به درد میخورد که بعد المراجعه و بعد الفحص باشد. بنابراین طبق این نظر باز در این جا اتکاء به این فرمایش اشکال پیدا میکند. خب حالا وقت هم تمام شد.
وصلی الله علی محمد وآل محمد.