بسمه تعالی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیه الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بحث در سند حدیث شریف جَبّ بود. گفتیم طرقی برای اعتبار این حدیث از حیث سند وجود دارد که راه اول نقل این روایت در تفسیر شریف علی ابن ابراهیم بود و هم چنین در مجازات النبویه به نحو جزم که در کتب حدیث بود.
راه دوم اسناد جزمی فقهای بزرگی مثل مرحوم شیخ و مرحوم ابن ادریس بود که در کتب فقیه این روایت را به صورت جزمی به رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت دادهاند.
و راه دیگر این بود که اگر ما مجموعه طرقی را که برای این حدیث در عامه و خاصه هست، ضمّ به هم بکنیم ولو اگر کل واحد واحد به انفراده ملاحظه کنیم، مشمول ادله حجیت نباشد اما ضمّ این نقلهای مختلف و متفاوت از انسانهای مختلف در قضایای مختلفه و متشتتهای که غیر مربوط هستند، موجب میشود که اطمینان حاصل بشود به صدور این روایت. این ضمیمه شدن به حسب حساب احتمالات که یک حساب ریاضی هست، موجب کاهش احتمال خطا و نسیان و سهو و تعمد در کذب و هکذا میشود و باعث میشود که برای بعضی از نفوس احتمال خلاف به حد صفر میرسد و قطع پیدا کنند. بعضی از نفوس هم به حد اطمینان میرسد. اگر به اولی برسد حجیتش ذاتی است، اگر به دومی برسد حجیتش تعبدی است چون بالاخره احتمال خلاف وجود دارد.
و در این جا انصاف این است که اگر دست کم بگیریم، به حدّ این اطمینان میرسد.
خب از جهت این که نفس بتواند قانع بشود باید ما این موارد متعددهای را که در کتب عامه و خاصه وارد شده و مشتمل بر این حدیث شریف هست، بخوانیم ولی تنها برای این جهت نمیخوانیم بلکه بعداً خود این موارد هم در تعیین مفاد روایت دخیل است که کدام یک از معانی که بعداً گفته میشود، مراد است. از این جهت حالا به سرعت من این موارد را عرض میکنم.
سؤال: ببخشید در این راه حتی اگر تک تک سندها هم مخدوش باشد باز ما اطمینان حاصل میکنیم.
جواب: بله مثل تواتر. وقتی صد نفر یک مطلبی را برای ما نقل کردند ولو تک تک آنها را نمیشناسیم یا ضعیف هم هستند ولی میدانیم که اینها به هم ربطی ندارند، این موجب اطمینان میشود یا جاهایی که میدانیم داعی بر کذب وجود ندارد مثلاً از این طرف میخواهیم بیرون برویم، یکی به ما میرسد و میگوید: آقا نرو، این طرف را بستند و یکی دیگر میگوید: آقا نرو، این طرف را بستند که این دو نفر ربطی به هم ندارد. یک وقتی یک حالتی است که احتمال میدهیم تواطع بر این کردند که مثلاً آخوندها را اذیت بکنند اما جایی که چنین چیزی نیست، این دارد میگوید، آن دارد میگوید. سه نفر بگویند انسان یقین پیدا میکند و گاهی هم دو نفر بگویند انسان یقین پیدا میکند.
سؤال: ..... تفاوتش با تواتر چیست؟
جواب: تواتر یک شرایط خاصی دارد که در کل طبقات باید متواتر باشد اما در این جا لازم نیست. فرض کنید مرحوم شیخ طوسی این سه تا قضیه را برای ما از افراد مختلف نقل کرده ولی ما مرحوم شیخ را میدانیم که به حضرت عباس درغگو نیست. قطع داریم نسبت به ایشان. پس بنابراین نسبت به مرحوم شیخ طوسی چون چنین یقینی داریم، این، نامش تواتر نمیشود. تواتر این است که از راه تواتر بگوییم خلافی واقع نشده و در این جا از راه تواتر نیست بلکه از راه استیثاق به شخص مرحوم شیخ طوسی است. این به حسب اصطلاح تفاوت پیدا میکند ولو این که نتیجه این است که یقین میآورد مثل خبر محفوف به قرینه با تواتر که هر دو یقین میآورد اما راه یقینآوریشان مختلف است.
قضیه اول: قضیه مغیره بن شعبه (5:25)
«و منها قضیة المغیرة بن شعبه و قد وفد مع جماعة من سقیف علی مَلَک مصر بالاسکندریة
با یک عدهای وارد شد بر سلطان مصر در اسکندریه
و معهم هدایا الیه فقبلها و اعطاهم جوائز و فضلهم علی المغیرة فلما خرجوا الی بلدهم حقد علیهم المغیرة
مغیره هم همراه اینها بود. مَلَک بر سایرین بیشتر جایزه داد و به این مغیره کمتر داد و این باعث شد که این مغیره بر آنها کینه بورزد.
فساقهم بحیلته خمراً کثیراً فسکروا و ناموا فقتلهم و اخذ اموالهم
در راه که میآمدند، مغیره یک شراب مفصلی به اینها داد خوردند. اینها همه مست شدند و به خواب رفتند. او همه را کشت و اموال آنها را برداشت.
(داستان: 6:35
ما وقتی جامع احادیث شیعه میرفتیم، مرحوم آقای مؤذی گفت: من در جوانی یک جایی تبلیغ رفته بودم. ظاهراً این طوری میگفت که یک جوانی بود که هیچ دندانی در دهانش نبود. گفت چطور یک آدم جوان، هیچ دندانی در دهانش نباشد؟ تعجبآور بود! آن جوان گفت که ما یک عده رفقای دزد بودیم، طرار بودیم. یک وقتی رفته بودیم یک جایی دزدی و اموالی را دزدیده بودیم و بعد آمده بودیم اُطراق کرده بودیم که حالا نان بپزیم و غذا درست کنیم. من همین طور که نشسته بودم یک مرتبه از پشت سر دیدم یکی از آن دوستانمان یک گلولهی خمیرِ داغ داغ آورد و فرو کرد در دهان من، داغِ داغ بود فلذا تمام لثههای من پخت و همه دندانهایم ریخت. دوستم گفت: این کار را کردم تا طمعی در این اموال نداشته باشی. دندانِ طمعت را میخواهم بکنم.)
حالا به خدمت شما عرض شود که در این جا هم این مغیره این کار را کرد.
فساقهم بحیلته خمراً کثیراً فسکروا و ناموا فقتلهم و اخذ اموالهم و شرد حلیف الی مکة فأخبر سقیفاً بذلک.
یک هم قَسمی داشت. او وقتی این داستان را دید، فرار کرد و آمد مکه و به سقیف گفت که این، این کار را کرده.
فوقع بینهم شرٌ کثیر حتی اسلحه عروة بن مسعود عمّ ابی المغیرة بدفع الدیة و خاف المغیرة علی نفسه و قدم مدینة علی رسول الله (ص) و اسلم
حالا این آدمی که این کار را کرده در زمان کفرش، آمد مدینه خدمت رسول خدا صلی الله علیه و اله و اسلام آورد.
و حکی قصته
گفت: من چنین کاری کردم
و دفع المال لیخمسه لأنّه غنیمة من الکفار و کان تخمیس الغنائم معمولاً به قبل الاسلام
قبل از اسلام هم تخمیس غنائم میشده.
حیث یدفعون خمسها الی رؤسائهم فامتنع النبی(ص) من اخذه و قال انه قدرٌ و لا خیر فی القدر
من این پول را قبول نمیکنم.
و کان المغیرة من دعاة العرب فی المبادهة یعنی فی سرعة الکلام بالبداهه و الفهم.
مغیره خیلی حاضر جواب بود، سریع الذهن بود.
فقال للنبی (ص) إنما قتلهم و أنا علی دین قومی
آن موقع که من بر دین قوم خود بودم آنها راکشتم.
ثم اسلمت فقال (ع) یا (ص) الاسلام یجبّ ما قبله.»
بعد از این که صغری را این گونه گفت، حضرت فرمود «الاسلام یجبّ ما قبله». این کارهایی که قبلاً کردی، آن خدعهای که به کار بردی و در زمان کفرت بود، حالا که آدم شدی و مسلمان شدی الاسلام یجب ما قبله.
سؤال: حاج آقا این روایت داعیه کذب دارد چون مغیرة بن شعبه از شخصیات بزرگ دستگاه خلافت بوده.
جواب: حالا این یکی را که تنها نمیخواهیم بگوییم. همه اینها آمدند «الاسلام یجب ما قبله» را به این جمله واحده و به این ادبیات واحد گفته باشند، این کذب خیلی مستبعد است. حالا در این داستان میگوییم ایشان این گونه گفته که پیغمبر صلی الله علیه و آله در جواب من فرمود: الاسلام یجب ما قبله.
میدانید که این داستانهای مختلف، برای جاهای مختلف و ازمنه مختلف است. دروغسازان بخواهند یک عبارت واحدهای بسازند و بگویند خیلی مستبعد است.
سؤال: آدرسش؟
جواب: آدرسش ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه جلد 4، صفحه 453 طبع مصر و همچنین سیره حلبیه که مولف آن ابن هشام است، جلد سوم شرح غزوه حُدیبیّه.
قضیه دوم: قضیه حَبّار بن الأسود (10:54)
و منها قضیة حَبّار بن الأسود الذی روّع زینب بنت رسول الله (ص) حین اراد زواجها ابوالعاس أن یرسلها من مکة الی المدینة و قد امره النبی (ص) بذلک فی بدر بعد عصره و اطلاقه و تغیظ حبار من ذلک فاهوی الیها و ضرب هودجها و کانت حاملاً فاسقطت جنینا و حین ما دخل رسول الله (ص) مکة فی الفتح أمنّ جمیع اهلها الا نفراً منهم حبار
همین که این کار را انجام داده بود.
فهرب
این حَبّار فرار کرد.
ثم لحق به (ع) فأسلم. و اعتذر من سوء فعله و اراد العفو عنه. فقال(ع) و (ص) قد عفوت عنک و قد احسن الله الیک حیث هداک للإسلام و الاسلام یجبّ ما کان قبله.
در این داستان هم این آدم که حَبّار بن أسود باشد نسبت به دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنی زینب آن خطا را انجام داده بود، آن مشکل را ایجاد کرده بود و بعد آمد طلب عفو کرد، اسلام آورد و طبق این نقل حضرت فرمود: «قد عفوت عنک و قد احسن الله الیک حیث هداک للإسلام و الاسلام یجبّ ما قبله»
خب این را هم رواه الواقدی فی المغازی و سیرة الحلبیة فی غزوة الفتح و الاصابة و اُسد الغابة - که هر دو کتاب شرح حال اصحاب را جمع کردهاند - فی ترجمة حَبّار.
بعد هم خواهیم گفت که اینها یک جنایتی کردهاند و بعضیها معنا کردند عبارت «الاسلام یجبّ ما قبله» را به این که کاری به نجاست و طهارت ندارد بلکه مربوط به جنایات است. چرا؟ چون میگویند که اصلاً مورد این فرمایش چنین اموری بوده. فلذا گفتیم خواندن اینها برای معنا کردن حدیث هم نافع است که دیگر بعداً نخواهیم تکرار کنیم.
قضیه سوم: قضیه عبدالله بن سعد بن أبی سرح (13:34)
و منها فی قضیة عبدالله بن سعد بن ابی سرح فإنّه أسلم قبل الفتح بالمدینة و کان یکتب القرآن لرسول الله (ص)
کاتب وحی هم بود.
ثم ارتد و رجع الی مکة و قال ما حکاه الله تعالی عنه بقوله «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللهِ کَذِباً أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ»[1]
مرتد شد و ادعاهایی کرد که خدای متعال این ادعاها را در قرآن نقل میکنند در همین آیه شریفه که خوانده شد. در اثر این که ادعای نبوت میکرد و ادعای وحی میکرد، خب کارش به جایی رسید
فاهدر النبی(ص) دمه یوم الفتح
گفت هر کسی میتواند او را بکشد.
فاختفی ثم جاء به عثمان بن عفان أخوه من الرضاعة
از حضرت صلی الله علیه و آله خواست که او را ببخشد به او.
فاعرض عنه رسول الله(ص) حتی اصرّ عثمان علی ذلک مراراً فأمنه و بایعه ثم قال عثمان لرسول الله (ص) یستحی منک و یفر کل ما رئاک یتذکر عظم جرمه فی الاسلام.
شما تأمین دادید به او، او را بخشیدید اما او از روی شما خجالت میکشد. هر جا شما هستید میرود یک طرف دیگر.
فقال (ص) الاسلام یجبّ ما قبله.»
به او بگو اسلام یجبّ ما قبله. دیگر خجالت نکش.
این هم بزرگواری شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله به حسب این نقل. بزرگواری ایشان که معلوم است حالا چون سندِ این نقل اشکال دارد میگوییم به حسب این نقل.
در این داستان باز میبینید حضرت صلی الله علیه و آله «الاسلام یجبّ ما قبله» را فرموده است.
رواه الواقدی و ابن ابی الحدید در همان شرح نهج البلاغه، جلد چهارم، صفحه 217 و رواه فی السیرة الحلبیة فی قصة فتح مکة.
خب این داستان اصلاً یک داستان دیگر، یک مطلب دیگر و راجع به شخص دیگری است. روایها کسانی دیگری هستند. اگر این جمله از پیامبر صلی الله علیه و آله نبود و اینها میخواستند کذبی درست بکنند، اتفاقاً عبارتها مثل هم درآمده باشد. خیلی مستبعد است که آن خواسته یک دروغی بسازد، اتفاقاً عبارتش مثل دروغ ساختن آن نفر دیگر درآمده باشد و اتفاقاً مثل دروغ ساختن آن نفر سوم درآمده باشد. این نشان میدهد که نه، این یک کلامی است از پیامبر صلی الله علیه و آله مثل کلام قِصار که در زبانها، در دهنها میچرخد و خود پیامبر صلی الله علیه و آله در جاهای مختلف این کلام را فرموده و اینها آن عبارت را نقل میکنند.
قضیه چهارم: قضیه اسلام عبد الله بن زبعری (16:47)
خب روایت بعدی همان روایتِ قصهی اسلام عبدالله بن زبعری است.
کان من اشعر قریش بمکة
شاعرترین قریش بوده در مکه.
و من أشد الناس علی رسول الله (ص) و علی اصحابه بلسانه و نفسه کما فی الاستیعاب.
خیلی شدید برخورد میکرده هم از نظر سخن با شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب ایشان، و هم از نظر کارهای دیگرش.
فهرب یوم فتح مکة
حضرت صلی الله علیه و آله که روی آورد به فتح مکه، عبدالله بن زبعری دید اوضاعش خیلی خراب است. حضرت صلی الله علیه و آله دیگر قدرت پیدا کرده و حالا فرار کرد.
الی نجران. فأرسل الیه حسان بن ثابت بیت شعرٍ
حسان که از شعرای آن زمان بوده و اشعار خیلی خوبی میگفته. به حسب نقل گاهی حضرت صلی الله علیه و آله از او میخواستند که اشعاری را راجع به بعضی وقایع بگوید چون بهترین وسیله تبلیغی در آن زمان همین اشعار و البتهامروز هم اشعار خوب این نقش را دارد.
فرجع
حسان بن ثابت شعری برای او فرستاد و او بازگشت از نجران.
و قدم علی النبی(ص) مسلماً معتذراً معترفاً بما کان علیه من الشرک و الضلاله و سوء فعله فی معاداته و أنّ الله تعالی بعد ذلک حبب الیه الاسلام.
گفت: آن وقت آن گونه بودم ولی خدا حُبّ اسلام را در دل من قرار داده.
فقال له النبی (ص) کما فی المغازی للواقدی الحمدلله الذی هداک للاسلام إنّ الإسلام یجبّ ما قبله.»
باز در این جا حضرت صلی الله علیه و آله این عبارت را میفرماید.
قضیه پنجم: قضیه عبدالله بن ابی امیه (18:50)
مورد پنجم که مرحوم آقای سید عبد الرسول شریعتمداری قدس سره در این جا نقل میکنند، همان داستان عبد الله بن ابی امیه بود که از تفسیر علی بن ابراهیم خواندیم.
قضیه ششم: قضیه اسلام عمرو بن العاص (19:13)
باز به خدمت شما عرض شود که:
«و منها اسلام عمرو بن العاص فروی إبن حنبل فی مسنده الجزء الرابع باسناده عنه فی حدیث طویل ذکر فی آخره أنه قبل الفتح جاء الی رسول الله (ص) و قال یا رسول الله (ص) أبایعک علی أن تغفر لی ما تقدم من ذنبی. فقال بایع فإنّ الاسلام یجبّ ما قبله. و إنّ الهجرة تجبّ ما کان قبلها.»
خب این هم به خدمت شما عرض شود که داستان دیگری است.
قضیه هفتم: یکی از قضاوتهای امیر المومنین علیه السلام (20:00)
و باز بعضی داستانهای دیگر هم ایشان (یعنی مرحوم آقای سید عبد الرسول شریعتمداری قدس سره) نقل میفرمایند از ابن شهرآشوب در مناقب.
«باب قضایا امیرالمؤمنین(ع)
أنّه جَاءَ رَجُلٌ إِلَى عُمَرَ فَقَالَ إِنِّی طَلَّقْتُ امْرَأَتِی فِی الشِّرْکِ تَطْلِیقَةً وَ فِی الْإِسْلَامِ تَطْلِیقَتَیْنِ فَمَا تَرَى
این سه طلاقه شده یا نه؟ یک طلاق را در شرک و دو تا طلاق را در اسلام انجام دادم.
فَسَکَتَ عُمَرُ فَقَالَ الرَّجُلُ مَا تَقُولُ قَالَ کَمَا أَنْتَ
همان سر جایت بایست
حَتَّى یَجِیءَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (ص) فَجَاءَ عَلِیٌّ (ع) فَقَالَ عمر قُصَّ عَلَیْهِ قِصَّتَکَ فَقَالَ عَلِیٌّ (ع) هَدَمَ الْإِسْلَامُ مَا کَانَ قَبْلَهُ هِیَ عِنْدَکَ عَلَى وَاحِدَةٍ.»[2]
در عبارت «هدم الاسلام ما کان قبله»، کلمه «جَبّ» تبدیل شده به «هَدم» و گفتیم «جَبّ» هم به معنای «هَدم» است.
خب آن نقلهای قبلی خود واژه «جَبّ» را هم تحفظ بر آن کرده بود ولی در این جا به جای «جَبّ» کلمه «هَدم» که مترادف با «جَبّ» است استعمال شده.
سؤال: .... خیلی از کسانی که بعداً سر کار آمدند سوابق خیلی بدی داشتند. این، انگیزه خیلی مهمی است که مثلاً فعالیت گسترده بشود برای این که سوء سابقه را پاک بکند...
جواب: نه، ببینید وقتی داستانهای مختلف برای جاهای مختلف و اشخاص مختلف هستند. یک کسی آمده این داستانهای مختلف را ساخته که آخرش هم یک «الاسلام یجبّ ما قبله، را بگذارد. این احتمال را شما میدهید؟ این، یک احتمال غیر عقلایی است. داستانهای مختلفی است که واقع شده با کم و زیادهایش و یک ادبیات واحد، جمله واحدهای در همه اینها به کار گرفته شده. خب اینها را شما بگذارید در کنار اسناد جزمی مرحوم شیخ طوسی ولو شما اسناد جزمی را بما هو هو بگویید حجت نیست. بگذارید کنار اسناد جزمی ابن ادریس در سرائر آن هم با آن خصوصیاتی که ایشان دارد. بگذارید کنار نقلهای دیگری که مرسلاً در جابجای کتب عامه و خاصه وجود دارد. این مجموعه برای آدمی که وسواس نباشد یوجب الاطمینان أو القطع.
سؤال: ....
جواب: نه، این یک بیان دیگری است غیر از تواتر اجمالی.
میخواهیم بگوییم این مجموعه برای ما اطمینان میآورد که این، صادر شده است. آن تواتر اجمالی راه دیگری است که بعد عرض میکنیم.
سؤال: ....
جواب: این داستان آخر از شهرآشوب که از خودمان است، بود. ببینید راه این است که ما به شخص نمیخواهیم تکیه بکنیم. حرف این نیست که به شخص بخواهیم تکیه بکنیم. اصلاً یهودی دارد نقل میکند. اما یک یهودی که با یک یهودی دیگر ربطی ندارد. یک یهودی سومی که با یک یهودی چهارمی ربط ندارد. در این جا احتمال این که اینها آمده باشند نشسته باشند و یک جملهای به پیامبر صلی الله علیه و آله بسته باشند و عیناً عبارتهایشان هم مثل باشد، خیلی مستبعد است. اگر این از پیامبر صلی الله علیه و اله صادر نشده باشد، به حسب حساب احتمالات نمیشود گفت آن وضّاع وضع کرده و یک مرتبه تصادفاً عین آن وضّاع دوم درآمده، عین آن وضّاع سوم درآمده.
سؤال: یک وقتی معاویه بخشنامه صادر میکند میگوید که همه کشور ....
جواب: آن جا هم آیا واقعاً حدیثها مثل در میآید؟ آن وضاعی که مثلاً فرض کنید در نیشابور دارد وضع میکند با آن وضاعی که در حلب وضع میکند با آن وضاعی که در جایی دیگر وضع میکند، آیا اتفاقا عبارتها عین هم در میآید ؟ اصلاً آدم احتمال نمیدهد که عین هم در بیاید؟ بله، ممکن است که مفادشان قریب به هم باشد مثلاً میگوید: اینها هم اهل بهشتند اما دیگر همهشان یک عبارت واحده با یک لفظ واحده را وضع کنند، واقعاً آدم نمیتواند باور نماید یعنی احتمال عقلی دارد یعنی محال نیست. اگر چنین چیزی بشود اجتماع نقیضین لازم نمیآید، ارتفاع نقیضین لازم نمیآید ولی تحقق ندارد چنین چیزی در خارج.
سؤال:....
جواب: حرف سر این است که ایشان میگویند معاویه نامه نوشته به مثلاً استاندارها که جعل حدیث کنید برای فلان جهت، ولی در این جا عملاً حدیثها مثل هم درنمیآید. لفظاً و معناً مثل هم نمیآید.
سؤال: ...
جواب: «لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً». شما ببینید مثلاً تقریرات یک بزرگی مثل مرحوم نائینی ممکن است مفادشان واحد باشد ولی باز عبارتها هم مثل هم بشود!؟ طابق النعل بالنعل مثل هم بشود!؟ اصلاً ربطی به هم ندارد.
سؤال: این، کتاب آن را دیده ...
جواب: کجا کتاب آن را دیده؟
سؤال: و بعداً هم دارد عین آن را نقل میکند.
جواب: نه، عین آن را نمیگوید. اصلاً صدر و ذیل یک داستان دیگری است، حرف دیگری است.
جواب چهارم: (28:43)
و اما راه چهارم:
این، موردِ تواتر اجمالی است. یعنی نمیخواهیم بگوییم تراکم این نقلها برای ما یقین میآورد ولی نمیشود گفت همه این نقلها هم دروغ است. در آن جا که میخواهد اطمینان بیاید، مشروط به این است که مضمون واحد باشد. یک ما به الاشتراکی باشد تا ما نسبت به آن ما به الاشتراک اطمینان پیدا کنیم. در تواتر اجمالی ممکن است اصلاً آن متواترِ بالاجمال، متباینات بالکل باشد یعنی حتی جامع واحدی هم نداشته باشد.
سؤال: کاری به معنایشان نداریم.
جواب: آره. ولی نمیشود همه این نقلها را بگوییم دروغ است. یکی از این نقلها راست است ولو حالا متابینات است. در تحقق تواتر اجمالی وجود یک جامع شرط نیست ولی به خلاف اطمینان بر صدور یک مطلب. در این جا باید یک مطلب واحدی باشد تا بگوییم بله، اطمینان داریم این مطلب واحد محقق است، صادر است. در تواتر اجمالی تعداد به اندازهای است که میتوانیم بگوییم این گونه نیست که همه این نقلها جعل شده باشد، و به دروغ باشد. پس لااقل یکی یا دو تایش صادر است نظیر آن ادعایی که مرحوم آقای آخوند در اخبار استصحاب فرموده. با این که اخبار استصحاب پنج تاست. سه تا برای زراره است و یکی برای ... کاشانی است، و یکی دیگر هم برای کس دیگری است. ایشان فرمودهاند که اخبار استصحاب تواتر اجمالی دارد یعنی نمیشود همه این نقلها جعلِ دروغ و اتفاق و خطا باشد و بالاخره یکی صادر شده. البته در آن جا چون استصحاب مفاد واحده هم دارد، بنابراین استصحاب اثبات میشود.
بنابراین این هم یک راهی است که بله این تکاثر و تعدد نقلهای مختلف من الخاصة و العامة موجب میشود که إن لم نقل قطع، انسان اطمینان پیدا میکند که بعضی از این نقلها صادر شده و درست است. البته اگر این راه را رفتیم باید قدر متیقن بگیریم. آن مفاد اخص را باید اخذ بکنیم فلذا این راهها تفاوت میکند در آن نتیجهای که بعد خواهیم گرفت.
سؤال: یک توضیح میفرمایید که تواتر اجمالی اصلاً کجاست؟
جواب: بله، تواتر اجمالی این است که تعداد نقلها به اندازهای باشد که اطمینان یا قطع پیدا کنیم که حداقل بعضی از آنها صادر است.
جواب پنجم: (31:37)
و اما راه پنجم:
راه پنجم این است که بعضی مثل مرحوم وحید بهبهانی رضوان الله علیه علی ما کتبتُ. جدیداً مراجعه نکردم و این، احتیاج دارد که مراجعه بفرمایید. مظنون من این است که قائل به این قول مرحوم وحید بهبهانی است در شرح وافی چون ایشان یک حواشی دارد بر وافی فیض که شرح حدیث است. این کتاب با حواشی ایشان بر وافی فیض چاپ شده. ایشان ادعا فرموده در آن جا که این حدیث متواتر است. پس میشود متواتر منقول مثل اجماع منقول.
خب این هم یک راهی است منتها همان طور که اجمال منقول محل اشکال هست، تواتر منقول هم محل اشکال است. اگر کسی در آن جا (یعنی بحث اجماع منقول) به یک بیاناتی حل کند، البته آن حرف در این جا هم میآید ولی علی الحساب آن چه فعلاً در اصول رایج است، این است که اجماع منقول و تواتر منقول حجت نیستند.
سؤال: نظر خودتان هم همین است.
جواب: بله مگر در موارد خاص.
سؤال: ...
جواب: بله، حالا آن حرفها میآید. گفتیم علی الحساب و این اشاره بود به آن خصوصیاتش.
جواب ششم: (33:04)
راه اخیر که راه ششم میشود راه محقق حکیم رضوان الله علیه هست که ایشان فرموده ضعف سند این روایت ینجبر بعمل الاصحاب. قبول داریم ضعف سند داریم اما به این روایت اصحاب عمل کردند. پس این ضعف سند ینجبر بعمل الاصحاب.
خب این هم یک کبرایی دارد که خبرِ ضعیف انجبار پیدا میکند به عمل اصحاب یا نه؟ که اختلافی است. مرحوم محقق خویی میفرماید: نه ولی مرحوم محقق حکیم قائل است به این که بله، جبر میشود. و اگر واقعاً عمل مشهور اصحاب باشد، قبلاً عرض کردیم که موجب اطمینان میشود منتهی اگر واقعاً صغری محقق بشود اما اشکال در تحقق صغری است که واقعاً مشهور اصحاب استناد کرده باشند فقط به این روایت و دلیل فقط همین روایت باشد. بله، این روایت را هم ذکر کردند ولی از باب تأیّد و تعاضد ولی این که ما در این جا احراز کرده باشیم که مشهور اصحاب فقط و فقط استناداً به این روایت گفتند، محل اشکال است.
ولی مجموع این طرقی که گفتیم که بالاخره ادعا شده که اصحاب گفتند، ادعا شده از مثل مرحوم وحید بهبهانی که مطلع و متضلّع در فن است، بر تواتر و این مقدارهایی که خودمان واقف شدیم با آن نقلهای جزمی، اینها باز وقتی که کنار هم قرار بگیرد، یک قوتی برای صدور پیدا میشود که میتوان به این روایت شریفه استدلال کرد.
بنابراین از نظر سند لابأس بالاستناد الی هذه الروایة الشریفة.
و اما الدلة إن شاء الله فردا.
وصلی الله علی محمد و آل محمد.
[2]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج2، ص: 364