لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیّما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
حاصل فرمایش محقق اصفهانی رضوانالله علیه برای اثبات وجوب موافقت قطعیه این شد که در موارد علم اجمالی تکلیف مولا و حکم مولا برای ما معلوم است بلافرقٍ بین جاهایی که علم تفصیلی به حکم داشته باشیم یا علم اجمالی داشته باشیم. یعنی از ناحیه کشف نسبت به حکم هیچ تفاوتی وجود ندارد. «إنما التفاوت» در چی هست؟ در این هست که در موارد علم تفصیلی متعلق طرف علم هم برای ما معلوم است اما در موارد علم اجمالی متعلق طرف العلم برای ما معلوم نیست. میدانیم واجب است وجوب نماز یا قصر یا تمام را میدانیم. در این جا وجوب؛ مورد علم ما است به نحو تفصیل؛ هیچ کمبودی از جاهای دیگر ندارد. فقط نمیدانیم این وجوبِ که متعلق علم ما است و طرف علم ما است متعلقش چیه؟ صلاة تمام است یا صلاة قصر است؟ و وقتی یک حکمش مولا در وجدان عقل ما وجود پیدا کرد؛ نه این که درواقع بود فقط، نه، وقتی حکمی در وجدان عقل ما وجود پیدا کرد و ما آن در وجدان عقل خودمان یافتیم. این جا عقل ما، عقل عملی ما حکم میکند که بیمبالاتی به این قبیح است، ظلم است. میگوید ظلم است؛ پس قبیح است. آن را مندرج در عنوان ظلم میبیند. بیمبالاتی؛ و چون مندرج در عنوان ظلم میبیند میگوید خب قبیح است. «و بالضروره» وقتی شما یک تکلیفی را، یک وجوبی را، یک حرمتی را علم به آن پیدا کردید و از آن طرف هم میدانید که طرف این متعلق، طرف این علم شما خارج از این دو طرف یا این سه طرف یا این چهار طرف نیست، بیرون از این نیست. میدانیم این وجوبی که الان یقین به آن پیدا کردیم و علم پیدا کردیم در صفحه نفس ما حضور دارد علم ما به وجوب، میدانیم این متعلق این وجوب هم یا صلاة قصر است یا صلاة تمام است، از این خارج نیست. اگر ثنائی الطرفین باشد، اگر ثلاثی الطرفین شد میدانیم از این سه تا خارج نیست. اگر رباعی الاطراف شد میدانیم از این چهار طرف خارج نیست و هکذا. میدانیم از این خارج نیست. حالا یک سؤال این جا طرح میشود. اگر کسی بخواهد مبالات به این وجوبی که فهمیده داشته باشد یا بخواهد عدم المبالات نداشته باشد. باید چه کار کند؟ که صادق نیاید مبالات ندارد یا صادق بیاید مبالات دارد؛ ایجابی و نفیای، خب اگر هیچ کدام را انجام ندهد؛ قطعاً همه میگویند این مبالات به امر مولایش ندارد. به این وجوبِ مبالات ندارد. اگر یکی را انجام بدهد یکی را ترک بکند؛ یعنی مخالفت احتمالیه و موافقت احتمالیه، خب این جا هم میگویند این مبالات ندارد. معلوم میشود اهمیت برایش ندارد که حتماً آن را انجام داده باشد. چون چه میداند اگر یکی را انجام بدهد یکی را ترک بکند چه میداند؟ شاید همان را که ترک کرده همان، وجوب روی همان رفته باشد. متعلق طرف علم همان باشد، شاید آن باشد. این چه مبالاتی است پس؟ مثلاً یک کسی علم دارد یکی از این کأسین توی امور شخصی خود انسان، میداند یکی از این کأسین سمّ است. خب آدمی که مبالات دارد به سلامتی خودش، اقتضای مبالات به سلامتی خودش چیه؟ این است که هر دو را ترک کند نه بگوید ما حالا یکیاش را میخوریم إن شاءالله آن سمّ نیست. خب تو چه میدانی؟ شاید سمّ باشد. همین که یکی را انجام بدهد ولو دیگری را ترک کند در این مورد، میگویند این آدم نسبت به سلامتی خودش اهتمام ندارد، مبالات ندارد. اگر به سلامتی خودش مبالات داشت هر دو را ترک میکرد. یا این مال جایی که یکیاش سمّ است. اگر نه، سلامتیاش نیاز دارد به تزریق یک مادهای، یک دو تا آمپول این جا هست؛ یکیاش، میداند یکی از این دو تا داروی آن دردش است. یکی دیگرش هم یک ویتامینی است که حالا بزند نزند این قدر مهم نیست؛ برای تقویت است. ولی یکیاش دارو است. این جا اگر بگوید حالا ما یکیاش را میزنیم؛ این میگویند این آدم به سلامتی خودش اهتمام ندارد؛ چون چه میدانی آن را که برداشتی داری میزنی همان باشد که دارویت هست؟ پس بنابراین این جا هم باید چه کار کند؟ باید هر دو؛ این آمپولها را تزریق کنند. بله، اگر یکیاش مضر باشد یکیاش نباشد این دوران امر بین محذورین میشود که آن داستان سابق است. اما این جا هم باید هر دو را ...، ایشان میفرماید از این توضیحی که ما دادیم روشن شد که باب وجوب موافقت قطعیه با باب حرمت مخالفت قطعیه «یرتضعان من ثدی واحد» یک ملاک دارند. ملاکش این است که مبالات نکردی یا بر تو لازم است مبالات کنی، این مبالات کردن، این لزوم مبالات از آن در میآید هم حرمت مخالفت قطعیه هم از آن در میآید وجوب موافقت قطعیه، این توضیح فرمایش، لبّ فرمایش آقای اصفهانی قدس سره این است. و ایشان چون عدم مبالات را در این جا چه به آن نحو که مخالفت بخواهی بکنی قطعیه چه به این نحو که مخالفت احتمالیه بکنی یا موافقت احتمالیه بکنی، چون هر دو را مصداق عدم مبالات دید و عدم المبالات را مصداق ظلم دید و چون ظلم علت تامّهی برای قبح است و متوقف بر طروّ عنوانی نیست یا طروّ عنوانی مانع نیست. نه اتصافش به قبح محتاج است به طروّ عنوان و نه طروّ عناوین مانع میشود مادامی که ظلم صادق است، طروّ عناوین دیگر هم باعث نمیشود که حکم قبح از بین برود؛ علت تامّه، فلذا میفرماید چون این چنینی است نتیجه میگیریم که باید بگوییم علم اجمالی علت تامّه است برای حرمت مخالفت قطعیه و علت تامّه است برای وجوب موافقت قطعیه، این اقتضاء مقتضی است مطلقا در هر دو، یا بگوییم در مخالفت قطعیه علت است، در موافقت قطعیه مقتضی است؛ اینها همه ناتمام است.
س: اتفاقاً استاد این جا یک عمل به طرف علم اجمالی این بیمبالاتی به معنای این که التزام و عدم التزام است. التزام به حکم الهی، اگر مولا ادله دیگری کشف کرده بود... که عمل به اطراف در علم اجمالی لازم نیست اتفاقاً عمل کردن هم به معنای بیمبالاتی است چون ملتزم به احکام الهی نیستم. خدا میگوید این طور بکن، من نمیکنم. از پیش خودم دارم احتیاط میکنم. این چه التزام...
ج: خیلی خب، حالا این بله، حالا این را عرض میکنیم.
پس بنابراین تا این جا این است که اگر ما باشیم و این علم ما با آن تکلیف مولا که این علم ما هم به تکلیف مولا فقط نمیدانیم آن طرف این علم ما این جا متعلقش این است یا این است؟ این داستان همین است که گفتیم. اگر کسی اعتنا نکند بیمبالاتی کرده، سؤالی که این جا هست که ما الان نسبت به محقق اصفهانی داریم دست به عصا میخواهیم راه برویم. چون تمام کلمات ایشان را باید در جاهای مختلف دید که این جایی که الان تا این جا ایشان مطالبشان را فرمودند؛ آیا ایشان در کلماتشان یک جاهایی فرمایشی دارند که... بله، این بیمبالاتی قبول است. بیمبالاتی هر جا صادق باشد مصداق ظلم است و قبیح است، اما خود بیمبالاتیِ این تعلیقی است یا تنجیزی است در این موارد؟ این جایش را، بعد از صدق بیمبالاتی مسلم هیچ چیزی و علت تامّه است. اما خود صدق بیمبالاتی تنجیزی یا تعلیقی است؟ اگر خود مولا بتواند و بگوید در این موارد که تو علم اجمالی داری، عیب ندارد یکیاش را ترک کنی، در واجباتش، یا عیب ندارد یکیاش را انجام بدهی در محرمات که علم اجمالی پیدا کردی عیب ندارد یکیاش را انجام بدهی، اگر خودش بیاید بگوید دیگه من بیمبالاتی به دستور مولا نکردم. تا این که بیاییم بگوییم حالا حتماً دیگه مصداق ظلم است و فلان، آیا ایشان جایی این مطلب را فرموده با نفرموده است؟ این احتیاج دارد به یک تتبع و استقراء در کلمات ایشان که من موفق به این حالا نشدم که این کار را بکنم. این را آقایان خوب است که این کار را بکنند. فلذا است که إسناد حالا این مطلب به ایشان که ایشان از کسانی است که علت تامّه میداند مطلقا... که در کلمات بعضی از بزرگان هم مثل شهید صدر آمده است که ایشان و آقاضیاء هر دو قائل به علیّت تامّه هستند؛ این تصدیقش توقف دارد بر این که این ...، بلکه یک نشانههایی در کلام آقای اصفهانی هست که نه، ایشان این جور نیست که مبالات را مطلقا بخواهد بگوید صادق است؛ حتی اگر یا اصلاً نمیتواند مولا، به جوری است که مولا هم نمیتواند. چون مبالات تنجیزی است. قابل این نیست که مولا با یک کاری جلوی صدق عدم مبالات را بگیرد. این چون ایشان از بعض کلماتش که حالا من دیگه امروز نهایةالدرایه را نیاوردم. از بعض کلماتش استفاده میشود که حتی در علم تفصیلی میشود. خب کسی که میگوید در علم تفصیلی میشود یعنی چی؟ یعنی آن جا اگر گفت مبالات، عدم مبالات صدق نمیکند دیگه، خب این تا این جا این جور که ایشان پیش آمد؛ حالا ما بگوییم که بله، اگر مولا گفت، حرف خیلی حرف متین و قویای است که همهی اینها را هم برمیگرداند به عدم مبالات؛ یعنی برای مخالفت، موضوعیت قائل نیست که توی کلمات برای مخالفت، موضوعیت قائل هستند؛ یعنی مخالفت، قبیح است. نه ایشان میگوید مخالفت هم اگر قبیح است از باب عدم المبالات است که آن جامع بین مخالفت قطعیه و احتمالیه است.
س: آقا، برای علت تامّه مصطلح پس یعنی هم باید بگوید که بیمبالاتی درواقع علت تامّه است برای قبح و موضوع تمام است... و هم این که خود بیمبالاتی هم منجز است و معلق نیست.
ج: نه، نه، هر جا بیمبالاتی صادق آمد
س: یعنی نه
ج: اما بیمبالاتی کجاها صادق میآید؟ این معنایش این نیست که آن علیّت تامّه برای آن جاهایی که بیمبالاتی صادق آمد او مثل ضرب الیتیم است. ببینید ضرب الیتیم کجا ظلم میشود کجا ظلم نمیشود؟ اما آن جایی که ضرب الیتیم بلاوجه باشد، بر تربیتش نباشد؛ این دیگر حتماً مصداق ظلم است و دیگر نمیشود گفت با این که مصداق ظلم است قبیح نیست. از این به بعدش «کلما صدق» که این برای تربیت نیست یا برای مصلحت اهمی برای او نیست. گاهی هم ممکن است مصلحت اهمی بر او باشد ولو این که تربیتش نمیخواهد بکند اما یک جهت دیگری دارد که این کار را میکند که باز به نفعش است. ضرب، مثلاً بیهوش شده، چند تا سیلی باید به او بزند تا به هوش بیاید. یک شوکی به او وارد بکند تا آن حالت چیزش از بین برود. بالاخره ضرب الیتمی که بر او مصلحت دارد إما تربیةً او جهات سلامتیاش و امثال ذلک.
س: میگوییم علت تامّه مصطلح بحث ما موقعی محقق میشود که هم بگویند بیمبالاتی علت تامّه است برای قبح و هم امر منجزی
ج: آره، اگر بخواهند بگویند مطلقا این جا مخالف است؛ آن درست است. همهاش باید اینها تنجیزی باشد. اگر ما بگوییم این راه محقق اصفهانی؛ ما با این بخواهیم اثبات بکنیم؛ یعنی خود ما، حالا این بخش را از محقق اصفهانی یاد گرفتیم. حالا اگر ما بخواهیم این استدلال ایشان را خود ما بیننا و بینالله تبارک و تعالی دلیل قرار بدهیم برای تبنی مبنای این که موافقت قطعیه لازم است. باید یک مقدمهای را به آن چه کار کنیم؟ اضافه کنیم. چون توی درک ما این است که عدم مبالات تعلیقی است. اگر خودش بیاید بگوید نه، عدم مبالات صدق نمیکند. چون این چنینی است پس از راه محقق اصفهانی بخواهیم اثبات وجوب موافقت قطعیه بکنیم باید چه کار کنیم؟ باید آن مقدمه را هم ضمیمه بکنیم که ما از شارع مرخِصی سراغ نداریم؛ نه برای جمیع اطراف و نه برای بعض اطراف، به همان بیاناتی که در تتمیم کلام محقق نائینی گفته شد و بحث شد. منتها آقای نائینی از راه علم نمیآمد، از راه یک چیزی دیگری میآمد که آدم هر وقت احتمال ضرر میدهد، احتمال یک تکلیفی را میدهد، عقلش میگوید بابا مرخِص، مأمّن باید داشته باشی، ما به علم کار نداریم. ایشان از این راه میآمد. آقای خوئی هم از همین راه میآید که ما اصلاً بیاییم.... احتمال که هست، هر جا احتمال ضرر میدهی باید مأمّن داشته باشی، آن هم ضرر اخروی،
س: آقا، یک فرقی که آقای اصفهانی پیدا کرد با ... که ظاهراً از این راه است که ایشان ... شهید صدر هم نسبت ... شاید این باشد که در غیر از حیاتشان که میفرمایند فرقی نیست در علم ما نسبت به حکم ... اطراف علم اجمالی با صورتی که تعین دارد ما در یک فرد ... چرا؟ چون آن چه که مهم است برای تنجز؛ علمنا بالحکم و بالوجوب است و آن چه که با مرخِصات برداشته میشود پس احتمالاً... شکی به حکم است و ما در این در خود حکم چون شک نداریم رُفع نمیگوییم. آن چه که در شک داریم و ... متعلق طرف علم است. متعلق طرف علم هم شما ...
ج: حالا این یکی از آن بیاناتی بود که نه، درست! این حالا یکی از بیاناتی بود که میگفتیم به واسطه این بیان انصراف دارد ادله مرخِص از اطراف علم اجمالی، مثلاً «رُفع ما لا یعلمون» چه چیز را میخواهد رفع کند؟
س: همان، شاید
ج: اگر حکم خاص است این جا، این جا که حکم خاص ندارد. اگر میخواهد آن را ...، آن که ما علم به آن داریم فلذا به همین میگفتیم «رفع ما لا یعلمون» این جا را نمیگیرد دیگه
س: حالا شما میخواهید بفرمایید که این
ج: اما «کل شیء لک حلال» چرا
س: حالا آن هم
ج: «کل شیء لک حلال» میگوید خب این را الان من این جا نمیدانم حلال است یا حرام است
س: نه، ایشان میگوید که حلالِ را میدانم. این که چه متعلق، حالا میگویم باید، یعنی میخواهم ببینم
ج: اینها را دیگه حالا، آقای... ببینید
س: آقای خوئی، به روایت نائینی و سایر معانی با ایشان واقعاً فرق میکنند.
ج: نه، روشن است. خودمان داریم میگوییم بابا؛ آقای نائینی و مکتب آقای نائینی که آقای خوئی هم جزء همان مکتب میشوند و اینها و عدهای از تلامذه این بزرگواران که اساتید ما هم بودند، اینها چه میگویند؟ اینها میگویند ما در این جا برای اثبات وجوب موافقت قطعیه لازم نیست به آثار علم توجه کنیم. به آثار چی توجه میکنیم؟ احتمال؛ که هر جا بابا احتمال تکلیف دادی پس احتمال ضرر میدهی، عقلت میگوید هر جا احتمال ضرر میدهی باید مأمّن پیدا بکنی، اینها از این راه میآیند. آقای اصفهانی از راه خاصیت علم دارد پیش میآید که وقتی تو علم به تکلیف پیدا کردی عقلت میگوید نباید بیمبالات باشی به تکلیف مولا.
س: دیگر تمام، پس دیگر متوقف نیست بر اینکه مرخصات ....
ج: هان چرا نه، ما چرا میگوییم متوقف است؟ گفتیم چون میگوید حالا که تکلیف را میدانی بیمبالات، این ...
س: این است دیگر، فرقش با تفصیلش چیست؟
ج: خب حالا صبر کنید، حالا که تکلیف را میدانی، اصل وجوب را میدانی و میدانی این تکلیف یا اینجا است یا اینجا است و خارج از این دوتا نیست عقلت میگوید نسبت به این تکلیف مبالات باید داشته باشی و بیمبالاتی نکنی. اینجا اگر یکی را انجام بدهی یکی را انجام ندهی بیمبالاتی کردی، مثل همان مثالهایی که زدم مثل سم و آن فلان و اینها را دیگر برای توضیحش. خب اینجا میگوییم که صدق بیمبالاتی کجاست؟ وقتی است که خود مولا نگوید یکیاش را انجام بدهی عیب ندارد و الا آنجا بیمبالاتی نکرده نسبت به امر مولا.
س: نمیتواند دیگر، علم ...، چطور در علم تفصیلی ...
ج: بابا در تفصیلیاش میگوییم اشکال ندارد مولا بگوید، تعلیقی است...
س: ...
ج: خب نه، ما که الان عرض کردم گفتم من نسبت به آقای اصفهانی، این تتمه ...
س: نه این هم که بیاورید قبول است حاج آقا، اما ظاهر ....
ج: خب شما به من قال نگاه میکنید به ما قال نگاه نمیکنید. عرض کردم که ما این تتمه را به محقق اصفهانی نسبت نمیدهیم، گفتیم فلذا چی میخواهد؟ تتبّع در کلام ایشان میخواهد که ایشان جایی فرموده نفرموده؛ عرض کردیم روی درک خودمان این بخشی که آقای اصفهانی فرموده ما بخواهیم از این استفاده بکنیم ما باید یک تتمهای به آن اضافه بکنیم. اما محقق اصفهانی این تتمه را نیاز دارد یا ندارد طبق مبنای خودشان، یحتاج الی تتبّع در کلماتش که آیا ایشان صدق عدم مبالات را تنجیزی میداند که اگر تنجیزی دانستند ایشان نتیجهاش این میشود که اصلاً مولا ممکن نیست عقلاً ترخیص بدهد در اطراف علم اجمالی لا کلاً و لا بعضاً. فلذا یک عده از بزرگان اصول و فقه چی گفتند؟ گفتند ما دلیل عقلی و لبّی داریم بر اینکه اطلاقات ادلهی ترخیص اطراف علم اجمالی را نمیگیرد؛ ولو بحسب ظاهر مطلق است ولی چون قبیح است که شارع اذن بدهد چه در هردو، چه در یک طرف، همین قرینهی لبیّه میشود بر اینکه این اطلاق مقصود نیست؛ به این راه آمدند آنها. خب این توقف دارد بر اینکه این حرفهایی که زدیم که تعلیقی نباشد. خب این فرمایش محقق اصفهانی و....
شهید صدر این فرمایش محقق اصفهانی را تلخیص کردند به این بیان، فرموده است که: «الأول: ما قد یظهر من بعض کلمات المحقق الأصفهانی و حاصله مرکب من مقدمتین: الأولى: ان ترک الموافقة القطعیة بمخالفة أحد الطرفین» اگر کسی موافقت قطعیه را ترک کند، چهجوری ترک کند مخالفت قطعیه را؟ به اینکه یک طرف را مخالفت کند، نه اگر دو طرف را مخالفت کند که مخالفت قطعیه کرده، اما موافقت قطعیه را بخواهد ترک کند به این میشود که یک طرف را یا هردو طرف را یا یک طرف این «یعتبر مخالفة احتمالیة للجامع» این مخالفت احتمالیه با چی کرده؟ با جامع کرده، اگر یک طرف را انجام بدهد یک طرف را ترک کند، این مخالفت احتمالی با جامع است. یعنی اگر فقط نماز قصر را بخواند تمام را نخواند، احتمال دارد وجوب، وجوبی که اینجا به آن علم پیدا کرده وجوب تمام باشد و این قصر خوانده فقط پس مخالفت احتمالیه با او کرده «لأن الجامع» چرا؟ «لأن الجامع ان کان موجوداً ضمن ذلک الطرف فقد خولف و الا فلا» حالا این عبارت ایشان ما فرض حرمت حالا ایشان مثال است در ذهن شریفشان؛ حالا میداند یکی از این دو کار حرام است، یا شرب توتون حرام است مثلاً یا شرب الفقاع حرام است. این علم دارد به حرمت که حالا نمیداند این حرمت رفته روی فقاع یا رفته روی شرب توتون؛ این بیاید شرب توتون به خدمت شما عرض شود که انجام بدهد مخالفت احتمالیه کرده، چرا؟ چون ممکن است همان حرمت مال شرب توتون باشد پس مخالفت احتمالیه کرده. این مقدمهی اولی که پس در اطراف علم اجمالی اگر کسی متعرض یک طرف شد و طرف دیگر را ترک کرد این احتمال مخالفت احتمالیه.
مقدمهی ثانیه: «و الثانیة: ان المخالفة الإحتمالیة للتکلیف المنجز غیر جائزة عقلاً» مخالفت احتمالیه عقلاً جایز نیست «لأنها مساوقة لإحتمال المعصیة» چون این مساوی با احتمال گناه است «و حیث ان الجامع منجزٌ بالعلم الإجمالی فلا تجوز مخالفته الإحتمالیة» این، خب این تلخیص ایشان یک ادبیات دیگری است آن نکتههای محقق اصفهانی اصلاً در آن ملحوظ نیست که آن زحمتهایی که، همهاش اینها رفته روی مخالفت، ایشان آن زحمتهایی که ایشان کشید عدم مبالات است و میگوید این عدم مبالات جامع بین مخالفت قطعیه و مخالفت احتمالیه است و حالا از این بگذریم که این تلخیص تلخیص مناسبی با فرمایش ایشان نیست. حالا اشکالی که ایشان دارند ...
س: ...
ج: بله؟
س: هنوز علت تامه نیامده.
ج: نه قبلش اینها هست، اینجا نیست که میگوید دو قول در مفهوم، آن چون خیلی تفصیلی است کلام ایشان نقل میکنند اقوالی که بعضیها گفتند علت تامه است کذاست، اینجا مثلاً بله «المبنی الأول» بله حالا این الان نمیدانم باید جاهایی که این مطلب را ایشان فرموده دارند.
خب اشکالی که ایشان کردند خوب دقت بفرمایید اشکال چی هست و ببینیم آیا این اشکال محقق شهید صدر میخورد به کلام آقای اصفهانی یا نه؟ اشکالی که ایشان کردند این است که بابا شما علم به جامع دارید، مگر بیش از این است؟ جامع منجز شده، خب جامع همینطور که به این فرد درست میشود به آن فرد هم درست میشود دیگر. مثلاً اگر شما علم داری به اینکه اکرام عالم لازم است، صرف وجود اکرام عالم لازم است، خب شما این عالم را اکرام بکنی آن عالم را اکرام بکنی، هرکدام را اکرام بکنی آن جامع محقق شده دیگر. شما در باب علم اجمالی خودتان دارد میگویید، میگویید علم ما یقف علی الجامع و به خصوصیات جهل داریم به آنها تعدی نمیکند؛ خب جامع که شد جامع چی هست؟ جامع هم با این محقق میشود هم با آن محقق میشود. من الان میدانم سفر کذایی مثلاً سفری که هشت فرسخ امتدادی نیست و تلفیقیاش هم چهارتا چهارتا نیست یا ذهابش چهارتا فقط نیست بلکه ذهابش کمتر از چهارتا هست و ایابش بیشتر است، سه فرسخ میرود پنج فرسخ مثلاً برمیگردد، اینها مشکوک ادلهی باب میگیرد او را یا نمیگیرد فلذا مورد علم اجمالی میشود این موارد که یا قصر یا تمام؛ خب شما در اینجا میگویید آنکه ما علم به آن داریم چی هست؟ صلاة است. خب این صلاة قصر بخوانی صلاة است، تمام هم بخوانی صلاة است، یکیاش را بیاور دیگر؛ چه لزومی دارد که ما بگوییم باید اینجا موافقت قطعیه بکنی هردو را بیاوری؟ پس اشکال این است که طبق فرمایشات خود شما چنین لازمهای ندارد فرمایش شما که باید موافقت قطعیه کرد، شما خودتان دارید میگویید که ما علم به جامع داریم «و یندفع هذا التقریب بمنع المقدّمة الاولى، فانّ الجامع إذا لوحظ فیه مقدار الجامع بحدّه» جامع وقتی به خود همین جامعیتش به حد جامعیتش توجه بشود «فقط لم تکن مخالفة أحد الطرفین مع موافقة الطرف الآخر مخالفة احتمالیة له» اصلاً احتمال احتمالیه هم نیست ما فردش را آوردیم «لأنّ الجامع بحدّه لایقتضی أکثر من التطبیق على احد الفردین» مگر جامع بیشتر از این میخواهد که شما آنها را بر یکی از دو فرد چهکار کنید تطبیق بکنید «و المفروض» مثل اینکه بالا به من گفته باشد وقتی مسافرت میروی یک نماز بخوان، خب من خواستم دو رکعتی میخوانم خواستم چهار رکعتی میخوانم دیگر، اگر اینجوری گفته بود اینجا هم همینجور «و المفروض أنّ العلم واقف على الجامع بحدّه، و ان التنجّز تابع لمقدار العلم» آنکه منجز میشود همان مقداری است که علم پیدا کردی، علمت به جامع خورد مازاد بر جامع تنجز پیدا نمیکند، فقط جامع تنجز پیدا میکند. جامع که تنجز پیدا کرد این جامع هم توی این فرد است هم توی آن فرد است، پس یکیاش را بیاوری مخالفت اصلاً نکردی، بلکه با آوردن یکی موافقت قطعیه کردی، نه تنها مخالفت و احتمالیه نکردی بلکه موافقت قطعیه باید بگوییم کردی. مثل اینکه گفته اکرم عالما و من یک عالمی را اکرام کردم، من مخالفت احتمالیه کردم یا موافقت احتمالیه کردم یا موافقت قطعیه کردم؟ موافقت قطعیه کردم. «فلا مخالفة احتمالیة للمقدار المنجّز أصلاً» خب این فرمایش ایشان، خب با توضیحاتی که دادیم اینجا مغالطهی مجیب رضوانالله علیهما این است که آن جامعی که او میگوید با جامعی که ایشان میگوید با هم تفاوت دارد. ایشان تصور فرموده این جامع را در متعلق طرف علم میگوید یعنی صلاة، بله اگر جامع ما صلاة بود حرف درست بود، آن جامعی که او میگوید چی هست؟ آن جامع حکم است یعنی وجوب. میفرماید وجوب جامع یعنی بهخاطر این هم جامعش میگوید که نمیدانم این وجوب رفته روی این یا رفته روی آن؟ وجوب، این علم به وجوب دارم و میدانم که این وجوبِ متعلقش لا یخرج من الطرفین در ثنائی الطرفین، یا لا یخرج ان اطراف در ثلاثی و رباعی و خماسی و الی آخر. وقتی میدانم این وجوب از اینجا خارج نیست اگر همهی اینها را مراعات نکنم به من میگویند معلوم میشود به این مبالات نداری، تو که نمیدانی این کجاست؟ اگر یکیاش را بیاوری بقیهاش را ترک کنی تو معلوم میشود نسبت به اینکه میدانی مبالات نداری. یک کسی است یک دوستی دارد خیلی به خدمت شما عرض شود که حالا یادم آمد این وسط بگویم اشکالی ندارد ولو وقت هم گذشته، یک آقایی بودند آقای آیتالله ملک حسینی بودند ایشان در چهارمحال بختیاری چند سال پیش به رحمت خدا رفت؛ شخصیت بزرگی بود امام از پاریس برای ایشان چون خیلی در انقلاب آن طرفها خیلی ایشان نقش داشت، خیلی چون دوست صمیمی پدر ما بودند، قم که بودند از شاگردان مرحوم امام بودند، من یادم هست زمانی که ایشان قم بودند. خب ایشان میخواست برود شیراز، دیگر آمد همه چیزهایش را فروخت و فلان و کتابهایش و اثاثیهی خانهاش و اینها که دیگر برود شیراز، هرچی قرض داشت و اینها داده بود. خب از این ماشینهایی که قم آنوقت نزدیک حرم یک گاراژی بود اصفهان و شیراز آنجا نمیدانم گاراچ اتوتاج بود چی اینها. ایشان به اندازهای که فقط بلیط بگیرد یک سوار بشود تا شیراز برایش پول مانده بود و سوار شده بود. میگوید وسط راه آمدیم پیاده شویم رستورانی نگه داشت دیدیم یک آقایی هم پیاده شد که اینقدر ما با ایشان رودربایستی داشتیم و خلاصه باید احتراممان را حفظ میکردیم و اینها که حتماً الان باید ایشان را دعوت کنم بریم رستوران باهم غذا بخوریم، هیچ چاره جز این نداشتم، هیچ پول هم الان ندارم. حالا هرجوری شده گفتم بفرما برویم غذا بخوریم او هم قبول کرد؛ رفتیم نشستیم خب حالا غرض از غذای معمولی آنجوری نمیتوانستیم به این بدهیم، این خیلی به ما خدمتها کرده بود و چه و باید مثلاً. گفتیم غذای چیز هم بیاور، خب باهم میخوردیم میگفت که او غذا میخورد ما زهرمار میخوردیم چون حالا هی میگفتم من حالا چهکار بکنم؟ خب غذا خوردیم آمدیم برای پای صندوق که باید حساب بکنیم، تا دست کردم توی جیبم گفت سید چهکار میخواهی بکنی؟ من هی او این دست من را محکم گرفته بود که از جیبم بیرون نیاورم، با آن دست خودش پول، هرچی من میگفتم آقا اجازه بفرما فلان؛ خدا اینجوری درست کرد که آبرو ما را حفظ کرد. خب حالا اینها دو سه نفرند یکیشان میداند این است حالا شخصاً نمیداند میگوید بگو آقا یکیشان نهار میدهیم یا شام میدهیم، این مبالات به آن آدم است؟ یا نه باید به سهتای آنها که آن آدم هم اینجا اگر داخل اینها هرکدام هست به او اطعام کرده باشد؟ حرف آقای اصفهانی این است. پس ببینید چهجور گاهی توی کلمات حرف جابهجا میشود، آن جامعی که او میگوید عبارت است از حکم نه متعلق طرف حکم که صلاة باشد. آن جامعی که مستشکل در نظر گرفته اشکال میکند متعلق طرف حکم است که صلاة باشد، بعد میگویند خب صلاة به این صادق است به آن هم صادق است. بنابراین این شبهه و اشکال این بزرگوار در دروسٌ فی علم الاصول بر محقق اصفهانی وارد نیست و محقق اصفهانی فرمایشش متینٌ جداً.
س: اگر آقای اصفهانی به جای متعلق طرف مثلاً میگفت خمر ... اجتناب از کأسین، مثلاً نمیگفت حرمت معلوم است، میگفت حرمت خمر معلوم است شما اشکال آقای شهید صدر را قبول میکردید؟
ج: نه.
س: پس باز هم اشکال ....
ج: نه نه ...
س: اصلاً حرف آقای صدر ....
ج: اصفهانی قدسسره حواسش به این چیزها بوده، فرموده خمری که لا یخرج از این دو طرفین، بیرون از اینها نیست، یا این است یا این است ولی نمیگویم کدام است نه اینکه هردو فردش است.
س: همین دیگر.
ج: نه، هردو فردش بودن پس آن جامع ...
س: من دارم حرف شما را میزنم حاج آقا دقیقاً، عرض میکنم آقای اصفهانی حتی اگر بگوید آن جامع خمر است اما کلیِ خمر نیست که آقای شهید صدر بگوید ...
ج: حالا نگفته این را، بله این را نفرموده، چون عباراتش خواندیم، فرمود چی؟ فرمود طرف جامع مشکوک است برای من که چی هست؟ فرمود متعلق طرف علم، علم من یک طرف دارد، علم بیطرف که نمیشود که، علم دارم طرف ندارد، میدانم، چه چیز را میدانی؟ هیچی، فقط هی میدانم، اینکه نمیشود؛ علم طرف میخواهد، طرفش چی هست؟ تکلیف شرع، وجوب یا حرمت. حالا این وجوب و حرمت هم که نمیشود متعلق نداشته باشد. شارع حرمت را جعل کرده روی هیچی.
س: آقای صدر حاج آقا میتواند به شما جواب بدهد، میتواند جواب بدهد بگوید طرف العلم ممکن است که علم من به وجوب صلاة باشد طرف وجوب...
ج: نه وجوب الصلاة اشتباه نکنید اشتباه نکنید وجوب الصلاة طرف علم شما وجوب است ...
س: چرا میفرمایید؟ ...آقای صدر میگوید شما اشتباه فهمیدید، آنکه معلوم است وجوب صلاة است، الان هم همین است میگوید کأسین آنکه واجب است اجتناب از خمر است، اجتناب کلی فقط ...
ج: میدانم، وجوب متعلق علم من است، صلاة متعلَق طرف علم من است، یعنی من علم دارم به وجوبی که خورده یا به صلاة قصر یا به صلاة تمام. علم دارم به حرمتی که خورده یا به شرب توتون این حرمت یا به شرب الفقاع به او خورده.
پس بنابراین این فرمایش تمام است، فرمایش محقق اصفهانی و این اشکال به ایشان وارد نیست، منتها همان تتمه را میخواهد که ما علی فهمنا بخواهیم از فرمایش ایشان استفاده کنیم باید چی بگوییم؟ باید بگوییم این شارع ترخیص نداده در تمام اطراف یا بعض اطراف تا بتوانیم از این استفاده بکنیم.
خب این تمام شد فرمایش محقق اصفهانی انشاءالله جلسهی بعد که قهراً یکشنبهی هفتهی آینده هست بعد از روز شهادت فرمایش محقق آقاضیا قدسسره هست که حالا فرمایش آقاضیا را هم که عرض بکنیم یک لطائف و خصوصیاتی فرمایش آقاضیا دارد بعد دیگر انشاءالله تا ببینیم.
و صلی الله علی محمد و آل محمد