لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
یک إن قلتی هست که خود مستشکل عنوان کرده و جواب داده از آن و آن این است که ما در موارد اباحه اقتضایی دو تفسیر داریم یا دو احتمال داریم، تفسیر یا احتمال این است که غرض مولی از جعل اباحه این است که از ناحیه او ضیقی و... ایجاباً أو تحریماً بر عبد نباشد. کاری به جهات دیگر ندارد میخواهد از ناحیه او مشکلی نباشد، تضییقی نباشد فلذا جعل اباحه میکند و تفسیر ثانی یا احتمال ثانی این است که مقصودش این است که بالمرة لا من ناحیته و لا من ناحیه اسباب أخر هیچ چیزی نباشد که او را در تضییق قرار بدهد نه حکم او و نه چیزهایی که موضوع حکم عقل او ممکن است واقع بشود. یک کاری بکند که در مقام عمل هیچ سببی برای تضییق عبد وجود نداشته باشد، لا من ناحیة تشریع مولی و لا من ناحیة عقل خود عبد. یک کاری بکند که اگر یک موضوعاتی است که عقل او میگوید باید احتیاط بکنی این مولی یک کاری بکند که آنها هم وجود نداشته باشد. این دو احتمال است.
روشن هست که احتمال اول منافاتی با حق الطاعه ندارد چرا؟ چون مولی میخواهد از ناحیه او گرفتاری نباشد، این که در ناحیه او نیست، حکم عقل است به این که اطاعت بکن، حق الطاعه حاکم آن کس دیگری است، عقل هر انسانی... مولی اباحه جعل کرده در واقع، اقتضای آن اباحه این نیست که در واقع این در مقام عمل بر خودش از راه دیگری، سبب دیگری نتواند تضییقی داشته باشد، مولی میخواهد از ناحیه او نباشد از ناحیه او نیست. و اما دومی چرا. دومی با این که عبد بگوید این جا باید احتیاط بکنی یا تضییق داری این با آن چیزی که مولی در صدد آن هست سازگار نیست. چون او میخواهد نه من ناحیة حکم او و لا من ناحیة عقل او من اسباب أخر هیچ وجهی برای تضییق نباشد. چون این چنینی هست پس ما احتمال هم میدهیم که همان اولی باشد که منافاتی با حق الطاعه ندارد. بنابراین اشکال مندفع است. مستشکل خودش جواب داده از این؛ فرموده بله ولی ما احتمال که میدهیم دومی شاید درست باشد، پس اگر دلیلی بود که اولی را نفی میکرد میگفت حتماً دومی نیست و فقط اولی است میگفت بله منافاتی با حق الطاعه ندارد. ولی حرف این است که ما در هر جایی که احتمال وجوب میدهیم یا احتمال تحریم میدهیم همان جا احتمال اباحه به تفسیر ثانی را میدهیم. وقتی احتمال اباحه را به تفسیر ثانی میدهیم و دلیلی بر نفی آن نداریم همان تهافت در حکم عقل پیدا میشود که چه جور میتواند بگوید احتیاط بکن. این جوابی است که خود مستشکل فرموده.
حالا مجیب که دیروز ما جواب نقضی آن را گفتیم، کأنّ از خود این إن قلت و قلت مستشکل وام گرفته و همین جا جواب میدهد، میگوید ما یک قرینه قطعیه داریم بر این که دومی مقصودش نیست..
س: این جواب دوم مجیب میشود؟
ج: بله. جواب اول او نقض است. این جواب دوم است، این را مقدمتاً ذکر کردیم چون در کلام خود مستشکل وجود دارد، کأنّ این از همان استفاده کرده حالا میخواهد جواب بدهد.
میگوید شما خودت قبول کردی که اگر اولی باشد منافاتی ندارد، اگر دومی باشد منافات دارد منتها شما میگویید ما نمیدانیم لعل دومی باشد. مجیب میگوید من اقامه برهان میکنم بر این که دومی نیست و اگر باشد اباحهای همان اباحه اولی است. چه برهانی اقامه میکند که دومی نیست، برهانش این است که... برهان نقض غرض. اگر هدف مولی این بود که این نه من ناحیة حکم شارع است و حکم خودش و لا من اسباب أخر، اگر این نظرش بود عملاً این غرضش یک غرض تکوینی اوست، از عبد که نمیخواهد، غرض خودش هست که یک کاری بکند که این عبد در ضیق قرار نگیرد. از عبدش نمیخواهد که چیزی را تو ایجاد کند که حالا او نرود ایجاد کند. و خودش غرضش این است که یک کاری بکند که این عبد من جمیع النواحی و الاسباب مرخی العنان باشد، مرخص باشد، مباح باشد برای او. این را غرضش میگوید، اگر این غرضش هست اول باید یک کاری میکرد میبیند نکرده. یک کاری باید میکرد که جلوی این احتمالات بسته بشود و مسلّم بشود برای عبد که وجوب نیست، حرمت نیست و بگوید اباحه هم جعل بکند یا بگوید من از حق الطاعه خود این جا گذاشتم، چون حق الطاعه هم تعلیقی است اگر خودش بگوید نمیخواهد از حق الطاعهام گذشتم باید اعلام بکند که من از حق الطاعه خودم گذشتم، مفروض این است که نکرده، چون مفروض میخواهیم بگوییم اگر برائت شرعیه هم نباشد، آن جا را داریم بحث میکنیم که اگر ما باشیم و حکم عقل، خب نگفته، پس میفهمیم که این غرض را ندارد چون اگر این غرض را داشت باید جلوی این حق الطاعه را میگرفت با بیانش با یک حرفش. حالا که نیامده بگیرد معلوم میشود که چنین غرضی ندارد و الان لازم میآمد که نقض غرض کرده باشد، با این که غرضش و هدفش این است اما ....
س: حاج آقا احتمال این هم دفع میشود چه برسد به این حق الطاعه عقلی با احتمال این که شارع یک چنین اباحهای را غرضش باشد نمیتواند این جا باعث احتیاط باشد ... فلذا شارع همین احتمالی که در نفس ما منقدح میکند با خود همین حق الطاعه را زمین میزند، نیاز ندارد که حتماً بیانش هم به ما واصل بشود تا غرض تفهیم بشود و نقض غرض نشود.
ج: نه، اشکال...
س: ... خود حضرتعالی همین بود دیگه.
ج: نه، آن چیزی دیگری بود، راه دیگری، حرف دیگری بود ما میزدیم. ما گفتیم ممکن است در شبهات حکمیه حرمت احتیاط جعل کرده باشد.
س: که همان اباحه اقتضائیه باشد.
ج: نه حرمت احتیاط را جعل کرده باشد.
س: حرمت احتیاط که از قِبل جعل...
ج: من احتمال میدهم شارع دو تا حکم دارد مثل موارد دوران امر بین محذورین، حکم واقعی آن وجوب است در ظرف شک حکم ظاهری آن حرمت احتیاط است. این ربطی به این ندارد، پس او دو تا حکم احتمال میدهم که جعل کرده باشد. اما این جا این نیست، این جا این است که دو تا حکم واقعی احتمال میدهیم این جا: یک؛ وجوب یا حرمت، دو؛ احتمال میدهیم وجوب و حرمت نباشد به جای آن همان واقع اباحه اقتضایی داشته باشد. حالا یا به نحو اول یا به نحو ثانی. پس احتمال دو تا حکم واقعی میدهیم در کنار هم، پس بنابراین مستشکل میخواهد بگوید چه؟ میخواهد بگوید نسبت به احکام واقعیه همه جا مثل دوران امر بین محذروین است، همه جا احتمال میدهیم وجوب داشته باشد، احتمال هم میدهیم نه، اباحه اقتضایی داشته باشد. یا حرمت داشته باشد یا اباحه اقتضایی داشته باشد به عنوان حکم واقعی، وقتی این جوری است چه جور عقل میگوید در این واقعه تو باید چه کار کنی؟ حق الطاعه مولی اقتضاء میکند که احتیاط بکنی. همان طور که البته دیروز گفتم غایت این اشکال این نیست که ما حق الطاعه را مطلقا انکار کنیم.
س: نافع در مقام نیست؟
ج: نافع در مقام هست ولی این نیست که مسلک حق الطاعه بالمرة باطل است. این اشکال این را نمیگوید، یعنی مقتضای آن این نیست. اگر چه در کلمات خود مستشکل نیامده و خواسته بگوید ... درسته و این حق الطاعه شما باطل است. این حرف این مدعا را اثبات نمیکند. چرا؟ برای این که همان طور که دیروز میگفتم اگر معصوم خبر بدهد آقا حتماً اباحه اقتضایی ندارد، این ... اباحه اقتضایی ندارد، پس شما فقط احتمال حرمت میدهید یا در شبهات وجوبیه فقط احتمال وجوب میدهید، خب دیگه چه اشکالی دارد، شهید صدر میگوید در این جا عقل میگوید که باید احتیاط بکنی، حق الطاعه میگوید، این اشکال فقط این مقدار را میخواهد بگوید که تو این وقایع ما فعلاً دلیلی نداریم، معصومی به ما نفرموده که اباحه نیست در این جاها بله شما دیگه نمیتوانید از راه حق الطاعه پیش بیاید و چیزی را گردن عبد بگذارید. این اشکال اگر بخواهد درست تقریر بشود باید این جوری تقریر بشود، این جوری گفته بشود.
س: به نظر من این اشکال دوم که بیاییم تمسک کنیم به قاعده قبح عقاب بلابیان باید ...
ج: چه؟
س: این اشکال دوم، این جواب حلی، تمسک قاعده قبح عقاب بلابیان است و ....
ج: نه.
س: چرا؟ چون اگر اباحهای بود باید یک کاری میکرد به ما باید میرسیده نرسیده، ...
ج: چنین غرضی ندارد چون باید....
س: ... اگر الزام میخواست یک کاری میکرد مولی، نکرده.
ج: در الزام خواسته که اگر قدرت به او رسید انجام بدهد، نرسید ...
س: نه حق الطاعه این جوری میگوید، حق الطاعه که این جوری نمیگوید.
ج: حق الطاعه چه میگوید؟
س: میگوید همین که غرض باشد، حالا نرسد. ما احتمال میدهیم که اباحه غرض بوده...
ج: اما اگر غرض... تکلیف که میکند برای این است که اگر تکلیف به شما رسید عمل بکن حالا یا احتمال آن را داد، یا قطع به آن پیدا کرد، یا مظنه، یا هر چه. این برای این بود. الان هم نرسیده احتمالش را دارد میدهد. احتمال را که دارد میدهد، حق الطاعه میگوید عمل کند. ... نقض غرض نمیکند که. پس از ناحیه وجوب و حرمت نقض غرضی برای او پیش نمیآید چون وجوب را که جعل میکند برای چه جعل میکند؟ اگر حق الطاعه درست باشد برای این جعل میکند که به هر نحوی پرده از رخ او برداشته شد چه احتمالاً، چه قطعاً، چه ظناً عبد انجام بدهد. پس نقض غرضی نکرده. اما در ناحیه اباحه، اباحه مقصودش چیست؟ اباحه مقصودش این است که این به نحو اول این است که از ناحیه من مشکلی نداشته باشد، از ناحیه تو ندارد ولی از ناحیه عقلش دارد. با هم تهافت ندارد. اما اگر مقصودش این است که علی أی حالٍ من أی سبب نداشته باشد، من أی سبب یعنی حتی از ناحیه عقلش. اگر از ناحیه عقلش بخواهد نداشته باشد به این است که چه کار کند؟ بیاید برائت جعل بکند، برائت شرعیه جعل بکند و فرض این است که برائت شرعیه هم جعل نکرده، چون دارد... معلقٌ علیه حکم عقل دیگه حاصل نمیشود. معلقٌ علیه آن این است که آن ترخیص ندارد و نکرده. حالا که نکرده برهاناً میفهمیم چنین غرضی ندارد و الا نقض غرض کرده. پس این که میگوید یا احتمال اول در اباحه است، یا احتمال دوم در اباحه است و شاید احتمال اول نباشد و دوم باشد، میگوییم احتمال دوم حتماً باطل است.
س: آن احتمال اول هم یعنی وقتی مولی میگوید از ناحیه من مشکل نیست یعنی حق الطاعه ندارد دیگه. وقتی مولی میگوید از ناحیه من میخواهم در آزادی باشد در ... نباشد...
ج: نه، معنایش این نیست. از اباحه چه قصد کرده است؟ از اباحه قصد کرده است لعل وجوب جعل نکرده، از اباحهاش هم این است که شما از ناحیه من مشکلی نداشته باشید، از ناحیه تو که نداریم، از ناحیه عقلمان است. فلذا عقل ما در مواردی که در واقع هم حکم نباشد فقط ما احتمال داده باشیم و در واقع هم هیچ چیز نباشد، عقل ما میگوید باید احتیاط میکردی اگر احتیاط نکنی فردای قیامت مثل آدم متجری میمانی که متجری معصیت نکرده ولی تجریگر است و استحقاق عقاب را دارد.
س: فرمایش شما با اباحه لااقتضائیه من قِبَل الشارع و حق الطاعه من قِبل عقل معنی پیدا میکند، که شارع بگوید من چیزی نمیبینم. چیزی نمیبینم یعنی لااقتضاء یعنی اباحه لا اقتضاء است. اما اگر بگوید اباحه اقتضایی یعنی من اباحه را در تو میبینم. وقتی من اباحه را در تو میبینم لایجتمع مع حق الطاعه. ...
ج: نه، نه این که میبینم تو این چنینی، یعنی مصلحت دارد که من تو را آزاد بگذارم. چه منافات دارد که عقل تو را آزاد نگذارد. من نمیگویم، عقل شما دارد میگوید، من نمیگویم وجوب مقدمه را، من مقدمه را نمیگویم واجب است، هیچ قانونی نمیگوید مقدمه واجب واجب است، عقل شما میگوید مقدمه واجب واجب است، به من چه ربطی دارد.
س: ... در مقدمه واجب نمیتوانیم بگوییم شارع میگوید مقدمه واجب واجب نیست...
ج: بله، واجب نیست.
س: بعد بگوییم آن دو تا تناقضی ندارد.
ج: ندارد، یعنی وجوب شرعی ندارد. من که شارع هستم وجوب قانونی ندارد، یکی از احکام شرع نیست، اگر روز ماه رمضان بگویی مقدمه واجب واجب است روزهات باطل میشود چون ...
س: اباحه جعل نکرده...
ج: ... بله مباح است. اصلاً مقدمه واجبها از نظر شرعی مباح است. شما از خواب که بند میشوی، از رختخواب که بلند میشوید میروید به طرفی که وضو بگیرید، شیر را باز میکنید، همه اینها کارهای مباح است. اما عقل شما میگوید برای این که نماز بخواهید بخوانید نماز وضو میخواهد باید این کارها را بکنی تا به وضو گرفتن برسی. اگر میشود با حذف اینها وضو بگیری ... مثلاً شیر را بکشی جلو، رفتن تا آن جا دیگه واجب نبود، از شیر کشیدن جلو واجب میشد. ... وجوب عقلی یعنی لابدیت عقلیه.
س: ...این مصلحت نیست لامصلحت است.
ج: نه آقای عزیز مصلحت به این است که از ناحیه شما اباحه باشد مثل این که یک پدری میرود در دبیرستان به مدیر دبیرستان، به معلم بچه میگوید چه؟ میگوید مصلحت این است که از ناحیه من اباحه باشد اما شماها که عیب ندارد، شما دستور بدهید. ... مصلحت این است که از ناحیه من، واقعاً مصلحت این است که من او را آزاد بگذارم اما معلم نه، فلذا با هم تبانی میکنند میگوید از نظر من باید بگویم آزادی اما برای شما که اشکال ندارد جلوی او را بگیرید.
س: ...میخواهم بگوییم عقل طریق به حکم مولی است وقتی مولی خودش میگوید نیست عقل طریق به چه باشد؟
ج: عقل طریق نیست این جا.
س: حکم عقل به حسن الطاعه طریقی است یا ...
ج: وظیفه عقل است که در مقابل مولی ...
س: آخر خود مولی میگوید نمیخواهم.
ج: چه را نمیخواهم؟
س: میگوید اباحه اقتضایی من مصلحت آزادی میبینم در شما که شما آزاد باشید...
ج: بله، شاید اباحه جعل کرده باشد. اگر کار را کرده باشد ولی من چون احتمال میدهم که این جا اباحه نباشد، وجوب باشد، عقل من حیث این احتمالش، این احتمالی که میدهم میگوید... پس از حیث وجوب هست، از حیث آن احتمال هست. این از حیث آن احتمال است ولی شارع کاری نکرده، شارع اگر در واقع آمده باشد فرموده باشد این مباح است و اباحهاش هم به این اندازه است که از ناحیه او نخواهد کاری کرده باشد. اگر این کار را کرده من چون خودم احتمال وجوب یا حرمت میدهم و وقتی احتمال وجوب یا حرمت دادم عقل من میگوید حق الطاعه هست پس ملزم میشوم. این به خاطر احتمالی است که من میدهم حتی شاید در واقع وجوبی نداشته باشد، شاید در واقع حرمتی نداشته باشد. پس او اصلاً ... چون اباحه را که جعل کرده، وجوب را هم که جعل نکرده، تمام این برای عقل من هست.
س: حاج آقا مگر عقل نمیگوید ما لم یبح الشارع، میگوید تا مادامی که اباحه را خود شارع جعل نکند؟
ج: نه، میگوید تا مادامی که اجازه ندهد که....
س: شارع،
ج: نه این نیست. معلقٌ علیه آن این نیست. اگر اباحه آن اقتضایی باشد. چون هم اباحه اقتضایی مورد حق الطاعه هست هم وجوب و حرمت مورد حق الطاعه هست. منتها حق الطاعه میگوید مادامی که مولی نگفته باشد میتوانی در مقابل این دوتا؛ هر کدام باشد که حق الطاعه به گردنت میآورد مادامی که من نگفته بودم از حقم گذشتم.
س: فرض این است که شارع دارد به اقتضائیه جعل میکند یعنی گذشته، شما دارید میفرمایید ولی ... تا مادامی که شارع نگوید خودتان هم میفرمایید اباحه اقتضایی جعل کرده.
ج: کرده، اباحه اقتضایی چه اقتضاء میکند؟ موضوع برای چیست؟
س: شاید به وجوب و حرمت شما ملتزم نباشید.
ج: دقت کنید، اینها از مو باریکتر هست، روی اینها فکر کردند. میگویم اباحه اقتضایی چه چیزی را اقتضاء میکند؟
س: که شارع بگوید...
ج: اباحه اقتضایی چه چیزی را اقتضاء میکند؟
س: از نظر شارع مرخی العنان باشد.
ج: اباحه اقتضایی اقتضاء میکند حق الطاعه را نسبت به خود او همان طور که وجوب اقتضاء میکند حق الطاعه را، همان طور که حرمت اقتضاء میکند حق الطاعه را، اباحه اقتضائیه هم اقتضاء میکند حق الطاعه را، فلذا مستشکل میگوید این جا تهافت ایجاد میشود.
س: ...
ج: اگر آن اباحه اقتضایی است یعنی شما باید این را مراعات کنید، یعنی خود را آزاد ببینید، انجام بدهند، انجام ندهند. نه ملزم بدهیم به یک طرف. پس بنابراین اگر ما این را گفتیم، گفتیم اباحه اقتضایی هم موضوع حق الطاعه هست کما این که وجوب موضوع حق الطاعه است، کما این که حرمت موضوع حق الطاعه است، حالا هر سه این حق الطاعهاش معلق است برای این که شارع بگوید لازم نیست حق الطاعه اینها را مراعات کنید. بر این معلق است. بر این است که بگوید لازم نیست حق الطاعه این سه مورد را مراعات بکنید. بله اجازه دادم که مراعات این حق الطاعه، نه این که بگوید اباحه را جعل نکردم. مع این که اباحه را جعل کردم، مع این که حرمت را جعل کردم، مع این که وجوب را جعل کردم و تصویب هم نیست که در ظرفی که تو آنها را نمیدانی من آنها را برداشته باشم، نه هست ولی میگویم عیب ندارم اطاعت نکنی این را دارم میگویم. پس اباحه اقتضایی معلق است اما معلق بر چه؟ بر اذن او، بر این که شارع اذن ندهد بر این که اشکال ندارد حق الطاعه را مراعات نکنی. پس بنابراین این جا هم همین جور است. میگوید آقا خود شما قبول کردی اگر اولی باشد حق الطاعه منافاتی ندارد. بودن حق الطاعه با آن اباحه منافاتی ندارد، جمع میشود. حق الطاعه با اباحه اقتضائیهای که فقط مولی میخواهد از ناحیه او گرفتار نشود، با آن جا...
س: فرض این است که به این بیان دارد. این اباحه اقتضائیه به بیان شما هم رسیده؟
ج: نه احتمال داریم میدهیم.
و اما دومی را خودت قبول داری که اگر دومی باشد چیست؟ تهافت میکند. منتها شما میگویی من احتمال هر دو ... را میدهم پس نمیتوانم بگویم عقلم میگوید اعمال کن حق الطاعه را. جواب ما چیست؟ جواب این است که میگوییم ما برهان داریم که دومی حتماً نیست و الا نقض غرض لازم نیست. پس اگر اباحهای باشد همان اولی است، آن اولی را هم که خودت قبول داری که تعارض و تهافتی ندارد. این مطلبی است که اولی را بعضی از اجلاء ناصرین فرمودند، این إن قلت و قلت هم در کلام خودش است. و بعض از محققین معاصر هم باز جواب دادند کأنّ به خودش که بله قبول، اگر قبول کردی ما دومی را بالبرهان نقض میکنیم.
س: ... یعنی احتمال میدهید که من جمیع الجهات شارع میخواهد ما ملزم باشیم دیگه هم از ناحیه حکم عقل و هم از ناحیه حکم او ما ملزم باشیم به این که این کار را انجام بدهیم یا ندهیم.
ج: حکم الزامی اگر حرمت است ندهیم.
س: آره درسته. حالا این برهان نقض غرض این جا هم میآید؟
ج: قبول داریم به حضرت عباس آن را قبول داریم. اگر در شبهه وجوبیه است پس مقتضای حق الطاعه این است که شما چه کار کنید؟ مقتضای وجوب محتمل، این که حتماً در مقام خارج ملتزم به انجام باشید.
س: ولی برهان نقض این را نمیخواهد اصلاً.
ج: نه. آن ملتزم میکند شما میگویی عن حق الطاعه این را میگوید شارع هم بله همین است، نقض غرض هم نیست او هم غرضش همین است که شما انجام بدهید. با حق الطاعه هم مقتضا هستند. اما اگر اباحه اقتضایی این جا جعل کرده باشد آن هم اباحه اقتضایی قسم ثانی باشد پس غرض او چیست؟ غرض این است که در عمل شما ملتزم به حتماً انجام دادن نباشید، مقتضای حق الطاعه هم همین است. آن وقت حق الطاعه این جا به من میگوید هم ملتزم به عمل کردن باش، هم ملتزم نباش به عمل کردن. این است که حق الطاعه این جا تهافت پیدا میکند. چون لازمه آن جعل وجوب محتمل این است که من در مقام عمل ملتزم به انجام باشم نه این که هر وقت خواستم انجام بدهم، خواستم انجام ندهم. مقتضای حق الطاعه اقتضاییه به معنای ثانی چیست؟ حق الطاعه وقتی بر این بخواهد تطبیق بشود و اگر آن باشد مقتضای آن این است که من در مقام عمل آزاد باشم نگویم که چنین چیزی را مولی خواست بگوید. اگر خواستم انجام بدهم نخواستم انجام ندهم. این دو تا مقتضاها تهافت دارد با هم دیگر. پس نمیتوانیم بگوییم در این جا حق الطاعه مدرک عقل است، مدرک عقلی یک چیز متهافت است؟ یک چیز متناقض است، این نمیشود. حالا که این جوری است آن دیگه هی تکرار مکررات میشود من بخواهم بگویم.
س: ...
ج: آخر شما دوباره رفتید آن جا.
پس بنابراین این إن قلت و قلت ایشان و این هم جوابی که دادند به این که این چنینی است. یمکن الجواب عن هذا الجواب. به این که شما دو جور اباحه را تصور کردید؛ یکی همان که فقط میخواهد از ناحیه او مشکلی نباشد. دو؛ این که میخواهد من جمیع الجهات و أیّ وجهٍ کان. غرض او این هست. سه؛ این است که غرضش این است که این ... از ناحیه اباحه اقتضائیهای که به طرق عادیه اگر به آن برسد آزاد باشد. وقتی که این شد این هم یک... در شبهات حکمیه شما میگویید که نرسیده پس نقض غرض نکرده. ما احتمال میکردیم جعل اباحه کرده به ما نرسیده، جعل برائت کرده به ما نرسیده. همین که مورد عقل است که شما احتمال میدهید داشته باشید یعنی برهان نقض غرض نمیتوانید بیاورید چون عقل احتمال میدهد مولی فقط میخواسته چه کار کند؟ میخواسته این برائتش را این معلقٌ علیه را ایصال کند اما به طرق العادیة، کرده ظالمها جلوی آن را گرفتند نگذاشتند به ما برسد. شاید برائت شرعیه جعل کرده ظالمها نگذاشتند به ما برسد. طرق عادیه بوده، یا یادشان رفته یا در این چیزها متعارفه که کتابها را موریانه خورده، سیل برده، یا چه شده مثل کتابهای ابن ابیعمیر که او را زندان کردند، کتابهایش هم در خانه بود... شیخ نقل کرده در فهرست و اینها در احوالات ابن ابیعمیر، باران آمد کتابها خطی بود باران گرفت فلذا دیگه از حفظ نقل میکرد. فلذا میگویند مرسلات ابن ابیعمیر حجت است برای این که ایشان سندها را یادش رفته بود خیلی جاها ولی اصل مطلب یادش بوده. باران آمده بود از بین رفته بود. خدا هم بنا ندارد که بله این احادیث را باران نگیرد، موریانه نخورد، یک جا را فقط خدا تضمین کرده آن هم قرآن است «إنّا نحن نزلنا الذکر و إنّا له لحافظون» تضمین کرده این تا آخر باشد. به همان جوری که ارسال کرده. اما نه احادیث را تضمین کرده نه چیز دیگری را تضمین کرده، آنها طرق عادیه است. عقل این جا میگوید من نمیدانم لعل برائت باشد، لعل نباشد. ... پس ما برهان نقض غرض نمیتوانیم بیاوریم که نقض غرض کرده. نقض غرض کردن در این جا شبهه مصداقیه دارد. لعل نقض غرض او این بوده، این غرض را هم انجام داده. چون شما منحصر در دو چیز کردید برهان اقامه میشود: یک؛ قسم اول، دو؛ فقط همین که علی ای حالٍ میخواهد جلوی ... بله اگر ای حالٍ باشد به هر نحوی من الوجوه باشد درسته پس نقض غرض کرده. اما اگر نه، به طرق العادیه باشد چه نقض غرضی؟ غرضش این بود، به طرق العادیه نرسیده. پس بنابراین این پاسخ به نظر میرسد تمام نیست و آن چه که ما عرض میکنیم فقط همان جواب ما قبل الاخیر است که آن جواب جواب ندارد و آن این است که ما بالاخره... آن هم به همین نحو، ما نمیخواهیم قاعده قبح عقاب بلابیان را بالمره نقض کنیم کما این که حق الطاعه را هم نمیتوانیم نقل کنیم و معتقدیم شهید صدر هم قاعده قبح عقاب بلابیان را قبول دارد ولی آن جایی که بیانی نباشد هیچ چیز یا غافل است یا علم به عدم دارد... اصلاً علم به عدم دارد، یقین حضرت عباس میخورد که نماز جمعه واجب نیست.
داستانی این وسط یادم آمد که بگویم. حضرت آیتالله خامنهای دام ظله گفتند یک آقای ملکی بود در مشهد از بزرگان و علما و شیخ آخوندی بود وقتی ما ازدواج کردیم ایشان میخواستند با پدر ما عقد ایجاب و قبول را بخوانند. پدر ما هی به صورت مختلفه میخواند بعد از دو سه تا که خواند آن آقای ... با همان لهجه ترکی گفت به جدت این مخدره شد زوجه این آقا. حالا میخواهی بخوان. حالا این جا یک وقت این چنینی است که هیچ چیز به او نرسیده... میگوید آقا یقین دارم که ... این جا ایشان هم ...که اگر یقین به خلاف دارد یقین دارد تکلیف نیست یا غافل نیست، ... حق الطاعه این جا نمیآید؟ کجا میآید آن جایی که یا بیان شرعی یا بیان عقلی است. حق الطاعه بیان عقلی میخواهد. کجا این حق الطاعه وجود دارد؟ جایی که احتمال میدهی، قطع به خلاف آن نداری، بنابراین هر دو قاعدهها درست است، این که بگوییم آن بالمره غلط است، بگوییم این بالمره غلط است این نیست. منتها این حق الطاعه در موارد متعارفه ما الان ... نگفته چنین اباحه اقتضائیه وجود ندارد نمیتواند چنین مدرکی داشته باشد یا چنین حکمی داشته باشد به خاطر آن تهافتی که وجود دارد یعنی تمام جاها در حقیقت میشود مثل چه؟ مثل دوران امر بین محذورین. شما در دوران امر بین محذورین میتوانید بگویید حق الطاعه هست؟ احتمال وجوب میدهم، احتمال حرمت هم میدهم. حق الطاعه میگوید چه کار کن؟ میگوید انجام بده یا میگوید ترک کن؟ این جا را احتمال وجوب و احتمال اباحه اقتضایی میدهم یا احتمال حرمت و اباحه اقتضایی میدهم. اگر بگویید اباحه اقتضایی هم مانند وجوب و حرمت موضوع برای حق الطاعه هست و مراعات این اباحه در مقام عمل هست که خودت را در مقام عمل مرخص ببینی مأذون ببینی اگر این چنینی است خب بله. اللهم الا کسی در اصل مطلب اشکال کند بگوید این اباحه اقتضاییها چنین مقتضایی ندارد. این حرف من درآوردی شماست. وجوب است که اقتضای ... حرمت است اما اباحه ولو اقتضایی باشد از طرف مولی مصلحت هست که او مرخص قرار بدهد، مصلحت این است که شما آزاد باشی، من آزاد هستم ولی خودم به خاطر یک جهت یک طرف را انتخاب میکنم. فلذا در این که بگوییم در اباحههای اقتضائیه هم حق الطاعه اقتضاء میکند که خودت را در مقام عمل مرخص ببینی از این ... که نه خب بله من از ناحیه این حکم در خطاب بودم، مرخص میبینم، مرخی العنان میبینم اما این منافات ندارد که از یک جهات دیگر یا یک وجه دیگری نه. مثل این که کسی یک امر مستحبی، یک امر مباحی را نذر کرده خب این بله من حیث ذات مباح است ولی چون نذر کردم و این نذرش هم رجحان داشته، علی ای حالٍ پس بنابراین این داستان مسأله حق الطاعه و قاعده قبح عقاب بلابیان تمام شد.
میماند باز حرفهای جناب محقق داماد و آن استدلالی که ایشان داشتند. آن یک ... که ایشان آورده بودند و بقیه مطالب و بیانات دیگر که گفتیم و هم چنین ادله عقلیه دیگر، بیانات عقلیه دیگر که ...
وصلی الله علی محمد وآل محمد.