اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
میلاد مبارک و مسعود مولایمان حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه را خدمت همهی شیعیان و موالیان و شما گرامیان و عمه بزرگوارشان فاطمه معصومه علیها السلام تبریک عرض میکنم و امیدوارم که همهی ما جزو مرضیین آن بزرگوار ان شاءالله بوده باشیم و خادمهای شایستهای ان شاء الله برای آن بزرگوار و آباء طاهرینش. این صلوات خاصهی آن وجود مبارک را خدمت ایشان تقدیم میکنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى وَلِیِّکَ وَ ابْنِ أَوْلِیَائِکَ الَّذِینَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ وَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِیراً اللَّهُمَّ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ لِدِینِکَ وَ انْصُرْ بِهِ أَوْلِیَاءَکَ وَ أَوْلِیَاءَهُ وَ شِیعَتَهُ وَ أَنْصَارَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْهُمْ اللَّهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ کُلِّ طَاغٍ وَ بَاغٍ وَ مِنْ شَرِّ جَمِیعِ خَلْقِکَ وَ احْفَظْهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ احْرُسْهُ وَ امْنَعْهُ أَنْ یُوصَلَ إِلَیْهِ بِسُوءٍ وَ احْفَظْ فِیهِ رَسُولَکَ وَ آلَ رَسُولِک وَ أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ وَ أَیِّدْهُ بِالنَّصْرِ وَ انْصُرْ نَاصِرِیهِ وَ اخْذُلْ خَاذِلِیهِ وَ اقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْکَفَرَةِ وَ اقْتُلْ بِهِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ جَمِیعَ الْمُلْحِدِینَ حَیْثُ کَانُوا مِنْ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا وَ امْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ أَظْهِرْ بِهِ دِینَ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ وَ اجْعَلْنِی اللَّهُمَّ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ أَرِنِی فِی آلِ مُحَمَّدٍ مَا یَأْمُلُونَ وَ فِی عَدُوِّهِمْ مَا یَحْذَرُونَ إِلَهَ الْحَقِّ رَبَّ الْعَالَمِینَ آمِین.
مطلب محقق ایروانی را هم گفتیم؟
ـ نه.
در قبال فرمایش شیخ اعظم که فرمود در شبهات حکمیه بعد الفحص و عدم الظفر بالدلیل و الیأس عن الظفر عقل حکم میکند به قبح عقاب بلابیان و این را هم مؤید کردند به فهم عقلاء و بنای عقلاء. در قبال این فرمایش فرمایش بزرگانی مثل صاحب عروه و هم چنین محقق داماد و محقق شهید صدر بود با اختلافاتی خاصی که بین این فرمایشات بود که یا مطلقا فرمایش شیخ را قبول نکردند مثل شهید صدر قدس سره یا مع التفصیل قبول کردند که مرحوم سید و مرحوم محقق داماد بودند.
بیان اشکال چهارم: فرمایش مرحوم ایروانی
فرمایش محقق ایروانی را هم عرض کنیم بعد به بررسی این انظار بپردازیم. مرحوم محقق ایروانی قدس سره هم در حاشیه کفایهشان و هم در کتاب اصولی که جداگانه تدوین فرموده است در هر دو جا ایشان میفرمایند که حالا فرضاً ما این قاعده را قبول کنیم اما کافی نیست برای برائت در شبهات حکمیه چون منشأ حکم عقل و بأس عقل و فطرت انسان انسان را به اطاعت از مولی دو چیز است:
یک؛ دفع ضرر محتمل که در کتب کلامیه هم میبینید دلیل این که چرا انسان باید فحص بکند، بررسی بکند و ما یک نفر را میتوانیم وادار کنیم که باید بروی فحص کنی ببینی مبدأی، معادی، حساب و کتابی هست یا نیست، چه چیزی است آن قضیه اولیهای که شخص را میشود با آن قانع کرد و برانگیخت که برود سراغ تحکیم عقایدش، آن چیست؟ حکم فطرتش هست، حکم عقلش هست، درک عقل و فطرتش هست که ضرر محتمل را باید دفع کرد آن هم ضرر عظیم. به او گفته میشود احتمال نمیدهی این همه انبیاء، این همه بزرگان بالاخره شاید راست گفته باشند، پس برو تحقیق کن، یک طرفه کن مسأله را. این یکی.
دو؛ شکر منعم است که حالا عقاب هم در کار نباشد اما عقل میگوید اگر یک منعم این چنینی داشتی بلکه مراتب پایینتر تو باید شکر او را به جا بیاوری و شکر او به این است که به حرفهای او گوش کنی. یکی از طرق شکر این است که به حرفهای او گوش کنی و اگر به حرفهای او گوش نکردی، خواستههای او را اعتناء نکردی این کفران نعمتی است که او دارد میدهد. این هم یک مقام، این یک وجه است که در کتب کلامیه هم باز این هم ذکر شده که شکر منعم است ولو آن منعم تضمین کرده باشد من عقاب نمیخواهم بکنم. اگرچه صد درصد انسان بداند که عقاب نخواهد کرد اما باز عقلش میگوید نه، تو باید از باب شکر امتثال کنی اوامر و نواهی او را. در نقلی است که خدمت رسول خدا(ص) که خیلی مجاهده در راه اطاعت خدا میفرمود «طه، ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» (طه / 1 و 2) ایشان در جواب فرمود: «أ فلا أکون عبداً شکوراً» این که عبد شکور میخواهم باشم، من را وادار... درسته تضمین شده من جهنمی نیستم، که خدای متعال این تفضل را بر من دارد ولی «أ فلا أکون عبداً شکوراً» حالا ایشان میفرماید پس ما دو راه داریم برای این که باید... دو مطلب وجود دارد بر این که باید دنبال امتثال برویم حالا شما میگویید در صورتی که بیانی نبود و واصل نشد عقابش بلابیان قبیح است، خیلی یکی را سد کردید، یک وجه را سد کردید، آن وجه ثانی به چه دلیل؟ از راه شکر منعم میگوییم لازم است. پس بنابراین این کفایت نمیکند، این بیان که فقط به قاعده قبح عقاب بلابیان میگویند. بله به خاطر قاعده قبح عقاب بلابیان عقابی نیست. پس بنابراین یک راه را شما سد میکنید، راه دیگر را چه؟ آن وجود دارد. این فرمایش این بزرگوار در هر دو کتابشان.
جواب بیان اشکال چهارم:
در مقابل این فرمایشات که در مقابل فرمایش مشهور و شیخ اعظم هست مناقشات عدیدهای وجود دارد اما نسبت به این کلام اخیر مرحوم ایروانی گفته میشود که آیا قاعده قبح عقاب بلابیان فقط میگوید عقاب نیست یا میگوید استحقاق عقاب نیست. مفاد این چیست؟ صرف عدم العقاب است؟ نظیر آن حرفی که در فقه در باب لعان زده میشود که لعان عقاب ندارد ولی حرام است، حرامی است که عقاب ندارد. آن جا عبد حق ندارد انجام بدهد چون حرام است، خواسته مولی است حالا این جا به یک خاطر جهتی فرموده من عقاب نمیکنم فاعل لعان است. این است؟ قاعده قبح عقاب بلابیانی که آقایان قائل هستند و میگویند که این ما یدرکه العقل است، یا ما یحکم به العقل است، این است که فقط عقاب نیست با این که استحقاق وجود دارد، آن عقاب کردن قبیح است با این که استحقاق وجود دارد؟ این که معقول نیست، اگر استحقاق هست عقابش هم قبیح نیست. این که میگویند عقاب قبیح است یعنی به خاطر این که استحقاق وجود ندارد، استحقاق نبودن به چیست؟ به این است که از راه شکر منعم هم حقی بر گردن او نیست و الا اگر از راه شکر منعم حقی به گردن او بود باز استحقاق وجود داشت، بنابراین، این به طور جامد و جمود با این عبارت برخورد کردن این اشکال که قبح است عقاب بلابیان. بله عبارت بهتر که در آن مناقشه نمیشد این بود که گفته بشود استحقاق العقاب بلابیان باطل است نه عقاب بلابیان تنها، ولی معلوم است عقاب بلابیان چرا قبیح است؟ چون استحقاق نیست و الا اگر استحقاق بود چه قبحی داشت. بنابراین فرمایش محقق ایروانی قدس سره تمام نیست.
جوابهای بیان اشکال اول، دوم و سوم:
و اما آن سه بیان:
در قبال آن بیان اشکالات مهم و عدیدهای است که حالا من ابتدائاً از اشکالاتی که در کتاب درسی مبسوط ذکر شده شروع میکنم تا بعد اشکالات دیگر را هم عرض کنم.
س: ...
ج: به همه این مبانی ثلاثه، حالا بعضیهایش هم ذکر نشده آن جا ولی این اشکالات به شهید صدر که بیان شده، اشکال محقق داماد ظاهراً تلخیص شده باشد و نظر به آن داشته باشند و هم چنین به مرحوم سید. این اشکالاتی که در این جا ذکر شده.
جواب اول:
در مبسوط بعضی اعلام معاصر دام ظله فرمودهاند که... چهار اشکال کردند به این مبانی:
اشکال اول این است که ما قبول داریم فرضاً حرف شما که عقل به حق الطاعه مولای حقیقی و ذاتی حکم میکند، این را قبول داریم ولی این یک مطلبی است که لایدرکه الا الاوحدی من العقلاء. یک مطلب دقیق عقلی است که نوادری از عقلاء این را درک میکنند و معمول عقلاء چنین درکی ندارند، شاهدش هم این است که در طول تاریخ میبینید علما و فحول و حتی نوابع علوم میگویند قاعده قبح عقاب بلابیان، پس یعنی آن را درک نمیکنند. یک امر این چنینی است. آیا میشود خدای متعال به خاطر یک مطلب دقیق عقلی غیرمدرک ناس بیاید آن احکام را به صرف این که جعل فرموده ولی ایصال نشده، واصل نشده به عباد، آنها هم گشتند و پیدا نکردند، حالا اگر نگشته بودند، شبهات حکمیه قبل الفحص بود بله، آنها همه آن جا میگویند استحقاق عقاب هست. اینها هم استفراغ وسع کردهاند و نرسیدند به آن. آیا شارع میتواند به خاطر یک مطلب عقلی که بله من حق اطاعت این جا داشتم ولی شما آن را درک نکردید، بیاید عقاب بکند؟ پس بنابراین نمیشود به خاطر این مطلبی که حتی علماء و بزرگان هم التفات به آن پیدا نکردند بگوییم وجود این حق مرموز غیر مدرک در بین عقلاء الا نادراً این باعث میشود احکام منجز باشد و اگر عبد انجام نداد عقاب بشود.
س: کسی که این را بفهمد منجز میشود.
ج: بله.
اشکال جواب اول:
جواب واضح است از این. جواب این است که مگر آن مدعیان گفتند حتی کسی که متوجه نمیشود. گفتیم آن روز که اینها هم قاعده قبح عقاب بلابیان را قبول دارند منتها میگویند این جاها بیان است، بیان برای کسی است که متوجه است، حالا آدم اگر متوجه است مثل خود شهید صدر، که الان فرد متوجه شده، سید متوجه شده، آنها میتوانند در شبهات حکمیه بگویند ما به اعتبار حکم عقلمان برائت داریم؟ نه، آنها باید دنبال برائت شرعی بگردند. آنها که نمیگویند حتی برای کسی که متوجه نیست، حکم عقل این نیست که حتی کسی که این مسأله عقلیه را متوجه نیست، آن که بیانی ندارد، مثل آدم غافل میماند. پس بنابراین حرف این است که چنین مدرک عقلی وجود ندارد شما هم دارید قبول میکنید میگویید ندارد که استحقاق عقاب لدی عدم وصول البیان نیست، چنین مدرک عقلی نداریم، برعکس است. آن که مدرک عقل است این است. حالا عدهای این را نمیفهمند، نفهمند. مثل برهان صدیقی برای اثبات مبدأ متعالی و وحدت او. یک برهان دقیقی است که بیشتر افراد متوجه این برهان نیستند حالا ملاصدرا این را کشف کرده، بیان کرده، دیگران بعد از بیان او خیلی فهمیدند، آن را ترقیق هم کردند، بهترش هم کردند. حالا این از برهانیت میافتد چون مردم نمیدانند، آنهایی که میدانند اگر کسی از این راه مؤمن شد. مؤمن است دیگر و أی مؤمنٍ.
س: ...
ج: میافتد. فرض این است که شما میگویید به حکم عقل این است.
س: نه میخواهم عرض کنم که این اشکال به شهید صدر... شهید صدر میتواند جواب بدهد بگوید ...
ج: بله.
س: اما ایشان باید منبه بدهد بگوید مسلک کسی مثل محقق که میگوید سیره ...
ج: نه اشکالش این نیست. میگوید حکم عقل این هست ولی أوحدی میفهمند، نوادر میفهمند. یلاحظ علی التقریرین، چون هم تقریر محقق داماد را ایشان ذکر کردند و هم تقریر شهید صدر را. بعد میگویند یلاحظ علی التقریرین.
اولاً: أنّ القول بأنّ احتمال التکلیف منجِّز للواقع عند العقل و إن لم یستوف المولى البیان الممکن غیر تام، سواءٌ أن کان المعتمد أنّ اغراض المولی اهم من اغراض العبد ما فی التقریر الاول (که برای محقق داماد بود) أو أنّ للمولی حق الطاعة فی موارد القطع و الظن و الشک علی التقریر الثانی (که برای شهید صدر بود) و ذلک لأنّ الاعتماد فی جواز التعذیب و المؤاخذة علی مثل هذا الحکم العقلی الخفی علی اکثر الناس الا الأوحدی إنّما یصح إذا کان ذلک الحکم من الاحکام العقلیة الواضحة لدی العقلاء حتی یعتمد علیه المولی سبحانه فی التنجیز و التعذیب و لکن المعلوم خلافه اذ لو کان حکماً واضحاً لما انکره العلماء من غیر فرقٍ بین الاصولی و الأخباری.
هر دو طایفه انکار میکنند این حرف را که حق الطاعهای وجود ندارد.
لما ستعرف من أنّ الأخباری لا ینکر الکبرى.
میگوید آره من قبح عقاب بلابیان را قبول دارم ولی بیان هست. بیان چیست؟ اخبار احتیاط، آن جوری میگوید.
و إنّما ینکر الصغرى أی عدم البیان و یقول بورود البیان بالعنوان الثانوی کوجوب الاحتیاط و التوقّف فی الشبهات.
پس این مناقشه وارد نیست.
جواب دوم:
مناقشه دوم که حالا دوم ایشان را من بعداً عرض میکنم، سوم ایشان را در مقام دوم عرض میکنم و آن این است که ما به نصوص شرعی؛ کتاب مراجعه میکنیم و من عرض میکنم حالا غیر کتاب هم، میبینیم خود شارع مطالبی گفته که از آن در میآید که اگر بیان نکند استحقاق عقاب نیست و این مطلب شما با قرآن سازگار نیست، با آموزهای دین سازگار نیست. داریم یک منبهی میآوریم برای این که متوجه بشوید اشتباه دارید میفهمید، اصلاً حکم عقل این نیست که شما میگویید. در اشکال اول میپذیرفتیم اما میگفتیم این چون أوحدی میفهمد نمیتواند ملاک واقع بشود، این جا میخواهیم با این قرائن و با این منبهات بگوییم عقل چنین حکمی را ندارد که شما میگویید. یکی از آن آیات که قبلاً هم در ادله برائت خوانده شد همین آیه شریفه تعذیب است؛ اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» (اسراء/15) که معنای آن اگر این باشد که یعنی شأن ما نیست، لائق به حال ما نیست، ما این کار را نمیکنیم مثل «و ما کنّا ظالمین»، «و ما کنّا ظالمین» یعنی نه این که ما میشود ظلم بکنیم، حق ما هست اما نمیکنیم. نه، یعنی سازگار مقام ربوبی نیست، شأن او نیست «و ما کنّا معذبین حتی نبعث رسولاً» که بعث رسول هم همان طور که قبلاً گفته شد کنایه از بیان است آن هم بیان واصل چون رسول یعنی کسی که میآید و مطلب را برای انسان بیان میکند. و هم چنین یا در آن آیه شریفه دیگر «وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى» (طه/134) خدای متعال میفرماید اگر ما قبل از ارسال رسل هلاک میکردیم اینهایی را که گناهکار هستند و مراعات خواستههای ما را نمیکنند، حالا لابد خواستههایی که حدس میزنند، اگر پیامبر نباشد چطور خواسته، احتمالاً خواستههایی که احتمالش را میدهند، حدس میزنند، یا برای آنها مسلّم است که قبایح عقلیه است که خدا اینها را هم راضی نیست. اگر ما بدون ارسال رسل و بدون بیان عذاب میکردیم آنها بر ما احتجاج میکردند که «ربنا لولا ارسلت الینا رسولاً فنتبع آیاته» چرا پیغمبر نفرستادی؟ و کأنّ خدا قبول میکند که آره این احتجاج، احتجاج درستی بود آن وقت. ما پیامبر فرستادیم که دیگر نتوانند چنین محاجهای با ما بکنند. اگر حرف شما درست بود خدای متعال میفرمود مگر عقل شما نمیگفت حق الطاعه دارم من؟ پیغمبر لازم نبود بفرستد. این که این احتجاج آنها را میپذیرد و میفرماید ما پیامبر فرستادیم تا آنها دیگر زبانشان بسته بشود چنین استدلالی نتوانند بکنند این نشان میدهد که این مسلک حق الطاعه مسلک ناتمامی است.
این مضامین کتاب در روایات هم هست که در کافی شریف و غیر کافی شریف در باب حجت این جور مضامین هم وارد شده، یا همین حدیث رفع علی المشهور که رُفع ما لایعلمون، که گفتند حدیث در مقام چیست؟ منت است. اگر ما لایعلمون... چون تقیید هم میشود، ما لایعلمون بعد الفحص و الیأس. اگر بعد الفحص عقاب قبیح است، استحقاقی وجود ندارد چه منتی است میگذارد. مثل این که بفرماید «رفع ما لاتقدرون علیه» منت میگذارم بر شما، میشود؟
س: برعکس است حاج آقا. اگر امتنانی است پس میشود عقاب بکنم...
ج: بله دیگر.
س: شما به عکس گفتید.
ج: بله درسته این برای آن طرف است.
این دو آیهای است که ایشان استدلال کردند و هم چنین عرض کردم روایاتی که به این مضمون هست.
اشکال جواب دوم:
آیا این فرمایش هم تمام است؟
جواب این است که در این آیه شریفه «و ما کنا مبعذین حتی نبعث رسولاً» احتمالات متعددی بود همان طور که در موقع بحث آن بحث کردیم. یکی این که گفتند این فعل ماضی است دارد اخبار از گذشته میدهد که ما عذاب نکردیم قبل از این که بعث رسل بکنیم، با این که استحقاق داشتند، با اینکه میتوانستیم اما این فضل و کرم ما بود با این که استحقاق داشتند نکردیم. این تمام است که خدای متعال بگوید بله ما میتوانیم اما تا ارسال رسل نکنیم و دیگر کار را خیلی از ناحیه خودمان به شکل تام و تمام مورد فضل قرار ندهیم عقاب نمیکنیم. اما نه این که استحقاق نیست «و ما کنا معذبین حتی...» اگر برای ماضی باشد دارد خبر میدهد که ما رویهمان با امم سابقه این بوده ولی باز نفی استحقاق را نمیکند. اگر هم بگوییم این «کنّا معذبین» منسلخ از زمان است، باز یعنی ما روش را این قرار دادیم «کتب علی نفسه الرحمة» با این که لزومی نداشت ولی «کتب علی نفسه الرحمة». کتب علی نفسه این که مثل قاعده قبح عقاب بلابیان عمل کند و الا نه میشد. یعنی استحقاق وجود دارد و حق الطاعه هم وجود دارد اما این کرم بالای ما است که علی رغم وجود اینها بله. و بر همین اساس هم هست که حدیث رفع با منت جور در میآید. میگوید با این که در شبهات حکمیه بعد الفحص و الیأس ما میتوانستیم این را عقاب کنیم ولی منت گذاشتیم بر شما و رفع کردیم.
پس بنابراین این آیه شریفه نمیتواند دلیل بر رد حق الطاعه باشد بلکه اگر حق الطاعه باشد آیه یک لطافت بیشتری پیدا میکند که علیرغم این که ما حق داریم و استحقاق عقوبت بر شما هست اما ما باز نهایت لطف و کرم را نسبت به شما اعمال کردیم که تا بعث رسل نکنیم، تا دلیل به دست شما ندهیم.... فلذا دلالت میکند بر برائت شرعیه و این آیه را هم در عداد برائت شرعیه ذکر کردند دیگر، برائت شرعی را اثبات میکند نه این که شما استحقاق ندارید.
س: ...
ج: که عقلایی همین میشود، یعنی چه؟
س: عقلایی آن این است که بگوییم اگر رسل ارسال نمیشدند مردم بالاخره حجت داشتند...
ج: نه، ما این را قبول نداریم. اگر هم تازه گفته باشیم به قول مرحوم آیتالله بروجردی کل یومٍ هو فی شأن، حالا میبینیم که این حرف درست نبوده. اگر گفته باشیم، الان تصدیق نمیکنم، حالا حضرتعالی نه این که ممکن است...
و اما آیه بعد...
س: ...
ج: نه، اگر قرائن دیگر ولو منفصله باشد که مراد جدی را روشن میکند نه. نؤمن ببعض و نکفر ببعض که نمیشود باشد.
س: الان این آیه سوره نساء که مبشرین و منذرین ... این جا نشان میدهد که ...
ج: بله درسته.
س: ...
ج: ببینید اگر خدای متعال نمیفرستاد... حالا جواب عرض میکنم دیگر. اگر خدای متعال رسل را نمیفرستاد ذهنهای ما غافل از بسیاری از چیزها بود حجت نبود، اصلاً در ذهن ما نمیآمد یک چنین حرفی. کجا در ذهن ما نماز میآمد اگر اصلاً نبود، شرع نفرستاده بود، ما اصلاً کجا در ذهنمان میآمد نماز صبح دو رکعتی لازم است. اصلاً انقداح احتمال در ذهن ما نمیشد. آن وقت حجت داشتند، آن وقت مصالح ما از دست ما میرفت، دامنگیر مفاسد میشدیم چون مصالح و مفاسد امور نفس الامری است. پس بنابراین اگر خدا رسول نمیفرستاد بله ما حجت داشتیم میگفتیم احتمالش اصلاً در ذهن ما نیامد ولی قاعده حق الطاعه برای کجاست؟ برای جایی است که احتمال در ذهن شما منقدح میشود. گفتیم آن که اینها میفرمایند این است که پرده از روی واقعیت بالاخره یک مقداری کنار رفته حالا یا در حد احتمال یا در حد مظنه یا در حد اعلی آن که قطع باشد. ولی آن جایی که به طور کلی مستور است احتمال آن در ذهن شما نمیآید، یا در اثر این که غافل هستی یا در اثر این که ملتفت هستی و ما اصلاً باز هم احتمالش را نمیدهیم.
س: ...
ج: همه جا. بله آن منافاتی با این ندارد.
س: نسبت به دروغ و دزدی همین طور هست؟
ج: نه، چون که ببینید اگر گفتیم که دزدی قبح آن چیست؟ برای عقول روشن است که پس میفهمیم مولای ما هم نمیخواهد این را، اما حالا اگر دزدی کرد باید در شرایط خاص مثلاً قطع ید بشود و نکردند، خدا یقهشان را میگیرد که چرا نکردید. اصلاً در ذهن ما نمیآمد یک چنین حکمی، بلکه اگر دنیای امروز باشد قطع برخلاف آن داشتیم. اینها با حقوق بشر نمیسازد، کذا نیست. اصلاً عدهای که در آن فضاها زندگی میکنند و از بچگیشان آن جاها زندگی کردند اصلاً آنها ذهنیتشان این نیست، اصلاً احتمال نمیدهند و ماها هم که میگوییم میگویند این حرف خدا نیست، فلذا است که انکار اینها خیلی جاها موجب ارتداد نمیشود، چون لشبهةٍ... همان جور که در فقه گفتند لشبهة هست، نه این که میخواهد انکار خدا را بکند، میگوید اینها را آخوندها در آوردند، شما کج فهم هستید، این کسی که این جوری میگوید این مرتد نمیشود.
اما آیه بعدی که «وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً»
این هم اولاً با این سازگار است که بگوییم حق الطاعه هست اما خیلیها به این توجه ندارد، همین طور که خود ایشان در اشکال اول فرمودند که یک مطلبی است که أوحدی از ناس میفهمد. این آیه با آن که ناسازگار نیست. معمول مردم میگویند خدایا چرا پیامبر نفرستادی، ما که حالا خودمان عقلمان نمیرسید به حق الطاعه. ثانیاً حالا اگر هم متوجه حق الطاعه میشدند این سؤال هست که تو که میتوانستی این لطف را به ما بکنی حالا این لطف افزون را به ما داشته باش که ما قبل از این که نذل و نخزی این کار را میفرمودی. این همه لطف داشتی، این همه عنایت داشتی حالا این جا که أولی بالعنایة نسبت به بعضی چیزها بود چرا نکردی؟ این حرف در مقام الطاف الهیه یک حرف قابل طرحی است لااقل. که یک کسی که این قدر چیز دارد... مثل این که انسان به یک کسی میگوید که آقا حالا درسته شما واجباتت را انجام دادی ولی این فقراء را میبینی... درسته خمس خودت را دادی، زکات خودت را دادی، همه چیز را دادی اما عیب داشت که مثلاً حالا میبینی اینها قدر له له میزنند علاوه بر آن یک انفاق دیگری هم میکردی.
س: میگوید «لئلا یکون للناس علی الله حجةٌ»...
ج: این حجة یعنی همین که اخذتک مثل بعفوک. اذ اخذتنی بذنبی... در همین ادعیه هست اخذتک بعفوک. مگر عفو خدای متعال لازم است ولی اخذتک بعفوک؛ من اخذ میکنم یعنی آنها در مقام... این جا هم همین است؛ اخذتک بعفوک، اخذتک برحمتک. اگر آن حکم عقلی مسلّم باشد نمیشود با این منبه باشد. حالا یک ذره خلاف ظاهر بنا کن. اگر آن عقلی مسلّم است... حرف سر این است؛ او ادعا میکند که این مدرک عقل است، واضح عقل است. وقتی چنین چیزی وجود دارد مثل این که مدرک واضح عقل این است که خدای متعال جسم نیست، نمیشود ید داشته باشد حالا بگویی ید الله مغلوله یا ید الله فوق ایدیهم. این ید را نمیشود آن جوری معنا کرد به خاطر آن امر مسلّم عقلی.
پس بنابراین به این ادله این چنینی که قابل توجیه، قابل حتی اگر هم تأویل یا حتی خلاف ظاهرش هم حتی نیست، به بعضی از اینها نمیشود آن مطلبی که یدعی که این از مطالب مدرکات عقلی عملی واضح است به حیث که حتی احتیاج به برهان ندارد چون از قضایای اولیه است. با این حرفها نمیشود جواب آن داد. حالا بقیه اشکال فردا.
وصلی الله علی محمد وآل محمد.