لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بحث در این بود که قد یقال که اینکه گفته میشود احتیاط حَسنٌ شرعاً در جمیع موارد، این مطلب تمامی نیست؛ چون از غیر واحدی از روایات استفاده میشود که در موارد طهارت و نجاست، در تذکیه و امثال اینها احتیاط حسن نیست. حالا اگر اختصار بر آن مورد بکنیم، بر همین موارد بکنیم، آن کلیت اشکال پیدا میکند؛ اگر بگوییم از این میفهمیم به اینکه شارع اصلاً احتیاط را نخواسته است و این از باب مثال این موارد هست، قهراً بهطور کلی حُسن احتیاط شرعاً زیر سؤال میرود. وقتی حُسن احتیاط شرعاً زیر سؤال رفت، آنوقت حُسن عقلی هم منتفی میشود، چون حُسن عقلی دائرمدار و معلَّق است بر اینکه شارع نهی نفرموده باشد، اظهار عدم حُسن نفرموده باشد؛ چون حُسن احتیاط عقلاً برای اینکه درک مرضای مولا بشود، خواستهی مولا بشود؛ وقتی خود مولا میگوید من احتیاط نمیخواهم، اصلاً نیست پیش من، پس قهراً معلَّقٌعلیه حکم عقل هم محقق نمیشود و قهراً حُسن عقلی هم ندارد؛ این یک دسته از روایات، و بهطور کلی و بعض روایاتی که وارد شده است که «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ أَنْ یُؤْخَذَ بِرُخَصِهِ کَمَا یُحِبُّ أَنْ یُؤْخَذَ بِعَزَائِمِه» خدای متعال دوست دارد همانطور که بعزائم و فرائض و واجباتش اخذ میشود به رخصتهایی که داده است هم اخذ شود و در ما نحن فیه جاهایی که به نحو شبههی حکمیه شک داریم آنجاها شارع برائت جعل فرموده، حلیت جعل فرموده، بنابراین دوست دارد که به این حلیت، به این رخصت اخذ بشود؛ بنابراین احتیاط حَسن نخواهد بود؛ در شبهات موضوعیه هم همینطور است. این حاصل مطلبی بود که دیروز عرض شد، بعض روایات طایفهی أولی را عرض میکردیم که دوتا روایت یا سهتا روایت را خواندیم، بعض روایات دیگر که مانده است آنها را هم عرض کنیم تا ببینیم که آیا جوابی هست از اینها یا نه؟
باز روایت حفصبن قیاس عن جعفر عن ابیه عن علی(ع) «قال: مَا أُبَالِی أَ بَوْلٌ أَصَابَنِی أَوْ مَاءٌ إِذَا لَمْ أَعْلَمْ» وقتی نمیدانم و علم ندارم، مبالاتی ندارم، اهمیتی پیش من ندارد که بول به من اصابت کرده باشد یا ماء و نقل شده در همین بعض این روایات که حضرت وقتی برای قضای حاجت تشریف میبرد مقداری آب به خودشان میپاشیدند که بعد اگر شک کردند بگویند لعلّ آب است و همینجا میفرمودند «مَا أُبَالِی أَ بَوْلٌ أَصَابَنِی أَوْ مَاءٌ»؛ اگر اجتناب از بول درواقع حَسن بود چطور حضرت میفرماید که «مَا أُبَالِی»؟ و چرا حضرت احتیاط نمیفرمودند؟ اگر احتیاط حَسن است أولی به این عمل به احتیاط امیرالمؤمنین(س) هست تا دیگران. پس هم از نظر فعل حضرت، هم از نظر گفتار حضرت که فرمود «مَا أُبَالِی أَ بَوْلٌ أَصَابَنِی أَوْ مَاءٌ» استفاده میشود که احتیاط حسن نیست.
این روایاتی که دیروز خواندیم و امروز خواندیم، اینها همه راجع به طهارت و نجاست بود. حالا چند روایت هم هست در باب تذکیه هست؛ صحیحهی احمدبن محمدبن ابی نصر «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَأْتِی السُّوقَ فَیَشْتَرِی جُبَّةَ فِرَاء» یک نوع لباس، «لَا یَدْرِی أَ ذَکِیَّةٌ هِیَ أَمْ غَیْرُ ذَکِیَّة» چرمی بوده، نمیدانسته که این حیوانی که این چرم از او گرفته شده آیا تذکیه شده یا نه؟ «أَ یُصَلِّی فِیهَا فَقَالَ نَعَمْ لَیْسَ عَلَیْکُمُ الْمَسْأَلَة» بله، سؤال هم نمیخواهد بکنید، فحص و بررسی نمیخواهد بکنید، البته این چون در سوق مسلمین است دیگر، در اینجاها خریده شده میفرمایند که نه.
بعد میفرماید: «إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) کَانَ یَقُولُ إِنَّ الْخَوَارِجَ ضَیَّقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِجَهَالَتِهِمْ إِنَّ الدِّینَ أَوْسَعُ مِنْ ذَلِک» اباجعفر یعنی امام باقر(س) اینجا، چون محمدبن ابی نصر قهراً این را از امام رضا(ع) مثلاً نقل میکند چون از اصحاب حضرت است. حضرت که اباجعفر میفرمایند امامهای قبل هست؛ میفرماید که حضرت ابو جعفر امام باقر(س) «کان یقول» پیوسته این مطلب را تذکر میدادند، میفرمودند که «الْخَوَارِجَ ضَیَّقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ» بهخاطر جهالتشان، از خیلی چیزها اجتناب میکردند، بر خودشان ضیق میگرفتند و حال اینکه دین اوسع از این حرفها است که آنها بر خودشان اینقدر سخت میگرفتند. این هم دلالت میکند بر چی؟ بر اینکه احتیاط لازم نیست، احتمال میدهیم تذکیه نشده باشد این حیوان و نماز با «ما لا یأکل لحمه» یا با میته خوانده دارد میشود، با نجس عینی خوانده دارد میشود، احتیاط اقتضاء میکند که تامادامی که احراز نشده انسان با آن لباس نماز نخواند؛ اما در عین حال حضرت و نکوهش فرمودند که آنها «ضَیَّقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ» اگر احتیاط خوب است که این تضییق اشکال ندارد که؛ و هکذا ذیلش که فرمود: «إِنَّ الدِّینَ أَوْسَعُ مِنْ ذَلِک» دین خدا گستردهتر از این حرفها است که انسان بخواهد اینجور خودش را در مضیقه بیندازد؛ سند این روایت هم که خوب است؛ صحیحهی احمدبن محمدبن ابی نصر است.
باز در روایت دیگر مرسلهی حسنبن الجهم «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع أَعْتَرِضُ السُّوقَ فَأَشْتَرِی خُفّا» کفش میخرم «فَأَشْتَرِی خُفّا»، «لَا أَدْرِی أَ ذَکِیٌّ هُوَ أَمْ لا» چرمی و نمیدانم که بالاخره این تذکیه شده یا نه؟ «قَالَ صَلِّ فِیهِ قُلْتُ فَالنَّعْل» لابد کفشها جوری بوده که میشده با آن نماز بخوانی، این هست دیگر که انگشتهای پا بیرون است که میشود وضع انگشت کرد بر زمین، بنابراین که بگوییم در کفش اشکال دارد اینجوری میشود توجیه کرد؛ «قَالَ صَلِّ فِیهِ قُلْتُ فَالنَّعْلُ قَالَ مِثْلُ ذَلِکَ قُلْتُ إِنِّی أَضِیقُ مِنْ هَذَا» من به دلم خلاصه نمیچسبد، ضیق نفس دارم نسبت به اینکه این را که نمیدانم بالاخره ذکی هست یا نیست، اینها را در نماز بپوشم یا معاملهی طهارت با آن بکنم، پایم عرق میکند یا دستم به آن میخورد تر هست فلان، به لباسم میخورد، روی فرش میروم مسجد میروم، خلاصه به دلم نمیچسبد «قَالَ أَ تَرْغَبُ عَمَّا کَانَ أَبُو الْحَسَنِ(ع) یَفْعَلُه» تو دیگر از امام ابوالحسن، این قلت لأبی الحسن این امام رضا(س) است، عن ابیالحسن که حضرت میفرماید از آنکه ابو الحسن انجام میداد امام کاظم(س) است. «أَ تَرْغَبُ عَمَّا کَانَ أَبُو الْحَسَنِ ع یَفْعَلُه» امام، امام معصوم حضرت ابوالحسن(ع) این کار را انجام میدادند حالا تو به دلت نمیچسبد کاری که حضرت دادند؟
«و فی روایت مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْجُبُنِ فَقُلْتُ لَهُ أَخْبَرَنِی مَنْ رَأَى أَنَّهُ یُجْعَلُ فِیهِ الْمَیْتَةُ» عرض کرد خدمت حضرت که این پنیرها یک کسی دیده که آن مایهاش را از میته بعضی جاها قرار میدهند، خودش هم با چشمهایش دیده که بعضیها اینجوری پنیر درست میکنند، با مایهی میته پنیر درست میکنند؛ حضرت فرمود فقال طبق این نقل «أَ مِنْ أَجْلِ مَکَانٍ وَاحِدٍ یُجْعَلُ فِیهِ الْمَیْتَةُ حُرِّمَ فِی جَمِیعِ الْأَرَضِین» بهخاطر یکجا آن پنیر در تمام سرزمینها دیگر حرام شد؟ یکجا دیدی اینجوری است، جاهای دیگر که نمیدانی اینجوری بوده یا نه؟ «إذا علمتَ» حضرت بعد قانون ضابطهی کلی فرمودند بر حسب این امر، فرمود: «إِذَا عَلِمْتَ أَنَّهُ مَیْتَةٌ فَلَا تَأْکُلْه» هرجا میدانی آنجا نخور «وَ إِنْ لَمْ تَعْلَمْ فَاشْتَرِ وَ بِعْ وَ کُلْ» هم بخر، هم بفروش، هم بخور «والله» بعد حضرت برای اینکه خوب به دلش بچسبد هم قسم خوردند هم کار خودشان را فرمودند به حسب این نقل «وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْتَرِضُ السُّوقَ فَأَشْتَرِی بِهَا اللَّحْمَ وَ السَّمْنَ وَ الْجُبُنَّ» هم گوشت میخرم، هم روغن میخرم، هم پنیر میخرم «وَ اللَّهِ مَا أَظُنُّ کُلَّهُمْ یُسَمُّونَ» اصلاً من گمان این ندارم که همهی این مردم درست تذکیه میکنند که یکی از شرایط تذکیه چی هست؟ تسمیه است؛ بسم الله الرحمن الرحیم گفتن است، من اصلاً گمان ندارم که همهی اینها تسمیه دارند «هَذِهِ الْبَرْبَرُ وَ هَذِهِ السُّودَانُ» که معمولاً اینها متفکل این امور هستند، اینها اصلاً یک آدمهایی هستند که خیلیهایشان در این امور لاابالی هستند و اینجوری نیست؛ ولی در عین حال چون علم ندارم، احتمال میدهم حالا این آنها نکرده باشند. پس این هم دلالت میکند بر اینکه احتیاط حَسن مثلاً نیست، برای اینکه اگر احتیاط حسن بود حضرت باقر(س) أولی به این بود که احتیاط بفرمایند حال آنکه این کار را نکردند و بعد هم با این لسان دارند ترغیب میکنند که نه، نمیخواهد احتیاط کنی.
«و فی روایة حَمَّادِ بْنِ عِیسَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) یَقُولُ کَانَ أَبِی یَبْعَثُ بِالدَّرَاهِمِ إِلَى السُّوقِ فَیَشْتَرِی بِهَا جُبُنّاً وَ یُسَمِّی وَ یَأْکُلُ وَ لَا یَسْأَلُ عَنْه» حضرت پول میدادند به شخصی که برو از بازار همین پنیر بخر و بیاور، او هم میخرید و میآورد، فحص هم نمیکردند، حضرت نام خدا را میبردند و میخوردند و هیچ سؤال هم نمیکردند و اینها، از کجا خریدی؟ این آدمها چهجور بودند؟ فلان بودند و اینها... .
از مجموع این احادیث در میآید که احتیاط اینجا نیست، هم سیرهی ائمه هست، هم اقوال ائمه هست، هم در باب تذکیه و اینها هست و هم در باب طهارت و نجاست؛ این ادلهای که و روایاتی که در باب تذکیه هست از حیث نجاست هم دیگر هست، این از حیث نجاست هم هست بنابر اینکه ما بگوییم هر غیر مذکایی نجس است یا آن روایت گفت اصلاً میته میگذارند، میته که موضوع نجس است؛ اما اینکه مذکی نیست این محل کلام است که مذکی نبودن تنها باعث نجاست میشود یا نمیشود؟ عدهای از بزرگان مثل محقق خوئی میگویند که موضوع نجاست میته هست، موضوع حرمت أکل عدم مذکی است و از استصحاب عدم تذکیه اثبات میته بودن نمیشود، و لذا در زمان طاغوت که گوشتهایی از خارج میآوردند ایشان فتوایش این بود که نجس نیست ولی خوردنش حرام است. نجس نیست چون ما احراز نکردیم میته است شاید تذکیه شده باشد، البته از جاهایی که آنها مدعی بودند مثلاً اینها؛ و اما از نظر تذکیه چون علم نداریم استصحاب عدم تذکیه داریم حرمت دارد. حالا این روایات که دارد میگوید تذکیه نشده نمیدانم تذکیه شده یا نشده، احتیاط برای نمازش سر جایش، چون غیر مذکی برای نماز اشکال دارد؛ اما از نظر نجاست اگر گفتیم غیر مذکی با میته فرقی نمیکند کما علیه شیخ الاعظم فی الرسائل اینگونه روایات برای باب طهارت و نجاست هم دیگر میشود، اگر گفتیم نه، بین این دوتا تفاوت است دیگر مربوط به باب طهارت و نجاست نمیشود فقط از باب تذکیه و عدم تذکیه هست؛ این مجموع روایاتی که در این باب وجود دارد، یکی دوتا روایت دیگر هم ممکن است باشد که همین سنخ دلالت دارد.
س: حاج آقا آیهی اول سورهی تحریم چی؟ نمیتواند جزء این ادله باشد؟
ج: که چی؟
س: «لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ»
ج: اینها که تحریم نمیکنند احتیاط عملی میخواهند بکنند. آن این است که بگویی حرام است، تشریع بکنی.
س: پیامبر که تشریع نمیکند آنچه را «ما احلّ الله» بگوید «حرم علی».
ج: حالا اگر آنجور هم بگوییم برای اینکه پیغمبر او میداند این حلال است، جای احتیاط نیست، چیزی که میداند، او علم دارد که چهجوری است آنجا، حالا برای چی برای خودت عملاً انجام نمیدهی؟
س: حاج آقا ظاهراً از ... قسم خورده بود که دیگر نخواند، یعنی با قسم با یک چنین چیزی بر خود....
ج: قسم، همین، چرا قسم میخورد؟ تو که میدانی حلال واقعی است، اینکه شک ندارید که، آن اصلاً از بحث ما خارج است؛ احتیاط در جایی است که ما احتمال میدهیم یک حرمتی درواقع باشد، یک وجوبی باشد؛ پس بنابراین برای درک آن و امتثال آن حرمت واقعی که اگر باشد یا آن وجوب واقعی اگر باشد میخواهیم احتیاط بکنیم؛ اما جایی که واقع برایمان روشن است آنجا که جای احتیاط نیست.
س: حاج آقا ببخشید نمیشود گفت این روایات ناظر دارد به اینکه اگر احتیاط بخواهد بکند شاید اختلال بوجود بیاید در نظام اقتصادی مسلمین و ....
ج: شخص است، حالا تا ببینیم شاید از این حرفها هم بشود.
س: حاج آقا ببخشید خود دلیل «لا تنقض الیقین بالشک» نمیشود استفاده حرمت کرد «لا تنقض»؟
ج: نه، «لا تنقض» ارشاد است به اینکه یعنی حالت سابقه وجود دارد، نمیخواهد بگوید حرام است.
و اما این جواب، اما از آن طائفهای که فرمود: « إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ أَنْ یُؤْخَذَ بِرُخَصِهِ کَمَا یُحِبُّ أَنْ یُؤْخَذَ بِعَزَائِمِه» جواب این است که ظاهراً آن روایات مقصود این است که اخذ فتوایی، همانجور که اخذ میشود و گفته میشود حرامهای خدا حرام است، واجبات خدا واجب است، همانجور رخص او را هم بگوییم که بله همینطور است؛ از نظر قول، از نظر عقیده، کاری به مقام عمل ندارد، از این نظر دارد میفرماید؛
س: ...
ج: حالا عرض میکنم، قرینهاش را عرض میکنم؛ مقصود این است که «یحب أن یأخذ برخصه کما یحب أن یأخذ بعظائمه» یعنی اخذ قولی، نظری، نه اخذ عملی؛ شاهد بر این مسأله دو امر است، امر اول این است که این رخصی که اینجا فرموده از دوحال خارج نیست؛ یا رخصت به معنای حلیت متساوی الطرفین است، یعنی چیزهایی که میداند خدا مباح کرده؛ یا اینکه نه، مقصود از این رخصت، رخصت به معنای عم است، یعنی جایز است انجام بدهی ولو مکروه است، یا جایز است ترک کنی ولو مستحب است. ما در مکروهات رخصت داریم دیگر، در مستحبات هم رخصت داریم؛ آیا اینکه میفرماید خدا دوست دارد که به رخصش اخذ شود یعنی در مکروهات هم دوست دارد که انجام بدهیم مکروه را؟ پس چرا مکروه کرده؟ پس لا محاله اینکه دوست دارد در رخصتش اخذ بشود یعنی او را حرام ندانیم، او گفته مکروه است مکروه بدان واقعاً، بگو جایز است مثلاً انجام بدهم؛ نه اینکه یعنی از نظر عمل دوست دارد اخذ بکنی عملاً مکروهها را انجام بدهی؛ اگر دوست دارد مکروهها را انجام بدهی چرا مکروهش کرده؟ مکروه برای این است که زجر کند انسان را از انجام دادن؛ منتها میگوید انجام هم دادی «لا بأس به»، من دوست دارم که انجام ندهی ولی اگر انجام هم دادی «لا بأس به» مجازی؛ اگر فرمود مستحب است یعنی دوست دارم انجام بدهی ولی حالا انجام هم ندادی «لا بأس به»، ترخیص در عدم انجام داده؛ پس به قرینهی اینکه ظاهراً رخص در اینجا مقصود مباح متساوی الطرفین نیست، بلکه یک معنای عامی است این رخصت به حسب معنای لغوی و عرفیاش که هم شامل مباحات میشود، هم شامل مستحبات میشود، هم شامل مکروهات میشود و بما اینکه روشن است در مکروهات اخذ به رخصت و در مستحبات اخذ به آن رخصت اگر مطلوب خدای متعال باشد این منافات دارد با استحباب یا با کراهت؛ پس این قرینه میشود برای اینکه مقصود چی هست؟ مقصود همین است که یعنی از نظر قولی، از نظر عقیدتی، بگویی بله اینجا مرخص است، اشکالی ندارد انجام بدهیم یا ترک بکنیم؛ ولی حالا برای اینکه مکروه کرده انجام نمیدهم، برای اینکه مستحب فرموده ترک نمیکنم. در اینجا هم فرموده این برائت داری، برائت داری یعنی چی؟ یعنی عقابت نمیکنم، منت بر تو گذاشتم. بله من حالا هم میگویم بله، اشکالی ندارد، کسی هم انجام بدهد بأسی بر او نیست؛ مذمت و ملامتی بر او نیست ولی من دلم میخواهد اگر درواقع دلش خواسته خدای، این که تعبیر، تعبیر درستی نبود. اگر درواقع محبوب خدای متعال هست، انجام داده باشم. اگر درواقع مکروه است یا حرام است ترک کرده باشم، خواستهی او را به جای آورده باشم. این منافاتی با او ندارد.
س: حاج آقا ببخشید
ج: این را تمام کنم بعد فرمایشاتتان را بفرمایید.
و بعبارةٍ أخری یا بیان دیگر این است که منافاتی ندارد که أخذ به رخصتها محبوب خدا باشد اما أخذ به واقع أحب باشد. این محبوب است ولی آن أحب است. این که نفی أحبی، محبوبیت دیگری را نمیکند که شدت حب برای آن طرف هم باشد. این محبوب است. چون ترخیص داده محبوبش هست برای این که به این ترخیص أخذ بشود اما آن طرف، مصلحت واقعیه دارد، الزام واقعی دارد، حرمت واقعی دارد، آن أحب است، این هم محبوب است آن أحب است. این با هم تنافی ندارد. هذا از نظر این قرینه عامهای که گفتیم.
قرینه دوم عبارت است از بعض روایاتی که برای ما آن روایات تفسیر میکنند این مسئله را، حالا این را اول بفرمایید تا برویم سراغ آن قرینه.
س: این تعبیری که شما میفرمایید این که گفته «یحِبُّ» با این چیز قولی که میفرمایید انگار جور در نمیآید. چرا؟
ج: أخذ یعنی أخذ عملی، أخذ قولی
س: ما میگوییم «یحِبُّ» عن؟؟
ج: نه یحِبُّ بله، «یحِبُّ» که «یحِبُّ» است.
س: میخواهم عرض کنم که اگر بعث این بود که خدا، در این روایت میخواهد بفرماید که شما از لحاظ قولی به مثلاً مستحب نگویید که واجب، این که نباید بگویی «یحِبُّ» باید چون آن میشود بدعت، باید بگویی اتفاقاً «یبغِضُ» به این که شما به رُخَصِش از لحاظ قولی در؟؟
ج: نه، این حبّ در...
س: با این ؟؟میشود بدعت؟؟
ج: حالا عرض میکنم. این حبّ همان حبّ شدید است دیگه، یعنی حبّ دارد، حبّ شدیدی است که مبدأ برای وجوب است. بغض شدید مبدأ برای حرمت است، حبّ شدید مبدأ برای وجوب است. این را که نگفته
س: حالا حبّ شدید این شدتش را از کجا این را باید برداشت کرد؟
ج: از این که میفهمیم تشریع میشود.
س: نه، آخر شما یک قرینهای از آن در نظر گرفتید که این حتماً میخواهد قولی را بفرماید بعد «یحِبُّ» را تفسیر بفرماید
ج: چرا؟ برای این که عملی که آن جا جور در نمیآید با استحباب و کراهت، به این قرینه عقلی میفهمیم که مقصود این است. برای این که از یک طرف (این دوتا مقدمه دارد) رخصتی که این جا دارد رخصت بالمعنی الاخص که نیست چون این اصطلاح است، رخصت یعنی اجازه، این اجازه را هم در مباحات هست که به آن میگوییم بالمعنی الاخص، هم در مستحبات است هم در مکروهات است. پس بنابراین این رخصت همه جا را میگیرد. پس وقتی که همه جا را گرفت، این روایت دلالت میکند میفرماید محبوب است که در باب مکروهات چه کار کنی؟ به رخصت أخذ کنی، این منافات دارد با حکمش، مستحب، یعنی دوست دارد در باب مستحبات به رخصتش أخذ کند. رخصت در باب مستحبات چیست؟ میتوانی آن را ترک کنی، این هم که منافات دارد با استحبابش، پس اینها قرینه میشود بر چی؟ بر این قرینه میشود که این أخذ، أخذ عملی مقصود نیست، أخذ در مقام نظر، فتوی و امثال این است. این مقصود است.
س: حالا یکی ممکن است این جوری بگوید، بگوید که
س: ؟؟«یحِبُّ»
ج: بله، بله،
س: آن هم ؟؟
ج: بله، آن همین که آن را واجب بدانی، آن را حرام بدانی، فعلاً نظر به این مقام دارد، معلوم است وقتی واجب را حرام دانستی باید در مقام امتثال هم عمل کنی،
س: حاج آقا، یک کسی ممکن است این جوری بگوید که اتفاقاً ما از تعبیر «یحِبُّ» متوجه میشویم چون اگر بحث قولی بود، وارد بر فضای بدعت میشد و آن تعبیرات دیگه باید تعبیرات شدیدی میشد. اتفاقاً به قرینه «یحِبُّ» متوجه میشویم که این جا بعث قولی نیست و بحث مستحبات و مکروهات
ج: آقای عزیز، این اشکالی ندارد «یحِبُّ الصلاة»، «إِنَّ اللَّهَ یُحِب الصلاة» صلاة که واجب است که، ولی خدا فرموده «یحِبُّه»
س: اتفاقاً همان فضای؟؟
ج: «یحب صوم شهر رمضان» این منافاتی با وجوب ندارد که، حبّ شدید است.
س: ولی وقتی فضای
ج: این هم همین را دارد میگوید.
س: وقتی فضای «یحِبُّ» میآورد، با آن جا که میگوید «إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنینَ کِتاباً مَوْقُوتا» (نساء/103) دو فضاست؛ یک وقت بحث وجوب را میخواهد بفهماند؟؟ یک وقت بحث تحریر؟؟ و تشویق است. اگر همین یکی را داشتیم «یحِبُّ»، حبّ شدید از آن برداشت نمیشد، ما به قرینه
ج: علی أی حالٍ این قرینه که بنده عرض کردم، چه مرافعهای در قرینه دارید شما؟
س: میخواهم همین را عرض کنم. میخواهم بگویم همان «یحِبُّ» به ما میفهماند که این جا فضای قولی نیست لذا این جا که روایت؟؟
ج: حالا نیست پس چه کارش کنیم؟
س: من همین را میخواهم عرض کنم. بحث مستحبات و مکروهات نیست؛ این روایت ناظر به کجاست؟ ناظر به همان احتیاطات است. شما وقتی که در یک شبههای
ج: عجب! به خاطر این فقط
س: رخصت دادند
ج: سر شتر را میگردانیم فقط به آن جا که دلتان میخواهد
س: نیازش ؟؟ را به کلمه «یحِبُّ» من عرض کردم.
ج: که فقط تو احتیاطات. نه این نیست که،
س: مباحات باید کرد
ج: بله؟
س: در أخذ قولی هم
ج: نه، در أخذ قولی میگوییم مکروه، مکروه است. میگوییم مستحب، مستحب است. واجب، واجب است. مُحَرَم، مُحَرَم است.
س: این دیگر أخذ به رخصت
ج: أخذ به رخصت شد دیگه، أخذ میکنیم یعنی قولاً میگوییم این مرخص است؛ یعنی مثل چیست؟ این زمینهاش این است که وقتی صلات قصر وارد شد، یک عده نماز قصر نخواندند. خدای متعال رخصت داده این جا که چهار رکعتی را دو رکعت بخوانیم؛ اینها «لم یأخذوا برخص الله» یعنی میگفتند نه، این جوری، گفتند ما، نه همان میخواهیم چهار رکعت، چهار رکعت است در سفر، پس چرا اینها را عصات نامیدند؟ فرموده این هدیه الهی است، خدا رخصت داده، چرا این را قبول نمیکنید؟ یعنی خدا یحَلِلُ، شما در زیارتنامهها میخوانید دیگه، «یُحَلَّ مَا أحَلَّ اللَّهُ وَ یُحَرَّمَ مَا حَرَّمَ اللَّه» خود این یک مقام است؛ یعنی قبول دارم. حلال کردی میگویم حلال است، حرام کردی میگویم حرام است، واجب کردی میگویم واجب است، من از خودم هیچ إعمال سلیقه و چیزی نمیکنم. هر چه تو فرمودی، همان! کاری به مقام عمل ندارد. این را دارد میگوید. حالا اگر این را قبول نمیکنی اقلاً این جواب دوم را قبول کنید.
ما روایت معتبرة السند داریم که آن حاکم است و تفسیر میکند این مسئله را، این روایت در کافی شریف است، کتاب الحجة، جلد یک، صفحه 266 از طبع اسلامیه «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ» تمام من فی السند من الاجلاء «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَیْسٍ الْمَاصِرِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِیَّهُ ص فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ- إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» بعد از این که این مراحل گذشت «ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّةِ لِیَسُوسَ عِبَادَهُ» دین را به او واگذار کرد تا سیاست إعمال کند راجع به بندگان خدا «فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا یَزِلُّ وَ لَا یُخْطِئُ فِی شَیْءٍ مِمَّا یَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ» هیچ اشتباهی ندارد «فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الصَّلَاةَ رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ عَشْرَ رَکَعَاتٍ» خدا ده رکعت بیشتر در شبانه روز واجب نفرمود؛ دو رکعت، دو رکعت «فَأَضَافَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الرَّکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ وَ إِلَى الْمَغْرِبِ رَکْعَةً فَصَارَتْ عَدِیلَ الْفَرِیضَةِ- لَا یَجُوزُ تَرْکُهُنَّ إِلَّا فِی سَفَرٍ وَ أَفْرَدَ الرَّکْعَةَ فِی الْمَغْرِبِ فَتَرَکَهَا قَائِمَةً فِی السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ» خدا به او اجازه داده، تفویض کرده خدای متعال دیگه، حتی تشریع را به آن تفویض فرموده نه فقط سیاسة العباد بلکه تشریع را هم تفویض فرموده، روایت معتبرة السند هست، حضرت کاظم(س) هم فرمود که به ما هم تفویض شده ولی ما إعمال نکردیم ولی پیامبر إعمال فرمودند. «فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِکَ کُلَّهُ» پیامبر این اضافه را فرمود، خدای متعال هم تنفیذ کرد، اجازه داد «فَصَارَتِ الْفَرِیضَةُ سَبْعَ عَشْرَةَ رَکْعَةً ثُمَّ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص النَّوَافِلَ أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِینَ رَکْعَةً مِثْلَیِ الْفَرِیضَةِ» سی و چهار رکعت هم فرائض یومیه و مجموع فرائض برای بیست و چهار ساعت شبانه روز قرار داد «فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِکَ وَ الْفَرِیضَةُ وَ النَّافِلَةُ» روی هم رفته «إِحْدَى وَ خَمْسُونَ رَکْعَةً مِنْهَا رَکْعَتَانِ بَعْدَ الْعَتَمَةِ جَالِساً تُعَدُّ بِرَکْعَةٍ مَکَانَ الْوَتْرِ وَ فَرَضَ اللَّهُ فِی السَّنَةِ» در سال «صَوْمَ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص صَوْمَ شَعْبَانَ وَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ فِی کُلِّ شَهْرٍ مِثْلَیِ الْفَرِیضَةِ» یعنی مجموع این چیزهایی هم که پیامبر مستحب فرموده به عنوان خاصّ این میشود در دو ماه، روی هم رفته در سال «فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِکَ وَ حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَمْرَ بِعَیْنِهَا» خدا فقط خمر را به عینه حرام فرموده، شراب «وَ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُسْکِرَ مِنْ کُلِّ شَرَابٍ» دائره را حضرت توسعه داده، همهی مسکرات را «فَأَجَازَ اللَّهُ لَهُ ذَلِکَ کُلَّهُ وَ عَافَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَشْیَاءَ وَ کَرِهَهَا» پیامبر از بعضی از امور و اشیاء، ناخشنودی داشتند، نمیپسندیدند، خوششان نمیآمد «وَ کَرِهَهَا» ولی «وَ لَمْ یَنْهَ عَنْهَا نَهْیَ حَرَامٍ إِنَّمَا نَهَى عَنْهَا نَهْیَ إِعَافَةٍ وَ کَرَاهَةٍ ثُمَّ رَخَّصَ فِیهَا» فرمود نکنید، نکنید اما ترخیص، گفت حالا انجام هم دادید آن جوری نیست؛ کراهت است خلاصه «ثُمَّ رَخَّصَ فِیهَا فَصَارَ الْأَخْذُ بِرُخَصِهِ وَاجِباً عَلَى الْعِبَادِ کَوُجُوبِ مَا یَأْخُذُونَ بِنَهْیِهِ وَ عَزَائِمِهِ وَ لَمْ یُرَخِّصْ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص فِیمَا نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْیَ حَرَامٍ وَ لَا فِیمَا أَمَرَ بِهِ أَمْرَ فَرْضٍ لَازِمٍ» آن جایی که عظیمت است هیچ ترخیصی نداده، آن جایی که نهی تنزیهی و إعافهای بوده، ترخیص داده ولی همان جایی که ترخیص داده که در مکروهات است «فَصَارَ الْأَخْذُ بِرُخَصِهِ وَاجِباً عَلَى الْعِبَادِ» این یعنی چه؟ «صَارَ الْأَخْذُ بِرُخَصِهِ وَاجِباً عَلَى الْعِبَادِ» یعنی واجب است مکروهات را انجام بدهند؟ یا نه، یعنی واجب است که قبول کنند بله این مکروه است ولی جایز است انجام دادن آن؟ پس این روایت شریفه دارد تفسیر میکند آن جملهایی که از پیامبر نقل شده، همان جمله منقول از پیامبر است یا امام صادق(س) از او نقل شده، این روایت تفسیر میکند که مقصود از این که میگوییم واجب است، دوست دارد أخذ بکنید، یعنی آن را مستحب است بدانیم، مستحب را مستحب بدان، مکروه را مکروه بدان، مباح را مباح بدان، خودت نیا إعمال سلیقه بکن، خدا رحمت کند آقای حائری را قدس سره، بارها در درس و در صحبتهایشان و اینها که در مسجد امام صحبت میکردند میفرمود خدا فکر همه چیزها را کرده، شما إعمال سلیقه نکنید. اگر یک چیزی را گفته، مثلاً فرموده وجه و کفین، فرض کن اشکال ندارد، تو نیا إعمال سلیقه، غیرتت نمیدانم إعمال سلیقه بکن بگو نه اشکال دارد. اگر گفته اشکال ندارد بگو اشکال ندارد. یک چیزی را فرموده حلال است، بگو حلال است. یک چیزی را گفته حرام است، بگو حرام است. إعمال سلیقه نکن، خدا خودش فکر همه چیزها را کرده ایشان میفرمود. اسلام فکر همه چیزها را کرده، هر چه گفته، همان را بگو، دیگه از پیش خودت إعمال سلیقه نکن؛ حالا این جا میفرماید خدا دوست دارد، اگر ترخیص کرده بگو مرخص است دیگر، بگو مرخص است، مرخص بدان ولی این منافات ندارد با این که چون احتمال حرمت هست، جاهایی که انسان میداند حلال است بالواقع، روشن است. میداند حرام است، روشن است. میداند واجب است، روشن است. یک جا نمیداند درواقع چیست؟ فقدان نص است، تعارض نص است، اجمال نص است، در اثر اینها نمیداند، یا اشتباه امور خارجی است. این جا هم باز شارع فرموده عیب ندارد. اگر فرمود عیب ندارد میگوییم بله، عیب ندارد و لکن برای این که آن واقع را درک بکنیم، آن خواستهی واقعی خدای متعال را درک بکنیم، این منافاتی با آن ندارد که.
پس بنابراین این طائفه از روایات که «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ أَنْ یُؤْخَذَ بِرُخَصِهِ کَمَا یُحِبُّ أَنْ یُؤْخَذَ بِعَزَائِمِهِ». اینها به آن قرینهی أولی و به این قرینهی ثانیه و به آن عرضی که کردیم، این فقط حبّ را میگوید با أحبیت و محبوبیت چیز دیگر هم منافات ندارد پس به این طائفه نمیتوانیم استدلال بکنیم.
س: آن روایت مقام بیان مشرّعیت پیغمبر و پذیرش این که پیغمبر مُشَرِّعٌ در کار خداوند است. این جا أخذ بله، این جا میشود، أخذ به معنای قبول کردن
ج: آن جا هم یعنی همین، به همان قرینههایی که گفتیم.
س: نه، نه، این جا قرینه داریم، از صدر روایت تا این جا، همه میگوید پیغمبر ؟؟ خدا تشریع ؟؟
ج: آنها هم همین است. همان است، آن کلمات پیامبر است که این را احتیاط کردند. شما آنها را بروید نگاه کنید صدر و ذیلش را، همان روایت در
س: استاد روایت صدر و ذیل ندارد.
ج: چرا، این روایت، آن را که صاحب وسائل نقل کرده در مقدمات، گمان میکنم باب بیست و پنجم از مقدمات عبادات است. از رساله محکم و متشابه که در ضمن یک روایت طویله است.
س: این جور است؟ که همه مقام تشریع پیغمبر
ج: حالا مراجعه بفرمایید ببینید چه جوری است؟
س: ؟؟
ج: بله، آن رخصت یعنی همین؛ یعنی درواقع گفته که این جا، اجازه داده که انجام ندهید تقیةً و آن روایت مرسلهای هم که از حضرت امام صادق(س) است فلذا بعضی از همان صاحب محکم، ایشان اشکال سندی دارد در این روایات، میگوید این روایات سندش معلوم نیست چون رساله محکم و متشابه که به دست ما نرسیده و نمیدانیم سندش چه طور است و آن روایت هم که مرسل است فلذا اصلاً این طائفه ایشان اشکال سندی میکند.
س: استاد، روایاتی که خواندید برای ؟؟ احتیاط آوردید، اینها داشتند افعال معصوم را بیان میکردند، این جا أخذ، أخذ قولی است.
ج: ما هنوز به آن اخبار نپرداختیم. فعلاً به این لسان داریم جواب میدهیم و اما آن اخبار هنوز نپرداختیم که چه جوابی باید به آنها داد؟
و اما آن روایات طهارت و نجاست، ببینید آن روایات طهارت، حالا یکی به این احتیاج دارد به این که فردا دنبال کنیم، دیگه حالا یک دقیقه، فقط یک جملهاش را عرض بکنم که این ماده فکر بشود تا بعد.
ببینید در باب نماز و چیزهایی که مشروط به طهارت است یا نجاست مانع از آنها است، ما در آن جا اگر گفتیم کما علیه الاخوند قدس سره در بعضی کلماتش، که آن چه که نماز مشروط به اوست یا عباداتی که مشروط به طهارت است، طهارت واقعیه نیست. اعم است از طهارت واقعی و ظاهری، وقتی مشروط شد به اعم، اگر کشف خلاف هم شد که واقعاً این نجس بوده، نماز واقعاً با آن طهارتی که شرطش هست انجام شده و کشف خلاف ندارد. اگر بگوییم نماز مشروط به طهارت واقعی است، این بله؛ اما اگر گفتیم مشروط به چه هست؟ اعم از واقعی و ظاهری است. پس آن جا احتیاط ندارد اصلاً، چون این که طهارت ظاهری است که اینها دارند، به خاطر سوق، به خاطر اصالة الطهاره و امثال ذلک، وقتی که طهارت ظاهریه داشت، این نماز واقعاً صحیح است. پس آن جا احتیاط معنا ندارد. این که ما میگوییم احتیاط حَسن است، در جایی است که میدانیم یک واقعی است که شاید انجام نشود اما آن جایی که نه، واقع این چنینی هست که آن جا احتیاط معنا ندارد. پس بنابراین آن روایاتی که میگویی من پایم را نشستم یا این که با آن لباس نماز خواندم یا با آن انجام شد، این اگر میخواهیم به آن استدلال کنیم باید اثبات کنیم و این مسلَم باشد از نظر شریعت، که در طهارت و نجاست، طهارت واقعی شرط است نه اعم، هم خبثیاش هم حدثیاش،
س: طهارت ؟؟ نماز
ج: بله؟
س: مگر فقط برای نماز است؟
ج: چون آن روایت برای نماز بود دیگه، مربوط به این بود.
یا در مذکّی بودن هم همین جور است؛ مذکّای واقعی شرط صلاة است یا نه، اعم از مذکّای واقعی یا مذکّای ظاهری که به سوق و به ید و به امثال ذلک اثبات میشود. این روایات ممکن است این که فرمود لازم نیست از باب این است که ما واقعی نداریم در آن جا که حضرت میفرماید احتیاط بکن یا خودشان احتیاط نمیکردند. با این حال آن واقع، درواقع چیست؟ احراز شده چون واقع اعم بوده از ظاهری و واقعی، این موارد این چنینی است و بحث احتیاط، اینها اصلاً جدا است. بحث احتیاط دیگه یک واقع محفوظی وجود دارد اما ما در این موارد ما نمیدانیم این واقع محض است، شاید این از ادلهای باشد که بگوید نه، واقعش همین است، همان جور که آقای آخوند در روایات استصحاب فرموده دیگه، در بعضی روایات ایشان فرموده که اینها اعم است پس کشف خلاف ندارد اصلاً، و حالا للکلام تتمةٌ، این اصل مطلب است که ان شاءالله تتمه آن هم فردا عرض کنیم.
و صلیالله علی محمد و آله الطاهرین