27 مرداد 1402 | 02 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

برائت _ جلسه 100

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

........ به این‌که مخل به نظام نباشد و عرض کردیم چه نظام فردی که اختلال در زندگی فرد لازم بیاید از آن احتیاط و چه اختلال نظام در زندگی نوع بشر پیش بیاید یا یک منطقه‌ی خاصی پیش بیاید؛ و بدون فرق بین این‌که این اختلال در اثر جمع بین موارد احتیاط و ضمّ احتیاط فی واقعةٍ الی واقعةٍ أخری باشد، که مثلاً عرض کردیم هم در ملبس بخواهد احتیاط کند و هم در مأکل و هم در مسکن. در همه‌ی این‌ها بخواهد احتیاط کند در ضمّ این‌ها؛ اما اگر تنها مثلاً در مأکلش احتیاط بکند اختلال نظامی برای او لازم نمی‌آید، در مجموع اختلال نظام لازم دارد و یا در نوع هم همین‌طور، و تارةً نه، ممکن است در جمع اختلال نظام از حیث جمع نیست، حتی در واقعه‌ی واحده هم اگر بخواهد احتیاط بکند اختلال نظام لازم می‌آید، مثل مثالی که زدیم که منصبی را وابسته به این است که او قبول کند که اگر او قبول نکند امنیت از بین می‌رود، اختلال پیدا می‌شود، آن‌هم به‌خاطر بعضی شبهات بگوید  ما می‌خواهیم احتیاط بکنیم؛  این‌جا هم باز این احتیاط حسن نیست چون اختلال نظام از آن لازم می‌آید.

 حالا وجه این چیست؟ وجه این شرط چی هست که می‌گوییم حُسن عقلی و حُسن شرعی منوط است به این‌که اختلال نظام لازم نیاید؟ برای ان دو بیان وجود دارد؛

بیان اول این است که  اختلال نظام امری است مبغوض شرع و قبیح عقلاً و قبح آن و مبغوضیتش جوری است که اقوی از هر مصلحتی و هر مفسده‌ای است. بنابراین در موردی که احتیاط مستوجب و مستلزم تفویت این مصلحت اقوی می‌شود قهراً شارع راضی به آن احتیاط نخواهد بود، امر به آن احتیاط نخواهد کرد و حکم به حُسن آن احتیاط نخواهد کرد. چرا؟ برای خاطر این‌که این موجب زوال امر اقوی می‌شود و تفویت امر اقوی می‌شود و عقل هم در این موارد اگر حاکم باشد قهراً حکم نمی‌کند، اگر هم بگوییم مُدرِک است  در نفس‌الامر قهراً این چنین است که اگر انجام یک کاری موجب تفویت امر اهمّی ‌شود، قهراً آن حُسن واقعی، حُسن نفس‌الامری را ندارد؛ بنابراین عقل این‌جاها درک نمی‌کند حُسن را. این یک بیانی است که معمولاً بزرگان بر همین بیان می‌گویند که شرط است که احتیاط موجب اختلال نظام نشود.

محقق اصفهانی وجه دیگر را هم بیان فرمودند که آن وجه هم لا یخلو عن قوة، و آن این است که در مواردی که اختلال نظام لازم می‌آید این اختلال نظام کشف می‌کند از این‌که اصلاً یک حکمی که به داعی بعث و زجر باشد مولا ندارد؛ احتیاط برای چی هست؟ برای این است که ما درک واقع بکنیم، اگر مولا یک حکم الزامی دارد که به داعی بعث و زجر متوجه عبد کرده، عبد آن را انجام بدهد، این احتیاط برای این است دیگر، غرض از احتیاط این است؛ فلذا جایی که یقین داریم شارع حکمی ندارد احتیاط آن‌جا لا یعقل، احتیاط می‌کنی برای چی؟ اگر می‌خواهید پای مولا حساب بکنید؛ مصالح و مفاسد که گفتیم ربطی به مولا ندارد.

 ایشان می‌فرمایند که در جایی که اختلال نظام لازم می‌آید ما کشف می‌کنیم اصلاً چنین داعی‌ای مولا ندارد، چنین حکم فعلی‌ای مولا ندارد. چرا؟ به‌خاطر این‌که دو مقدمه را به آن توجه کنید، مقدمه‌ی أولی این است که فعلیت حکم این است که شارع حکمی را جعل کند به داعی بعث در واجبات یا به داعی زجر در محرمات. داعی‌اش این است؛ می‌گوید إفعل به داعی این‌که عبد منبعث بشود، می‌گوید لا تفعل به داعی این‌ عبد انزجار پیدا کند، انتهاء پیدا کند انجام ندهد. اگر این داعی باشد حکم می‌شود فعلی، اگر این داعی نباشد اصلاً حکم نیست، حکم فعلی‌ای نیست، ممکن است یک صورت ظاهری باشد که در مرحله‌ی انشاء بعث؛ این مقدمه‌ی اول.

مقدمه‌ی ثانیه این است که شارع چه‌جور می‌تواند به داعی بعث و زجر حکمی را بکند؟ این وقتی است که یک پشتوانه‌ی عقلی وجود داشته باشد در نفس عقل، در فهم عقل که اگر مولا به من امر کرد من باید اطاعت بکنم، اگر نهی کرد باید اطاعت بکنم؛ چون این چنین چیزی در فهم انسان هست، در نهاد انسان هست  شارع می‌تواند به داعی انبعاث که موضوع درست کند برای این حکم عقلی، این درک عقلی، بیاید امر و نهی بکند و الا تکویناً که شارع نمی‌خواهد بیاید چه‌کار کند؟ بیاید شخص را وادار کند که این کار را انجام بده یا تکویناً کاری بکند که منزجر بشود؛ آن‌که جبر است، آن‌که اطاعت و عصیان نیست. پس این‌که به داعی بعث است یک پشتوانه‌ی عقلی دارد، یعنی چون می‌داند وقتی او حکم کرد عقل او می‌گوید امتثال کن، مولا به داعی این‌که موضوع بر آن عقل پیدا بشود، بر آن حکم عقلیه پیدا بشود و در نتیجه عبد منبعث بشود؛ می‌آید امر می‌کند، و چون مولا باز می‌داند که در نفس عبد چنین مسأله‌ای است که باید امتثال نهی مولا را بکنید، می‌آید موضوع برای این حرف عقل درست می‌کند، بر این درک عقل، مدرک عقلی درست می‌کند می‌گوید لا تفعل؛ به داعی این‌که این موضوع بشود برای آن مدرک عقلی و شخص در اثر این حکم عقلش انبعاث پیدا کند و منزجر بشود. پس این‌جا انبعاث و انزجار مرتبط می‌شود به چی؟ به این حکم عقلی؛ حالا اگر عقل گفتیم می‌گوید چی؟ می‌گوید در جایی که اختلال نظام لازم می‌آید تو لازم نیست اطاعت بکنی، تو لازم نیست امتثال بکنی، چون امر اهمّی از بین می‌رود.  وقتی عقل چنین چیزی را ندارد شارع چطور می‌تواند امر بکند به داعی انبعاث؟ مقدمات انبعاث وجود ندارد در نفس عبد؛ پس در این موارد اعمق است مطلب از آن‌که در کلمات قوم گفته شده است، و آن این است که در موارد اختلال نظام ما اصلاً می‌دانیم مولا خواسته‌ی واقعی از ما ندارد که ما به‌خاطر ادراک آن خواسته‌ی واقعی مولا بیاییم احتیاط بکنیم. پس در بیان قبل می‌گفتیم نه، خواسته‌ی واقعی وجود  دارد اما عقل به ما می‌گوید چی؟ می‌گوید که چون اختلال نظام لازم می‌آید، امر اقوایی از بین می‌رود، این‌جا حسن نیست احتیاط کردن، به‌خاطر این جهت؛ این بیان این است که نه، اصلاً آن وجهی که حُسن احتیاط می‌خواهد به او درست بشود که درک واقعه است، آن وجه این‌جاها وجود ندارد، به‌خاطر این‌که در این موارد که مولا می‌بیند عبد انبعاث پیدا نمی‌تواند بکند یعنی حکم عقلی به انبعاث ندارد، حکم عقلی به امتثال ندارد،  نمی‌تواند چنین داعی‌ای در نفس مولا ایجاد بشود که من به این داعی دارم امر می‌کنم؛ چون مولا تکویناً، جبراً که نمی‌خواهد این داعی را در نفس عبد ایجاد بکند، می‌خواهد به‌واسطه‌ی آن چیزهایی که در فطرت عبد موجود است، در عقلش موجود است او را بعث بکند و چنین چیزی در فطرت عبد و در عقل عبد وجود ندارد تا این‌که به‌واسطه‌ی او مولا بخواهد بعث کند به داعی انبعاث یا نهی کند به داعی انزجار.  این بیان هم از محقق اصفهانی بیان متین و دقیقی است و بنابراین برای اشتراط ما دو بیان می‌توانیم داشته باشیم، همان بیان رائج و همین بیانی که این بزرگوار در تعلیقه‌شان نهایة الدرایه بیان فرمودند.

س: آقا مگر ما در بحثی که الان ... بحث می‌کنیم مگر ما می‌خواهیم ببینیم شارع امری دارد، حکمی دارد؟ بله می‌خواهیم ببینیم حُسنی دارد احتیاط یا نه؟ این‌هایی که فرمودید تقوّم حکم به این‌که باید بعثی از ناحیه‌ی من موضوعش باشد تا من به داعی آن بعث حکم افعل و لا تفعلی بکنم، وقتی است که بگوییم حُسن احتیاط متقوم بر حکم فعلی احتط هست؛ اصلاً ما نمی‌خواهیم از این جهت بحث کنیم، ما می‌خواهیم حُسن و قبح احتیاط را بحث کنیم. این بیان آقای محقق اصفهانی یعنی کانّ یک حکم بر احتیاط است که باید از شارع ما احراز کنیم و این به فقدان موضوع بحث در عبد مفقود می‌شود، در حالی که اصلاً بحث این نیست.

ج: نه، نه، احتیاط می‌گویم حسن است یعنی چی؟ احتیاط یعنی چی؟

س: یعنی استحقاقی که فرمودید.

ج: نه، می‌دانم، احتیاط یعنی چی؟

س: ادراک الواقع.

ج: ادراک الواقع، پس باید احتمال واقعی بدهیم.

س: حکم نیست.

ج: می‌دانم، احتمال واقع را باید بدهیم تا برای ادراک او بگوییم احتیاط کن.

س: واقع چی هست؟ واقع حکم است؟

ج: واقع حکم شارع است.

س: واقع حکم شارع است نسبت به چی؟ که مثلاً احتمال دارد که در یکی از این انائات یکی‌شان عرض کنم وجوب اجتناب داشته باشد....

ج: نه اولاً اطراف شبهات، شبهات بدویه داریم می‌گوییم، گفتیم اطراف علم اجمالی از بحث خارج است، این احتیاط که این‌جا داریم می‌گوییم مال شبهات بدویه است، اما مقرون به علم اجمالی گفتیم از بحث خارج است. آن‌جا چون ... منجز داریم، آن از بحث خارج است؛ این بحثی که این‌جا دارد می‌شود در بعد از مسأله‌ی برائت و احتیاط در شبهات بدویه است نه مقرون به علم اجمالی.  در شبهات بدویه می‌خواهیم ببینیم احتیاط حسن است یا نه؟

س: حاج آقا در علم اجمالی هم مگر نمی‌گویند اطراف....

ج: کار نداریم به علم اجمالی، آن در بحث علم اجمالی خواهد آمد.

س: دلیل اگر اختلال نظام باشد آن‌جا هم می‌آید دیگر.

ج:  آن‌جا هم بله، آن‌جا هم می‌آید این بیان ولکن آن‌جا نه، آن‌جا مطلب آخری است، آن‌جا را به این‌جا، فعلاً موضوع بحث در این‌جا شبهات بدویه است. در شبهات بدویه در مقرون به علم اجمالی می‌دانیم یک تکلیفی، علم اجمالی داریم به این‌که یک تکلیف این‌چنینی وجود دارد؛ اما در مانحن فیه نه، علم اجمالی نداریم، فقط احتمال می‌دهیم تکلیفی وجود داشته باشد.  حالا این احتمال تکلیف که می‌دهیم وجود داشته باشد محقق اصفهانی می‌فرماید با توجه به این بیان احتمال چنین تکلیفی مندفع است.

س: کدام تکلیف حاج آقا؟ تکلیف «دعا عند رؤیت الهلال» که به‌خاطر اخفاء الظالمین بر من پوشیده شده، آن را می‌خواهد بگوید با این وجود ندارد اصلش ...، این فقط می‌خواهد بگوید احتط شارع برای بحث به احتیاط، حکم به بعث به مستقیم به احتیاط منتفی به انتفاع موضوع است؛ آن موقع که بحث وجوب حکم شارع نداریم، بحث حُسن و قبح احتیاط را داریم بحث می‌کنیم. آن هم که ادراک الواقع است مثلاً وجوب دعا عند رؤیت الهلال که اخفاء الظالمین حکم خدا باب بوده، الان به اخفاء الظالمین برما پوشیده است. این که ربطی به این بحث ندارد اصلاً.

ج: ببینید اگر کما هو حقه تأمل و دقت بفرمایید می‌بینید که جایی برای فرمایشات شما نیست؛ چون فرض کنید همین‌ که شما، شرب تتن حلال است یا حرام است به نحو شبهه بدویه درست؟ شما می‌گویید که این‌جا احتیاط حسن است که اجتناب بکند شخص؛  این‌جا این مثالی که زدیم اجتناب کردن او اختلال نظامی از آن لازم نمی‌آید،  حسن است، چون ممکن است درواقع یک اجتنب عن شرب التتن داشته باشیم یا لا تشرب التتن داشته باشیم؛ اما اگر یک جایی آمد چطور شد؟ اختلال نظام پیدا شد، یعنی حالا در واقعه‌ای واحده بود که من باید جمع بین همه‌ی محتملات بکنم و یا این‌که در واقعه‌ای واحده بود.

س: که مثلاً همه‌ی اطرافیان سیگاری‌اند ما مجبوریم شرب تتن بکنیم خلاصه

ج: بله؟

س: مثل دیگر، مثلاً همه‌ی اطرافیان سیگاری‌اند دارند شرب تتن می‌کنند، ما مجبوریم و الا اختلال نظام پیش می‌آمد؛ در این مسأله شارع چرا آن زمان نگفته باشد لا تشرب التتن؟

ج: حالا مثال مثلاً بزنم برای بحث خودمان؛ فرض کنید الان بنابر فتاوای بزرگانی که اموال بانک‌ها را مجهول المالک می‌دانند و شرکت‌ها و شخصیت‌های حقوقی را هم مالک نمی‌دانند که الان دیگر دنیا زندگی بشر با این دوتا مسأله عجین شده، یعنی هیچ پولی نیست که مستقیماً الا نادراً، و الا این پول‌ها، مگر در ایام عید که می‌شود پول‌ها نوی نوی نو که از بانک مرکزی می‌آید بیرون، هنوز مجهول المالک هنوز نشدند؛ همین که آمد در دسترس مردم و برگشت به بانک‌ها که معمول پول‌ها الان این‌جور است، می‌شود مجهول المالک، طبق آن فتوا. همه‌ی شخصیت‌های حقوقی بانک‌ها و غیر بانک‌ها که شخصیت‌های حقوقی هستند این‌ها هم می‌گویند این‌ها مالک نمی‌شوند پس می‌شوند مجهول المالک؛ الان اگر کسی از پول بخواهد اجتناب بکند و آن را مصرف نکند چی می‌شود؟ اختلال این‌جا لازم می‌آید؛ اختلال زندگی خودش لازم می‌آید،  چه‌کار کند پس؟  این‌جا ما می‌گوییم، این‌جا حرف سر همین است، این‌جا حرف آقای اصفهانی این است که شارع نه احتط می‌گوید این‌جا، چرا؟ چون عقلش می‌گوید این‌جا بخواهی احتیاط بکنی اختلال نظام لازم می‌آید؛ پس شارع احتط‌اش را برای چی بگوید؟ احتط برای امتثال مگر نمی‌خواهد بگوید؟ عقلش می‌گوید این‌جا امتثال نکن چون امر مهم‌تری زمین می‌‌ماند؛ پس شارع إحتط نمی‌گوید. هم چنین آن حکم واقعی که إجتنب از مال مردم مثلاً، چون می‌گویند مجهول ‌المالک است نباید تصرف کنی، این‌ها مال مردم است، کله هم ریختند نمی‌دانی کدام مال کدام است؟ تصرف در مال مردم است بدون اذن آن‌ها، این پول‌ها همان طور در بانک ریخته مال مردم است؛ نمی‌دانی کدام مال تو هست کدام مال زید است، کدام مال عمرو است، کدام مال بکر است؟ پس بنابراین تصرف کن،  این جا هم بخواهد بگوید إجتنب از مال مردم،

س: این که الان نگفته که، برای فرداً فردا نمی‌گوید که

ج: هم کلی هم امروز بخواهد بگوید، هر جور بخواهد امروز بگوید، هر جور بخواهد بگوید به داعی بعث و انزجار

س: گفته، آن زمان

ج: نگفته، پس این در حالی است که به این شکل نشود پس از اول مقید است. از اول برای این فرض نمی‌گوید، از اول برای فرضی که اختلال نظام لازم می‌آید نمی‌گوید. چرا؟ برای این حالت، برای این صورت داعی ندارد که در این صورت هم تو باید اجتناب بکنی، حرف سر این است. چون قابل امتثال نیست در این صورت، حالا که قابل امتثال نیست، چون عقل می‌گوید امتثال لازم نیست؛ وقتی عقل بگوید امتثال لازم نیست، چه طور آن می‌گوید «إجتنب بداعی انبعاث» وقتی عقل من را وادار به انبعاث نمی‌کند، او هم که بنا ندارد جبراً و قهراً، تکویناً من را منبعث بکند، این که اطاعت نیست؛ پس بنابراین معنا ندارد که در این فرض، قصد جدی‌اش انبعاث باشد، داعی‌اش انبعاث باشد، داعی‌اش بعث باشد، این‌ها نیست؛ بنابراین این حرف مطلب درستی است و صحیحی است که آن بزرگوار فرموده و مطلب درست است.

شیخنا الاستاد قدس سره آقای حائری در مبانی الاحکام‌شان، ایشان یک مطلبی را نسبت به آقای آخوند اعتراضی دارند می‌فرمایند ببینید شما آمدید یک شرط را این جا ذکر کردید گفتید مشروط به این است که اختلال نظام لازم نیاید. شما که می‌گویید احتیاط حسن است بعد مشروطش به این می‌کنید، مقصودتان چه هست از این می‌گویید احتیاط حسن است؟ یعنی احتیاط حسنٌ بالفعل؟ یا نه احتیاط حسنٌ بالذات؟ فرق این دوتا چیست؟ بالذات یعنی خودش را که نگاه می‌کنیم، صرف نظر از طواری و عوارض بیرون از خودش می‌خواهیم ببینیم چه جوری است؟ بالفعل یعنی با توجه به جمیع جهات می‌خواهیم بگوییم حسن است. اگر با توجه به جمیع جهات می‌خواهید بگویید حسن است، این در نظر است؟ این دوتا اشکال دارد؛ اولاً این بحث این نیست؛ بالذات، آن که در اصول مطرح شده مقصود بالذات است نه من جمیع الجهات، ثانیاً اگر این است فقط مشروط به این نیست که اختلال نظام لازم نیاید، شرائط دیگر هم دارد. باید مزاحم اهم هم نداشته باشد، حالا ولو اختلال نظام نباشد، مزاحم اهم نداشته باشد؛ مثلاً اگر کسی بخواهد احتیاط بکند از درسش عقب بماند، درس اهم است.  این جا هم می‌گویم که احتیاط حسن نیست؛ به چه معنا حسن نیست؟ یعنی بالفعل و الّا ذاتاً چرا، شما با این احتیاطت مثلاً در مأکل احتیاط می‌کنی، خیلی خب، بله حرام‌های مأکلی را نخوردید، استفاده نکردید، آن مضرات آن دامنگیرت نشده، حالا هر چی، این‌ها اما از آن طرف چیست؟ بی‌سواد ماندی، حوزه رکود علمی پیدا کرده، فردا فقهای کذا، فیلسوف کذا و مفسر کذا و این‌ها نداریم. اگر بخواهی این جوری احتیاط بکنی به این مبتلا می‌شوی. پس بنابراین باید شما شرائط دیگر را هم ذکر بفرمایید؛ فقط بسنده نکنید به این که اختلال نظام لازم نیاید، باید چیزهای دیگر را هم بگویید؛ اگر نه، می‌گویید بالذات ما مقصودمان است، اختلال نظام هم نباید بیان بکنید، این شرط را هم نباید بیان بکنید. بنابراین باید موضوع بعث را توجه داشته باشید؛ موضع بعث آن است یا این است؟ عرض می‌کنم شاید بتوانیم دفاع کنیم از محقق خراسانی به این که فرق اختلال نظام با شرائط دیگه که ممکن است باشد شاید در نظر ایشان این است که اختلال نظام، این باعث می‌شود که اصلاً عقل حُسن را درک نکند یعنی حکم به حُسن نمی‌کند حتی بالذات، چون احتیاط معنایش چیست؟ احتیاط که حسن هست، اگر موجب می‌شود این احتیاط شما که یک امر أقوایی زمین گذاشته بشود، از بین برود، عقل هیچ وقت نمی‌گوید این کار، کار درستی است، کار حسنی است، عقلاء هم نمی‌گویند، شرع هم نمی‌گوید، از این جهت... اما اگر نه، دوتا کار حسن است، یکی حسن است یکی أحسن است، در این جا تزاحم می‌شود، عقل می‌گوید بهتر است که وقتت را صرف آن بکنی اما این هم کردی اشکالی ندارد این هم خوب است. اگر تزاحم شد بین حسن و أحسن، این جا می‌گوید چی؟ می‌گوید بهتر این است که صرف أحسن بکنی اما اگر صرف حسن هم می‌کردی اشکالی ندارد.

س: ؟؟‌أحسن و حسن و أحسن را بفرماید، می‌خواهد بگوید آن کار، مثلاً شما ؟؟ احتیاط حسن است یک کار واجبی که حتماً ؟؟

ج: تزاحم فرموده، تزاحم

س: تزاحم مواجه

ج: تزاحم، اگر تزاحم گفتیم، تزاحم معنایش این است؛ این جا هست، آن هم هست. آن وقت تزاحم می‌شود، من قدرت بر امتثال هر دو ندارد اما اگر گفتیم....

س:  نه، اهم؟؟ واجب است نه امر ؟؟أحسن که شما بگویی این خوب است آن خوبتر است. نه دارد می‌گوید این خوب است آن لازم است. آن وقت شما با احتیاطت می‌خواهید کار لازم را رها کنید. همین مثالی که زدید طلبه ؟؟

ج: نه، همه چیزها را داریم می‌گوییم، همه چیزها را، همه عناوین دیگر را می‌گوییم نه این جوری نیست و عنوان دیگر اگر بگوییم تزاحم (روز سه شنبه هم عرض کردم) در احکام عقلی اصلاً تزاحم نیست چون سرجمع حکم می‌کند، سرجمع حکم می‌کند نه این که می‌گوید این مثل تکالیف نیست که تکلیفی این جا داریم، گفته «جنّب المساجد عن النجاسه» گفته، از آن طرف هم گفته صلِّ، دوتا حکم داریم؛ بعد یکی از آن اهم است یکی مهم است یا نه مساوی هستند. در احکام عقلیه، سرجمع را حساب می‌کند، کسر و انکسار می‌کند، سرجمع را حساب می‌کند می‌گوید خوب است یا بد است؟

س: ایشان هم می‌خواهند بگویند

ج: فلذا این جا نباید اصلاً بگوییم تزاحم، در این موارد نباید گفت تزاحم،

س: تزاحم می‌گوید، نه این که ایشان می‌گوید بالفعلش؟؟

ج: اگر از ایشان وکالت دارید برای تفسیر مطلب‌شان حرف آخری است.

و اما مطلب دیگری که مرحوم محقق خراسانی این جا بیان فرموده است این است که

س: حاج آقا، جواب را پذیرفتید شما؟

ج: نه، عرض کردم جواب دادیم دیگه به او

س: می‌گویم یعنی در دفاع؟؟

ج: یعنی دفاع کردیم از آقای آخوند

س: یعنی چه؟ یعنی جواب آقای محقق خراسانی بتوان ؟؟ گفت یعنی می‌توانیم این حرف را بزنیم؟ یعنی شما این را که فرمودید واقعاً ذات حُسن را قوی می‌کند یا به قول شما سرجمع هم که بگوییم این؟؟

ج: نه، دیگر نمی‌گوید حسنٌ دیگه؛ عقل نمی‌گوید الان این احتیاط حسنٌ،

س: این احتیاط یعنی چه؟

ج: بلکه شاید بگوید قبیحٌ

س: فرمودند این ملازمات‌شان و لوازم است؟؟ که محاسبه می‌کند. این می‌گوید.  این هم حرف همان مستشکل است. حرف مستشکل که اگر می‌خواهی سرجمع حساب کنی، سرجمع فقط با اختلال نظام جمع نمی‌شود.

ج: نه، این سرجمع مال ما هست. استاد قدس سره می‌فرماید این جا تزاحم می‌شود، تزاحمات است. ما می‌گوییم از تزاحم نیست. دوتا حکم نیست که با هم تزاحم می‌کند، سرجمع یک حکم دارد عقل، از باب تزاحم، تزاحم در جایی است که دوتا حکم باشد.

س: سرجمع هم که بگویید خلاصه حرف مستشکل، حرف متینی است. می‌گوید آقا این چیزی که می‌آید انقلاب می‌کند از بالذات، یا نه

ج: بالذات یعنی چه؟

س: همین که شما می‌فرمایید که از اول درک نمی‌کند حُسن عقل را، چه آن را بگویید چه این که بگویید به خاطر این لازم است، هر کدام این دوتا را بگویید این مستشکل حرفش این است می‌گوید فقط منحصر به حد وسط اختلال نظام نیست؛ چیزهای دیگر هم هست؛ این را چه جوری می‌توانید جواب بدهید؟

ج: نه، ما عرض‌مان این است؛ می‌گوییم که چیزهای دیگر، آقای آخوند، اولاً یک حرف از آقای آخوند می‌زنیم، یک حرف خودمان عرض می‌کنیم. از آقای آخوند می‌فرماید جاهای دیگر تزاحم است؛ یعنی عقل این جا حکم دارد، این جا هم حکم دارد منتها تزاحم می‌شود، عقل می‌گوید  اهم را بگیر، اگر مساوی هم هست  مخیر هستی؛ مثلاً می‌گوید شما در ملبست احتیاط کنی، در مسکنت هم احتیاط کنی، هر دوی آن را بخواهی احتیاط، این خوب است احتیاط در این، در این هم احتیاط خوب است اما اگر بخواهی در هر دو احتیاط بکنی این بر تو عسر لازم می‌آید نه حرج، نه اختلال نظام، عسر لازم می‌آید. حالا که عسر لازم می‌آید، یا این را انتخاب کن یا آن را انتخاب بکن، مخیری، خواستی این را انتخاب بکن خواستی، این این جا می‌شود تزاحم اما یک جایی هست که عقل اصلاً نمی‌گوید هم آن حسن هم است هم این حسن است، اصلاً می‌گوید این حسن نیست، این کار قبیح است مثل اختلال نظام؛ مثل اختلال نظام اصلاً می‌گوید این کار قبیح است که تو احتیاط بکنی، احتیاطی که منشأ اختلال نظام می‌شود نه حُسن که ندارد هیچ! قبح دارد. نه امر بین دوتا چیز هست، تو حالا مخیری یا یکی اهم است، آن را انتخاب بکن، نکردی بیا این یکی دیگر را انتخاب بکن، این جوری نیست؛ ببینید در تزاحم این جوری است. در تزاحم چه می‌گوییم؟ می‌گوییم اگر یکی اهم است، قدرتت را صرف آن بکن؛ حالا اگر صرف آن هم نکردی آمدی دیگری را انجام دادی اشکال ندارد؛ بالاخره آن هم حُسن دارد یا می‌گوید مخیری یا می‌گوید صرف این بکن اگر اهمی در کار است اما در این جا می‌آید چه می‌گوید؟ در موردی که اختلال نظام لازم می‌آید اصلاً می‌گوید حُسنی ندارد نه این که با یک چیز دیگری تزاحم پیدا می‌کند. این حُسنی ندارد، این بلکه قبح دارد. عقل حکم به قبح آن می‌کند و می‌گوید احتیاط، این جا قبیح است.

س: اگر احتیاط با واجب تزاحم کرد حکم دارد یا ندارد احتیاط؟

ج: این حالا تا ببینیم آن ...،

پس بنابراین، این یک مطلب؛ مطلب دوم این است که ما می‌گوییم در احکام عقلیه تزاحم نیست؛ در خود احکام عقلیه تزاحم نیست بلکه در آن جا چیست؟ آن حرف آقای آخوند بود. می‌گوییم در احکام عقلیه سرجمع حکم می‌کند. نتیجه نهایی را عقل می‌بیند و حکم می‌کند. بله، حکم‌های تقدیری که واقعاً حکم نیست؛ یعنی اگر این‌ها نبود، این جور بود.

س: پس اشکال را قبول دارید که نه، اگر وقتی که باید سرجمع حساب کند فقط شرط اختلال را نگو؛ همه را بیا بگو

ج: مثل این که عقل می‌گوید، شوخی می‌کنند می‌گویند این خانم اگر زن نبود دایی من بود.  بله، ایشان اگر زن نبود دایی من بود یا این مرد اگر مرد نبود خاله‌ی من بود. این که فایده ندارد که، بله آن حکمی که الان می‌فهمد، آن چیست؟ آن این است که سرجمع حکم می‌کند یا حسن است یا قبیح است. حالا فرمایش شما چیست؟

س: حالا می‌گویم اگر احتیاط با یک امر واجبی تزاحم پیدا کرد،

ج: یعنی چه با یک امر واجبی؟

س: یعنی اگر قرار است احتیاط بکند، مثلاً طلبه، طلبه واجب است درس بخواند، این می‌خواهد اگر احتیاط در پول، در أکل و شرب است درس نمی‌تواند بخواند.  این واجبش به زمین می‌ماند، احتیاط

ج: آن جا احتیاط حسن نیست؟

س: دیگر اختلال نظام هم نیست؛ پس موردی داریم، ایشان آقای حائری می‌خواهند بگویند مورد، در همان منحصر به اختلال ‌نظام نیست که حسن احتیاط را از بین می‌برد، چیزهای دیگری هم داریم که حسن احتیاط را از بین می‌برد مثلاً عقل نمی‌گوید حسن است مثل همین مثالی که زدیم.

ج: بله، درست است. منتها تزاحم نیست.

س: تزاحم نباشد.

ج: ما می‌گوییم تزاحم نیست؛ یعنی استاد که فرموده موارد تزاحم، اشکال ما این است که ما موارد تزاحم نیست.

س: در تزاحم می‌گوید می‌گوییم تزاحم ؟؟حکم نمی‌کند؟؟

ج: نه این جا حکم نمی‌کنند. حکم نمی‌کنند. بله، و لکن این حرف شما خوب است. حرف خوبی است، به نفع آقای حائری است.

س: حاج آقا، ؟؟ اختلال نظام را از دلیل شرعی کشف کردیم که اختلال نظام یک چیزی است که در تمام موارد مثلاً مرحوم آقا گفتند که اگر اصل دین به خطر بیفتد شاید مثلاً آدم لازم باشد که نظام طاغوتی هم علیه او مثلاً چیز کند، قیام کند. این اختلال نظامی که هیچ مصلحت و مفسده‌ای با این درگیر نمی‌شود را از کجا استفاده کردید؟

ج: با چی؟

س: با اختلال نظام، این که می‌گوییم اختلال نظام یک مفسده‌ای است که هیچ مصلحت و مفسده‌ای را یارای تزاحم با این نیست لذا؟؟ از دلیل شرعی استفاده کردید؟

ج: نه، عقل، دلیل شرعی هم هست، عقل هم هست.

س: دلیل شرعی آن چیست؟

ج: دلیل شرعی از ضروریات مذهب است، از ضروریات دین است که شارع اختلال را نمی‌خواهد فلذا فرموده «لَابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ من بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ» چرا؟ چون اگر نباشد اختلال لازم می‌آید. غارت و کشتار و عدم امنیت و همه چیز، این دنبال این است که حکومتی نباشد. وقتی حکومت نباشد نمی‌شود زندگی کرد. چرا؟ برای این که خدای متعال بشر را خلق کرده برای یک اهدافی، اگر اختلال باشد، آن اهداف قابل عمل نیست.

س: آن وقت هر نظام؟ یکی می‌گوید من قضاوت را در نظام مثلاً پهلوی قبول نمی‌کنم.

ج: نه، اختلال نظام معنایش این نیست؛ آن نظامی که شما می‌گویید یعنی رژیم، این معنای آن نظامی که شما می‌گویید به معنای رژیم است.

س: ؟؟اختلال پیش می‌آید

ج: اختلال نظام زندگی نه یک رژیم، اختلال نظامی که این جا می‌گوییم یعنی نظام زندگی به هم بخورد.

س:  آن هم منجر می‌شود. اگر حوزه بگوید ما اصلاً

ج: نه، منجر نمی‌شود. الان مثلاً نظام آمریکا، الان زندگی آن جا مختل است؟ نه، زمان طاغوت زندگی مختل بود؟ نه، یک معایبی داشت نه این که زندگی مختل بود. مختل بودن یعنی دیگه نه امنیت ندارد. کسی نمی‌تواند... آرامش کسی اصلاً ندارد، هیچ کس کارهای زندگی خودش را نمی‌تواند، نماز نمی‌تواند بخواند، روزه نمی‌تواند بگیرد، حج نمی‌تواند برود، زندگی نمی‌تواند بکند، آب و نانش را نمی‌تواند فراهم بکند، اختلال یعنی این، آن اختلالی که این جا گفته می‌شود یعنی این؛ این نظام یعنی نظام زندگی نه نظام به معنای رژیم و امثال این‌ها باشد.

س: وقتی علیه آن شما قیام می‌کنید خود به خود در جامعه ناامنی پیش می‌آید

ج: بله؟

س: همین قیامی که شما می‌گویید علیه آن حکومت، ناامنی پیش می‌آید در جامعه، خیلی از افراد نمی‌توانند، همین ؟؟ نتواند  در آن شرایط خیلی‌ها این‌های‌شان مختل می‌شود، امنیت‌شان از بین می‌رود.

ج: عجیب است آقا، مشکل، موقتاً مشکلاتی پیش می‌آید نه این که نظام از بین می‌رود و نمی‌توانند، اختلال نظام لازم نمی‌آید آن جا؛ بله اگر انقلابی اختلال نظام واقعاً از آن، آن هم برای نه برای کوتاه مدت، بله آن هم اشکال دارد.

بحث دیگری که داشتیم که وقت گذشت، می‌خواستیم آن را عنوان بکنیم این است که آقای آخوند یک جمله‌ای دارند می‌گویند  حالا که اختلال نظام لازم می‌آید، از یک احتیاطی اختلال نظام لازم می‌آید، این معنایش چیست؟ معنایش این است که اصلاً احتیاط را آن جا بگذار کنار یا نه؟ احتیاط اضافی آن جا جا دارد؟ این را باید دیگه حالا توضیحش را فردا عرض کنیم که وقت گذشته

وصلی‌الله علی محمد و آله الطاهرین

 

 

Parameter:17374!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 3
تعداد بازدید روز : 633
تعداد بازدید دیروز :212
تعداد بازدید ماه جاری : 6641
تعداد کل بازدید کنندگان : 794943