20 مرداد 1402 | 25 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

برائت _ جلسه 099

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

در آستانه میلاد مبارک مولای‌مان حضرت بقیة‌الله الاعظم ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم. این میلاد مبارک و بسیار بسیار پراهمیت را باید خدمت جامعه بشریت تبریک عرض کرد. این میلاد مبارک را خدمت فاطمه معصومه(ع) عمه بزرگوار آن بزرگوار و همه شیعیان و موالیان، بالاخص تبریک عرض می‌کنیم. این صلوات خاصه‌ی آن وجود مبارک را خدمت‌شان تقدیم می‌کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

للَّهُمَّ صَلِّ عَلَى وَلِیِّکَ وَ ابْنِ أَوْلِیَائِکَ الَّذِینَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ وَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِیرا

اللَّهُمَّ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ لِدِینِکَ وَ انْصُرْ بِهِ أَوْلِیَاءَکَ وَ أَوْلِیَاءَهُ وَ شِیعَتَهُ وَ أَنْصَارَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْهُمْ اللَّهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ کلِّ بَاغٍ وَ طَاغٍ وَ مِنْ شَرِّ جَمِیعِ خَلْقِکَ وَ احْفَظْهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ احْرُسْهُ وَ امْنَعْهُ أَنْ یُوصَلَ إِلَیْهِ بِسُوءٍ وَ احْفَظْ فِیهِ رَسُولَکَ وَ آلَ رَسُولِکَ وَ أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ وَ أَیِّدْهُ بِالنَّصْرِ وَ انْصُرْ نَاصِرِیهِ وَ اخْذُلْ خَاذِلِیهِ وَ اقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَهَ الْکُفْرِ وَ اقْتُلْ بِهِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ جَمِیعَ الْمُلْحِدِینَ حَیْثُ کانُوا مِنْ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بِحْرِهَا وَ امْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلا وَأَظْهِرْ بِهِ دِینَ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلامُ وَ اجْعَلْنِی اللَّهُمَّ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ أَرِنِی فِی آلِ مُحَمَّدٍ مَا یَأْمُلُونَ وَ فِی عَدُوِّهِمْ مَا یَحْذَرُونَ إِلَهَ الْحَقِّ آمِینَ.

تنبیه دومی که محقق خراسانی رضوان‌الله علیه در کفایه مطرح فرموده است راجع به بحث احتیاط هست؛ قهراً چون ادله‌ی احتیاط پاسخ داده شد و در استدلال به آن‌ها اشکال شد، قهراً ممکن است این زمینه در ذهن ها ایجاد بشود که بنابراین احتیاط «لا شأن له» نه حسن دارد، نه وجوب دارد، نه حسن دارد، هیچ! از این جهت به عنوان تنبیه بعد از آن بحث این مسئله را مطرح فرموده‌اند اصولیون که نه، درست است آن وجوب ندارد اما حسن احتیاط، این وجود دارد. هم عقلاً و هم شرعاً.

 در باب احتیاط و حسن احتیاط، مطالب فراوانی وجود دارد ولی محقق خراسانی و هم چنین بعض دیگر از بزرگان مثل مصباح الأصول از یک تنبیه در تنبیه دوم طرح کردند راجع به احتیاط و بخشی از مسائلش، بعد دو تا تنبیه دیگر طرح کردند، در تنبیه چهارم دو مرتبه آمدند سر مسئله احتیاط و این از نظر منهجی مطابق سلیقه ما نیست که تمام مسائل احتیاط را دیگر یک جا بیان می‌فرمودند. یک بخشی از آن را در تنبیه دوم بعد در تنبیه سوم بروند سراغ یک مطالب دیگری، بعد دو مرتبه در تنبیه چهارم برگردند به همان تنبیه دوم و بخش‌هایی که آن جا ناگفته مانده است در آن جا تکرار کنند. آن‌ها را یک کاسه در یک تنبیه باید ذکر بشود. محقق خوئی هم همین جور لابد طبق کفایه بحث می‌کردند، در تنبیه دوم ظاهراً یک بخشی را، بعد در تنبیه پنجم تتمه مطلب را در آن جا عنوان فرمودند. حالا ما دیگه تنبیه دو و چهار را یک کاسه می‌کنیم و چون مطالبش به هم مرتبط هست.

در باب احتیاط، ما دو تا مسئله داریم یعنی در دو مقام باید بحث کنیم. مقام اول این است که آیا احتیاط، حسنه عقلی و شرعی است در جایی که تصور می‌شود احتیاط؛ یعنی صغرای احتیاط هر جا محقق است در آن جا این احتیاط حُسن دارد حالا خصوصیاتش، شرائطش، این‌ها هم در همین جا بیان می‌شود و مقام دوم این است که آیا این حسن، این احتیاط، در همه‌ی موارد قابل تصویر است؟ چه در توسلیات، چه در تعبدیات یا نه؟ مثلاً در تعبدیات ممکن است بگوییم اصلاً احتیاط قابل تصویر نیست؛ بنابراین در دو مقام باید بحث کنیم. می‌توانید هم در سه مقام بحث بکنید، به این معنا که در مقام اول این که هر جا احتیاط محقق شد، این حسنٌ، مقام دوم؛ شرائط این هست؛ شرائط این حسن هست. مقام سوم این هست که آیا در تمام موارد، چه توسلیات و چه تعبدیات، تصویر دارد احتیاط یا تصویر ندارد؟

اما مقام اول؛

در مقام اول لا اشکال در این که احتیاط هر جا محقق بشود که معنای احتیاط یعنی این که انسان کاری بکنند که واقع را اگر هست درک کرده باشد. این معنای احتیاط است؛ کاری انجام بدهد که اگر واقع وجود داشته باشد آن واقع را ادراک کرده باشد، درک کرده باشد. مثلاً احتمال می‌دهد که شرب تتن حرام باشد، اگر شرب تتن را ترک کرد، این جا اگر درواقع حرمتی باشد آن را امتثال کرده، ادراک واقع کرده، یا احتمال می‌دهد یکی از دو تکلیف بر او لازم است؛ یا قصر یا تمام. در یک سفری که نمی‌داند سه فرسخ رفته، پنج فرسخ برگشته، تلفیق به جوری است که ذهابش کمتر از چهارتا هست؛ شکّ دارد به نحو شبهه حکمیه، این جا اگر هم تمام بخواند هم قصر بخواند، بنابراین که تصویر داشته باشد در عبادات احتیاط درک کرده واقع را. پس گاهی درک واقع و احتیاط به این است که آن فعل محتمل الوجوب را انجام بدهد یا آن فعل محتمل الحرمه را انجام بدهد و گاهی هم احتیاط به این است که جمع بین اطراف بکند؛ جمع بین محتملات بکند مثل مثال دوم که جمع بین محتملات است یا در شبهات موضوعیه، یک کأس از این ده کأس را می‌داند متنجس است؛ اجتناب از کل این ده کأس که بکند می‌داند احتیاط کرده. البته سخن ما در این جا، در جایی نیست که مقرون به علم اجمالی است، آن که واضح است که لازم است. در جایی است که مقرون به علم اجمالی نیست و شبهات بدویه است؛ احتیاط در شبهات بدویه محل کلام هست. بنابراین چون ادراک واقع است، از این جهت عقلاً حسن دارد چون واقع مصالح دارد یا امر و نهی شارع است بنابراین ادراک او حسن دارد. علاوه بر این، شرعاً هم حَسن هست به خاطر همان روایاتی که قبلاً أخباریون به همان روایات برای وجوب احتیاط استدلال می‌کردند، ما در دلالت بر وجوب احتیاط مناقشه کردیم اما دلالت بر اصل حسن احتیاطش که لا اشکال فیه؛ بنابراین به آن روایات هم تمسک می‌شود کرد برای حُسن احتیاط.

س: عقلی اقتضایی است؟

ج: بله؛ حالا اقتضایی نمی‌دانم خیلی مقصود شما چیست؟ اگر مقصودتان این است که مثل ظلم می‌ماند که در هیچ فرضی از فروض، این نمی‌شود حکمش برداشته بشود، این را می‌خواهید بگویید این نه، اگر به این معنا است نه، اقتضاء ذاتی نیست. گاهی ممکن است احتیاط صادق باشد اما حسن نباشد که حالا در شرائط می‌گوییم. این مطلب اول است که خیلی بحث ندارد و واضح است.

س: ببخشید؛ اتفاقاً فکر می‌کنم این جا خیلی جای بحث دارد چون در بحث اخلاق هم همین مسئله برای خیلی از طلاب، یکی از معضلات مهم شده، واقعاً اگر خداوند... برائت یک حکم شرعی الهی است، ما چرا چیزی را که بر خودمان حلال است حرام کنیم؟ چه حسن احتیاطی؟

ج: حالا الان می‌گوییم، چشم! پس این... حرام نمی‌کنیم بر خودمان و الّا تشویه؟؟ است جهنم می‌رویم. عملاً انجام نمی‌دهیم نه این که می‌گوییم حرام است.

س: اصلاً چه حُسنی دارد؟

ج: حالا می‌گوییم. حسنش را هم می‌گوییم.

این مسئله اول؛ مسئله دوم در این مقام این هست که آیا فرقی بین شبهات وجوبیه و تحریمیه هست که بگوییم مثلاً احتیاط در شبهات وجوبیه حَسن است، در تحریمیه نه یا بالعکس؟ نه، فرقی بین این دو تا نیست؛ فلذا آقای آخوند فرموده‌اند «لا شبهة فی حسن الاحتیاط شرعاً و عقلاً فی الشبهة الوجوبیة و التحریمیة فی العبادات و غیرها»، فرق نمی‌کند، همان جوری که در تعبیر هم عرض کردم، هر جا صغرای احتیاط محقق باشد و احتیاط محقق باشد این حَسن است. فرقی بین شبهات وجوبیه و تحریمیه نیست؛ بین توسلیات و عبادات هم نیست؛ اگر در عبادات تصویر کردیم، هر جا تصویر کردیم.

س: حاج آقا، این عقلی بنا بر همه مبانی است؟

ج: سؤال‌تان باز.... مقصود از همه مبانی چیست؟

س: یعنی بعضی از مبانی که

ج: آن‌ها که می‌گویند بله ما اصلاً حسن و قبح عقلی نداریم، معنا ندارد. «ما حسّنه الشارع حسن و ما قبّحه الشارع قبیح» و الّا ما حسن و قبح عقلی نداریم. طبق مبانی آن‌ها نه، ولی آن‌ها کسانی هستند که آقای صاحب معالم فرموده قبّحهم‌الله تعالی.

س: نه، نه، در مبنای امامیه، در خود مبنای امامیه هم این که آیا احکام غرض‌شان درک مصالح و مفاسد است یا اطاعت و امتثال عبد است محل خلاف است دیگه، حالا بعضی‌ها به نحو موجبه جزئیه گفتند اوامر امتحانی، بعضی‌ها آمدند کلی احتمال دادند، بر آن مبنا دیگه حسن احتیاط عقلی نیست این جا؛

ج: بنا بر مبنای کسی که می‌گوید؟

س: که بگوید غرض از جعل احکام و إثاره داعی در عباد این نیست که آن مصالح را درک بکند، نه این تابع مبنا ؟؟

ج: نه، ما به خاطر مصالح نمی گوییم نه، گفتیم که

س:  غرض همان اطاعت و عصیان است.

ج: خب، این اطاعت هم کرده دیگه،

س: که اطاعت بکند و عصیان نکند. اگر این طور باشد، این که آن مصالح را درک بکند، دیگه حسن عقلی ندارد.

س: ؟؟

ج: به آن جهت گفتیم، ببینید می‌گوییم احتیاط حسن است. چرا؟ چون شارع که احکام را جعل می‌کند، بنابر این که منشأ جعلش، مصالح و مفاسد در متعلقات احکام باشد؛ با این احتیاط آن مصالح را محرز می‌شود، به دست می‌آورد؛ از آن مفاسد مجتنب می‌شود و پرهیز می‌کند و این پرهیز از مفاسد حسنٌ و به دست آوردن مصالح هم حسنٌ؛ پس از این دیدگاه نگاه کنیم حسن است. اگر از این دیدگاه چشم‌پوشی کنیم خواسته‌ی مولا است، محبوب مولا است، یا مأمورٌ‌به مولا است یا منهیٌ‌عنه مولا است به جا آوردن محبوب مولا یا مرضیّ مولا، بنابراین این هم حسن است. به جا نیاوردن مبغوض مولا و چیزی که مرضیّ مولا هم نیست حسن است. اگر به داعی این بیاورد که اگر درواقع امری دارد یا نهی‌ای دارد اطاعت کرده باشد، این هم حسن است چون انقیاد بر آن صادق است و انقیاد هم حسن است. خلاصه دل مولا را به دست آوردن، حالا به اطاعته به این که محبوبش را به جا بیاوری، مرضیّ او را به جا بیاوری یا از مبغوض آن و مکروه عنده اجتناب بکنی، همه این‌ها یک عناوینی است که داخل در عنوان عدل است و حسن است.

س: استاد، داعی مولا این است که همین اوامر و نواهی که به دستت رسیده را انجام بدهی؛ همین!

ج: یعنی واقع نه؟

س: نه، تبعیت از واقع دارد اما نه به این معنا که غرضش تحصیل واقع باشد. این دیگه شرعی خواهد بود.

ج: شما پس دارید... که سالبه به انتفاء موضوع می‌شود. احتیاط یعنی در جایی که احتمال می‌دهی واقعی

س: همین دیگه؛ یعنی در نهایت نیست دیگه حالا ولو به نفع ؟؟

ج: همین! جایی که احتمال می‌دهی واقعی باشد، اگر شما می‌گویید نه، شارع واقعی ندارد جز هذا، بله دیگه معنا ندارد ولی این بحث این است که واقع این فرض این است که داریم، این جا برای درک آن واقع...

س: واقعی داریم ولی غرض مولا فقط صرف اطاعت است آن هم با ادله‌ایی که خودش گفته است. اگر دلیل آمد بر برائت

ج: حالا تا برسیم به آن جاها، حالا فعلاً این...

و اما پس بنابراین این است که لا اشکال فیه؛ و اما مطلب دومی که ایشان در تنبیه ثانی فرموده است، این است که باز «لا ینبغى الإرتیاب فى استحقاق الثواب فیما اذا احتاط و اتى أو ترک (منتها) بداعى احتمال الامر أو النهى» مسئله دومی که این جا مطرح است، این است که حَسن هست، خیلی خب، این درست. آیا اگر احتیاط کرد در شبهات وجوبیه و اتیان کرد و در شبهات تحریمیه کرد و ترک کرد محتمل الحرمه را، آیا استحقاق ثواب هم دارد؟ استحقاق ثواب دارد یا ندارد؟

س: بحث اصولی است؟

ج: مگر حسنش بحث اصولی است؟

س: حسنش، طرف می‌خواهد ببینید جایز است مثلاً یا جایز نیست؟ ؟؟محبوب هست، محبوب نیست؟ این ممکن است که صغرای ؟؟این ثواب مسئله ؟؟اصولی است؟

ج: نه، ولی گفتند. اصولی نیست چون استنباط حکم بر آن متفرع نمی‌شود ولی حالا به تناسب دیگه حالا این مطلب را هم فرمودند؛ در حقیقت کلامی است.

ایشان فرموده «لا ینبغى الارتیاب» در این که بله، استحقاق ثواب هم دارد، البته به شرط این که این را برای این که از آن ثواب، (ببخشید) از آن مصلحت برخوردار بشود یا از آن مفسده احتراز کرده باشد، به این عنوان نه، به این عنوان ربطی به مولا ندارد که استحقاق ثواب داشته باشد، می‌خواهی یک مفسده‌ای دامنگیر شما نشود، مثل این که کسی فرض کنید از یک جایی که خطرناک است، احتمال خطر می‌دهد، احتراز می‌کند نمی‌رود آن جا، حالا بیاید به مردم بگوید ثواب به من بدهید برای این که من این کار را که... نرفتی برای این که دامنگیرت نشود. آن جا هم رفتی برای این که آن مصلحت گیرت بیاید؛ این برای خودت هست، ربطی به مولا ندارد که بگوییم استحقاق ثواب دارد. اما اگر نه، این را به داعی این که اگر او امر دارد انجام شده باشد و اگر او نهی دارد ترک شده باشد پس بنابراین ارتباط به مولا پیدا می‌کند. این جا استحقاق ثواب دارد که این جا شایسته است.... استحقاق دارد به این معنا که اگر مولا ثواب به او بدهد فی محله است.

س: ولی اگر ندهد ظلم نکرده، چون نخواستند؟؟

ج: نکرده؛ بله، مگر وعده بدهد، در فرائض هم همین جور است چون وعده داده، این که می‌گوییم استحقاق دارد یا می‌گوییم مستحق عقاب است، مرحوم آقای حائری قدس سره در درس شاید چند بار این را توضیح می‌دادند که می‌گوییم استحقاق عقاب دارد، نه این که حقی است که اگر به او ندادی ظلم به او کرده، اگر خدا جهنم نبرد می‌گوید استحقاق داشتم آقا، چرا به من ندادی؟ استحقاق این جا یعنی این کار «یقع فی محله» درست است، نه این که حقی دارد که اگر به او ندادی، ظلم به او کردی، حقش را به او ندادی

س: ولی در واجبات این طور است. درست است؟

ج: در واجبات هم نه، در واجبات هم چون وعده داده است، اگر انجام ندهد خلف وعده فرموده، اما نه،

س: وعده ثواب؟

ج: وعده ثواب داده

س: یعنی اگر وعده به ثواب نداده؟؟ عبد مطیع

ج: بله، عبد مطیعی است. استحقاق دارد یعنی «وقع فی محله» می‌شود اما بر او لازم نیست بدهد

س: اگر می‌داد اشکال نداشت.

ج: نداشت؛ بله چون تفضل محض است، چون عبد است، بنده است، این همه هم نعمت داده، امری می‌کند باید انجام بدهد. حالا خودش فرموده است اگر انجام بدهی من ثواب هم به تو می‌دهم، این فضلٌ آخرٌ و منةٌ اخری که دارد بر عبادش می‌گذارد منتها چون وعده داده که انجام می‌دهم دیگه اگر ندهد آن وقت خلف وعده می‌شود، آن وقت قبیح است.

س: حاج آقا، در این احتیاط اوامرش ارشادی اگر باشد باز هم ؟؟

ج: بله؟

س: اوامرشان اگر ارشادی باشد، ؟؟ باز هم

ج: اگر به داعی این آورده که اگر مولا امری دارد یا نهیی دارد بله؛

س: خود آن‌ها ارشادی است؟؟

ج: نه، ارشاد به مرشدٌ الیه عقل هم این را می‌گوید. ارشادی که شد ارشاد می‌کند به آن که عقل می‌فهمد، عقل دارد همین را می‌گوید. عقل می‌گوید اگر به داعی این جهت آوردی که اگر او امری دارد ‌اطاعت کرده باشی، نهی‌ای دارد اطاعت کرده باشی، بنابراین اگر حالا او در مقابل این که شما به این داعی این کار را کردی با این که معذور هم بودی، اشکال هم نداشت نمی‌کردی بلکه این جا استحقاق ثوابش شاید بیش از آن جایی باشد که منجز شده تکلیف بر انسان، با این که فقط احتمال می‌دادی اما این قدر مراعات مولا را می‌کنی که، با این که فقط احتمال می‌دهی، معذور هم هستی اگر احتیاط نکنی، در عین حال به احتمال این که شاید او امر داشته باشد یا نهی داشته باشد، بر خودت مضیق می‌گیری امر را و امتثال می‌کنی و اتیان می‌کنی یا ترک می‌کنی، این جا اگر مولا بیاید به تو بگوید بارک‌الله، ثواب به تو بدهد این «یقع فی محله» این کار مولا فی محله هست؛ این ثواب دادن فی محله هست؛ این را عقل می‌فهمد. ادله شرعیه هم فرض کنید ارشاد به همین باشد، فرض کنید، حالا شاید هم ارشاد نباشد، جعل مولوی باشد، استحباب احتیاط باشد، بنابراین این هم مطلب دومی است که مطلب درستی است که «یدرکه العقل بلا ریب» یعنی از واضحات عقلیه است این مسئله هم.

س: ؟؟‌مصدر برای مرشدٌ الیه است؟؟‌خودش هیچی ندارد؟؟اوامر ارشادی با این هم که جور در می‌آید.

ج: بله، عرض می‌کنم از اوامر ارشادی تابع چیست؟ مرشدٌ الیه است. مرشدٌ الیه یعنی دارد می‌گوید حواست باشد ببین عقلت چه می‌گوید؟ به عقل‌مان گوش می‌کنیم می‌بینیم عقل‌مان دارد این را می‌گوید، می‌گوید آقا استحقاق ثواب دارید منتها به شرط این که به این داعی آورده باشی، این هم...

س: ؟؟ اخبار من بلغ،

ج: هیچ ربطی فعلاً به «أخبار من بلغ» ندارد. ان شاءالله به آن‌ها هم می‌رسیم.

س: این که گفته می‌شود ثواب از باب استحقاق است یا تفضل است، پس این سؤال از ریشه غلط می‌شود دیگه چون خود آن استحقاق هم به نوعی تفضل می‌شود با این بیانی که فرمودید.

ج: استحقاق آن جا معنایش این است، آن استحقاقی که در مقابل تفضل قرار می‌دهند یعنی حقی است که اگر ندهند ظلم شده، آن جا می‌گوییم نه، استحقاق نیست نه این که «یقع فی محله» نیست؛ استحقاق نیست به این که اگر ندهد ظلم شده بلکه تفضل محض است مگر بعد از یک عملیه‌ای که شارع انجام داده باشد که گفته باشد آقا ثواب می‌دهم. بعد از این که وعده کرده، آن وقت خلف وعده خودش قبیح می‌شود.

مسئله این تا این جا، پس این‌ها این حرف‌هایی بود که این مطالبی که تا این جا گفتیم، مطالبی بود که آقای آخوند در التنبیه الثانی فرموده، حالا برویم سر التنبیه الرابع که...

«الرابع: إنّه قد عرفت حسن الاحتیاط عقلاً و نقلاً»، همان حرف آن جا را در رابع، تنبیه رابع تکرار کرد «و لا یخفى» حالا این اضافه‌اش این جا این است که این حرف را همان جا خوب بود می‌فرمودند «و لا یخفى أنّه مطلقاً کذلک»، مطلقا، این مطلقا یعنی روز و شب یا نه؟ این مطلقا یعنی چه در توسلیات چه در عبادات و چه آن چه که بعد خواهیم گفت؛ حتی...

س: ؟؟ عسر و حرج بشود؟ نشود؟

ج: می‌گوییم، می‌گوییم.

«حتى فیما کان هناک حجّة على عدم الوجوب أو الحرمة»، این حسن احتیاط، مطلب بعدی این است که شما این‌ها را ترقیم بکنید مطلب سوم می‌شود. این حسن احتیاط... مطلب سوم این است که این حسن احتیاط حتی در جایی که حجت قائم است بر این که این واجب نیست یا حرام نیست، یک روایتی آمده شکّ داریم که فلان مثلاً شرب تتن حلال است یا حرام است؟ روایت معتبر السند و الدلاله پیدا کردیم که گفت حلال است. حتی این جا که الان «قامت الحجه علی الحلیه» حتی در این جا احتیاط حَسن است چون احتمال حرمت واقعی که می‌دهیم، شاید آن روایت چه باشد؟ خطا کرده راوی، بله اگر یک روایت تام السند و الدلاله‌ای به معنای این که قطعی السند و قطعی الدلاله باشد، احتیاط معنا ندارد چون یقین به إباحه داریم اما اگر روایتی بود که حجت است ولی یقین به واقع برای ما نمی‌آورد حتی اگرچه که اطمینان به واقع هم بیاورد ولی یقین بالاخره نیاورده، در اطمینان هم یک احتمال ضعیفی هست که واقع شاید غیر این باشد.

س: ؟؟

ج: من که احتمال نمی‌دهم که، قاطع که احتمال خلاف نمی‌دهد که، پس بنابراین در این موارد که حجت هم داریم، چون با وجود حجت، احتمال این که در واقع غیر از این حجت باشد، وجود دارد بنابراین باز احتیاط حسن است. چرا؟ برای این که لعل واقع غیر این باشد من با این احتیاط درک آن واقع را می‌کنم یا ممکن است در واقع خدا وجوب و حرمتی داشته باشد و من با این درک آن واقع را دارم می‌کنم. هم ادله‌ی شرع، هم عقل ما این را می‌گوید هم ادله شرعیه این را می‌گوید، این حرفی که این آقا می‌زنند، این حرف تمام نیست چون شارع خودش فرموده احتط، خود شارع ما را ترغیب به احتیاط فرموده یعنی من واقع را که از بین نمی‌برم، امارات و اصول که نمی‌آیند واقع را تغییر بدهند، تصویب که نیست؛ واقع سر جای خودش باقی است. فعلیت هم دارد. مصلحتی هم اگر دارد.... یعنی خدای متعال دست از حکمش که برنمی‌دارد. عذر است برای جاهل، و لکن آن وجود دارد. حالا که آن وجود دارد ما چه می‌کنیم؟ احتیاط می‌کنیم که بنابراین اگر امری دارد اطاعت شده باشد، نهی‌ای دارد اطاعت شده باشد. پس بنابراین حتی اگر حجت داشته باشیم این طور است. یا اگر حجت داشته باشیم بر این که «أنّه لیس فرداً للواجب أو الحرام» مثلاً مولا گفته «أکرم العلماء» من الان زید را نمی‌دانم عالم است یا عالم نیست؛ بیّنه قائم شد بر این که این عالم نیست؛ بیّنه قائم شد بر این که عالم نیست؛ این فرد است آن «أکرم العلماء» فرد عالم نیست ولی احتمال می‌دهم این بیّنه اشتباه کرده باشد، درست است حجت دارند بر این که این فرد عالم نیست و «أکرم العلماء» این را نمی‌گیرد ولی احتمال می‌دهم این‌ها اشتباه کرده باشند، اگر دلیلی بر حرمت.... احتمال حرمت ندهم این جا از باب دیگری، احتیاط این جا نیست چه کار کنم؟ احتیاط بکنم، به این حکم احترامش می‌کنیم، اکرامش می‌کنیم، اگر عالم بود خیلی خب، درک کردیم و امتثال کردیم أکرم العلماء را، اگر نبود هم که طوری نشده.

پس بنابراین، این آقای آخوند این جا می‌فرمایند «حتى فیما کان هناک حجّة على عدم الوجوب أو الحرمة، أو أمارة معتبرة على أنّه لیس فرداً للواجب» مثل مثالی که زدیم «أو لیس فرداً للحرام» نمی‌دانم این کأس متنجس است یا متنجس نیست که شربش حرام است یا حرام نیست؟ نمی‌دانم. بیّنه قائم شد نه آقا این پاک است ولی احتمال می‌دهم در واقع چه باشد؟ متنجس باشد. این جا هم باز اجتناب از آن کأس حسنٌ، برای این که ممکن است این اشتباه کرده باشد؛ مولا حکم حرمت را این جا داشته باشد حرمت شرب را، این مسئله هم....

س: استاد، در این انجام این حسن احتیاط، خود معصومین(ع) در اولویت بودند، ما می‌دانیم که معصومین(ع) می‌رفتند از بازار و دیگران هم به همین ترغیب می‌کردند. ‌برو، بخر، بخور، بعد در بحث نجاست همین کار را می‌کردند، این اولاً؛ بعد ثانیاً ما روایات داریم که صراحتاً می‌گوید چرا شما دارید حلال خدا را حرام می‌کنید؟

ج: عجب گرفتاری داریم والله، ما که حلال خدا را حرام نمی‌کنیم که، ما می‌گوییم بله الان معذوری اشکال ندارد، بخور حالا ظاهری است ولی شاید در واقع الان حرمت این جا باشد و آن حرمت را خدا دست از آن برنمی‌دارد. عقل می‌گوید حالا که دست از آن مولا برنداشته، آن حکم را دارد، خوب است که شما احتیاط بکنید با شرطی که حالا بعداً می‌گوییم.

س: حاج آقا ایشان می‌گوید عملاً حرام می‌کند نه این که حکم به حرمت

ج: عملاً چه اشکالی دارد؟

س: یعنی عملاً بر خودش حرام

ج: عملاً که اشکال ندارد. بله این اتفاقاً خیلی حسن است. همین است که عقل می‌گوید حسن است، همین است که شرع گفته خوب است. گفته «إحتط لدینک»، «خذ بالحائطة لدینک» پس این‌ها را برای چه فرموده؟

س: اصلاً آن جایی که قرآن کریم می‌گوید که ؟؟ چرا حرام می‌کنید؟ آن جا ؟؟

ج: آن جا حرام یعنی نه، آن جا حرام نه، آن جا تشریع است. آن جا تشریع است یا خودتان را بر خودتان واجب می‌دانید؛ ما بر خودمان واجب نمی‌دانیم. آن که غلط است، این است که تشریع کنیم بگوییم حرام است یا بگوییم واجب است یا نه، بر خودمان حرام بدانیم عملاً اما اگر و لازم بدانیم بر خودمان، اما حالا لازم نمی‌دانیم، می‌گوییم ما معذوریم، هیچ اشکالی هم ندارد انجام دادیم جهنم نخواهیم رفت اما در عین حال برای این که اگر مولا حرفی دارد امتثال کرده باشیم یا اگر مفسده‌ای دارد، بابا من نمی‌دانم این مایع شراب است؟ خمر است یا آب است؟ نخورم، برای این که کبدم خراب نشود؛ این بد است؟

س: معصوم(ع) به این حسن احتیاط عمل می‌کردند؟

ج: بله، عمل می‌کردند، احتیاط می‌کردند بله، خودشان می‌فرمایند ما در فلان و فلان احتیاط می‌کنیم

س: حاج آقا حسن ؟؟ قدر متیقن

ج: قدر متیقن ندارد؛ یعنی عقل درک می‌کند همه جا را،

س: این حلال است، دیگه این که حسن عقلی‌اش را این جا نمی‌فهمد

ج: کجا؟

س: فرض کنید بینه داشته باشد این ظرف طاهر است، ؟؟ این جا که اطلاق ندارد به اطلاقش تمسک کند

ج: چرا، اطلاق ندارد یعنی چه؟ اطلاق نیست اصلاً این جا،

س: دلیل که گفتید؟؟ این جاها را معلوم نیست که شامل

ج: چرا نمی‌شود؟

س: قدر متیقنش را

ج: قدر متیقن، این از اشتباهات بعضی است که قدر متیقن، در دلیل لبّی حتماً به قدر متیقن اخذ می‌کنیم اشتباه است. تا جایی که می‌بینیم عقل‌مان دارد می‌آید باید أخذش بکنیم. عقل ما این جا می‌گوید درست است، این جا این بیّنه لعل اشتباه کرده که می‌گوید این زید عالم نیست؛ لعل عالم باشد؛ مولا هم که گفته «أکرم العالم»، احترام عالم هم که مصلحت دارد. پس من چه کار می‌کنم؟ برای ادراک آن مصلحت یا برای این که شاید این عالم باشد، امر مولا روی آن باشد؛ خواسته مولا در واقع این باشد، من انجام می‌دهم. این چه چیزی دارد؟

س: پس ؟؟ در آن مصلحت سلوکیه بنا بر غیر از مفاسدش، آن را چه تعبیری می‌فرمایید؟

ج: مصلحت سلوکیه، باید ببینید اطاعت مولاست، اگر قصد اطاعت مولا را بکنید؛ در مصلحت سلوکیه، برای آن مصالح و مفاسد است، نه برای اطاعت مولا است. یعنی می‌گوید اگر در مفسده افتادی، من تدارک می‌کنم.

س: وقتی تدارک می‌کند چه ؟؟

ج: و ثانیاً مصلحت سلوکیه قطعی که نیست پس بنابراین باز جای احتیاط هست که لعل مصلحت سلوکیه هم نباشد. مصلحت سلوکیه امکان است.

س: نه، نه، حالا کسی معتقد به مصلحت سلوکیه

ج: معتقد است یعنی چه؟

س: یعنی وجه دارد که همین است. وقتی وجه دارد که همین است دیگه وجهی ندارد، وقتی ؟؟ 

ج: نه، مصلحتش وجه ندارد و اما برای این که اطاعت مولا کرده باشد چون مولا که دست برنمی‌دارد. تصویب که نیست

س: نه، باشد، اطاعت هم که

ج: اطاعت...

س: اطاعت متعدد که نیست که، آن جا هم اطاعت است، این جا هم اطاعت است. هر دو یک اطاعت است.

ج: نه، می‌دانم آن اطاعت امر واقعی را که دارد....

س: این جا هم اطاعت امر

ج: نه، این جا که وجوب ؟؟ نه، این جا اوامر ظاهریه که الزام

س: ؟؟ در انقیاد است؟؟  

ج: نه آقا الزام که نیست، اگر گفتند یجب علی الانسان إما الاجلال أو التقلید أو الاحتیاط. الزام که نفرموده، «فللعوام أن یقلدوه» برای آن‌ها است، یعنی می‌توانند. تجویز است و الا بهتر است بروند راه قطعی را بپیمایند.

س: حسن آن در واقع است که واقع جبران می‌شود، در اطاعت هم که در انقیاد است...

ج: حسن جبران نمی‌شود. ترک حَسن جبران نمی‌شود، چه چیزی جبران می‌شود؟ اگر یک مفسده‌ای هست جبران می‌شود. و الا فک الحسن که جبران نمی‌شود.

س: حالا در مفاسد در محرماتش.

ج: آن‌ها هم... فقط مفسده‌اش جبران می‌شود.

س: مفسده‌اش جبران می‌شود ...

ج: نه، انقیاد نکرده، اطاعت حکم واقعی را نکرده.

س: انقیاد کرده،

ج: انقیاد چه کرده؟ این تجویز است، حکم است این جا، نگفته إعمل بهذا، تجویز است، اطاعت ندارد این جا، اطاعت برای واقع است این جا تجویز است.

و اما مطلب بعدی که مطلب مهمی هست، دفعه چهارم این است که این که گفتیم حَسنٌ عقلاً و نقلاً ما لم یخلّ بالنظام فعلاً، این مشروط است این حُسن چه عقلاً و چه شرعاً به این که اخلال به نظام نکنیم. حالا چه نظام فرد، چه نظام جمع و دیگران، موجب اخلال به نظام نشود و الا چون اخلال به نظام قبیح است، مرضی شارع نیست یا مرضی عقل نیست، عقل قبیح می‌داند آن را و عقل در حکمی که می‌کند این کسر و انکسار می‌کند، آن نتیجه نهایی را موضوع حکم قرار می‌دهد، یا در واقع و نفس الامر اگر گفتیم عقل ادراک می‌کند واقعیات را، آن واقع دائر مدار نتیجه نهایی است. اگر یک چیزی مصلحت دارد، مفسده هم دارد، اگر مصلحتش در نهایت می‌چربد حسن است، اگر در نهایت مفسده می‌چربد قبیح است انجام دادن آن، اگر نه، مصلحت و مفسده‌اش برابری می‌کند این اختیار دارد. حالا اختلال در نظام؛ یک کسی  می‌گوید آقا اگر بنا باشد این احتیاط را انجام بدهند مثلاً در همه امورش باید احتیاط کند، در مسکن احتیاط کن، در ملبس احتیاط کن، در مأکن احتیاط کن، در رفت و آمدهایش احتیاط بکند، این اصلاً زندگی مختل می‌شود. این برای زندگی شخصی اوست، این جا احتیاط حسن نیست.

س: قبیح است؟

ج: بلکه قبیح است، بله. اگر این جوری می‌شود این قبیح است.

یا اگر که این هم هست که گاهی باعث می‌شود برای نوع، برای دیگران اختلال ایجاد بشود نه برای خودش اختلال ایجاد بشود، برای نوع اختلال ایجاد می‌شود مثل این که یک منصب اجتماعی وجود دارد مثل قضاوت، الان اگر قاضی در کار نباشد امنیت برقرار نخواهد شد و این حالا احتمال می‌دهد اگر من این کار را قبول بکنم شاید یک جاهایی خلاف واقع از من سر بزند، پس من بهتر این است که قضاوت را قبول نکنم. این احتیاط اوست، اما می‌بیند که اگر این را قبول نکند، بخواهد به این احتمالات توجه بکند امنیت جامعه اختلال پیدا می‌کند. پس بنابراین در این جا باز احتیاط حسن نیست. این که در بعضی از کلمات و منهم شیخ اعظم و محقق خویی در مصباح فرمودند که اختلال نظام فقط برای جایی است که بخواهید جمع بین محتملات بکنید، اختلال آن جاها پیش می‌آید اما در فردی پیش نمی‌آید این قابل قبول نیست. نه اختلال ممکن است گاهی برای این باشد که جمع بین موارد بخواهید بکنید، ضم احتیاط این جا به آن جا به آن جا بخواهید بکنید، ضم احتیاط در ملبس، باز احتیاط در مأکل، با احتیاط در مسکن بخواهید بکنید اختلال لازم می‌آید. ضم بین احتیاطات، ولی این را آقایان تصویر نکردند که احتیاط در یک مورد خاص موجب اختلال در نظام بشود، گفتند نه، اختلال جایی پیش می‌آید که ضم احتیاطات به هم بخواهید بکنید اما در یک شبهه واحد بخواهید احتیاط بکنید این هیچ وقت اختلال نظام لازم نمی‌آید. نه این دارد، البته آن بیشتر است، موارد آن اکثر است اما مواردی ما داریم که احتیاط در یک شبهه هم مثل این که منصب قضا را قبول نکند که این اختلال این چنینی لازم می‌آید، یا یک چیز دیگر را قبول نکند که چون حالا فرض کن مرجعیت را قبول نکند می‌گوید آقا، یا مثل مرحوم ابن طاووس رضوان الله علیه با این که مقام فقاهت مقام بالایی است اصلاً افتاء ندارد، ایشان می‌گوید من این را قبول نکردم چون وقتی خدای متعال به پیغمبرش می‌فرماید «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویل‏ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ» (الحاقه/ 44 و 45) و کذا، ما دیگه چی، پس بنابراین از ترس این که نکند یک وقت من در فتاوا گرفتار چنین چیزی بشوم کلاً ایشان باب فتوا را روی خودش مسدود کرده و کتاب‌هایش کتاب‌های ادعیه و اخلاق و این چیزها قرار داده با این که از نظر فقاهت بزرگی است. یک جزوه خیلی مختصری از ایشان در فقه هست، دیگه انجام نداده. این در چه صورتی است؟ برای این که می‌بیند افراد دیگری هستند، آدم چه اصراری دارد که وقتی دیگران هستند دارند این واجب را انجام می‌دهند، مردم از او تقلید می‌کنند، وجوهات‌شان را به او می‌دهند این دیگه راحت است دیگه، کار خودش را انجام بدهد دیگه. اما یک وقت هیچ کسی نیست. آقای نائینی قدس سره یک چیزی از ایشان دیدم به خط خودش که پیش نوه‌اش بود که ایشان یک مناجاتی با خدای متعال کرده و در آن مناجات این بود که خدایا تو می‌دانی که من مرجعیت را قبول نکردم مگر بعد از آن که واجب تعیینی بر خودم دیدم و عینی بر خودم دیدم. آن وقت قبول کردم و حالا هم می‌ترسم که ایشان می‌فرماید من زندگی خودم را با آن چه که از سهم الارث‌ام در نائین، زمین‌های کشاورزی بوده ارث به ایشان رسیده بود، کشت می‌کردند و برای من می‌فرستادند زندگی‌ام را با آن اداره می‌کردم. الان در اثر این که این مرجعیت را قبول کردم، سعه مخارج من زیاد شده یک قدری هم باید از وجوهات بردارم می‌ترسم که نکند در آن چه که از آن جا می‌آید زیاده‌روی می‌کنم که نیاز به این پیدا می‌کنم. این جور آدم‌ها... برای چه قبول کرده؟ بعد از این که وَجَد واجباً عینیاً علی نفسه. ...به قول مرحوم آقای نائینی قدس سره یک گلایه‌ای می‌کنند می‌گویند چقدر آدم‌هایی که در حد مراجع هستند، در شهرستان‌ها این‌ها آن موقع زمان بعد از آقای حاج شیخ و این‌ها، حوزه واقعاً خیلی فرهیختگان زیادی از آن بیرون آمد، ان شاء‌الله حالا هم باشد ولی این‌ها فی مقام التسلیم با کمال فقاهت و علمیت و همه چه که دارند اما فی مقام التسلیم نه رساله می‌دهند، نه چیزی می‌دهند، می‌گویند آقایانی که هستند کفایت می‌کنند. همان ارشاد خلق و کارهای دینی و فلان مردم را انجام می‌دهد به این. ما باید خودمان را این جوری تربیت بکنیم.

 این هم امر چهارمی است که ایشان فرموده، این احتیاج به یک مقداری توضیح و بررسی بیشتری دارد ان شاء‌الله بقیه‌اش برای شنبه.

وصلی الله علی محمد وآل محمد.

Parameter:17373!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 191
تعداد بازدید دیروز :1239
تعداد بازدید ماه جاری : 2653
تعداد کل بازدید کنندگان : 790954