20 مرداد 1402 | 25 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

برائت _ جلسه 096

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

عرض شد که شیخ اعظم قدس‌سره فرموده‌اند که در مواردی که منشأ یعنی مورد شبهه‌ی حکمیه‌ی ما وجوب تخییری باشد در آن موارد برائت جاری نمی‌شود. و هم‌چنین در پایان فرموده‌اند آن‌جایی هم که مورد شبهه‌ی ما وجوب کفائی باشد در آن مورد هم برائت جاری نمی‌شود. بنابراین جریان برائت بر حسب ظاهر عبارت شیخ مال وجوب تعیینی است نه تخییری و مال وجوب عینی است نه کفائی؛ این ظاهر عبارت شیخ اعظم. عرض شد که وجوب تخییری دارای صوری است که شش صورت را بیان کردیم، حالا همین صور سته که درباره‌ی وجوب تخییری بود، همین صور سته را در مورد وجوب کفائی هم و شک در وجوب کفائی هم قابل تصویر هست؛ حالا باز برای این‌که ممکن است سهوی رخ داده باشد، دیروز نمی‌دانم رخ داده یا نه؟ احتیاطاً عرض بکنم که آن را تکرار می‌کنیم تا نظیرش را بگوییم در شبهات، در مورد واجب کفائی هم هست.

 صورت اول در واجب تخییری این بود که شک می‌کنیم یک فعلی آیا وجوب تخییری دارد یا نه اصلاً وجوب ندارد بلکه یک امر مباحی است مثلاً، حالا اباحه را هم بالمعنی الاعم بگیریم، یعنی خلاصه پای حرمت در کار نیست، آیا این وجوب تخییری دارد یا ندارد؟ متمحض است شک ما در همین، ولی یقین داریم که اصلاً وجوب تعیینی حتماً ندارد، آنش برای‌مان مسلّم است، شک داریم روی این فعل شارع وجوب تخییری جعل کرده است یا جعل نفرموده است؟ مثل این‌که شک داریم که اگر کسی ارتماس کند در روز ماه مبارک رمضان، در آن‌جا می‌دانیم تعییناً کفاره‌ای بر او نیست، اگر باشد یک کفاره‌ی تخییری است؛ بنابراین شک می‌کنیم که آیا در این مورد شارع وجوب کفاره‌ی تخییری بین کذا و کذا و کذا را جعل کرده است یا جعل نکرده است؟ این صورت اول؛ که این‌جا این صورت لا اشکال در این‌که باید بگوییم که برائت جاری می‌شود و اگر ظاهر عبارت شیخ اعظم این صورت را هم می‌گیرد به حسب ظهور بدوی و ابتدائی، باید گفت که مقصود ایشان نیست و انصراف دارد عبارت به تعبیر آقاضیاء یا به قرینه‌ی تعلیلی که فرموده بود دیروز توضیح دادیم، به آن قرینه بگوییم این صورت مقصود ایشان نیست.

 حالا همین صورت که ما در وجوب تخییری تصویر کردیم، همین صورت نظیرش در وجوب کفائی هم قابل تصویر است. یعنی اصلاً شک می‌کنیم به نحو شبهه‌ی بدویه، که آیا فلان فعل به نحو وجوب کفائی بر ما لازم است یا لازم نیست؟ به نحو وجوب کفائی بر ما لازم هست یا لازم نیست؟ یک کاری، مثلاً فرض کنیم شک می‌کنیم به نحو شبهه‌ی حکمیه که آیا تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت بر ما واجب است یا واجب نیست؟ مسلّم یقین داریم وجوب عینی نیست که بر زید یا عمر خاص باشد، اگر باشد وجوب کفائی است؛ حالا «من یجب علیه» فرض کنید فقهای ذوی القدره باشند، هرچه باشند، ولی مسلّماً یک شخص خاص نیست، اگر باشد وجوبش کفائی است؛ حالا اگر دلیلی پیدا نکردیم قهراً فقیه به نحو شبهه‌ی حکمیه‌ی کفائیه‌، شک می‌کند که آیا تشکیل حکومت اسلامی به نحو واجب کفائی بر فقها یا بر عدول مؤمنین یا بر حتی فساق‌شان یا بر مردم، بالاخره این جعل شده است یا جعل نشده است؟ و یقین دارد وجوب تعیینی این‌جا نیست، اگر تعیینی باشد مال ائمه(ع) است، مال معصومین است. وجوب کفائی اگر برای غیر از آن‌ها باشد حتماً وجوبش تعیین نیست که به زیدبن ارقم به‌خصوص گفته شده باشد تو باید این کار را بکنی، اگر باشد وجوب کفائی است.

 این صورت اگر باز مقصود شیخ اعظم(رض) این است که این صورت برائت جاری نمی‌شود، این هم خیلی مستبعد است که شبهه را بگویی برائت جاری نمی‌شود، چرا نمی‌شود؟

س: حاج آقا دلیل فرمایش شیخ این‌جا جاری می‌شود اصلاً؟

ج: قرینه قرار دادیم دیگر...

س: نه، اصلاً نفس این دلیل ایشان اصلاً در این‌جا جاری نمی‌شود.

ج: نفس کدام دلیل؟

س: نفس دلیل شیخ که می‌فرمود منساق ادله‌ی برائت این است که برائت می‌گوید آن چیزی که اگر واجب باشد تعین دارد لولا اگر عمل به آن نکنیم و عقوبت دارد، آن احتمال را من برمی‌دارم؛ و الان در مورد مثلاً ارتماس ما هم شک داریم اگر مثلاً کفاره داشته باشد کفاره‌ی تخییری بین دو طرفه اگر هر دو طرف را من عمل نکنم یقین دارم که عرضم خدمت شما که...

ج: آن جوابش است اما تقریر کلامش ممکن است در ذهن شریف شیخ...

س: نه این تقریر کلام شیخ اصلاً این‌جا نمی‌آید، این از آن اقسامی است که اتفاقاً اگر عمل نکنم یعنی چی؟ یعنی اگر احتمال بدهیم ارتماس کردن در حالت روزه کفاره دارد یا این است یا این؛ و اگر هر دو را علی نحو التخییر هر دو را عمل نکنم قطعاً عقوبت می‌شوم؛ پس ادله‌ی برائت را می‌گیرد. کجاست که نمی‌گیرد؟ آن احد الاطراف واجب مخیر است، احد اطراف واجب مخیر را که من شک دارم، چون اگر عمل نکنم می‌دانم واجب معینی هست آن را می‌روم عمل می‌کنم، آن‌جاها را می‌گوید که خودتان فرمودید مورد چهارم مثلاً، مورد اول اصلاً دلیل ایشان نمی‌گیرد ...

ج: مورد اول یعنی این؟

س: همین جا که من الان شک دارم اگر ارتماس بکنم آیا واجب مخیری بین صوم ستین و اطعام ستین وجود دارد یا وجود ندارد؟ که اگر هر دو وجود داشته باشد و هردو را من ترک بکنم آن‌وقت قطعاً عقوبت می‌شود، پس برائت می‌آید.

ج: ببینید آن‌هایی که کلام شیخ اگر در ذهن شریف شیخ این‌جور باشد و فرمایشش را این‌‌‌جور بخواهید تقریر بفرماید که من به همان «صوم ستین یوماً» نگاه که می‌کنم این جوری نیست که من باید به آن ملتزم باشم متعیناً و اگر انجام ندهم عقوبت داشته باشم؛ چون می‌توانم اگر این را انجام ندهم و آن عِدل آخر را انجام بدهم که هم چیزی نیست، آن یکی را هم که نگاه می‌کنیم همین‌طور است؛ پس بنابراین ادله نه این را می‌گیرد نه آن را می‌گیرد.

س: اما اگر در هردو آن....

ج: حالا بله، آن جواب فرمایش شیخ  است که بزرگان هم دادند مثل آقای سید یزدی قدس‌سره در حاشیه همین جور تقریر کرده فرمایش شیخ را ولی بعد اشکال کرده، فرموده درست است این تکی که نگاه می‌کنی همین‌جور است اما اصل این وجوب را می‌تواند بالمرّه ترکش کند؟ امتثالش نکند؟ پس بنابراین این اصل جامع کانّه، اصل الوجوب گردن‌گیر من است، متعین است که آن را انجام بدهم منتها امتثالش به این است که یا این را انجام بدهم یا او را انجام بدهم. البته این‌جا عرض کردم ما وارد بحثش نشدیم به‌خاطر این‌که بحث دامنه‌داری است از حیث این‌که حل این مسأله توقف دارد بر تصویر ما در واجب تخییری، که ما واجب تخییری را چه‌جور تصویر می‌کنیم؟ چون یک مبنا در واجب تخییری این است که دوتا وجوب مشروط وجود دارد؛ «هذا واجبٌ ان ترکت ذاک» پس یک وجوب روی این است منتها مشروط است به این‌که آن یکی را ترک کنیم. یک وجوب هم روی آن است «هذا واجب علیک ان ترکت» دوتا وجوب تعیینی، یک تصویر در باب واجب تخییری که اصلاً واجب تخییری خودش واجب تخییری را ما تصور نمی‌کنیم، تعقل نمی‌کنیم. بله، ما دوتا واجب تعیینی مشروط تعقل می‌کنیم که «هذا واجبٌ تعیینا ان ترکت ذاک»، آن هم «واجبٌ تعییناً ان ترکت هذا» دوتا وجوب تعیینی است منتها مشروط است، این را آقایان ازش تعبیر می‌کنند به تخییر؛ چون اغلب آدم مخیر می‌شود...، ولی آن مجعول شارع وجوب تخییری نیست، اصلاً وجوب تخییری تعقل ندارد، آن مجعول شارع وجوب تعیینی است منتها وجوب تعیینی مشروط در این طرف، وجوب تعیینی مشروط در این طرف؛ این یک تصویر.

یک تصویر دیگر این است که وجوبات تخییریه آن هم تعیین است باز، اما شارع حکم را می‌برد روی جامع، احدهما، می‌گوید «یجب احد الامرین» پس نه روی خصوص این وجوب می‌رود، نه روی خصوص این وجوب می‌رود، روی عنوان جامع بین این دوتا که «احد الامرین» باشد؛ حالا باز آن احدهما، احدهمای عنوانی یا احدهمای مصداقی و خارجی، این هم یک مطلب.

تصور سوم که تصور آقاضیا هست این است که نه، ما اصلاً یک سنخ وجوب داریم که مشحوب؟؟ به جواز ترک هست، به یک نحو جواز ترک است؛ یعنی جواز ترک بالمرّه نداریم که با وجوب ناسازگار باشد، اما جواز ترک هرکدام الی آخر را داریم، این هم یک نحو است که حالا باز این می‌تواند یا این‌که این‌ها یک ظاهرسازی‌هایی است، این‌ها بحث‌های مهمی است که در واجب تخییری وجود دارد. آن مبانی در این‌که این‌جا باید چه بگوییم تأثیر دارد که آیا برائت جاری می‌شود؟ برائت جاری نمی‌شود؟ و باید چه گفت در این؟ از این جهت چون این بحث احتیاج به آن مبانی دارد «علی کل المبانی» باید حساب بکنیم، آن هم کل صور سته را باید حساب بکنیم بحث بسیار طولانی است فلذا گفتم دو سه هفته طول می‌کشد. این را می‌گذاریم برای همان‌جایی که بعداً بزرگانی مثل محقق خوئی در آن‌جا تفصیلاً بحث کرده، محقق شهید صدر هم آن‌جاها تقریباً بحث کرده، خود مرحوم شیخ اعظم هم باز آن‌جا یک مقداری بحث فرموده، فلذا چون این بحث خیلی طولانی است و دیگر حالا این فرصت آخر سال به ما اجازه‌ی آن طولانی را نمی‌دهد که حقش را ادا کنیم، گفتیم بحث را می‌گذاریم برای آن‌جا. پس این حالا در مورد پس وجوب کفائی هم شیخ آن صورت اول وجوب کفائی که نظیر شقّ اول وجوب تخییری شد، آن‌جا هم چرا برائت جاری نمی‌شود؟ روشن است که برائت جاری، من الان شک دارم آیا فرض کنید ادله‌ی لفظیه، عقلیه، هیچی نبود، اجماع، کذا، هیچی نبود برای این‌که تشکیل حکومت در عصر غیبت واجب است یا واجب نیست به نحو وجوب کفائی؟ یا تشکیل نماز جمعه، باید یک کسی بیاید نماز جمعه را تشکیل بدهد یا نه؟ کسی ممکن است بگوید آره، واجب کفائی است، یک نفری باید بیاید بالاخره امامت جمعه بکند نماز جمعه تشکیل بشود؛ اگر شک کردیم دلیل نداشتیم «رفع ما لا یعلمون» این چرا نمی‌گوید؟ این یک وجوبی است که ما نمی‌دانیم آن را؛ «ما حجب الله» چرا نگیرد او را؟ «قبح عقاب بلا بیان» اگر قائل شدیم چرا نباشد این‌جا؟ بنابراین واضح است که این صورت جریان ادله چه عقلیه، چه نقلیه می‌شود و فلذاست که اگر عبارت شیخ اعظم به حسب ظاهر وقتی انسان مراجعه می‌کند بدواً یک اطلاقی دارد که این صورت را هم می‌گیرد باید گفت که این مراد ایشان نیست و انصراف دارد لوضوح المطلب؛ این صورت اول. صورت ثانی...

س: به همین صورت در وجوب تخییری هم برائت شد دیگر؟

ج: بله؟

س: براساس سه فرض هم برائت می‌شود همین در وجوب تخییری؟

ج: تخییری بله، این صورت اول است فعلاً.

س: صورت اول.

ج: بله.

اما صورت دوم و شقّ دوم در تخییری؛

در شق دوم تخییری این بود که احتمال می‌دهد این فعل یک وجوب تخییری داشته باشد، احتمال می‌دهد، ولی در کنارش احتمال می‌دهد وجوب تعیینی هم داشته باشد؛ فارق این شقّ دوم با شقّ اول این است که آن‌جا احتمال وجوب تعیینی نبود، یقین داشت وجوب تعیینی ندارد، اگر باشد فقط یک وجوب تخییری است؛ این شقّ از این، در کفایه هم همین است، که در قسم ثانی می‌گوید احتمال می‌دهم این‌جا یک وجوب کفائی وجود داشته باشد، یکی از افراد انجام بدهد مثلاً کفایت می‌کند؛ اما در عین حال در کنار این احتمال هم می‌دهد که وجوب تعیینی داشته باشد. مثلاً یک کسی خودش را اعلم علماء می‌داند درست؟ می‌گوید که این من احتمال می‌دهم مثلاً همین تشکیل حکومت بر یکی از فقها لازم است حالا ولو اعلم نباشد، فقیه جامع‌الشرایط، احتمال هم می‌دهم تعییناً بر اعلم واجب باشد. پس بنابراین این‌جا این‌جور نیست که قاطع باشد وجوب تعیینی ندارد، حالا خودش را هم اعلم نداند این کبری را که حساب می‌کند، این مسأله را که حساب می‌کند، که وقتی فقهایی وجود دارند در بین آن فقها اعلم هست، غیر اعلم هم وجود دارد، آیا این تشکیل حکومت به نحو واجب کفائی بر همه‌ی این‌ها است یا نه، شارع شاید تعییناً به اعلم می‌گوید تشکیل بده؛ پس بنابراین این هم شقّ دوم بود که در واجب کفائی می‌گوییم که همین در واجب تخییری هم بود، در واجب تخییری هم این‌جوری بود که احتمال می‌دهم یکی از این دوتا، یعنی به این معنا، این فعل و این فعل وجوب تخییری داشته باشد یا این فعل الف متعیناً بر من واجب باشد؛ چطور آن‌جا این احتمال را می‌دادیم؟ این‌جا هم نظیر همان است؛ این‌جا برائت جاری می‌شود یا برائت جاری نمی‌شود، ظاهر همین است که این‌جا هم برائت جاری می‌شود ولی به وضوح آن قبلی نیست و بحث‌هایش هم ان شاالله...، چون در واجب کفائی هم تصویر واجب کفائی هم اقوالی است دیگر، همان‌طوری که در بحث واجب کفائی گفته شده باز این تصمیم‌گیری‌های این‌جا مبنی است بر این‌که مبنای‌مان در واجب کفائی چه‌جوری است؟ و نحوه‌ی تقریر فرق می‌کند.

س: هر شکی داشته باشیم، هرچیزی داشته باشیم، هر تصویری داشته باشیم چه واجب کفائی، چه واجب تخییری، چون در اصل وجوب شک داریم برائت است دیگر.

ج: شما این‌جوری می‌فرمایید ولی یک کسی مثل شیخ اعظم فرموده نه.

س: حاج آقا در کدام طرف برائت جاری می‌شود؟ در اصل وجوب که شک نداریم، می‌دانیم واجبی هست  که....

ج: نه، نه، نه، احتمال است، این‌جا ببینید شقّ اول و دوم این است که ما علم اصلاً نداریم؛ در شقّ اول اصلاً علم نداریم فقط احتمال می‌دهیم این یک وجوب تخییری این‌جا باشد شاید هم نباشد، و احتمال تعیینیت هم نمی‌دهیم؛ در شقّ دوم هم احتمال می‌دهیم وجوب تخییری باشد، احتمال تعیینیت هم می‌دهیم اما علم نداریم، شاید هیچ‌کدام هم نباشد. درست؟ نظر شما این است که این هم برائت جاری می‌شود اشکالی ندارند، نظر قوی‌ای هم هست اما منصور هست یا نه؟ بحث آن آخر است.

در واجب کفائی شقّ دوم هم چی هست؟ همین است، من احتمال می‌دهم، همان مثالی که زدم، فقیه شک می‌کند که آیا واجب است تشکیل دادن حکومت اسلامی بر فقها؟ اعلم و غیر اعلم به نحو وجوب کفائی که یکی‌شان باید متصدی بشود و برپا کند؟ و یا این‌که در کنار این احتمال می‌دهد بر خصوص اعلم شاید واجب تعیینی باشد ولی درهرحال علم هم ندارد می‌گوید شاید هیچ‌کدامش هم نباشد؛ در عصر غیبت هیچ‌کدامش نباشد، نه کفائی و نه تعیینی بر اعلم، هیچی نباشد، «کما قد یقال»؛ این هم صورت دوم.

صورت سوم، صورت سوم و شقّ سوم این است که...

س: فرمایش‌ نظر خودتان چی شد استاد؟

ج: بله؟

س: نظر خود حضرتعالی چی هست این‌جا؟ برائت؟

ج: قوت دارد برائت، بله، می‌‌گوییم بله، تکلیف بالاخره مشکوک است دیگر علی‌ای‌حال تکلیف مشکوک است.

س: ما برائت به نسبه‌ی به اصل تخییریت شما اجرا می‌کنید یا به نسبه‌ی به اصل وجوبی که...

ج: به نسبه‌ی به اصل وجوب.

س: آن‌که اصلاً تخرییت نیست

ج: نه می‌دانم دیگر...

س: ...

ج: بالاخره ببینید این وجوب تأثیرات...

س: حرف شیخ متین است حاج آقا، می‌گوید به نسبه‌ی به تخییریت...

ج: این وجوب هرجور شما از اقسام ثلاثه تصویر کنید همین‌جور است، درست؟ در تخییری‌اش همین‌جور است؛ این وجوب مشروط دارد یا ندارد؟ دلیل که ندارم؛ برائت، این هم وجوب مشروط دارد دلیل که ندارم؛ برائت. اگر تصویر اول بگیری خیلی واضح است، چون هیچ فرقی با آن‌جاها نمی‌کند، با همان که تعیینی است در تصویر اول اگر گفتی هیچ فرقی با آن‌جا نمی‌کند. اگر هم بگویی وجوب رفته روی احدهما شک دارم رفته یا نه؟ پس باز هم برائت جاری می‌شود. اگر بگویی که نه، یک نحو وجوب خاصی است ... به یک نحو ترخیص است اما یک نحو خاصی که با اصل وجوب ناسازگار نباشد که آقاضیا می‌فرماید، باز هم نمی‌توانم چنین وجوبی را شارع جعل کرده یا نه؟ «رفع ما لا یعلمون» می‌گیرد و همه‌ی آن‌ها هم می‌گیرد.

س: پس این طور که می‌فرمایید ظهور بدوی مانند آن نداریم، درنهایت می‌فرمایند هیچ شبهه‌ای ندارد.

ج: این‌ها؟

س: بله

ج: نه، یک جاهایی‌اش ممکن است حالا یک مقدار غلق داشته باشد که شیخ به‌خاطر آن در این مطلب افتاده و الا ...

س: ...

ج: حالا می‌گویم دیگر حالا شما هی دارید وارد همان مسائل می‌شوید که نمی‌خواهیم وارد آن‌ها بشویم.

س: نه، وجه ادله‌ی برائت را عرض می‌کنم.

ج: همان ادله‌ی برائت دیگر، همین ادله‌ی برائت بود.

پس شیخ هم دیروز یادم رفت در بحث عرض کنم، به بعضی از دوستان که این‌جا تشریف ‌آوردند عرض کردم که شیخ عبارتش کأنّ ناظر است به ادله‌ی لفظیه، چون می‌فرماید الظاهر این است و هر چه از ادله‌ی دلیل عقلی که قبح عقاب بلا بیان باشد نفرموده .....

س: چون آن ظاهراً شبهه‌ای ندارد ....

ج: لااقل باید این‌جا اگر شبهه ندارد اشاره می‌فرمود که بله، دلیل برائت عقلی جاری است، نفرمودند، ولی از جهت ادله‌ی لفظیه‌ ما دغدغه داریم یا می‌گوییم نمی‌گیرد؛ جای این بود که این تنبّه را بدهند.

و اما صورت سوم و شقّ سوم:

شقّ سوم این است که شک دارد این‌جا وجوب در تخییری این بود که شک دارد این واجب تعیینی است یا تخییری؟ پس شک در وجوب تخییری دارد و احتمال هم می‌دهد که تعیینی باشد؛ ولی ما به ‌الامتیازش با دو صورت قبل این یقین به اصل وجوب دارد این‌جا، می‌داند یک وجوبی این جا هست فلذا فرقش با قبل این است. آن‌ها ما می‌گفتیم مثلاً وجوب را نمی‌داند، برائت جاری کند. این جا می‌داند یک وجوبی آمده؛ یک وجوب، جنس الوجوب را می‌داند آمده، می‌داند مثلاً اگر فلان کار انجام شد، این جنس وجوب این که این کفاره را باید بدهد مثلاً صوم ستین یوماً را می‌داند آمده، یک وجوب این جا آمده اما نمی‌داند این وجوب فقط روی صوم ستین یوماً رفته یا یک عِدل هم دارد که اطعام ستین مسکیناً باشد که اگر عِدل داشته باشد وجوبش می‌شود تخییری، اگر عِدل نداشته باشد وجوبش می‌شود چی؟ تعیینی؛ پس اصل وجوب را می‌داند. شکّ... الان از او هم بپرسی وجوب این جا چیه آقا؟ تخییری است؟ می‌گوید نمی‌دانم، شکّ دارم، ممکن است تخییری باشد، ممکن هم هست تعیینی باشد. این، ولی اصل این که یک وجوبی در این جا هست می‌دانم، خلافاً لصورتین السابقتین که اصل وجوب آن جاها، آن هم مشکوک بود. آن جا احتمال اگر باشد این جوری است. این جا نمی‌گوییم اگر باشد، این جا می‌گوییم حتماً هست ولی این موجود را نمی‌دانیم چگونه است؛ تخییری است یا تعیینی است؟ این را داشتیم دیگه در تخییر. حالا نظیر همین در چی هست؟ در شکّ در وجوب کفائی هم وجود دارد و تصویرش هم این است‌ می‌گوید که آقا من می‌دانم که یک وجوبی در این جا متوجه شده؛ این را می‌دانم، اما نمی‌دانم این وجوبی که الان متوجه شده است، این عیناً به من متوجه شده یا به این گروه متوجه شده؟ یا نه، متوجه شده به این، به خودم و دیگران یا به این گروه و گروه‌های دیگر، این را، حالا مثلاً فرض کنید که مثالی برای این، حالا من ببینیم در فقه چنین مثالی داریم که، می‌داند الان یک تکلیفی متوجه شده،

س: ؟؟تشکیل حکومت اسلامی واجب است.

ج: بله؟

س: تشکیل حکومت اسلامی واجب است.

ج: بله.

حالا اعلم، می‌گوید اعلم، من می‌دانم که تکلیف مسلَم به این اعلم تعلق دارد برای این که چرا؟ این که مسلم است یک وجوبی این جا هست؛ می‌دانیم در عصر غیبت، می‌دانیم در عصر غیبت، شارع رها نکرده مردم، بگوید بروید زیر یوق کفار؟ بالاخره به مردم باید سامان بدهند به امورشان دیگه، هرج و مرج نباشد، زندگی بکنند. بدون حکومت که نمی‌شود زندگی کرد چون «لَابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ» هم حدیث شریف هست، هم یک واقعیتی است که هر کسی آن را درک می‌کند. یک روز یک جا حکومت نباشد، نه یک روز یک ساعت، نباشد غارت و و کشت و کشتار و هرج و مرج و همه این‌ها خواهد بود. پس اصل این که باید یک اداره بشود جامعه و یک کسی باشد که تنظیم بکند جامعه را، این مسلم است. پس شارع، این یک چیزی نیست که شارع بگوید واجب نیست؛ حرام است اصلاً کسی متصدی بشود؛ این که نمی‌شود پس یقین داریم یک وجوبی هست. برای یک کسی وجوب دارد. حالا این واجب آیا بر اعلم است متعینناً یا نه بر همه است؟ اگر بر اعلم باشد، می‌شود واجب تعیینی چون اعلم همیشه یک نفر است، یا این که بر همه است پس می‌شود تخییری؛ او انجام داده یا این انجام داده؛ پس بنابراین اصل وجوب این جا، دیگه نمی‌توانی بگویی من از اصل وجوب برائت جاری می‌کنم مثل دو صورت قبل نیست؛ این جا اصل وجوب مسلَم است. انّما الکلام در این هست که این وجوبی که هست، متصف به چه صفتی است و چه فصلی دارد؟ فصلی دارد که او را واجب تعیینی می‌کند آن وجوب یا فصلی دارد که او را واجب... ببخشید واجب عینی می‌کند یا او را واجب کفائی می‌کند. این هم از صورت سوم؛ همین صورت سومی که در تخییری داشتیم در کفائی هم داریم.

صورت چهارم؛

س: این شکّ در تکلیف است دیگه این؟؟

ج: بله آقا؟

س: شکّ در

ج: در خصوصیت آن تکلیف است در حقیقت، اصل الوجوب که جنس الوجوب باشد می‌داند منتها نمی‌داند این وجوب، وجوب عینی است بر اعلم یا وجوب کفایی است که اعلم و غیر اعلم فرقی نمی‌کند؛ خطاب به همه‌ آن‌هاست که اوجدوا الحکومة، الاوجدوا حالا، مثل نماز بر میت، تجهیز میت، «ایها الناس جهّزوا موتاکم»  به همه است ولی وجوبش هم معلوم است وجوب چیه؟ کفائی است.

س: ؟؟دوران تعیین و تخییر دارد؟

ج: بله؟

س: ؟؟

ج: آهان! این جا! این جا، حالا شبیه آن جا، در تخییر همین طور است چون احتمال تخییر هم می‌دهد دیگه؛ احتمال تعیین هم می‌دهد. این مندرج در دوران امر بین تعیین، تخییر می‌شود همان مبحث آن جا را دارد.

س: آقای خوئی و این‌ها، این جا برائتی هستند ‌درست است؟

ج: بله؟

س: آقای خوئی این‌ها، این جا به راحتی از ثلاث م؟؟‌

ج: بله، ایشان ظاهراً این طور باشند؛ یعنی حالا یک تفصیلی دارد ایشان حالا، به طور کلی نسبت نمی‌دهد.

س: استاد ببخشید؛ این مصداقش، اصل وجوب باید یک از عِدل‌ها باشد.

ج: نه، ببینید وجوب کفائی یا عینی هر دو در چه شریک هستند؟ در اصل الوجوب شریک هستند.

س: خود این وجوب باید یکی از عِدل‌ها باشد؟؟

ج: وجوب عِدل باشد معنا ندارد که، عِدل اشخاص هستند در کفائی، در تخییری افعال هستند. خود وجوب

س: ؟؟ چند بار که تخییری زدید گفتید که مثل روزه برای ظهار ‌وجوب روزه را یکی از عِدل‌ها است دیگه؛ حالا نمی‌دانی

ج: نه، وجوب روزه یکی از عِدل‌ها است، خود روزه،

س: خود روزه

ج: روزه یکی از عِدل‌ها است. یا روزه بگیر یا ستین مسکیناً، این دو تا؛ حالا شکّ دارد که، پس آن وقت می‌داند که بالاخره روزه‌گرفتنش هست؛ حالا این روزه‌گرفتن که هست، آیا آن یکی هم کنارش هست که اگر باشد این روزه وجوبش می‌شود وجوب تخییری یا آن کنارش نیست، پس این وجوبش می‌شود وجوب تعیینی؛ این در تخییر و تعیین.

اما صورت چهارمی که ما در تخییر داشتیم چه بود؟ این بود که می‌داند به این دوتا، به این دو فعل، وجوب تعلق گرفته؛ می‌داند اگر مثلاً فلان کار را انجام داد، این را می‌داند که باید یا ستین یوماً روزه بگیرد یا اطعام بکند ستین مسکینا را، این را می‌داند. پس اهل وجوب تخییری را می‌داند، احتمال چهارم؛ یعنی صورت چهارم این بود که اصل وجوب تخییری را می‌داند و می‌داند تعیینی نیست. وجوبی که این جا هست معلوم است؛ این هم که می‌گوییم معلوم است مقصودمان این است که حجت بر او قائم است. لازم نیست علم وجدانی داشته باشد. می‌داند یعنی حجت دارد برای این که این جا یک وجوب تخییری وجود دارد منتها آن مقداری از آن که قدر متیقن است این است که این وجوب تخییری دو تا عِدل دارد. شکّ می‌کند عِدل سومی هم که مثلاً «عِتْق رَقَبَة» باشد این جا هست یا نیست؟ پس نسبت به این که «عِتْق رَقَبَة» وجوب تخییری دارد یا ندارد شکّ دارد. اگر این هم طرف آن وجوب باشد؛ یک عِدلی از آن‌ها باشد و این وجوب تخییری ما سه عِدلی باشد «عِتْق رَقَبَة» هم وجوب تخییری دارد. اگر نه، آن وجوب تخییری که ما حجت بر آن داریم دو عِدلی باشد پس بنابراین دیگه این «عِتْق رَقَبَة» وجوب تخییری ندارد. حالا این جا حالا باید فقیه چه کار بکند؟

این صور ستّه را اگر شما خودتان بدون مراجعه به کلمات، با داشته‌های خودتان محاسبه کنید و بگویید چیه؟ بعد به کلمات مراجعه کنید خیلی عالی است. این از همان‌هایی است که می‌گویند این‌ها ویتامین ث اجتهاد است. یعنی این قوه تفریع فرع بر اصل را در انسان تقویت می‌کند که انسان، و یکی از کارهای خوب همین است که انسان وقتی یک مقداری دیگه درس‌ها و بحث‌ها و این‌ها را دید، مسائل را خودش بنشیند محاسبه بکند قبل از مراجعه به کلمات فقها، با داشته‌های خودش مسئله را محاسبه بکند، بعد بنویسد. بعد مراجعه به کلمات فقها بکند. این جا چون خوب خودش تصمیم گرفته و حل کرده مسئله را، بعد به کلمات که مراجعه می‌کند اگر دید آن‌ها اشکال‌های واضح به عرضش کردند خوب یاد می‌گیرد که آقا من کجاها را اشتباه می‌کنم؟ این تصحیح می‌شود. اگر که دید که نه، خودش حل کرده، آن حرف‌ها اشکال دارد.

س: چه بهتر.

ج: این جا دیگه، اینجاست که می‌گوید یا مثلاً، اینجاست که خدا باید آدم را حفظ بکند دیگه که غرور نگیرد او را یا أنا رجلٌ نداشته باشد. بالاخره این‌ها به فرض، همین چیزی که بلد شدی به فرض آن چیزهایی است که آن‌ها یاد دادند. حالا یک جا ممکن است یکی اشتباه بکند. یک بزرگی هم ممکن است یک جا اشتباه کند که معصوم نیست.

 حالا همین تصویری که ما در واجب تخییری داشتیم، در واجب کفائی هم عین همین تصویر وجود دارد. یعنی مثلاً می‌داند این کار به نحو وجوب کفائی بر رجال لازم است. به نحو وجوب کفائی بر رجال لازم است که اداء شهادت بکنند، یا عده‌ای تحمل شهادت کردند در یک واقعه‌ای، الان لازم است. «وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا» (بقره/282) وقتی دعوت می‌کنید بیایید شهادت بدهید، اگر خبر دارد، اطلاعات دارد، نباید إباء کند. این نسبت به مردها مسلم می‌داند واجب کفائی است، عینی نیست برای یک مرد خاصی، واجب کفائی است؛ کسانی که تحمل شهادت کردند اطلاع دارند اما آیا شکّ می‌کند بر زن‌ها هم اگر اطلاع دارند، لازم است که اگر بر آن‌ها هم یعنی این وجوب برای آن‌ها هم باشد اگر آن‌ها رفتند دیگه بر من لازم نیست. پس بنابراین در این که این خطاب فقط متوجه مردان، این خطاب چی؟ کفائی، کفائیت آن را می‌داند. در این که این خطاب «لا یَأْبَ الشُّهَداءُ» که از آن وجوب اداء شهادت در می‌آید، می‌داند کفائی است. بر یک شخص خاصی متعیناً نیست. وجوبش کفائی است بر کسانی که اطلاع دارند منتها نمی‌داند غیر از مردان، بر زن‌ها هم شامل می‌شود این وجوب کفائی؟ که اگر بر آن‌ها هم شامل بشود نتیجه‌اش این است که اگر آن‌ها هم رفتند این شهادت را دادند دیگه از مردان ساقط است. اگر نه، این شامل آن‌ها نمی‌شود؛ آن‌ها بروند شهادت بدهند، هیچ قیمتی ندارد، ارزشی ندارد، باید مردها بروند شهادت بدهند؛ پس بنابراین عین آن جا که تخییری داشتیم در این هم وجوب دارد. پس این هم صورت چهارمی بود که ما در آن جا داشتیم و در این عینش در کفائی هم می‌آید. این‌ها را که عرض می‌کنم برای این است که این بزرگانی که بعض این صور را ذکر کردند؛ وقتی به کفائی می‌رسند دیگه این مقطع انقسامات را آن جا نمی‌آورد. شاید اتکاءاً برای این نباشد که آن جا فرمودند دیگه این جا تکرار نفرمودند ولی ما باید این را در ذهن‌مان توجه داشته باشیم که عین آن انقسامات، عین آن تشقیقات که آن جا هست، این جا هم هست و باید این جا را روی یک موازین خودش ما محاسبه کنیم، آن جا هم روی موازین خودش، مبنا ببینیم چیه؟ مبنایی که داریم.

 اما صورت پنجم که آن جا داشتیم، این جا هم داریم؛ این پنج و شش را هم باید بگویم آقای چیز دیگه؛ چون دیگه بماند تکرار نکنیم.

صورت پنجم این است که، (آقایانی که حالا درسی چیزی دارند، آزاد هستند که)، صورت پنجم این است که می‌داند تکلیف به این دو فعل تعلق گرفته؛ می‌داند به این تعلق گرفته چون در مثلاً یک روایتی دیده حضرت فرموده «أَطْعَمَ سِتِّینَ مِسْکِینا» یک روایت هم دیده که حضرت فرموده است که «صُمَ سِتِّینَ یوما» پس می‌داند به ستین یوماً امر تعلق گرفته، به اطعام ستین فقیراً و مسکیناً امر تعلق گرفته، منتها یک اجمالی در این روایات است که نمی‌تواند بفهمد که این حالا، این تعییناً این واجب است، این هم واجب است، دوتا واجب به گردنش دارد می‌آید؟ یا نه این‌ها واجب‌های تخییری است، امام یک عِدل آن را در آن عبارت‌شان فرمودند، یک عِدل آن را در این عبارت‌شان فرمودند. پس اصل این که به این فعل وجوب تعلق گرفته و امر تعلق گرفته حجت بر آن دارد. اصل این که بر این هم تعلق گرفته حجت بر آن دارد. ولی چون اجمال وجود دارد و امثال این‌ها، برای او روشن نیست که این دو تا وجوب تعیینی است که هر دو را باید انجام بدهد یا نه؟ این‌ها وجوب تخییری است، این‌ها عِدل‌های هم هستند که یکی از دعوای ائمه(ع) این است که گاهی همه عِدل‌ها را با هم ذکر نمی‌کنند. یک عِدلش را به او می‌گفته، یک عِدلش را به او فرموده، از این باب که داریم دیگه در ادله، پس بنابراین اصل الوجوب می‌داند. این که این وجوب را هم روی آن فعل رفته هم روی این فعل رفته، می داند. آن را که نمی‌داند و موجب شکّ اوست، و موجب شده شکّ در تخییری بکند، این‌ هست که آن‌ها یک  اجمالی دارند، نمی‌فهمد که این‌ها تعییناً این واجب است، این واجب است یا تخییراً؟ حالا عین همین در کفایه می‌آید. می‌داند اگر کسی به یک جماعتی سلام کرد، بر آن جماعت واجب است ردّ تحیت و ردّ سلام بکند ولی نمی‌داند. این وجوب، تعیینی است؟ عینی است؟ تعیینی غلط است. عینی است، بر هر فردی از این جماعتی که «سَلِّمْ عَلَیْهِم‏» چون بر همه سلام کرده، همه باید بگویند و علیکم السلام، یا نه، یکی از این جمع، واجب کفائی است که یکی از این‌ها جواب بدهد.

س: ؟؟ فرقش با مورد دوم؟

ج: بله؟

س: فرق این مورد با مورد دوم

ج: دوم؟ دوم آن جا اصلاً علم نداشتیم به این که یک تکلیفی هست.

س: مورد سوم.

ج: با سوم؟

س: سوم هم احتمال عدم وجوب داشت

ج: بله، دقت کنید، دیگه الان من را نبرید آن جا؛ فرقش واضح است.

پس بنابراین در این جا این است که، در این پنجم این هست که یک تکلیفی بر این و تکلیف بر آن برای او چیه؟ واضح است. ببین این مسلم است اما در اثر یک اجمالی نمی‌داند به چه شکلی است؟ پس بین این تصویری که در تخییری داشتیم در این جا هم چه طور است؟ داریم.

ششمین تصویری که در تخییری داشتیم چه بود؟ این بود که یک امری بر او واجب است. این را می‌داند. می‌داند اگر فلان‌کار را هم انجام بدهد، این وجوب این ساقط می‌شود. این دیگه بر او لازم نیست، اما نمی‌داند سرّ این کار چیه؟ سرّش این است که آن عِدل این است و وجوب تخییری است و چون وجوب تخییری این عِدل را آورده، دیگه آن عِدل وجوبش ساقط می‌شود یا نه؟ این وجوبش تعیینی است اما آن امر غیر عِدل غیر واجب، چه می‌شود؟ و مستحب یا حتی گاهی مباح، مُسقط واجب است. این است. در واجب کفائی هم این همین قابل تصویر است که می‌داند اگر این کار الان به گردن این گروه یا من آمده؛ می‌دانم اگر دیگران آن کار را انجام بدهند از من ساقط می‌شود اما حالا چرا ساقط می‌شود؟ چون این وجوبش کفائی است که ساقط می‌شود یا نه، وجوبش کفائی نیست؛ این وجوب تعیینی بر من داشته، عینی بر من داشته اما انجام آن مُسقط است. مثلاً می‌داند اداء زکات مالش برایش واجب است. اداء خمس مال فاضله بر مؤنه‌اش بر او واجب است. این را می‌داند. این را هم می‌داند که اگر یک کسی بیاید به عنوان خمس این مال، خمسش را بدهد یا زکاتش را بدهد از مال خودش، این دیگه از گردن این ساقط می‌شود اما آیا وجه آن چیه؟ وجه آن این است که وقتی مال زکوی شد، باید یکی از مکلفین زکات این را بدهد. چه خود مالک چه غیر مالک، یا نه، به خاطر این که فقط وجوب تعیینی بر مالک دارد اما اگر کسی تبرّع کرد، از گردن این ساقط می‌شود.

س: واقعیت است این مسئله ؟؟

ج: بله

س: اگر یکی دیگه آمد خودش داد، از گردن من

ج: بله، تبرّع اگر کرد، این حرف، این هست، مطرح است در کتاب خمس مطرح است دیگه؛ اگر کسی حالا این بدهکار است دیگه، این واجب است که ادا کند، دوتا مطلب هست در باب خمس، یکی به حکم وضعی است، یکی به حکم تکلیفی، ادا باید بکند. آن آقا آمد تبرّع کرد، گفتند آقا مثل این است که دین، یک کسی به گردنش دین است، یکی کسی آمد برای خدا دین او را ادا کرد. دیگه بر او واجب نیست؛ خمس هم همین جور است. زکات هم همین جور است. پس بنابراین این هم یک مثالش، عین این در کفائی و در تخییری هست. پس صور ستّه‌ی آن جا این جا هم هست و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین.

وصلی الله علی محمد وآل محمد.

 

 

Parameter:17370!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 106
تعداد بازدید دیروز :1239
تعداد بازدید ماه جاری : 2568
تعداد کل بازدید کنندگان : 790869