21 مرداد 1402 | 26 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

برائت _ جلسه 096

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

شکّ ما در شبهات حکمیه، حکمیه‌ی وجوبیه تارةً در این هست که یک فعلی واجب تعیینی هست یا نه؟ مثلاً هر کسی که رؤیت هلال کرد، بر او واجب است فلان دعا را بخواند أم لا؟ یا هر کس استماع کرد لقبی از القاب رسول خدا(ص) را، واجب است بر او که صلوات بر او و آلش بفرستد أم لا؟ و هکذا یا حتی ضمائر که بعضی از اساتید ما در درس، ضمائر را هم می‌فرمودند که وجوب است یا احتیاط واجب می‌کردند که باید صلوات بفرستید. فلذا آدم قرآن که می‌خواند خیلی جاها هست که ضمیر به حضرت برمی‌گردد ولو نام مبارکش نیست، لقب هم نیست اما ضمیر به آن بزرگوار برمی‌گردد. مثلاً «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (اخلاص/1) این ها به نحو شبهه حکمیه انسان شکّ می‌کند واقعاً که آیا در این موارد که فراوان هم هست در سراسر فقه، آیا واجب هست تکلیف یا نه؟ که این تکلیف، تکلیف اگر وجوبی باشد، وجوب تعیینی است. تخییر بین صلوات و غیر صلوات این جاها نیست؛ اگر وجوبی باشد و هم چنین وجوب کفایی نیست که حالا یک نفری صلوات بفرستد نه، همان شخصی که شنیده ولو هزار نفر هستند، هر هزار نفر باید این صلوات را بفرستند اگر واجب باشد. که این فرض متعارفی است که در ذهن‌ها می‌آید و تا حالا بحث‌هایی هم که شده، بر همین محور بوده و قدر متیقن از این ابحاث همین صورت است. شبهه حکمیه به این نحو، و لکن گاهی شکّ ما در شبهات حکمیه وجوبیه به وجوب تخییری هست؛ یعنی شکّ داریم که در این جا وجوب تخییری وجود دارد یا ندارد؟ خود این دارای، این جاهایی که ما شکّ در وجوب تخییری می‌کنیم، خودش دارای شقوق و صوری است که توجه به آن شقوق و صور مفید است. گاهی هست که شکّ در وجوب تخییری می‌کنیم و می‌دانیم وجوب تعیینی در کار نیست، فقط شکّ داریم؛ اگر وجوبی باشد وجوب تخییری است. تعییناً حتماً واجب نیست اگر واجب باشد وجوب تخییری است. آن وقت شکّ می‌کنیم در این که یک فعلی آیا وجوب تخییری دارد یا نه اصلاً واجب نیست و مباح است مثلاً؟ این یک صورت، حالا مثالش فرض کنید که کسی شک می‌کند که مثلاً ارتماس در ماه مبارک رمضان برای صائم آیا این کفاره‌ی تخییری به گردنش می‌آید یا هیچی به گردنش نمی‌آید؟ احتمال تعیین چیزی نمی‌آید، یقین دارد که چیزی متعیناً به گردن نمی‌آید. اگر بیاید تخییر می‌آید. فقیه به حسب ادله این مقدار را فهمیده که یک چیز معینی این جا نیست؛ اگر باشد یک کفاره‌ی مردد مثلاً بین اطعام ستین مسکیناً هست و مثلاً فرض کنید که آزاد کردن بنده، گاهی هست، این یک صورت؛ پس صورت اول چه شد؟ این شد که احتمال وجوب تخییری می‌دهد و در این صورت اصلاً احتمال وجوب تعیینی در کار نیست؛ پس دوران امر بین تخییر و تعیین نیست؛ فقط وجوب تخییری را احتمال می‌دهد. این را می‌گوییم برای این که توجه به آن داشته باشید برای بعضی نکاتی که بعد می‌خواهیم عرض کنیم.

صورت دوم این هست که نه، احتمال می‌دهد، شکّ در وجوب تخییری دارد ولی احتمال تعیین هم می‌دهد. مثلاً می‌داند که اگر فلان مفَطِّر را در ماه رمضان، مفَطر هم استاد ما می‌فرمایند مُفَطِّر درست است نه مُفطِر، مفطِر شخص است. أفطَرَ یعنی افطار کرد، مفطِر هم می‌شود خود شخص، مفَطِر، آن أکل است، آن شرب است، آن نمی‌دانم و بقیه‌ی مفَطراتی که وجود دارد. کذب بر خدا و رسول مثلاً هست؛ مفَطرش را می‌فرماید. حالا نمی‌دانم اگر فلان مفَطر را انجام داد، این جا نمی‌داند که آیا متعیناً صوم بر او واجب است؟ در از باب کفاره مثلاً شصت روز، روزه باید بگیرد یا؟ و یا این که نه، صوم یا اطعام ستین مسکیناً؟ پس بنابراین در این جا، در این که اطعام ستین مسکیناً وجوب تخییری دارد یا ندارد شکّ دارد، اگر شارع فرموده باشد صم ستین یوماً أو أطعم ستین مسکیناً، پس بنابراین ستین مسکیناً وجوب تخییری پیدا می‌کند و صوم هم وجوب تخییری پیدا می‌کند ولی احتمال هم می‌دهد فقط صوم متعیناً لازم باشد. هر که آن فلان مفَطِّر را انجام داد فقط صوم باید داشته باشد. پس امر دائر است بین این که صوم واجب است متعیناً یا نه، صوم یا اطعام ستین مسکیناً، پس این جا پای چه می‌آید در کار؟ پای وجوب تحریمیه هم در کار آمد. بله، این جا دوران امر بین تعیین و تخییر می‌شود. این هم صورت دوم؛

س: الان صلاة روز جمعه هم می‌شود این را

ج: بله؟

س: مثال برای این می‌شود صلاة ظهر؟

ج: اگر شکّی در تخییر بکنیم بله؛ که بر ما روز جمعه چه واجب است؟ اصلاً فقط ظهر واجب است حالا در عصر غیبت، ظهر فقط واجب است یا این که نه، ظهر یا نماز جمعه؟

فرضیه‌ی سوم این است که... و شقّ سوم این است که علم به وجوب تخییری، اصلش علم به وجوب تخییری را دارد، می‌داند وجوب تخییری وجود دارد اما بین دو عِدل را یقین دارد. نسبت به عِدل سوم شکّ دارد. یعنی می‌داند مثلاً اگر فلان کار را انجام داد، حتماً کفاره باید بدهد و این کفاره هم مخیر...، این که مخیر است بین این که ستین یوماً، صوم ستین یوماً به گردنش بیاید و آن را انجام بدهد یا ستین مسکیناً؟ نمی‌داند. این دوتا مسلم است. نمی‌داند آیا یک عِدل سومی هم دارد که آزادکردن عبد باشد؟ نمی‌داند. پس اصل وجوب تخییری مسلم است؛ اصل آن اما این که عِدل‌هایش منحصر در همین دوتا است یا یک سومی هم وجود دارد که بنده آزادکردن باشد؟ قهراً در این جا، در این که بنده آزادکردن وجوب دارد یا وجوب ندارد، شکّ دارد. وجوبش هم اگر باشد از چه سنخی است؟ وجوب تخییری است؛ پس شکّ در وجوب تخییری عتق عَدل دارد در این صورت و نمی‌داند این هم عِدل آن دوتا هست که نسبت به آن‌ها عالم است یا عِدل آن‌ها نیست؟ این هم یک صورت؛

 این جا دوران امر بین تعیین و تخییر دیگه نیست؛ مثل مثال این شقّ سوم، دوران امر بین تعیین و تخییر نبود دیگه؛ می‌داند وجوب که این جا هست، وجوب تخییری است. احتمال نیست به حسب فقه، به حسب ادله که این جا دیگه احتمال نمی‌دهد که مقلاً عتق رقبه وجوب تعیینی داشته باشد یا ستین یوماً، صوم ستین یوماً وجوب تعیینی داشته باشد یا اطعام ستین مسکیناً وجوب ...، این‌ها را می‌داند نیست؛ قطعاً نیست. اگر حکمی این جا هست، حکمی که در این جا هست حتماً تخییری است. إنما الکلام در این است که اضلاع این تخییر دوتاست یا نه، یک ضلع سومی هم دارد پس نسبت به ضلع سوم وقتی دست روی آن می‌گذاریم یعنی عتق عِدل در مثال ما، شکّ دارد این وجوب تخییری دارد یا ندارد؟

س: ؟؟

ج: بله؟

س: در اولی فرقش چه طوری می‌شود؟

ج: در اولی این است که اصلاً نمی‌داند، علم ندارد به این که یک وجوب تخییری در این جا وجود دارد.

س: ؟؟

س: مطمئنی هیچ تعیینی نیست ولی شکّ داری در تخییری

ج: آره، اصلاً شاید حکمی اصلاً نباشد. در اولی هم که شاید اصلاً هیچی نباشد. تعیینی که حتماً نیست، شاید تخییری هم اصلاً نباشد. ولی این جا می‌داند وجوبی هست. می‌داند آن وجوبی هم که هست، سنخش تخییری است. إنما الکلام در این که اضلاعش کدام‌ها هستند؟ در این شکّ کرد. این صورت سوم؛

صورت چهارم؛

صورت چهارم این است که اصل وجوب یک چیزی را می‌داند اما حالا شکّ دارد که این وجوب که هست، تعیینی است یا تخییری؟ مثلاً می‌داند که اگر فلان امر را مثلاً ظهاری اگر انجام شد، می‌داند این روزه باید بگیرد، وجوب روزه هست. حالا مثلاً دو ماه باید روزه بگیرد. این را می‌داند اما حالا نمی‌داند این وجوب روزه تعیینی است که دیگه عِدل ندارد یا تخییری است که عِدل دارد. پس به وجوب صوم که نگاه می‌کند، امرش دائر است بین این که، وجوب می‌داند این جا هست؛ جنس الوجوب را می‌داند هست، نوع الوجوب برای او مشکوک است که این وجوبی که این جا الان روی صوم است، وجوب تعیینی است یا وجوب تخییری است؟ آن وقت، وقتی می‌رود سراغ آن عِدل، عِدل محتمل که یا صوم مثلاً واجب است یا اطعام ستین؛ آن امر محتمل وقتی دست روی آن می‌گذارد، آن اصلاً علم به جنس الوجوب هم نسبت به او ندارد ولی شکّ دارد آیا این وجوب تخییری دارد یا ندارد؟ پس در این جور شک‌ها، در این جور موارد، یک طرف مسلّم وجوب هست، نوع آن معلوم نیست، یک طرف دیگر که آن عِدل مشکوک است، شکّ دارد در این که آیا وجوب تخییری دارد یا ندارد، اما یقین دارد که دیگه تعیینی نیست.

س: ؟؟

ج: نه،

س: فرقی نکرد. آن هم یک مفَطِری است، نمی‌دانم فقط صوم واجب است یا نه یک عِدلی دارد؟ مثلاً بر حسب آن صوم، یک عِدل دیگه در وجوب تخییری شکّ است؟ به حسب همان مفَطر، اطعام که می‌دانم واجب است، نمی‌دانم اگر آن باشد مخیراً است اگر نباشد معیناً است.

س: تکلیف را؟؟نمی‌داند

س: ؟؟ را الان بیانات مختلفی کردیم ولی معنون یکی است دیگه

ج: نه، دومی چه گفته این را در دومی؟

س: فرموده که مفَطری را انجام داده، نمی‌داند که فقط صیام واجب است یا نه می‌تواند یک اطعامی را هم در عِدلش قرار بدهد. بفرمایید دیگه

ج: نه، آن جا احتمال در دوم این بود که احتمال تعیینیت می‌داد.

س: این جا هم همین است دیگه،

ج: نه، این جا احتمال تعیین نمی‌دهد. داریم می‌گوییم احتمال تعیین نمی‌دهد این جا

س: یعنی می‌فرمایید آیا معیراً واجب است در فرضی که عِدل نداشته باشد یا عِدل هست، مخیراً واجب است؟

ج: نه، نه،

س: تمام شد دیگه

ج: بله، آن جا می‌داند تعیین هست؛

س: می‌داند این واجب است.

ج: می‌داند این واجب است 

س: نمی‌داند عِدل

ج: نوعش را نمی‌داند، می‌داند این واجب است. اما آیا این وجوبش به چه شکل است؟ این را نمی‌داند. وقتی که، که آیا این وجوبش تعیینی است یا تخییری؟ این را نمی‌داند. نسبت به این که حساب می‌کند مردد می‌شود. می‌آید نسبت به آن عِدلی که اگر تخییری باشد، او عِدلش خواهد بود،

س: نمی‌داند اصلاً وجوبی هست یا نه

ج: می‌رود نگاه به او می‌کند می‌گوید نمی‌دانم. حالا ممکن هم هست که این هم یک صورت؛ این که آقای آقا ضیاء این جوری فرموده: «الثانیه: الشکّ» که این الثانیه ایشان را ما الثالثه کردیم. «الشکّ فی کون الشیء واجباً تعیینیا أو تخییریاً مع العلم باصل وجوبه کما لو علم بالتعلق التکلیف بشیء بخصوصه کالعتق مثلاً و لکنه یشکّ فی شیء آخر فی أنه هل واجبٌ و عِدل لذلک حتی یکون ما علم وجوبه احد فردی الواجب المخیر أو أنه لیس عِدلاً له حتی یکون ذلک واجباً تعیینیا» تا آن اولی واجب تعیینی بشود. امرش دائر است بین این‌هاست. این سومی.

س: چهارمی

ج: حالا چهارم را هم عرض می‌کنم.

اما چهارم؛ «ما لو علم بالتعلق التکلیف بکل من العتق و الصوم مثلاً»، این را می‌داند. در این مثال‌هایی که ما می‌زدیم، نمی‌داند تکلیف به صوم تعلق گرفته یا نه؟ اما در این جا می‌داند که ایشان صورت چهارمی است که دارم عرض می‌کنم «‌ما لو علم بلتعلق التکلیف بکل من العتق و الصوم مثلاً و لکنه یشکّ فی کونهما واجبان تعینییان أو تخییریان» می‌داند این واجب است، این هم واجب است، این را به دست آورده اما شکّ او در این است که دوتای این‌ها واجب تعیینی هستند؟ یعنی الان خدای متعال دوتا کار به نحو تعیین به گردنش گذاشته یا این‌ها دوتا واجب تخییری هستند؛ یکی را انجام بدهد از دیگری کفایت می‌کند.

س: امکان دارد ؟؟ کفاره تخییری دارد یا کفاره ثلاث جمع دارد؟                           

ج: آره، تعیین، جمع هم نه،

س: جمع تعیین است دیگه؟

ج: نه، نه، جمع، جمعش واجب است ولی این جا که نمی‌خواهد بگوییم جمع واجب است. در آن جا اگر کفاره جمعی می‌شود که اگر همه را نیاورد اصلاً کأنه امتثال نکرده؛ جمع من حیث الجمع لازم است. این جا نه، این تکلیف تعیینی است. خودش امتثال دارد، خودش معصیت دارد. آن هم همین جور، یک واجب تعیینی است. خودش امتثال دارد، خودش معصیت دارد، حیث اجتماعش آن را شارع ملاحظه نکرده؛

س: یک تعیینیه هست، دوتا تعیینیه نیست. کفاره جمع یک تعیینی است این دوتا تعیینی است.

ج: بله، این جا یک تعیینیه جدا ؟؟ فلذا امتثال و عصیان جدا دارد. خلافاً با آن جا که که استطاعتش به این است که همه را با هم بیاورد و الّا نیاورد که هیچی نیاورده؛ این هم یک صورت است که به این شکل باشد.

صورت بعد این است که «ما لو علم بوجوب الشیء بخصوصه کالقرائه فی الصلاة» می‌داند یک چیزی واجب است. این عالم به این است که فلان شیء واجب است. می‌داند که اگر فلان امر را هم انجام بدهد، فلان کار را انجام بدهد، آن وجوب دیگه به گردنش نیست؛ ساقط می‌شود. این را هم می‌داند اما سرّ این کار را نمی‌داند چیست؟ آیا به خاطر این است که این وجوب تخییری است؟ یا به خاطر این است که آن یک مستحبی است که یسقط به الواجب، داریم دیگه، در فقه داریم مواردی که یک کاری مستحب است ولی به واسطه‌ آن مستحب، واجب ساقط می‌شود. یک امر مستحبی است موجب سقوط واجب می‌شود اگر شخص انجام داد. چرا؟ برای خاطر این که با، مثلاً در عالم سقوط این جوری است که وقتی این مستحب را انجام دادی، مصلحت آن واجب دیگه قابل استیفاء نیست. چون دیگه مصلحت آن واجب قابل استیفاء نیست، شارع می‌فرماید دیگه ساقط است.

س: ؟؟

ج: از چه ساقط بشود؟

س: از وجوبی که

ج: از وجوب واجب؟ آن وجوب شرعی ندارد و آن که شرط برای نماز هست، جامع است.       

آن وجوب شرعی ندارد و آن‌که شرط برای نماز هست جامع است این. حالا مثال فرضی بخواهید فرض کنید بله.

س: نماز جمعه مثلاً.

ج: حالا نماز جمعه هم به خدمت شما عرض شود اگر گفتیم مستحب است، کسی نماز جمعه بخواند مستحب است آن موجب سقوط نماز ظهر مثلاً می‌شود؛ مثال واقعی صددرصد من الان یادم نیست ولی داریم در فقه.

س: نماز جماعت که قرائت ساقط می‌شود ...

ج: این‌جا می‌‌دانیم، آن بدل است، یعنی امام می‌شود بدل این.

س: حاج آقا ... چیز باشد مثالش همین رفع اختلاف قبل از قضاوت، مثلاً یک مصالحه‌ای بکند حل اختلاف و این‌ها.

ج: حالا آن سالبه‌ی به انتفاء موضوع است. به خدمت شما عرض شود که حالا این...

س: غسل می‌شود حاج آقا؟ ....

ج: ممکن است بگوییم مثلاً شاید این‌جوری این را بتوانیم بگوییم، غسل جمعه اگر کسی انجام داد مثلاً غسل  واجب دیگر از گردنش ساقط می‌شود، شاید این‌جوری باشد.

س: ...

ج: داریم فرض می‌کنیم دیگر، شاید کسی حالا این‌جوری فتوا داده باشد. حالا این تصویر دارد بالاخره، یک فقیهی در یک مسأله‌ای می‌آید این‌جوری شک می‌کند، می‌داند که به حسب ادله می‌فهمد که این شیء واجب است، این لا اشکال، می‌داند اگر فلان کار را هم انجام بدهد این حتماً از گردنش ساقط است؛ اما شک می‌کند که وجه سقوط چیست؟ وجهش این است که وجوبش وجوب تخییری است بین آن ساقط و این فعلی که انجام داده، یا وجهش این است که نه، وجوب تخییری نیست آن وجوبش تعیینی است، آن‌که ساقط شده وجوبش تعیینی بوده؛ منتها این مستحبی است که باعث سقوط آن واجب می‌شود؛ یا نه، این بدل اوست نه مستحب است، این بدل اوست، شارع یعنی وقتی کسی این را انجام بدهد این را بدل او قرار داده، در عرض آن نیست که واجب باشد ولی بدل او قرار داده. مثل این‌که بعضی‌ها این‌جوری تصویر کردند در باب قاعده‌ی فراغ و تجاوز، زمانی که شارع واجب کرده نماز با رکوع است؛ حالا اگر کسی بعد از نماز شک کرد که در رکعت اول من رکوع انجام دادم یا ندادم؟ قاعده‌ی فراغ می‌گوید چی؟ «بلی قد رکعت» بنا بگذارید که رکوع کردید؛ حالا اگر درواقع این رکوع نکرده، پس یک نماز بی‌رکوع است؛ شارع این نماز بی‌رکوع را به‌جای نماز بارکوع قبول کرده، فلذا آن امر به نماز بارکوع که امر تعیینی بود تخییر نداشت که یا نماز بارکوع بخوان یا نماز بی‌رکوع این‌جوری که قاعده‌ی فراغ بر آن جاری می‌شود، تخییر این‌جوری نبود؛ آن‌که بر او واجب بود نماز بارکوع بود، الان که نماز بی‌رکوع خوانده درواقع و شارع فرموده «بلی قد رکعت» و فراغ جاری کرده است دیگر نمازی بی‌رکوع شارع این را به‌جای آن نماز بارکوع حساب می‌کند. پس یک مستحبی هم نیست که به جای واجب باشد، نه این به عنوان یک نماز واجب دارد از او قبول می‌کند. این‌ها صوری است که ما برای شک در وجوب تخییری داریم. حالا بعد از این‌‌که این توجه به این مسأله پیدا کردیم شیخ اعظم(رض) این‌‌جا یک عبارتی دارند، فرموده است که «الثالث: أنّ الظاهر...» صفحه 159، از این چاپ کنگره، «الثالث: أنّ الظاهر اختصاص أدلّة البراءة بصورة الشکّ فی الوجوب التعیینی، سواء کان أصلیّاً أو عرضیّا» حالا این وجوب تعیینی چه اصلی باشد مثل مثال‌هایی که زدیم، نماز ظهر، نماز صبح این‌‌ها، صوم شهر رمضان، این‌ها وجوب تعیینی اصلی دارد؛ «أو عرضیاً کالواجب المخیّر المتعیّن لأجل الانحصار» مثل واجب تخییری که در اثر این‌که یک عِدلش ممکن‌ الوجود نیست؛ وجود ندارد، منحصر شده و تعین پیدا کرده در این. مثل این‌که مخیر بود بین اطعام و آزاد کردن عبد، عبد دیگر در زمان ما سالبه‌ی به انتفاء موضوع است وجود ندارد و لذا اطعام می‌شود وجوب تعیینی نه تخییری اما بالعرض؛ ذاتاً این‌جوری نبود اما بالعرض این‌جوری شد. ایشان می‌فرماید که: ظاهر این است که ادله‌ی برائت اختصاص دارد به آن‌جایی که وجوب تعیینی باشد، حالا چه تعیینی بالاصل، چه تعیینی به این‌ شکل که در اثر انحصار، شده تعیینی.

«أمّا لو شک فی الوجوب التخییری و الإباحة فلا تجری فیه أدلّة البراءة» در این صورت ادله‌ی برائت جاری نمی‌شود. «لظهورها فی عدم تعیین الشی‏ء المجهول على المکلّف بحیث یلتزم به و یعاقب علیه» چرا ادله‌ی برائت در وجوب تخییری جاری نمی‌شود؟ فرموده برای این‌که ما ادله‌ی برائت را که نگاه می‌کنیم روی هم رفته این مضمون را دارد که این شیء‌ای که در آن شک کردی که واجب است یا نه؟ این به گردن تو نیست به جوری که باید حتماً آن را انجام بدهی و اگر ندهی معاقب می‌شوی، ادله‌ی برائت این را می‌گوید؛ می‌گوید آن چیزی که شک کردی در آن که واجب است یا واجب نیست در ظرف شک من به تو می‌گویم چی؟ می‌گویم این‌جور نیست که آن متعیناً به گردن تو باشد به جوری که باید ملتزم به آن باشی و اگر هم ملتزم نشوی و انجام ندهی عقاب می‌شوی. این مفاد ادله‌ی برائت است، تمام آیات، روایات همه ماحصل آن و آن‌چه که از آن درمی‌آید این بود؛ در موردی که در وجود تخییری شک می‌کنی آیا چنین چیزی است؟ قبل از این‌که ما به ادله‌ی برائت رجوع هم بکنیم می‌دانیم این چیزی نیست که متعیناً به گردن ما باشد و اگر انجام ندهیم عقاب می‌شویم؛ چرا؟ حالا فرض کنید نماز.... در عصر ما آقایانی که فتوا می‌دهند بین نماز ظهر و نماز جمعه وجوب تخییری است، بعضی‌ها هم می‌گویند در زمان حضور هم همین‌جور است؛ این وجوب تخییری است منتها در زمان حضور وجوب شرکت هست، اما کسی حالا اگر شرکت نکرد و نماز ظهر خواند، نمازش درست است، وجوب تخییری، دوتا تکلیف جداگانه از هم است؛ این دوتا واجب تخییری است بعد دیگر آقا اگر محقق شد باید شرکت کنید؛ کما این‌که این اواخر هم محقق خوئی همین‌جوری فتوا داده بود که نماز جمعه انعقادش لازم نیست اما اگر شد و شرایطش بود وجوب شرکت است. مرحوم آقای تبریزی هم همین بود نظرشان، اگر نماز جمعه منعقد شد واجب است شرکت بکنید؛ ولی واجب نیست بروید دنبال انعقادش و آن را منعقد بکنی در عصر غیبت؛ اما در عصر حضور بله انعقادش هم واجب است. حالا اگر کسی می‌داند شک دارد که آیا نماز جمعه وجوب تخییری دارد یا ندارد؟ ادله برائت می‌خواهد چه به او بگوید؟ می‌خواهد بگوید این‌جور نیست که این متعیناً به گردن تو باشد که اگر انجامش ندهید معاقب بشود، آن را هم نگوید طبیعت خودش همین‌جوری است، پس ادله برائت این‌جا می‌گوید این جا چه‌کار بکنیم؟ همینی که ما شک داریم در آن همانی است که اصل برائت هم می‌خواهد بگوید، پس اصل برائت نمی‌تواند این‌جاها را بگیرد. چون خودمان می‌دانیم که این جوری نیست که گردن‌گیر ما باشد و باید حتماً به آن ملتزم باشیم به انجام خودش که اگر نیاوریم عقاب می‌شویم، نه، اگر نیاوری ملتزم هم به آن نباشی بروی نماز ظهر هم بخوانی اشکال ندارد. شیخ اعظم به این بیان می‌فرماید ادله‌ی برائت این‌جا را نمی‌گیرد. آیا شیخ این بیان‌شان می‌خواهند در کل صور گفته شده و شقوق گفته شده پیاده کنند؟ اگر این را بخواهند بگویند خیلی چیز مستبعدی است از شیخ اعظم؛ چون آن صورت اول اول، آن چه بود؟ آن صورت اول اول این بود که ما اصلاً وجوب تعیینی را که یقین داریم نیست، فقط و فقط شک داریم وجوب تخییری این‌جا شارع جعل کرده یا نکرده؟ همین. ایشان می‌خواهد بگوید این‌‌جا هم برائت است، این‌جا هم برائت نمی‌آید؟ ما باید ملتزم باشیم برویم احتیاط بکنیم؟ چرا ادله‌ی برائت این‌جا نمی‌آوریم؟

س: به تخییری طرف دارد دیگر... چون همین در وجوب تخییریتش ...

ج: بالاخره باید یکی‌اش را انجام بدهند...، ایشان می‌گوید ادله‌ی برائت نمی‌آید یعنی باید یکی از عِدل‌ها را بروی انجام بدهی؟ آیا این تکلیف «ما لا یطاق» این تکلیف به غیر بیان نیست اگر من انجام ندهم؟ چه بیانی داری شما ای مولای من؟ این «ما حجب الله علمه عن العباد» نمی‌گیرد آن را؟ «رفع ما لا یعلمون» نمی‌گیرد آن را؟ «کل شیء مطلق حتی یرد فیه امر او نهی» نمی‌گیرد او را؟ بالاخره من در این وجوب شک دارم؛ اگر شارع، شک کرده، همین‌طور الان ما همین‌طور شک هم می‌کنیم دیگر، احتمال می‌دهیم مثلاً روز ششم شعبان لعل بر ما به نحو تخییر لازم است یا روزه بگیریم یا صدتا صلوات بفرستیم. اگر آدم شک کرد این‌‌جا برائت جاری نمی‌شود آقا؟ یا روزه را بگیر یا صدتا را بفرست. اگر برائت جاری نشود باید دیگر از این دوتا کار را انجام داد دیگر؛ این آیا ایشان ملتزم به این هستند؟ فلذا مرحوم آقای آخوند در حاشیه فرموده اگر چه ظاهر عبارت مرحوم شیخ این است که بله حتی در این موارد برائت جاری نمی‌شود ولکن این ظاهراً مرادش نیست، مراد ایشان کجاست؟ آن صوری است که اصل وجوب محرز است در آن، از این صوری که شمردیم آن صوری که اصل وجوب در آن محرز است، آن‌جا را می‌خواهد بفرماید؛ اما در آن‌جایی که اصل وجوب اصلاً محرز نیست فقط شک داریم به نحو شبهه‌ی بدویه‌ی حکمیه که آیا وجوب تخییری را شارع این‌جا جعل کرده یا نکرده؟ هیچ وجوبی هم برای‌مان روشن نیست، روی هیج عِدلی از آن.

س: شک‌ در مکلف‌به می‌شود....

ج: نه، شک در تکلیف است، مکلف‌به را شک نداریم، نمی‌دانیم یکی از این دوتا... مکلف‌به را می‌دانیم اگر تکلیفش تخییری باشد به این دوتاست؛ پس بنابراین شک در مکلف‌به نداریم، شک در اصل تکلیف داریم.

فلذا آقای آخوند قدس‌سره فرموده «ظاهره و إن کان یوهم انّه لا مجال لأصالة البراءة فیما لو شکّ فی أصل توجّه الخطاب التّخییری‏» در اصل خطاب التخییری اگر شک کردید ظاهر عبارت شیخ این است که آن‌جا هم برائت جاری نمی‌شود «إلاّ انّه غیر مقصودٍ جزماً، بداهة عدم التّفاوت فی قاعدة قبح العقاب بلا بیان و غیرها من أدلّة البراءة بین الوجوب التّخییری و التّعیینی‏» فرقی نمی‌کند، هر دوی آن «رفع ما لا یعلمون» می‌گیرد، «ما حجب الله» هر دوی آن هست، می‌گیرد؛ «و إنّما المقصود» مقصود شیخ «انّه لا مجال لها» لها یعنی لأدلة البرائة «بعد العلم بتوجّه أصله‏» یعنی اصل وجوب را توجه کرده به این امر، به این فعل «لو شُکّ فی کیفیّته، و انّه» و این‌‌که آن توجه «على نحو التّعیین‏» است «بأن یکون متعلّقاً بغیر ما شکّ فی وجوبه و إباحته‏» که متعلق بخصوص این است «أو على التّخییر بأن یکون متعلّقاً به أیضاً» یعنی علاوه بر این‌که بر او متعلق است به این هم متعلق است. پس این‌جاها مقصودش است، که البته عبارت آقای آخوند قدس‌سره هم جامع همه‌ی شقوق نیست، بعضی از شقوق است گفته شده را دارد می‌گیرد. بنابراین چرا ایشان می‌فرماید؟ چون می‌فرماید این امر بدیهی است، شیخ می‌شود شیخ با این عظمت این توجه به این نداشته باشد، پس مقام شیخ خودش قرینه می‌شود؛ حالا من عرض بکنم علاوه بر این مقام شیخ، تعلیلی هم که شیخ فرموده همین‌طور است؛ تعلیلی هم که شیخ فرموده این در آن‌جا نمی‌آید، چون ما در وجوب تخییری این بیان شیخ برای عِدل است که نگاهش می‌کنیم، بیان شیخ می‌آید که ما ملتزم به انجام این نیستیم، اما جایی که اصل وجوب تخییری را می‌دانیم ما به آن اصل که باید ملتزم باشیم؛ آن‌که عبارت ایشان شارع می‌فرمود این‌جور نیست که من متعیناً به این باید ملتزم باشم و اگر نیاوردم بر او عقاب می‌شود؛ این برای کجاست؟ تطبیقش کجاست؟ وقتی دیگر عِدلی نگاه می‌کنیم؛ اما اگر نگاه کنیم به اصل وجوب که اصلاً وجوب این‌جا هست یا نه؟ بله، من باید به این وجوب ملتزم بشوم آن را امتثال کنم؛ منتها امتثال وجوب تخییری به چه است؟ به این که یکی از عِدل‌ها را بیاورند. بنابراین تعلیلی هم که شیخ فرموده است خودش نشان می‌دهد که همه‌ی صور مقصودشان نیست. آقای آقاضیا قدس‌سره چون این بحث را متأسفانه در این‌جا معمول اصولیین مطرح نکردند؛ آقای‌ آقاضیا هم تبعاً لشیخ مطرح فرموده، خوب هم بحث کرده، مفصل هم بحث کرده؛ فرموده این انصراف دارد عبارت شیخ قدس‌سره از «اما الصورة الأولی فلا ینبغی الاشکال فی جریان البراءة فیها بل و یمکن دعوی انصراف کلام الشیخ قدس‌سره عن هذه الصورة فی منعه عن جریان البراءة».

 مطلب دیگر این است که مرحوم سید در حاشیه و عده‌ای فرمودند این بحث این‌جا همان بحث تعیین و تخییر است، بنابراین لازم نیست این‌جا مطرح بشود، می‌شود در همان بحث تعیین و تخییر مطرح کرد؛ از شقوقی که بیان کردیم روشن شد که همه‌ی صور آن بحث تعیین و تخییر نیست و داخل در آن‌جا نمی‌شود. عده‌ای آمدند این مسأله را در ذیل اقل و اکثر ارتباطی مطرح کردند، عده‌ای در این‌‌جا مطرح کردند و چون بحث درست این مبحث احتیاج دارد به این‌که حداقل دو هفته ما بحث بکنیم، چون حرف خیلی در آن هست هر صورتی را بخواهیم بحث بکنیم فلذا ما این را احاله می‌دهیم و واگذار می‌کنیم به همان‌جا که دیگر چون فرصت این مقدار را نداریم، بنابراین به همین مقدار در این‌جا بسنده می‌کنیم.

وصلی الله علی محمد وآل محمد.

Parameter:17369!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 36
تعداد بازدید روز : 273
تعداد بازدید دیروز :133
تعداد بازدید ماه جاری : 3107
تعداد کل بازدید کنندگان : 791408