28 مرداد 1402 | 03 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

برائت _ جلسه 052

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیّما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

بحث در جایی بود که یعنی قسم ثانی که مولا امرش را، نهی‌اش را برده است روی طبیعت ولی قرینه قائم است به این‌که صرف الوجود منهیّ عنه هست یا اول الوجود به تعبیر دیگر منهیّ عنه هست. گفتیم در این‌جا که آیا باید احتیاط کرد یا برائت جاری می‌شد دو قول هست، قول اول احتیاط بود که آن را تقویت کردیم؛ قول دوم برائت است که محقق خوئی قدس‌سره در مصباح الاصول و عده‌ای از اعاظم این قول دوم را انتخاب فرمودند. حجت این قول دوم این است که مقام داخل در اقل و اکثر ارتباطی است و در باب اقل و اکثر ارتباطی چون اقوی جریان برائت است از ا کثر این‌جا هم همین‌طور است؛ توضیح مطلب این‌که در این مواردی که مولا می‌گوید مثلاً لا تذکّر اسمی فی الملأ، نام مرا در ملأ نبر، این معنای این عبارت چه هست؟ این هست که می‌خواهد نشناسند که او در این محفل وجود دارد و الا اگر یک بار برده شد و دیگر فهمیدند مردم که او هست برای او مهم نیست که حالا صدبار هم دیگر نامش را ببرند. این‌جا درواقع وقتی می‌گوید «لا تذکّر اسمی فی الملأ» این نهی در حقیقت گسترده می‌شود روی تمام مصادیقی که ممکن است اول وجود واقع بشود. هر مصداقی که می‌تواند اول وجود باشد یا صرف الوجود آن طبیعت به آن محقق بشود این نهی بر روی آن‌ها گسترده می‌شود. حالا این فردی که این شخص شک دارد، این عبد شک دارد که این هم نام مولا هست یا نیست؟ پس شک می‌کند که آن نهی آیا بر روی این نام هم گسترده شده است یا گسترده نشده؟ بنابراین درحقیقت شک در وجود تکلیف در این مورد دارد و هرجا شک در وجود تکلیف داشتیم برائت جاری می‌شود. مثلاً دو سه‌تا از عناوین را می‌داند که اسم مولا هست، نام مولا هست، می‌داند مثلاً اسمش مثلاً محمد است، کنیه‌اش مثلاً ابوالمکارم است، لقبش مجدالدین است، این‌ها را می‌داند، یک چیز دیگر را نمی‌داند این هم آیا از لقب‌های او هست یا نه؟ دیدید که ائمه(ع) هفت هشت ده‌تا گاهی لقب دارند، گاهی چندتا اسم دارند، گاهی چندتا چیز دارند، این مرسوم است، حالا این مولا هم شاید این‌جوری باشد. یا در این مثالی که آن روز می‌زدیم مولا گفته است که مفّطِر از حلق تو پایین نرود، آب پایین نرود؛ حالا مسواک زده و چند بار هم آب دهانش را ریخته، حالا شک دارد این الان این تری که در دهانش احساس می‌کند این آب است یا بزاق دهان است؟ پس بنابراین شک می‌کند که آن اول وجود صرف الوجود مفّطر را نهی کرده دیگر، و الا وقتی یک مفطری خورد دیگر بقیه نهی ندارد از باب صوم، اگر داشته باشد از باب دیگری است که احترام شهر رمضان باشد ولی صوم که دیگر صوم نیست دیگر باطل شد. این‌جا شک دارد که این لا تأکل، لا تشرب شامل این فرد هم الان می‌شود یا نمی‌شود؟ اگر این آب باشد شاملش می‌شود، آب نباشد شاملش نمی‌شود، پس برائت جاری می‌کنیم. ولذا در مصباح الاصول فرموده که «لأنّ الشک فی المصداق فی هذا الفرض شکّ فی تعلّق التکلیف الضمنی به» این‌ها به تمام افراد تعلق می‌گیرد ضمناً، حالا شک داری این نهی ضمنی به این فرد هم تعلق می‌گیرد یا نه؟ «فیرجع إلى البراءة، إذ لا اختصاص لها بالتکالیف الاستقلالیة» مسأله‌ی برائت که برای تکالیف استقلالی نیست که شک دارم شرب تُتن حرام است یا نه؟ فقط این‌جا بگوییم برائت جاری است؛ نه در تکالیف ضمنی و غیر استقلالی هم هست که این فرد، این فرد، این فرد، این فرد این‌جا هم برائت جاری می‌شود یا در نماز شک می‌کنیم قنوت جزء نماز هست یا نه؟ این‌جا هم برائت جاری می‌کنیم از قنوت که تکلیف ضمنی است دیگر. این فرمایش کسانی است که می‌گویند در این‌جا برائت جاری می‌شود.

خب از بیانی که در تقویت احتیاط گفتیم، جواب این فرمایش روشن می‌شود و درحقیقت می‌شود گفت این فرمایش خلط است بین متعلَّق تکلیف و ما ینطبق علیه التکلیف؛ آن‌جایی که ما می‌گوییم برائت جاری می‌شود در اقل و اکثر ‌آن‌‌جایی است که ‌آن تکلیف یعنی آن وجوب، آن حرمت نمی‌دانیم متعلقش این اقل است یا اکثر است؟ متعلَّقش، یعنی آن‌ چیزی که تکلیف روی آن می‌آید مثل نماز، نماز وجوب می‌آید روی چی؟ روی صلاة، این صلاة مردد شد بین این‌که ده جزء دارد یا یازده‌ جزء دارد، می‌گوییم ده جزئش مسلّم است جزء یازدهم که مثلاً قنوت باشد مشکوک است،  خود این تکلیفی که دارد می‌آید این وجوبی که دارد می‌آید باید روی یک چیزی تعلق بگیرد، به یک چیزی تعلق بگیرد این وجوب؛ این مردد اگر شد ما یتعلق به الوجوب، ما یتعلق به الحرمة اگر مردد شد بین اقل و اکثر در آن‌که مشکوک است برائت جاری می‌شود. اما اگر متعلق روشن شد ما ینطبق علیه المتعلق مردد شد، این‌جا دیگر برائت جاری نمی‌شود، تکلیف را می‌دانیم متعلقش را هم می‌دانیم، ما ینطبق علیه‌اش، شک در ‌آن داریم، این‌جا باید چه‌کار کنیم؟ باید احتیاط کنیم شک در اشتغال یقینی برای ما مسلّم شده، آن‌جا اصلاً اشتغال معلوم نیست چون اشتغال به آن می‌آید که تکلیف به آن تعلق گرفته.

س: به نوعی انحلال است آن‌جا دیگر؟

ج: بله؟

س: به نوعی انحلال به همان اجزاء است دیگر.

ج: بله دیگر، چون روی این اجزاء رفته خود تکلیفی که از طرف مولا انشاء شده، وجوبی که انشاء شده، حرمتی که انشاء شده، آن‌جا نمی‌دانیم الان روی چه تعلق گرفته؟ روی این ده جزء است بلاقنوت یا نه، روی این ده جزء نه، اضافه‌ی قنوت که می‌شود یازده‌تا؟ این را نمی‌دانیم، پس نمی‌دانیم تکلیف مولا به چه تعلق گرفته، برائت جاری می‌کنیم، می‌گوییم نمی‌دانیم به این جزء تعلق گرفته یا تعلق نگرفته. آن‌جا که برائت جاری می‌کنیم در اقل و اکثر ارتباطی درواقع به این برمی‌گردد؛ اما در این‌جا، در ما نحن فیه می‌دانیم تکلیف مولا، نهی مولا از چه هست؟ صرف الوجود است، اول وجود است، در این که شک نداریم که؛ حالا این صرف الوجود و اول وجود را نمی‌دانیم آیا بر این هم منطبق هست یا نیست؟ پس در خود تکلیف شک نداریم که یک وجوبی یا حرمتی از طرف مولا جعل شده، در متعلَّق آن هم شک نداریم، این‌ها که مربوط به مولا است هیچ شکی در آن نداریم، بعد از این‌که حالا می‌دانیم متعلق تکلیف چه هست، شک می‌کنیم که این مصداقش هست یا نه؟ آن‌جا باید چه‌کار کنیم؟ آن‌جا برائت جاری می‌کنیم. اما در ما نحن فیه این‌چنین نیست که، در ما نحن فیه می‌دانیم مولا فرموده است که صرف الوجود این طبیعت را نیاور، صرف الوجود که معنایش برای ما روشن است یا اول وجود که معنایش برای ما روشن است، در خود حدود و ثغور متعلق تکلیف که صرف الوجود باشد شبهه‌ای نداریم، این مفهوم برای ما به سراسر وجوده روشن است معنایش چه هست، نمی‌دانیم بر این تطبیق می‌شود یا تطبیق نمی‌شود و چون نمی‌دانیم بر این تطبیق می‌شود یا نمی‌شود پس اگر این فرد را بیاوریم نمی‌دانیم تکلیف مولا را که گفته صرف الوجود را نیاور امتثال کردیم یا امتثال نکردیم.  بنابراین....

س: ... صرف الوجود را یک معنای دیگر می‌گیرند...

ج: بله؟

س: صرف الوجود یک معنای دیگر می‌گیرند که با توجه به آن ممکن است قائل به برائت بشود، آن وجود ساری در تمام افراد ماهیت...

ج: این صرف الوجود که نیست که...

س: بعضی‌ها این‌جوری معنا می‌کنند.

ج: حواله‌شان به همان که معنا می‌کنند. فرض این است که ما داریم این‌جا، حالا اصطلاحی قرار داده، کسی حرف، داریم این حرف را می‌زنیم ما در مقابل او داریم می‌گوییم، این صرف الوجودی که این‌جا هم محقق خوئی فرموده، خودش تصریح فرموده است در این‌‌جا، هم دیگران فرموده‌اند صرف الوجود این‌جا یعنی همان اول وجود، این را در مقابل وجود ساری قرار دادند؛ چطور شما می‌فرمایید این است؟ یک کسی یک جایی گفته من نمی‌دانم چه کسی گفته یک جایی! این آقایان که صرف الوجودشان در مقابل این است؛ چون این در مقابل آن قرار دادند این صرف الوجود این‌جا یعنی این؛ ما در لفظ هم که صحبت نداریم، صحبت ما در این واقع این مسأله است که اگر مولا، آن‌که نهی از طبیعت کرده این است  که اول وجودی که از این طبیعت سر می‌زند منهیّ است و الا اگر آن اول وجود سر زد دیگر به بقیه‌اش کاری نداریم درست؟ این‌جا داریم صحبت می‌کنیم، حرف‌ها در این‌جا هست به عنوان صرف الوجود حالا کسی یک چیز دیگری گفته باشد آن مربوط به خودش است، یک جعل اصطلاحی کرده که این اصطلاح خلاف آن چیزی است که دارج در اصول و فرمایشات بزرگان اصول هست.

س: استاد ادله‌ی برائت این چنانی است و فقط می‌خواهد یک باری را از دوش مکلف بردارد، حالا این شبهه در هرجا باشد یعنی اطلاق دارد از بالا گرفته تا مرحله‌ی کفی‌ترین حالت که بشود بحث مصداق، شبهه دارد فقط....

ج: شبهه‌ی چه دارد؟

س: در هرجا که شبهه داشته باشد...

ج: پس شما بفرمایید اگر نمی‌دانم نماز را...

س: تقسیم کردیم به متعلَّق و......

ج: خیلی عالی است شما حتماً همه‌ی عالم مقلّد شما خواهند شد اگر رساله بدهید. چون می‌گویید همین که شک کردید نماز ظهر خواندی یا نه؟ اشکال ندارد، لازم نیست دیگر؛ چرا؟ شک داری  دیگر. بابا آن‌جایی است که شک در تکلیف بکنی خدا توسعه داده نه شک در تکلیف کردی، نکردی، نمی‌دانی انجام دادی یا ندادی! «رفع ما لا یعلمون» یعنی آن تکلیفی که نمی‌دانی، «ما حجب الله علمه عنه» یعنی آن تکلیفی که نمی‌دانی و هکذا؛ نه این‌که تکلیف را می‌دانی متعلَّقش هم می‌دانی حالا نمی‌دانی انجام دادی یا نه؟ این‌جا هم برائت است؟ خدا فرموده بگو انجام دادم؟ بله اگر او بفرماید که خیلی، اشکالی ندارد، بفرماید هر وقت در شک در امتثال تکلیف هم اگر شک کردید بنا بگذارید تکلیف را انجام دادید، حرفی نیست او بفرماید ولی نفرموده، نه دلیل لفظی بر این وجود دارد، نه اجماعی بر این وجود دارد، نه دلیل عقلی در این‌جا پیاده می‌شود، این‌جا شکش اشتغال است دیگر، اشتغال یقینی یقتضی البرائة الیقینیة؛ این‌جا می‌خواهیم بگوییم این‌جوری است، ما می‌دانیم شارع به ما چه گفته، در متعلق تکلیفش که شک نداریم، در خود تکلیف که شک نداریم، در متعلق تکلیفش که شک نداریم، پس بنابراین شک ما برمی‌گردد به این‌که امتثال کردیم یا امتثال نکردیم؟ و این را نباید قیاس بکنیم به آن‌جایی که محقق خوئی قدس‌سره فرموده که تکلیف ضمنی نمی‌دانیم شاملش شده یا نه؟ آن‌جا درست است که نمی‌دانیم تکلیف ضمنی شاملش شده یا نه؟ ولی اگر تکلیف رفت روی یک مرکبی و نمی‌دانیم آن مرکب چند جزء دارد؟ بله این همین حرف‌هایی است که در اقل و اکثر ارتباطی زده می‌شود که اصلاً نمی‌دانیم متعلق تکلیف دارای چند جزء است، آن قدر متیقنش می‌دانیم تکلیف آمده روی آن، در مازادش شک داریم تکلیف آمده روی آن، برائت جاری می‌کنیم، آ‌ن‌جا درست است؛ چون شک در متعلَّق داریم، اما این‌جا ما شک در متعلق نداریم، متعلق را که می‌دانیم چه هست، صرف الوجود است؛ شک در منطبق علیه‌اش داریم، در تطبیقات خارجی‌اش داریم، هرجا تکلیف روشن بود، متعلقش روشن بود شک در تطبیقات خارجی‌اش اگر داشتیم در این موارد عقل می‌گوید باید احتیاط بکنیم، مگر این‌که مولا بیاید بفرماید چی؟ همان‌جور که آن روز عرض کردم مولا بیاید بفرماید این‌جا من می‌گویم لازم نیست، این آن فرد نیست، یک تعبدی به خرج بدهد، آن اشکالی ندارد؛ همین‌جور که در مثالی هم که شما زدید اشکالی ندارد. بگوید هر کس شک کرد ساعت چهار بعدازظهر که نماز ظهرش را خوانده یا نخوانده، اگر یقین داشت نخوانده بله باید برود بیاورد، اگر شک داشت بگو «بلی قد صلّیت» مثل این‌که آن‌جا فرموده «بلی قد رکعت» این‌جا هم بفرماید بگو «بلی قد صلّیت». مثل این‌که به وسواس فرموده، به وسواس فرموده چی؟ آدمی که وسواسی است می‌گوید بگو نماز خواندم، آدمی که کثیرالشک است می‌گوید بگو نماز خواندم تا این‌که او را درمان کند از این حالت بیاورد بیرون، می‌گوید بنا بگذار خواندم؛ بله این‌جا هم اشکالی ندارد ولی صحبت این است که دلیلی بر این مسأله نداریم، عقل که این‌جا نمی‌گوید اصلاً، برائت عقلی که اینجا اصلاً راه ندارد، اگر باشد می‌شود برائت شرعی، برائت شرعی ادله‌اش قاصر است از این‌که در این صورت را شامل بشود برائت شرعی ثابت بشود. این بحث تمام شد راجع به این قسم بحث تمام شد.

س: در مورد موضوع من شک نمی‌کنم که این اول وجودمان هست یا نه؟ من شک می‌کنم این آب است یا خمر است، در مورد خود موضوعات شک در حکم ما می‌دانیم تکلیف هست اما شک در خمریت یا در آن مثلاً نام مولا بودن دارم یا ندارم، یعنی شک می‌کنم این از نام مولا هست یا نیست، شک ندارم که حرام است یا حرام نیست...

ج: نه، شک می‌کنی که این نام مولا هست یا نه یعنی شک می‌کنید این اول وجود آن می‌شود یا نمی‌شود؟

س: این شک دوم است، شک اول....

ج: بله و روشن است که شک می‌کنیم نام او هست یا نه؟ پس درنتیجه‌ی این شک می‌کنم...

س: حالا اگر نام مولا نباشد هیچ، پس ما باید مشخص بکنیم این شکی که به این نام خورده آن را درست بکنیم بعد بیاییم اول وجودمان را، حکم را درست بکنیم.

ج: نه لازم نیست به این، همین که شک داریم ما باید احراز کنیم آن چیزی را که امر روی آن برده انجام دادیم...

س: اصل منقّح موضوع می‌خواهند بفرمایند

ج: نه، اصل منقّح که این جا نداریم. چه اصل منقّحی داریم؟ اگر داشته باشیم یک جایی؛ بله استصحاب مثلاً می‌کنیم که این چیه؟ استصحابی باشد که این قبلاً آب نبود، حالا هم آب نیست فرض کنید؛ بله، حرف ما در جایی است که ما اصل منقّح موضوع نداشته باشیم، آن جا محل کلام است و الّا جایی که احراز وجدانی داریم یا احراز تعبدی داریم به این که این فرد، فرد نیست، آن جا که محل کلام نیست. محل کلام در جایی است که یک فردی مشکوک است و این نسبت به او ما هم شکّ وجدانی داریم و شارع هم تعبدی نفرموده به این که این فرد نیست یا هست، هیچ! این جا هم می‌خواهیم بگوییم که آیا وظیفه‌ات چیست؟ برائت است یا اشتغال و احتیاط است؟ این جا است. پس تکلیف را می‌دانیم؛ مثل این که شما بفرمایید که یک کسی در نماز ظهر یک وضویی گرفته، شکّ می‌کند که آیا من وضو اصلاً گرفتم یا وضو نگرفتم و نماز خوانده. حالا می‌تواند اکتفاء به این نماز کند یا نه؟ شما بگویید آقا ‌اول باید اثبات کنی که وضو نگرفتی؟ نه، همین که شکّ داری این بالاخره وضو گرفته بوده و این نماز را خوانده یا نه؟ البته بعد از نماز شکّ نکند ها که قاعده فراغ داشته باشد؛ این جا چیه؟ این جا تکلیفش مسلم است. شکّ در فراغ دارد، «اشتغال یقینی یقتضی البرائة الیقینیه».

س: اشکال شما به کبرای ایشان بردی یا صغرای ایشان؟

ج: به صغرا است دیگر یعنی تطبیق حرف در اقلّ و اکثر ارتباطی به این جا، این درست نیست؛ چرا؟

س: چون این ارتباطی نیست؟

ج: چون این جا ارتباطی نیست. ارتباطی هست نه، اقلّ و اکثر هست ولی اقلّ و اکثر چیه؟ تطبیقی است نه اقلّ و اکثر در متعلق حکم باشد. آن جا که اقلّ و اکثر در متعلق حکم باشد، آن حرف آن جا می‌آید، آن جا درست است که نمی‌دانیم اصلاً تکلیفی که از مولا صادر شده روی چه رفته؟ روی تمام این اجزاء رفته یا روی بعض آن رفته؟ این جا نسبت به آن جا که شکّ داریم برائت جاری می‌کنیم. چون اصلاً نمی‌دانیم تعلق تکلیف به او شده یا نشده، «رفع ما لا یعلمون» نمی‌دانیم اصلاً به این تعلق تکلیف شده یا نه، اما جایی که متعلق تکلیف را می‌دانیم، می‌دانیم چیه متعلق تکلیف؟ می‌دانیم اول وجود است، می‌دانیم صِرف الوجود است، این را می‌دانیم. در صِرف الوجود که شکّ نداریم که معنای آن چیه، در چه شکّ داریم؟ در مصداق و تطبیق آن شکّ داریم. وقتی در مصداق و تطبیق شکّ داریم پس اشتغال یقینی معلوم می‌شود. ما به این اشتغال داریم. با انجام این آیا از آن اشتغال بیرون آمدیم یا نه؟ شکّ پیدا می‌کنیم، پس باید احتیاط بکنیم.

س: سختی تطبیق کمتر از آن رسیدن خودِ در مورد مولا نیست، مولا در آن بحث قائل به برائت شد، در بحث برائت، بعد از آن هم به چه دلیل عقلی ما می‌آییم اشتغال را در آن جایی که بحث متعلق روشن بشود آن جا دیگر بگوییم اشتغال این جا ایجاد شد، دیگر جاری نمی‌شود، ادامه پیدا نمی‌کند به بحث تطبیق، به چه دلیل عقلی ما آن جا تحقق می‌کنیم و قائل به اشتغال می‌شویم و با توسط به همین اشتغال می‌گوییم الان تکلیف آمد... و تکلیف هم در نهایت مجموع از این تطبیق و رسیدن امر مولا، مجموع این‌ها به یک نگاهی می‌شود تطبیق...

ج: دیگه این‌ها، شما این مبانی که شما می‌فرمایید مبانی مختص به خودتان است دیگه، حالا وقت را نگیرید.

س: حاج آقا ببخشید، بیان محقق خوئی را جوری می‌شود توضیح داد که برگردد شکّ به اصل تکلیف، به این بیان که ما در عامّ استغراقی گفتیم چه می‌شود؟ این نهی‌ای که می‌آید مثل گندمی که پاشیده می‌شود پخش می‌شود، این جا هم عامّ بدلی است. فرق آن یعنی آن جا عامّ استغراقی بود این جا عامّ بدلی است. یعنی در حقیقت ما نهی از این داریم؛ یک فردی که قبل از او فرد دیگری انجام نشده و این پخش می‌شود، حالا ما نمی‌دانیم این مصداقی فردی که قبل از آن فرد دیگری انجام شده هست یا نیست؟

ج: این جا اصلاً مولا مشت نکرده پخش کند.

س: چی؟

ج: این جا مولا مشت نکرده پخش کند

س: چرا، ولی به صورت بدلی یعنی

ج: نه، نه،

س: همه افراد ما لم مثلاً فعلت قبله فلها...

ج: نه، آن تطبیق است که، شارع، مولا آن جوری گفته، گفته آقا لا تفعل اول وجو را، همین!

س: دیگه

ج: نمی‌تواند بگوید لا تفعل اول وجود را؟

س: چرا می‌تواند

ج: این که بله، این معنایش معلوم نیست اول وجود یعنی چه؟

س: مگر آن جا معنی‌اش معلوم نبود؟

ج: کجا؟

س: مثلاً می‌گفتی لا تشرب الخمر، خمر معنی‌اش معلوم نیست؟

ج: بابا، آن جا گفتیم قرینه، ما این‌ها را داریم می‌گوییم قرینه انحلالی است.

س: انحلالی را فرمودید، این جا هم انحلال است دیگه

ج: انحلال نیست این جا، رفته روی عنوان واحد تکلیف را برده، گفته اول وجود را، من حالا کدام اول وجود می‌شود به من چه ربطی دارد؟ به مولا چه ربطی دارد؟ آن امر خارجی است

س: ما شنیدیم آن جا ... الان می‌شود این جا هم بگویی که مولا چه ربطی دارد که کدام خمر است؟

ج: کجا؟

س: در آن جایی که می‌گوید لا تشرب الخمر،

ج: بله، ربط ندارد آن جا هم، آن جا هم ربط ندارد. ولی روی

س: باشد، پس نباید این... استدلال کنید که ربطی ندارد

ج: ولی آن جا تکلیف را برده روی هر فرد واقعی، گفته هر دانه دانه خمر، من چی؟ من کار ندارم این خمر است یا نه، ولی من حکم را بردم روی چی؟ روی هر خمر واقعی، تک تک، هر کدامش به دیگری ربط ندارد. پس بنابراین آن جا این جوری است. آن جا چون تکلیف انحلالی است؛ یعنی به جای این که مولا میلیاردها بار بگوید لا تشرب هذا، لا تشرب هذا، لا تشرب هذا، یک عنوان جامع در نظر گرفته، گفته لا تشرب الخمر، قرینه می‌خواهد بگوید که بله، چون خمر هر دانه، هر قطره قطره‌ای از آن چیست؟ آن مفسده ملزمه را دارد، پس بنابراین مولا وقتی می‌گوید لا تشرب الخمر، هم قطره قطره خمرها را مقصودش هست. پس بنابراین قرینه قائم است که یعنی این حرام است، این حرام است، امتثال و عصیان این ربطی به امتثال و عصیان این ندارد و هکذا و هکذا، آن وقت یک مایع مشکوکی، پس من اصلاً نمی‌دانم مولا نهی این کرده یا نه؟

س: حاج آقا، الان ببخشید، من عذر می‌خواهم، الان نمی‌شود مولا این جوری نهی کند بگوید، روی همه افراد می‌خواهد نهی بکند، بگوید مثلاً این را نخور، این را نخور، این را نخور، اما همه آن‌ها شرط دارند، اگر قبلش یک فرد دیگری از این ماهیت را انجام نداده باشد، می‌خواهد از همه این‌ها نهی بکند؟ مثل مثلاً در آن مثالی که می‌گوید مفّطر را انجام نده می‌خواهد همه را بگوید، نهی کند اما شرط دارد، قبل از آن، فردی از این ماهیت، مثلاً قبل از آن آب نخورده باشد، می‌خواهد همه این‌ها را بگوید؟ می‌آورد می‌گوید

ج: خروج از بحث است.

س: نه، خروج از بحث نیست

ج: چرا

س: این دقیقاً همان است دیگه

ج: خروج از بحث است. حالا چرا؟ چرا خروج از بحث است؟ چون بله، چون این جا باز انحلالی است منتها هر کدام مشروط است. این که، مثالی که شما می‌زنی انحلالی مشروط است، فرض این است که ما گفتیم قرینه داره این که او دارد می‌خواهد عنوان اول وجود را نهی کند. نه به نحو انحلال مشروطاً بعدم دیگری، بگوید این مشروط به ...

س: انحلال ... اول وجود به این برمی‌گردد.

ج: به این برنمی‌گردد

س: چرا، اول وجود یعنی

ج: این به لحاظ مولا توقف دارد که چه کار بکند؟ این‌ها که انحلال است اما اگر این جوری نگفت، حکم را برد روی عنوان اول وجود، صِرف الوجود، گفت من صِرف الوجود این را نهی می‌کنم همین! آیا کجای این تکلیف مولا مشکوک است؟ کجای آن ما شکّ داریم؟ در معنای صِرف الوجود شکّ داریم؟ نه، مثل این گه گفت آقا من از تو می‌خواهم لعن را نکنی به مؤمن، لعن مؤمن حرام است. لعن را شکّ داری چیه؟ نه، معنی لعن که معلوم است چیه، پس این جا هم صِرف الوجود را معنا کرده، صِرف الوجود که من می‌دانم معنایش چیست، اول وجود که می‌دانم معنایش چیست، در تطبیق به خارج شکّ دارم. بنابراین تطبیق مسلم است. در مقام تطبیق من شکّ می‌کنم. این و تمام این مواردی که شما می‌فرمایید در این موارد، نه نظر به خارج دارد، به تک تک افراد دارد منتها تارةً افراد را مشروط نکرده، تارةً مشروط می‌کند. این‌ها با هم متفاوت است.

س: یعنی یک صورت پنجمی می‌شود حرف ایشان یا همان انحلال؟

ج: نه، همان انحلال است. انحلال اقسامی دارد دیگه، ممکن است انحلال گاهی مشروط باشد گاهی مشروط نباشد. این راجع به قسم ثانی

اما القسم الثالث؛ قسم ثالث چه بود؟ این بود که نهی در حقیقت از مجموع الافراد بما أنّه مجموع الافراد است. آن که مبغوض مولا هست و می‌خواهد محقق نشود این است که تمام این افراد آورده بشود. این مبغوض او هست و الّا اگر غیر از یکی بقیه را بیاوری مبغوض او نمی‌شود. مثلاً مولا در منزلش نان است، غذا است، می‌گوید همه این غذاها را بیرون نده، مقصودش این است که به اندازه خودش بماند که بخواهد بخورد همین! همه را بیرون نده، پس بنابراین آن که مبغوض او است این است که کل این، مجموع این به دیگران إعطاء بشود. و الّا اگر نه، به اندازه خودش کنار گذاشته بشود، بقیه‌اش به دیگران داده بشود مبغوض او نیست بلکه محبوب او هم شاید باشد. پس مجموع من حیث المجموع است. حالا این جا، اگر از لسان مولا که نهی را آورده روی طبیعت، قرینه‌ای شده برای این که این مقصودش است.

حالا در این جا، در این جا لا اشکال در این که آن فردی که ما شکّ می‌کنیم که آیا فرد آن مجموعه هست یا نیست، اگر از آن معلوم الفردیه‌ها اجتناب بکنیم، از یکی از آن‌ها ولو اجتناب بکنیم، این مشکوک را لا اشکال که بیاوریم. این مشکوک را بیاوریم لا اشکال، چرا؟ برای این که امتثال مولا کردیم و این هم یا فرد است یا فرد نیست، اگر فرد نیست که لا اشکال در آوردن این، اگر هم فرد باشد آن حقیقی‌هایش وقتی یکی از آن واقعی‌ها را ترک کنیم حقیقی‌های دیگر را اشکال ندارد فکیف به این، پس این جا این صورتش لا اشکال فیه، انما الاشکال در این صورت...

س: حاج آقا ببخشید، این صور غیر رئیسی... را در فرد قبلی مطرح نکردید که آیا تفاوت می‌کند یا نه؟

ج: گفتیم، چرا، عرض کردیم.

اما آن جایی که محل کلام است این است که آیا می‌شود این آدم بیاید تمام معلوم الفردیه‌ها را انجام بدهد و بسنده کند به همین مشکوک الفردیه، مثلاً بسته‌های نان این جا هست، گفته همه این نان‌ها را نده به افراد، به اندازه خودمان باشد. یک بسته آن مثلاً برای خودمان باشد. حالا یک بسته این شکّ دارد که این نان است یا مثلاً یک چیز دیگری است، بیاید همه آن‌هایی که می‌داند نان است بدهد، بگوید این یکی را نگه می‌دارم، این یکی را نگه می‌داریم برای مولا، این می‌شود؟ آن طرفش می‌شد که یک دانه از آن‌هایی که معلوم النانیه هست بگذارد کنار برای مولا، بقیه حتی این مشکوک را بدهد این اشکالی ندارد. اما این طرف که بیایند تمام معلوم‌ها را به دیگران بدهد در این مثال ما و فقط برای خودش چه نگه دارد برای مولا؟ همین یک دانه‌ای که مشکوک است، این را نگه دارد. آیا این می‌شود یا نمی‌شود؟ این جا در مسئله دو قول و سه وجه وجود دارد. قول اول گفتند برائت است، این جا هم برائت است. بله، همین صورت می‌تواند تمام آن معلوم‌ها را إعطاء کند، همین یک دانه مشکوکِ را بگذارد. بزرگانی این را گفتند؛ منهم محقق خوئی، محقق شهید صدر قدس سره، این‌ها گفتند این طوری، هم در بحوث هم در مصباح ‌گفتند این طوری.

قول دوم این است که این‌ها این جا باید احتیاط کنند و این جا نمی‌تواند بسنده کند به آن مشکوک، این هم عده‌ای از اعاظم قائل هستند، صاحب منتقی قائل است. ظاهراً شیخنا الاستاد مرحوم آقای تبریزی هم در دروسٌ فی علم الاصول نظرشان همین باشد.

قول سوم تفصیل است که قول عرض نکردم، گفتم وجه، چون ندیدم کسی قائل باشد ولی وجه هست که کسی این طوری بگوید که تارةً وقتی مولا نهی می‌کند از عموم مجموعی، تارةً این کلامش دلالت می‌کند بر این که او در حقیقت یک تکلیف دیگری هم بر دوش ما گذاشته و آن این است که إبقاء کن یک فرد را برای من، إبقاء کن، مثل همین مثالی که می‌زدم که مولا می‌گوید همه را بیرون نده، در حقیقت دارد می‌گوید یعنی یک دانه آن را هم برای خود من نگه دار، یک نان هم برای من نگه دار، یک وقت این طور است، این جا نه، نمی‌تواند بسنده کند به این، یک وقت نه، چنین دلالتی ندارد، فقط به خاطر این که مفسده در تمام افراد هست، اگر تمام افراد را بیاورد مفسده دارد همین! دیگر امر دیگری از او در نمی‌آید که یکی از آن را نگه دار برای من، این جا نه، این جا می‌توانیم بگوییم که چیه؟ برائت است. پس اگر از آن نهی، آن نهی مشتمل باشد یا دالّ باشد آن کلامش بر یک امر اثباتی نیست که أبق است با إبق یکی از آن‌ها را، این برائت جاری نمی‌شود، این جا باید احتیاط کند. و اما اگر این چنین دلالتی نبود، بله این جا برائت جاری می‌شود. این سه وجه که در مقام گفته شد. یعنی سه وجه یا دو قول و یک وجه.

س: ... القسم الثالث لأن لا ... بالتفصیل، لأنّه تفصیل فی ردت المحمود ما وعدت الموضوع ... هو الذی محل  ... فیکون حین ...شق الثانی محل الخلاف و ...

ج: ولی مدلول خود آن نهی است. یعنی از خود آن نهی می‌فهمیم که غرضش از آن نهی این است. چون غرضش از آن نهی این است این تفصیل می‌آید. بله، نه این که تکلیف جداگانه‌ای است نه، غرضش از آن نهی می‌فهمیم که ما غرض مولا را هم باید چه کار کنیم؟ باید مراعات بکنیم. می‌فهمیم غرضش از این نهی مجموعی که کرده این است که یکی از آن باقی بماند برای خودش، فلذا آمده این جوری نهی کرده.

این سه وجه یا دو قول و یک وجه که در مقام وجود دارد. اما دلیل این وجوه إن شاءالله برای فردا

و صلی‌الله علی محمد و آله الطاهرین

 

Parameter:17111!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 10
تعداد بازدید روز : 120
تعداد بازدید دیروز :655
تعداد بازدید ماه جاری : 6781
تعداد کل بازدید کنندگان : 795083