24 مرداد 1402 | 29 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

تخییر _ جلسه 084

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیّما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

میلاد مبارک و مسعود امام همام ابا جعفر محمد بن علی الجواد صلوات‌الله علیهما و علی آبائهم الطیبین الطاهرین المعصومین و ابنائهم الطیبین الطاهرین المعصومین خدمت حضرت بقیة‌الله الاعظم ارواحنا فداه و عمه بزرگوارشان فاطمه معصومه علیها السلام و همه شیعیان و موالیان خاندان عصمت و طهارت و شما عزیزان تبریک عرض می‌کنیم و امیدواریم که همه ما جزء شیعیان و موالیان راستین آن بزرگوار و آباء گرام و ابناء گرامش محسوب شویم و در دنیا و آخرت دست‌مان از دامان پر مهر و محبت‌شان محروم نماند. این صلوات خاصه آن وجود مبارک را خدمت‌شان تقدیم می‌کنیم.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَلَمِ التُّقَى وَ نُورِ الْهُدَى وَ مَعْدِنِ الْوَفَاءِ وَ فَرْعِ الْأَزْکِیَاءِ وَ خَلِیفَةِ الْأَوْصِیَاءِ وَ أَمِینِکَ عَلَى وَحْیِکَ اللَّهُمَّ وَ کَمَا هَدَیْتَ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ اسْتَنْقَذْتَ بِهِ مِنَ الْحَیْرَةِ وَ أَرْشَدْتَ بِهِ مَنِ اهْتَدَى وَ زَکَّیْتَ بِهِ مَنْ تَزَکَّى فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ وَ بَقِیَّةِ أَوْصِیَائِکَ إِنَّکَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».

بحث در قول سوم بود که تفصیلی بود که محقق خوئی قدس سره در دوره دراسات فرمودند

س: این مطلب را انتها می‌فرمایید...

ج: بله آقا؟

س: این مطلب را که فرمودید انتها می‌فرمایید؟ مطلبی که بنا بود بفرمایید

س: ...راجع به ...

ج: آن را هم عرض می‌کنم إن شاءالله.

فرمایش سوم و نظریه سوم این بود که تفصیل بدهیم بین این که احد الامرین که طرف علم اجمالی هست معلوم الاهمیه باشد یا محتمل الاهمیه باشد. اگر معلوم الاهمیه شد، در این جا باید احتراز از مخالفت با او کرد. او مقدم می‌شود ولو این که یعنی موافقت قطعیه او را باید تحصیل کرد، اگر چه منجر به مخالفت قطعیه با تکلیف آخر می‌شود. اگر معلوم الاهمیه شد؛ ولی اگر معلوم الاهمیه نبود، محتمل الاهمیه بود فقط، در این صورت باید پرهیز از مخالفت قطعیه کرد با هر دو تکلیف، بنابراین باید یکی را إتیان کرد و دیگری را ترک کرد که مخالفت قطعیه نشده باشد، قهراً موافقت احتمالیه با هر دو تکلیف شده است. دلیلی که ایشان اقامه کردند این شد که ایشان فرمود در صورتی که علم داشته باشیم که یکی حتماً اهمیت دارد، در این جا یک تکلیف جدیدی تولید می‌شود، ما علم به آن پیدا می‌کنیم و آن این است که احتیاط کن، شارع جعل احتیاط می‌کند می‌گوید احتیاط کن که یعنی اگر وجوب؛ مقطوع الاهمیه شد هر دو را انجام بده، اگر حرمت مقطوع الاهمیه شد، هر دو را ترک کن تا این که قطعاً آن معلوم الاهمیه را اگر وجوب است حتماً انجام شده باشد، اگر حرمت است حتماً ترک شده باشد ولو این کار تو باعث می‌شود که آن دیگری مخالفت قطعیه بشود. ما چنین تکلیف جدیدی را کشف می‌کنیم از این معلوم الاهمیه بودن، آن وقت بین این تکلیف جدید که إحتط باشد با آن حکم مهم که در طرف آخر هست تزاحم می‌کنند. تزاحم که کردند چون این أقوی ملاکاً هست، احتیاط أقوی ملاکاً هست، این مقدم می‌شود و این هم قولاً واحداً است دیگر، همه قبول دارند اگر دو تا تکلیف با هم تزاحم کردند، آن که مقطوع است باید، مقطوع الاهمیه هست؛ آن باید مقدم بشود. این حکمٌ عقلیٌ عقلاییٌ همه قبول دارند. پس این جا هم این جوری می‌شود. بر این فرمایش دو تا ایراد وارد بود از نظر...، یک ایراد این بود که در تمام موارد نیست، یک موارد ویژه‌ای است که انسان چنین علمی دارد که شارع لا یرضی به این که این ترک بشود ولو این که این عدم ترک منجر به مخالفت قطعیه با تکلیف آخر می‌شود. یک موارد ویژه و نادری است که اهمیتش در این حد است. پس بنابراین نمی‌توانید شما بفرمایید همه جا این جور است، باید قول چهارم را بفرمایید، نظریه چهارم را بفرمایید که نظریه چهارم این است که اگر معلوم الاهمیه بود، در این حد که می‌دانیم که شارع راضی نیست به هیچ وجه، از عظائم امور آن چنانی است.

و اشکال دوم هم این بود که این جا تزاحم نیست اگر آن إحطتی که کشف می‌شود، آن واقعاً در این جا وجود داشته باشد با تکلیف آخر تعارض دارند نه تزاحم داشته باشند. پس بنابراین تعبیر به تزاحم و تطبیق قواعد تزاحم دیگر این جا جا ندارد به این بیان، این در صورتی است که احدهما معلوم الاهمیه باشد. اما اگر معلوم الاهمیه نبود ایشان طبق آن بیانی که دیروز گفتیم و قبلاً هم عرض کردیم، ایشان...

س: استاد ببخشید، اگر تعارض بشود آن وقت دیگر آن بحث مخالفت قطعیه هم پیش نمی‌آید دیگر،

ج: بله، نمی‌آید. حالا این همان بعدی که عرض می‌کنیم، دلیل بعدی، این بیان ایشان.

بیان دیگری که در این جا وجود دارد، تصحیح همین بیانی است که ایشان فرموده‌اند و آن این است که در این جور جاها ما از معلوم الاهمیه بودن این کشف می‌کنیم که شارع دست از آن تکلیف مهم برداشته، برای این که این در این مرتبه از اهمیت است که او را می‌خواهد، پس بنابراین قهراً چیزی که مزاحم با این است و آن را قهراً تکلیف دست از او برداشته، وقتی دست از او برداشت، بنابراین لا تعارض و لا تزاحم، هیچ کدامش دیگر وجود ندارد. می‌دانیم که این را باید انجام بدهیم ولو این منجر به ...، فرض کنید در یک موردی بقاء دین مثلاً و امثال این امور عظیمه، این متوقف است. این واجب است از یک طرف، از طرف دیگر قتل نفوس هم حرام است اما در جایی که می‌دانیم بدون قتل آن نفوس ولو بعضی‌هایش هم نفوس محترمه باشد، این محقق نمی‌شود این حفظ دین، در این جا می‌دانیم که شارع، دست از آن حفظ نفوس برداشته، در صورتی که این این قدر اهمیت دارد و چاره‌ای برای این نیست جز این که بعضی از نفوس هم مثلاً کشته بشوند. در این موارد این چنینی است. این بیان هم بیانی است که تصحیح شده بیان قبل است منتها باز این بیان همان اشکال اول را دارد که باز اگر برای این قول نظریه سوم هم نمی‌شود این جور اقامه دلیل کرد، چون باز این در چه مواردی است؟ در مواردی است که اهمیت آن مقطوع الاهمیه به مرتبه عالیه‌ای باشد که ما جزم پیدا کنیم به این که شارع مقدس رفع ید از آن تکلیف آخر کرده و الا هر جایی به مجرد این که یک اهمیتی دارد، بیشتر از دیگری ولو در آن مرتبه نباشد نه، چنین علمی بر ما پیدا نمی‌شود که شارع این کار را کرده،

س: الان قطعی است این باشد؟ مقطوع الاهمیه باشد؟

ج: ولو مقطوع الاهمیه

س: علم پیدا نمی‌کنیم دست از آن برداشته شود...

ج: بله، ولو در درجات، هر درجه‌ای، نه، در هر درجه‌ای یقین ...

س: با وجودی که اهم وجود دارد باز دست برنداشته؟

ج: نداشتند بله،

س: فرمود خلاف فرض ما این است که مقطوع الاهمیه

ج: نه، مقطوع الاهمیه، اما اهمیتش در چه درجه‌ای است؟ درست است این مقطوع الاهمیه است اما ممکن است، ممکن است درجه اهمیتش ضئیله باشد. این قدر، آن قدر نیست که بگویی حالا آن را حتماً فدای این بکن، اما اگر بله، این درجه اهمیتش خیلی بالا باشد، به حیث که اگر با هر چیزی تزاحم بکند یا با هر چیزی تعارض بکند از نظر مصلحتش، شارع این را، مصلحت این را مقدم می‌دارد. در کسر و انکسار مصالح و مفاسد، این می‌چربد بر آن‌ها خیلی، این جا بله، شارع معلوم است که در این جا، چون شارع همین طور که در مبادی احکام باید مصلحت‌سنجی بکند، همان طور که یک فعل را باید مصالح مفاسد خودش را، خود آن فعل را محاسبه بکند، اگر مصلحت تامّه دارد بلا مفسدةٍ، یا مفسده تامّه دارد بلا مصلحةٍ، خیلی خب، اگر هم مصلحت دارد هم مفسده دارد، باید سبک و سنگین کند ببیند کدام بر دیگری می‌چربد؟ آن وقت طبق آن حکم کند، همین طور که در خود فعل واحد باید مصالح و مفاسد او را سنجید و حکم کرد، کما این که عقلایی هم همین جور حکم می‌کنند، همین کار را می‌کنند؛ اگر این چنین است که این فعل با فعل دیگری  تزاحمی دارند، جوری است که اگر این را انجام بدهی او را نمی‌شود انجام داد یا چی، این جا هم باید همین کار را کرد دیگر، این مصلحت‌سنجی‌ها، سبک سنگین‌ها را باید انجام بدهد. در جایی که مصلحت این در حدی باشد یا مفسده این در حدی باشد که لا یرضی در مفسده‌اس به تحققش، ولو این که باعث بشود چیزهای دیگر که ...، یا مفسده‌اش به این حد باشد یا مصلحتش در حدی باشد که لا یرضی به این که آن ترک بشود، بله، پس بنابراین

س: یک سؤالی استاد،

س: ...افتضاحاً، صاحب هذا الاشکال یقتضی أنه فی وقت...تزاحم، المرجح لیس هو مطلق الاهمیه ...لذلک ... جهات الاهمیه

ج: این جا یک تفاوتی با آن تزاحم متعارف دارد. در تزاحم متعارف این است که واقعاً من قدرت ندارم. این جا نه، این جا آن تکلیف ...هیچ مشکلی نداشتم. من هم قدرت دارم، من فراموش کردم این جوری آمده،

س: یعنی اهم هست اما چون اهمیتش بدرجةٍ کبیره نیست، باعث نمی‌شود که آن را مخالفت قطعیه با آن بکنیم

ج: با آن مخالفت قطعیه بکنیم، چون فرض این است که این جا این جوری نیست که من قدرت واقعاً نداشته باشم، این من فراموش کردم این جور جاها را و الا یک چیزی برای این جمعه بوده، یک چیزی برای آن جمعه بوده، هر دوی آن هم قابل امتثال بوده، نه مصلحت و مفسده‌ایش با هم درگیری دارند نه چیز دیگری، فقط این حالت پیش آمده، از ما ذکرنا در استدلال برای نظریه سوم و مناقشه در آن استدلال‌ها، ادله و دلیل قول چهارم و تفصیل چهارم روشن شد.

س: استاد، قبل از ورود به این بحث، این جا شما چرا دارید می‌گویید تعارض؟ مقام امتثال دو تا در مقام جعل که این دو تا با هم منافات نداشتند که این مکلف در مقام تکلیف و امتثال این مشکل را پیدا کرد، پس مقام امتثال باز همان بحث تزاحم است و این یک نکته، نکته بعدی این که

ج: شما باز دارید چه را با هم می‌سنجید می‌گویید تعارض ندارند؟ خود تکلیف مهم و اهم را دارید می‌سنجید، درست؟ اما این جا گفتیم چی؟ این جا گفتیم ما کشف می‌کنیم، ایشان این طور فرمود. فرمود کشف می‌کنیم از این مهم که مقطوع الاهمیه هست یک تکلیف دیگری این جا وجود دارد، می‌گوید إحتط، إحتط یعنی چی؟ یعنی تمام محتمل الوجوب‌ها را بیاور، یا تمام محتمل الحرمه‌ها را ترک کن تا آن ترک بشود. این تکلیف اگر به من این جوری می‌گوید، بعد از آن طرف بیاید بگوید چی؟

س: یک طرف را انجام بده

ج: بگوید یک طرف را انجام بده، بگوید آقا احتیاط کن، هر دوی این کاسه‌ها را ترک کن، بعد آن جا هم بگوید این کاسه را بخور، این با هم تعاضد امور ندارد که، این تعارض دارد. چون در مقام جعل چنین چیزی را نمی‌شود جعل کرد. به من می‌گوید همه را ترک کن، در یک تکلیف دیگر بگوید کاسه الف را بیاشام، همه کاسه‌ها را ترک کن، کاسه الف را بیاشام، تعارض دارد این دیگر،

س: احتیاط که به طریق أولی دارد نشان می‌دهد که به مقام امتثال ربط دارد؛ یعنی احتیاط کن، شارع برای مقام امتثال جعل کرده نه، اصلاً در مقام جعل که اصلاً معنی ندارد

ج: برای هر چه جعل کرده، این حرفش با آن حرفش قابل اجتماع نیست. این قانون با آن قانون قابل اجتماع نیست. جعل این دو تا قانون با همدیگر نمی‌شود. فلذا می‌شود تعارض.

س: در خود تزاحم هم یک تصویری... وجود داشت دیگر، در مطلق موارد  که نسبت به اطلاق‌شان برشان می‌گرداند به باب

ج: بله، آن یک حرفی است. حالا آن غیر رائج است. ما وقتی اصول فقه را هم می‌خواندیم این شبهه‌، این که شاید آن تزاحم‌ها هم برمی‌گردد به این، در ذهن‌مان خلجان که این چه جور است که این جور است آقایان می‌گویند؟ حالا این رائج فعلاً این است. پس قول چهارم این می‌شود. قول چهارم تفصیل است بین چی؟ بین این که اگر یکی‌اش معلوم الاهمیه بود، به اهمیت وافره عالیه که می‌دانیم شارع به هیچ وجه راضی به ترک این نیست یا نسبت به این امور راضی به ترک آن نیست؛ حالا یا مطلق راضی نیست یا بالنسبه و آن طرفش همان بالنسبه‌ای است که نسبت به آن راضی نیست. در این جا باید جانب آن معلوم الاهمیه را بگیریم ولو منجر به مخالفت قطعیه و تکلیف آخر می‌شود. و اگر نه، این چنین نیست، نه باید از مخالفت قطعیه هر دو تکلیف بپرهیزیم و یکی را انجام بدهیم دیگری را ترک کنیم. این هم از ماسبق، از آن چه که در ماسبق گفتیم در نظریه سوم و آن چه که در نظریه أولی گفتیم، وجه آن روشن شد دیگر، بنابراین به نظر می‌آید که أقوی الأقوال همین مسلک و نظریه چهارم باشد که در این موارد باید موافقت قطعیه آن معلوم الاهمیه را باید مقدم بداریم ولو این که منجر به مخالفت قطعیه با آن دیگری خواهد شد. این جا یک نکته دیگری هم وجود دارد

س: شکر جزیلا کثیرا... المخالف القطعیه للمرجوح هذه الحاصل فی ... جمیع موارد افتضاح، جمیع موارد افتضاح حین ترجی احدهم علی الآخر فان الموجوح لترک ...

ج: این جا درواقع تزاحمی ندارد. خود تکلیف‌ها درواقع تزاحم ندارند. من در اثر این که فراموش کردم و نمی‌دانم حالا گرفتار به این جهت شدم. آنجا واقعاً دو تا تکلیف‌های مجعول اولیه شارع با هم تزاحم دارند و قدرت بر امتثال هر دو ندارند. فرق مقام با آن جا این است.

س: لا یرجع لقدرة المکلف فی أنّ ...

ج: نه، نسبت به خود تکلیف‌ها نه، نسبت به احراز موافقت قطعیه این چنینی است که نمی‌توانم احراز موافقت قطعیه، هر دو را بکنم. این جهتش این جا وجود دارد.

س: آقا شما قائل به ملازمه نیستید، این جا... این که شارع یقین دارد راجع به ترکش... کشف کردیم که شارع دیگر جعل احتیاط کرده... شماها ملازمه را قبول ندارید. حال ممکن است شما بفرمایید وقتی شارع یقین دارند راجع به ترکش ... عقل من می‌گوید حتماً احتیاط بکن، اما نه این که حتماً شارع از این جا جعل احتیاط کرده، بعد ...جعل احتیاط با آن مسائل نذر تعارض ... و او را مقدم ... این چه طور          

ج: ببینید حتماً لازم نیست قانون را هم جعل کرده باشد. می‌دانیم راضی نیست، چون یک واقعیتی است. این مولا راضی نیست، راضی نیست که به قانون کاری ندارد. یک امر واقعی عقلی است. وقتی که آن را این قدر برای او اهمیت دارد، مصلحتش را آن قدر آکد می‌بیند؛ معلوم است این مولا راضی نیست که او فدای این بشود. قانون هم لازم نیست جعل بکند. این یک مطلب واقعی نفس الامری عقلی است نه این که باید قانون ...، آن که انکار می‌کنی می‌بینید که اگر عقل چیزی گفت لازم نیست حتماً شارع بیاید قانون طبقش جعل بکند، انشاء کند یک قانونی را، اما این که این واقعیت را درک می‌کند، شارع هم می‌داند، مطلع از این واقعیت است و قهراً راضی نیست که این ربطی به آن مسئله ندارد.

س: بحث تعارض و تزاحم پیش نمی‌آید، ... احتیاط جعل کرده، وفای به نذر هم جعل کرده، آن وقت تازه این‌ها با هم تزاحم می‌کنند که ...

ج: بله، اشکالی ندارد، حالا آن که بیان محقق خوئی، بیان محقق خوئی قدس سره است که ما چنین کشفی می‌کنیم که یک چنین قانونی را جعل کرده، فرموده إحطت در این صورت، حالا شما این را هم نگویید فرقی از این جهتش نمی‌کند، می‌دانیم راضی نیست. حالا ایشان فرموده است که ...، ما طبق منهج ایشان عرض کردیم دیگر، گفتیم منهج ایشان درست است. و آن چه که مشهور است. علاوه بر این که اگر گفتیم فی کل واقعهٍ شارع حکم دارد، به ضمیمه آن است. ما گفتیم قاعده ملازمه را که انکار کردیم فی نفسها بود، اما با توجه به آن روایاتی که می‌گوید شارع در هر واقعه‌ای حکم دارد نه، آن جا که حکم عقل وجود دارد، شارع حکم حتماً این جا دارد به حسب آن روایات، حکمش چیست؟ مخالف عقل که نمی‌شود باشد، پس قهراً همان موافق عقل حکم دارد. یکی از، الان این بحثی که داشتیم، این را هم بگوییم، حالا دیگه از آن که می‌خواستم بگویم صرف نظر کردم. این بود که احدهما از نظر محتمل و از نظر خود آن تکلیف محتمل اهمیت دارد، گاهی هم احتمال‌ها اهمیت دارد نسبت به دیگری، احتمال یکی اکثر است از احتمال دیگری. آیا آن حرف‌هایی که در آن‌جا زدیم در این‌‌جا هم می‌آید؟ در مورد احتمال اهمیت احدهما بر دیگری هم می‌آید یا نمی‌آید؟ این ماند این بخش ان‌شاءالله برای بعد از تعطیلات که این هم باید یک محاسبه‌ای بکنیم که آیا احتمال و محتمل یکی می‌شود یا حکمش فرق می‌کند؟

حالا چون دیروز عرض کردم دیگر ‌آخر وقت هم هست راجع به اصول هم یک به خدمت شما عرایضی داشته باشم، چندین مطلب راجع به اصول باید به آن توجه بکنیم، حالا بعضی‌هایش را حالا شاید عرض کنم حالا بعداً هم بیشتر تفصیل بدهیم ....

مطلب اول این است که ببینید روشن است که علم اصول علم آلی است به معنای... با همزه یعنی وسیله است، خودش موضوعیت ندارد، مطلوبیت ذاتیه ندارد، اصول را می‌خوانیم برای این‌که یک جای دیگر از آن استفاده بکنیم، در علوم دیگر از آن استفاده بکنیم، در فقه از آن استفاده کنیم، در تفسیر از آن استفاده بکنیم،  در جاهای دیگر از آن استفاده بکنیم. بنابراین این روشن است که به علم اصول نباید به چشم اصالت نگاه کرد و به خودش بما أنها أنها را ما برای آن اهمیت قائل بشویم. بنابراین این‌که کسی اگر بیاید کاری بکند که فقه را فدای اصول بکند این کار غلطی است که فقه را یا تفسیر را یا علوم دیگر را فدای اصول بکند، این کاری نادرستی است.

مسأله‌ی دومی که باید به آن توجه بکنیم این‌که مسائل علم اصول چند جور است، تقسیم می‌شود به چند نوع؛ یکی آن مسائل علم اصولی که فائده‌ای لا مستقیماً و مباشرتاً و لا مع الواسطه بر آن مترتب نیست. و یک ‌آثار فرضی و تعلیقی ممکن است داشته باشد، مثلاً فرض کنید که در بحث‌های خبر واحد و این‌ها یا در بحث مثلاً تعارض می‌آید گفته می‌شود بنابر این‌که حجیت خبر واحد از راه سببیت باشد نه طریقیت، نه مصلحت سلوکیه، حالا بنابر این مسلک که همه‌مان هی گفتیم باطل است و به وجوه عدیده گفتیم مسلک سببیت باطل است، حالا بیاییم بگوییم اگر سببیت گفتیم چه آثاری بر آن مترتب می‌شود و مدت‌ها در این بحث بکنیم با این‌که هیچ اثر ثمره‌ای نه مستقیماً بر آن مترتب است نه غیر مستقیم بر آن مترتب است؛ این غیر مستقیم معنایش این است که ممکن است مستقیماً در فقه اثر ندارد اما بعض مباحث اصولی که آن‌ها در فقه اثر دارد بر این مبتنی است، این می‌شود اثر غیرمستقیم. اثر مستقیم هم این است که خودش در فقه نیاز به آن هست و در استدلال‌های فقهی واقع می‌شود؛ این یک قسم است. این لا اشکال که عمر اعز از این است که انسان بیاید در چنین مسائلی که بطلانش مسلّم است، حالا بگوید اگر صحیح بود و این باطله نبود آن‌وقت چه آثاری دارد، در آن آثار هم خودش خیلی حرف بخواهد بزند و این طرف و آن‌ طرف و اقوال و انظار، این قسم اول.

قسم دوم جایی است که آثار دارد، اثر و فائده بر آن مترتب است حالا یا مستقیماً یا غیر مستقیم؛ اما یا آن اثر خیلی زیاد مهم نیست، مثلاً هم جایگزین دارد، حالا این نشد یک راه دیگر هم وجود دارد و یا این‌که کاربردش خیلی نادر نادر است، یعنی موارد نادری است که حالا کاربرد دارد و علاوه بر این‌ها چالشی هم نیست یعنی خیلی احتیاج به مشورت با یکدیگر و بحث کردن و این‌ها ندارد، هر کسی که فضل پیدا کرد و صرف خواند و این‌ها وقتی مراجعه می‌کند به ادله‌اش خودش می‌تواند از آب دربیاورد به راحتی که حق در این مسأله چه هست؟ این‌جور مسائل نمی‌شود از علم اصول که حذفش کرد، چون فرض این است که اثر دارد، اما آیا باید در درس‌ها و پژوهش‌ها و این‌ها، این‌ها مطرح بشود؟ و حال این‌که احتیاجی ندارد به این‌که حالا همفکری بشود و تعمیق یعنی گفتگو روی آن بشود، این‌ها مسأله‌ای است که هرکسی مراجعه می‌کند وقتی در حد این فضل‌های خارج رفتن و این‌ها باشد خودش می‌تواند بفهمد. این‌ها هم حق این است که برای  اولویت‌بندی و این‌که مجالس بحث برود روی آن‌هایی که احتیاج دارد به هم‌فکری و احتیاج دارد به  توضیح و مزالّ أقدام در آن زیاد هست و این‌ها، این‌ها هم کنار گذاشته بشود در بحث‌های خارج، نه از اصول حذف بشود اما از بحث‌های خارج باید این‌ها هم حذف بشود، مطالعاتی باشد. فلذاست که بزرگانی از علما شما می‌بینید که این‌ها چه در فقه چه در اصول گزینشی بحث کردند، این‌جور نبوده که شرح شرایع همین‌طور بیایند بگویند یا مثلاً شرح عروه بیایند بگویند همین‌جوری؛ این‌ها به همین ملاحظه بوده، همان جاهایی که چالش دارد و آن چه را انتخاب می‌کردند برای تدریس. من یادم می‌آید مثلاً حالا آن‌موقع ما شرکت نمی‌کردیم، من شرح عروه‌ی مرحوم آیت‌الله تبریزی رضوان‌الله علیه، ‌آقای حاج شیخ جواد را شرح عروه‌شان را خیلی نادر شرکت کردم، چون طهارت که ایشان می‌گفتند ما طهارت را خدمت مرحوم آقای حاج کاظم رفته بودیم؛ دوستانی که می‌رفتند می‌گفت مثلاً یک ماه، دو ماه، چقدر، ایشان می‌گفتند مثل مسأله‌گویی شده، چون مسأله‌ی اصلیِ بحث شده حالا این بعدی‌هایش هی تفریع است بر آن‌ها هست و چیز جدید ندارد ولی چون مقیدند به عروه، عروه این‌ها را مطرح کرده، برای مردم که لازم است این‌ها را گفتن، اما در مجلس درس و علم حالا دیگر بعد از این‌که آن اصل مسأله‌ روشن شد این تفریعات هی روشن است ولی هرروز باید طرح می‌شده، می‌گفتند مثل مسأله‌گویی شده، یعنی.....؛ این به خدمت شما عرض شود... ولی آقای نائینی را نگاه کنید همه‌ی صلاة را نگفته، آن‌هایی که گزینش کرده، آن‌هایی که مسائلی که چالش دارد، احتیاج دارد؛ مرحوم آقای بروجردی مثلاً همین‌جور همه‌ی صلاة را نگفتند، همه‌ی چیز را نگفتند؛ مرحوم امام هم همین‌جور، مثلاً خلل را گفتند یا آن‌جاهایی که خیلی، لباس مشکوک را مثلاً می‌گویند که چالش علمی دارد، طلبه‌پروری دارد، ملاپروری دارد، این‌ها را انتخاب می‌کنند.

سوم؛ عبارت است از آن مسائلی که هم فوائد بر آن مترتب است حالا مستقیم یا غیر مستقیم و هم نیاز دارد به بحث، یعنی دقائق در آن هست، لطائف در آن هست، مزالّ أقدام در آن هست، پیچیدگی دارد، معقّد است این‌ها هی باید رویش گفتگو بشود و ان‌قلت و ‌قلت بشود، انسان بشنود حتماً از کسی که آن‌ها کار کردند و این‌ها، این قسم سوم. در این قسم سوم این‌ها را نباید کمش گذاشت، و هیچ فرقی این قسم سوم با مسائل فقهی نمی‌کند، یعنی این‌ها هم باید به واقعیت رسید دیگر؛ و تجربه هم نشان داده اگر ما در مسائل این‌چنینی که عمق علمی دارد و پیچیدگی دارد، تعقید در آن هست اگر بخواهیم ساده برخورد بکنیم یعنی کسی مثلاً فرض کنید که این امکان دارد، مثلاً شخصی که می‌خواهد این‌ها را بحث کند بیاید مدعا را بگوید دلیلش را هم بگوید، دیگر کار به حرف‌های دیگران نداشته باشد، می‌شود دیگر، آدم در هر مسأله‌ای یا یک مدعایی دارد یا دلیلی دارد، بر مدعا و دلیل خودش بسنده کند، قول مخالف، حرف مخالف، اشکالات مخالف را ذکر نکند جواب بدهد، این می‌شود؛ حالا حتی بعضی‌ها را من دیدم یک کسی نوشته بود یک دوره اصول در یک ماه! کرایه داده بود، کرایه‌اش بود، یک دوره اصول در یک ماه!

س: تبلیغات ...

ج: بله؟

س: در مقام تبلیغات بودند.

ج: آره دیگر، یعنی آقایی به خدمت شما دعوت کرده که بله من یک دوره اصول می‌گویم در یک ماه.

خب به خدمت شما عرض شود که البته می‌شود آدم یک دوره اصول در یک ماه بگوید فقط فهرست مدعاها را بگوید و صاحب معالم اگر یادتان باشد یکی از اقوال در هر مسأله توقف است. می‌گوید مثلاً سه قول اول این دو سه توقف؛ بعد توقفش هم چه هست؟ لا ادری این طرف به آن طرف.

خب این به خدمت شما عرض شود که حالا اگر انسان بخواهد این‌جوری بسنده کند جرقه‌های جدید به ذهن نمی‌زند، انفتاح باب‌های جدید نمی‌شود. خاصیت ذهن انسان این‌جوری است معمولاً؛ وقتی در این چالش‌ها می‌افتد حرف او، حرف این، جواب این، جواب او، حالا یک چیزهای نویی، جدیدی به ذهن می‌آید علم پیشرفت می‌کند، این پیشرفتی که در علم پیدا شده شما مثلاً الذریعه‌ی سیدمرتضی رضوان‌الله علیه نگاه کنید یا عدّه‌ی شیخ طوسی نگاه کنید همین‌جور این‌طور پیش آمده، آمده آمده تا حالا علم به این‌جاها رسیده علم اصول و این‌ها؛‌ این در اثر چه بوده؟ این در اثر همین نقض و ابرام‌ها، توجه‌ها و امثال این‌ها. این‌ها را دیگر مثل، این‌ها هم حکم الهی است، خیلی این‌ها حکم الهی است، حجیت خبر واحد حکم الهی است، استصحاب حکم الهی است، برائت حکم الهی است، تعارض باید چه‌کار کرد؟ این‌ها حکم الهی است، حالا حکم الهی است که موضوعش افعال المکلفین است در فقه، این‌جا موضوعش امور دیگری است، ولی همه‌اش این‌ها حکم خدا هست. همان عنایت و وقت‌گذاری و دقت و تأملی که در فقه باید بشود در این‌گونه مسائل اصولی هم باید بشود؛ و این‌جا نمی‌توانیم بگوییم این‌جا کم بگذار. پس بنابراین این‌جور مسائل علم اصول که دو جنبه در آن وجود دارد، هم این‌که فوائد و آثار و این‌های فراوانی بر آن مترتب است و مهم است، دو این‌که بار علمی دارد و طلبه‌پروری و ملاپروری در آن وجود دارد؛ این‌ها باید سرمایه‌گذاری درست حسابی روی آن بشود و درست دقت بشود در این‌ها. مرحوم والد ما می‌فرمودند که مرحوم امام رضوان‌الله علیه در درس علاوه بر مدعای خودشان و مطالب خودشان، مطالب ‌آقای نائینی را نقل می‌کردند، نقد می‌کردند؛ مطالب آقای آقاضیاء را نقل می‌کردند، نقد می‌کردند؛ آقای اصفهانی را کمتر اما نقل می‌کردند و بحث می‌کردند و علاوه بر مرحوم شیخ و مرحوم آخوند و مرحوم استادشان آقای حاج شیخ عبدالکریم؛ تقریباً این پنج‌تا نظریه را ایشان مقید بودند که نقل بکنند. بعضی از افرادی که در درس شرکت می‌کردند می‌گفتند آقا شما بعد از این‌که مدعای خودتان را گفتید دیگر لازم نیست این‌ها را طرح بکنید، ایشان می‌فرمودند: آدم‌هایی که این حرف‌ها را می‌زنند درس‌خوان نیستند، در درس فرمودند، گفتند این‌ها درس‌خوان نیستند؛ مگر من می‌توانم مطالب آقای نائینی که از اساطین اصول هست، فکر کرده، حرف او را نقل نکنم این‌جا؟ و ببینیم آیا ایشان چه‌جور فکر کرده؟ چه فرموده؟ استدلالش چه هست؟ جواب استدلال، اگر جوابی دارد، اگر درست است که باید بپذیریم، اگر اشکالی دارد که اشکالش را بگوییم و همین‌طور اعاظم دیگر. پس به خدمت شما عرض شود که این نکته هم مهم است که به آن توجه کنیم.

نکته‌ی سومی که حالا مختصراً عرض می‌کنم حالا باز در یک فرصتی که آقایان بیشتر تشریف دارند و این‌ها باید این‌ها را دومرتبه عرض کنم این است که اصلاً یک دوره اصول خواندن چه معنا دارد؟ مگر ما درس خارج که می‌رویم معنایش این است که یک دوره اصول برویم؟ یا یک دوره فقه برویم؟ یک دوره فقه که ممکن نیست، مگر مثلاً متن‌خوانی فقط باید باشد، شرایع را همین‌طور بیاید بخواند؛ مقصود از درس خارج شرکت کردن چه هست؟ قوت پیدا کردن است برای این‌که بتواند استنباط بکند، خودش صاحب نظر بشود. اگر چند باب را، چون آن‌ها این دوتا خاصیتی که گفتم در آن هست که قوت علمی دارد، چالش دارد، تعقید دارد، حرف‌های مهم در آن هست، معرکة الآراء است، اگر چند کتاب این‌چنینی از اصول و چند باب  این‌چنینی، چند فصل این‌چنینی از اصول را برود و همان‌جور که ینبغی در آن‌جا کار بشود روی آن، این قوت برای او پیدا می‌شود؛ ولی اگر کسی یک دوره اصول هم برود همین‌طور ساده، نه، چیز خاصی برای او پیدا نمی‌شود؛ اما اگر حالا چند باب را برود و این‌جوری برود، این قوت پیدا می‌کند، خودکفا می‌شود برای جاهای دیگر. پس بنابراین این فرضیه که ما بگوییم حتماً یک دوره اصول باید برویم، این‌جور یک دوره اصولی مثلاً بیست سال طول می‌کشد پس درست نیست، کی گفته باید بیست سال اصول را در یک دوره ببینی؟ فلسفه‌ی درس رفتن این نیست که ما یک دوره اصول را ببینیم، فلسفه این است که این قوت در انسان پیدا بشود، این مهارت در انسان پیدا بشود. این قوت و مهارت به این پیدا می‌شود که انسان  ابحاث آن چنانی را شرکت بکند، آن هم تقریرات بنویسد، مباحثه بکند، روی آن فکر بکند، بله آن‌وقت قهراً این حالت ان‌شاءالله اگر خدای متعال روزی فرموده باشد در شخص پیدا می‌شود که صاحب نظر می‌شود. این هم یک مسأله‌ی دیگری است.

و آ‌خرین مسأله که می‌خواهم عرض بکنم این است که مقایسه‌ای که گاهی می‌شود بین مثلاً بعضی از درس‌های بعض اعاظم که مثلاً محقق خوئی فرض کنید در چند سال، پنج سال بعضاً ایشان مثلاً یک دوره اصول می‌فرمودند، این جهت را باید در آن توجه بکنیم که اولاً آن درس را هم کسانی که آن درس شرکت کردند و آن‌جاها بودند و این‌ها، می‌‌گویند آن یک درس ایشان به اندازه‌ی ده ‌سال، دوازده‌ سال درس متعارف حوزه‌ی قم است به چند جهت؛ یک این‌که اولاً تعطیلات آن‌ها خیلی کم بود، یعنی معمولاً تمام سال را، شاید کل سال الا مثلاً دو ماه تعطیل بوده، این از این.

دو: این‌که محقق خوئی اصلاً در درس اجازه‌ی ان قلت و قلت نمی‌دادند؛

سه: اگر نگاه کنید همین من چند روز پیش یکی از فرزندانم این یک کلیپ درس ایشان را، تمام درس‌های محقق خوئی را الان روی سایت گذاشتند، حج است، نمی‌دانم چه هست، اصول هست، چه هست این‌ها؛ آدم وقتی دارد گوش می‌کند خیال می‌کند ایشان دارد یک متن کتابی را می‌خواند، یعنی اصلاً محاوره‌ای نیست، مثل خواندن یک متن است، خواندن یک متن، بله، این مطلقا هم عین این‌که حالا مثلاً یک متنی را بنویسد و از روی آن دارد می‌خواند این‌جوری است؛ این خیلی می‌تواند جلو برود دیگر و به این شکل است. الان اگر بعضی بزرگان دیگر نجف را هم نگاه کنید باز هم می‌بینید همین‌جور است، مثل مثلاً آیت‌الله فیاض، من چندتا جلسه درس‌شان را گوش کردم از این سایت که دارد پخش می‌شود، یک متنی را ایشان بیست دقیقه می‌خواند.

س: شرح و بحث یعنی ندارند.

ج: هیچ شرح و بحثی ندارند، هیچ توضیحی نمی‌دهد، همین مثل این‌که متن، اصلاً متنی را نوشتند که از همین رو، یک متن است بیست دقیقه می‌خوانندشان. انسان بخواهد یک متنی را بخواند مثل این‌که سه صفحه کفایه را الان آدم می‌تواند بخواند. به این شکل که دیگر ان قلت و قلت نمی‌شود، جواب و سؤال نمی‌شود، ولی مرحوم امام فرمودند که کسانی که درس امام شرکت کردند، خود بنده هم درس امام بچه بودم شرکت می‌کردم با مرحوم والد و این‌قدر از این لذت می‌بردم که خانه که می‌آمدم می‌نشستم نوای، چون خیلی با حرارت و با احساسات و با این‌ها امام درس می‌گفتند، بعد هم درس آقای بروجردی می‌رفتیم و می‌آمدیم مسجد بالاسر، آقای بروجردی هم در آن سن خیلی بالا بودند دیگر؛ و یادم است ‌آقای بروجردی این‌جوری می‌فرمود مرحوم آخوند می‌فرمود، یعنی از درس نقل می‌کرد، مرحوم آخوند می‌فرمود. به خدمت شما عرض شود که امام  اگر کسی حرف در درس زده نمی‌شد و این‌ها اعتراض می‌‌کردند، می‌گفتند مگر مجلس روضه است؟ یعنی باید اشکال کنید جواب بدهیم راجع به این بحث. البته به حد و حدودش هم گاهی هم به خدمت شما معرض شود بله دیگر حالا این را مرحوم بله، مرحوم والد می‌فرمودند یک آقایی هی اشکال کرد مثلاً به مرحوم امام در همین مسجد سلماسی ظاهراً، می‌گفت آقا توجه بفرمایید، ایشان هم گفت قبل از این‌که نطفه‌ی تو منقعد بشود من توجه کرده بودم.

خب این هم برای این‌که ختامه مسک باشد. بله ان‌شاءالله دیگر از فردا بحث تعطیل است و تا هفدهم ان‌شاءالله فروردین، چون این‌جاها خیلی شلوغ است، حالا آن چند روز این وسط را بخواهیم بیاییم هم این‌جاها خیلی شلوغ است و هم این‌که....

س: ...

ج: بله؟

س: هم طلبه‌ها نیستند.

ج: بله، حالا از حالا که هنوز تعطیلات نشده بود البته عده‌ای مثل این‌که مشهد مشرف شدند از مدرسه‌ی آیت‌الله زنجانی.

در عین حال مثل این‌که حالا، ان‌شاءالله به روزی برسیم که مثل سابق این‌قدر تعطیلی نبود، شاید یک روز تعطیل می‌کردند آن هم عید نوروز به‌خاطر جمعیت و کثرتی که بود و این‌ها؛ اما حالا دیگر به این شکل فعلاً  درآمده ولی برای محصل همان‌طور که من خودم تجربه‌ی این را دارم وقتی درس مرحوم آقای حاج کاظم رضوان‌الله علیه می‌رفتیم من از این تعطیلات خیلی خوشم می‌آمد، برای خاطر این‌که در ایام درسی نمی‌توانستم آن تقریرات را به آن شکلی که حالا به همه‌ی منابع مراجعه کنم و چه کنم و این‌ها نمی‌توانستم، این تعطیلات به حدی عالی بود ما تعطیل‌مان درحقیقت تحصیل بود منتها در خانه بود و همین کتاب‌ها را بیاور و منابع را ببین و چه‌کار کنم و تقریرات بنویس و این‌ها را؛ ما از این تعطیلات درس تعطیل است اما کار علمی که تعطیل نیست، و انسان وقتی که به حد درس خارج و این‌ها می‌رسد بیشتر آن‌جا جای تفکر و اتخاذ مبنا و به مبانی مسائل مراجعه کردن و این‌ها هست که این احتیاج به وقت دارد، به فرصت دارد، یعنی وقت فارغ می‌خواهد و این تعطیلات برای آدمی که این‌چنینی است و شما در این ایام از خانه بیایید بیرون بروید کتابخانه، در خانه بالاخره نمی‌شود، همان‌جوری که درس بودید بیایید بروید کتابخانه آن‌جا ان‌شاءالله اتخاذ مبانی فقهیه، اصولیه، رجالیه، تفسیریه بفرمایید و ان‌شاءالله وفقکم الله و إیانا لما یحب و یرضی.

و صلی الله علی محمد و آل محمد

Parameter:17143!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 44
تعداد بازدید روز : 111
تعداد بازدید دیروز :82
تعداد بازدید ماه جاری : 4811
تعداد کل بازدید کنندگان : 793112