لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیّما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
در قسم ثانی که در موارد دوران امر بین محذورین این بود که هر دو طرف یا لااقل یکی از آن دو تعبدی باشند. أقوی در این صورت این شد که چون مخالفت قطعیه ممکن هست؛ بنابراین از مخالفت قطعیه باید پرهیز بشود و این علم اجمالی به اندازه حرمت مخالفت قطعیه کارآمدی دارد. البته موافقت قطعیه چون ممکن نیست، نسبت به او تنجیزی ندارد اما نسبت به مخالفت قطعیه تنجیز دارد و باید مراعات بشود. در این جا مسئلهای مطرح هست در ذیل این قسم ثانی و آن این است که آیا این مطلب فقط در محذوریین استقلالیین هست؟ وجوب استقلالی؟ حرمت استقلالی؟ برای این که در وجوب و حرمت ضمنی هم و آن جایی که دوران امر بین محذورین میشود در ضمنیات، در آن جا هم این مسئله هست؟ مثلاً فرض کنید اگر شرعاً برای ما ثابت نیست که قیام من السجده الی الرکعة، آیا این حالت قیام و این حالت نهوض الی القیام، این دخول در غیر هست از نظر شرعی یا نه؟ حالا کسی اگر شک میکند که آیا سجده ثانیه را انجام داده یا نه؟ در حال نهوض و در حال قیام، در حالی که میخواهد قیام بکند نه قائم شده؛ در حالی که دارد قیام میکند. در این جا اگر بگوییم این دَخَل فی الغیر، در این جا اگر بخواهد برگردد و سجده را انجام بدهد، این حرام است حالا یا مبطل است، چون زیاده در صلوة است، شارع الان گفته دیگر اعتنا نکن، و اگر که این دخول در غیر حساب نشود، این جا برای او واجب است که برگردد و سجده ثانیه را انجام بدهد. بنابراین دوران امر بین محذورین میشود که این سجده ثانیه را انجام بدهد یا انجام ندهد؟ دوران امر بین محذورین میشود. آیا همان حکم آن جا در این جا هم جریان دارد یا جریان ندارد؟ قد یقال که حالا به شیخ اعظم نسبت داده شده که ایشان فرمودند که در این جا هم همان حکم آن جا است و تخییر است. مخیر است، در این حال مخیر است که برگردد و سجده را انجام بدهد یا نه؟ سجده را دیگر ترک کند و ادامه بدهد به صلاتش.
محقق خوئی قدس سره در مصباح الاصول علی ما فی مصباح الاصول به این فرمایش شیخ مناقشه دارند و میفرمایند که این فرمایش تمام نیست؛ چون فارق بین مقام و آن جا وجود دارد. فارق این است که در آن جا ما موافقت قطعیه برایمان امکان نداشت اما در این جا موافقت قطعیه، تفصیلیه أو اجمالیه برای ما امکان دارد. بنابراین در این جا باید... این علم اجمالی نسبت به هر دو امر منجز میشود. هم موافقت قطعیه هم مخالفت قطعیه.
حالا توضیخ ذلک: توضیح این است که میفرمایند که ما دو صورت در این جا داریم؛ صورت أولی؛ جایی است که امکان علم تفصیلی به امتثال وجود دارد. مثل همین مثالی که زدیم. در این جا شخص میتواند در حالت شک دست از این نماز بردارد؛ بنابر مسلک تحقیق که ابطال صلاة مطلقا حرام نیست و به هم زدن نماز مطلقا حرام نیست. چون دلیلش اجماع است و اجماع مال جایی است که بلاوجه، همین جوری بخواهد صلاة را به هم بزند؛ اما آن جایی که نمیداند این نماز حالش چه جور است و امثال ذلک، این جاها هم دلیل لفظی نداریم که اطلاق داشته باشد، این مورد را هم بگیرد. دلیل آن تسالم و اجماع قدر متیقن آن موارد است. حتی موارد مثل بعضی فتاوای بعضی فقهاء، امور ضروریه عرفیه هم گفتند این جا هم ما دلیل نداریم. حالا تلفن زنگ میزند، احتمال میدهد یک کسی باشد که با او کار دارد فلان، گفتند اشکالی ندارد، زنگ خانه را میزنند، این جا هم نمازش را قطع کند برود. گفتند این جا هم حرمتش معلوم نیست. بالاخره دلیل چون اجماع است و یک دلیل لبّی هست، ما اطلاق نمیتوانیم از آن بگیریم. قدر متیقن، آن جاهای موارد متعارف است که همین جوری دارد نماز میخواند، هیچ وجهی ندارد، همین جوری بخواهد نماز را به هم بزند یا حوصله نداریم حالا ادامه بدهیم بعداً.
خب در این جا میتواند دست از این صلاة بردارد و از اول یک نمازی بخواند و توجه بکند که با ضوابطی که شرع فرموده، یک نماز مستقلی را به جا بیاورد. و یا این که یک طرف را این جا انتخاب بکند، بعد نماز را تکرار بکند. حالا اگر بخواهد احتیاط هم بکند که نکند من خلاف آن اجماع عمل کرده باشم؟ این نماز، یک طرف را انتخاب میکند، نمازش را میخواند و بعد اعاده میکند. این جا هم میتواند علم پیدا بکند که از آن تکلیفی که مولا به او گفته بود نماز چهار رکعتی مثلاً بخوان که دارای دو سجده هست، در هر رکعتی دو سجده دارد، میتواند این امتثال بکند، یقین پیدا کند که این هم امتثال کرده، پس بنابراین در این موارد نمیتوانیم بگوییم تخییر است که، بگوییم آقا یک طرف را انتخاب کن، وظیفهات را دیگر انجام دادی، کما نُسب الی الشیخ قدس سره. شاید هم مقصود شیخ اعظم این بوده که این فرمایش که به ایشان نسبت داده شده، ممکن است نظر شریف ایشان این باشد که حرام میداند قطع صلاة را مطلقا، لعلّ توجیه او این باشد که شیخ قطع صلاة مطلق را حرام میداند، بعد فرموده خب، دوران امر بین محذورین میشود در این جا؛ ولی حتی اگر این مقاله را هم قائل بشویم و بگوییم قطع صلاة اشکال دارد و حرام است، در عین حال بله، تخییر دارد که حتماً این نماز را نباید بشکند، حالا که نباید بشکند چه کار کند؟ یا باید انتخاب بکند برگردد یا نه، ادامه بدهد نمازش را، بله این جا تخییر درست است اما این که بگوییم به این بسنده میتواند بکند نه، به این بسنده نمیتواند بکند چون او علم دارد به این که شارع در این ظرف یا تکلیف کرده بود به او که نمازی که محرز است که دو سجده ...آورده است بخواند یا نمازی که محرز نیست به این که داخل در غیر شده، این جامع را که میداند امرش را و این قابل امتثال است و این علم اجمالی را قابل امتثال ...، بعدش یکی را انتخاب میکند، بعد از نماز هم اعاده میکند نمازش را و میتواند احراز کند که تکلیف مولا را امتثال کرده است. بنابراین این که شیخ قدس سره یا حالا من احتیاط میکنم که حالا شیخ فرموده یا نه؟ نسبت به شیخ اعظم داده شده، این که شیخ فرموده تخییر، البته به عظمت مقامش شاید بتوانیم بگوییم که یعنی فعلاً در این نماز مخیر است اما این که کل وظیفهاش با همین اختیار انجام میشود و دیگر بعد نباید نماز مستقلی که واجد شرائط شرعیه است به جا بیاورد، ممکن است بگوییم این از کلام شیخ استفاده نمیشود. علی أی حالٍ، پس در این صورت، در این صورت باید بگوییم که فارق وجود دارد و آن تخییر در آن جا به این معنا که یکی را انتخاب کند دیگر کار تمام است، این جا نیست چون موافقت قطعیه ممکن است.
صورت ثانیه جایی است که مکلف میتواند امتثال اجمالی بکند اگر چه امتثال تفصیلی مثلاً نمیتواند بکند، امتثال اجمالی میتواند بکند. قطع پیدا کند که بله؛ من آن تکلیف را امتثال کردم. «ما یتمکن فیه المکلف من الامتثال الاجمالی»، حالا چه جوری امتثال اجمالی میکند؟ یا به این که تکرار میکند؛ در خود آن نماز، آن امر مردد را تکرار میکند، یک دفعه به آن طریق است، یک دفعه به این نحو است، یا نه، نماز را تکرار میکند. ایشان مثالی که برای این میزنند، این مثال را میزنند که حالا آیا این مثال تمام است یا تمام نیست دقت بفرمایید. مثال میزنند به این که اگر امر دائر شد که قرائت در یک صلاتی جهریه است یا اخفاتی است؟ مثل نماز ظهر در روز جمعه، نماز ظهر غیر از نماز جمعه، نماز ظهر در روز جمعه چه جور است؟ اختلافی است دیگر، روایاتش هم خیلی عجیب غریب است. روایاتش هم خیلی اختلافی است، یعنی یکی از جاهایی که خیلی سخت است استخراج فقهی آن، همین مسئله است. خدا رحمت کند آیتالله مؤمن رحمةالله علیه، یک وقتی ما لاهور پاکستان بودیم، ایشان به یک مناسبتی وقتی آمدند، ایشان هم بودند، ظهر جمعه از ایشان خواستند نماز بخوانند، گفت من قرائت جهریه میخوانم. همان نماز ظهر قصرشان را ایشان نظرش این بود که روز جمعه باید جهراً خواند. خب، یک نظر این است که یعنی آیا جهر است یا اخفات؟ عدهای میگویند جهر است، عدهای میگویند اخفات است، عدهای میگویند تخییر است. مرحوم آقای خوئی در آن بحث نقل میکنند مرحوم آقای نائینی در فرازی از عمرشان جمع میکردند؛ یعنی یک دفعه قصر، یک دفعه جهری میخواندند، یک دفعه اخفاتی شاید، یک مدتی نه، در یک نماز واحد یک قرائت جهری میخواندند، یک قرائت اخفاتی، یعنی تکرار نمیکردند نمازشان را، اما یک جهر میخواندند یک اخفات میخواندند. ما هم یک مدتی همین شک و تردیدی برایمان بود که باید چه کار بکنیم این جا؟ جهر بخوانیم؟ دو تا نماز میخواندیم جهراً و اخفاتاً تا بعد یک چند بار مسئله را مطالعه کردیم اطمینان کردیم که اخفات اشکال ندارد ولی این مسئله مهمی است این مسئله. حالا ایشان میفرماید در این جا، میفرماید در این جا میتواند تکرار کند همان قرائت را، یک دفعه جهری بخواند یک دفعه اخفاتی بخواند و میتواند یکی را انتخاب کند جهراً مثلاً بخواند، یک نماز دیگر هم بعد از آن بخواند؛ اخفاتی بخواند. این جا درست است، یقین تفصیلی پیدا نمیکند که به کدام امتثال حاصل شد اما علم اجمالی پیدا میکند که من امتثال کردم. یا به آن فرد یا به این فرد، یا به جهری که خواندم یا به اخفاتی که خواندم. پس علم تفصیلی این جا پیدا نمیکند. در صورت قبل، علم تفصیلی میتوانست بکند که من به این امتثال کردم. همین نماز را رها میکند، یک نماز دیگر از اول میخواند، علم تفصیلی دارد که به همین امتثال شد. اما در این جا نه، نمیداند به کدام امتثال شد، چون نمیداند بالاخره جهر هست یا اخفات است و نرفته مسئله را حل بکند که، همین طور در حالت شک باقی مانده، این جا علم اجمالی پیدا میکند که یا این یا این. خب
س: ببخشید، علم دارد که یک نماز بیشتر برایش واجب نیست؟ این جا هم با علم اجمالی ...
ج: بله، یکی است؛ اما من در مقام امتثال چه کار بکنم؟ میخواهم همان یک دانه که واجب است او را تحویل مولا بدهم. حالا نمیدانم با کدام تحویل مولا دادم، بالاخره میدانم یا به این تحویل مولا شد یا به آن تحویل مولا شد. مثل کسی که تارک اجتهاد و تقلید میشود، احتیاط میکند دیگر، جایی که مردد است نماز قصر است یا تمام است، یک قصر میخواند یک تمام میخواند، میداند با یکی از این دو تا تکلیفش را انجام داده، آن چه مولا خواسته، این جا تحویل مولا داده، حالا این جا هم همین جور میَشود. در این صورت هم باز میگوییم تخییر شما یا جهر را انتخاب بکن یا اخفات را انتخاب بکن، این تمام نیست که بگوییم یکی از این دو تا، چون آن جا هم برای شخص امکان امتثال و موافقت قطعیه وجود دارد، امکان موافقت قطعیه وجود دارد پس بنابراین باید آن را تحصیل بکند. این به خدمت شما عرض شود که اینجور فرموده است که «ما یتمکن فیه المکلّف من الامتثال الإجمالی إما بتکرار الجزء أو بتکرار أصل العمل کما إذا دار أمر القراءة بین وجوب الجهر بها أو الاخفات فإنّه إذا کرّر القراءة بالجهر مرّة بالاخفات اخرى مع قصد القربة فقد علم بالامتثال إجمالاً و کذا لو کرّر الصلاة کذلک». این مثال برای ما نحن فیه قرار دادن محل اشکال هست این مثال در این صورت، چون دوران بین محذورین نیست در اینجا، علم اجمالی دارد که یا جهر بر او واجب است یا اخفات بر او واجب است. بله اگر احتمال میداد که یکیاش مانع باشد یعنی احتمال میداد که یکیاش مانع این بله، اما نه، مانع که نیست، اگر مانع بود که نمیشد به تکرارش در خود صلاة امتثال کرده باشد؛ پس احتمال مانعیت را اصلاً نمیدهد، فقط احتمال میدهد که یا این واجب است یا آن واجب است، پس اینکه این را بخواهیم صورت ثانیه قرار بدهیم، از دوران امر بین محذورین در این موارد، این مثال تمام نیست برای اینجا.
س: در جایی که علم اجمالی داریم که نمیشود گفت ....
ج: بله؟
س: درجایی که علم اجمالی داریم آیا میشود به اصول عملیه مراجعه کرد؟
ج: مگر ما میخواهیم مراجعه کنیم به اصول عملیه؟ مگر ما میخواهیم مراجعه به اصول عملیه بکنیم؟
س: ...
ج: نه نمیخواهیم مراجعه به اصول عملیه بکنیم، منتها شیخ اعظم قدسسره فرموده اینجا مراجعه به اصول عملیه نمیتوانی بکنی اما مختاری، چرا؟ چون موافقت قطعیه که نمیتوانی بکنی، حالا که موافقت قطعیه نمیتوانی بکنی مختاری که یا این را انتخاب بکنی یا آن را انتخاب بکنی، ایشان اینجور فرموده، کأنّ و به همین بسنده بکنید. اشکال این است که آنجا که ما میگفتیم تخییر است و به همین تخییر است یا این طرف را انتخاب کن یا آن طرف را، مثل اینکه نذر کرده که امروز یا روزه بگیرد، یا نذر کرده روزه بگیرد یا نذر کرده امروز روزه نگیرد، نمیداند کدام را نذر کرده، علم اجمالی دارد که نذری کرده راجع به روزهی امروز که یا روزه بگیرد یا روزه را ترک کند؛ یا اگر امروز عید فطر است یا آخر رمضان است و استصحاب هم گفتیم جاری نیست در اینجا چون در زمانیات است مثلاً، شک میکند که امروز روزهاش واجب است یا حرام است، آنجا تخییر است، چهکار کند؟ درست؟ تخییر است، حالا اگر بگوییم مثلاً مسافرت هم برایش امکان ندارد یا واضح است شرعاً که شارع این را نخواسته که فرار کن موضوع را منعدم بکن به اینکه مسافر بشوی. یا آدمی است که اصلاً مسافرت هم برود کثیرالسفر است مثلاً، این باید روزه بگیرد راهی ندارد. در اینجا درست است تخییر است اما چرا؟ برای اینکه موافقت قطعیه ممکن نیست، حالا شما میفرمایید در اینجایی هم که نمیداند در حالت نهوض به رکعت بعد اگر شک کرد سجدهی ثانیه را به جا آورده است یا بهجای نیاورده است اینجا هم دوران امر بین محذورین درست نمیشود، برای اینکه اگر برگردد لعلّ این سجدهی زائده بشود اگر این دخول در غیر باشد و نماز باطل است و حرام است؛ و اگر برنگردد نه، احتمال میدهد این دخول در غیر نباشد وظیفهاش رجوع به وضع بازگشتن است، درست است دوران امر بین محذورین میشود اما اینجا از جاهایی نیست که یکطرف را انتخاب کن بگوید وظیفهات را انجام دادی، اینجا اگر یک طرف هم انتخاب کرد بعد چون میتواند تحصیل کند فراغ یقینی را نسبت به آن تکلیف که مولا فرموده بود یک نماز چهار رکعتی با دوتا سجده در هر رکعت بهجا آور، این علم یقین قطعی به این تکلیف دارد، فراغ یقینی هم برایش امکان دارد، اصلی هم در اینجا نیست، شارع جعل نکرده که بگوید که الان تو انجام دادی آن تکلیف را. پس بنابراین فرمایش محقق خوئی قدسسره در اینجا که فرموده است که آن حرف آنجا اینجا نمیآید و فارغ وجود دارد متینٌ، منتها این عرضی که کردیم فقط اشکال در آن قسم ثانی است که ایشان آن قسم ثانی را هم از موارد دوران امر بین محذورین شمردند که این لم نفهم که چگونه ایشان این را از موارد دوران بین محذورین شمردند؛ ولی اصل مطلب ایشان در این صورت تمام است و درست است.
س: حاج آقا در تکرار قرائت زیادی عمدیه لازم نمیاد؟
ج: نه، چون قرائت هرچی، نه به قصد جزئیت نباید بیاید، قرائت میکند به قصد قربت مطلقه، و قرآن در نماز، دعا و قرآن و صلوات در نماز اشکال ندارد؛ بله قران بین سورتین محل کلام که یا مکروه است یا مبطل است، قران بین سورتین یعنی مثلاً هم سورهی توحید بخواهد، هم مثلاً فرض کنید سورهی نبأ بخواند در ...
س: نماز واجب؟
ج: در نماز واجب، بله. و اینجا این قِران نیست، همان سورهی واحده را تکرار میکند، قران بین السورتین نمیکند، همان سورهی مثلاً حمد را دوبار میخواند یا سورهی قل هوالله را دوبار میخواند.
س: هم به قصد جزئیت قرانش محل اشکال ... میشود، بحث قربت مطلق باشد که قاعدةً اشکال ندارد، مثل قرآن در بقیهی اجزاء آن.
س: بله حالا قِران ممکن است کسی آنجا بگوید ادلهی قران اطلاق دارد، دوتا سوره را بخواهی بخوانی در نماز واجب.
خب این به خدمت شما عرض شود که در جائی که تکرار و جبران به این شکلی که گفته شد امکان داشته باشد، اما اگر اینجوری نیست، نمیتواند تکرار بکند مثلاً آخر وقت است و تکرار برایش ممکن نیست، آخر وقت است دارد نماز میخواند الان نمیداند چهجوری شد، بخواهد این را رها کند و از اول نمازی را بخواند وقت میگذرد، اینجا چی؟ اینجا درست است، اینجا هم باز چارهای جز این ندارد که انتخاب بکند؛ فرمایش شیخ یعنی منسوب به شیخ در این صورت بله، چون چارهای ندارد، بخواهد هم بهم بزند فرض این است که نمازش قضا میشود؛ بنابراین بر او لازم است که یک طرف را انتخاب بکند یا این طرف یا آن طرف، انما الکلام در این است که آیا در این صورت بر همین دیگر بسنده باید بکند یا باید یک طرف را انتخاب بکند و قضا کند در خارج وقت؟ اینجا دو نظر وجود دارد، یک نظر این است که نه، قضا در خارج وقت ندارد که نظر محقق خوئی این است...
س: خارج وقت آن طرفی که انجام نداده را قضا بکند؟
ج: آره، در خارج هم یک نماز درست حسابی بخواهد دیگر، در خارج وقت یک نماز درست حسابی بخواند.
دلیل ایشان بر اینکه قضا ندارد این است که قضا موضوعش... قضا به امر جدید است، موضوع قضا فوت فریضه است، در اینجا ایشان میفرماید ما فوت فریضه را احراز نمیکنیم؛ چون اگر مثلاً انتخاب کرد برگشت و سجدتین را، سجدهی ثانیهای که شک کرده بود انجام داد، لعلّ همین وظیفهاش بوده، از کجا فوت فریضه شده؟ اگر هم ترک کرد و ادامه داد این طرف را انتخاب کرد، باز از کجا فوت فریضه بر او ثابت است؟ لعلّ وظیفهاش همین بوده. اضافه میکنیم که اگر شما بگویید که استصحاب عدم اتیان به وظیفه به صلاة مأمورٌ بها میکند که شک میکند آیا آن صلاة مأمور بها را انجام دادم یا ندادم؟ یکی قبل از اینکه اصلاً وارد این نماز بشوم، این کار را بکنم که انجام نداده بودم، الان شک دارم انجام دادم یا نه؟ استصحاب عدم اتیان به صلاة مأمور بها را میکنم، جواب این است که این استصحاب هم جاری نیست لِ اینکه مثبِت است، عقلاً انجام ندادی لازمهاش این است که آن عنوان وجودی که فوت باشد ثابت بشود و اصل مثبت هم که حجت نیست بنابراین با استصحاب هم نمیتواند. بنابراین شک دارد در چی؟ شک دارد در اینکه امر جدیدی اصلاً بر او متوجه شده است یا نه؟ از این جهت میفرمایند که قضا هم ندارد.
ولی نظر دوم این است که نه، اینجا ببینید علم اجمالی دارد که یا الان بر من لازم است برگردم و یا نه، در خارج وقت بر من اعاده و قضا لازم است. درست است که محرز نیست عنوان فوت را مسلّماً، اما آیا این فوت طرف علم اجمالی و قضا طرف علم اجمالی هم نیست که یا بر من این واجب است یا قضاء؟ یا بر من واجب است که این کار را بکنم؛ الان برگردم یا بر من لازم است که بعداً قضا بکنم؟ در منتقی ایشان گفتهاند که این علم اجمالی وجود دارد و در اثر این علم اجمالی میگوییم باید هم یک طرف را انتخاب بکند فعلاً انجام بدهد در این صورت و بعداً هم قضا کند. ولی عند التأمل ما میبینیم چنین علم اجمالیای برای ما پیدا نمیشود، چون اینکه یا این یا او؟ اگر این وظیفهی من است که الان دارم انجام دادم، انتخابش کردم پس دیگر عنوان فوتی صادق نیست، اگر این را انجام نداده باشم عنوان فوت بر من صادق است، فوت شده. علم اجمالی که یا این واجب است یا این طرفی که انتخاب کردم یا آن، این قضیهی منفصله در نفس انسان شکل نمیگیرد و قوام علم اجمالی به این است که این قضیهی منفصله در نفس اینکه یا بر من واجب است این کار را بکنم، برگردم سجده را انجام بدهم یا بر من واجب است که بعداً قضا کنم، نه اگر این واجب است دیگر آن واجب نیست، اینکه یا این واجب است یا آن واجب است، احدالامرین بر گردن من هست این تصورش به ذهن ما نمیآید و به ذهن میآید که همان فرمایش محقق خوئی در اینجا اقوی هست یعنی درست است که فرموده است که اینجا قضا هم نداشته باشد.
س: نسبت به قضا علم داریم یا شک داریم؟
ج: قضا را علم نداریم
س: واقع امر هست مگر؟
ج: بله؟
س: برایی قضا باید دلیل مستقل داشته باشیم
ج: بله
س: مگر ما نسبت به وجوب قضا علم داریم که بشود طرف علم اجمالی؟
ج: یعنی نه، میخواهد بگوید که یا فوت صادق است پس...
س: ....
ج: پس علم اجمالی داریم، نه اگر فوت صادق باشد که میدانیم روی عنوان، اقض ما فات کما فات، روی عنوان فوت که میدانیم امر رفته که، پس میدانیم یا این لازم است یا این باید انجام بدهم یا فوت است پس باید قضا بکنم.
این هم یک مسألهای بود در اینجا که در ذیل قسم ثانی مطرح بود که شایستهی تعرض بود که تعرض شد، انشاءالله فردا قسم ثالث را بحث میکنیم که در جایی است که دوران امر بین محذورین باشد و واقعهی واحده نباشد، وقایع متعدده و متکرره باشد.
و صلی الله علی محمد و آل محمد