لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
بحث در این بود که اگر حجتی بر قصد استمرار یا تکرار نداریم اما حالت سابقه برای ما روشن است و آن حالت سابقه هم قصد تکرار و استمرار است قبلاً خودش به ما گفته بود من بنا داریم این کار را بکنم برای همیشه. یا قرائن و شواهدی بود که فهمیده بودیم قبلاً، بنا دارد همیشه این کار را بکند یا بینةای قائم شده بود. یا حالا قائم شد بر این که قبلاً چنین قصدی را داشته است ولو این که قیام بینه بعد است اما مشهودٌ به آن این است که قبلاً چنین قصدی را داشته است حالا ما نمیدانیم از آن قصد قبلی که ثبتَ لنا، آیا عدول کرده یا نه؟ آیا در اینجا واجب است امر به معروف و نهی از منکر این یا نه؟ امام رضوان الله علیه فرمودند که اینجا در این صورت احتمال وجوب است علی اشکالٍ، احتمال وجوب از چه ناحیهای است؟ از ناحیهی این است که اینجا میگوییم استصحاب جاری است ارکان استصحاب تمام است جاری است پس بنابراین احراز شرط میشود وقتی احراز شرط شد بنابراین اطلاقات شامل آن میَشود اطلاقات میگفت چی؟ میگفت هر کسی که قصد انجام دارد قصد استمرار یا تکرار دارد واجب است امر کردن به او و نهی کردن او از منکر. یک جزء بالوجدان احراز شده که این آقا کسی است که، آدمی است که میشود امر و نهی کرد او را. و شرط هم احراز میشود به اصل. بنابراین موضوع ادله منقّح میشود اما وجه اشکال چه هست؟ وجه اشکال این است که این استصحاب در اینجا ممکن است بگوییم جاری نیست لوجوهٍ، وجه اول که دیروز عرض کردیم این است که در این موارد ظاهر حال مسلم وجود دارد و ظاهر حال مسلم امارهی معتبرهِی شرعیه است بر این که این انشاالله در صراط مستقیم است و نمیخواهد و انجام نمیدهد پس بنابراین اگر کسی این ظاهر حال را حجت بداند بنابراین اماره وجود دارد و با وجود اماره استصحاب جاری نمیشود که این را قبلاً هم عرض کردیم دیروز هم عرض کردیم امروز اتفاقاً دیدم که مرحوم آقای آسید عبد الاعلی رحمة الله علیه در مهذّب الاحکامشان به همین استناد کردند که میفرمایند در صورت شک ظاهر حال مسلم این است که نه، فلذا واجب نیست این یک. اگر پس ممکن است فرمایش امام که فرموده اشکالٌ در این باشد که ایشان در این که آیا این ظاهر حال حجت است یا حجت نیست تردید دارند از این جهت از یک جهت ارکان استصحاب را میبینند فی نفسه تمام است از یک جهت احتمال میدهند ظاهر حال مسلم در اینجا حجت باشد و چون یک طرفی نشدند میفرمایند که علی اشکالٍ.
س: ...
ج: بله نیاز به تنقیح دارد اما فی محلّه.
س: ...
ج: ببینید «ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلَى أَحْسَنِه» که اینجا را شامل نمیَشود.
س: ...
ج: امر، یعنی چی؟
س: ...
ج: یکی هم بله، ظاهر حال مسلم هم این است که مطیع خداست انشاالله انجام نمیدهد ولو یک گناه باعث نمیشود یک بار یک گناهی کرده ظاهر حالش از بین نمیرود. بله یک وقت هست یک مسلم لاابالی هست دائم اینجا آنجا آنجا، این ظاهر حال ندارد اصلاً. اما اگر کسی که ظاهر حال، حالا با یک دفعه گناه کردن، ظاهر حال از بین نمیرود.
س: ...
ج: نه، آنها هم تازه قید دارد خودش. همان ادلهای که فرموده که ضع امر اخیک علی احسنه، باز ما روایات دیگری داریم که در چه زمانی است؟ آن زمانی است که آدمها خیلی لاابالی نشدند.
س: ...
ج: بله قهراً از آنها فهمیده میشود که اگر شخص هم مثل زمانه شد یک آدمی هست که این دیگر چنین ظاهر حالی ندارد این آدم در در اثر این که مکرر کارهای خلاف انجام میدهد و آدم غیر مبالی به دین هست آن هم مثل این است چون آن جزء امارهی غالبیه میشود برای زمان است این احوالات خودش است.
س: ...
ج: بله، ولی اگر استصحاب نباشد ما الان شک کردیم دیگر. که آیا فرض این است سابقاً میدانیم چنین قصدی داشته اما الان بالفعل واقعاً شک داریم بلکه ممکن است ظنّ بر خلاف داشته باشیم ولی حجت نداریم الان شک داریم اینجا میگوید آقا شما شک داری قبلاً اینجور بوده انشاالله ظاهر حال مسلم این است که انشاالله از آن قصدش دست برداشته انشاالله توبه کرده انشاالله تصمیمش عوض شده و هکذا. پس بنابراین اگر کسی این را حالا حجت بداند این ظاهر حال را و بگوید که، ببینید این ظاهر حال نمیخواهد بگوید این عادل هست این ظاهر حال فقط حیث نفییاش به درد میخورد نه حیث اثباتی آن. یعنی نمیخواهیم بگوییم اصالة العدالة در هر مسلمی. یا در هر شیعهای. این را نمیخواهیم بگوییم میخواهیم فقط همین مقدار بگوییم که آثار نفی بار نمیشود همانجور که در افراد دیگر. حالا همینجور افرادی ما احتمال میدهیم زید شاید گناه میکنیم میتوانیم به او امر و نهی بکنیم؟ شاید نماز نمیخواند ظاهر حال مسلم این است که انشاالله میخواند.
س: ...
ج: چرا؟
س: ...
ج: اینجور نیست که شما میگویید بببینید شما الان لابد یک موارد خاصی در نظر شریفتان است کسی که الان بیحجاب دارد در خیابان راه میرود معلوم است که میخواهد ادامه بدهد.
س: ...
ج: پس استمرارش را میدانیم این شک، شما میگویید جا نمیماند پر است از افراد را ما میبینیم انگشتر طلا مثلاً دستش است حلقهی طلا دستش است این معلوم است که این بنایش بر این است آدم اطمینان، گفتیم اطمینان پیدا میکند از احوالات اشخاص، به این که این بنایش بر استمرار است اطمینان که حجت است دیگر. فرض ما این است که لم تقُم حجة، یعنی نه حالاتش جوری است که اطمینان پیدا کرده باشیم و الا خیلی هم از عاصین آدم اطمینان دارد که این بنابر استمرار دارد حالا یک بار دیدیم یک نفر را که قبلاً ریش داشت خیلی آدم متدین و اهل نماز و فلان، حالا یک روز دیدیم این حلق لحیه کرده و احتمال عذر هم نمیدهیم یک وقت ممکن است حالا یک بیماریای پیدا کرده دکتر به او گفته باید این کار را بکنی تا چی، عذر داشته. یا خواب بوده یکی آمده برایش تراشیده این هم ممکن است احتمال عذر و اینها نمیدهیم حالا یک بار میدانیم عمداً انجام داده اما چرا؟ ممکن است همان که گفتیم شب عروسیش بوده گفته حالا این یک برا را انجام میدهیم دیگر هم انجام نخواهیم داد. اینجوری هست.
س: ...
ج: نه ظاهر حال میگوید چی؟ نه دیگر ما نمیتوانیم استصحاب جاری بکنیم چون ظاهر حال اماره است بر این که انشاالله چنین قصدی را ندارد و نمیکند امارهی نافیه وجود دارد.
س: ...
ج: نه، خودش که نمیخواهد، نه، ظاهر حالش که برای خودش حجت نیست ظاهر حال افراد برای ا حجت است برای دیگران، خودش که از حال خودش خبر دارد. ظاهر حال برای خود شخص حجت نیست چون «الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَة * وَ لَوْ أَلْقى مَعاذیرَه» (قیامة، 14و15) ظاهر حال شخص برای دیگران حجت است.
س: ...
ج: پس شما قبول ندارید که امارات بر استصحاب مقدم است.
س: ...
ج: میدانم ولی مشکوک الحال است ولی اماره دارید مثل این که بینه قائم شده است شما شک دارید بینه دارد میگوید این بینه هم برای شما ظنّ هم نیاورده ولی حجت تعبّدیهِی شرعیه است استصحاب که جاری نمیشود که.
س: ...
ج: علم تعبّدی دارید اماره دارید اماره علم تعبّدی هست.
س: ...
ج: کدام؟
س: ...
ج: استصحاب مقدم است؟
س: ...
ج: شک دارم این قصد را دارد یا ندارد اماره دارد میگوید ندارد.
س: ...
ج: نه، اینجور نیست اماره مقدم است بر
س: ...
ج: همهجا اگر این، بابا اینجا با جاهای دیگر که فرق نمیکند اگر استصحاب شک بردار است در باب قاعدهی فراق هم شک بردار است در باب اصالة الصحة هم شک بردار است در باب قاعدهی تجاوز هم شک بردار است همهجا شک بردار است اگر شک بردار نیست به این معنا و او مقدم است اماره چون طریقیت دارد واقعنمایی دارد اما این اینچنینی نیست آن مقدم بر این میشود إمّا بالحکومة، إمّا بالورود و إمّا به چیزهای دیگر که در محلش بیان شده. پس بنابراین هیچ وقت ما اصل را، ولو استصحاب باشد بر اماره مقدم نمیداریم.
این وجه اول. وجه دوم برای این که این استصحاب جاری نمیشود همان بیانی است که قبلاً عرض شد که بعضی فرمودند که ادلهی استصحاب انصراف دارد از مواردی که بر ضرر دیگران میخواهد تمام بشود. بر ضرر دیگری میخواهد تمام بشود بله در امور نفسانی خودم آثاری که برای نفس خودم دارد اشکالی نیست اما به ضرر دیگر اگر بود نه، اینجا شما استصحاب قصد میکنید تا او را نهی بکنید تا او را امر بکنید یا مراتب بالاتر آن، که میبینید اگر با امر و نهی چیز نمیَشود باید یک سیلی هم به او بزنی مثلاً،یک ضربی هم وارد بکنی. با شرایطش. این به ضرر دیگران است گفتند ادلهی استصحاب از این موارد انصراف دارد. اگر کسی این مبنا را قائل بشود قهراً و مثلاً اگر احتمال خیلی خیلی ضعیف که البته اینجا احتمالش وجود دارد که حضرت امام بر اساس این مطلب خواسته باشند بفرمایند که جواب دادیم قبلاً و گفتیم که نه، وجهی برای این جهت نیست دیگر تفصیل آن گذشت.
وجه سوم: برای این که این استصحاب جاری نمیشود فرمایش بعضی از شراّح تحریر الوسیله است که آنها فرمودند که این استصحاب مثبت است چرا؟ گفتند موضوع برای اصرار نفس قصد استمرار و تکرار نیست بلکه قصد استمرار و تکراری است که مُستعقِب به عمل باشد این قصد، اگر کسی چنین قصدی را داشته باشد که مستعقب به عمل هست این شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر است که مستعقب به عمل است و در اینجا، جاهایی که ما علم به قصد داریم یا امارهی شرعیهی بر قصد داریم قهراً آنجا این که مستعقب به عمل هم خواهد بود آنجا ثابت میشود چون بین قصد و این که بعداً عمل خواهد کرد ملازمه است ملازمهی تکوینیه است اگر کسی قصد جدی داشته باشد بعداً هم عمل خواهد کرد دیگر. بنابراین در جایی که علم به قصد داریم قهراً به این که این قصد هم مستعقب به عمل هست و این صفت را دارد علم پیدا خواهیم کرد جایی که علم نداریم اماره داریم آنجا هم این قید ثابت میَشود بخاطر این که مثبتات امارات حجت است و لابأس به، اما استصحاب بقای قصد بخواهد اثبات بکند که پس این مستعقب به عمل هم است بعد عمل خواهد کرد این میشود اصل مثبت دیگر. برای خاطر این که این لازمهی عقلی است لازمهی تکوینی است لازمهی شرعی که نیست و مثبتات اصول حجت نیست مثبتات امارات حجت است وی مثبتات اصول حجت نیست پس در صورت علم، علمِ به ملزوم علم به لازم میآورد علم به لازم علم به ملزوم میآورد آنجا که هر دوی آن علم پیدا میکند در صورت اماره، آنجا علم نمیآورد ولی مثبتات امارات حجت است پس بنابراین آن هم ثابت میشود اما در مورد استصحاب، مثبتات آن حجت نیست فلذا ممکن است که حضرت امام از این باب میفرمایند علی اشکالٍ، که آیا مجرد قصد شرط است برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر؟ که بگوییم استصحاب آن جاری هست. یا نه آن قصدی که ینجرُّ الی العمل، مستعقب به عمل هست. اینجور قصدی را اگر احراز کردیم باید امر به معروف و نهی از منکر بکنیم بنابراین چون مرددیم که ماحصل ادله چه میشود فلذا میگوییم علی اشکالٍ چون با استصحاب میخواهیم درست کنیم فلذا در صورت اطمینان، در صورت این که بینه باشد در صورتی که علم داشته باشید در آن صورت اشکال نمیکنیم اما در صورتی که با استصحاب میخواهید کار را درست بکنید بخاطر این که مثبتات اصول حجت نیست و استصحاب حجت نیست از این جهت محل تردید و اشکال میشود پس علی اشکالٍ بر اساس این مسئله است.
س: ...
ج: نه، تردید در این که شرط چه هست؟ مجرد قصد استمرار است؟ دیگر این وصف را ندارد در شرط که مستعقب به عمل باشد یا نه، اگر شرط ما مجرد قصد استمرار و قصد تکرار باشد مشکلی ندارد استصحاب میکنیم اما اگر گفتیم تردید به خاطر این جهت است اما اگر گفتیم که شرط قصد استمراری است که مستعقب به عمل باشد یعن قصد خاصی است. اینجا بخواهید استصحاب بکنید و بگویید لازمهِی قصد هم که آن استعقاب به عمل هست و الا قصد نیست قصد آن است که بعدش عمل باشد دیگر. پس بنابراین میشود مثبت، چون در این که مستفاد از ادله چیست شک داریم که چهجور اصراری شرط است یا معنای اصرار آن است یا این، و این برای ما هنوز مشخص نشده واضح نشده بعد الرجوع به ادله، از این جهت هست که اینجا بخواهیم، اما در آن موارد اثری ندارد چه آن باشد چه این باشد بالاخره درست است.
س: ...
ج: امام رضوان الله علیه مسائل اینجا را پراکنده فرمودند یعنی آنجا فرموده اصرار، از آنجا معلوم میشود که حالا آن قیدش چی هست. چون رسالهی عملیه است برای افراد که میخواهد آنجاها هم خصوصیاتش را بیان بفرماید فلذا آنجایی که میگوید شک کردی خودش فتوایش را بیان میکند نظر شریفش را بیان میکند بحث علمی نیست که بخواهد باز بکند اینها را که. به این شکل ایشان فرموده فلذا موارد شک را دائم بیان فرموده بعد ظنّ فلان را بیان، هی جدا جدا، همهِِی اینهایی که ایشان در ضمن ده تا مسئله بیان فرموده میشود توی یک مسئله گفت حال این برای این که دیگر خیلی باز بشود کأنّ هر کسی که مراجعه میکند بتواند به طور واضح مسئله را بفهمد ایشان تفصیل دادند و الا بعضی از فقها همهِی اینها را در ضمن یک خط یا دو خط گفتند یک چند تا قید زدند همهی اینها را دلالت میکند مثلاً ما همهِی اینهایی که ایشان در چند تا مسئله گفت جمع کردیم در عبارت چی؟ گفتیم قامت الحجة، لم تقم الحجة، به جای این که دائم نام ببریم بگوییم علم داری اطمینان داری بینه داری چه داری چه داری همهِی اینها را جمع کردیم در عبارت قامت الحجة یا لم تقم الحجة. ایشان اگر اینجوری میفرمود لم تقم الحجة یا قامت الحجة، برای افراد معمولی که توجه به این حجتها حالا چه هست فلان ندارد پیدا نمیشد ایشان برای این که رساله، رسالهی عملیه است همهی افراد بتوانند مراجعه کنند اینجا را توضیح داده تفصیل داده ایشان اینها را. پس بنابراین ...
س: ...
ج: بله، بخصوص اگر ما بگوییم که قصد همان اراده است که، علت تامهای است که، و الا اگر عمل نشد معلوم میشود قصد نداشته مگر این که یک مانع غیر مترقبی برایش باشد یعنی قصد داشته یعنی قصد داشته اما ناگهان مُرد. اما کسی که نه، مانع غیر مترقبی برایش پیش نیاید چهطور میَشود قصد جدی داشته باشد به عمل نیانجامد؟ اگر مانعی در سرِ راهش نباشد پس بین وجود قصد در نفس و عزم جدی در نفس و انجام عمل اگر مانع غیر اختیاری پیش نیاید ملازمه وجود دارد پس علم به این علم به آن میآورد امارهی به این، آن را هم اثبات میکند چون مثبتات حجت است اما اصلی که میخواهد این را ثابت بکند دیگر نمیتواند آن را ثابت بکند.
س: ...
ج: نه،آن اگر، اگر است که ...
س: ...
ج: نه، به هم نمیزند چون میدانیم مانعی نیست دیگر. داریم میبینیم نمرد. یا اطمینان داریم که نمیمیرد اطمینان است دیگر. این هم بر اساس اطمینان است دیگر. و الا آدم اگر این اطمینان هم نباشد از خانهاش بیرون نمیآید اصلاً.
س: .../
ج: نه، اطمینان هم وجود دارد. نه، بر اساس این نیست که حالا، بر اساس این مردم قرض میدهند قرض میگیرند اینها همه بر اساس اطمینان است نه، اطمینان هم دارند فلذا در مواردی که اطمینان ندارد یک بیماریای دارد گفتند آقا شما همین روزها باید التماس دعا بشوی. خیلی از کارها را نمیکند دیگر. بعد به خدمت شما عرض شود که این وجوهی است که برای فرمایش ایشان میشود گفت بنابراین ...
س: ...
ج: نه، خفیه نیست.
س: ...
ج: نه، چون قلاً نبوده که.
س: ...
ج: حالا الان یک کلامی میگوییم که این هم روشن میشود.
پس بنابراین تارةً اینجوری است که قبلاً میداند یعنی ثَبَت لنا که حالت سابقهِی ایشان چه بوده؟ قصد استمرار و قصد تکرار بوده این را میدانیم قصد استمرار و تکرار ولو این که حالا این علم ما از سابق وجود داشته یا الان علم پیدا کردیم که قبلاً اینجوری بوده چون میدانید در باب استصحاب لازم نیست که علم ما هم سابق باشد مستصحب ما باید سابق باشد ولو علم ما در لاحق پیدا شده باشد که قبلاً اینجور بوده ولی تارةً هست که، این فرعٌ، این سؤال، اگر ما برایمان ثابت شد که قصد استمرار داشته ما فقط میدانیم که قبلاً این گناه را کرده پس قصد این کار را داشته قصد مثلاً حلق لحیه را داشته قبلاً. چون حَلَق لحیته إختیاراً، پس قصد کرده این حرام را. الان نمیدانیم قصد دارد یا ندارد اینجا اگر بخواهیم استصحاب بکنیم آن قصد را، قصد را بخواهیم استصحاب بکنیم استصحاب کلی است چون آن که برای ما مسلم است این است که قصد آن حلق را داشته کسی که قصد یک حلق را دارد قصد کلی که ندارد که، اگر بخواهیم اینجا استصحاب بکنیم مبنی بر این میشود که ما استصحاب کلی در این صور را بپذیریم به این که بگوییم قصد این کار، وقتی که قصد خاص داشته پس اصل القصد و جتس القصد هم در نفس این بوده است و الان نمیدانیم آیا این جنس القصد از بین رفته یا از بین نرفته، این جنس القصد را استصحاب بکنیم به این که لعلّ بعداً هم قصد در نفسش پیدا شده یا همان موقع در کنار این که داشته قصد میکرده این حلق اولی را انجام بدهد همان موقع در کنار آن فرد این هم بوده که من بعداً هم انجام بدهم که یا در کنار آن فرد، این فرد طویل هم موجود بوده یا نه، اگر در کنار آن فرد نبوده بعدش برایش پیدا شده که چیز خوبی بود ادامه بدهیم و بنا دارد که ادامه بدهد و اینها استصحاب در این موارد محل اشکال است بنابراین مبنی بر این میَشود که کسی در این موارد در اصول بپذیرد و بعید هم هست که امام قدس سره نظرشان به این صورت باشد ظاهر کلام ایشان این است که حالت قبلی آن را میدانیم یعنی میدانیم قصد استمرار داشته نه فقط آن قصدی که با آن گناه قبلی را انجام داده است. نه، قصد استمرار داشته اما آنجایی که فقط میدانیم آن قصدی که قبلاً بوده همان قصد آن گناه بوده حالا میخواهیم با این حِیل، بیاییم استصحاب بکنیم بگوییم الان هم قصد دارد.
قهراً حالت سابقهِ، یک وقت حالت سابقهِی قصد را میدانیم به همین بیاناتی که گفتیم تارةً حالت سابقه را میدانیم حالت سابقه عدم القصد بود یا قصد عدم بود در اینجا که دیگر روشن است اینجا وقتی قصد نباشد یا قصد عدم باشد دیگر ادلهی امر به معروف و نهی از منکر قهراً نمیآید پس بنابراین این فرع، مسئلهاش، حالش روشن شد.
س: ...
ج: معنایش این بود که یعنی فتوا نمیدهد ایشان، علی اشکالٍ، بل یحتمل، علی اشکالٍ، معنایش این است که من اینجا فتوایی ندارم شما به دیگر مراجعه کنید.
س: ...
ج: نه،
قهراً ما هم اینجا میگوییم علی اشکالٍ امام، چون این مسائل مبتنی بر یک چیزهایی بود که هنوز برای ما روشن نشده اینها. بنابراین میگوییم یحتملُ علی اشکالٍ،
س: ...
ج: نه، معلوم میَشود که استفراغ وسع به نحو کامل و الا برائت جاری میکنیم اگر روشن شده باشد یا آن طرفی میَشویم یا اینطرفی میشویم دیگر. اگر هیچ چیزی برای ما روشن نشده باشد و حجتی پیدا نکرده باشیم قهراً اینجا برائت جاری میکنیم.
س: ...
ج: بله یا این که حالا حوصلهی فکر کردن تا نهایتش این است که حالا اینجا را به یکی دیگر مراجعه کنید.
ببینید ایشان اینها را در ظرف این مدتی که ایشان در ترکیه بودند در ظرف یک سال این تحریر الوسیله را ایشان نوشتند البته قبلاً حاشیه زده بودند بر وسیله، ولی وسیله اصلاً این ابحاث را ندارد وسیله تا باب طلاق دارد بقیهاش را ایشان اضافه کرده و این از آن تضلّع است که آدم یک ساله بتواند یک چنین فقهی را بنویسد و همهجا فکرش را بکند و اینها.
س: ...
ج: بله نرم افزار هم نداشتند.
فقط ظاهراً خدمت ایشان همان حاشیهشان بوده حدائق بوده وسائل بوده و جواهر بوده که اینها را خواسته بودند اینها را. حالا یک جاهای دیگر مثل اینجور جاها ممکن است احتیاج دارد به یک چیزهایی، که ایشان در اینجاها میگویند علی اشکالٍ، یحتمل علی اشکالٍ.
س: ...
ج: نه، توبیخ میکنند اما میگویند دیروز انجام نده یا میگویند بعداً انجام نده؟
س: ...
ج: احسنتم، حرف بر سرِ امر و نهی است چرا درست است بله توبیخ کردن، چرا گفتن، سرزنش کردن، اینها درست است حرف بر سر این است که سرزنش کردن و چرا گفتن که واجب نیست بلکه شاید حرام باشد تعییر شاید حرام باشد نه، آن که واجب است امر و نهی است آیا عرف امر و نهی میکند؟ ما میگوییم گذشته دیگر. اگر بنا دارد بعداً انجام بدهد یا احتمال میدهند که این بعداً انجام میدهد اینجاها ممکن است بگوییم که امر میکنند نهی میکنند میگویند نکند دیگر انجام بدهی؟ اما اگر که اینها نمیدانند نسبت به گذشته هیچ وقت نمیآیند امر و نهی بکنند.
س: ...
ج: انکار یعنی نهی کردن.
س: ...
ج: البته ببینید یک مرتبهای که داریم انکار قلبی است یعنی از آن کار انزجار داشته باشد توی قلبش. این البته نسبت به ماسبق هم همینجور است باید از آن کار انزجار داشته باشد ولی این یک تکلیفٌ آخرٌ،
س: ...
ج: بله، و انهوا عن المنکر. امر به معروف، نهی از منکر.
س: ...
ج: اگر چه احتمال میدهم همین یک بار بوده از چه چیزی نهی بکنم؟ شاید انجام نمیدهد.
س: سیره بر این وجود دارد.
ج: کجا سیره بر این وجود دارد؟ اصلاً سیره بر این نیست.
س: ...
ج: حالا لو فرضنا که این فرمایش شما درست باشد به اندازهِی حرج باید دست برداریم به ده پانزده نفر که حرجی نیست ادلهِی حرج که نمیآید تکلیف را کلاّ بردارد به مقداری که حرجی هست بر میدارد. نه این که همهاش را بردارد.
اما وارد بحث که شدیم بحث را به دو قسم تقسیم کردیم قسم اول این بود که فعلَ حراماً أو ترکَ واجباً، آن وقت حالا نمیدانیم استمرار میخواهد بدهد یا تکرار میخواهد بکند یا نه؟ این که عبارات فقها این است که یا عبارت امام اینجا این است که عاصی، یعنی فرض کردیم عصیانی کرده این فروعاتی بود و این صوری بود که گفتیم. اما اگر الان گناهی انجام نداده قبلاً، نه ترک واجبی کرده و نه فعل حرامی انجام داده اما حجت قائم شد بر این که قصد انجام را دارد اینجا آیا چهطور است؟ اینجا واجب است بر ما یا اینکه نه؟ محقق خویی قدس سره تصریح فرموده به این که این شرط اصرار که ما گفتیم و استمرار، برای کسی است که عصا، اما این آدم اینجا شرط نیست اینجا اصرار شرط نیست این که بخواهد دوباره، ولو میدانیم که یک بار بیشتر نمیخواهد انجام دهد این فقط برای همین شب عروسیش میخواهد حلق لحیه کند و میدانیم دیگر هم نخواهد کرد ولی قصد کرده الان اگر اطلاع داریم و حجت قائم شد بر این که قصدَ که یفعَل حراماً مرّةً واحدة و بعد هم از آن توبه خواهد کرد اینجا فرموده که اینجا باید امر کرد نهی کرد این صورت را باید امر و نهی کرد. امام هم قدس سره فرموده در این صورت ظاهر این است که واجب است یعنی یک دغدغهای دارند فلذا فرموده که ظاهر این است که در این صورت واجب است.
مسئلهی ششم: «لو ظهرَ من حالهِ علماً أو إطمئناناً أو بطریقٍ معتبرٍ أنِهُ أراد إرتکاب معصیةٍ لم یرتکبها الی الان فالظاهر وجوب نهیهِ» فالظاهر وجوب نهیه، این تعبیرهایی که فقها به کار میبرند این ظاهر یعنی خالی از دغدغه هم نیست که آیا اینجا واجب است یا واجب نیست بنابراین از این کلام ایشان استفاده میشود که در مسئله دو وجه است ولو ما فتوای به عدم وجوب صریحاً از کسی ندیدیم که در این صورت بگوید واجب نیست اما از عبارت ایشان و نظیر عبارت ایشان برمیآید که برای عدم وجوب هم وجه هست پس وجهی برای وجوب، وجهی برای عدم وجوب باید در باب باشد اما وجه وجوب چه هست؟ وجه وجوب این است که از مجموع ادلهی امر به معروف و نهی از منکر استفاده میشود که غرض شارع عدم تحقق آن منکر است در خارج. یا تحقق آن معروف است در خارج. هم ظاهر ادلهی امر به معروف و نهی از منکر بحسب فهم عرفی این است که مقصود و غرضش این است و هم این به این مقصود و غرض هم تصریح شده است که بها یقام الفرائض. پس هدف این است که اقامهی فرائض بشود این محقق بشود وقتی این شد پس از آن ادله میفهمیم که در این مورد هم این مقنّن، این تکلیف را دارد که این کار را باید نهی کرد یا امر کرد؟ این تکلیف از ناحیهی او هم هست این وجه اول. وجه دوم این است که اگر مستند ما در وجوب امر به معروف و نهی از منکر حکم عقل باشد که عقل میگوید تو نباید در مقابل کسی که میخواهد هتک مولا بکند چون معصیت هتک مولاست یا در صدد این است که هتک بکند هنوز هتک نکرده در صدد این است که هتک بکد قصد کرده حق مولا بر گردن انسان این است که در آنجا آرام ننشیند و جلوی این کار را بگیرد که آن هتک نکند پس همینطور که انسان نباید خودش هتک مولا بکند همینطور نباید در مقابل کسی که میخواهد هتک کند مگر او اجازه بدهد بگوید لازم نیست مولا بگوید اینجا نمیخواهد این کار را بکنی. مادامی که لم منع المولا عقل میگوید باید جلوی هتک دیگران را هم بگیری. و چون در این موارد، پس این قصد کرده که این کار را انجام بدهد بنابراین عقل، اینجا حکم عقل هم وجود دارد میگوید جلویش را بگیر. بنابراین به این دو بیان میتوانیم بگوییم که در این موارد هم واجب است.
س: ...
ج: نه، مگر اینکه این جوری بگوییم که آقا خود قصد هم، قصد حرام هم حرام است که دیگر خودش منکر است آن وقت آنجا باید بگوییم دست از این قصدت بردار. این هم بنابر مسلک کسی هم که میگوید قصد حرام، حرام است یا قصد ترک واجب این هم چیز است آن هم میشود. اما آن طرف فردا انشاالله.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.