لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَهاوَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اَللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَعْلى فَصَلِّ عَلَیها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْینَ ذُرِّیتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیةِ وَالسَّلامِ.
بحث در شرط سوم بود، اصرار ورزیدن فاعل منکر یا تارک معروف بر آن فعل یا آن ترک، تفاسیری که راجع به اصرار شده بود بخش عمدهی آن عرض شد. حالا وارد تحقیق مقام، مقام ثانی که تحقیق این مقام هست که آیا این شرط واقعاً وجود دارد یا نه؟ و همچنین مقصود از این شرط را باید چگونه گفت. عرض میکنیم که این مطلب به طور صریح در هیچ روایتی و هیچ نصّی وارد نشده است ما باید صُور متصوّرهی به مقام را احصاء کنیم و بدانیم که آیا مقتضای هر صورت چیست تا در نهایت ببینیم که آیا تعریف اصرار و این شرط را باید چه قرار بدهیم. به طور کلی شخصی که میخواهد مورد امر و نهی واقع شود دو حالت دارد؛ تارةً در خارج عمل محرّمی از او سر زده است فاعل حرام یا تارک واجبی بوده است؛ و اُخری نه، هنوز هیچ کار حرامی و ترک واجبی از او سر نزده ولی ما میدانیم که حالا این بنای بر انجام حرام یا ترک واجب دارد. پس بنابراین به طور کلی دو قسم میشوند افرادی که میخواهند مورد امر و نهی واقع بشوند. اما قسم اول که فعَلَ حراماً أو ترکَ واجباً، این اهم صُورش دوازده صورت هست که باید ذکر کنیم و یکی یکی اینها را بررسی کنیم.
صورت أولی این است که این فَعلَ حراماً و ترکَ واجباً و قامتِ الحجة بر این که قصد استمرار بر ما تلبّس به را دارد. اگر انگشتر طلا دستش هست قامت الحجة بر این که این قصد استمرار این را دارد، اگر لباس حریر پوشیده قصد استمرار را دارد، اگر نگاه به نامحرم میکند قصد استمرار را دارد و هکذا. اگر توی خانهی غصبی نشسته قصد استمرار دارد.
س: ...
ج: نه، تکرار نه.
و یا قصد احداث دارد، ... انجام داده دوباره میخواهد تکرار کند احداث کند یک امر مستمری نیست، میخواهد دو مرتبه آن کار را انجام بدهد.
س: ...
ج: همان صورت اول که یا این کسی که فَعَل حراماً أو تَرَک واجباً قامت الحجة بر چی؟ بر این که قصد استمرار بر آن کاری که طرف ... دارد یا تَرکی که ... دارد و یا این که میخواهد بعداً احداث کند یعنی دو مرتبه آن فعل را انجام بدهد. مثلاً الان صورتش را تراشیده میدانیم بعداً هم دو مرتبه میخواهد بتراشد این استمرار اولی که نیست یک کاری است احداث دارد میکند تکرار دارد میکند، یک وقت نه اینجا نشسته روی این فرش غصبی، حالا میخواهد یک دو سه ساعتی بنشیند الان این استمرار میخواهد ببخشد دیگر احداث که نمیکند استمرار میبخشد. پس بنابراین این جاها هم فعلَ حراماً أو تَرک واجباً و قامت الحجة، حجت چیه؟ یا علم وجدانی است یا علم تعبّدی است، بینة قائم شده یا چیزی قائم شده که حجت شرعی باشد ولو در موارد استصحاب بعد این که این بنا را بر این استمرار داده و قصد استمرار را دارد یا قصد احداث را دارد و ...
س: ...
ج: مثلاً الان یک کسی سلام کرده رفته باید فوراً جواب میداد دیگر جواب نداده آن هم دیگر رفته و دیگر فایدهای ندارد که جواب بدهد یک موقع میبینی دفعه دیگر کسی سلام بکند میخواهد جواب ندهد؟
س: ...
ج: استمرار یک جاهایی ممکن است وقوف در یک جایی واجب باشد این حالا دارد ترک میکند، ... مثلاً روز عرفه است توی منا نمیماند این ترک واجب دارد میکند دارد استمرار میدهد.
به خدمت شما عرض شود که و علاوه بر این که میدانیم که حجت قامت بر این که آن قصد استمرار یا احداث دارد حجت قامت بر این که قدرت بر این کار را هم دارد بر این استمرار یا بر این احداث قدرت دارد پس قامت الحجة علی امرین. یک: بر این که قصد استمرار یا احداث دارد. دو: قامت الحجة بر این که قدرت بر آن کار هم در آینده دارد برای احداث یا این استمرار. این صورت دوم. که قهراً روشن است این صورت أولی قدر متیقّن از همهی ادلهی امر به معروف و نهی از منکر است، دیگر فرق بارز دارد، چون امر به معروف نسبت به ما مضی که معنا ندارد، نسبت به ما مضی میشود توبیخ کرد، میشود سرزنش کرد دیگر امر و نهی نسبت به ما مضی که معنا ندارد نسبت به ما یأتی است قهراً. از این زمانی که شما میخواهید بگویید پس آن صورت، همین قدر متیقّن همین صورتی که ما یقین داریم یا حجت دیگری داریم بر این که این قصد انجام این کار را استمراراً یا احداثاً دارد حجت هم بر این کار داریم این قدر متیقّن.
صورت دوم: این هست که قامت الحجة علی قصد الاستمرار و الاحداث، ولی قام الحجة علی عدم قدرته، فَعَل الحرام أو تَرَک الواجب، و حالا میدانیم که قصد دارد استمرار ببخشد یا احداث کند، حجت بر این قائم شده اما میدانیم قدرت بر این کار را ندارد او میخواهد ... یا یک کاری را میخواهد احداث بکند قهراً میدانیم قدرت بر این کار ندارد این هم در صورت ثانیه است. این صورت که قدرت ندارد آیا بر ما واجب است؟ ادله امر به معروف و نهی از منکر، این صورت را میگیرد که قدرت ندارد؟ میدانیم که قدرت ندارد. در اینجا تارةً میگوییم قصد حرام، حرام است، خود این فعل جوارحی است ... این خودش حرام است سواءٌ این که به عمل بیانجامد یا نیانجامد چون در اصل حرام، دو مسلک هست یکی این که قصد حرام مطلقاً حرام است چه به عمل بیانجامد چه نیانجامد آنهایی که قائل به حرمت هستند، یک عده هم میگویند نه، آن قصدی که یتّبعُه عمل، آن حرام است یک عده هم میگویند نه، مطلقا قصد حرام نیست آن عمل مقصود حرام است نه خود قصد.
س: ...
ج: بله، حرام اصلاً نیست. حرام است ...
تارةً قائل میشویم به این که بالاخره حرام است بعد سواءٌ این که متعقّب به عمل بشود و یا نشود اینجا میگویند شرایط اول این است که شرایط دیگر هم وجود داشته باشد؛ احتمال تأثیر و اینها. اینجا موضوع دارد ادلهی امر به معروف و نهی از منکر است. منتها نباید به او گفت آقا این کار را نکن. باید گفت که چی؟ دست از این قصد بردار، چون این قصد حرام است دیگر. آن کار که... آن فعل محرم که محقق نخواهد شد و نمیتواند انجام بدهد پس بنابراین در اینجا بنابر آن بنا درست است اما مبنای کسی که میگوید حرام است به شرط این که مستعقب به عمل باشد آنجا ما میدانیم چنین شرطی محقق نیست ولو خودش خیال میکند پس این قصد، قصد حرام نیست، بنابراین ادلهی امر به معروف نسبت به قصد تطبیق نمیشود و همچنین آن کسی که هم که میگوید اصلاً قصد حرام نیست نسبت به قصد نمیتوانیم چیزی بگوییم و بگوییم که فعل حرامی انجام نده. پس بنابراین این صورت هم که میدانیم ادلهی امر به معروف و نهی از منکر این را نمیگیرد علاوه بر این که آن روایت شریفه که میفرمود: «وَ لْیَکُنْ أَحَدُکُمْ بِمَنْزِلَةِ الطَّبِیبِ الْمُدَاوِی: إِنْ رَأى مَوْضِعاً لِدَوَائِهِ، اقدم» که مفهومش این بود که اگر موضع نمیبینی ... موضعی نیست. پس بنابراین این صورت هم حکمش روشن شد.
صورت سوم: فَعلَ الحرم أو تَرکَ الواجب فالحجةُ قائمةٌ علی قصد الاستمرار ... بر آن حجت قائم شده و لم یقُم علی القدرةِ حجةٌ، نمیدانیم قدرت دارد یا ندارد، بر این که قدرت دارد ... میدانیم چنین قصدی را دارد ولی نمیدانیم قدرت دارد این را انجام بدهد یا ندارد ولی احتمال هم میدهیم داشته باشد یا نداشته باشد آیا در این صورت ادلهی امر به معروف و نهی از منکر واجب میکند یا نه؟ میگوییم بله، ظاهر این است که ادلهی امر به معروف و نهی از منکر این صورت را میگیرد «مُروا و انهوا عن المنکر سواءٌ که علم به این قدرت دارد یا انجام بدهد یا علم ندارد. بنابراین این صورت را میگیرد. اما صورتی که میبیند این که قدرت ندارد از آن صورت که الان ... انصراف دارد چرا؟ برای این است که این کار انجام نشود ... اما این صورت احتمال دارد، احتمال ـأثیر هم که داریم میدهیم پس بنابراین ادله معروف و نهی از منکر این جا میکشد. میگوییم قول میدهیم که انجام نشود اما این صورت احتمال دارد احتمال تأثیر هم که داریم میدهیم پس بنابراین ادلهی امر به معروف و نهی از منکر این جا را میگیرد آن روایت شریفه «وَ لْیَکُنْ أَحَدُکُمْ بِمَنْزِلَةِ الطَّبِیبِ الْمُدَاوِی: إِنْ رَأى مَوْضِعاً لِدَوَائِهِ، وَ إِلَّا أَمْسَکَ». آن را هم میگیرد چون طبیب مداوی وقتی احتمال تأثیر میدهد اقدام میکند بر این کار. حالا البته نمیانیم که علم نداریم به این که این قدرت دارد یا قدرت ندارد مثلاً. ولی احتمال میدهیم که اگر قدرت داشته باشیم تأثیر خواهد گذاشت آن نسخه را میدهیم و این امر و نهی را میکنیم پس بنابراین این صورت هم حکمش روشن هست از آن ...
س: ...
ج: همین، حالا ما ادله را حساب کنیم از توی آن میبینیم که کدام امر و نهیها را باید بزنیم. این صور را الان ما داریم... ما اینجا را هم داریم میبینیم ادلهی میگیرد پس بنابراین چهجوری باید تحلیل از آن شرط بکنیم؟ فلذا ما ابتداءً این صور را محاسبه کنیم بعد ببینیم طبق این کاری که فهمیدیم حکم این صور چیست ببینیم آن شرط را چه جوری باید از آن تعبیر بکنیم، تعبیر به اصرار درست است؟ گفتیم آن کلهما درست است، سوم درست است چهارم درست است چهجور باید تحلیل بکنیم چون بدون این محاسبه، آن که خودش دلیل مستقل ندارد دربارهی آن روایت نیامده که ما به آنها تمسک بکنیم. ما از دلِ تطبیقات ادلهی امر به معروف و نهی از منکر بر این صور میخواهند فقهاء دربیاید که این شرطی در اینجا وجود دارد پس بنابراین حکم این سه صورت روشن شد.
س: ...
ج: نه، ... نمیگذارد جای قدرت، قدرت همان جا شرط تکلیف ... شک دارم مأمور و منهی قدرت دارد یا نه، ادلهی اطلاقات میگوید تو که قدرت داری امر بکن تو چه کار داری او قدرت دارد یا نه، شک هم داری بکن لعل او قدرت داشته باشد.
س: ...
ج: من میدانم قصد این ... را دارد احتمال هم میدهم قدرت که قدرت داشته باشد شک دارم یعنی احتمال قدرت را دربارهی او میدهم که احتمال قدرت داشته باشد و حجت هم ندارم بر این که حتماً قدرت دارد شاکّ هستم، اطلاقات ادله این مورد را نمیگیرد میگوید امر به معروف و نهی از منکر بکن. بخصوص اگر که ما در این صورت قائل بشویم به این که قصد حرام، حرام است، چون این جا قاصد حرامی هست، یا قاصد ترک واجب که هست.
س: ...
ج: ادلهی امر به معروف پس بنابراین برای کجاست؟
س: برای همان جایی که استمرار بدهد.
ج: استمرار را چه میدانیم بعدش چه جوری است. بعدش میگوید قامت نظر نسبت به این که قدرت دارد یا ندارد.
قهراً ادلهی امر به معروف و نهی از منکر یعنی کسی که انجام میخواهد بدهد و میدانیم میخواهد انجام بدهد نهیاش بکنیم یا دارد استمرار میدهد همین الان متلبس به حرام است نهیاش بکنی، یا این که میخواهد متلبّس بشود، قصد دارد آن کار را انجام بدهد. این به طریق اولی باید گفت که مقصود شارع است، نه این که حتماً بگذار متلبّس بشود بعداً نهیاش بکن.
س: ... شارع امر به معروف را برای یک موارد متلبسی گذاشته. ...
ج: نه، از همان ادله، چون گفتید اغراضی برای امر به معروف و نهی از منکر بیان شده از این متوجه میشود که اینجاها به اولویت است، به فهم ظهور عرفی این ادله.
اگر کسی این طور بگوید که شاید مقصود... همین باشد ... یکی از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر این است که آن منکر منجز باشد برای آن فاعل منکر و یا آن معروف منجز باشد برای او. اما اگر منجز نیست آنجا واجب نیست، منجز نبودن، تارةً به این است که جاهل معذور است نسبت به آن. مثل مجتهدی که فتوایش یک چیزی است و مجتهد آخری فتوایش یک چیز آخری است، ... ولی این تکلیف بر او منجز نیست چون برائت جاری کرده، فحص هم کرده برای خودش، برائت هم جاری کرده که من حالا ... نمیتوانم نهی از منکر بکنم، نمیتوانم امر به معروف بکنم چون منجز نیست بر او. قدرت هم اگر بگوییم قدرت شرط است برای تکلیف است یا شرط برای تنجّز است، من شک دارم که این قدرت دارد یا قدرت ندارد پس بنابراین در این موارد شک در شرط آخر پیدا میکنم و ن ادلهای که میآید تقیید میکند پس بنابراین الان شک داریم که این قدرت دارد یا نه، پس شک داریم که این بر او حرام هست یا حرام نیست، اگر قدرت ندارد حرام نیست بر او. یعنی منجز نیست این حرمت بر او اگر شرط ... پس بنابراین ،این صورت که شک در قدرت داری باید بگوییم که ...
جواب این است که در این مواردی که ما شک داریم بنای عقلا در این موارد این است که شک خود ما در قدرت خودمان. اگر ما شک داریم که الان قدرت بر نماز خواندن داریم، احتمال میدهد آدم وسط نماز سکته کند، کیه که یقین داشته باشد این نماز را تا آخر میتواند بخواند. احتمال میدهد به خصوص اگر یک مریضیای دارد یک چیزی دارد که احتمالش خیلی قوی است و اطمینان هم ندارد. این باید اقدام به نماز خواندن بکند یا نه؟ گفتند بله باید اقدام نماز کند اگر تا آخرش خواند معلوم میشود تکلیف داشته، اگر نشد معلوم میشود نداشته یا منجز نبوده یا نداشته. در موارد شک در قدرت در خود انسان گفتند باید اقدام بکند. این اشکالی ندارد که حکم شارع این باشد که شما در موارد شک در قدرت شخص آخر هم همانجور که در آنجا باید خودت اقدام بکنی امر بفرمایید به این که احتیاط شاید بکنید، شاید بفرماید بیخود داری شک میکنی.... امر و این نهی را در آن مورد ... یک وقت یقین به عدم قدرت داری پس میدانی تو... اما اگر شک در قدرت داشتی، نه. اگر اینجور جواب دادیم که دو جور بیان اینجا وجود دارد؛ یکی این که بگوییم سیرهی عقلائیه بر این است که بنا میگذارند بر این که انشاالله حرمت دارد، این خودش میشود دلیل معتبر بر وجود قدرت دیگه نمیتوانیم بگوییم شک در قدرت است پس شک در قدرت دیگر مصداق ندارد چون همهی جاها یا بینهی بر قدرت است یا علم به قدرت داریم یا شک داریم، شک هم که داشته باشیم ... پس دلیل معتبر بر قدرت نداریم.
س: ...
ج: دلیلی بر قدرت ندارد که، حجت میخواهیم، تعبیر میکنیم به حجت. ... تعبیر به حجت میکنیم که ... اما اگر گفتیم که نه، اینجا هم مثل آنجاست همانطور که آن جا حکم عقلی و عقلایی و شرعی وجود دارد که باید اقدام بکنی ولو خودت شک داری در مورد خودت قدرت داری یا نه اشکال ندارد در ... شارع حکم میفرماید به این که باید اقدام بکنی و آن که میگوییم باید منجز باشد، تکلیف بر او منجز باشد میخواهد احتراز کنیم از آنجایی که میدانیم منجز نیست یا به خاطر ادلهی دیگر یا به خاطر این که میدانیم قدرت نداریم، اما اگر نمیدانیم منجز هست یا منجر نیست به خاطر این که شک داشتیم شک در قدرت، آنجا احتراز نمیشود و آن شرط وجود ندارد.
س: چه جور نسبت به شرط علم که طرف عالم هست یا عالم نیست، شک در علم آن طرف باعث میشود که شرط تنجز باطل نشود...
ج: خصوصیت قدرت است.
س: ... اصلاً شک در مورد عالم بودن را خارج میکند...
ج: نه، قدرت خصوصیت است فلذا...
س: ...
ج: به خاطر این است که قدرت تفاوت میکند با علم، ممکن است انسان نداشته باشد ولی منجز هم باشد مثل ... در شبهات حکمیه قبل الفحص علم ندارد، شاک است و لکن اگر باشد منجز است. خلاف مسلک حق الطاعهایها اگر برائت شرعی نباشد حتی بعد الفحص و الیأس نسبت به... منجز است. اما قدرت را شک دارد اگر قدرت را شک دارد بنابراین چون هر انسانی که در قدرت ... وظیفه ندارد، برائت دارد، بنابراین همه بگویند ما شک در قدرت داریم بگیرند بخواند. چه میدانند شاید وسطش چطور بشود، شاید چطور بشود. این مورد که شک در قدرت چون باعث میشود که همه تکالیف زمین بماند این باعث شده که سیرهی عقلائیه به امر ... بگوید اقدام بکن. اقدام که کردی اگر قدرت داشتی تا آخر ... اگر نه، معلوم میشود که معذور بودی.
س: ... پس قدرت شرط تکلیف نیست، عدم علم به عجز شرط است.
ج: نه، چون ظاهر «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره، 286) به ادلهی دیگر، ظاهر این ادله این است که قدرت را شارع شرط کرده در حالی که اصلاً تکلیف نمیکند الا به اندازه وسعها.
س: ...
ج: نه، اگر قدرت بر فحص ندارد ...
س: ...
ج: قدرت ندارد.
س: ...
ج: آن بزرگواری هم که میفرماید خطابات قانونی هست همان بزرگوار هم فرمود باید بر او منجز باشد، درست است غیر قادر را هم میگیرد تکلیف.
س: ...
ج: آن تکلیف میگیرد ولی آن تکلیف برایش منجز است همان تکلیف قانونی.
س: چرا منجز نیست؟
ج: به خاطر این که قدرت ندارد.
س: ...
ج: قدرت بر چی دارد؟
س: قدرت بر امتثال دارد.
ج: نه قدرت بر امتثال..
س: ...
ج: نه، مجبوراً این امتثال نیست.
س: ...
ج:... شخصی که قدرت بر یک کاری ندارد معنا ندارد که به آن تکلیف... حالا بگوییم تکلیف هست، بنابر آن مسلک بگوییم تکلیف شامل او هم شده است که حرام است بر تو فحص. اما این وقتی ندارد عقلاء نمیگویند که آن تکلیف مولی موجب شده است که تو مؤاخذه بشوی بر آن. مؤاخذه نمیشوی چون قدرت نداشتی. حالا ولو این که خطاب هم شامل من شده باشد ولی خطاب ... علاوه بر این که آن فرمایش به واسطه ادله لفظیه کتابیه و سنتی آن فرمایش محل اشکال است که ما بگوییم خطابات قانونیه شامل عاجز هم میشود به خاطر نهی همین ادله «لایکف الله نفساً الا وسعها» و ادله لفظیه دیگری که وجود دارد.
س: منشأ شک فرقی نمیکند که چی باشد یعنی چیزی باشد که یک چیز مهم باشد، یعنی دخیل در حکم ...
ج: نه، ... ولی میدانیم قصد حرام را دارد، فعَلَ حرام، یک بار شراب بخور، و میدانیم این قصد خوردن را دارد و احداث شرب الخمر را دارد ولی شک داریم که این قدرت خواهد داشت یا نه، شک داریم ... ولو منشأش این است که لعل شرابی وجود نداشته باشد، ولو منشأش این باشد که شاید یک کسی میآید که در قبال ... و هکذا، منشأش فرقی نمیکند از این جهت.
س: ...
ج: وقتی شک نیشقولی باشد یک وقت اطمینان دارد به وجود حرمت و حجت قائم بر قدرت هست. گفتیم حجت بر قدرت داریم ... آن جایی که شکش نیشقولی است پس اطمینان است.
س: استاد همین که ما بدانیم شک داشته باشیم انجام میدهد نظیر همان استدلال خدا برای خلود در جهنم برای افراد، با این که الان میگوید اگر اینها بودند کلاً این کار را میکردند یعنی آن جا هم شاید پنجاه سال بیشتر عمر نکرده اما خلود دارد ما نظیر همین استدلال را اینجا میکنیم میگوییم ما نهیاش میکنیم هرچند هفتهی بعد نشده برای این که اگر بیاید این این کار را میکند دیگر. یعنی عزمش را دارد کافی است.
ج: ...
س: استدلال خدا عقلی است این که میگوید اگر بود این کار را میکرد
ج: نه، خلود توی ذات اوست.
س: پس بگوییم یعنی منافات ندارد این که میگوییم حتماً باید ...
ج: اگر دلیل داشته باشیم بیاید شارع به ما بگوید که حرفی نداریم.
س: یعنی چنین چیزی عقلایی است که همین که بدانیم بالاخره این روشش این است میخواهد این کار را بکند.
ج: ... آن شبهه را هم جواب دادیم.
س: نه نگاه کنید آنجایی هم که خدا بالاخره عقابش میکند میگوید اگر این بود این کار را میکرد شک و اینها هم هست همیشه دیگر. شاید نمیکرد چرا پس میگوییم یعنی روش عقلایی این است یعنی غالباً عقلا میبینند وقتی یک کسی یک کاری را میکند همین که بدانیم احتمال هم بدهیم بعداً انجام میدهد همین کافی است دیگر کار نداریم حتماً باید بشود انجام بدهد یا نه. معمولاً وقتی همین قدرت را یعنی فی الجمله بدانیم که احتمالاً انجام میدهد همین باید کافی باشد دیگر. نه این که یقین داشته باشیم آن حتماً انجام میدهد.
ج: ... اشکال بر این بود که شما بعداً شرط میکنید که قادر نیست، غیر از این که بخواهید امر بکنید یا نهی بکنید از آن باید چی باشد؟ باید منجز باشد از آن طرف هم میگویید قدرت شرط است پس وقتی شک دارید که قدرت دارد یا نه؟ شک بر شرط تنجز دارید.
س: همیشه شک در قدرت هست دیگر؟
ج: پس باید بگوییم سیرهی عقلائیه بر این است که میگویند آقا این قدرت دارد مثل اصالة السلامة، اصالة السلامة، ... آن جا هم میگوید اصل این است که ان شاء الله قدرت دارد. اگر این را گفتیم، جواب این جور دادیم دیگه این فرد اصلاً حذف باید بشود چون شک داریم و دلیل ... شک داریم مگر این که دلیل داشته باشیم که این قدرت دارد، این شک در قدرت دیگه ... میگوییم نه آقا اشکالی ندارد که همان جور که قدرت حکم عقلاییاش این است که اگر خودت شک در قدرت خودت داری باید اقدام بکنی اشکال ندارد که شارع هم بگوید شک در قدرت زید داری ... امر به معروف و نهی از منکر بکنی.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.