لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
قبل از شروع در بحث دو نکته را عرض کنم؛ نکتهی اول این بود که دیروز من در آن آیهی مبارکهی «فیهِ یُغاثُ النَّاسُ وَ فیهِ یَعْصِرُون» (یوسف، 49) آن معنایی که من عرض کردم و در ذهنم بود باطل است و غلط است. دو نفر از دوستان هم بعد از بحث تذکر دادند و تشکر میکنم از ایشان، بعد به تفاسیر هم که مراجعه کردم دیدم که حق با آن بزرگواران هست.
مسئلهی دوم این هست که بعضی از امور گاهی در دوستان، در طلاب محترم و فضلاء ممکن است به من نسبت داده بشود در جریانات مختلف، من عرض بکنم من هیچگاه دخالتی و تأییدی یا عدم تأییدی در این امور ندارم من لابشرط مقسمی هستم حتی قسمی هم نیستم، بنابراین تا وقتی که تصریح نکردم به یک امری خواهش من این هست که دوستان بزرگوار چیزی را به من نسبت ندهند و یا این که... چون الان که صبح میآمدم بعضی در راه به من فرمودند که در کجا میگفتند مثلاً اینجور برداشت میشود. من خواهشم این هست که تا تصریح به امری از جانب حقیر نشده اسناد و انتسابی نباشد یا جوری وانمود نشود که مثلاً مورد تأیید فلانی هست یا نیست. کلٌّ علی حجّته، ما از اول بلوغمان تا به حال همین مبنای ما بوده که کلّ علی حجته، باید انسان بین خودش و خدای متعال ببیند حجت بر چه چیزی دارد اثباتاً أو نفیاً، بر همان منهاج باشد و در عصر غیبت تنها راه نجات همین است که انسان دائر مدار حجت باشد بین خودش و خدای متعال، هر وقت حجتی بر هر طرف قائم شد بر اساس آن، حالا چه مردم بپسندند چه مردم نپسندند چه خوششان بیاید و چه خوششان نیاید، آدم باید رابطهی خودش را با خدای متعال داشته باشد آن هم بر اساس حجت.
عرض شد که ما چهارده عنوان در روایات مبارکات، یعنی در نصوص مبارکات داریم که براساس این نصوص گفتیم که آنچه که فقهای عظام به عنوان مرتبهی ثانیه ذکر فرمودند که انکار به لسان باشد قابل قبول هست و تصدیق هست که بله، این انکار به لسان به شتّی انواعه، این میتوانیم بگوییم که لازم است ولو این که به عنوان امر به معروف و نهی از منکر نگوییم و این که گفتیم قابل اثبات است مقصودمان این نیست که به عنوان خودش که انکار باللسان باشد چن عناوینی که ما داشتیم مثلاً تأنیب بود، تغییر بود پس آنچه که شارع واجب کرده است و حکم را روی آن آورده است عنوان تأنیب است، عنوان تغییر است و امثال این عناوینی که خواندیم. آن عناوین وجود دارند اما لسان و شتّی انواعها میشود مصادیق آن، از باب این که مصداق آن است، نه این که از باب این که خودش و این عنوان خود این عنوان محل امر باشد و وجوب باشد. بنابراین آنجایی که به صیغهی إفعل و لاتفعل میگوید آنجا مسلّم مشمول ادلهی امر به معروف و نهی از منکر هست و آن عنوان بر آن منطبق است و این عنوان امر به معروف و نهی از منکر است.
س: شروطی که در امر به معروف لحاظ کردیم اینجا هم باید لحاظ کنیم؟
ج: بله عرض میکنم.
پس بنابراین اما آنجاهایی که نه ما به عنوان تغییر میخواهیم بگوییم به عنوان تأنیب میخواهیم بگوییم و سایر امور، آنجا نمیتوانیم بگوییم یعنی در مقام انجام بگوییم این وعظ بما هو وعظٌ به این عنوان واجب است اگر این حرف را بزنیم وعظ بما هو وعظٌ بخواهیم بگوییم اگر آن ادلهی وعظ را قبول کردیم اشکال ندارد اما اگر ادلهی وعظ را قبول نکردیم نمیتوانیم بگوییم بما هو وعظٌ واجب است، ولو این که با این کار تأنیب انجام بشود، ولو این که با این کار تغییر انجام بشود و هکذا، این مطلب روشنی است خواستم برای این که....
اما اگر این یک بحثی که الان ایشان اشاره کردند هم یک بحث مهمی هست که اگر ما گفتیم اینها یک عناوین اُخری هستند غیر از امر به معروف و نهی از منکر، آیا آن شرایطی را که ما برای امر به معروف و نهی از منکر قبلاً خواندیم، آن شرایط در اینجاها هم میآید؟ آنجا مثلاً احتمال تأثیر میگفتیم احتمال تأثیر اینجاها هم میآید در این عناوین هم میآید؟ آنجا میگفتیم باید مفسده نداشته باشد، ضرر بر آمر و ناهی نداشته باشد آیا اینجا هم همین را میگوییم بر واعظ باید ضرر نداشته باشد مفسدهای نداشته باشد؟ بر خودش و بر اطرافیانش نباید داشته باشد؟ و هکذا شروط دیگری که آنجا گفته شد. اینجا اگر ما اینها را همه را بردیم تحت امر به معروف و نهی از منکر مثل صاحب جواهر قدس سره که فرمود «مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر» مُروا معنایش این هست که وادار کنید و همهی اینها مصادیق آنها هستند، بله دیگر، یا گفتیم اگر حقیقت شرعیه هست یا امثال اینها، اما اگر گفتیم نه اینها ربطی به آن ندارد آن یک وظیفهی جدایی است اینها یک عناوین آخری هستند این عناوین آخر باید دید که ادلهی ما در آن بحث بر اشتراط به آن شروط چه هست؟ اگر یک ادلهی عام عقلی است فرقی دیگر نمیکند مثلاً آنجا میگفتیم اگر تأثیر نمیگذارد تأثیری ندارد لغو است این در بقیه هم هست اگر دلیلمان لغویت باشد اما اگر دلیلمان لغویت نبود دلیلمان این بود که در بعضی از نصوص امر به معروف تقیید شده اگر این بود نه، اینجا نمیآید چون در این نصوص تقیید نشده مگر باز حرف صاحب جواهر را بزنیم، یا این که گفتیم اگر ضرر داشته باشد آنجا به لاضرر، لاحرج و اینها تمسک کردیم یا گفتیم انصراف دارد شارع بخاطر این که یکی دیگر گناه دارد انجام میدهد میگوید تو به خودت ضرر بزن، آن هم به خصوص ضررهای بالا، خیلی خب، اگر انصراف گفتیم، اینها هم انصراف دارد، در این موارد هم انصراف دارد. پس یا انصراف ادله اگر گفتیم انصراف ادلهی مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر، اگر گفتیم اینجا هم انصراف دارد اگر گفتیم نه انصراف ندارد بخاطر لاضرر و لاحرج و امثال ذلک تقیید میکنیم آنها را، آن تقییدها بواسطهی آن ادله باز در اینجا وجود دارد اما اگر اینها مستند ما نبود مستندمان باز قیود و شروطی بود که از خود ادلهی امر به معروف و نهی از منکر استفاده میکردیم که در روایاتش تقیید کرده بود آن دیگر اینجا نمیآید البته چون حق این هست که آن ادله هم درست است قهراً اینجا هم تقیید میشود.
س: انصراف هم یکسان است؟ ممکن است ... اینها خصوصیت داشته باشند یعنی یکی چیز شخصی به حساب نمیآید در هر دلیل؟
ج: نه اگر مثلاً هیچ تأثیری ندارد ببینید مسئلهی برای وادار کردن، چون اثر، اما این که شریعت مندرس نشود چه مندرس نشود که آنها وظایف اُخر است باز، اینهایی که داریم میگوییم همهی اینجاها....
س: تأنیب و تعذیب و اینها.
ج: بله این هم برای شخص است نه برای عدم اندراس دین،
س: نه شخص منظورم این هست که شخص ...
ج: بله این را میدانیم تأنیب هست این هم هیچ اثری ندارد ککش هم نمیگزد. میگوید این قدر سرزنشم بکن که کذا بشوی، هیچ اثری ندارد میدانیم، نه تأنیب هم لازم نیست.
س:...
ج: انصراف هم بله، انصراف هم چون مقصود این هست انصراف دارد از آنجایی که اثر نداشته باشد.
این هم پس بنابراین هذا تمام کلامنا الی تمام الکلام راجع به دوم. و اما مرتبهی سوم ...
س: استاد پس اگر إفعل و لاتفعل را فهمیدیم که زمینهی آن نیست از باب امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای ...
ج: نداریم، این عناوین هست که تکلیف داریم روی آن.
س: از چه بابی؟
ج: از باب خودش، خودش امر دارد. میگوید وعظ کن آدمی را که اینجوری هست، میگوید تغییر بده، میگوید تأنیب بکن،
س: ...
ج: نداشته ... بله آن اصلاً تأثیر ندارد پس آن را نمیگیرد اما وعظ چی؟ وعظ نه از باب امر به معروف و نهی از منکر، مگر حرف صاحب جواهر بزنیم ولی آن بزرگانی که میگویند نه آقا، امر به معروف و نهی از منکر معنای خودش را دارد این وعظ که امر به معروف نیست امر نیست نهی نیست میگوییم حالا واجب است یا نه؟ میگوید بله، چرا؟ برای این که خودش دلیل دارد.
س: ...
ج: قبل از ید است بله، اینها لسان است.
س: نه آن ...
ج: حالا به قبل و بعدش فعلاً کار نداریم، مراتب را کار نداریم فعلاً، آن را بعد بحث میکنیم.
س: ...
ج: نه، چه فایدهای دارد.
س: استاد ببخشید این مرتبهی لسانی ماحصل آن چهارده تای دیگر میشد که ما غیر از امر و نهی ... تکالیفی داریم و الا من اگر بخواهم امر و نهی نکنم، و بخواهم این چیزی که این چهارده طایفه میگفتند انجام بدهم اجازه دارم هر کاری دلم خواست ...
ج: نه آن مرتبه است که آن بحث بعد ما است ان شاء الله.
س: نه ترتیب را کار ندارم میخواهم بگویم چون بعضی از آنها مثلاً فرض کنید ...
ج: بله همین را داریم میگوییم اینها مرتبه میشود دیگر، همین مرتبه میشود بین انواع، مرتبه بین اصناف که ان شاء الله خواهد آمد بحث آن.
س: ... دلیل بر این که وعظ واجب است را که نداریم ...
ج: بله اگر نه، یک روایت که وعظ داشتیم در آن، حالا اگر آن سند، آن سندش باید تمام باشد و دلالتش تمام باشد ولی مجموعاً فهمیدیم حالا به عنوان وعظ اگر نباشد به عنوان تغییر، میدانی شما، احتمال میدهید این را تغییر میتوانید بدهید این حالت عصیان این را، به وعظ، نه به عنوان وعظ، به عنوان این که وظیفهی تو تغییر است
س: ...
ج: بله، اینها بله
و اما سوم:
س: در بحث قلبی میفرمودید وجوبش را میدانیم اما نمیدانیم این ...
ج: ولی الحمدلله اینجا میدانیم تغییر را که میفهمیم یعنی چی؟ وعظ را که میفهمیم یعنی چی؟ تأنیب را که میفهمیم یعنی چی،
س: ...
ج: نه ببینید گفتیم اینجا جامع و مشترک دارند، اگر مشترکی نداشتند یک حد جامعی در بین اینها نبود درست است اما آنهایی که معنای آنها را میفهمیم یک جامعی دارند که علم هم داریم که بعضی از اینها صادر شده آن جامع آن چه هست؟ جامع آن تغییر دادن است کاری بکنیم که او ترک بکند. این چون جامع دارد اینجا اشکالی ندارد اما آنجا جامع نداشت عقیده و بُغض و نمیدانم ابتهال و دعا و اینها جامع ندارد که مگر یک جامع اعمی که معنای آن شیء است، این هم که به درد ما نمیخورد ولی اینجا جامع دارد.
س: اگر جامع ندارد نباید احتیاط کرد در ...
ج: چرا اگر جامعی باشد جامع آن بین چه باشد؟
س: ...
ج: بله اگر چرا، چرا اگر عناوینی است که یعنی اگر حجت قائم بشود اما اگر اجمال داشته باشد که نمیدانیم احتمالات است شاید هم هیچکدام از اینها نباشد یک چیز دیگر اصلاً باشد ببینید گاهی هست که طرفین احتمال روشن است یعنی میدانیم حتماً یا این مقصود است یا این مقصود است دیگر امر آخری نمیشود باشد، اینجا علم اجمالی پیدا میکنیم به تعبیر بهتر حجت اجمالی پیدا میکنیم اما اگر نه این اجمال دارد معلوم نیست اینها مقصود باشد شاید اصلاً یک چیز دیگر باشد درست، اینجا نه، ولو به ذهن ما هنوز نیامده شاید باشد ولی جزم نداریم شاید آن یک چیز دیگری باشد آن میشود ما احتیاط لازم نیست بکنیم برائت جاری میکنیم.
س: ولو این که شارع به ما گفته باشد أنکروا بقلوبکم و میدانیم و میدانیم تکلیف حتماً یک چیزی ...
ج: ولی نمیدانیم معنای أنکروا بقلوبکم اصلاً یعنی چی؟ احتمال میدهیم یک چیزی ... چه باشد.
و اما نوع سوم:
نوع سوم همان بحثی که در نوع دوم بود در نوع سوم هم وجود دارد که آقایان از آن تعبیر میکنند از نوع سوم به انکار الیدی یا الانکار بالید و بعضی بزرگان هم از آن تعبیر میکنند إعمال القدرة، الامر و النهی بإعمال القدرة یا الانکار بإعمال القدرة، اینجا این هست که با حرف و لسان و امر و نهی و اینها کار از پیش نمیرود، با آن چیزی هم که در مرحلهی اول گفتیم کار پیش نمیرود؛ اخم و تَخم کردن و روی برگرداندن و روی ترش کردن و اینها هم اثر ندارد آن که احتمال میدهیم اثر داشته باشد اعمال قدرت است که ید کنایهی از قدرت است، اعمال قدرت است آیا این واجب است یا واجب نیست؟ باز همان حرفهای آنجا اینجا تکرار میشود صاحب جواهر قدس سره از مجموع ادله فرمود ما دریافت میکنیم که امر و نهیای که شارع فرموده «مُروا بالمعروف و انهوا عن المنکر»، در معنای چه استعمال شده؟ حمل الغیر، این است معنای آن، حالا یک دانه از حقیقت شرعیه بگو یا به این که شارع اقامهی قرینه کرده بر این که من مرادم این هست ولو حقیقت شرعیه نشده باشد قهراً روشن است اعمال قدرت مثلاً زندان کردن، سیلی زدن، چه کردن، اینها که امر نیست اگر یک کسی سیلی بزند به صورت یک کسی میگویند أمَرَهُ؟ یا نهاهُ؟ امر و نهی یک لغت امر و نهی عرفاً و لغتاً که صادق نیست اما اگر که با این کار وادارش کرد بله با این سیلی بلند شد نمازش را خواند اینجا وادارش کرد و اگر ما امر را به معنای وادار کردن معنا بکنیم بله این مصداق آن هست. بنابراین برای اثبات وجوب این مرتبهی سوم که اعمال قدرت باشد به اطلاقات ادلهی امر به معروف و نهی از منکر علی ذلک المبنی میتوانیم تمسک کنیم اما اگر کسی در آن مبنا اشکال کرد گفت این اصلاً خلاف اصالة الحقیقة هست این قرائنی هم که شما اقامه کردید بر حقیقت شرعیه و یا بر این که مراد مولا این هست اینها هم دلالت نمیکند بر این که امر و نهی، واژهی امر و نهی در لسان او به این معنا است، هیچی، مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر را همان معنای لغوی آن میکنیم و بلحاظ امر به معروف و نهی از منکر مرتبهی سوم نداریم این که بگوییم امر به معروف دارای سه مرتبه هست غلط است، نه مرتبهی سوم اصلاً ندارد، یک مرتبهای است، امر به معروف یک مرتبهای است ترش کردن روی و فلان و اینها هم نیست فقط همان لسانی میشود آن لسانی هم اگر آمدیم ضیقش کردی، گفت وعظ و فلان و اینها هم نه، فقط صیغهی إفعل و لاتفعل است پس میشود یک مرحلهای آن هم در این حد ضیق، اینجا هم همینجور است که ما برای ید اگر گفتیم دلیلی نداریم پس از باب امر به معروف و نهی از منکر نمیتوانیم بگوییم اما باید ببینیم آیا خودش دلیل جداگانهای دارد میتوانیم اثبات بکنیم که اگر آن دو مرتبهی قبل کارایی نداشت یک واجب دیگری، حالا این جهت آن را که میگوییم اگر کارایی نداشت البته الان ببخشید که این را میگویم به حسب ... لسان، و الا ما در مقام این الان نیستیم که اگر آنها کارایی نداشت آن بحثٌ آخرٌ، این هم خودش یکی از واجبات الهی هست یا نه؟ حالا اول است آخر است وسط است کی هست این را فعلاً کاری نداریم. برای این که برای این ببینیم اقامهی دلیل میتوانیم بکنیم غیر از اطلاقات ادلهی امر به معروف و نهی از منکر بگوییم خودش دلیل جداگانهای بر آن میتوانیم اقامه کنیم یا نه، ابتداءً باید مقدمتاً توجه کنیم به این که این مرتبهی سوم دارای چه انقساماتی است و چه اصنافی است، چون هر صنف آن ممکن است دلیل جداگانه لازم داشته باشد بخاطر این اختلافی که بین این اصناف وجود دارد در یک استقراء ذهنی که حالا عرض میکنم این پانزده صنف برای این قسم سوم وجود دارد شما ممکن است که حالا این را بیشتر کنید فعلاً آن چه که به ذهن من آمده در یک استقراء ذهنی پانزده صنف است که بعضیهای آن در کلمات فقها نام برده شده ولی عدهای هم نام برده نشده ممکن است که در استفتائات و اینها باشد که حالا من فرصت نداشتم علی القاعده باید یک بخشی هم در استفتائات شاید باشد خیلی از مباحث هست که در متون اصلی وجود ندارد بعداً در استفتائات سؤال شده و فرمودند فقها، این پانزده تا این هست:
«الاوّل التألیم (با همزه) التألیم البدنی» این هست که یک آزار بدنی به او بدهی، این «التألیم البدنی غیر البالغ» به حدی که در موارد معمولی و غیر این مقام موجب قصاص یا دیه نشود یک وقت هست که یک تألیمی است یک تأدیب بدنی است مثلاً میزند دستش را میشکند پایش را میشکند پایت را قلم میکنم میگویند در، پایت را قلم میکنم این پا قلم کردن چه دارد؟ یا قصاص دارد یا دیه دارد یا حتی فری، گوشش را میگیرد میپیچاند یک نیشکن از او میگیرد مثلاً، گاهی مادرها غیضشان میگیرد یک نیشکن سفتی از بچه میگیرند این کبود میشود این دیه باید بدهد یکی از فرزندان امام نقل کرده که در بچگی سفره که میانداختند ماست میگذاشتند دست میکردیم در ماست، امام میگوید اینجوری زد روی.... بعد یک ذره سرخ شد دیدیم فردای آن رفتند یک خرده طلایی که به اندازهی چیز گرفتند به ما دادند که، البته شاید بچه بگوید که الحمدلله هر روز بزن بابا.
این مقصود از این قسم اول این هست که تألیم جسمانی میدهد یا به ضرب، یا به فری، یا به شُک وارد کردن و امثال اینها اما به جوری است که لایَبلُغُ به حدی که در مقامات دیگر غیر از این مقام، لایبلغ به حدی که موجب قصاص یا موجب دیه و امثال ذلک بشود.
س: قصاص هم حد روشنی دارد؟
ج: بله دیگر، در ... ذکر شده که در کجا.
س: استاد واژهی تأدیب بهتر نیست؟ چون تألیم به معنای یکی چیز دیگر است ...
ج: تألیم با عین نه با همزه، الم وارد کردن، حالا شما تأدیب بگیرید این مهم نیست حالا دیگر، چون تأدیب یک عنوان جامعی است برای همه، اما تألیم در مقابل است بخاطر این که قسمتهایی که بعد ذکر میکنیم بعدش، تألیمی در آن نیست مثلاً زندان بکند کجایش درد میْآید؟ ولی تأدیب هست فلذا برای قسم اول عنوان تأذیب نمیگوییم میگوییم تألیم که جامع بین همهی آن فروعی است که گفتیم، این یک،
س: ...
ج: بابا میگوییم که این فرض ما این هست که این چیزی که دارد وارد میکند این تعلیم در قسم اول این است که به آن حدی نیست که در جاهای دیگر که باب امر به معروف و نهی از منکر نباشد اگر این کار را انجام میداد چه هست؟ آنجا باید قصاص میَشد یا آنجا باید دیه میداد، اینجا الان به آن حد نمیرسد یعنی یک سیلی معمولی میزند.
س: ...
ج: نمیگویم که حق ندارد یا دارد میگوید در آن حد نیست.
س: ...
ج: حرف بر سر این هست که آن قسم سوم در حد است یعنی ممکن است که کسی بگوید ما از ادله آن را که استفاده میکنیم که میگوید بزن، سکّوا بها جباههم، آن حدی نیست که دیه میآورد آن حدی نیست ک قصاص میخواهد در جای دیگر، آن حد نیست انصراف دارد مثل ادلهای که در باب تربیت فرزندان است در باب تربیت فرزندان ادله دارد میتوانی بزنی، اما فرموده که چی؟ فرموده که نباید جوری بزنی که کبود بشود حتی در آن راوی عرض میکنند خدمت امام علیه السلام که بابا اینجور که شما میگویید اثری ندارد، حضرت به حسب آن نقل غضبناک شدند فرمودند میخواهید چکار بکنید؟ یعنی این کتک زدنها، این اینجوری نیست که به قصد کشت بزنی حالا آن جوری، آن یک حدی دارد کتکزدن حتی برای فرزند، اینجا هم میگوید آقا در باب امر به معروف و بازداشتن دیگری از گناه این سیلیای که گفتیم بزن، نمیگویم یک سیلیای بزن که اگر جای دیگر بود باید آن قصاص کند یا باید دیه به او میدادید در این حد است. پس بنابراین قسم اول از اعمال قدرت و انکار یدی این هست که یک اعمال قدرتی میکنی به ضرب، فری و شک وارد کردن (شک بدنی) و امثال شک وارد کردن به اندازهای که معمول است معمولی هست و موجب این نمیشود که اگر که لولا این مقام موجب قصاص یا دیه و امثال اینها باشد، این قسم اول.
این قسم را بخواهیم از ادله بفهمیم آسانتر از خیلی از قسمهای دیگر است یعنی قدر متیقّن باید همین باشد آنجایی که گفته سکّوا بها جباههم، قدر متیقّن این مقدار است دیگر، اگر این هم نباشد چه باشد؟ پس بنابراین این مقدار آن مسلّم است قدر متیقّن از ادلهی سکّوا بها جباههم، و اینها هم میتوانیم بگوییم که هست.
قسم دوم این هست که... و صنف دوم همین امور است اما در آن حد و بالغ به آن حد است مثل این که از اول اصلاً پایش را میشکند، دستش را میشکند، چشمش را کور میکند جرح وارد میکند یا کسر وارد میکند بر او، یا قطع میکند دستش را قطع میکند، پایش را قطع میکند، گوشش را میبرد، یا نه، ضرب و چیزی وارد میکند که منجر به این امور میشود إمّا این که «یجرحُهُ أو یکسُرُ عظمهُ أو یقطعُ بعض أعضائه» یا این که نه ضرب و فری انجام میدهد که به اینجا منجر میشود آنچنان گوشش را میگیرد فشار میدهد که آنچنان کبود میشود یا آنچنان فشار میدهد که.... میگفت یک کسی انگشت من را گرفت اینجوری فشار داد خون زد بیرون، یکی از اقوام ما بود آن آدم پیرمردی هم بود ولی قدرتمند بود میگفت فشار دست من را، از انگشتم خود زد بیرون، اینجوری، فشار اینجوری میدهد. این هم قسم دوم است.
س: حدود مشخص است که به هر کسی تعلق میگیرد قصاص هم چنین حدی دارد؟
ج: بله دارد. در کتاب دیات و قصاص و اینها، اینها بیان شده دیگر ارجاع به آنجا دادیم.
قسم سوم: التمریض، قسم سوم این هست که او را بیمار میکنیم برای این که دست برداریم میگوید آقا نمازهایت را بخوان و الا فلان میکروب را یا فلان نمیدانم چه را چه میکنم یک چند روزی به خدمت شما عرض شود که ...
س: ...
ج: نه واقعیت است
س: ...
ج: نه انجام میدهد دیگر، برای این که چی، بدون چیز که آنجا باید بگوید پدرت را درمیآورم میزنمت.
میبیند این دست از این گناه برنمیدارد یا این جمعیت یک شهری هست دست از این گناه برنمیدارد بگوید که چی؟ میگوید آقا اگر دست از این گناه برنمیدارد اول بخاطر چه اطلاع بدهد میآید میگوید من بخاطر اطلاع دادنش، اگر این کار را نکنید فلان ویروس را منتشر میکنم تا پنج ماه همهی شما فرض کنید که فلان بیماری را بگیرید یا آنفولانزا را به قول ایشان، این هم یک راه هست دیگر، اینها یک چیز جدیدی است که ممکن است این کار را بکنند چون میکنند در دنیا هم میکنند یک جایی برای اهداف سیاسی خودشان، حالا ما در باب امر به معروف و نهی از منکر داریم اینها را، میشود یا نمیشود؟ این همان اعمال قدرت است، یکی از مصادیق اعمال قدرت است.
چهارم:
س: ...
ج: بله، «تمریض» است دیگر، حالا وسائلش مختلف است این هم یک وسیله هست که شما میفرمایید.
چهارم این هست که «الحبس»، الحبس در عبارت فقها آمده در کتابهای ایشان، در متون فتوایی آنها آمده، «کالحبس، کالضرب و الفری و الحبس» فرمودند حبس میکند حالا حبس زندان یا حبس خانگی، یا یک جای دیگر، او را حبس میکند. این هم یک مسئله.
پنجم: «إیجادُ بعض المذائق، الإجتماعی، أو السیاسی، أو الاقتصادی أو الرفاهی، أو التبلیغی»، ممنوع السفرش میکند، میگوید دست از این کار بردار، برنمیداری ممنوع السفر هستی، میرود در فرودگاه سوار شود میگویند آقا نمیشود. چرا؟ چون فلان کار حرام را انجام دادی بخاطر این هست که میگوییم ممنوع السفر هستی. یا فلان منصب سیاسی را حق نداری، مثلاً میگوید آقا برای این که دست از این بردارند مجلس یک قانونی تصویب میکند میگوید که هر کس که این گناه را انجام بدهد حق ندارد که کاندید مجلس بشود این منصب را نمیتواند داشته باشد یا حق تبلیغ نداری اگر اینجور بشود نمیتوانی کالاهایت را تبلیغ بکنی، حالا کارت نمیتوانی بزنی، یا چکار نمیتوانی بکنی جلوی آن را میگیرند یا بعضی از امور رفاهی را نمیتوانی استفاده بکنی و هکذا، اینها خودش اعمال قدرت است دیگر، بداعی این کارها را انجام میدهد بداعی این که آن رفع ید کند از عصیانی که دارد مرتکب میشود.
س: ...
ج: برای ...
ششم: برای این که دل ایشان هم خوش بشود زود آمد این ششمی، ششم این هست که «التبعید، (حالا) داخلاً أو خارجاً، تبعیدش میکنند از محل خودش به یک جای دیگر.
هفتم: «التصرف المالی بغیر تملّکه أو تغییره أو تعیبه، أو تخریبه» تصرف مالی میکند در اموال آن عاصی، اما اینطور نیست که این تصرف یک تصرف چه باشد؟ این باشد که تملّک کند یعنی مصادره نمیکند یا تخریب نمیکند عیبی به مالش وارد نمیکند پلمپ میکند میگوید این مغازه پلمپ است تا دست از فروش این اجناس حرام برنداری این کار حرام را دست برنداری این مغازه پلمپ است یا توقیف میکند سیارهاش را، این ماشینش را توقیف میکند به جوری که توقیف دو جور میشود یک وقت تصرف در آن میکند یک وقت تصرف نمیکند باید سوارش بشوند یا بروند مثلاً در یک جایی بگذارند این تصرف توقیفی که مستلزم تصرف است در واقع، این هم یکی از انواع اعمال قدرت است. آیا ما دلیل داریم بر این که اگر تغییر و ترک فاعل منکر، منکر را متوقف شد بر این که این کارها را بکنیم این یجوز أم لا؟ بقیهی آن هم چون تا شانزده تا را بخواهیم بگوییم یک خرده طول میکشد بقیهی آن برای شنبه ان شاء الله.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.