لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلیالله تعالی علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الارْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّا سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقینا وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّا لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ یا لیتنا کنّا مَعَهُم فَنَفُوزَ فَوزاً عَظیماً»
«اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً».
خب بحث در صورت ثالثه بود که آن تکلیفی که مردد است امرش که مقید است به وجود یک امری یا عدم یک امری، احتیاط در آن ممکن است که قول در این صورت آیا تخییر است مطلقا یا احتیاط باید کرد مطلقا یا تفصیل باید داد؟ سه قول کأنّ در مسأله میشود گفت هست یا دو قول و نصفه، به قول مرحوم استاد گاهی میگفتند دو قول و نصفی. از باب اینکه آن سومی ممکن است قائلی ندیدیم برایش ولی بحسب موازین میشود گفت. یا جاهایی که کسی احتیاط واجب کرده بود و اینها مثلاً اینها نصف قول مثلاً.
خب قول اول که تخییر بود مبنای آن بیان شد و مناقشه شد، قول دوم که مبنای آن وجوب احتیاط بود مطلقا، آن هم مبنایش بیان شد و مناقشه شد. برای قول اول که تخییر باشد قهراً دو بیان استفاده شده است مجموع آنچه گفته شد. یکی آنکه نُسِب الی الشیخ الاعظم قدسسره، یکی هم آن بیانی که بر مبنای محقق نائینی میشود گفت. چون نتیجهی فرمایش محقق نائینی هم تخییر است.
و اما قول سوم، قول سوم این است که باید تفصیل داد بین مواردی که آن قید مردد بین اینکه وجودش قید است یا عدم آن قید است امر تعبدی و قربی باشد و یا اینکه نه امر توصلی باشد. و وجه آن این است که اگر امر قربی باشد ترخیص در این و ترخیص در آن میتواند به مخالفت قطعیه بیانجامد در خود آن عمل، نه به ترک عمل بکله و برأسه. مثلاً شارع میگوید که مثل تروک حج که باید به قصد قربت باشد اینجا هم اینجوری باشد که شخص باید ستری هم که میکند به قصد قربت باشد یا اگر لباس حریر نمیپوشد در نماز یا لباس متنجس نمیپوشد آن هم به قصد قربت باشد، به قصد قربت نپوشد، با این ستر نکند. خب اینجا برائت از این و برائت از او خب جایز نیست چرا؟ برای اینکه ینجرّ الی المخالفة العملیه، میشود نماز بخواند حالا یا ساتراً یا بدون آن ستر ولی قصد قربت نکند. بنابراین باید گفت بین موارد تفصیل است و شاید اگر این تفصیل مثلاً در کلمات ذکر نشده با اینکه این مبنا مورد توجه هست در اصل مطلب، در کلمات و اینها، شاید برای این است که مثال خارجیِ فقهی نمیدانیم واقعاً دارد یا ندارد؟ که واقعاً اینجور جایی مردد اینجوری بشود ولی حالا در اصول که ضوابط بیان میشود حالا توی فقه باید، آن اینجا جای این است که این قول سوم هم گفته بشود و این تفصیل و الحق همین قول سوم هست که این تفصیل باشد. اصل این مطلب علاوه بر اینکه واضح هست و اینها، شهید صدر در ذیل کلام آقای نائینی فرموده در این صورت مخالفت قطعیه میشود کرد ...
س: یعنی زائیده است درست است؟
ج: بله؟
س: یعنی مخالفت قطعیه در این صورت زائیدهی آنها هست ...
ج: بله زائیدهی آنها هست بله.
و به خدمت شما ولی دیگر خود ایشان اینکه بگویند ما مختارمان چی هست، قول سومی اختیار کرده باشند، فرمایشی فرمودند نفرمودند، در فرمایش آقای نائینی که با آن وجه میشود بعد فرمودند که خب این حرف در جایی است که عبادی نباشد و الا اگر عبادی باشد خب اینجا مخالفت قطعیه میشود کرد.
س: پس شما مبنای آقای نائینی را قبول دارید دیگر؟
ج: بله؟
س: مبنای آقای نائینی را، که اگر مخالفت قطعیه منجر به مخالفت عملیه نشود ترخیص در آن جایز است، این را قبول دارید؟
ج: بله چون گفتیم که، بله دیگر بهخاطر همان که ثبوتاً که اشکال ندارد، اگر اطلاقات ادله را هم بگوید اشکال ندارد. ولذاست چون گفتیم که حکم عقل تعلیقی است فلذا مسلک آقاضیا که علّیت تامه قائل است قائل نیستیم، میگوییم تعلیقی است، خود مولا هم میتواند ترخیص بدهد. ثبوتاً هم این ترخیص پیش عقلاء اشکالی ندارد بهخاطر همان بیانی که شهید صدر دارد که اینجاها چون تزاحم حفظی میشود مولا همانجور که عقلاء خودشان این کار را میکنند خب مولا هم ممکن است تزاحم حفظی میشود اجازه میدهد.
س: حاج آقا ببخشید الان توی همینجا که مثلاً قربی باشد تستر یا لبس به متنجس، ترک لبس یا تستر به لبس و متنجس، اینجا اگر ما بگوییم که از هردو وجوبها مثلاً ما برائت اجرا کنیم خب طرف میتواند چکار کند؟ میتواند که ؟؟؟ اصل صلاة را انجام بدهد یا تارکاً متقرباً انجام بدهد یا فاعلاً متقرباً انجام بدهد ...
ج: بله احتیاط که میتواند بکند ...
س: یعن میخواهم بگویم، نه نه نه نه میخواهم بگویم لازمهی برائت از ترک متقربی یا فعل متقربی این لازمهاش این نیست که اصل نماز را نخوان که، لازمهاش این نیست درست است؟
ج: نه، درست است ...
س: خب پس ترخیص در معصیت و قطعیه که نداده؟
ج: چرا.
س: چهجوری داده؟
س: نه از آنورش زائیده است دوتا را ترک بکند بدون قصد قربت.
س: یعنی چی دوتا را ترک کند؟
س: دوتا را بدون قصد قربت ...
س: دوتا را ترک نمیکند، دوتا را، من از لازمهی اینکه از وجوب تستر برائت جاری میکنم ...
ج: خب شما چکار میکنی؟
س: این است که خب من بعداً یا متقرباً انجام میدهم ...
ج: چی را متقرباً انجام میدهی؟
س: همین همین لبس را، تستر را، یا ترک میکنم متقرباً....
ج: ولی گفته واجب نیست، پس یعنی هردو را من میتوانم ترک کنم؟ یعنی این را به قصد تقرب نیاورم، آن را هم به قصد تقرب نیاورم ...
س: آهان، رُفِع چی میگوید؟ رفع میگوید تو مقید به این نیستی درست است؟ میگوید تو برائت داری از این ذمه ...
ج: خب یعنی چی؟
س: یعنی همین، یعنی میتوانی ترک کنی، میتوانی انجام بدهد.
ج: خب بله.
س: حالا من با توجه به اصل صلاتی که میدانم قربی است و یا اینجوری یا آنجوری قربی است متقرباً انجام میدهم و بدعت هم نمیشود ...
ج: نه ...
س: بابا میگوید انجام نده، شما میگویی انجام بده ...
ج: میتوانی، همین برائت داری یعنی میتوانی ترک کنی قصد تقرب نکنی، میتوانی هم انجام بدهی و یعنی ترک با قصد قربت را میتوانی ترک کنی، فعل با قصد قربت هم میتوانی ترک کنی درست؟ خیلی خب پس بنابراین من اگر بیایم انجام بدهم و قصد قربت نکنم مخالفت قطعیه کردم. برای اینکه نه آن قید محتمل را و نه آن قید محتمل را هیچکدام را پیاده نکردم ...
س: یعنی در هردو قصد قربت بود نیاوردم خیلی ساده.
س: اما میتوانم متقرباً انجام بدهم؟
ج: بله میتواند بله، متقرباً به شکلی که البته اگر شارع که تشریع هم نشود ...
س: بدعت هم ؟؟؟ تشریع هم نشود ...
ج: بله میتواند. یک استناد دارد اینجا، اگر هست من به قصد قربت. پس احتیاط اینجا ممکن است یعنی میتواند برود همه را تکرار کند ...
س: ولی از این دوتا اصل موافقت قطعیه لازم میآید ...
ج: لازم میآید، یعنی ترخیص در مخالفت قطعیه لازم میآید که نه آن قید با قصد قربت را میتوانی ترک کنی قهراً، پس این قید با قصد قربت هم میتوانی ترک بکنی به چی؟ نگو که آقا من یا فاعل هستم یا تارک هستم. نه وقتی با قصد قربت باشد یا فاعل یا ترک نیستی میتوانی هردو را ترک کنی. تکویناً اینجوری نیست که پس یا آن قید را داری میآوری یا این قید را میآوری. نه اینجا تکویناً میتوانی نه آن قید را آورده باشی نه آن قید را آورده باشی.
س: بپوشی یا نپوشی بدون قصد قربت.
ج: ولی بخلاف آنجا که توصلی است، آنجا نمیتوانی. بالاخره یا اگر توصلی است یکیاش را آوردی دیگر.
س: نمیتوانی.
ج: و تکویناً مخالفت قطعیه پیدا نمیشود. اما اینجا راه برای مخالفت قطعیه باز است و میشود.
بعد مسألهی دیگری که حالا اینجا محقق خوئی در پایان فرمودند، فرمودند با اینکه شیخ رضوانالله علیه نظر شریفشان این است که برائت جاری و تخییر است، اما در مسألهی دوران امر بین قصر و تمام ایشان میفرمایند باید احتیاط کنید و حال اینکه عین مسألتنا هست و داخل در این است. چون در آنجا ما نمیدانیم حالا به شکلی که حالا ایشان میفرمایند، چطور داخل در مسألتنا هست؟ برای اینکه ما میفرمایند که نمیدانیم این سلامی که بعد از رکعت دوم میدهیم این جزء است اگر قصر است یا مانع است؟ پس بنابراین امرش بین جزئیت و مانعیت است دیگر، که من الان در این سفری که سه فرسخ رفتم پنج فرسخ برمیگردم تلفیقی چهارتا نیست و امتدادی هشتتا هم نیست این صوری که محل تردید است و نمیدانیم ادله چی میگوید؟ میدانیم نماز واجب است نمیدانیم قصر است یا تمام است؟ این بازگشتش به چی هست؟ به این است که وقتی دو رکعت را خواندیم نمیدانیم که این سلام در اینجا الان مانع است یا شرط است یا جزء است؟ خب شما برائت جاری میکنید میگویید تخییر است. این فرمایشی است که ایشان میفرمایند «و ان شئت قلت ان» بله فرموده «و من العجیب أن الشیخ رحمه الله التزم بوجوب الاحتیاط عند دوران الأمر بین القصد و التمام مع أنه داخل تحت کبری هذه المسألة و من صغریاتها، و أن الرکعة ثالثة و الرابعة أمرهما دائر بین الجزئیة و المانعیة» این یک بیان «کما هو واضح و إن شئت قلت أن التسلیم فی الرکعة الثانیة علی تقدیر وجوب القصر جزء الواجب و لا تقدیر وجوب التمام مانع عن الصحة و مبطل للصلاة». شاید بتوان اینجا دفاع از شیخ اعظم کرد به این نحوه که نماز قصر و تمام ممکن است شیخ اینها را متباینین میداند مثل ظهر و عصر، هردو آنها چهار رکعت است الا ان هذه قبل هذه که در روایت فرموده. ظاهرش که مثل هم است هیچ تفاوتی هم نمیکند اما اینها میگویند چی؟ میگویند این معلوم میشود پیش شارع اینها متباینین هستند نه اینکه امر آمده مقید است در صلاة قصر و صلاة تمام این دو رکعتش مثل هم میماند امر دارد، برای آن مقید به وجود رکعتین است برای حاضر، برای مسافر مقید به عدم رکعتین باشد ...س
س: یعنی وقتی قصد دو رکعت کردی دیگر بقیهاش دیگر قابل تدارک نیست دیگر ...
ج: اصلاً ماهیت آن فرق میکند ...
س: چون وارد یک ماهیت دیگر شدی ...
ج: آهان یک ماهیت دیگری است اصلاً.
و شیخ لعلّ اینجور است نظر شریفش.
س: آقای خوئی جواب میدهد میگوید این علم اجمالی شما منحل میشود به یک علم تفصیلیای که تا رکعت دوم بخوانی ...
ج: نه نه متباینین است آقای عزیز متباینین است ...
س: ؟؟؟ خب همین، آقای خوئی جواب میدهد ...
ج: نمیتواند جواب بدهد دیگر، جواب ندارد ...
س: وجوب قصر و تمام مگر چی هست؟ یعنی اینکه عند سلام رکعت دوم اگر قصر باشد یک سلام بهجا بیاور، تمام یعنی نه ...
ج: نه میدانم درست است اما ...
س: ؟؟؟ متباینین همین است معنای آن ...
س: دوتا ماهیت ...
ج: نه متباینین یعنی حتی آن رکعت اول و دوم قصر ذاتش و ماهیت آن با آن رکعت اول و دوم تمام فرق میکند ...
س: فقط شبیه هم هست ...
ج: فقط شبیه است. مثل نماز ظهر و عصر، فقط شباهت صوری دارند ولی ماهیتاً متفاوت هستند.
س: این بهخاطر این است که شما دارید فکر میکنید که صلاة مثلاً ظهر قصری داریم، صلاة ظهر تمامی داریم؛ در حالی که نه این انتزاع است از ؟؟؟ تا رکعت با سلام یا نه بدون سلام و ادامه بده تا چهار رکعت ...
ج: نه ...
س: اینکه انتزاع است ...
ج: چه انتزاعی است؟
س: آقای خوئی میگوید ....
ج: بابا نه ....
س: مبنا را زیر سؤال میبرید ....
س: نه مبنا را زیر سؤال میبرم که اصلاً این علم تفصیلی، علم اجمالی شما منحل میشود بدون تفصیل در مقام ...
ج: اینکه میگوییم و العجب من الشیخ رضوانالله علیه اینجا به خدمت شما عرض شود که ...
س: با حفظ این مبنا راه دارد از شیخ دفاع کنیم.
ج: بله میتوانیم از شیخ دفاع کنیم. من به نظرم میآید که ...
س: حقیقتش را متفاوتش کنیم ...
ج: بله ممکن است بله، چون مثل نماز ظهر و عصر است، ما اصلاً اطلاع نداریم ؟؟؟ به خدمت شما عرض شود ....
س: احتمالش هم کافی است دیگر درست است یا نه؟
ج: بله؟
س: احتمالش هم کافی است دیگر؟ همین که احتمالش هم باشد آن اشتراطِ ثابت نمیشود دیگر ...
ج: بله نمیتوانیم به آن تمسک.
و ممکن است حالا در فقه هم در روایات و اینها شواهد پیدا بشود بر این که اصلاً اینها دوتا هستند. مثل نماز ظهر و عصر که آقایان قائل هستند به اینکه نماز ظهر و عصر علیرغم اینکه ....
س: البته ظهر و عصر نیت ظهریت با نیت عصریت باعث میشود ...
ج: آن هم نیت قصر است نیت تمام است ...
س: ؟؟؟ اتفاقاً همین ؟؟؟ فرمودید، نیت قصر و تمام اصلاً در قصد نیت شرط نیست. آنچه که شرط است قصد قربت است. شما باید دو رکعت قصد قربت بکنید متقرباً یا چهار رکعت. قطعاً منحل به ...
س: الان مثلاً وسط نماز قصر خواندی فهمیدی وظیفهات تمام است ...
س: ادامه میدهی احسنت ادامه میدهید، بهخاطر همین، چون در نیت دخیل نیست، یکی از فقهاء را بیاور که بگوید قصر و تمام شرط است ....
س: ؟؟؟
س: آقا شما فتوا بیاور شما باید اثبات کنی. شما بیاور قصر و تمامیت در نیت دخیل است، پس قیاس به ظهر و عصر مع الفارغ است. ظهریت و عصریت نیت در نیت دخیل است ظهر و عصر اما قصر و تمام دخیل نیست ...
س: احتمال آن به نفع شیخ است به نفع شما نیست ...
س: ؟؟؟
س: احتمال آن به نفع شیخ است، احتمال هم باشد ...
س: ؟؟؟ میگویم کسی همین اتفاقاً حرف شما مؤید ما هست، یک کسی که دو رکعت میخواند فهمیده تمام است ...
س: ؟؟؟ فتوا میدهد الان من تا وسط نماز قصر خواندم ...
س: بله اگر نیت تو اگر ظهریت باشد، اگر نیت ظهریت باشد حتی اگر ....
س: حتی اگر فتوا بیاید ...
س: شما بیا ....
ج: حرف سر این است که ببینید میخواهیم بگوییم که این استعجاب عن الشیخ ندارد درست؟ ممکن است شما در فقه قبول نکنید حرف ایشان را، ولی ایشان اگر اینجا این در اصول این مطلب را میفرماید، در فقه آن مطلب را میفرماید یا در همینجا اتفاقاً در رسائل شاید همینجا هم باشد این مثال شیخ همین قصر و تمام، یعنی حالا نمیدانم اینجا هم همینجا فرموده که باید احتیاط بکند یا در فقه فرموده. ولی اگر شیخ اینجوری بفرماید و مبنایش این باشد و رفع استبعادش هم به این است که ایشان میفرماید شما مگر نمیگویی نماز ظهر و عصر اینجوری است؟ خب این هم ممکن است قصر و تمام هم پیش شارع اینجوری باشد. حتی آنجایی که شما میفرمایید اگر نص داشته باشیم، اگر کسی به قصد تمام شروع کرد و نیتش تمام بود، بعد وسط نماز قصد عشره نمیخواهد بکند. بنا داشت نماز ...، ده روز بماند و به نیت نماز چهار رکعتی شروع کرد به نماز خواندن، همین توی رکعت دوم بود نظرش عوض شد گفت نه، نمیخواهم بمانم یا یک چیزی شنید، اتفاقاً میخواهم برگردم. خب اینجا گفتند سر دو رکعتی سلام بده، میگوید آقا اگر متباین است این با آن چه نمیشود؟ نه، ممکن است از ادله؛ اگر از ادله استفاده کنیم که اینجا میتواند نیتش را برگردد معلوم میشود که تباین مال جایی است که تا آخر همینجور باشد.
س: باز احتمالش حداقل هست
ج: بله، اینها هست. ما چرا اینها را نمیدانیم؟
س: خود آقای خوئی صفحه 474 گفته که، یک دانه توضیح داده؛ «کما فی دوران الأمر بین القصر والتمام، فهو خارج عن محل الکلام، لکون الدوران فیه من قبیل الدوران بین المتباینین». خودشان تصریح کردند
ج: آن صفحه چند است؟
س: 474 با این چاپ البته
ج: بله
س: البته ایشان دارد جدلی جواب شیخ را میدهد ها! ایشان معلوم نیست خودش هم قبول ...، جدلی دارد جواب میدهد.
ج: نه، نه، اینجا چرا، حرف سر این است. میخواهیم اینجا، اینجا چرا میفرماید و من العجیب
س: من که حرفم را زدم. میگویم آقای خوئی دارد دوران، دارد جدلی جواب میدهد.
ج: خب اینجا که میگویید من العجیب من الشیخ، عجیب نیست. شاید نظر شریفش همین باشد که اینها تباین دارند فلذا است که....
س: وقتی خودش گفته دیگه نباید بگویید عجیب است.
ج: اینجور نیست که یک واجب واحدی امرش دائر است که به مقید به او است یا مقید به او است. یک تکلیف واحد امرش دائر این است که یا مقید به اوست یا مقید به اوست. نه، در قصر و تمام ایشان میگوید دوتا تکلیف مختلف است، دوتا واجب متباین است. فلذا باید احتیاط کرد. مثل موارد دیگر علم اجمالی که متباینین هستند و باید احتیاط کرد اینجا هم همینجور است. این تنبیه چهارم که تنبیهاتی که در مصباح الاصول ذکر شده بود تمام شد.
دوتا تنبیه مهم دیگر باقی مانده، یک تنبیهات دیگری هم هست البته ولی دوتا تنبیه تقریباً حالا تا یک حدودی مهم که بزرگانی مثل حتی شهید صدر در حلقات هم آورده و واقعاً حلقات کتاب خوبی است و آن مسائل مهمهای که باید در مقام آموزش شخص آموزش ببیند واقعاً ذکر شده.
یکی این است که همانطور که اقل و اکثر در واجب و در واجبات قابل تصویر است و بحث شد اقل و اکثر در محرمات هم قابل تصویر است. مثلاً علم اجمالی پیدا میکند؛ علم دارد که یا تصویر ذیالروح مثلاً بکامله حرام است یا خصوص رأس او حرام است؟ آیا اینکه نقش ذیالروح فقط تعلق گرفته به نقش رأس یا تعلق گرفته به نقش کامل از آن ذیالروح؟ بحیث که اگر کسی رأس تنها را بکشد حرامی را انجام نداده؛ یا بقیه بدن را بکشد رأس را نکشد حرامی را انجام نداده، یا حتی رأس و بدن را بکشد ولی مثلاً دست را نکشد حرام را انجام نداده، این قابل تصویر است. خب حالا اینجا بحث این است که اگر فقیه واقعاً در اثر تعارض ادله یا اجمال ادله یا فقدان ادله بنحو شبهه حکمیه شکّ کرد در اینجور که حرام چیه؟ اینجا باید چهکار کند؟ برائت است یا باید احتیاط کند یا باید برائت است اینجا؟ قبل از اینکه حکمش بیان بشود دو؛ بعض امتیازاتی اینجا و فروغی اینجا با اقل و اکثر در واجبات هست. یکی از تفاوتها این است که آنجا اگر واجب اکثر باشد تکلّف بر عبد و زحمت عبد بیشتر میشود. ولی اینجا اگر اکثر بیشتر باشد عبد آزادتر است.
س: حرام است.
ج: در حرام اگر نه، یک ذیالروح کامل بکشی حرام است. خب خیر؛ میتواند تخلصش به این است که یک جزء آن را نکشد. کار بر او آسانتر میشود.
س: اگر اکثر حرام باشد.
ج: اگر اکثر حرام باشد. ولی آنجا اگر اکثر واجب باشد کار اشدّ است. باید اقل را بیاوری اکثر را هم بیاوری، اینجا اگر اکثر حرام باشد.
س: به نفعش است.
ج: به نفعش هست؛ یکیاش را میتواند نیاورد.
س: حاج آقا؛ این فرق توی بعضی از واجبات هم هست. در واجبهایی که استغراقی هست؛ اینجا هم اگر اکثر واجب باشد اینجا اقلُ محذوراً است. مثلاً نمیداند اکرم العلماء واجب است یا اکرم العلماء الفقیه واجب است مثلاً؟ که اگر قید فقهاء، فقه واجب باشد اکثرش، آن قید هم شرط باشد اقل محذوراً است برای من، اقل تکلفاً است. یعنی در تکالیف استغراقی اینجوری است کأنّه، و نمیدانم اکرم العلماء واجب است که همهی علماء را اکرام کنم یا نه، علماء را با یک قیدی؟
ج: به خاطر، نه به خاطر این شکّ شما، او به خاطر این است که تکالیف جدا دارد دیگه،
س: به هر دلیلی، اقل و اکثر ؟؟
ج: نه، یک تکلیف امرش بین اقل اکثر شد
س: آقا پس چهطور شما میفرمایید اگر
ج: آنجا این است، نه
س: اگر اکرم العالم باشد یا اکرم العالم الفقیه باشد، شما چی میفرمایید؟
ج: مثل اینکه شما بگویید
س: میفرمایید عالم
ج: نمیدانم نماز که بر من واجب است امر به معروف هم واجب است؟ فلان کار دیگر هم واجب است؟ فلان کار دیگر هم واجب است؟ چه ربطی به این دارد؟ اینجا این است که یک تکلیف واحد
س: الان اکرم العالم الفقیه با اکرم العالم
ج: آنجا انحلالی است دیگه؛ تکلیف
س: نه، نه، میخواهم همین را عرض کنم. در غیر استغراقی
ج: اینجا ربطی به آن ندارد آقای عزیز!
س: اکرم العالم با اکرم العالم الفقیه وقتی؟؟ دوران باشند اقل و اکثر هست یا نیست؟ عالم با عالم فقیه، میفرمایید برائت است فقیهیتش
ج: میدانم
س: من ترخیص دارم هر عالمی
ج: نه، نه،
س: ما علمای فقیه که میگوییم میگویید نه.
ج: نه، ببینید؛ چون اکرم العالم؛ معنایش این چیه؟ انحلالی است دیگه؛ یعنی اگر صدتا عالم داریم، بیست از آنها هم فقیه هستند اکرم العالم یعنی صدتا اکرم اکرم داریم که بیستتای آن روی فقهاء رفته، هشتادتای آن هم روی علمای دیگر رفته، حالا آنجا نمیدانم. بعد یک اکرم العالم الفقیه هم داریم.. درست؟ و اینها مثبتین هستند میگوییم تخصیص هم نمیزند. خب اینجا نسبت به تکلیف اکرم العالم الفقیه با آن ربطی به هم ندارد. آنها هم جدا جدا هستند. اینها مثل تکالیف متباینات، واجبهای متباینات هستند.
س: فرض بفرمایید واجبات، فرض کنید که مثالش مثال واحد است. فرض کنید
ج: اما اینجا با یعنی یک امتثال میخواهد.
س: بله، یعنی اینکه یک ثواب میبری، اگر همهی علماء را اکرام کردی آنوقت یک ثواب میبری، فرض کنید اینجوری است. یک دلیل و یک واجب است که از امتثالهای مختلف همه میشود مجموعش؛ یک امر را شما امتثال کردید
ج: آنجا اتفاقاً آنجا همین میشود. اگر که ببینید عام مجموعی است پس
س: برائت جاری کنیم بهتر است دیگه برایمان؛ کمتر باشد بهتر است دیگه
ج: اگر عام مجموعی است کار من زیادتر میشود
س: خب همین دیگه؛ شما علماء و فقهاء
ج: نه، برعکس اینجا است دیگه، اینجا اگر اکثر باشد کار من کمتر میشود، آسانتر میشود
س: آنجا اگر فقهاء نباشند میروم بقیه را اکرام میکنم آسانتر است
س: ؟؟ فقهاء را بنده اکرام بکنم آسانتر است یا همهی علماء را ؟؟ بکنم؟
ج: نه آخه شما....
س: آقا مجموعی ببینید؛ علمای فقهاء راحتتر یا همهی علماء؟ کدام راحتتر است؟ علمای فقهاء راحتتر است
س: اگر از فقهاء برائت جاری کنیم بقیه علماء کمتر از کل هستند دیگه
س: بابا؛ همهی علماء یعنی هم فقهاء هم غیرفقهاء.
س: خب اگر برائت جاری بکنیم میشوند هشتادتا.
س: کلاً؟؟ فقهاء بیستتا است. کدامها سختتر است؟
س: خب اگر برائت جاری کنم میشود هشتادتا دیگه، از صدتا آسانتر است دیگه
س: برائت که جاری کنی کل علماء
ج: حالا شما هم اگر فرض کنید مسلک حضرتعالی قبول باشد پس باید گفت، اینجور بگوییم، بگوییم در محرم همه جا اکثر اگر باشد آسانتر است. ولی در واجبات فرض کنید اگر حرف شما درست باشد نه، مختلف است.
س: این است؛ الان توی ؟؟
ج: نه، میگویم فرض کنید درست باشد دیگه ااصل این فرق؛ خب این یک فرق است که مرحوم شهید صدر قدس سره هم در بحوثشان هم در ظاهراً اینجا بیان فرموده است که فرموده است که «و یختلف الدوران المذکور فی باب الحرام عنه فی باب الواجب من بعض الجهات: فأوّلاً: وجوبُ الأکثرِ هناک (یعنی در واجبات) کان هو الأشدَ مؤونةً»، تکلّفش، مؤونهاش بیشتر بود. چون علاوه بر این اقل را که باید بیاوری آن زائده را هم باید بیاوری آنجا «وأمّا حرمةُ الأکثر هنا فهی الأخفُّ مؤونةً»، اکثر اگر واجب باشد خب همین که یک جزئی را ترک بکنی از حرام، حرام را امتثال کردی و تخلص پیدا کردی از ارتکاب حرام در اینجا «إذ یکفی فی امتثالِها ترکُ أیِّ جزءٍ، فحرمةُ الأکثر فی باب الحرامِ تُناظرُ إذن وجوبَ الأقلِّ فی باب الواجب». حرمت اکثر نظیر وجوب اقل است. چهطور وجوب اقل کمتر مؤونه دارد اینجا؟ آنجا وجوب اکثر کمتر مؤونه دارد. این تناظرش به این شکل است. خب این یک مطلب.
مطلب دیگری که ایشان میگوید میفرماید که؛ اینجا اگر دقت بکنید مثل دوران امر بین تعیین و تخییر است. یعنی اگر آن اکثر حرام باشد من برای امتثال تخییر دارم که رأس را نکشم یا پا را نکشم یا دست را نکشم یا انگشت را نکشم یا چشم را نکشم یا ابرو را نکشم. اگر اکثر واجب باشد من برای امتثال؛ مخیر بین اینها هستم که یا کلاً نکشم یا یکی یکی از اینها را ترک کنم. اما اگر فقط چی باشد؟ رأس حرام باشد، اینجا متعین است که من فقط ترک رأس کنم. پس بنابراین در باب محرمات شبیه میشود به، مقام امتثالش شبیه میشود به مثل دوران امر بین تعیین و تخییر که من تخییر دارم یا معیناً باید این را ترک بکنم؟ این رأس را ترک بکنم؟ این هم یک تفاوتی است که اینجا وجود دارد. حالا این هم درست است. این هم حرف درستی است دیگه. حالا علی أی حال اینجاها وظیفه چیه؟ برائت است یا احتیاط است؟ اینجا شبیه حرفی است که قبلاً زدیم گفتیم برائت، چرا؟ برای اینکه من نمیدانم حرمت رأس مطلق است یا عند ضمیمه کردن به بقیه است؟ اگر رأس را با بقیه ضمیمه کنم حتماً حرام است. چون چه تکلیف خود رأس باشد چه تکلیف کامل باشد خب آنجا من کار حرام انجام دادم. آن صورت مسلّم کار حرام انجام دادم. اما آن صورتی که رأس به تنها و آن را دیگر برائت نمیتوانم از آن جاری کنم چون مسلّم است حرام است آن صورت، اما اگر رأس تنها باشد میکشم، یقین ندارم حرام است. این برائت دارد. برائت از آن جاری میکنم. و لا یعارضه برائت از او، آن صورت، آنکه اینجا برای فقیه مسلّم است میگوید من میدانم. اگر رأس را بکشد با بقیه؛ این فعلی الحرام مسلّماً، اما اگر اقتصار کند برای کشیدن رأس نمیدانم حرام است یا نه؟ پس بنابراین یا اقتصار کند بر کشیدن بقیه بدون رأس چون کامل نیست دیگه، پس بنابراین اینجا هم برائت جاری است و در این موارد؛ اکثر برائت ندارد، اقل برائت دارد که همان رأس تنها باشد و علی المیزان علی القواعدی که قبلاً دیگه اینها بحث شده اینجا هم تطبیقاً همین است و باید گفت که در این تنبیه هم برائت جاری است در این صورت، این هم تنبیه پنجم اضافه کردیم بر تنبیهات مصباح الاصول و بقی التنبیه ششم که ان شاءالله فردا هم آن را بحث میکنیم و ان شاءالله تمام میشود.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.