21 مرداد 1402 | 26 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

احتیاط - جلسه 153

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی‌الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الارْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّا سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقینا وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّا لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ یا لیتنا کنّا مَعَهُم فَنَفُوزَ فَوزاً عَظیماً»

«اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً».

تلخیص الکلام در استدلال به این روایت مبارکه اگر صادر شده باشد این هست که؛ ظاهر این است که مراد از میسور حکم نیست بلکه آن کار است آن عمل است. اگر ما استظهار کنیم کما این‌که محقق خوئی استظهار فرمود که آن مبدأ سقوط هم ذمه هست و عهده است. حالا اگر شارع یک مرکبی را به عهده بگذارد و بعد این بعض اجزاء آن متعذر بشود، در این‌جا اگر شارع حکمش این باشد که باید این مابقی را انجام بدهی آیا به لحاظ این‌که این بر عهده بوده، حالا همین‌طور که ایشان هم شاید می‌خواستند همین را بگویند، غلط است بگوییم که این از عهده‌ات ساقط نشد، چون این در ضمن آن قبلی که بر عهده بود الان هم همین‌طور بر عهده‌ات هست ...

س: چون عمل را متعلق گرفته ...

ج: چون عمل متعلق گرفته.

نمی‌خواهیم بگوییم آن وجوبِ که بگویید این وجوب جدید است و این وجوب غیر از آن وجوب ساقط است. می‌گوییم این کار را بر عهده‌ات گذاشته بودیم. خب اگر بیاید بگوید آقا من درست است بر عهده‌ی من این کار را گذاشته بودی ولی الان دیگر نمی‌توانم فلان کارهایش را انجام بدهم، بعض اجزاء و، بگوید این لا یسقط، یعنی آن‌که برعهده‌ گذاشته بودم همان‌طور بر عهده‌ات هست، قبلاً این‌ها در ضمن بر عهده بود اما الان بر عهده‌ی استقلالی است، صفت عهده فرق کرده اما بر عهده بودن باقی است. آن‌وقت بر عهده بود ضمناً در کل ضمن کل، الان همان را برای همان عهده باقی است منتها استقلالاً دیگر، صفت بر عهده بودن تفاوت می‌کند ولی این‌جا تعبیر به این‌که ساقط نشد با توجه به این‌که مسبوق به این است که قبلاً‌ بوده همین‌ها بوده نه چیز دیگری، منتها همین‌ها در ضمن کل بوده و ضمنی بوده برعهده بودن آن؛ الان مستقل است. صفت بر عهده بودن عوض شده ولی اصل بر عهده بودن باقی است و این‌جا درست است که گفته بشود ساقط نشد...

س: این شبیه همان قسم ثالث نمی‌شود؟

ج: بله؟

س: شبیه قسم ثالث ...

ج: چرا آن‌جا هم، حالا آن‌‌جا نمی‌خواهد بگوید با، آن‌جا هم بله آن‌جا هم مثل کلی که بوده می‌گوید این کلی که در این دار بود حیوان، حالا می‌خواهیم بگوییم این حیوان باقی است، حالا ولو این‌که آن فردی که قبلاً در ضمن آن بود آن زائل شده باشد و در یک فرد دیگری حادث شده باشد یا نه از اول قسم ثانی این این‌جا بوده حالا یا در ضمن او یا در ضمن او.

س: می‌خواهم بگویم این وحدتِ باز مشکل می‌شود...

ج: نه نه آن‌جا حالا باب استصحاب، آن‌جا چیز دیگری است که حالا آن مسأله‌ی آن‌جا، این‌جا این است. ببینید این‌جا این است که این کار را به عهده‌ی تو گذاشتم، این کاری که دارای اجزاء و ابعاض است ...

س: مرکب ارتباطی است ...

ج: هنوز که، الان وقتی بعضی‌اش متعذر شد که از عهده برنمی‌دارد که ...

س: چرا دیگر حاج آقا همان داستان ...

ج: نه نه نه خود عمل را، ببین فرق است بین وجوب را نگاهش بکنید، استحباب را نگاهش بکنی. این آن وجوبِ برداشته شد، آن استحبابِ‌ برداشته شد. اما اگر شما ذات این عمل را نگاه می‌کنید این عمل بر عهده‌ی شما بود حالا بعضی‌اش که متعذر شد باز بقیه همین‌طور بر عهده باشد، این‌جا غلط نیست بگوییم این ساقط نشد، چون بود. بله فقط وصف این برعهده‌ بودن عوض شد، آن‌وقت بر عهده بود در ضمن کل الان در ضمن کل دیگر نیست استقلالی است و این.... بنابراین می‌شود این‌طور جواب داد به خدمت شما عرض شود ...

س: یعنی می‌گویید وحدت آن درست می‌شود شما؟

ج: استعمال درست است، غلط نیست، شامل است، عرف می‌فهمد شامل است ...

س: اگر شبیه قسم ثالث بود چه‌جوری ...

ج: نه شبیه قسم ثالث یعنی چی؟

س: چرا دیگر ...

ج: نه ‌آن‌جا اصلاً غلط است ...

س: این‌جا هم وحدت نیست ...

ج: نه نه این‌جا همان ...

س: اتفاقاً فرقش را با ثانی می‌گویند در همین است، چون ثانی را می‌گویند همانی که بود باقی است ولی در ثالث این را نمی‌توانیم بگوییم.

ج: نه آن‌جا می‌گوییم چون کلی آباء و ابناء است، پس اصلاً آن کلی که ما در ضمن آن یقین داشتیم آن می‌دانیم از بین رفته و این کلیِ‌ جدیدی شک داریم پیدا شده یا نه؟ اما این‌جا این نیست ...

س: بر عهده بودن به آن نوع را یقین داریم از بین رفته و این نوع‌اش را شک داریم ...

ج: نه نه نه

س: به نوع آن کار نداریم عمل را ما می‌بینیم ...

ج: می‌گوییم تکبیر و فلان و فلان که بر عهده بود این عمل الان هم هست ...

س: به چه نحوی؟

ج: به چه نحوی ندارد دیگر ...

س: چرا دیگر ...

ج: نه به چه نحوی ندارد ...

س: این نحو آن برداشته شد. مثل  ...

ج: می‌گویند صفت آن عوض شد، آن‌جا واقعیت آن عوض می‌شود ...

س: استصحاب حکم می‌رود ...

ج: آن‌جا واقعیتش، ببینید آن‌جا واقعیت ‌آن عوض می‌شود، آن کلیِ با او غیر کلیِ‌ با این هست. اما این‌جا نه واقعیت آن عوض نمی‌شود. همین بر عهده بود حالا هم بر عهده است.

س: ایشان می‌گوید قیاس دارم می‌کنیم، قیاس که دلیل نمی‌شود.

س: نه می‌خواهم ...

ج: این‌جور اگر تقریب بکنیم و بگوییم ظاهر هم همین است، حتی جعل هم اگر بگیریم که استاد فرموده باز هم همین‌جور است. این‌ها در مقام جعل وجود داشتند در عالم تشریع وجود داشتند حالا هم در عالم تشریع ساقط نشدند از عالم تشریع. منتها وقتی که بگوییم در عالم تشریع ممکن است حالا سؤال بکنند خب در عالم تشریع باقی است آن‌وقت در عالم تشریع بود حالا هم، الان چه حکمی دارد حالا در عالم تشریع باقی است؟ ذمه که نمی‌گوییم ظاهری که بر عهده گذاشتند این است که خب بر عهده گذاشتند. این‌جا در عالم تشریع است. خب در عالم تشریع باقی است با این هم می‌سازد در عالم تشریع که حکمش حرمت اصلاً باشد؛ نباید بیاوری....

س: این‌که واضح است

ج: این هم در عالم تشریع باقی است دیگه.

س: آقا؛ این چه اشکالی دارد؟ چون آن ؟؟مشخص است منظور بحث چیه دیگه

ج: چیه؟

س: شارع می‌خواهد بگوید که کاری که واجب بود حرمت ...

ج: آره، تا بروی دنبال این‌که یاد بگیری چه‌جور است حکم آن، این ساقط نمی‌شود از عالم تشریع؛ برو حکم آن را یاد بگیر

س: جدّاً دیگه! این حمل روایت بر چیه آخه؟!

س: حاج آقا؛ می‌گویید وجوب ضمنی است

ج: خب از چه تشریعی؟ حالا یا استحباب، از کجا وجوب در می‌آوری؟ استحباب إتیان است

س: ؟؟ بوده استحباب بوده؟

ج: هان؟

س: که مطلب را تشریع کرده باشم یا نه؟

ج: نه، شما می‌گویید....

س: شارع می‌خواهد آن سؤال را در اذهان از بین ببرد

ج: نه، شما می‌گویید که این وجوب از، یا این نمی‌دانم اعمال از عالم تشریع بیرون نرفته است. خب قبول! حالا حکمش که از تشریع بیرون نرفته چیه؟ همان قبلی است؟ یعنی وجوب است؟ یا استحباب است؟ حالا حرمت هم نگوییم که شما خیلی استیحاش کنید. یا اصلاً حرمت است. حالا ما نمی‌گوییم حرمت را ولی وجوب است یا استحباب است؟ خب از عالم تشریع بیرون نرفته

س: حاج آقا؛ توی این بیانی که اخیراً فرمودید می‌خواهید بفرمایید این وجوب ضمنی و استقلالی جامع دارند؟ این را می‌خواهید بفرمایید؟

ج: بله؟

س: می‌خواهید بفرمایید وجوب ضمنی و استقلالی جامع دارند؟

ج: صفت هستند

س: نه، می‌دانم. همین نتیجه‌اش می‌شود جامع ؟؟

ج: نه، بر عهده گذاشتنش دیگه فرق نمی‌کند که.

س: همین دیگه؛ پس می‌خواهید بگویید جامع ؟؟

ج: جامع، یعنی بر عهده گذاشتند.

س: ؟؟ جامع ندارند همان جور که فرمودند؟؟

ج: چیه؟

س: جامع ندارند که

ج: یعنی چه؟ چرا جامع ندارند؟

س: فقط جامع اسمی دارند که می‌گوییم آقا هر دو ...

ج: نه، جامع، بابا بر عهده گذاشتن که دیگه شاخ و دم ندارد.

س: چرا؛ اتفاقاً شاخ و دم دارد...

ج: نه، بر عهده که گذاشتم تارةً ترخیص هم می‌دهند تارةً ترخیص نمی‌دهند. می‌گوید آقا؛ این‌ها که بر عهده‌ات بود حالا هم بر عهده‌ات هست.

س: نه، یعنی می‌خواهم بگویم که

ج: باقی است. چون قبلاً بر عهده ...، همین‌ها هم من بر عهده گذاشته بودم دیگه، الان که بعضی‌اش متعذر شده دست از بر عهده گذاشتنت بر نمی‌دارم منتها آن موقع بر عهده گذاشته بودم در ضمن کل، حالا برنمی‌دارم، مستقلاً بر عهده‌ات هست. دست برنمی‌دارم. همین‌طور بر عهده‌ات هست.

س: تسامح است. تسامح جامع ندارد ؟؟

ج: نه، هیچ تسامح نیست. اصلاً تسامح ...، همین‌ها در آن موقع که همه‌اش توانایی داشتی بر عهده‌ات بود، حالا هم بر ...

س: ؟؟ آخه این جامع ندارد حقیقتاً که تسامحنا

ج: نه، همه‌اش که به این دخالت ندارد که.

س: چرا دیگه، فقط در تعبیر شما دارید این را درست می‌کنید یا از خواستن، خواستن به چه نحوی من خواستم؟ این‌ها مفرّض است حاج آقا؛ این‌طور نیست که ؟؟ باشد، ؟؟ ایجاد می‌کند

ج: من اعتبار کردم این پنج جزء را بر عهده زید، الان که جزء پنجمش نیامد دست از اعتبارم برنمی‌دارم همان اعتبارِ هست، ساقط نمی‌شود.

س: نه، حالا ما از آن برعکس شدیم؟؟ شما از این‌ور می‌فرمایید؟ 

ج: پس بنابراین به این شکل می‌شود تخلص کرد از اشکال محقق خوئی.

و اما این‌که هم آن مقصود باشد؛ ذا افراد هم ذا اجزاء مقصود باشد که ایشان آن‌جا می‌فرمودند هر دو را بخواهیم بگوییم مقصود است لازم می‌آید که جمع بین حکم مولوی و ارشادی بشود و جمع بین حکم مولوی و ارشادی هم نمی‌شود چون جامع ندارد. این هم جوابش همان است که آن‌جا داده می‌شد. نه، اشکال ندارد هر دو مقصود باشد و بر عهده گذاشتن یعنی ابراز این‌که این ساقط نشده است به دو داعی است.

س: این را، این اشکال را شما می‌فرمایید یا آقای خوئی هم قطعاً ؟؟

ج: این‌جا دیگه آقای خوئی اشاره کردند که اگر نهی باشد آن حرف‌هایی که ما در حدیث قبل زدیم این‌جا هم می‌آید. ولی بعد می‌فرماید...

س: ؟؟ إخبار است. آخه ایشان فرمودند ؟؟ معنای إخبار ...

ج: بله، گفته إخبار است. ولی آن جوابی که آن‌جا داده شد بنابر آن مسلک هم می‌آید. این

س: حاج آقا...

ج: و اما، اجازه بدهید من این را تمامش کنم چون الان دارد ظهر می‌شود 

پس بنابراین این‌جور ما نمی‌توانیم جواب بدهیم.

جواب دوم؛ همان جوابی است که در آن حدیث‌ها هم داده می‌شد که التزام به این مطلب که المیسور لا یسقط در تمام موارد؛ غیر از صلاة هم حتی، این فقهیاً این قابل التزام نیست فلذا آن حرف‌هایی که آن‌جا زده می‌شد که مثل تخصیص اکثر می‌ماند. یا حرف شیخ را بزنیم که مثل قاعده قرعه می‌ماند. ما در جاهای دیگر نمی‌توانیم به این‌ها عمل بکنیم، فقط توی باب صلاة می‌توانیم عمل کنیم که اصحاب عمل کردند.

جواب سوم که دیگه جواب نهایی است دیگه علی کل المسالک؛ این است که این روایت سند ندارد و مرسله‌ای است و ما جایی هم پیدا نکردیم که اسناد یعنی جایی که بشود به اسناد جزمی‌اش اعتبار قائل شد. بله، حالا بعضی متأخر المتأخرین و مثلاً که هفتصد سال، هشتصد سال باشند ممکن است بعضی جاها اسناد داده شده باشد. و از نظر سند سند ندارد این روایت شریفه، و تحصّل مما ذکرنا این‌که این قاعده میسور و این قاعده ثانوی ثابت نیست. این را عنوان بکنیم که حالا ...

تنبیه چهارم که آخرین تنبیهی است که در مصباح الاصول مطرح می‌شود این است که اگر امر یک چیزی دائر شد بین محذورین به این معنا که این یا جزء است یا مانع است. یا جزء است یا قاطع است مثل باب صلاة که قاطع هم دارد. ما نمی‌دانیم این جزء صلاة است یا قاطع صلاة است؟ این جزء صلاة است یا مانع صلاة است؟ که امرش دائر می‌شود بین محذورین که بیاوریم ممکن است نماز باطل بشود از باب این‌که قاطع است یا مانع است؟ نیاوریم باز ممکن است نماز باطل باشد از باب این‌که جزء است و هم‌چنین در شرط، این‌جاها باید چه‌کار کرد؟ محقق خوئی فرموده سه صورت این‌جا متصور است.

صورت اول را ایشان می‌فرماید این است که ما اگر در وضعیتی هستیم که بیش از یک‌بار عمل را انجام دادن اصلاً وقت نداریم. مثل آخر وقت است و این‌جا نمی‌دانم که این قاطع است یا شرط است و یا جزء است؟ این‌جا می‌فرمایند خب روشن است که وظیفه چیه، تخییر است. چون تو غیر از این راه چاره‌ای نیست که، این‌جا تخییر است. این‌جا یک تعلیقه‌ای ممکن است زده بشود که باید تفصیل داد و آن تفصیلی است که در باب امتثال و مراتب امتثال گفته می‌شود که اگر ما امتثال...؛ اول؛ امتثال قطعی است. بعد امتثال ظنّی است بمراتبها؛ ظنّ اقوی، ظنّ پایین‌تر، بعد امتثال احتمالی است. این‌جا باید تفصیل بدهیم که خب الان که این امرش دائر است بین جزء و مانع است مثلاً هشتاد درصد احتمال جزئیت می‌دهیم، بیست درصد احتمال مانعیت می‌دهیم. باید بیاوریم و علی العکس اگر شد باید نیاوریم. پس این‌که ما در صورت أولی بگوییم علی‌الاطلاق تخییر است با آن ضابطه آن‌جا سازگار نیست. با ضابطه آن‌جا باید این‌جور تفصیل را بدهیم.

اما صورت ثانیه و ثالثه؛ دیگه حالا این را ان شاءالله می‌گذاریم برای جلسه فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

Parameter:18703!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 32
تعداد بازدید روز : 141
تعداد بازدید دیروز :133
تعداد بازدید ماه جاری : 2975
تعداد کل بازدید کنندگان : 791276