لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلیالله تعالی علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.
خب روز بیست و چهارم ذیالحجة الحرام روز بسیار مبارکی است برای اهلبیت(ع) و مولا امیرالمؤمنین بخصوص. امیدواریم که انشاءالله این ظلمی که به ائمه علیهم السلام بلکه به بشریت شده انشاءالله پایان بپذیرد با ظهور حضرت سلام الله علیه، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه و آن منزلت و جایگاهی که خدای متعال به این چهارده نور پاک عطا فرموده که «طهرهم من الرّجس» و آن مقامات عالیهای که دیگر فوق آن مقامات قابل تصور برای ممکن نیست، برای غیر واجب و ممکن الوجود هر مقدار که ظرفیت برای ممکن الوجود هست این بزرگواران واجد آن هستند. و متأسفانه با اینکه خدای متعال آنها را هادی بشر قرار داد؛ هم باطنی هم ظاهری هم بحسب جریان حکومت ولی طواغیت ازالتهم عن منازل و مراتبی که خدای متعال برای آنها قرار داده.
خدا انشاءالله با ظهور حضرت سلام الله علیه، این عنایت را به بشریت بفرماید که تحت رعایت و حکومت آن بزرگواران همگان انشاءالله راه سعادت را بپیمایند و این نعمت عظمایی را هم که خدا به جامعهی شیعی عطا فرموده است و در اثر زحمات علماء و پدران و مادرانی که در این راه بودند و همهی ما بحمدالله این نعمت موالات آن بزرگواران را انشاءالله داریم بهرهمند بشویم در دنیا و آخرت از این نعمت عظما.
بحث در این بود که در صورتی که مکلف عجز داشته باشد از بعض شرائط یا اجزاء عمل و هم دلیل واجب اطلاق نداشته باشد و هم دلیل آن شرط یا جزء، وظیفه چی هست؟ در مصباح الاصول کأنّ فرمودند وظیفه در اینجا برائت هست و میتواند عاجز به همان عمل فاقد و ناقص اکتفاء بکند. شهید صدر قدسسره تفصیل دادند که اگر این عجز ...
س: ...
ج: بله؟
س: ... میفرماید وجوب تعذر مشکوک است ....
ج: وجود با، برائت جاری میشود بالاخره.
شهید صدر تفصیل دادند که تارةً مستوعب است این عجز، تارةً نه. در جایی که مستوعب نباشد فرمایش ایشان را قبول کردند، در جایی که مستوعب است میفرمایند اینجا مورد علم اجمالی است و باید احتیاط کرد. چرا؟ چون شخص در صورت استیعاب در مواردی که البته میدانیم آن عمل قضا دارد اگر انجام نشود به هر وجهی هم انجام نشود قضا دارد مثل باب صلاة؛ اینجا علم اجمالی دارد مکلف که یا فاقد بر او در وقت واجب است یا در خارج وقت تام بر او واجب است. بنابراین مقتضای این علم اجمالی تنجیز این تکلیف است و باید احتیاط کند هم فاقد را در وقت بیاورد و هم تام را در خارج وقت اتیان بکند. این مطلبی است که ایشان در حلقات فرموده. ولی در فقه در همان شرح عروه در ذیل این مسأله، توضیح این مسأله که اگر کسی فاقد ماء مطلق هست، ولی ماء مضاف در اختیار دارد، در اینجا وظیفه چی هست؟ در اینجا میگویند که میفرمایند: «و قد یتوهم فی المقام تشکیل علم إجمالی، و هو العلم الإجمالی بأنه إما یجب علیه فعلا الصلاة مع الوضوء بالماء المضاف فی داخل الوقت، و إما یجب علیه مستقبلا الصلاة مع الوضوء بالماء المطلق قضاء خارج الوقت، فأصالة البراءة عن وجوب الصلاة الأدائیة معارض بأصالة البراءة عن وجوب الصلاة القضائیة». تعارض اصول است پس تنجیز میشود و باید هم با این ماء مضاف وضو بگیرد، البته این مبنی بر این است که ما دلیلی نداشته باشیم که با ماء مضاف باطل است وضو، احتمال صحت میدهیم که با آب مضاف هم بشود، مثلاً با گلاب فرض کنید اگر گفتیم حالا مثل صدوق ماء الورد را ظاهراً میگوید اشکال ندارد. حالا مرحوم آقای تبریزی چایی را هم میفرمود اشکال ندارد، حالا چایی که خیلی خیلی غلیظ باشد نه، ولی چای معمولی را میگفت آب است دیگر، از باب اینکه آب است نه اینکه مضاف است ...
س: عرفاً یعنی میگفتند ...
ج: میگفتند آب است ...
س: چاییهایشان کمرنگ بوده.
بعد ایشان این توهم را اشکال، در آنجا میگویند این باطل است این توهم. آن بیانی که آنجا میفرمایند مقتضای آن این است که در ما نحن فیه هم همینجور باشد. اشکال آنجا این است که این شخص وقتی میبیند که آب در اختیار ندارد جز آب مضاف، خب میگوید من اگر، دو حالت در خودش میبیند، در صورتی که ترک کند نماز با وضوی با آب مضاف را خب در این صورت یقین دارد که قضا باید بکند، اگر ترک کند بالمرّه این نماز را انجام نمیدهد نه با ماء مطلق که ندارد، با ماء مضاف هم که انجام نداده؛ حالا فرض کنید که ما یتمّم به هم ندارد که بگوییم تیمم میکند. خب این یقین دارد که باید قضا بکند، اینکه اصلاً علم اجمالی تشکیل نمیشود که یا این یا او، حتماً او، علم تفصیلی دارد. و از آن هم برائت نمیشود جاری کرد چون یقین دارد که واجب است، نه علم اجمالی اینجا تشکیل میشود و خواندن نماز خارج وقت طرف علم اجمالی واقع نمیشود که إما داخل در وقت و إما خارج. برائت هم از آن نمیشود جاری کرد. پس در این صورتی که مکلف این فرض را در خودش محاسبه کند که من انجام ندهم در داخل وقت، علم اجمالی برایش تشکیل نمیشود، در این صورت علم تفصیلی دارد بعداً باید انجام بدهد، واجب است بعداً انجام بدهد و برائت هم از آن نمیتواند جاری کند. ولی در تقدیر که انجام بدهد خب اینجا احتمال دارد که این انجام دادن کفایت نکند و بر او واجب باشد خارج وقت انجام بدهد، اینجا این احتمال وجود دارد که خارج وقت جزمی دیگر نیست، قطعی نیست احتمالی هست. میفرمایند که خب اینجا درحقیقت آن شاکله و صیغهی به قول ایشان علم اجمالی اینجوری محقق میشود که یا الان بر من واجب است متعیناً که با همین ماء مضاف نماز بخوانم، وضو بگیرم و نماز بخوانم؟ و یا شارع به من میفرماید اقض این صلاة را سواءٌ اینکه در وقت انجام داده باشی با آب مضاف یا نه؟ اطلاق او، یا الان میگوید إفعلها در وقت ...
س: بدون قضا؟
ج: بله؟
س: یا اینکه قضا داشته باشد سواءٌ اینکه این را انجام داده باشد یا انجام نداده باشد.
ج: انجام داده باشد یا نداده باشد، طرف علم اجمالی این میشود دیگر. پس یا إفعل فی الوقت است اگر آب...
س: ... متعیناً که درست است ...
ج: و یا چی هست؟ و یا اینکه نه اگر این إفعل فی الوقت ندارد پس آن این است که قضا کن چه توی وقت انجام داده باشی چه نداده باشی. چرا؟ برای اینکه کاللغو است دیگر آن وقتی نباشد.
س: ...
ج: بله دیگر فلذا اطلاق میشود، اطلاق خارج وقت است آن دلیل.
س: در فرضی که انجام داده یعنی ... قطعی است، علم اجمالی هم ...
ج: چی؟
س: اگر انجام نداده باشد در وقت که این را تفصیلی ...
ج: نه، نداده که گفتیم آن صورت اول، اما اگر انجام داد ...
س: طرفین علم اجمالی همیشه دوران و تردید در دو طرف هست، إما و إما هست، پس بفرمایید إمای این طرف که یک تردید دارد این است که نکند این واجب نباشد و اجزاء نداشته باشد از واقع، بلکه ...
ج: بله اطلاق است آن طرف، و آن طرف.
فلذا میفرماید «فصیغة العلم الإجمالی هی أن المکلف یعلم إجمالا إما بوجوب الصلاة مع الوضوء بالمضاف فی داخل الوقت و إما بإطلاق وجوب القضاء لصورة ما إذا أتى بتلک الصلاة فی داخل الوقت» اگر اتی بداخل الوقت آنوقت شاید اطلاق داشته باشد در اینکه میگوید اقض، اقض این صلاة را، چه تو خوانده باشی چه نخوانده باشی آن به درد نمیخورد، چه خوانده باشی چه نخوانده باشی باید قضا کنی. علم اجمالیِ من این است که پس یا إفعل فی الوقت، صلّ فی الوقت دارم مع الوضو، مع الماء المضاف یا اقض مطلقا، چه انجام داده باشی چه انجام نداده باشی. طرفین علم اجمالیِ من میشود این.
خب در این صورت اگر انجام نداده باشم در وقت که گفتیم علم تفصیلی دارد علم اجمالی اصلاً پیدا نمیشود و برائت هم نمیشود جاری بکند از آن خارج وقتیِ، چون آن قطعی است. اما اگر انجام داد و این فرض را محاسبه کرد که من اگر انجام دادم خب در اینجا چه اشکال دارد برائت جاری بشود از هردوتا؟
س: چون مخالفت عملی نمیشود؟
ج: اینجا مخالفت عملی نمیشود چرا؟ برای اینکه فرض این است تا آخر وقت انجام داده و لعلّ بله مخالفت احتمالیه میشود. این غیر از بیانی است که دیروز نقل میکردیم، آن بیان را دیگران از ایشان نقل کرده بودند من خودم مراجعه نکرده بودم به کلام ایشان، دیگران نقل کردند که ایشان چنین حرفی زدند، آنجور تقریر که خب استناد به برائت که میکنیم خب نمیآوریم، وقتی نیاوردیم این قطعی میشود، نه این را ایشان خارج کرد، میگوید آنجایی که علم اجمالی خارج میشود در بیان آنجایی است که بیاوریم؛ وقتی محاسبه میکند آنجا که اصلاً نمیآوری که اصلاً آنجا نباید بگویی علم اجمالی دارم ....
س: این حرف اشکال دارد حاج آقا ...
ج: حالا تا ببینیم، حالا بگذارید تمام بشود.
آنجا که نمیشود بگویی که علم اجمالی دارم و میخواهم برائت جاری بکنم در اطراف علم اجمالی. آنجایی که میآوری در فرض آوردن علی تقدیر آوردن حالا اینجا علم اجمالی تشکیل میشود اولاً، جای برائت هم هست چون اینکه خارج وقت یک چنین امر اطلاقیای داشته باشم شک دارم، پس بنابراین مجرای برائت هست، علم اجمالی هم وجود دارد اما در این فرضی که اتیان کردی چه شارع، هم شارع اگر بفرماید آن صلّ فی الوقت را من برائت جاری کن از آن، صلّ فی خارج الوقت را هم برائت جاری کن از آن، اگر شارع بفرماید مشکلی اینجا پیش نمیآید چون فرض این است که آورده دیگر، شاید مخالفت قطعیه با تکلیف معلوم بالاجمال حاصل نمیشود و آن چیزی که موجب تعارض است این است و اینکه حاصل نمیشود.
س: این مثل این میماند که چهارتا کاسه نجس است ما نمیتوانیم در همهاش اصالة الطهاره جاری کنیم، بیاییم یکیاش را بریزیم دور اجتناب بکنیم بعد بیاییم حالا علم اجمالی را محاسبه کنیم ...
ج: نه ...
س: بگوییم قاعدهی طهارتی که در آن طرف مشکوک هستیم از آن اجتناب کردم را جاری میکنم، در بقیه هم جاری میکنم، اما اینجا منجر به مخالف قطعیه نمیشود، چرا؟ چون ممکن است واقع نجس فی البین همان بوده که من از آن اجتناب کردم. اینها که مرّ سابقاً که ما علم اجمالی را قبل از ارتکاب به عمل....
س: این تازه با عمل علم اجمالی بهوجود میآید، فرقش این است، با عمل علم اجمالی تازه بهوجود میآید...
س: اینجا ما علم اجمالی ما قبل از اینکه من ورود بکنم در صلاة قاعدهی جزء یا قاعدهی شرط، قبلش من علم اجمالی دارم ...
ج: نه نه، ندارم ندارم ...
س: اتفاقاً با این عملِ علم اجمالی بهوجود میآید ...
س: ...
س: چون قبلش علم تفصیلی داشتم دیگر ...
ج: نه، همین دقت به این مهم است که ایشان کردند، ببینید آنجا اگر اینجوری باشد که تا این کاسه را نریزی علم اجمالی پیدا نمیکنی ...
س: علم اجمالی که قبل از ریختن کاسه است ...
ج: نه نه اینجا این است من اگر انجام ندهم یعنی فرض، خوب دقت کنید ...
س: علم تفصیلی دارم ...
س: ببینید حاج آقا اشتباه همین است، اشتباهی که حضرتعالی و آقاسید دارید میکنید این است ...
ج: حالا بگذارید ما کلام ایشان را نقل کنیم حالا ...
س: ... بگذارید پس عرضم را بگویم چی هست ...
ج: خب شما اگر صبر بکنید کلام جناب شهید قدسسره تمام بشود ما نقل بکنیم بعد حملات حیدریه و به خدمت شما شروع بفرمایید. حرف ایشان تمام بشود چون میخواهند گوش کنند افراد و اینها، حرف جا بیفتد که حالا چی دارند میگویند بعد حالا اشکالات نوبت اشکالات برسد.
خب ایشان میفرمایند که «و مثل هذا العلم الإجمالی لیس منجزاً و لا مانعاً عن جریان الأصول المؤمنة فی أطرافه، فتجری البراءة عن وجوب الصلاة الأدائیة المقرونة بالوضوء بالمضاف، و تجری البراءة عن وجوب القضاء على تقدیر وقوع الصلاة مع الوضوء بالمضاف منه فی داخل الوقت»
س: آنوقت اولی ثمره دارد؟
ج: بله؟
س: اولی، برائت اولی که بهجا آوردم، برائت اولی ثمرهاش چی هست؟ حالا ثمرهای ندارد ما نسبت به آن قضا بیشتر کار داریم.
ج: بله حالا فعلاً من علم دارم دیگر آن فرض را که در خودم ملاحظه میکنم ...
س: ولو ثمرهی عملی ندارد ...
ج: حالا.
«إذ لا یلزم من إجراء الأصول کذلک» در نسبت به آن و این و بعد الوقوع «الترخیص فی المخالفة القطعیة للعلم الإجمالی الذی» مخالفت قطعیه با علم اجمالی پیدا نمیشود «الذی هو ملاک التعارض بین الأصول» که ملاک تعارض هم همین مخالفت قطعیه با علم اجمالی است. «لأن الجمع بین الأصلین المذکورین» هم از وجوب نماز فی الوقت مع الماء المضاف و هم قضاء در خارج وقت «لأن الجمع بین الأصلین المذکورین لا یعنی» یعنی لا ینتج، اینجاها لا یعنی یعنی لا ینتج «الترخیص فی الجمع بین الترکین، لأن الأصل الثانی» که از قضا باشد «إنما یتضمن الترخیص فی ترک القضاء على تقدیر وقوع الصلاة مع الوضوء بالمضاف فی داخل الوقت، فلا یؤدی الجمع بین الأصلین إلى الترخیص فی الجمع بین الترکین. و علیه فاذا ترک المکلف الصلاة الأدائیة المقرونة مع الوضوء بالمضاف اعتماداً على البراءة عن وجوبها» اینجا «تعین علیه القضاء» در آن صورت «تعین علیه القضاء للعلم الوجدانی التفصیلی بوجوب القضاء حینئذ».
س: اذا ترک کی هست؟ وقتی که زمن وجوب ادا....
ج: ادا بوده، آنوقت اگر انجام ندهد و همان موقع هم میداند، یعنی میگوید من اگر انجام ندهم، حالات خودش را محاسبه میکند، میگوید اگر انجام ندهم علم اجمالی برای من پیدا نمیشود مگر آن حالت را بگیرم در آن حالت من علم اجمالی ندارم، قطع تفصیلی دارم قضا بر من واجب است از آن هم برائت نمیتوانم جاری بکنم. إما و إما در آن فرض ندارم ...
س: آقا در این ....
س: وقتی انجام بدهم تازه متولد میشود ...
ج: إما و إما در چه فرضی دارم؟ در فرضی که انجام بدهم ...
س: تازه متولد میشود ....
س: حاج آقا یک لحظه، این را ببینید درست ما میفهمیم؟ این علم تفصیلیِ به وجوب قضا در چه فرضی است؟ در فرضی که من اداء را در کل ضمن اداء ترک کنم یا اینکه بدانم که ترک میکنم، فرقی نمیکند. اما مشخصاً ترک من ترک مطلقه نیست که بگوییم که همین که اول وقت من ترک نکردم اما ممکن است بعد از یک ...
ج: بله یعنی در کل وقت، اینکه روشن است ...
س: ... پس این ...
ج: بله آنکه روشن است بله بله.
خب «و إذا أتى المکلف بالصلاة الأدائیة المقرونة مع الوضوء بالمضاف أمکنه أن یجری بعد ذلک أصالة البراءة عن وجوب القضاء» بعد یک نعم دارم یک استدراکی دارند که یک صوری ما میتوانیم تصویر کنیم که علم اجمالی پیدا بشود البته در صورتی که در وقایع مختلفه باشد. این واقعهی واحده را فعلاً اینجا ملاحظه کرده.
خب این فرمایش ایشان در اینجا هست. گفتیم در حلقات که متأخر است ایشان آمده گفته این علم اجمالی منجز است، وجه عدول از حرف اینجا چی هست؟ یک وجه که از بحوث و مباحث استفاده میشود ایشان آنجا فرموده علی مبنانا این منجّز است، این علم اجمالی؛ ولی اگر بر مبنای محقق نائینی بخواهیم محاسبه بکنیم که ایشان فرموده تنجیز علم اجمالی به تعارض اصول است که محقق خوئی هم این را میفرماید، آنوقت ممکن است بگوییم که تعارض اصول نمیشود.
س: فرموده ایشان مگر چی بود توی وجوب، توی تنجّز؟ ... از آقای نائینی بود دیگر ...
ج: بله؟
س: ما در مقابل مبنای ایشان یک مبنای آقاضیا داشتیم ...
ج: بله حالا ایشان هم توی مباحث اینجوری فرموده و هم در بحوث ..
س: بحوث بله، بحوث ... میکند بله.
ج: فرموده است: «نعم لکن فی المقام حیث ان العاجز ملتفة من اول الأمر إلی تکلیفه فیتشکل له علم إجمالی فی الحالة الأولی بوجوب الأکثر أو الجامع بینه و بین الأقل حال العجز و هو من العلم الإجمالی الدائر بین التعیین و التخییر فتجر االبرائة فی حقه عن التعیین، و فی الحالة الثانیة» که مستوعب است «إذا کان للواجب قضاءاً یعلم اجمالاً بوجوب الأقل علیه فی داخل الوقت أو الأکثر قضاءاً فی خارجه و هو من العلم الإجمالی بین المتباینین» چون او بشرط شیء است این بشرط لا هست «مع عدم خروج شیء من طرفه أن محل الابتلاء فیکون منجزاً لا محالة. نعم بناءاً علی منبی المیرزا قدسسره من إناطة منجزیة العلم الإجمالی بإمکان وقوع المخالفة القطعیة بالفعل خارجا یمکن ان یقال بعدم منجزیته لأن مخالفته القطعیة لا یمکن ان تقع خارجاً إذ لو جاء المکلف بالأقل فی حال العجز کانت المخالفة احتمالیة و لو ترک الأقل فی الوقت کان القضاء معلوماً تفصیلاً» دیگه علم اجمالی نیست و برائت هم ندارد.
س: این را توی حلقات هم بر مبنای میرزا فرمودند
ج: حالا؛ بله، حالا، نه، در حلقات که آنجور فرموده؛ فرموده منجز است. با این قابل حل است که بله، آنجا براساس، در حلقات براساس مبنای خودش فرموده، منتها صحبت این است که چرا در بحوث، آنجا چرا براساس مبنای خودتان حرف نزدید؟ رفتید توهم و بعد جواب دادید روی آنجا، حالا این مبنای ایشان چیه؟ آیا مبنای ایشان؛ مقصود از این مبنا علی مبنانا چیه؟ یکی این است که علم اجمالی علت تامه برای تنجیز است. ربطی به تعارض اصول ندارد. مثل آقای عراقی که علت تامه میداند میگوید ربطی به آن ندارد. از این باب است یا نه، چهت دیگری است؟ و آن این است که تعارض اصول که میگوییم آیا متوقف بر این است که در عمل اینجوری بشود یا نه؟
س: تقبیح ترخیص ولو اگر عمل نشود خود تقبیح ترخیص وجود دارد...
ج: نشود؛ که قبلاً گفته میشد که ترخیص ولو در عمل قابل تحقق نیست. ولی بگوییم اشکالی ندارد
س: ... عرف قبول نمیکند
ج: هان؟
س: عرف غیر سازگار ... با علم اجمالی
ج: بله، بله، میگوید خب ترخیص درست است من نمیتوانم ولی اینکه تو یک تکلیفی اینجا داری و دست از آن برنداشتی؛ چهطور نمیگویی که هم اینطرف را میتوانی ترک کنی هم آنطرف را میتوانی ترک کنی ولو حالا من نتوانم. ظاهراً علی مقداری که یادمان است از مبانی ایشان؛ این دومی باشد.
س: اینکه اشکال کردم گفتم میرزا نیست من اشتباه فهمیدم، شما فرمودید که مبنای میرزا بر... اناطهاش بر تساقط اصول است نباشد رسما، نه تساقط اصول باشد اما تساقط اصول آنجایی که مخالفت علمیه باشد نه عملیه، من حرفم را پس میگیرم. من اینطور برداشت کردم.
ج: خب این پس بنابراین میتوانیم اینجوری توجیه کنیم که چرا ایشان در حلقات که متأخر است اینطوری فرموده؟ فقط یبقی این سؤال؛ نسبت به بحوث عروه
س: فرقه... چهطور اینطور ...
ج: چهطور آنجا اینجوری فرموده؟ در آنجا اینجوری فرمود. خب مرحوم آقای
س: حاج آقا ببخشید؛ یک فرق دیگر که الان همین جا داشت با فقهاش... توی اینجا اصلاً قبل از عمل را، بعد از عمل نمیفرماید. میفرماید ما دوتا تکلیف داریم؛ وقتی عالم اثبات را نگاه میکنیم دو تکلیف داریم؛ یک تکلیف تکلیف إقض داریم، یک تکلیف الرجوع به ادائیه داریم هر دو محتمل است. علم اجمالی دیگه قبل از عمل و بعد از عمل ندارد. ما همین الان که وقت داخل میشود میدانم یا باید نماز بدون شرط یا بدون جزء متعذره بخوانم و این مجزی است. یا اگر این مجزی نباشد قطعاً قضا دارد. این علم اجمالی ما، توی فقه ایشان اینجوری میکند. میگوید که اگر ما بخواهیم ترک کنیم در کل زمان که علم تفصیلی داریم
ج: ترک کنمی در کل زمان یعنی...
س: یعنی در کل زمان الان، اگر در کل زمان الان...
ج: یعنی چون آب اصلاً نداریم دیگه، بالاخره آب نداریم....
س: همین دیگه....
ج: آب مضاف فقط داریم...
س: من عرضم همین است. در کل زمان ادا...
ج: ترک کنیم یعنی نیاوریم دیگه اصلاً...
س: نیاوریم یعنی نیست دیگه؛ ایشان اینجوری محاسبه میکنند. اما چی؟ اما اگر بعد از عمل کردن به همین (آب که نداشتم با همان آب مضاف وضو گرفتم. حالا اینجا که یک طرف را ارتکاب کردم اینجا منجر به مخالفت عملیه نمیشود چرا؟ چون یک طرف را که من انجام دادم. آن اشکالی که ما کردیم الان اشکالش چیه؟
ج: آنجا هم همین است دیگه.
س: شما الان علم اجمالیتان قبل از اینکه هیچ کاری انجام بدهید، نه نماز خواندید، وقت هم تمام نشده، نه نماز بدون آب مطلق یعنی با آب مضاف خواندید...
ج: خب اگر، ببینید آقا؛ من که عاجز هستم اگر این فاقد را انجام ندهم یقین دارم که اینکاری است که قضا باید بکنم، پس بنابراین در صورتی که انجام نمیدهم که علم اجمالی ندارم.
س: یقین تفصیلی به قضا دارم
ج: یقین تفصیلی به قضا دارم
س: آن هیچی
ج: و برائت هم نمیتوانم جاری کنم
س: آن هیچ؛ اول وقت
ج: اما اگر الان محاسبه کنم بگویم خب اگر من این ناقص را بخوانم
س: این مثل این میماند که من اگر یک طرف کاستهها... کاسهها... را بریزم دور،
س: نه، این را جواب دادیم. ممکن است علم اجمالی تازه متولد میشود با او
س: چیچی؟ علم اجمالی قبل از
س: قبلش نبود اصلاً
س: برادر! قبل از عمل کردن شما و نماز خواندن شما علم اجمالی داری که یا...
س: نداری دیگه.
س: عجیب است!
س: وقتی عمل میکنی تازه علم اجمالی متولد میشود
س: توی اصول... دارد اینجوری قبل از عملت علم اجمالی داری
ج: آقای عزیز!
س: قبلش گفت یقین... تفصیلی داریم دیگه
س: پس ... بعد از عمل است. من علم تفصیلی را حاج آقا متعرض نمیشوم. علم اجمالی قبل از عمل، اول زمنی که وقت زوال میرسد. من وقت زوال رسیده نمیدانم، یا باید این نمازِ را بخوانم یا قضاءِ را بخوانم. شما میفرمایید خب حالا که تو نماز را خواندی چی؟ این مثل این میماند که تو اطرف علم اجمالیات که پنج طرف بوده؛ همه تعارض کردند اثنیت، اثنان مؤمِّنان، وقتی متعارض شد تساقط کرد خب، بیا یکیاش را بریز دور، خب کی تعارض و تساقط مشکلزا است؟ وقتی که مخالفت قطعیه بکنیم. ما که مخالفت قطعیه نکردیم.
ج: آنجا که یکی را میریزید دور که اینطور نیست که علم تفصیلی پیدا کنید بقیه چه جوری است.
س: علم تفصیلی پیدا نکردم هنوز.
ج: نه.
س: علم تفصیلی در حج... بود
ج: نه، میدانم. مال آن صورت را که به آن توجه میکنیم اینجوری است
س: آقا؛ من صورت ترک را عرض نمیکنم
ج: بابا! میگوییم آدمهایی که اینها بخوانند اینجوری میشود، آدمهایی که نخوانند اینجوری میشود
س: شیخنا؛ دو مسئله است. زمان ادا تمام شد. من همین جور توی شکم به سر بردم نماز نخواندم.
ج: نخواندی، یقین داری الان باید قضا کنی.
س: این مسئلةٌ بگذارید ... سلَّمنا، آمنّا، همین طور فتوا ... این تمام!
ج: خب
س: فرض بعدی که در اصول هم همین فرض متعرض است این است. میگوید زمان ادا که رسید، هنوز زمان ادا تمام نشده، من میدانم یا شارع این وجوب را بر باقی غیرمتعذره میخواهد یا این را از من میخواهد؟ یا اگر این را انجام ندادم و وقت طی شد او قضا را میخواند. توی این حالت علم اجمالی وجود دارد یا ندارد؟ وجود دارد. برداشته شدن این، برداشته شدن.... چرا وجود دارد؟ به خاطر اینکه
ج: علم اجمالی نه، همین حالت، بله، همین حالت دو حالت دارد. همین حالت، همینجا
س: یا با فرض عمل است یا ... عمل است. همین جواب
س: ...
ج: اِ آقا نیست. آقا آنجا ترک و عدم ترک اثر ...
س: پس شما در صلاة ظهر جمعه ...
ج: بابا! آنجا ترک و عدم ترک اثر ندارد
س: من ظهر را که میخوانم معلوم نیست شاید ظهر واجب بوده، برائت از جمعه ...
س: این حرف هم باید پس بگیری
س: بابا همان حرف است. چه فرقی میکند؟
ج: نه آقا، آنجا ترک و عدم ترک اثر ندارد که
س: با ترک عمل... تازه علم اجمالی به وجود میآید
س: شما با اینکه موافقت احتمالیه انجام میدهید در انجام موافقت احتمالی و مخالفت قطعیه را میزنید کنار؛ در تمامی فروض علم اجمالی با انجام دادن موافقت احتمالیه در شبهه علم اجمالی وجوبی و ترک بعد در شبهه علم اجمالی تحریمی؛ در همه این حالت موافقت احتمالیه کردی فلذا موافقت احتمالیه ...
ج: آقای عزیز! دقت نمیکنید. ما آنجا که ما چند ظرف به خاطر آن علم اجمالی؛ آن تکلیف عین ما کان صار منجزاً،
س: چون از قبل بوده علم اجمالی
س: نه، أین ما کان
ج: أین ما کان صار منجزاً
س: ...یک طرف را ترک کردی وقتی مناط ...
ج: منجز است یعنی چه؟ یعنی همین! هر جا باشد منجز است.
س: لذا نمیتوانی بریزی دور
س: یک لحظه؛ تنجز مگر این نبود که مخالفت قطعیه بشود تعارض اصول، مگر ...
ج: خب میشود
س: نمیشود. یک طرف را گذاشتی کنار
ج: نه، نه،
س: ممکن است همان بوده ...
س: اینجا علم اجمالی از قبل ...
س: هی تکرار نکن برادر من! یک حرف جدیدی بزنید
س: ... واضح بود...
س: چه فرق میکند؟ اینجا ارتکاب بعث کردی، آنجا اجتماع بعث کردی، یا توی صلاة ظهر جمعه؛ من ظهر را که میخوانم ممکن است واجب آن باشد. پس ملاک ... مخالفت قطعیه ...
ج: نه آقای عزیز! قبل از اینکه....
س: اینجا تا عمل نکنی یا عمل را فرض نکنی علم اجمالی به وجود نمیآید
س: خب آنجا هم همین است. شما میگویید بعد از عمل بعد
ج: آنجا قبل از اینکه دور بریزید، یکیاش را بریزی چی شد؟ اصول تعارض کرد تساقط کرد.
س: تا زمانی که
ج: همان موقع اصول تعارض کرد تساقط کرد.
س: تا زمانی که مخالفت قطعیه بیاید، درست است؟
ج: همان موقع چون میآمد.
س: خب میآمد دیگه... علم اجمالی بود دیگه
ج: هنوز دور نریختم. (اجازه ...) هنوز دور نریختم.
س: در فرضی که یعنی ترخیص شوم... همه را میتوانم بخورم. درست است؟
ج: بله.
س: هنوز هم در بر میگیرد همه را
ج: اینجا تعارضا تساقطا؛ پس این تنجز پیدا کرده
س: چون قبل از دور ریختن علم اجمالی بود
س: در این فرض اگر ... برائت جاری کنید تعارضا تساقطا
ج: اما اینجا اینجوری نیست. اما اینجا یک صورت اصلاً علم اجمالی برای ما تشکیل نمیشود.
س: در صورت دوم را پذیرفتم ها! که بگویید آقا من ترکش کنم کلاً
ج: اصلاً علم اجمالی تشکیل نمیشود تا بگویی اصول جاری میشود ...
س: حرف دیروز را قبول میکنم. حرف امروز را قبول نمیکنم. حرف امروز فقط به این برمیگردد. این تعارضی که برداشته میشود به مخالفت قطعیه، چون ارتکاب وضع... کرده
ج: آقا؛ اصلاً یک صورت علم اجمالی نداریم.
س: نداریم. یک جمله را شما جواب نمیدهید، این یک جمله را شما جواب نمیدهید.
س: چه چیزی را؟
س: که آقا؛ اگر تا زمانی که من عمل نکنم یا عمل را فرض نکنم اصلاً علم اجمالی متولد نمیشود. این یک جمله را جواب نمیدهید.
س: علم نص... اصولشان است میگوید علم اجمالی اصلاً قبل از عمل است. اصلاً قبل و بعد را دخیل نمیکند.
ج: نه، قبل از عمل یعنی وقتی به صور توجه میکند.
س: احسنتم، این فرد، آن فرد...
ج: میگوید من برای آن صورت علم اجمالی ندارم.
س: فرض است دیگه...
ج: بر آن صورت علم اجمالی ندارم.
س: یعنی قبل از عمل، قبل از عمل من نمیدانم که یا صلاة ادائی واجب است یا صلاة قضائی؟ قبل از عمل ... ندارم؟
ج: علم اجمالی إما إما بخواهی بگویی.
س: علم اجمالی ندارم؟
ج: نه، عجب است!
س: عجیب است! یعنی شما
س: ندارد دیگه، بستگی به فردش دارد
س: من نماز نخواندم حاج آقا؛ وقت رسیده، من مینشینم حساب میکن میگویم یا دلیل قضاء است که بعد از تمام وقت است یا نه، شارع همین را از من میخواهد. من از قبل از عمل علم اجمالی ندارم؟
ج: نه، علم اجمالی برای حالاتتان، وقتی محاسبه میکنید میگویید اگر حالت من یا مکلفی که در وقت انجام نمیدهد من آنجا....
س: آهان! این حرف تمام است. این حرف تمام است. آن را زده شهید صدر، میگوید آقا جان! تو که انجام ندادی همیشه إقض فعلی است. چون همیشه إقض فعلی است از یک طرف برائت داری دون برائت در طرف آخر، ...
ج: برای فرضی که انجام نمیدهد ما میگوییم إما این بر او واجب است و إما آن.
س: که قطعاً إما آنِ هست
ج: إما این و إما آن دیگه نیست
س: این خوب است
س: حاج آقا
س: خب همین را حاج آقا دارد میگوید بابا بعد از یک ساعت
س: شما الان ترک را دارید میگویید. شما به واسطه علم تفصیلی به قضاء در حالتی که برائت از ادا جاری کنیم که چون علم تفصیلی داریم؛ دیگر برائت نمیتوانیم جاری کنیم پس یک طرف میماند بلامعارضٍ، حرف تمام است. علم اجمالی زمین میخورد.
ج: نه، اصلاً علم اجمالی نیست.
س: نیست که زمین بخورد
ج: اصلاً نیست که زمین میخورد. علم اجمالی نیست.
س: آقا؛ علم اجمالی که هست. ...
س: ... عمل نکردن ...
س: برادر من! علم اجمالی که هست. شرط علم اجمالی که تعارض باشد و یک طرف بلا مؤَمِّن نماند نیست و الا که من به واقع که نمیأانم شارع قضاء میخواهد یا اداء میخواهد؟
س: با فرض عمل نکردن اصلاً علم اجمالی نیست
س: من به واسطه اجرای اصول در وجوب ادا
ج: من از شما الان سؤال میکنم. میگویم آقا؛ کسی که در وقت در مسئله عروه؛ کسی که در وقت با مضاف وضو نگیرد و نماز نخواند...
س: بگیرد بخوابد توی خانه.
ج: بله، آیا ما علم اجمالی داریم که یا قضاء بر او واجب است یا اداء؟
س: نه نمیدانیم
ج: یا اینجا میدانیم قطعاً قضا دیگه..
س: ...
ج: بر این آدمی که اینجور داریم فرض میکنیم
س: اجازه بدهید ببینیم
س: قبل از تمام زمن دارم میگویم. قبل از تمام شدن زمن، ... قضا به دو واسطه ثابت میشود. یا به واسطه اینکه اگر ترک کردم قطعاً چون وظیفه را انجام ندادم قضا ثابت است یا نه، به خاطر اینکه ... واقع شارع این را منجز نمیداند و درواقع آن را میداند. ما بعد از عمل میگوییم فی کِلی التقدیرین؛ چه واجب فی البین واقع جور بوده؛ تو انجام ندادی، شاید به خاطر این جهت است. اما قبل از اینکه عمل تمام بشود من علم اجمالی دارم که اگر همین الان که هنوز وقت نماز است برائت از این ... جاری کنم قطعاً نمیتوانم برائت از علم تفصیلیام جاری کنم. بنابراین اینجا به واسطه اینکه یک طرف با مؤَمِّن میماند برائت جاری میکنم میمانم من و قضاء، قضاء میخوانم. این به خاطر این است نه اینکه علم اجمالی و الا علم اجمالی ندارم. من احتمال میدهم هنوز؛ ممکن است شارع فی االبین همین صلاة را از من بخواهد. احتمال است دیگه، تمسک... به واقع است. آنکه میگویید احتمال نیست، علم اجمالیاش نیست بعد از ترک است، بعد از عمل تمام شده، زمان تمام شده، حتی اگر این هم واجب بوده تو انجام ندادی حالا قضا انجام بده
س: خب فرض انجام ندادنش هم همین است دیگه
س: این به خاطر این است
س: ...
ج: ببینید؛ شما دوتا فرض کنار هم است ولی آن فرض واقعیتش این است، این فرض واقعیتش این است. یعنی من اگر فرض کنم خودم را که انجام ندهم میگویم دیگه در آن فرض من علم اجمالی ندارم. اگر انجام بدهم....
س: آن به خاطر این نکتةٍ... آخر است که ما دلیل اجتهادی داریم که اکر تو صلاتت حتی این بوده باشد و انجام نداده باشی الان باید قضایش را انجام بدهی، این به خاطر این نکته است و الا وثقتی ما میخواهیم اصل وجوب حین التعذر بر در؛ وقت ادا را محاسبه بکنیم یک طرف این است که همین را بخوان؛ یک طرف این است که نه، چه این بوده باشد چه این نبوده باشد قضا فعلی، اما در حین وقت من احتمال میدهم ممکن است ادائیه واجب باشد. این علم اجمالی که بدیهی است. خود شهید صدر حرف اولشان توی اصول این بود. خود شما ما دیروز میخواستیم این را نقد کنیم گفتید علم اجمالی است. ما نقد میکردیم میگفتید این علم اجمالی تردید ما، شک ما بین اطراف مسبب از این است که نمیدانم شرطیت و جزئیت مطلقا و در هر حالتی شرط است یا نه؟ همان حرفی که توی عدم استیعاب می زدید؛ میگفتید چی؟ میگفتید پس من میدانم یک وجوبی هست اما حین التعذر نمیدانم آن وجوبِ هست یا نه؟ برائت جاری کنید. همان حرفی که توی نسیان بحث میزدید. من وقتی که نسیان کردم نمیدانم وجوب دارم یا وجوب ندارم. برائت انجام میدادید... اینجا هم همین حرف را بزنید. وقتی تعذر شد بعض اجزاء، بعض اجزاء متعذر است من نمیدانم هنوز تکلیفی دارم الان؟ برائت جاری میکنم. چرا چون شک در تکلیف؛ همین حرف را بزنید بگویید من از وجوب ادائی الان در این حالت ه نمیدانم شارع از من میخواهد یا نه؟ که الان آب ندارم. شارع وقتی آب دارم میخواهد. در حالی که متعذر شد آب، آب ندارم از من تکلیف دارد یا نه؟ شک در تکلیف است برائت جاری کن، همان حرفی که در عدم استیعاب میزنی، برائت که جاری میکردی این شک تو که آیا قضا است؟ آیا ادا است؟ از بین میرود. قطعاً قضا است. بعداً برو قضایش را بخوان که دیروز حرف ... شما میگفتید نه، علم اجمالی داریم. گفتم علم اجمالی اینجا شک شما که این است یا این است، به خطر اینکه نمیدانی وجوب در زمن ادا که میخواهی بخوانی رفته روی حتی این صلاة بدون این شرط؟ شک داری؛ برائت جاری کن بگو واجب نیست.
ج: خب طرف علم اجمالی است دیگه....
س: وقتی واجب نیست تکلیفش ساقط است. تکلیفش ساقط است ...
ج: میدانم. شما بریدهای از بعد ملاحظه میکنید...
س: ...
ج: بله، بریده، بله، فلذا ما جاهایی که قضا حتماً ندارد همینجور میکنیم
س: ... ندار را نمیگویم، ... هیچی، برائت در اصل است قضا هم ندارد
ج: نه آقای عزیز!
س: فرض نخواندن
س: فرض قضا فرع بر این است که حاج آقا؛ محاسبه اصل وجوب را بکنیم. إقض ما فات مگر غیر از این است؟ قضا مگر فرع بر اینکه دلیل ادا چه میگوید نیست؟ اینکه ما میخواهیم
ج: بابا! واجباتی که این خصوصیت در آن هست که شارع اگر آن عمل به هر وجهی ولو مستنداً الی البرائه در وقت انجام ندادی
س: مستنداً الی البرائه انجام ندادم پس دیگر نباید انجام بدهم.
ج: نه،
س: فقط ... قضا انجام میدهم. چرا باید هم این را انجام بدهم هم آن را؟
ج: ولو مستنداً الی البرائه انجام ندادی میگوید خازج وقتباید انجام بدهی...
س: بله، درست است. ما هم همین را میگوییم
ج: اگر یک واجبی اینجوری بود، این خصوصیت را داشت که نماز این خصوصیت را دارد. اما اگر جایی اینجوری نبود، نه ما نمیدانیم اصلا اگر انجام ندادیم ...، بله، آنجا هم ...، عاجزی؟ برائت جاری میکنیم و اصلاً لازم نیست انجام بدهی.
س: برائت انجام بده بعداً برو ...
ج: فلذا است این تفصیل مال (خودشان هم فرمودند) این تفصیل مال اینجور جاهایی است که یک واجبی به این شکل باشد.
س: که قضا دارد دیگه
ج: که قضایش این، که اگر آنجا انجام نشد به هر وجهی من الوجوه اگر عاجز بودی بالمره از اینکه یک ذرّهاش هم انجام بدهی.
س: حالا رد حرف من کدام فرمایش شما است؟ شما دارید تأیید میکنید
ج: شما دارید میگویید
س: که من برائت جاری کنم از دست تکلیف، بعد چون دلیل دارم که
ج: پس حالا که اینجور شد
س: لا تترک بحال
ج: نه، احسنتم، حالا که اینجور شد اینجور جاها در همان وقت علم اجمالی برای من تشکیل میشود که یا این، برائت دیگر نمیتوانم جاری کنم. حالا آن اشکال این استدلال این بود. همین الان میدانم یا الان بر من این واجب است در ناقص یا بر من تام در خارج وقت لازم است. این علم اجمالی برای من پیدا میشود. آن مستدل اینجوری میگوید، ایشان اینجوری میگوید. حالا ایشان آنجا خواسته بگوید که چی؟ طبق حرف آقای نائینی جواب بدهد به این استدلال.
س: دیگه حرفها تکراری شد
س: خود ایشان در بحوث مگر بعدش نمیفرمایند که
ج: دیگه کفایت مذاکرات است. بعد آقای (ببخشید) آقای مقرر رحمة الله علیه در بحوث یک تعلیقهای زده ولی بعد خودش در اضواء و آراء از این تعلیقه عدول کرده، گفته این حرف ما درست نیست که آنجا گفتیم در تعلیقه؛ که آنجا در تعلیقه آنجا این بوده؛ ایشان فرموده چرا مخالفت قطعیه نمیشود کرد؟
س: تعلیقه؟
ج: مخالفت قطعیه میشود کرد. مخالفت قطعیه؛ به چب؟ به اینکه گفته در وقت بیاورد، خارج وقت هم قضا نمیکند.
س: ...
ج: بله؟
ج: فرموده «إلّا ان هذا یعنی عدم إمکان المخالفة القطعیة للعلم الإجمالی بما هو علم إجمالی لا عدم إمکان المخالفة القطعیة للتکلیف المعلوم بالإجمال و الملاک فی المعارضة هو الثانی لا الأول» هو الثانی که به تکلیف اصلاً، به تکلیف بالمعلوم بالاجمال بخواهد مخالفت بکند، اینکه برایش ممکن است که، نفهمیدیم این چه جور میشود و حال با تکلیف بالاجمال، اگر در فرضی که، شاید جوابی که خودشان میدهند در آن. فرض ما کجا است که ایشان دارد میفرماید؟ فرض در جایی که علی تقدیر انجام است. علی تقدیر انجام در داخل وقت...
س: تازه فرضمان این است
ج: که فرض این است. این چه جور مخالفت قطعیه دیگه ممکن است؟
س: اصول را میفرمایید؟
ج: بله، بله
س: یا فقه؟ اصول مگر، اصول فرض بعد از انجام ندارد؟ اصول اصلاً فرض بعد از انجام ندارد. ایشان این را میگوید. میگوید وقتی که من هنوز انجام ندادم، ترک هم نکردم
ج: نه؛ در اصول....
س: نمیگوید بعد از انجام، یک جا بیاید بگوید بعد از انجام
ج: نه، در اصول هم همین جور فرموده بود.
س: ؟/
ج: نه، نه، نه، نه، نه، نه،
س: کجا میگوید بعد از انجام؟ میگوید ما علم داریم یا در ادا واجب است یا در قضا واجب است. اصلاً نمیگو.ید ...، این فرعها همه که بعد و قبل میکرد توی فقه است. بعد ایشان دارد اشکال چی را میگوید؟
ج: خوب دقت بفرمایید! عبارتش را خواندم. فرموده: «یمکن ان یقال بعدم منجزیته لأن مخالفته...
س: این جواب آقای نائینی است.
ج: خب میدانم.
س: به آقای نائینی اشکال کرده یا به آقای صدر؟
ج: میدانم. حرف آقای نائینی دیگه «لأن مخالفته القطعیة لا یمکن ان تقع خارجا إذ لو جاء المکلف بالأقل فی حال العجز کانت المخالفة احتمالیة و لو ترک الأقل فی الوقت کان القضاء معلوماً تفصیلاً» علم اجمالی دیگه آنجا اصلاً نیست برائت ندارد. حالا محشی محترم میفرماید چی؟ میفرماید نه، میفرماید که «لا عدم إمکان المخالفة القطعیة للتکلیف المعلوم بالإجمال» ما اینجا مخالفت قطعیه با تکلیف معلوم بالاجمال میتوانیم بکنیم.
س: هر دوتا را نمیآورم.
س: بابا فرض این است که ...
س: فرض دوتا نیست، فرض سهتا است. چه کسی گفته یا باید ادا انجام بدهم ...
س: ما بر این فرض داریم میگوییم آخه
س: یا باید قضا
ج: بابا! یا نیاورده که شما میفرمایید چیه؟ اگر نیاورده است که علم تفصیلی به این داریم، علم اجمالی هم تشکیل نمیشود اگر آورده است؛ دیگه چه جور مخالفت قطعیه میکند با تکلیف معلوم بالاجمال؟
س: با فرض ... چه جور مخالفت قطعیه؟
ج: فلذا عدول کرد. فلذا در آن آراء فرموده: «و جوابه أن علم الاجمالی من اول الامر علم اجمالی بوجوب الاقل فی الوقت أو وجوب الاکثر قضاءً خارج الوقت علی تقدیر فعل الاقل فی الوقت لا علی تقدیر ترکه، علی تقدیر فعله» خب این «و هذا العلم الاجمالی لا یمکن مخالفته القطعیه» چون آورده دیگه...
س: چون فرض این است که یک طرف را آورده
س: فرض این نیست
ج: حالا این یک تتمهای بود راجع به این مسئله؛ پایان یافت. حالا ان شاءالله در جلسه بعد وارد استصحاب میشویم که اینجا در این موارد که عاجز شده است از بعض شرائط یا اجزاء، آیا میتواند استصحاب بقاء تکلیف بکند روی بقیه أم لا؟ چون فرض این است که دلیلمان اجمال دارد دیگه، میتواند با استصحاب بگوید بقیه تکلیف دارد یا نه؟ که خود این حالا یک بحثی است که امیدواریم یک روزه تمام بشود ولی بعید میدانم.
و صلیالله علی محمد و آله الطاهرین.