18 مرداد 1402 | 23 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

احتیاط - جلسه 139

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی‌الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.

روز مبارک عرفه روز بسیار مغتنمی است بحسب بعض نصوص بدیل ماه مبارک رمضان هست. خدای متعال توفیق ان‌شاءالله دعا و استجاب آن‌‌ها را به همه عنایت بفرماید و سفیر ارزشمند حضرت سیدالشهداء، حضرت مسلم‌بن عقیل رضوان‌الله علیه را در این روز باید شفیع قرار بدهیم در درگاه سیدالشهداء ارواحنا فداه و سلامه علیه که ان‌شاءالله برای همه شفاعت کنند در درگاه خدای متعال.

بحث در این بود که زیاده‌ی سهویه آیا موجب بطلان عمل می‌شود یا نه؟ و در دو مقام بحث شد و نتیجه این شد که بحسب قاعده و اصل، زیاده‌ی عمدیه حتی فضلاً عن السهویه مبطل عمل نیست الا در مواردی که از ناحیه‌ی دیگر اشکال پیدا می‌شود، من حیث الزیادة السهویه ام العمدیه به این عنوان موجب بطلان نیست.

مقام ثانی این است که حالا صرف نظر از این اصل اولی مقتضای نصوص، نصوص خاصه‌ی وارده‌ی در زیاده چیست؟ ما در دو باب نصوص داریم، یکی در باب صلاة است، یکی در باب طواف. سایر عبادات نصوصی نداریم فلذا همان طبق اصل عمل می‌شود. در خصوص باب صلاة و طواف از حج ما داریم نصوصی که باید ببینیم مقتضای او همان مقتضای اصل هست یا چیز دیگری است؟ در باب صلاة مجموعاً ما سه دسته دلیل داریم، دسته‌ی اول روایاتی است که دلالت می‌کند بر این‌که هر زیاده‌ای موجب بطلان است بر خلاف اصل، هر زیاده‌ای موجب بطلان است حالا این زیاده ارکان باشد یا غیر ارکان باشد، عمدی باشد، سهوی باشد، همه‌ی این‌ها را می‌گیرد و سند آن هم تمام است، بعضی از این روایات سند آن تمام است، بعضی‌هایش به‌نحو عام است مثل من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده. در صغریات این هم روایات متفرقه‌ای هست که مثلاً در خصوص رکوع اضافه کرده در خصوص آن مثلاً روایت سؤال شده روایت هست یا مثلاً در سجدتین هست، یک عبارت عامی هم مثل همین من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده هست که مدعا این است که این روایت عام است، هم ارکان را می‌گیرد هم غیر ارکان را می‌گیرد ...

س: مطلق است این ..

ج: حالا من، به من نگاه کنید یا به آن صله‌اش نگاه کنیم، اگر من چون بعضی می‌‌گویند من عموم وضعی دارد، ما و من و این‌ها. حالا این مطلقی که این‌جا ما می‌گوییم یا می‌گوییم عموم است مقصودمان اصطلاح اصولی نیست، یعنی شمول دارد ...

س: من، که هر کسی که ..

ج: هر کسی که دیگر شاملش می‌شود، علیه الاعاده ...

س: نه می‌دانم آن درواقع حالات متعدده افراد که تعدد فرد که درست نمی‌کند که بخواهیم ...

ج: بله آن اشکالی ندارد، آن هم به یک لحاظی آن می‌شود من.‌ آن هم می‌شود، همان‌وقتی که آن حالتِ می‌شود من فعل کذا ...

س: نه یک کس دیگری که نمی‌شود که ...

ج: نه، بله

س: که بخواهیم به عموم من تمسک بکنیم، باید به اطلاق آن ...

ج: همان‌موقع که آن کار را دارد انجام می‌دهد من فعل کذا هست دیگر ...

س: خب می‌دانم ولی آن اطلاقش می‌شود...

ج: نه دیگر عمومش هست دیگر، یعنی الان من فعل ...

س: ... باید یک فرد جدیدی از من درست بشود، عموم باید یک فرد جدیدی از من درست کند ...

ج: نه، می‌گوید مَن فَعَل کذا. حالا این مهم نیست بالاخره می‌خواهم بگوییم شامل می‌شود.

پس این طایفه‌ی أولی است؛ طایفه‌ی ثانیه روایاتی است که در خصوص سهو وارد شده و در مورد زیاده‌ی سهویه وارد شده که البته این روایاتی که در خصوص زیادات سهویه وارد شده بالأولویة دلالت می‌کند می‌کند که عمد آن هم همین‌جور است. ولی منطوق اولیِ آن سهو است آن هم در مورد زیاده. و باز از نظر این‌که ارکان باشد، غیر ارکان باشد از این نظر هم شمول دارد، مثل «اذَا اسْتَیْقَنَ‌ انَّهُ‌ زَادَ فِی صَلَاتِهِ‌ الْمَکْتُوبَةِ‌ لَمْ‌ یَعْتَدَّ بِهَا» به آن صلاة مکتوبه لو یعتد «فَاسْتَقْبَلَ‌ صَلَاتَهُ‌ اسْتِقْبَالًا» باید از ابتدا نمازش را بخواند، استیناف کند که این‌جا «اذَا اسْتَیْقَنَ‌ انَّهُ‌ زَادَ» ظاهرش این است که حادث می‌شود این استیقان؛ پس بنابراین در جایی که عمداً انجام می‌دهد که استیقان حاصل نمی‌شود به زاد، از اول می‌داند، چون ظهور دارد که «اذَا اسْتَیْقَنَ‌» در حدوث که الان دارد یقین پیدا می‌کند، ظاهرش این است که پس عمداً انجام نداده بوده و الا آن همان موقع یقین دارد که دارد عمداً یک چیزی را اضافه می‌کند. فلذا این انصراف دارد «اذَا اسْتَیْقَنَ‌ انَّهُ‌ زَادَ فِی صَلَاتِهِ‌ الْمَکْتُوبَةِ» به‌جایی که در موقع آن زیاده ‌آن سهو کرده، غافل بوده، توجه نداشته بعد یقین که زاد، این‌جا هم فرموده که خب «لَمْ‌ یَعْتَدَّ بِهَا» به آن صلاة مکتوبه اعتناء نکند و او را جزء وظیفه‌ی انجام شده قلمداد نکند. این هم طایفه‌ی دوم که فرقش با طایفه‌ی أولی این است که آن «من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده» خودش منطوقاً هم سهو را می‌گیرد هم عمد را می‌گیرد، همه را می‌گیرد، این نه، منطوقاً مال سهو است اگر چه حکم آن هم بالاولویه استفاده می‌شود. و الا اگر مجموع مدلولین منطوقی اولویتش را حساب بکنیم با طایفه‌ی أولی تفاوتی ندارد.

س: حاج آقا نمی‌شود عمد را استیقن بگیرند؟

ج: بله؟

س: عمد در مقابل سهو است دیگر درست است؟

ج: نه همان نکته‌ای که گفتم ظاهرش این است که استیقن و زاد ...

س: درست است، این استیقن و زاد می‌شود ..

ج: یعنی برایش حادث شد این سبب که زاد ...

س: عیب ندارد من یک چیزی عمداً و اراده، یعنی از عن ارادة، عن قصدٍ، عن عمدٍ لا عن سهوٍ و غفلةٍ اتیان می‌کنم و وارد به عنوان جزء مأتی‌به خودم می‌آورم پس عمد صدق، اما شک دارم که این زیاده هست یا نه مطابق مأمور به. یعنی ممکن است من یک جزء مشکوکه‌ای را بیاورم که عمد هم دارم در این‌که جزء آن مأتیٌ‌به من هست درست؟ اما یقین ندارم که این جزء است یا نه اضافه‌ی بر جزء است؟ استیقن هم آن‌را شامل می‌شود؟ استیقن انه زاد، کی استیقن انه زاد؟ این را قبلاً نمی‌دانستم ...

ج: خلاصه آن‌وقت به عنوان جزء که نمی‌تواند بیاورد و الا تشریع است ...

س: آن تشریعِ یک چیز دیگر است، اصلاً کاری به تشریع نداریم ...

ج: نه می‌دانم، آن‌وقت که شک دارد اگر شما این‌‌طوری تصویر ...

س: شما تصویر کردی که قصد قربت متمشی می‌شود یک، دو: تصویر کردید بحث زیاده مشکله‌اش فرق می‌کند با مشکله‌ی تشریع و بدعت. این را حالا گذاشتی کنار خب تصویر دارد، استیقن خب با عمد هم می‌سازد. عمد یعنی عمد یک‌وقت در مقابل جهل است ...

ج: عالماً عامداً با آن نمی‌سازد، حالا این ممکن است بگوید ...

س: آهان یک‌وقت هست شما عمد در مقابل جهل می‌گیرید آره، یک‌وقت عمد در مقابل سهو می‌گیرد، این‌جا عمد مقام در مقابل سهو است.

ج: حالا شاک بیاورد و بعد استیقن کأنّه زاده، احتمال است که او ...

س: اما عمد ...

ج: حالا شاید این صورت را بتوانیم بگوییم می‌گیرد.

طایفه‌ی ثالثه آن‌هایی است که دلالت می‌کند بر این که اخلال به ارکان، خصوص ارکان چه زیاده و چه نقیصه این‌ها فقط این دوتا طایفه‌ی أولی و طایفه‌ی ثانیه مال زیاده بود، اما طایفه‌ی ثالثه می‌گوید مطلق اخلال، چه زیاده چه نقیصه، چه در خصوص ارکان این موجب بطلان است ولی در غیر ارکان نه موجب بطلان نیست. تفصیل دارد درحقیقت، دوتا منطوق دارد. لا تعاد الصلاة که همان حدیث لا تعاد است، «لا تعاد الصلاة الا مِن خمس» که بحسب این حصری که از آن استفاده می‌شود لا تعاد الا از این‌ها، یعنی در غیر این‌ها، اخلال در غیر این‌ها موجب اعاده نیست که غیر این‌ها می‌شود غیر ارکان، این پنج‌تا هم که از ارکان است. این سه‌ طایفه‌ای که ما داریم.

 می‌فرمایند که نسبت بین این‌ها عموم خصوص من وجه است و با هم تعارض دارند، بحسب ظاهر بدوی با هم تعارض دارند. طایفه‌ی أولی با این طایفه‌ی ثالثه تعارض دارد چون محل اجتماع و افتراق دارند دیگر. «من زاد فی صلاته» نقصان را نمی‌گیرد، پس دلیل لا تعاد موارد نقصان را شامل می‌شود که من زاد فی صلاته نقصان را شامل نمی‌شود. از آن طرف من زاد فی صلاته ارکان را شامل می‌شود، غیر ارکان را هم شامل می‌شود که او آن‌جایی که می‌گوید باطل است غیر ارکان را شامل نمی‌شود، آن هم محل افتراق است، آن اجتماع‌شان هم مع ارکان است که زیاد کند هردو هستند. با طایفه‌ی ثانیه هم که همین جهت را دارد دیگر، با طایفه‌ی ثانیه همین جهت را دارد، وقتی مدلولین آن را حساب بکنید مخصوصاً ندارد. خب این تعارض که می‌کنند محقق خوئی قدس‌سره می‌فرماید درست این‌ها نسبت‌شان عموم خصوص من وجه است و تعارض دارند اما روایت لا تعاد حاکم است بر بقیه، فلذا نسبت ملاحظه نمی‌شود که نسبت‌شان عموم خصوص من وجه است؛ ما در حاکم ملاحظه‌ی نسبت نمی‌کنیم بر نسب اربعه، بلکه چون این شارع است، ناظر است دارد او را توضیح می‌دهد به هر نسبتی داشته باشد مقدم می‌شود عرفاً. لسان لا تعاد لسان حکومت است چرا؟ برای این‌که لا تعاد نمی‌آید.... مدلول آن بیان جزء و بیان شرط نیست، نمی‌خواهد بگوید چه چیزهایی جزء صلاة است، چه چیزهایی شرط صلاة است، بعد الفراق از جزئیت و شرطیت که در ادله‌ی دیگر گفته شده دارد راجع به آن‌ها توضیح می‌دهد، می‌‌گوید آن، آن‌هایی که گفته شده این خمس آن فقط هست که این اعاده دارد، غیر آن ندارد و دارد توضیح می‌دهد که این پنج‌تاست که مولا او را به‌نحو مطلق ملاحظه کرده، غیر این را به‌نحو مطلق ملاحظه نکرده، جزئیت آن مال زمانی است که شما سهو نداشته باشی، نسیان نداشته باشی، یا حالا توی این هم هنوز حرف است که حالا این دیگر بحث‌های مفصل لا تعاد دارد که جاهل نباشی، حالا قاصر مقصر یا حتی عامد. چون میرزای شیرازی دوم آمیرزا محمدتقی ظاهراً می‌‌گوید لا تعاد عامد را هم می‌گیرد که این بحث‌هایش خیلی بحث‌های مفصلی در لا تعاد، قاعده‌ی لا تعاد است که می‌‌گوید. و چه‌جور می‌توانیم تصویر کنیم، قاعده‌ی تصویر این هم که عامد را هم بگیرد چه‌جور تصویر عقلی دارد؟ اصلاً می‌شود تصویر کرد؟ که ایشان در رساله‌ی لا تعادی که دارند یعنی توی یک بخشی از صلاة را ایشان دارند این بحث کرده ایشان. خب ایشان می‌فرماید مقدم می‌شود.

پس نتیجه‌ی تقدیم چی می‌شود؟ نتیجه‌ی تقدیم این می‌شود که هرجا زیاده عمدیه باشد چه ارکان چه غیر ارکان این موجب بطلان است، اگر عمدی بود، چون لا تعاد عمد را ایشان می‌فرماید نمی‌گیرد. حالا خلافاً لمیرزای شیرازی که ایشان هم متفرد است و معلوم نیست میرزای شیرازی رضوان‌الله علیه از نظر اثباتی هم... تصویر ثبوتی شاید بخواهد بکند نه این‌که لا تعاد می‌خواهد اثباتاً هم ظهور داشته باشد در عمد حتی.

س: کأنّ این قرینه‌ی مرتکزه‌ی ... ارکان انصراف ...

ج: کأنّ چون با جزئیت نمی‌سازد کأنّ، ولی خب حالا تثبیت کرده حالا همین بحث آن، مشکله‌اش همین است که چه‌جور می‌شود تصویر کرد؟ اول می‌گویی جزء است اگر عمداً هم ترک کردی اشکال ندارد یعنی نمازت درست است، این را چه‌جور می‌شود تصویر کرد؟ این چیزی هست که ایشان دارند.

س: یعنی عصیان کردی ولی این صلات ناقص را ...

ج: آره مثلاً مثل جهر و اخفات مثلاً شاید ...

س: کأنّ یک مصلحتی را به‌واسطه‌ی آن عمد، به‌واسطه‌ی آن نسیان از دست دادید دیگر قابل تدارک نیست...

ج: مثلاً نیست، یکی از راه‌هایش همین است.

خب پس بنابراین اما این‌که... پس در عمد آن این مسلّم است؛ در جایی که در غیر عمد اگر از ارکان باشد باز لسان همه‌شان متحد است دیگر، در ارکان هم اطلاق دلیل اول طایفه‌ی أولی می‌گیرد هم طایفه‌ی ثانیه می‌گیرد هم لا تعاد هم که می‌گوید ارکان را باید اعاده بکنیم. در غیر ارکان آن‌ها می‌گفتند سهواً هم باشد باید اعاده بشود نماز باطل می‌شود، این به حکومت می‌گوید آن‌جا من قصدم این نیست ...

س: در ارکان باشد نه سهواً ..

ج: در غیر ارکان.

در غیر ارکان لا تعاد می‌گوید مقصود من آن‌جا آن اطلاقِ مقصود من نیست، شرح می‌دهد، توضیح می‌دهد و نتیجه این می‌شود که در غیر ارکان زیاده‌اش اشکالی ندارد.

س: نسبت عموم خصوص من وجه ملاحظه ندارد ...

ج: نه دیگر، بله چون نسبت گفتیم ملاحظه نمی‌شود در شارح و مشروح و حاکم و محکوم و مفسِّر و مفسَّر.

پس یک قاعده‌ی ثانوی پیدا شد که در این قاعده‌ی ثانوی می‌گوییم در موارد عمد مطلقا که خب حالا آن هم در قاعده‌ی اولی نبود، قاعده‌ی اولی هم می‌گوید در عمد اشکال دارد، قاعده‌ی اول. در سهو آن و در غفلت و نسیان آن در غیر ارکان قاعده‌ی دیگر می‌گوید که اشکالی ندارد ولی در ارکان این‌جایش با اصل با آن قاعده‌ی اولی مخالف است ولی در ارکان اشکال دارد، این زیاده موجب بطلان می‌شود. این فرمایش محقق خوئی قدس‌سره هست که اصل این بیان و این مطلب که منتج به این نتیجه بخواهد بشود شاید بتوانیم بگوییم اکثر محققین همین‌جور مسأله را محاسبه می‌کنند، همین‌جور می‌فرمایند ...

س: همین تفصیل بین ارکان و غیر ارکان؟

ج: ارکان و جمع بین این سه‌ طایفه هم به همین شکل می‌شود دیگر که این حاکم است و نتیجه و خروجی این حاکم این می‌شود. منتها تعالیق متعددی از قِبَل اساطین فقه رضوان‌الله علیهم و اصول در این‌جا وجود دارد. مثلاً که حالا این‌ها جاهایی بحث‌های تفصیلی این مباحث درحقیقت بحث مباحث خلل فقه است که دیگر آن‌جا حالا این‌ها تفصیلاً بیان شده، این‌جا حالا بنحو یک مقداری اشاره عرض می‌کنیم.

خب ما گفتیم سه طایفه داریم، طایفه‌ی أولی چی بود؟ ما تدل علی بطلانها بالزیادة مطلقا، چه عمد، چه سهو، چه ارکان، چه غیر ارکان، همه. در این‌که مفاد این طایفه‌ این باشد بعض بزرگان مثل به تعبیر امام شیخنا‌الاجل محقق حائری قدس‌سره از مخالفین است، می‌‌گوید نه، این مخصوص به رکعت است. و یا لااقل اجمال دارد قدر متیقن آن رکعت است، «من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده»، رکعت را دارد می‌گوید. این یک‌جا هست که نقطه‌‌مان اختلاف است. نقطه‌ی اختلاف دوم در طایفه‌ی ثالثه هست، همین حدیث لا تعاد. بزرگانی مثل محقق نائینی و هم‌چنین بحسب اسناد امام قدس‌سره به استاد اجلّ‌شان که من در خود کلام آقای حائری توفیق مراجعه نداشتم ایشان در خلل نسبت می‌دهد که این‌ها می‌گویند حدیث لا تعاد اختصاص به نقیصه دارد، شامل زیاده نمی‌شود، مال نقیصه است. پس اصلاً این روایت لا تعاد با آن‌ها معارضه‌ای ندارد مثلاً آن‌ها مال زیاده است این‌ مال نقیصه است ربطی به هم ندارند. این هم نقطه‌ی دومی است که خب مهم است دیگر توی این بحث. نقطه‌ی سوم این است که شما آمدید بنابر این‌که این لا تعاد نقیصه را بگیرد، زیاده را هم بگیرد به حکومت مقدم داشتید و حالا این‌که رائحه‌ای از حکومت در این‌جا وجود ندارد و باید راه دیگری پیدا کرد.

س: چون لسان ندارد یعنی؟

ج: بله؟

س: این لسان شارعیت ندارد ...

ج: بله لسان شارعیت ندارد به آن توضیحی که دادیم.

این هم فرمایش امام قدس‌سره در خلل هست که می‌‌گوید نه این حاکم نیست بر آن. بعد یک راه‌حل‌هایی را بیان می‌کنند و بعضی‌هایش را مناقشه می‌کنند و خلاصه.... پس در این‌جا درحقیقت سه‌تا امر وجود دارد که این‌ها را باید هرسه‌تا را تا یک حدودکی حالا بحث‌های فقهی است البته ولی اشارةٌ ‌مائی هم به آن‌‌ها باید بکنیم.

اما این طایفه‌ی أولی «من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده» این را ایشان می‌فرماید مقصود رکعت است. حاصل فرمایش ایشان این است که زیاده چندجور تصور می‌شود «من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده»، من زاد چه چیزی را در صلاتش؟ زاد فی صلاته یک‌وقت از قبیل این است که می‌گوید «اللهم زد فی عمره»، وقتی می‌گوییم اللهم زد فی عمر زید این‌جا آن مزید از جنس مزیدٌفیه است دیگر، یعنی همان عمر؛ این‌جا هم که می‌‌گوید من زاد فی صلاته، مزیدٌفیه صلات است، پس آن چیزی که می‌خواهد اضافه بشود، زیاده بشود آن‌هم از جنس صلات باید باشد، یک چیزی باشد که اسمش نماز باشد، یک ‌دانه رکوع یا یک سجده یا یک‌ دانه حمد اضافه کردن که این صلات نیست، اقلاً باید یک رکعت باشد مثل نماز وتر مثلاً صلات است. پس این خرد و ریزها اسمش صلات نیست، پس من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده یعنی کسی یک رکعت به نمازش اضافه کند، نماز صبح دو رکعت است سه رکعت بخواند. مغرب است چهار رکعت بخواند مثلاً، ظهر است پنج رکعت بخواند باطل است، این است. این اگر بگوییم از قبیل من زاد فی صلاته از قبیل اللهم زد فی عمر فلان است که مزید با مزیدٌفیه همان جنس هستند، همان نام را دارند.

احتمال دوم این است که این من زاد فی صلاته یعنی من زاد شیئاً من الصلاة، یک عضوی، یک جزئی، یک چیزی از نماز را، نه نماز را که در اولی می‌گفت. چیزی از نماز؛ خب بله چیزی از نماز یک حمد تنها هم یک چیزی از نماز است، یک رکوع تنها هم چیزی از نماز هست اما نماز نیست. می‌گوید من زاد فی صلاته یعنی من زاد شیئاً من اجزاء الصلاة فی صلاته فعلیه الاعاده، این هم احتمال دوم.

احتمال سوم هم این است که من زاد فی صلاته شیئاً من الصلاة أو غیر آن. ولو از نماز نباشد؛ تکتّف مثلاً که از نماز نیست این زاد، اعم بگیریم.

محقق حائری قدس‌سره فرموده بعید نیست بگوییم ظهور حدیث همان اول است، من زاد فی صلاته یعنی نمازی را توی نمازش اضافه کند. اگر این را هم نبپذیرید که ظهور در این دارد لااقل مجمل است و مردد است، قدر متیقن آن اولی می‌شود. این فرمایش محقق آقای حائری قدس‌سره است.

س: فقط به همان قرینه می‌گوید؟

ج: بله چیز دیگری از ایشان نقل نشده. البته من به خود کتاب ایشان مراجعه نکردم، این را دیگران از ایشان نقل کردند، هست در کلمات از ایشان نقل شده، امام هم در خلل ظاهراً‌ نقل کردند و شیخنا الاستاد هم در خلل نقل کردند از مرحوم آقای حائری.

می‌دانید که آقای حائری این داستانش هم تنبّه به آن خوب است که ایشان یا خودشان در کلام‌شان دیدم یا آقازاده‌ی ایشان مرحوم آیت‌الله آشیخ مرتضی که گفتند از والدشان نقل می‌کنند که من رفتم بعد از نماز مرحوم فشارکی استادشان، آسید محمد فشارکی یک مسأله‌ای راجع به صلاة سؤال کردم، حالا مثلاً در سن بیست و چهار پنج سالگی، ایشان تغیّر کرد به من که مسأله‌ی صلاة سؤال می‌کنی؟ این‌ها را باید استنباط کرده باشی! مسأله‌ی صلاة سؤال می‌کنی؟ خلاصه با عصبانیت تغیّر کرد به من، این موجب شد که من بروم و کتاب صلاة را بنویسم که مرحوم آیت‌الله بروجردی قدس‌سره در درس از صلاة آقای حائری تعریف می‌کند که من کتابی به  این موجزی و پرمحتوایی کمتر دیدم یا ندیدم مثلاً.

خب این فرمایشی است که ایشان فرموده ولی همان‌طور که بزرگان هم فرمودند «من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده» اگر ایشان این حرف‌ها را نزده بود اصلاً توی ذهن آدم نمی‌آمد. من زاد فی صلاته، حالا آیا صادق نیست عرفاً کسی که یک رکوع اضافه بکند یا یک سجده‌ای اضافه کند، این صادق نیست زاد فی صلاته؟ این انصراف ندارد، در آن جا که زاد فی عمره، آن‌جا روشن است به قرینه‌ی تناسب حکم موضوعی یعنی می‌خواهد بگوید عمرت اضافه بشود، نه این‌که، توی عمر می‌شود چی اضافه کرد؟ اصلاً به عمر چیزی نمی‌شود اضافه کرد، از این باب است. هم از این باب که چیزی به عمر نمی‌شود اضافه کرد که خارج باشد از او مثلاً عمر نباشد، به عمر غیر عمر که نمی‌شود اضافه کرد. و همین که روشن است که می‌خواهد بگوید پایدار باشی، عمرت طولانی باشد، حیاتت ادامه داشته باشد از این جهت است، قرینه وجود دارد. اما جایی که چنین قرینه‌ای وجود ندارد من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده یعنی مازاد بر آن چیزی که آن به قول امروزی‌ها چارتی که شارع برای نماز قرار داده مازاد بر آن بیاید، بیاورد، حالا به یک رکعت باشد یا بعض اجزاء آن رکعت باشد.

س: این‌جا به‌واسطه‌ی این‌که متعلق من زاد و مزید چیست این‌جا معنای زیاده مردد می‌شود و مجمل می‌شود؟

ج: نه می‌‌گوید چون حذف کرده، من زاد فی صلاته، زاد چه چیز را؟

س: خب عیب ندارد، می‌خواهم عرض کنم به‌واسطه‌ی این‌که من زاد فی عمره با من زاد مثلاً فی مثلاً چیز دیگر که مثلاً از سنخ آن نباشد این‌ها در معنای زیاده با هم فرق نمی‌کنند، این‌جا در متعلق آن فرق می‌کند و متعلق، حذف متعلق شده و اطلاق دارد ...

ج: نه، ایشان می‌گوید من زاد فی صلاته، اگر قبیل اول باشد یعنی ...

س: یعنی چی؟ یعنی نتیجتاً مصداق معین است در این، نه معنای زیاده ...

ج: نه مزید باید، مزید همانی باشد که نام مزیدٌفیه بر آن هست ...

س: عیب ندارد حاج آقا عیب ندارد، این انواع ...

ج: خب باید نماز پس باشد ...

س: این انواع استعمال زیاده است نه انواع معانی زیاده، عرض بنده این است ایشان می‌آید با این ...

ج: نه معانی زیاده نیست ...

س: ... می‌گوید معنای زایده ....

ج: نه نه این را نفرموده ..

س: خب اگر این را نمی‌خواهد بگوید خیلی خب می‌گوید من زاد فی صلاته اطلاق دارد ... چرا می‌گوید تردید داریم نمی‌دانیم؟ تردید داریم نمی‌دانیم در جایی که ... اطلاق نداریم ولی در مفهوم ...

ج: نه می‌گوییم نمی‌دانم آن مزید به این زیاده چی هست؟ چی را اضافه کنیم؟

س: اطلاق دارد، مگر تصویر نمی‌کنید ...

ج: چه چیزی را اضافه بکنیم؟

س: شقّ سوم که اطلاق دارد ..

ج: خیلی خب ما که داریم جواب همین را می‌دهیم، می‌گوییم اطلاق دارد به این قرینه، آن‌جا که شما می‌فرمایید انصراف دارد مثلاً به آن به‌خاطر قرینه است ...

س: بیان تردید، تردید در مفهوم است که می‌رسد به ...

ج: بعد ایشان همین را فرموده دیگر، فرموده نمی‌دانیم، می‌گوییم چرا نمی‌دانید؟ فرموده نمی‌دانیم آن اولی است، آن دومی است، آن سومی است، این نظیر حرفی است که سابقی‌ها می‌زدند می‌گفتند عام مخصص مجمل است، اگر گفت اکرم کل عالم بعد گفت لا تکرم الفساق من العلماء، اکرم کل عالم هم مجمل می‌شود چرا؟ آن‌ها این‌جوری می‌گفتند، می‌گفتند اکرم کل عالم یعنی همه، وقتی این طایفه را خارج کردی فساق علماء را خارج کردی مراتب مجاز مختلف است، اگر مثلاً صدتا عالم داریم حالا دیگر نودتای آن را اراده کردی، هشتادتای آن را اراده کردی، هفتادتای آن را اراده کردی، نمی‌دانیم، می‌شود مجمل.

س: چون ترجیح هم بین مراتب و مجاز نیست

توی معالم اگر نگاه کنید مثلاً می‌گوید آن استدلال کسانی که گفتند مجمل است این است، این‌که می‌گوییم اصول قدمایی باید، دیگر خب معنا ندارد حالا تعلیم بدهیم، این هم یک حرف این‌جوری را باید به ذهن‌مان، مشکل وارد ذهن طلبه کرد بعد یک‌جور دیگر بیاییم خارجش بکنیم مثلاً از دهن طرف. خب این جواب‌های دیگری هم داده شده از این، جواب اصلی همین است که آدم به صرافت طبع اطلاق می‌فرماید دیگر این موارد را، من زاد فی صلاته، بایّ زیادةٍ. این را می‌فرماید مثلاً.

جواب دیگری هم که داده شده گفتند آقا این‌که شما می‌فرمایید احتمال می‌دهیم آن اولی باشد رکعت باشد و می‌گویید انصراف به او لعل داشته و ظهور حتی ادعا می‌فرمایید، خب مگر رکعت غیر از همین اجزاء است؟ چه دارید؟ خب رکعت یعنی چی؟ یعنی حمد و سوره و رکوع و سجده و این‌ها هست دیگر ...

س: یعنی مجموعش دیگر؟

ج: بله

س: ایشان می‌گوید مجموع آن که صدق یک ...

ج: بله این وارد نیست ...

س: اشکال چی کردند حاج آقا؟

ج: حالا توی کلمات هست.

ببین این وارد نیست به‌خاطر این‌که رکعت به شرط شیء است، یعنی اگر یکی از این‌ها را تک آوردی که رکعت نیست آن را نمی‌گیرد، باید رکعت بشود. رکعت به این است که این‌ها حتماً کنار هم باشند. فلذا این تکرار نیست که چه داعی دارد بر این‌که این کار را بکند....

س: یعنی ممکن است برای زیاد یک مجموع یک حکمی باشد که برای

ج: تک‌تک نیست. چون تک‌تک نماز نیست. آن‌که یسمی بالصلاة؛ آن اشکال پیدا می‌کند. و جواب دیگری هم که دادند این هست که سلَّمنا که باید اسمش نماز باشد. ولی رکعت که نماز اسمش نیست. یک رکعت، نماز نیست. بله، مثلاً نماز وتر را خب خودش اصلاً ساختمانش این است؛ یک رکعت است اصلاً، آن را می‌گوییم نماز است. اما مثلاً فرض کنید که نماز ظهر چهارتا نماز است. هر رکعت آن یک نماز است؟

س: مرادش قابلیت است دیگه، قابلیت این‌که نماز بشود دارد

ج: نه می‌‌گوید نماز باید باشد فرموده دیگه،

س: الان من زاد فی عمره یعنی کسی که زیاده ... شود دوتا عمر دارد؟ یا نه

ج: بله؟

س: زد فی عمره یعنی این‌که خدا بعد از این دعای من که استجابت شد دوتا عمر به او داده؟

س: نه، ولی او هم عمر...

س: بخشی از، بخشی که اگر جدای از او باشد یصدق علیه العمر که مثلاً یک سال است، یک روز است، هر چی هست.

ج: خب آن‌جا را هم اشکال کردند گفتند عمر را هم همین جور است. اتفاقاً عمر هم گفتند اسمش عمر نیست این اضافهِ، عمر مجموع است.

س: نه، این‌جا شأنی است حاج آقا

ج: در آن‌جا هم اشکال کردند، ببییند؛ مثلاً الان پنجاه سالش هست. بگوید خدا زیاد کند عمرت را، یا مثلاً پنجاه سال دیگر هم به آن اضافه کند. آن پنجاه سالِ عمر نیست، صد سالِ عمر است. می‌گویند عمر این چقدر است؟ آن بخشی از...، عمر مجموعش می‌شود. آن‌جا هم دیگه مثال آن هم درست نیست که شما می‌فرمودید. آن‌جا هم این‌جوری نیست.

س: خب پس اگر آن‌جا این‌طوری نباشد که خوب می‌شود که

س: آن‌جا هم این‌طوری نیست، این‌جا هم این‌طوری نیست؛ درست می‌شود دیگه

ج: بله، حالا اگر آن‌جور نباشد می‌گوید آن مثال شما درست نیست، مثال عمرتان درست نیست ولی مثال دیگر بزنید.

س: نه، می‌خواهم بگویم اگر آن‌جا را اقتضائی درست کردیم این‌جا را هم اقتضائی درست می‌کنیم درست می‌شود دیگه

ج: اگر اقتضائی؛ ولی اقتضائی که نفرموده، صاحب مقال که اقتضائی نفرموده

س: نه، نه، می‌خواهم بگویم این مثال عمر ایشان را اگر گفتیم آن بخشی از آن مراد است و به آن عمر نمی‌گویند، اگر جدا بود پنجاه سال را به آن می‌گفتیم عمر؛ خب این جا هم همین طور می‌شود دیگه، یعنی درواقع مشبه و مشبهٌ‌به ایشان با همدیگر جور در می‌آید با این فرمایش اخیری که فرمودید. عرض من، غرض من این است که آقا؛ این مشبهٌ‌به ایشان چیه؟ با این بیانی که فرمودید مشبه با مشبه‌به یک چیز در می‌آید. در هر دو بالفعل نیستند. در هر دو بالاقتضاء هستند هم در رکعت هم عمر، از این جهت فرمایش‌شان درست از آب در می‌آید

ج: نه

س: مگر این‌که اشکال دیگری بکنیم

ج: نه، نه، نه، مثال را اشتباه زده.

س: چرا اشتباه زده؟ آن مثال که استعمال می‌شود اشتباه برای چیه؟

ج: نه، نه، شما ببینید؛ فرمایشش چیه؟ فرمایشش این است که مزید باید همان حقیقت مزیدفیه را داشته باشد

س: می‌دانم، همین، متوجه فرمایش ...، این عبارتش را باید درست کنید و الا

ج: و این مثال شما این‌جوری نیست.

س: نه، نه، ولی مشبه مشبه‌به یکی است. مثال باید این عبارت را درست بکنید که نمی‌خواهد بگوید از آن جنس باشد بالفعل، مرادش بالاقتضاء است. عبارت را باید درست کنید و الا مشبه و مشبه‌به با هم جور در می‌آید با این فرمایش ...

س: اجزاء دیگر هم اقتضاء دارد.

س: نه، اجزاء دیگر اقتضاء ندارد که به تنهایی بشود

س: اقتضاء دارد که اگر سجده و این‌ها هم اضافه بشود ...

س: نه، نه، به تنهایی که این اقتضاء را که ندارد یا رکوع چه جوری

س: چرا دیگه

س: باید اضافه بشود ولی آن یک رکعت کامل دیگه اضافه نمی‌خواهد

ج: حالا علی ای حال صاحب مقال خودش این‌جور فرموده، حالا

س: حاج آقا، صاحب مقال واقعاً دارد همین حرف آقاسید را می‌زند دیگه، دارد می‌گوید شأنی است.

ج: نه، شأنی نمی‌فرماید. شأنی نفرموده

س: اگر ... عبارتش را درست ... اشکالش به مثالش نیست

س: ... می‌خواهم نقض کنم. می‌خواهم نقض کنم به این‌که اگر (حالا من درست فهمیدم عین فرمایش شما) ایشان می‌فرمایند که اگر این‌طور باشد خب اجزاء صلاة هم شأنی‌اش اگر منضم به چیز دیگر بشود می‌شود صلاة، ما حرف‌مان از شأنی این نیست. ما می‌گوییم خود این یک رکعتی که اضافه کردی مثلاً به چهار رکعت نمازت، خود این یک رکعت را یسمی فی العرف، عرفاً به یک رکعت، یسمی صلاة، چه جور صلاة؟ به این‌که اگر خود این را تمامش کردی می‌شد یک نماز چون یک رکعت است دیگه

ج: بله، بله

س: پس قابلیت را به تنهایی یعنی دارد

س: قابلیت را خود این به تنهایی

س: لا به انضمام سایر اشیاء، خودش قابلیت دارد

س: ... همین است

ج: نه، آقای حائری این را نفرموده.

س: و الا حاج آقا؛ مازاد فی عمره، ایشان می‌×واهد بگوید که دوتا عمر خدا به او داده یعنی؟

ج: بله؟

س: دوتا عمر فعلی به من داده؟

ج: نه، می‌فرماید آن هم عمر است

س: نه، آن هم عمر است یعنی چه؟

ج: یعنی همین عمر

س: منِ اقتضائی مرادش هست، منِ

ج: نه، نه، عمر

س: من که متعلق دعایش هستم یک عمر که بیشتر ندارم که، من یک عمری دارم که پیوسته از وقتی که متولد می‌شوم تا وقتی که فوت می‌کنم، حالا که در حق من استجابت شده، اضافه زیاده شده، ایشان می‌خواهد بگوید که دوتا چیز بالفعل؟

س: آن‌هم اقتضائی مراد ما است

س: این‌جا اقتضائی است، شأنی

ج: یعنی چه اقتضائی است؟ یعنی ایشان حرفش این است؛ می‌گوید این پنجاه سال بعد هم عمر است؟ خدایا یک عمری به این عمرِ اضافه کن! الان پنجاه سال به او دادی، پنجاه سال بعد هم که عمر است. آن هم اسمش عمر است. ببینید؛ می‌گوید آن هم اسمش عمر است. آقای حائری می‌گوید این پنجاه سال عمر بوده، پنجاه سال بعد هم عمر است، خدایا آن پنجاه سال را به این پنجاه سال اضافه کن! مستشکل می‌گوید آقا نه، این‌جا این جزء عمر است نه عمر است. غلط است به این بگویی عمر، عمر تمام این است. وقتی سؤال می‌کنند عمر این چقدر است؟ می‌گوید آقا؛ صد سال. این اشکال جوابش این است؛ این هم می‌گوییم آقا؛ وقتی توی پنجاه سال بپرسی عمرش چطور است؟ هنوز حی است، می‌گوییم پنجاه سالش هست. بله، وقتی پایان آن را سؤال کنی می‌گوید عمرش صد سالش است. ولی عمر است. حرف آقای حائری این است که باید آن‌که اضافه می‌شود همان باشد که مزیدفیه است. آن عمر است این هم عمر است. آن صلاة است این هم صلاة اسمش باشد. و الا اگر این اسمش صلاة نیست این مشمول این حدیث شریف نمی‌شود.

س: حاج آقا؛ از جنسش می‌گوید نمی‌گوید بالفعل، آن‌طور که بیان می‌فرمایند، شما می‌فرمایید عین عبارت را

ج: نه، می‌گوید همان نام را داشته باشد. اسم آن صلاة است این هم صلاة باشد

س: نه، نه، یعنی اقتضاء داشته باشد

ج: نگفته اقتضاءش

س: حالا شما که می‌گویید عبارتش در دسترس نیست

ج: هست، برو توی کتابش نگاه کنید. بابا! این‌ها که نقل کردند از ایشان این است.

س: الان فهم شما حاج آقا، از این حرف آقای چیز چیه؟

س: می‌شود عبارتش را بخوانیم؟

س: حرف آقای حائری چیه غیر از این باشد؟

ج: می‌گوید باید همان را، همان

س: نه، همان یعنی چه؟

ج: خب، نه اقتضاء

س: نه، خب اقتضای این را چه بگوییم؟

ج: یعنی چیزی است که اگر موجود شد اسمش همان است

س: آقا، چیزی که موجود ...، اسمش همان

ج: آن مزیدفیه اسمش همان است

س: آقا، من الان دارم می‌میرم دور از جان مثلاً، من الان دارم می‌میرم، توی بسترم؛ گفتم شما حضرت‌عالی

ج: ادام الله عزه، عمراً

س: می‌روید دعا می‌کنید حاج آقا، می‌گویید؛ اللهم زد فی عمره، این‌جا شما آن‌که به من اضافه می‌َود

ج: عمر است.

س: یک لحظه؛ در حالی که می‌دانید اگر اضافه بشود کل این را می‌گویید عمر من است

ج: بله، چه اشکالی دارد؟

س: اللهم زد فی عمره، عمرهِ من کل است. پس این یک چیزی جز غیر از او نیست؛ به کل این است پس اصلاً.

ج: ولی اسم این هم عمر است.

س: اسمِ چه جور

ج: وقتی که اضافه شد، آقا

س: حرف غیر از این نمی‌توانید

س: آقا، فوقش عبارتش رانگاه کنید چرا مصداقش را اشکال می‌کنید؟

ج: آقای عزیز! این می‌دانید مثل چه می‌ماند؟ می‌گوید این آب را اضافه کن به آب، وقتی آب را روی آب ریختی دیگه همه‌اش می‌شود آب، نمی‌گویم آب و آب، دیگه وقتی اتصال پیدا کرد همه‌اش می‌‌شود عمر ولی آب است که، این‌جا عمر است که به عمر دارد اضافه می‌شود

س: نه، این‌جا فرق می‌کند. می‌گوید او را

ج: عمر به عمر اضافه می‌شود. وقتی اضافه شد چون اتصال پیدا کرده دیگه هر قسمتی‌اش را نمی‌گویند عمر، می‌شود عمرش صد سال.

س: آن‌جا هم عرفاً همین طور است. به شما می‌گویند عمر دوباره خدا... این‌جا هم عرفاً همین طور است

ج: این‌جا هم همین، این‌جا، بعد نه این‌که این ...، حرف آقای حائری این است که آن‌که می‌خواهد اضافه بشود باید چی باشد؟ از همان سنخ مزیدٌفیه باشد

س: حاج آقا؛ می‌شود عبارتش را بخوانید ...

ج: من الان عبارتش را ندارم. همراهم نیست، امام هم نمی‌دانم کجا، امام آخه عین عبارت را نقل نمی‌کند

س: من می‌گویم فوقش کبرای عبارتش را درست کنیم به مثالش دیگه اشکال نکنیم. دیگه مثالش را اشکالی ندارد. عبارتش را می‌شود اشکال کرد.

ج: عبارت که را اشکال کرد؟

س: عبارت این‌که این‌گونه بیان کرده است را اشکال می‌کنیم. می‌گوییم آقا؛ باید می‌گفتی بالاقتضاء؛ ولی اگر گفتی بالاقتضاء دیگه مثال‌هایش، همه چی با هم جور در می‌آید

ج: نه، اقتضاء ندارد.

س: با غض نظر از آن اشکال

ج: آن ناقل اقتضاء نقل نکرده

س: ... فرمایش ایشان حاج آقا

ج: بله، این‌جور؛ و القول، امام این‌جوری نقل کردند ولی او به تفصیل، شیخنا الاستاد در تقریرات‌شان نقل کردند. «و القول بالاختصاص بخصوص الرکعة لأنه بها تزید الصلاة و اما الاجزاء فلا تکون صلاة و الظاهر من قوله من زاد فی صلاته جعلها زائدة عما هو المقرر و لم یصدق ذلک إلا بزیادة صلاة الى صلاته و أول مراتب الصدق الرکعة و لا أقل من احتمال ذلک و معه لا تدل على البطلان بزیادة الاجزاء» باید اسم آن هم صلاة باشد. بعد می‌فرمایند که «و یؤیده ان الروایات الواردة فی الزیادة جُلها واردة فی زیادة الرکعة» این را توی آن، ایشان نقل نکرده بود که امام این‌جا نقل کرد. «حتى صحیحة زرارة و بکیر الآتیة عن ابى جعفر (ع) على نقل الکلینی حسب نسخة الحر و المجلسی».

س: این حاج آقا؛ خیلی خوب است اگر چی بشود. حداقل یک احتمالی درست می‌کند

ج: بله؟

س: احتمال هم درست بشود دیگه تمسک به اطلاق مشکل می‌شود.

ج: نه.

س: حداقل احتمال درست بکند؛ تمسک به اطلاق مشکل می‌شود

س: تردید در مفهوم نیست این اصلاً که تمسک به اطلاق مشکل ایجاد کند.

س: نه، نه،

س: من زاد، زیاده را که شما دو جور، دوتا معنی در آن ... نداری که

س: باشه، اشکال ندارد ولی اگر احتمال دادی که اراده خاص... است ...

س: اطلاق در دوران جمع .../ اطلاق است.

س: حاج آقا، کبرایش را حاج آقا، قبول دارید دیگه؟

ج: نه، مثبتین هستند...

س: که اگر یک احتمال معتدبه درست بشود

ج: معتدبه‌ی که

س: نه، نه کبرایش را دارم عرض می‌کنم، صغری را نمی‌گویم. کبری را قبول دارید دیگه؟ که اگر به واسطه این روایات مثلاً فرضاً یک.... آن‌موقع دیگه اطلاق نمی‌َود تمسک کرد

ج: اگر ظهور این از بین برود بله.

س: دیگه نمی‌شود

س: ظهور از بین برود بله

ج: ولی ظهور از بین نمی‌رود.

س: ظهور از بین نمی‌رود که، احتمال

س: نه، کبری را داریم می‌گوییم. حاج می‌فرماید احتمال

ج: کبری درست است

س: بله، واقعا مثل چیزی که، بله، واقعاً عرف ... اطلاق، آن‌وقت دیگه به صورت اطلاق عقلایی نیست. اما این‌جا عقلایی است. الان حرف شما هم حاج آقا تقریباً ما هم همین را می‌خواستیم بگوییم، می‌خواستیم بگوییم که یعنی وقتی که جدا حیث می‌کنی قبل از این‌که انضمام پیدا بکنند؛ جدا که حساب می‌کنی یصدق علیه، اما وقتی که انضمام می‌شود یا عمرش طرف اضافه می‌شود یا صلاة را با پنج رکعت می‌خواند آن وقت دیگه صلاة....

ج: خب بله دیگر، ما پس جواب آن، جوابی که، ایرادی که به آقای حائری کردند که در عمر هم این‌جوری نیست، این عمر نیست. ما می‌گوییم نه، این عمر است. الان که داری نگاهش می‌کنی این پنجاه سال هم عمر است؟ وقتی که اضافه شد اگر خدا داد آن‌وقت جدا جدا حساب نمی‌کنند مثل ظرف آبی که می‌گوید آقا؛ این آب را اضافه کن به این آب، وقتی جدا است می‌گوید اضافه کن.

س: ولی آخرش می‌شود هیچ

ج: ولی وقتی که ریخت دیگه نمی‌گویند دوتا آب است دیگه، این آب است، این هم آب دیگری، این را نمی‌گوییم، می‌گوییم آب است. کلش می‌شود ...، اتصال چون پیدا می‌کند.

س: حاج آقا؛ فرمایش حاج آقا رضا همدانی و شهید صدر این‌جا نمی‌آید؟ که اگر ما احتمال بدهیم در ذهن مخاطبین به واسطه همین روایات متعددی که ایشان ادعا می‌کند در رابطه با زیادی رکعت، این‌جا هم یک قرینه‌ای وجود داشته که این‌جا هم رکعت می‌فهمیدند. حاج آقا رضا همدانی می‌فرمود که این‌جا این احتمال باعث می‌شود که...

ج: نه، حالا آن روایت را باید دید که آیا مثلاً سؤال سائل این بوده؟ این‌ها را باید دید.

س: می‌خواهم ببینم قابل بیان هست؟ این خودش یک وجه بیان...

س: اتفاقاً حرف حاج آقا رضا همدانی عکس این را اثبات می‌کند چرا؟ چون با وجود این‌که آن ادله در مورد رکعت فقط صادر شده همه از لا تعاد عام فهمیدم الا شاذاً و حرف آقا رضا این است که اگر شما، عموم یک فهمی دارند قرینه می‌شود که حرف همان عموم درست است و این عکس این است.

س: نه، نه، نمی‌گوید اگر عموم، می‌گوید اگر احتمالا بدهی در ذهن مخاطبین یک قرینه خاصی وجود دارد به واسطه این روایات مثلاً، آن موقع دیگه بحث ... اطلاق                                      

ج: اگر یک شاهدی باشد که شاید در ذهن

س: ... این است که همه خلاف این را فهمیدند

ج: در ذهن‌ها

س: نه، در ذهن مخاطبین آن زمان

س: حرف آقا رضا مگر این نیست؟ می‌گوید اگر احتمالی باشد که همه یک جوری فهمیدند غیر این‌که ما می‌فهمیم و ما احتمال می‌دهیم این‌ها که این‌طوری فهمیدند یک قرینه‌ای داشتند از فهم‌شان،

س: نه، مخاطبین آن‌زمان را می‌گوید

س: در ... در مانحن فیه چه جور فهمیدند؟ همه از ... فهمیدند

ج: نه این‌که....

س: نه، نه، این‌طور نمی‌گوید. اشتباه شما داری بیان می‌کنی

ج: نه، نه این‌که الان ما می‌دانیم او چه جوری فهمیدند

س: ما که می‌دانیم چه جوری فهمیدند. ... فهمیدند فقهاء

س: نه، فقهاء نه، مخاطبین

ج: حرف این است که شما وقتی یک ظهوری را می‌خواهید با اصالت و عدم و قرینه می‌خواهید بگویید. قرینه نبوده، وقتی قرینه نباشد معنایش همین است. حالا از کجا می‌دانی آن موقع قرینه نبوده؟

س: اگر یک احتمال متوفر باشد نمی‌دانیم

ج: آهان! اگر یک احتمال متوفر، یعنی شواهدی باشد مثل اجماع خیلی چیزی باشد، شهرت خیلی کذایی باشد که واقعاً آدم احتمال می‌دهد که در اذهان مخاطبین آن زمان این بوده و امام درحقیقت اتکاء به همان قرینه عامّه کردند  عبارت را مطلق گذاشتند. اگر، ایشان گفته در این موارد اصالة و عدم قرینه جاری نمی‌شود. یا ما اصالة و عدم قرینه جاری نمی‌شود. شهید صدر هم خب تبعه، که ایشان هم می‌گوید در این‌جور موارد که واقعاً این‌جور چیزی باشد و این یک جاهایی ما از آن استفاده کردیم دیگه، قبلاً یک جاهایی از آن استفاده کردیم. خب این

س: تتمیماً للبحث خوب است این‌ها هم بررسی بشود دیگه که آیا واقعاً چنین قرینه‌ای

ج: خب بله، این‌ها دیگه حالا، این خرده‌ریزهایش باید یک مقداری؛ یعنی روایات دیگر هست این‌جا و این‌ها هم باید بررسی بشود. بحث تفصیلش خلل صلاة است دیگه حالا چیزهای نکاتش را این‌جا فرموده. خب این ...

و اما این‌که به یک رکعت، صلاة گفته نمی‌شود توی معالم؛ ما آن وقت که معالم می‌خواندیم یک فرمایشی مرحوم صاحب معالم دارد که کلمه مثل واژه قرآن، قرآن هم به ما بین الدفعتین می‌گویند هم هر کلمه‌اش قرآن است، این قرآن، این قرآن، صلاة هم درست است به یک سجده تنها ممکن است صلاة نگوییم ولی وقتی که کسی این مجموعه را انجام می‌دهد این‌ها همه؛ این صلاة است، صلاة است، صلاة است. یعنی یک رکعت صلاة است. به مجموع هم صلاة گفته می‌شود. مثل این‌که این قرآن است، این یک خط هم قرآن است.

س: به یک رکوع هم صلاة گفته می‌شود؟

ج: بله؟

س: به یک رکوع؟

ج: حالا ممکن است بگوییم یک رکوع تنها، ببینید

س: وقتی داخل این است. مثلاً قرآن، مثلاً یک آیه دیگر، یک آیه مقابل شش هزارتا خرده‌ای آیه

ج: باز هم قرآن است...

س: قرآن است. یک رکوع نیست

ج: حالا این‌جا یک خرده شک داریم؛ به یک رکوع تنها می‌گویند هذا صلاةٌ؟ آن حالا قرآن درست است. چون قرآن یعنی مقروء؛ خوانده شده، اما صلاة یک طبیعت مخترعه‌ای است که باید یک چیزهایی با هم جفت بشود.

س: می‌دانم، می‌گویم رکوعی که داخل نماز است جداگانه به آن نمی‌گویند نماز؟

ج: من الصلاة است اما الصلاة

س: این‌طوری باشد آن‌طوری یک رکعت هم دوباره همین طور است

ج: حالا این؛ اما چون صلاة یک رکعتی داریم در شریعت مثل نماز وتر،

س: ... می‌گویند من السطر

ج: نه، این هم درست است. این‌جاهمین طور که این سطر را می‌گویند من القرآن است هم قرآن است، این منافاتی ندارد.

س: نه، درست است. می‌خواهم بگویم دیگه نمی‌توانیم بگوییم نماز جداگانه است ...

ج: اما این نماز نیست، این یک رکعتی که خواندیم؛ این نماز نیست؟

س: یک رکعت آخه تکبیر دارد، تشهد و سلام دارد اما یک رکعت که فقط حمد و سوره، رکوع، سجده، این را نمی‌گوییم نماز

ج: نمی‌گویند؟

س: اما آن که یک رکعت می‌گوییم چون هم ... دارد هم اولها التسلیم و آخرها، اولها التکبیر و آخرها التسلیم است

ج: بله، آن منافاتی ندارد. حالا اگر آخرهایش را نیاورد باز صلاة نیست؟

س: اگر یک کسی رکعت دوم را دوبار بخواند، نمی‌گوییم یک نماز توی نماز؛ اما این نمازی که شما می‌گویید تکبیر دارد با تسلیم، یک نماز است. اما فقط یک رکعت خالی که حمد و سوره، رکوع، سجده، نمی‌گوییم نماز،

س:‌...

س: نه، نماز، نه

س: نمی‌گویی نماز ... نماز را به هم زد؟

س: من زاد فی صلاته...

س: ربط دارد این بحث ...

ج: بله؟

س: ...

ج: بله، بله،

س: یعنی قاعده صحیح باشد این بحث‌ها تعطیل می‌شود؟

ج: بله. حالا ممکن است کسی بگوید که صلاة هست. به این نماز می‌گویند

س: امکانش که گفته هم شده دیگه، امکان که بالاتر گفتند

ج: آره می‌گوید دیگه، می‌گوید این نماز است. حداقلی که می‌شود به آن گفت نماز، یک رکعت است.

س: نه، نمازی که، نه، یک رکعتی که تکبیر و تشهد و سلام ... اما اگر نه، خالی است. یک رکعت است که فقط حمد و سوره و رکوع و سجده؛ نمی‌گویند نماز

ج: بنابر اعمی آره، چرا نگویند؟

س: نه، ما وُضع له نمی‌خواهیم بگوییم. ما وُضع علیه الصلاة که خب معلوم است. فقط رکوع و سجده و تکبیر را بگو نماز است، اما آقای حائری این را نماز نمی‌گوید، این جا مربوط به آن نیست، ما وُضع له الصلاة را که الان نمی‌خواهیم بحث کنیم.

س: چرا دیگه.

س: من زاد فی صلاته را ایشان در موردش می‌گوید.

س: خب آن هم دخیل است.

ج: نه، می‌گوید به آن هم نماز بگویند.

س: و الا اگر تکبیر بگوید و برود رکوع و سجده خب همه می‌گویند نه، ما وُضع له را که نمی‌خواهیم بگوییم.

ج: چرا دیگه. می‌خواهیم ببینیم صادق است یا صادق نیست دیگه.

س: ...

س: ... ما وضع له است دیگه.

س: نه دیگه، من زاد فی صلاته که معلوم است صلات صحیح منظور است.

س: نه، ...

س: صلاتی که صحیح است اگر زاد فی...

س: یعنی می‌خواهد بگوید صلات صحیحه زاد فی صلاته.

س: این که مشخص است که صحیح اعمی است.

س: آن که اضافه می‌کند که صلات صحیحه نیست.

ج: خیلی خب،‌ حالا دیگه.

س: احتمال‌ آقای حائری غلط است. نه این که .../ اعم آمده.

س: این احتمال ایشان تفسیرشان همان اعم است، نه صحیح.

س: نه، پس اصلاً احتمال شما غلط است. نه این صلات اعم منظور است این جا، معلوم است که منظور من زاد فی صلاته صلات صحیح منظور است.

س: نه، آن زیاد که می‌شود دیگه صلات صحیح لازم نیست.

س: خب پس این احتمال غلط است، پس اصلاً مراد این جوری...

ج: چرا صلات صحیحه مقصود است، نه این که نیست. باید اسمش صلات باشد.

س: ما یسمی بالصلاة.

س: ولو این که فاسد باشد؟

ج: اسمش صلات باشد آن جا بطلان صلاتت می‌شود. اگر شما می‌خواهید یک نماز درست بخوانی، آمدی یک چیزی به آن اضافه کردی که اسمش صلات است، این باعث بطلان صلات شما می‌شود.

س: ایشان حاج آقا برای .../ صحیحیون دارد می‌گوید، می‌گوید آقای حائری که....

س: نه آقا، من این را نمی‌خواهم بگویم.

س: حرف شما فقط قابل تقدیر بر این معنا است.

س: نه.

س: که بگوییم چون زیاد صلات با صلات باید باشد از یک طرف، از یک طرف هم این جا صلات صحیح که با صلات صحیح نمی‌تواند باشد پس حرف آقای حائری غلط است در حالی که ما می‌گوییم اعمی است.

ج: نه اعمی هم نمی‌توانیم بگوییم ولی این جا قرینه موجود است، مثل ضیق خناق که گفته می‌شود. ضیق خناق یعنی همین، که خب این جا اسمش را چی بگذاریم؟ از باب ضیق خناق می‌رود ... علاقه مشابه است.

س: نه این که ضیق خناق نیست. این که این جور معنا کرده...

ج: من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده....

س: چرا این جوری معنا می‌کنید.

ج: چی؟

س: می‌گوید آن جا جور که معنا کردید گیر افتادی....

ج: هر جور شما معنا کنید.

س: شاید من زاد را گیر بیفتیم، من الصلاة حتی بگوییم غیر از صلات مثل تکتف.

ج: می‌دانم این نماز باطل می‌شود یا نه؟

س: آره باطل می‌شود.

ج: فعلیه الإعادة. پس چه جور نامش را گذاشتید صلات؟

س: نه این جا که قرینه است شیخنا، محفوف به قرینه است.

ج: خب همین، همین را داریم می‌گوییم، ولو این که صلات وضع شده باشد برای نماز صحیحه ولی این جا قرینه داریم.

س: صلات ممزوجه را که ایشان نمی‌فرماید. «من زیاد فی صلاته» صلات مقدره‌ای که من زاد الصلاة فی صلاته. این صلات مقدره را می‌گوید چیست.

صلات ملحوظه‌ای که در روایت هست مشخص است که این جا مجازاً صحیح نیست. اگر اعمی باشی که کاری ندارد، صحیح هم باشد بالمجاز...

س: آقا این جا قرینه داریم، کاری به صحیح و اعم ندارد.

س: ایشان صلات مقدره را می‌گوید.

ج: بله، «قال، قال ابوعبدالله علیه السلام من زاد فی صلاته فعلیه الإعادة فی الصلاة». خب فعلیه الإعادة. «ثم الزیادة فی الصلاة إما أن تکون من قبیل الزیاد فی العمر فی قولک زاد الله فی عمرک فیکون المقدر الذی جعلت الصلاة ظرفاً له هو الصلاة»

س: مقدره مزید.

ج: بله. «فینحصر المورد بما کان الزائد مقداراً یطلق علیه الصلاة مستقلاً کالرکعة و إما أن یکون المقدر شیئاً من الصلاة» شیئاً من الصلاة مقدر است. «سواءٌ کان رکعةً أم غیرها و إما أن یکون مطلق الشیء فیشمل ما لو ادخل فیها شیئاً من غیرسنخنها لایبعد ظهور اللفظ فی الأول. و لااقل من الاحتمال، فالقدر المتیقن من القضیة بطلان الصلاة بزیادة الرکعة».

س: پس عبارت خودش دقیق‌تر بود دیگه، گفت مقداراً که یطلق علیه الصلاة.

ج: آره یعنی یک رکعت و نیم هم باشد دیگه صلات حتماً به آن می‌گویند یعنی حداقلش این است که این قدر باشد.

«مضافاً إلی أنّ الرویة الزراره به بکیر بن اعین رواها فی الکافی بزیادة الرکعة» یعنی همین «من زاد فی صلاته فعلیه الإعادة»‌ من زاد فی صلاته رکعةً.

س: رکوعاً منظور عرض کرده.

ج: بله؟

س: آن جا منظور یعنی رکواً.

ج: نه، یکی هم دارد که رکوع است.

س: نه، اصلاً گفتند رکعةً من رکوع.

س: خلاف ظاهر رکعت و رکوع...

ج: اگر آن هم باشد باز از دائره این که ما بگوییم طایفه أولی همه چیز را گفته خارج می‌شود دیگه.

س: خلاف ظاهر هم هست. مثلاً رکعت رکوع باشد که نمی‌شود.

ج: خب نمی‌شود فرمایش آقای حائری قدس سره را حالا به زعم شأن قائله قبول کرد. ظاهر «من زاد فی صلاته» تا علیه الإعاده، ظاهرش اطلاق دارد.

اما اشکال دوم؛‌ اشکال دوم هم حالا همین تا ظهر که مانده ناهار و چیزی هم که خبری نیست. اشکال دوم این است که آقای نائینی فرموده بود که حدیث لا تعاد یک قرینه داخلی فقط مال نقیصه است، مال زیاده نیست، چرا؟ «لا تعاد الصلاة إلا من خمس» آن خمس چیه؟ وقت است و طهور است و قبله است و رکوع است و سجده. خب وقت را می‌شود اضافه کرد؟ قبله را می‌شود اضافه کرد؟ طهور را می‌شود اضافه کرد؟ این‌ها که قابل... نقیصه این تصویر دارد اما زیاده‌اش تصویر ندارد. پس به قرینه این که این سه تا زیاده در او تصویر ندارد، نقیصه فقط در او تصویر دارد، فرموده به قرینه سیاق مثلاً می‌گوییم که آن بقیه هم همین است. سجده‌اش هم همین است، رکوعش هم همین است، یعنی زیاده رکوع، زیاده سجده.

س: نقیصه.

ج: ببخشید نقیصه. بله آن‌ها نقیصه است، این هم نقیصه است.

این بیانی است که به محقق نائینی قدس سره نسبت داده شده است که فرموده است که «توهم اختصاص هذا الحدیث الشریف من نقیصه لعدم تصور الزیادة فی الوقت و القلبة و الطهور کما عن المحقق نائینی رحمه الله مدفوعٌ بإنّ ظاهر البحث...» این یک بیان است.

یک بیان دیگر هم این است که طبق بعضی مذاق‌ها مثل مذاق محقق خراسانی این کلام محفوف بما یحتمل القرینه است. نمی‌توانیم در مورد رکوع و سجده‌اش بگوییم اطلاق دارد، هم زیاده هم نقیصه. محفوف است به این، حالا نگوییم حتماً سیاق ظهور می‌دهد، و لکن لااقل محفوف بما یحتمل القرینة است و ما لا از حدیث لا تعاد نمی‌توانیم جازم بشویم هم اطلاق دارد، هم زیاده را می‌گیرد هم نقیصه را می‌گوید. قدر مسلّم نقیصه است.

س: باز اصل عدم قرینه را می‌توانیم جاری کنیم؟

ج: بله؟

س: یعنی باز نمی‌توانیم اصل عدم قرینه را....

ج: بله دیگه چون محفوف بما یحتمل القرینة است.

س: ممکن است چنین قرینه‌ای در ذهن ما وجود داشته باشد.

ج: بله، یا باشد.

س: همان بیان حاج آقا رضا همدانی را می‌فرمایید؟

ج: نه نه. یک چیز دیگری است.

س: با آن بیان هم می‌شود.

ج: نه، آن حالا چیز دیگری است. آن بیان دیگری است.

س: دارد می‌گوید اگر در ذهن عرف احتمال می‌دهیم وجود داشته باشد...

ج: در ضمن آن به طور عام.

س: آره، اصالت عدم قرینه...

ج: این جا نه، این جا توی روایت محفوف به مایحتمل القرینه در خود روایت است.

س: خود روایت در ذهن عرف مخاطب باید بگویید دیگه.

ج: نه آن...

س: چه فرقی می‌کند؟

ج: نه آن قرینه لفظیه نیست، در مقال نیست، این قرینه مقالیه است، محفوف به قرینه مقالیه است.

س: مقالیه در ذهن...

ج: مقالیه امام خودش فرموده، سه تا چیز را دارد می‌فرماید که این‌ها در آن زیاد..

س: یعنی یحتمل که عرف چنین برداشتی بکند.

ج: بله می‌دانم، عرف بگوییم که چون سه تا چیز فرموده که در آن زیاده متصور نیست پس بنابراین وحدت سیاق می‌گوید آن دو تا را هم همین مقصودش است. یا نه، احتمال می‌دهیم به خاطر این مقصودش همین باشد.

س: می‌خواهم ملاک‌شان واحد است، معلوم است که آن در ذهن عرف یک قرینه جداگانه‌ای است، ولی این یک قرینه‌ای است که مربوط به خود کلام است. یعنی ملاک یکی است.

ج: نه دو تا مطلب است.

س: می‌دانم دو تا مطلب است.

ج: ما هم می‌گوییم دیگه،

س: نه، این جا قبول است که یک ملاک است؟

ج: ملاک بله.

س: ملاکش واحد است.

ج: ولی این اجماع است.

س: ملاکش واحد است حالا یکی در ذهن عرف است یکی هم در خود کلام است.

ج: بله، این اجمال ایجاد می‌کند.

س: آن جا هم اجمال ایجاد می‌کند.

ج: نه، آن جا اصالة التطابق از بین می‌رود.

س: یعنی اصالة عدم القرینه باید بگذاریم.

ج: یعنی این جا اصلاً یک ظهور بدوی هم ظاهراً درست نمی‌شود. این جا که توی خود مقال است.

س: آن جا چی؟

ج: آن جا نه، آن جا می‌گوییم... یعنی الان که ما داریم می‌بینیم درست است، چنین ظهوری دارد.

س: اصالة عدم القرینة که جاری نشود باز مجمل می‌شود دیگه.

ج: نه، آن قرینه برای مراد جدی او می‌شود، یعنی الان مثل این که می‌گوید اصل این است که مخصصی ندارد، منفصل، فلانی ندارد. یا این که این جا می‌گویید شک دارم چیه.

س: حاج آقا در ذهن عرف متصل است دیگه. اگر در ذهن عرف چنین قرینه‌ای عامه‌ای وجود داشته باشد که بدواً کلام را این طور بفهمند دیگه آن جامجمل می‌شود دیگه.

ج: می‌دانم. ولی الان که این کلام به من رسیده، برای من هم ظهور لولایی پیدا نمی‌کند. چون در مقال است. آن جا کلام برای من ظهور لولایی دارد فقط نمی‌دانم آن وقت این ظهور بوده یا نبوده؟ خب این هم فرمایش این بزرگواران.

جواب این است که مستظهر از این شریف که «لا تعاد الصلاة» الا از این‌ها، یعنی لا تعاد الصلاة إلا از ناحیه خلل، خلل وارد از ناحیه این‌ها.

خلل دو تا مصداق دارد؛ زیاده و نقیصه. این موجب نمی‌شود که اگر در بعضی از این‌ها هر دو قابل تصویر نیست همه این مراد نیست، ظاهرش این است که خلل است. بعضی‌هایش یک خصوصیتی دارد یک جور خلل در او تصویر می‌شود. در بعضی‌ها نه، هر دو جور دارد تصویر می‌شود. این که مصادیق مختلف است این...

س: چون قرینیه سیاقیه را شما قبول ندارید؟

ج: باعث نمی‌شود، چون آن که در این جا مقدر است یعنی خلل،

س: در مصداق است، در مفهوم نیست که این دو معنا پیدا کند.

ج: دو تا معنا باشد، خلل است.

س: اگر قرینه سیاقیه را کسی قبول داشته باشد چی؟

ج: نه، سیاق هم همین جور است،

س: یعنی اصلاً سیاق هم این جور نیست که..

ج: بله بله. ببینید مثل این است که چند تا جمله کنار هم باشد بعضی‌هایش مصداق آن عالم می‌تواند باشد، مصداق بعضی‌ها غیرعالم می‌تواند باشد. این باعث نمی‌شود اگر گفته... طوائفی را نام برده که آن‌ها فقط... مصداق خارجی آن خارجاً مصادیقش آن‌ها هستند.

س: مدعی قرینه سیاقیه این را هم نمی‌گوید؟

ج: بله؟

س: مدعی قرینیه سیاقیه آن طور که سابقاً می‌فرمودید این موارد را هم می‌گیرد دیگه.

ج: کجا را می‌گیرد؟

س: کسی که مدعی قرینه است، شما هم که قرینه سیاق را فرمودید،

ج: نه این جا این جور نیست.

س: اگر کسی قبول داشته باشد چی؟

ج: ببینید قرینه سیاق بیاید می‌رویم سر مستعملٌ فیه، می‌گوید مستعملٌ فیه‌های آن این بوده، آن هم مستعملٌ‌فیه‌اش باید این باشد. یک وقت قرینه سیاق می‌رود سر مراد جدی این هم یک حرفی است که بگوییم... چون مراد جدی از این این بوده، آن هم مراد جدی‌اش این است. مثلاً گفته اکرم کل عالم و کل رئیسٍ و کل کذا، اگر یک مخصص منفصلی گفت اکرم کل عالم، مراد جدی او چیه یا یک حاکمی آمد گفت مراد جدی او چیه، بگوییم نه، آن‌ها هم پس باید همین جور باشد که بعدش هست. وجهی ندارد. این مال مراد جدی که یکی تخصیص خورده یا تفسیر شده، به یک معنای یک افرادی از آن خارج شدند، بگوییم با این افراد از بعدی‌ها هم باید خارج بشویم.

س: این ربط قرینه سیاق است دیگه. سیاق در مراد جدی.

ج: در مراد استعمالی هم همین جور است مثلاً که اگر گفتیم مثلاً رفع ما استکروه علیه و فلان،‌ بگوییم چون این‌ها موضوع هستند ما لا یعلمون آن هم موضوع است، این هم...

س: ولی این جا اگر خلل شما را نگوییم برای سیاق قابل تصویر است.

ج: اما اگر بگوییم...

س: اگر نگوییم.

ج: نه، اصلاً این‌ها نیست. این جا خلل است.

س: می‌گویم، اگر این را نگوییم دیگه.

ج: خلل ذاتاً توی بعضی جاها یک قسمی از خلل که این مفاد عام و کلی دارد و یک مفاد کلی دارد،‌ بعضی از اقسام خلل عقلاً توی بعضی از این‌ها قابل تصور نیست. خب این باعث نمی‌شود که آن خلل را ما می‌گوییم حتماً آن قسمی مراد است که در این‌‌ها همه قابل تصور است.

س: این کلمه خلل که نیامده.

ج: نه، برداشت این است دیگه.

س: حالا ما می‌گوییم برداشت نکنید. بگویید در همه جا نقیصه بود، این جا هم نقیصه است به وحدت سیاق.

ج: آن که از عرف خارج است. ظهور عرفی این است. لا تعاد الصلاة إلا از این‌ها یعنی از خود ذات این‌ها؟ از ذات این‌ها که معنا ندارد یعنی از خللی که از ناحیه این‌ها پیدا می‌شود.

س: بله بله، چون چهار تا نقیصه است، سه تا نقیصه است...

ج: خب باشد، خللی که از ذات این‌ها پیدا می‌شود، حالا بعضی از این‌ها تصور خللیت آن هم به زیاد است هم به نقیصه است. بعضی‌هایش نه، اصلاً تصور عقلی ندارد. نداشته باشد.

بنابراین همین جور که محقق خویی فرمودند این هم باعث نمی‌شود که این روایت را ما بگوییم شامل زیاده نمی‌شود و پس بنابراین اصلاً ربطی... این سه تا طایفه در زیاده نداریم و این روایت لاتعاد و این‌ها اصلاً مربوط به زیاده نیست و ما نسبت به زیاده دو تا طایفه داریم، همان طایفه أولی و ثانیه و این نیست. نه، این هم داخل طایفه ثلاثه هست.

و اما بحث بعدی را حالا یک مقداری طولانی است، چون وجوهی است که امام اشکال به حکومت کردند بعد یک راه‌حل‌هایی ذکر کردند آن‌ را هم ذکر می‌کنیم حالا در یک جلسه.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

      

 

 

 

 

 

Parameter:18591!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 13
تعداد بازدید روز : 760
تعداد بازدید دیروز :7
تعداد بازدید ماه جاری : 885
تعداد کل بازدید کنندگان : 789186