19 مرداد 1402 | 24 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

احتیاط - جلسه 129

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی‌الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اجمعین.

قبل از شروع در بحث اهدا می‌کنیم به ارواح شهدای هفتم تیر ثواب یک‌بار سوره حمد و سه‌بار سوره مبارکه توحید و یک صلوات (صلوات)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ* الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ* الرَّحْمنِ الرَّحیمِ* مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ* إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ* اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ* صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّین‏».

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ* قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ* اللَّهُ الصَّمَدُ* لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ* وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ»

«اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم».

برای برون‌رفت از اشکال تکلیف ناسی تا به‌حال سه راه حل از طرف اعاظم بیان شده که دوتای آن از آقای آخوند قدس سره بود؛ یک راه سومی هم از محقق شهید صدر نقل کردیم که راه آقای آخوند یکی‌اش این بود که یک عنوان ملازم با ناسی؛ مخاطب واقع بشود. که مثلاً حالا در کلمات می‌دیدم که مثل شیخنا الاستاد آقای حائری یا بعض دیگر یا آقای اصفهانی هم شاید داشته باشد البلغمی المزاج، یا ای کسانی که بلغمی المزاج هستید؛ این‌جوری مثلاً، نه این‌که ناسی فلان که آن آدم بلغمی ملازمه دارد با این‌که نسیان می‌کنند. حالا چه چیزهایی را نسیان می‌کنند؛ این‌ها ...، ولی خب این یک راه.

راه دوم هم این بود که دوتا امر تصویر بکنیم بر این به ارکان و آن اقل برای ناسی؛ یک امر هم که آن اقل مقیداً به اضافات برای متذکر و غیر ناسی...

س: این تصویر آقای صدر است از فرمایش آقای ...

ج: بله؟

س: تصویر آقای صدر از فرمایش آقای آخوند این است. و الا آقای آخوند می‌گوید که عامه مکلفین بخورد ما یتقوم به العمل، امر ثانی بخورد به مخصوص ذاکر؛ اما شهید صدر می‌گوید نه، می‌گوید مآلش به این است که اخص مختص به اقل مختص به ناسی باشد، اکثر مختص به...

ج: قهراً این‌جوری است. حالا یعنی اگر آن‌جوری بخواهیم بگوییم آن اشکال دارد با یک ...

س: اگر این‌جور که شهید صدر می‌گوید بگوییم اشکال دارد

ج: این هم حالا فرمایش آقای آخوند که آن اشکالی که محقق شهید صدر کردند گفتیم آن اشکال وارد است. بعض اشکالات دیگر مثل شیخنا الاستاد کردند یا بعضی اشکالاتی در منتقی ذکر شده یا این‌ها؛ آن‌ها هم مندفع است.

راه حل سوم، راه حل سومی که ایشان ذکر کرده بودند....

س: آن‌ها جمع‌بندی شد دیگه؟

ج: بله؟

س: آن راه‌حل‌های آقای آخوند

ج: حالا جمع‌بندی نهایی شاید باشد برای بعد؛ حالا ببینیم چه می‌شود.

راه حل آقای صدر رضوان‌الله علیه این بود که دوتا ویژگی این‌جا ملحوظ نظر می‌شود. یکی این‌که مخاطب را عام قرار بدهد. یا أیها الناس مثلاً؛ یا یا أیها المکلّفون البالغون مثلاً.

دو؛ این‌که متعلق این وجوب را جامع بین افعال متذکر و افعال ناسی قرار بدهیم. یعنی دو حصّه داریم فرض می‌کنیم. یک حصّه که مال متذکرین است. یک حصّه هم مال، یک حصّه‌ای است که ملزوم و ملازم و همراه با نسیان است. و به یک امر واحد و یک خطاب واحد، نه دوتا تکلیف، دوتا خطاب، به یک خطاب واحد نسبت به همگان و متعلق این خطاب واحد هم جامع بین این‌ها است. شبیه چی؟ یا أیها الناس صلّوا، خب این صلّوا خطابش همه‌ی مردم است، صلاة هم جامع بین صلاة مسافری است که قصر است و صلاة حاضری است که تمام است. و حتی صلاة إخافه و صلاة که خیلی شرائطش و خصوصیاتش با هم فرق می‌کند. این صلاة که متعلق وجوب قرار گرفته جامع بین این‌ها دیده شده، آن وقت برای هر کسی شرح داده شده که اگر این‌جوری بودی این‌جور نماز بخوان، آن همین جور، برای آن شرح داده شده، برای او هم شرح داده شده، این‌جا هم این‌جوری بگوییم.

این کلام شهید صدر است. می‌فرماید: «انّ التکلیف بالجامع یمکن جعله و توجیهه»، «انّ التکلیف بالجامع» پس اولاً متعلق را دارد چی قرار می‌دهد؟ جامع قرار می‌دهد. این «یمکن جعله و توجیهه الى طبیعی المکلف»، پس از آن طرف مخاطب را طبیعی المکلف قرار می‌دهیم. نمی‌گوییم ای کسی که آن‌ها را فراموش کرده‌ای، تا آن اشکالات شیخ پیش بیاید. از نظر مخاطب طبیعی المکلف قرار می‌دهیم. پس آن اشکال پیش نمی‌آید. از آن‌طرف برای این‌که خطاب را واحد کنیم؛ دوتا خطاب لازم نباشد متعلق این خطاب را، یعنی متعلق این امر را، این وجوب را جامع بین این حصص قرار می‌دهیم. حصّه‌ای که مال متذکرین است و حصّه‌ای که مال ناسین است. همانند این‌که صلاتی که متعلق امر قرار می‌گیرد در اطلاقات صلاة؛ جامع بین صلاة مسافر و صلاة حاضر و صلاة خائف و صلاة غرقا و همه‌ی این‌ها که خیلی با هم تفاوت می‌کند هست. «و لا یلزم منه جواز اقتصار المتذکر على الاقل، لأنّه جامع بین الصلاة الناقصة المقرونة بالنسیان» آن حصّه این‌جوری ملاحظه شده؛ مقرون به نسیان است. «و الصلاة التامة»،

س: این را حاج آقا؛ دلیل را چه می‌دانید؟

ج: کما این‌که وقتی می‌گوید صلِّ، یا أیها الناس صلُّوا؛ معنایش این نیست که حاضر می‌تواند دو رکعت بخواند. یا مسافر می‌تواند چهار رکعت بخواند.

س: این اصل وجوب را می‌خواهد بگوید؟

ج: وجوب بله، این وجوبِ خورده به این ...

س: در بیان مقام نیست یعنی

ج: در مقام بیان هم باشد؛ اشکالی ندارد ولی خصوصیاتش را با یک جور دیگر شرح می‌دهد. حالا اجازه بدهید من این سوال هم تمام بشود این‌جا، بعد ایشان می‌فرماید: «کما لا یلزم منه عدم امکان الوصول الى الناسی»، از این بیانی که گفتیم. عدم امکان وصول به ناسی دیگر از بین می‌رود که آشیخ می‌فرمود نمی‌شود به ناسی واصل بشود. «لان موضوع التکلیف هو طبیعی المکلف، غایة ما فی الأمر انّ الناسی یرى نفسه آتیاً بأفضل الحصتین» او خیال نمی‌کند که متذکر نیست، خیال می‌کند چی و.... این فرمایش ایشان.

خب این فرمایش یک نقطه ابهامی دارد که این جامع چه جوری تصور می‌شود؟ از آن طرف می‌خواهیم بگوییم مقرون به حالت نسیان باشد حصّه‌اش، چه جوری مقرونش کنیم که آن اشکالِ برنگردد؟ این عبارت شهید صدر از این جهت ابهام دارد که چه جوری بشود.

محقق شهید اصفهانی، محقق علماء، (دماء العلماء، در مداد العلماء افضل من دماء الشهداء)، محقق اصفهانی قدس سره در نهایة الدرایه یک تصویری کرده که به نظر می‌آید این فرمایشات این بزرگانی که می‌گویند ما با یک تکلیف می‌توانیم؛ درحقیقت بازگشتش به همان فرمایش محقق اصفهانی باشد. محقق اصفهانی فرموده است که مخاطب عامة المکلفین است ولی مثلاً در مثل صلاة، غیر ارکان؛ همه‌ی آن‌ها مقیداً به یک قیدی جزء قرار داده شده و امر روی آن‌ها آمده، مثلاً می‌گوید که چی؟ «القرائة الملتفتة الیها» و اجزائش هم همین‌جوری «السورة ملتفتة الیها»... همین‌جور، همین‌جور، بقیه همه همین‌جور؛ یعنی این تار و پود این نماز تشکیل نشده از ذات قرائت، از ذات ذکر سجده، از ذات تشهد، از ذات ...، نه، که توی آن کلمات گفته می‌شود و آن‌ها این‌جوری تصور می‌کردند. بلکه به این شکل است. صلاة یعنی آن ارکان به اضافه چی؟

س: اجزاء مشروط به التفات،

ج: مشروط به التفات، مقید به التفات، این است. خب وقتی این‌طور شد خیلی راه حل درست چیزی می‌شود. به قول ایشان می‌فرماید که وقتی این‌طوری گفت؛ هر کسی متذکر بود و ملتفتٌ الیها بود؛ هر چیزی را ملتفت بود می‌آورد. هر کسی هم هر چیزی را فراموش کرده بود؛ نبود ملتفتٌ الیهای آن نیست نمی‌آورد. او واقعاً به تکلیفش دارد عمل می‌کند، او هم واقعاً به تکلیفش عمل می‌کند. چه آن‌که جزء است این قید را دارد دیگه، اگر یادت رفته پس اصلاً آن جزء نیست. چون....

س: خطاب به آن التفاتی...

ج: نه خطابش

س: شرطش

س: نه، خود موضوع همین است

ج: موضوع همین است اصلاً

س: همین دیگه، موضوع مخاطب همین است دیگه

ج: اجزاء صلاة عبارت است از ...، اجزاء صلاة را بشمار؛ چیه؟ نباید بگویی قرائت است. باید بگویی قرائت ملتفت الیها، تشهد ملتفت الیها، سلام ملتفت الیه، همین‌جور، همه چیزها غیر از ارکان، همه با این قید هستند

س: با یک خطاب واحد است این‌ها؟

ج: با خطاب واحد است دیگه، بله

س: نه، یعنی آن سایر خطابات درواقع

ج: سایر هم نمی‌خواهد. گفته چی؟

س: تبیین این‌ها چه جوری است پس؟

ج: حالا این تبیین که می‌کند دیگه، حالا شما مثل بقیه می‌گوید صلّوا، آن اجزائش را چه جور تبیین می‌کند؟ چه این حرف را بزنی چه این حرف را نزنی. یا أیها الناس صلّوا، خب صلاة چیه؟

س: یعنی از باب ارشادیّت ...

ج: خب بله دیگه، آن‌ها اجزاء ارشادی می‌شود دیگه، ما می‌گوییم از ادله می‌توانیم؛ یعنی راه حل داریم؛ می‌گوییم وجود می‌شود.

س: یعنی آن دوتایی که می‌گفت دوتای مولوی بود؟

ج: بله

س: همین‌ها توی متعدد هست

ج: بله، عیب ندارد، بله، بعد می‌آید که چی؟ به ادله می‌آید می‌گوید؛ همان‌طور که در صلاة فرموده لا تعاد الصلاة؛ ما از این می‌فهمیم که این شکل؛ می‌خواهیم ببینیم خطاب، حرف این است؛ بحث این است درحقیقت؛ می‌شود یک کاری کرد

س: که نهایت با یک خطاب

ج: که با یک خطاب بتوانیم همه‌ی ناس را مخاطب قرار بدهیم. این فایده را هم بگیریم که هم متذکرین و هم غافلین و ناسین و ساهین و این‌ها؛ به این شکل، این قابل تصویر است. البته در مقام اثبات و در مقام بیان مولا حالا چه جوری باید بگوید؛‌

س: باز هم تعدد خطاب یعنی داریم؟

ج: نه، تعدد خطاب تکلیفی نداریم. ارشاد را همه جا داریم دیگه، همه‌ی مرکبات به یک شکلی یا باید همان موقع که امر را دارد می‌آورد اول این‌ها را ردیف کند بگوید إیتوا بهذا؛ یا نه، خب یک عنوانی می‌گوید. بعد این عنوان را توی عبارت دیگرش تشریح می‌کند.

س: یعنی آن تعدد خطابی که آن‌ها می‌گفتند....

ج: آن‌ها تکلیفی بود. می‌گفتند دوتا خطاب تکلیفی بود فلذا باید مثلاً حالا آن اشکال‌هایی که در ضمن می‌کردند می‌گفت کدام خطاب را باید قصد کرد؟ امتثال کدام را؟ این اصلاً تکلیفی نیست. ارشاد است. این خصوصیات بقیه‌اش.

خب، این بیان شهید، بیان آقای اصفهانی قدس سره، شیخنا الاصفهانی قدس سره که با این‌که آقای خوئی هم شاگرد ایشان بوده؛ اصول می‌رفته؛ نمی‌دانم چرا این را توجه نفرمودند که بیاورند در مثلاً... حالا شاید خیلی نگاه نمی‌کردند به این چیزها مثل آقای تبریزی رحمة الله علیه؛ آن اوائلی که آمده بودند تا عده‌ای از سال‌ها می‌گفتند این حاشیه را ندارم، اصلاً ندارم و نگاه نمی‌کردند. تا بعداً که هی به ایشان اصرار و این گفت و آن گفت؛ دیگه حالا نگاه می‌کردند؛ بعد خیلی عقائدشان عوض شد و آن چیزهایی که آن موقع می‌گفتند به واسطه...، بعداً من ...، آن‌موقع که ما می‌رفتیم که همان‌ها بود ولی بعداً که دیگه دیدم حالا این‌ها که چاپ شده بعضی موارد همین است که محقق اصفهانی می‌گوید قبول کردند.

گاهی یک بزرگی در اثر یک حالا تهمتی که به او زده می‌شود یا یک خیال بی‌جایی که می‌شود که این حرف‌هایش فلسفی است، به درد اصول نمی‌خورد و فلان؛ این توی ذهن‌ها این می‌شود. می‌گوید آقا این اصولش فلسفه است، به درد نمی‌خورد و حال این‌که این‌جور نیست. حالا یک جاهایی ایشان حرف‌های فلسفی زده ولی این‌که هر جا حرف زده باشد براساس فلسفه باشد این‌ها نیست. خب، این اگر ما اشراب... به این آقایان بگوییم این‌جور، این‌جور که ایشان فرموده آن‌وقت آن ابهام برطرف می‌شود. اصل اول این مطلب که حالا که این‌جوری تصویر بکنیم من در کلام شیخنا الاستاد قدس سره در تسدید الاصول دیدم که به نظرم کلام زیبایی آمد. بعد که دیشب مراجعه کردم به نهایة الدرایه، این نهایة‌الدرایه من هم رفته بود زیر آن کتاب‌ها؛ نمی‌دانستم کجاست این جلدش؛ تا حالا بالاخره پیدا شد بله، دیدم اصل حرف مال محقق اصفهانی قدس سره هست و (البته ایشان نام نبرد، ایشان البته آدمی نبود که اگر از کسی مطلبی را گرفته باشد به عنوان خودش ذکر بکند. معلوم می‌شود توارد فکرین در این‌جا بوده، همان‌طور که نقل کردند بعض از تلامذه آیت‌الله بروجردی قدس سره؛ گاهی حرف‌هایی که ایشان می‌زد مطابق بود با حرف‌های محقق اصفهانی، بعد خدمت ایشان می‌گویند آقا؛ شما از آقای اصفهانی ...؟ می‌گوید من خبر ندارم آقای اصفهانی، حاشیه ایشان را من ندارم. توارد فکر بوده گاهی.

خب، ایشان فرموده است که «فاعلم: أنه یمکن أن یقال فی دفع إشکال الاستحالة بنحو لا ینافی ما وصل إلینا من الأدلة: إن ما عدا الأجزاء الارکانیة یمکن أن یکون متقیدا بالالتفات إلیه، بأن یکون الدخیل فى الغرض الجزء الذی التفت إلیه المکلف بطبعه، لا الجزء عن التفاتٍ، کالصلاة عن طهارة حتى یجب تحصیله بقیده». نه آن‌که؛ این هم نکته‌ای است. آن‌که بطبعه به آن ملتفت هستی نه اینِ التفاتی که باید بروی دنبالش التفات پیدا بکنی «بل القید سنخٌ قیّد بوجوده بطبعه و من باب الاتفاق»، یا این‌جوری بگوییم که پس این‌جور جزئی حامل مصلحت است «أو یکون الجزء بذاته دخیلاً فی الغرض، لکنه لا مصلحة فی الالزام به، إلا إذا التفت إلیه»، الزام را جزء واجب قرار دادنش؛ آن وقت ولو این‌که خودش، خود ذات قرائت، خود ذات اذکار و تشهد و امثال ذلک؛ خود این حامل آن مصلحت هست. مصلحت صلاتیه است. اما گاهی بخواهیم عبد را ایصال کنیم به آن مصلحت در هر ظرفی؛ با یک مزاحماتی گاهی ولو برمی‌خورد. مصلحت این است که آن‌وقت به او بگوییم برو این مصلحت را...، فلذا قید التفات به آن زده می‌شود. «لکنه لا مصلحة فی الالزام به، إلا إذا التفت إلیه، و على أی حال» حالا چه آن‌جور چه این‌جور بگوییم «فلا جزئیة إلا لذات الجزء الملتفت إلیه». فالتکلیف بنحو القضیة الحقیقیة متعلق بالمکلف بالاضافة إلى کل جزء من الأجزاء المعلومة بالأدلة مع الالتفات إلیه. فمن التفت إلى الجمیع فهو مأمورٌ واقعاً بالجمیع. و من التفت إلى البعض فهو واقعاً مأمورٌ بالبعض. و لیس فی أخذ الالتفات الى ذات الجزء محذور أخذ النسیان»، چون می‌گوید من التفت آن‌ها...، خب این الان خودش را ملتفت به این‌ها می‌داند ولو این‌که خیال هم می‌کند ملتفت به همه است.

س: تا جایی که اکثر اجزاء نباشند درست است؟

ج: بله؟

س: تا جایی که اکثر اجزاء نباشند، اگر انسان به اکثر اجزاء نسیان پیدا کند باز هم این حرف هست؟

ج: آره.

س: دیگه صدق اسم صلاة دیگر نمی‌خواند آن موقع ...

ج: چرا ..

س: یک رکوع فقط این فرضاً یادش هست، این‌که دیگر صدق اسم صلاة نمی‌کند ...

ج: این‌ دیگر حالا یک فرض ...

س: نه نه کلاً آخر این‌که توی ...؟ گفته می‌شود دیگر که اگر که ما اکثر ...

ج: ارکان چون فرض این است که ارکان را ...

س: خب باشد ارکان هم باشد ...

ج: نه دیگر نه آن نه، ارکان چون مقید نیست به التفات ...

س: می‌دانم نه به غیر ارکان، فقط ارکان ...

ج: آره ‌آره ارکان ملتزم است ...

س: نه اگر صدق اسم صلاة نکند چی؟

ج: به ارکان صدق، بنابر این‌که برای اعم وضع شده دیگر، صلاة برای اعم وضع شده ...

س: یعنی بر آن مبنایی که ...؟ که ارکان است دیگر.

ج: بله بله.

خب بعد می‌فرمایند که.... تا حالا دیگر بقیه‌ی کلام‌شان راجع به مقام بعد است که حالا با توجه به این و مع معقولیة «کما لا یلزم منه سائر المحاذیر الواردة على سائر الأجوبة. و مع معقولیّة هذا الاحتمال لا قطع بالأمر الواقعی بالتّمام بالإضافة إلى النّاسی حتّى یکون الشّکّ فیه راجعاً إلى سقوطه بإتیان ما عدا المنسی لحصول ملاکه به، بل لا شکّ فی أصل تعلّق التّکلیف به مع الالتفات إلیه» که حالا این فعلً ما در صدد این نیستیم چون بعد مطرح می‌کنند آقای خوئی قدس‌سره، فعلاً در تصویر هستیم که حالا بعد باید چه بگوییم؟ برائت جاری می‌شود نمی‌شود این‌ها این بحث بعدی است که حالا ایشان.... خب این ...

س: حاج آقا تنصیص به واقع بودن ایشان آورد؟

ج: بله دیگر ایشان فرمود که ....

س: بجعل تکلیف بالاضافة الی ...

ج: بله دیگر روشن است که یک تکلیف بیشتر نیست دیگر ..

س: چرا؟

ج: چون ببینید چون تکلیف می‌گویند که صلّ، حرف این‌ها این است که این صلاة را از چی تشکیل داده؟ این مرکب اختراعی خودش را از چی تشکیل داده؟ از ارکان و بقیه‌ی مقید بالتفات الیها ...

س: این درست است ...

ج: خب تمام، همین پس دیگر دوتا همین را می‌خواهد که ...

س: ...؟ نه فی عالم ثبوت ...

ج: ما تصویر ثبوتی داریم می‌کنیم می‌خواهیم ...

س: آهان تصویر ثبوتی درست است، حالا ما می‌خواهیم ببینیم این‌که می‌خواهد شارع جعل و بعث برای ناسی ایجاد کند و شبهه‌ی آقای شیخ را جواب بدهد که شبهه‌ی شیخ این بود که بعث ناسی لا یمکن، این بعث ناسی لا یمکن را ما چه با جعلین مثل آخوند جواب بدهیم چه به جعل واحد آقای صدر جواب بدهیم مَرّدّ این فرمایش می‌خواهم عرض کنم ایشان ممکن است همان حرف استادش را دارد توضیح می‌دهد ...

ج: استادش؟

س: استادش که آقای آخوند باشد، آخوند هم داشت همین را می‌گفت ...

ج: نه حالا ...

س: آخوند هم می‌گفت که یک تکلیف به عامه داریم که مطلق هست، به ارکان داریم برای عامه که مطلق است، یعنی مقید به ذکر و نسیان نیست. یک تکلیف هم به سایر اجزاء داریم که آن مقید به چی هست؟ به ذکر هست ....

ج: هان اشکال این است، نه ...

س: خب ایشان هم دارد همین را می‌گوید منتها ایشان به جعل واحد ممکن است بگوید ایشان بجعلین بگوید ...

ج: نه آهان ببینید ایشان حرفش این است؛ حرفش این است که ما به همه‌ یک تکلیف به صلاة داریم ولی برای همه شارع چه‌کار کرده؟ برای همه غیر از ارکان را برای همه این قید را به آن زده، همین ...

س: بله ایشان هم همین را می‌گوید ...

ج: نه پس دوتا تکلیف نیست  .....

س: دوتا تکلیف نیست دیگر یک تکلیف می‌شود ...

ج: یک تکلف ....

س: نه دوتا تکلف متمم جعل است به تعبیر خود آقای چیز هم دارد می‌گوید به نحو متمم جعل است ...

س: متمم جعل ...

س: ...؟ کما این‌که مسلک آقای نائینی هم می‌گوید متمم جعل است، حرف آقای صدر است ...

ج: متمم جعل نمی‌خواهد ...

س: نه ...

س: جعل تمام است این‌جا آن شرحش هست ...

س: آقا ما که نمی‌توانیم بگوییم استحاله دارد متمم جعل که. یکی ممکن است بگوید من علی نحو تبیین و شرح می‌بینم، این را دیگر ارشاد می‌بینم، توضیح می‌بینم، یکی می‌گوید نه آقا من یک تکلیف اول می‌آورم روی ارکان، یک تکلیف دیگر هم می‌آورم برای سائر که این جمع‌اش می‌شود واجب صلاة، ماهیت صلاتیه را تشکیل می‌دهد من به دوتا جعل ...

ج: نه آخر اگر ...

س: این استحاله‌اش چی هست؟

ج: استحاله‌اش همان است که آقای صدر گفت، گفت آن امر اولی که روی ارکان می‌آوری نسبت به تقیّدش به بقیه چیست؟ یا مهمل است یا مطلق است یا مقید است چه جوری است؟ آن اشکال آقای صدر وارد می‌شود. اما این‌جا این است که آقا ما اصلاً دوتا امر نداریم....

س: آن اشکال آقای صدر را اولاً قبول نکردیم ...

ج: آقا ببینید آقای عزیز ...

س: ثانیاً آقای صدر خودشان توی یک جا اشکال می‌کنند توی یک جای دیگر می‌‌گویند اصل رجوع کن الی الخطاب الواحد الذی ذکرناه یعنی می‌گوید حرف آقای آخوند بنابر حالت سوم که بگوییم مقید به ذاکرین است مطلق است ...

ج: حالا می‌گویم راجع به آن حرفی خواهم زد.

ببینید پس این تصویر خیلی تصویر زیبایی است که می‌‌گوییم مخترعات مرکبه به این شکل ترکیبش هست که شارع موضوعی که تصور می‌کند بعد امر می‌آورد روی آن عبارت است از این ارکان و آن‌‌ها ملتفتٌ‌الیها، هر قیدی، پس واجب هم التفاتی است اما قید ملتفتٌ‌الیها را دارد، هر کدام آن را فراموش کردی یادت نبود دیگر اصلاً جزء نیست. هرکدام را هم فراموش نکردی..... آن بی‌نظمی‌ای که می‌گفتیم چه‌جوری بیاید آخر بگوید؟ یکی این را فراموش می‌کند، یکی، یک دفعه این خودش این را فراموش می‌کند، یک دفعه آن یکی را فراموش می‌کنید، خب این چه‌جوری می‌شود آخر سر.

س: این‌جا این راحت می‌شود ...

ج: راحت می‌شود دیگر. به این شکل چیز می‌کند.

خب پس از این معلوم شد آن حصر آقای صدر در مقام اشکال به آقای آخوند، آن حصر هم تمام نیست، چون آقای صدر چی فرمود؟ آقای صدر فرمود.... اصل اشکال آقای صدر درست است ولی ببینید فرمود که: «اذ نلاحظ علی ذلک أنّ الأقلّ فی الخطاب الأوّل هل هو مقیّد بالزائد، أو مطلقٌ من ناحیته» یعنی من ناحیة زائد «أو مقیّدٌ بلحاظ المتذکّر و مطلق بلحاظ الناسی، أو مهملٌ‌؟ و الأوّل خلف؛ إذ معناه عدم کون الناسی مکلّفاً بالأقلّ‌» چون اقل مقید به آن است، این هم که فراموش کرده، پس آن نمازی که این می‌آورد آن نمازی نیست که امر دارد. «و الثانی کذلک» که دوم بود «مطلقٌ من ناحیته»، چون آن هم خلف فرض است، چون لازمه‌اش این است که بگوییم متذکر هم تکلیفش همین است منتها یک تکلیف دیگر هم بگو دارد، و حال این‌که فرض‌مان این است که متذکر تکلیفش این نیست. «و الثالث رجوعٌ إلى الخطاب الواحد الذی ذکرناه، و معه لا حاجة إلى افتراض خطاب آخر یخصّ المتذکّر و الرابع غیر معقول؛ لأنّ التقابل بین الإطلاق و التقیید فی عالم الجعل تقابل السلب و الإیجاب، فلا یمکن انتفاؤهما معاً» که مهمل است، نه مطلق است نه مقید است. این نمی‌شود. خب آن‌که شما ذکر کردی این‌جا تفصیل می‌کند آن‌که آن‌جا ذکر می‌کردید چه‌جوری می‌شود. یعنی می‌گوییم گفته مولا صلوا به خطاب مکلفین کرده منتها برای ناسین آن، این طائفه مقید نکرده به بقیه، توی دلش، برای متذکرین مقید کرده به بقیه. آقای به خدمت شما عرض شود که اصفهانی می‌گوید برای همه مقید کردیم، دوتا نیست برای یک عده مطلق باشد برای یک عده مقید باشد، برای همه مقید است اما به چی؟ به جزء ملتفتٌ‌الیه، به این مقید است. این‌‌که فراموش کرده در عمل این جزء را ندارد. پس این هم یک حالت شده که توی کلام شهید صدر نیامد.

س: مقید به چی؟ یک لحظه ...

ج: همه را، یعنی یک این‌جور، دوتا حصه نشد، توی عمل دوجور تحقق و جلوه‌ی خارجی پیدا می‌کند ....

س: می‌دانم می‌دانم توی عمل آن ...

ج: ولی آقای صدر می‌گوید چی؟ در مقام جعل دو جور است، ببینید خوب دقت کنید، ببینید آقای صدر می‌گوید توی مقام، یعنی همان‌طور که وقتی می‌گوید صلّوا این صلّ را نسبت به حاضر چهار رکعتی دیده، نسبت به مسافر دو رکعتی دیده، این‌جوری دیده. پس آن‌که از این، این جامع را درست است امر به آن می‌کند ولی این جامع این‌ها نسبت به آن‌ها یک قیدی دارد که دو به اضافه‌ی دو دیگر، برای این‌ها دو به اضافه‌ی دو دیگر نه، به شرط لای از دو دیده. این‌جوری تصویر کرده آقای ...

س: این بیان روان‌تر است ...

ج: اما بیان ایشان این است که نه برای همه مقید کرده، منتها به یک قیدی که توی عمل توی خارج قهراً برای آن‌ها آن مصداق می‌شود برای این‌ها این مصداق می‌شود.

س: ببخشید حاج آقا این‌جا یک خلطی شده بین تقیید. ما دوتا تعلق تقیید داریم دوتا داریم، یکی تقیّد تقیید به قید زائد، این زائد مراد عمل زائد و اجزاء غیر رکنیه باشد کما این‌‌که آقای صدر دارد این را می‌گوید، چون که می‌‌گوید ...

ج: آره آ‌ره.

س: آهان این حرف آقای صدر است. آن قید و تعلق قیدی که شما در حرف آقای اصفهانی می‌زنید قید التفات برای وجوب اکثر  است. پس دوتا تقیید ما این‌جا ممکن است حالا خلط نشود. این‌که این‌جا  دارد شهید صدر  می‌گوید ...

ج: نه آقای عزیز نه ...

س: ایشان می‌گوید تقید است، آقا این است دیگر، خب الان شما فرمودید ...؟ بله الان می‌گویید نه؟

ج: نه نه، بگذارید من توضیح بدهم ...

س: تقید به زائد ...

ج: توضیح توجه کنید. زائد، ارکان مقید به زائد می‌شود اما زائدی که این قید را دارد. پس امر فقط این‌جور نیست که برای ارکان باشد، نه، ارکان با زائد. اما زائد را آقای صدر این‌جور می‌بیند ذات آن‌ها می‌بیند برای کی؟

س: برای ذاکرین

ج: برای ذاکرین، خب برای ذاکرین ...

س: بله این هم همین حرف ایشان است....

ج: نه نه

س: شهید صدر هم همین را می‌گوید، شهید صدر هم می‌گوید مقید به زائد است برای ذاکرین، مطلق است نسبت به زائد برای ناسی ...

ج: آره احسنت، ولی حرف ‌آقای اصفهانی این نیست ...

س: پس چیست؟

ج: حرف آقای اصفهانی این است که به همه مقید است ...

س: عجیب است! برای همه مقید است پس ناسی عملش می‌شود باطل؟

ج: نه آقای عزیز ...

س: برای همه مقید و زائد است یعنی این....

ج: نه چون قید ملتفتٌ‌الیه، وقتی آن جزء است که التفات به آن داشته باشی ...

س: پس به ذات همین شرط برای همه مقید نیست ...

ج: خطاب‌مان واحد است ...

س: خطاب واحد باشد، آقا ....

ج: نه این‌که دو حصه دیدیم، من عملاً این‌جوری می‌شود ...

س: آقا حرف شما کوسه ریش پهن است، از یک طرف می‌گویی برای همه حتی ناسی مقید است وجوب صلاة ....

ج: بله بله به همه مقید است بله ...

س: خیلی خب عیب ندارد مقید است اما اگر می‌گویی برای همه مقید است از یک طرف ناسی هم باید بیاورد ...

ج: نه ...

س: نه چون قیدش قید ...

س: اما اجاز بدهید، بعدش می‌گویید که نه این قیدِ قید دارد خودش، قیدش همین است که باید ذاکر باشد؛ خب از این قیدِ قیددار می‌فهمیم که پس مقید المقید هم قید دارد، پس از این نمی‌فهمیم. مقید المقید یعنی چه آن ارکانی که مقید شده است به سایر اجزاء غیر رکنیه که سایر اجزاء غیر رکنیه مقید به چی شده؟ به ذکر شده؛ پس مقید المقید مقیدٌ بالذکر، این است، قیاس مساوات است. آقا رکن من مقید شده به ‌آوردن غیر رکنی که این غیر رکن قیدش این است که  ذکر را داشته باشد، پس نمی‌توانیم از اول بگوییم مقید المقید که همان رکن باشد ...

ج: مطلق نیست دیگر ..

س: نه برای همه مطلق نیست دیگر ....

ج: برای همه مقید است، اما در عین حال چون قید التفات را دارد در مقام تحقق آن ناسی به هر مقداری که متذکره می‌آورد واقعاً به مصداق همان است ...

س: حقیقتاً مصداقش است، نه این‌که توهمی باشد.

ج: مصداق است بدون هیچی. آن هم که همه را یادش هست آن مصداقش هست ولی این به این شکل است. خب فلذاست که این تصوری است جدا یک مقداری و ایشان این‌جوری تصور کرده و تصور بسیار ...

س: پس این می‌شود چهارم درواقع؟

ج: آره می‌شود بگوییم چهارم اگر که این هم خودش یک تصویری است که ایشان فرمودند.

س: این اشکال ما را نفرمودید این الثالث توی این‌جا می‌گویید که توی بحوث می‌گوید رجوع الی خطاب الواحد ...؟ ذکرناه؟

ج: بله بله

س: می‌گوید همان حرف ما هست پس؟ که شما دیروز هم همین را فرمودید ...

ج: بله بله

س: اما توی بحوث ایشان اشکال می‌کند اصلاً، ایشان نمی‌گوید رجوع به حرف ما هست، می‌گوید این حرف «و الثالث معناه وجود خطاب بالأقل مطلقا مخصوص بالناسی و خطاب بالأکثر مخصوص بالذاکر و هذا رجوع إلى مشکلة جعل خطاب للناسی» که «لا یمکن ان یصل الیه». ایشان توی بحوث می‌گوید این حرف یعنی همان مردّ اشکال توی این‌جا می‌گوید این ...

ج: حالا بله، ببینید نه نه، اولاً ایشان وقتی که حلقات را می‌نوشتند، بحوث را، یعنی حالا آن‌وقت که چاپ نشده بوده این بحوث، دفترهای آقای شاهرودی را گرفته، فلذا بعضی جاها هست که اصلاً‌ عین عبارات آن‌جا هست. بعد بعضی جاها تصحیح است در نظرشان یعنی اشکال آن‌جا در نظر شریفش رفع شده و یک‌جور دیگر تقریر می‌کند فلذاست که گاهی نظری که در حلقات می‌گوید اتم است و اکمل است از آن‌‌چه که در بحوث فرموده ...

س: البته بحوث مختار است، حلقات مختار نیست ...

ج: بله ولی این‌جور نیست که هیچ‌جای آن مختارش نباشد، اولش فرموده این‌جور نیست که همه‌جا مختارش نباشد ...

س: الان جواب بحوث را چی می‌گویید؟

ج: نه دیگر این‌جوری که داریم تصویر می‌کنیم اصلاً آن اشکال دوتا نیست ...

س: نه نمی‌گوییم دوتا هست، ایشان می‌گوید اگر دوتا باشد رجوع به اشکال این است که نسبت ناسی ...

ج: اگر دوتا باشد ولی نمی‌گوییم دوتا هست که ...

س: آقا فرض آقای ‌آخوند که دوتا هست را دارد اشکال می‌کند ...

ج: بله دیگر...

س: دیگر فرض دوتا بودن این رجوع به آن اشکال است پس دوتا خطاب دارد یکی‌اش مطلق است یکی‌اش مقید است به این رجوع به آن اشکال قبلی است ...

ج: نه درست است، ببینید دارد شقوق را بیان می‌کند، به آقای آخوند اشکالش چیست؟ اشکالش به آقای آخوند این است که شما که می‌گویید یک خطاب به آن است یک خطاب به این است ما آن خطاب اول را محاسبه می‌کنیم؛ خطاب اول اگر بخواهی بگویی مهمل است که نمی‌شود، بخواهی بگویی مقید است به ذات آن‌ها، اگر مقید است به ذات آن بقیه پس بنابراین لازمه‌اش این است که ناسی اصلاً عملش باطل باشد بقیه را نیاورده دیگر. اگر بخواهی بگویی که مقید به ذات آن‌ها مطلق است خب مشکله‌اش این است که پس متذکر هم اگر رفت آورد بله امتثال آن امر اول را کرده. اگر بخواهید بگویید که نه، بخواهید این‌جوری بگویید، بگویید آقا یک تکلیف بیشتر، این تکلیفِ همان تکلیف اولِ‌ این‌جوری است، می‌گوید خب اگر این‌جوری است دیگر دومی جا برای آن نمی‌ماند که شما می‌گویی تکلیف دومیِ. تو همان تکلیف اول برمی‌گردی به حرف ما که گفتیم با یک تکلیف می‌شود کار را تمام کرد. اما حالا تصویر این‌جا این است چه‌جوری کار را تمام می‌کنیم؟ می‌گوییم وقتی گفته یا ایها الناس صلوا، این صلاة را نسبت به ذاکرین مقیداً به بقیه اجزاء دیده، ارکان مقیداً به بقیه‌ی اجزاء، برای ناسین ارکان مقید است به آن‌هایی که فراموش نکرده، پس دو جور می‌شود. فرمایش محقق اصفهانی این‌جور نیست، این است که اصلاً برای تمام آدم‌ها آمده گفته ارکان به‌اضافه‌ی مقیداً به یک زائد، آن زائد چیست؟ الاجزاء ملتفتٌ‌ الیها، هر جزء ملتفتٌ‌ الیها، قرائت ملتفتٌ‌ الیها، سوره‌ی ملتفتٌ ‌الیها، صلوات‌ ملتفتٌ‌ الیها، ذکر ملتفتٌ‌ الیها این‌ها، این‌ها تاروپود نماز هستند، هرکسی هرچیزی‌اش را فراموش کرد واقعاً دیگر آن جزء نیست چون  ملتفتٌ‌ الیها نیست، پس نمازش واقعاً واجد کل شرط است، چون آن‌ها برای این آن ملتفتٌ ‌الیها نیست پس واقعاً جزء نیست به این شکل. پس بنابراین می‌شود یک تکلیف کرد که این تکلیف هم ذاکرین را بگیرد هم غافلین را بگیرد هم ساهین را بگیرد هم ناسین را بگیرد، یک تکلیف باشد اما... و همه هم قصد یک امر را می‌کنند. این‌جور نیست که ناسی امرش با ذاکر فرق بکند، ناسی باید یک چیز دیگر قصد بکند یک امر دیگر را، امتثال یک امر دیگر را، ذاکر امتثال یک امر دیگری را بخواهد قصد بکند نه، یک امر بیشتر نیست، این امر هم روی این مجموعه رفته به این شکل است، همه‌ی این‌ها هم مصداق همین واقع می‌شود و همه‌شان هم قصد یک امر را می‌کنند. چون یکی از مشکلاتی که این‌جا وجود دارد این است که ‌آقا دوتا امر که می‌کنی  این قصد کی را می‌کند؟ این اگر خودش و ذاکر می‌رود قصد او می‌کند با این‌که واقعاً‌ ذاکر نیست، پس بنابراین دارد امتثال امری را قصد می‌کند که متوجه این نیست. این یکی از اشکالاتی است که به دو امر توی اذهان علماء ...

س: به بیان آقای اصفهانی وارد نیست ...

ج: درست؟ توی  اذهان علماء این بود که این خودش را ذاکر دارد حساب می‌کند، پس بنابراین امر ذاکرین را قصد می‌کند و حال این‌که ساهی است، ناسی است، یک امر آخری دارد به قول شما. آن را آن‌که امرش هست لم یقصده، آن‌که قصده، لیس امرا له. این یک مشکلی است که برای آن هست، این حل می‌شود. این‌جور که آقای اصفهانی تصویر کردند حل می‌شود و هیچ مشکلی هم ندارد. این پس بنابراین ما می‌گوییم آن‌جایی که به امر واحد می‌خواهیم حل بکنیم خودش دارای یک تصاویری ممکن است باشد. به امر واحد چه‌جوری حل بکنیم؟ یک‌جور این‌جوری است که ایشان فرموده است مطلق و مقید بشود، یک‌جور آقای اصفهانی فرموده همه مقید هستند منتها به این شکل مقید هستند. خب حالا و للکلام تتمة ان‌شاءالله ما با جناب آقای .....

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین.

Parameter:17900!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 10
تعداد بازدید روز : 846
تعداد بازدید دیروز :1133
تعداد بازدید ماه جاری : 2104
تعداد کل بازدید کنندگان : 790405