21 مرداد 1402 | 26 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

طهارت- جلسه 105

دانلود متن:
دانلود صوت:

بسمه تعالی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

ادامه‌ی بحث در تعریف مفهوم حیوان جلّال:

تنبیهات:

تنبیه اول:

تنبیه اول این هست که قد یقال که ما دو طائفه از اخبار داریم که ممکن است از آن دو طائفه اخبار استفاده شود مدت تغذیه جلاّل چون ما به حسب آن روایت گفتیم که مدتی تعیین نشده، ملاکش این است که عرفاً گفته بشود غذاءها عذرة. حالا دو طایفه از اخبار وجود دارد که قد یقال که از این دو طائفه می‌توان استفاده کرد مدت خاصی را برای صدق جلاّل. حالا این دو طائفه اگر ما یدل علیه ملازم باشد با آن چه که در آن روایت بود خب تعارضی ندارند و روشن‌تر می‌شود مسأله، ولی اگر با آن تهافت داشته باشد، قهراً تعارض می‌کنند و بنابراین باید حل تعارض کرد و الا آن معیار هم محل اشکال واقع می‌شود.

آن دو طائفه اخبار؛

طایفه اول: (2:08)

طائفه أولی همان روایاتی است که در باب استبراء بعض جلالات وارد شده و قبلاً بعضی از آن‌ها را قرائت کردیم در باب 28 از ابواب اطعمه محرمه.

«بَابُ أَنَّ الْجَلَّالَةَ یَحِلُّ أَکْلُهَا وَ لَبَنُهَا وَ رُکُوبُهَا بَعْدَ الِاسْتِبْرَاءِ فَتُسْتَبْرَأُ النَّاقَةُ بِأَرْبَعِینَ یَوْماً وَ الْبَقَرَةُ بِثَلَاثِینَ أَوْ عِشْرِینَ وَ الشَّاةُ بِعَشَرَةٍ أَوْ أَرْبَعَةَ عَشَرَ أَوْ سَبْعَةٍ وَ الْبَطَّةُ بِخَمْسَةٍ أَوْ سَبْعَةٍ أَوْ سِتَّةٍ أَوْ ثَلَاثَةٍ وَ الدَّجَاجَةُ بِثَلَاثَةِ أَیَّامٍ أَوْ یَوْمٍ وَ السَّمَکَةُ بِیَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ.»[1]

این حاصل آن چیزی است که در این روایات صاحب وسائل در عنوان مطرح کردند. حالا یکی یا دو از آن روایات را هم بخوانیم که نص روایت هم خوانده شده باشد.

روایت اول:

«مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الدَّجَاجَةُ الْجَلَّالَةُ لَا یُؤْکَلُ لَحْمُهَا- حَتَّى تغتذی ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ- وَ الْبَطَّةُ الْجَلَّالَةُ بِخَمْسَةِ أَیَّامٍ- وَ الشَّاةُ الْجَلَّالَةُ عَشَرَةَ أَیَّامٍ- وَ الْبَقَرَةُ الْجَلَّالَةُ عِشْرِینَ یَوْماً- وَ النَّاقَةُ الْجَلَّالَةُ  أَرْبَعِینَ یَوْماً. »[2]

خب و همین جور روایات دیگری که در این باب و باب بعدی که باب بیست و نهم باشد یا باب قبل که بیست و هفتم باشد ممکن است ذکر شده است.

تقریب استدلال به این روایات این هست که این که در این روایات فرموده حالت جلل در این مدت مذکوره در هر یکی از این‌ها برطرف می‌شود، این اقتضاء می‌کند که حدوث جلل هم در همین مدت است. همان طور که ارتفاع و زوال جلل در این مدت است، اقتضاء می‌کند این مطلب که حدوث جلل هم به همین مدت اتفاق بیفتد. آن وقت چون در هر حیوانی به تناسب هر حیوانی یک مدتی معین شده، برای آن حیواناتی که در این روایات نامی از آن‌ها برده نشده است الغاء خصوصیت می‌شود هر حیوانی به تناسب آن. مثلاً اگر در این جا برای بقره جلاّله گفته شده است عشرین یوماً، چیزهایی که با بقره تناسب دارند از نظر هیکل و جسم و قوت و این‌ها خب آن‌ را هم می‌گوییم عشرین یوماً، مثلاً مثل این گوزن‌های قوی هیکل مثلاً‌ این‌ها هم همین عشرین یوماً. آن که برای شاة گفته شده، خب به بز و آهو و آن‌هایی که در همین ردیف‌ها هستند. بز کوهی و این‌ها تعدی می‌کنیم یعنی الغاء خصوصیت عرفی، نه این که قیاس کنیم. یعنی عرف می‌گوید خب این‌ها دیگر هم خانواده هستند حالا شارع این را نام برده، آن‌ها هم همین جور هستند. آن‌هایی هم که مثل مرغ هستند؛‌ مثل کبوتر و مثلاً فلان و این‌ها که همان شاکله‌ها را دارند، آن‌ها را هم می‌گوییم همان سه روزی که این جا ذکر شده یا هر چه ذکر شده. بنابراین درسته در این روایات فقط چند مورد ذکر شده است اما سایر موارد را هم به الغاء خصوصیت تعمیم می‌دهیم. کل حیوانٍ‌ با حیوانی که مناسب است و در این جا ذکر شده. نتیجه این می‌شود که بنابراین از نظر شرع برای حدوث جلل همان طور که برای استبرائش مدت معین شده و تحدید شده برای حدوثش هم تحدید شده که مثلاً باید بیست روز بقره عذره خوار باشد و شتر چهل روز باید عذره خوار باشد و همین طور بقیه همین جوری که در این روایات آمده. مثلاً دجاجه باید سه روز عذره‌خوار باشد تا جلاّله بشود. این استدلالی است که قد یقاله به.

سؤال: ...

جواب: نه امام که فرمودند استبرائش به این است. این مدعی و این مستدل می‌خواهد این جوری بگوید، بگوید وقتی امام فرمودند استبرائش به این می‌شود از جلل، به این مدت از جلل بیرون می‌آید، این ظاهر این است که به همین مدت هم جلل پیدا می‌شود یعنی مطهِّر با آن چیزی که موجب جلل می‌شود کأنّ باید تناسب باشد و یکی است. این فرمایشی است که ممکن است گفته بشود.

سؤال: استاد قائل این قول کیه؟

جواب: قائلش مجهول است.

اشکالات: (7:45)

سه اشکال به این مطلب وجود دارد.

اشکال اول:

اشکال اول این است که گفتند کل این روایات ضعاف است. محقق خویی فرموده کل این روایات؛ هفت هشت ده تا روایت همه ضعاف هستند. بنابراین به این‌ها نمی‌شود چیزی را اثبات کرد. ما به این روایات خود مدت استبراء را نمی‌توانیم اثبات کنیم فکیف به این مطلب. اصل مدلول مطابقی‌‌اش را که مدت استبراء باشد به خاطر ضعف این روایت نمی‌توانیم با این‌ها اثبات بکنیم فضلاً آن چیزی که حالا شما می‌فرمایید مقتضای آن مدلول مطابقی است و مدلول اولی است. این اشکال محقق خویی قدس سره هست که به این روایات فرموده نه در این بحث و به این استدلال. در استدلال به تعیین مدت.

جواب اشکال اول: (8:42)

جواب از این فرمایش این است که این چنین نیست که این روایات کلش ضعاف باشند. حالا ان شاء الله بعداً در مسأله استبراء آن جا بیان خواهیم کرد که اولاً بسیاری از این روایات در کافی هستند که علی المبنی الاقوی حجت است. مع صرف نظر از مسأله کافی هم بعض از این روایات حتی طبق نظر شریف خود آقای خویی باید گفت حجت است که خواهد آمد ان شاء الله. بنابراین اشکال اول و ایراد اول مندفع است.

اشکال دوم: (9:11)

اشکال دوم فرمایش صاحب جواهر است در جلد 36 در همان باب اطعمه و اشربه صفحه 374 که این قول و این احتمال را به بدون نام قائل و محتمل ذکر می‌کنند و جواب می‌دهند و لذا نام قائل خاصی را ایشان نبرده بلکه شاید اصلاً قائل مسلّمی هم نداشته باشد کما این که در اشکال سوم روشن می‌شود.

اشکال دوم این است که چه ملازمه‌ای بین این دو تا هست که اگر استبراء این جلاّلی که حدثت فیه الجلالة. جلالیتِ این اگر مدت استبرائش این مقدار است حدوث هم همین مقدار باید باشد. این ملازمه لا عرفیه، لا عقلیة، لا عقلائیة، لاشرعیة. دلیلی بر این ما نداریم. پس بنابراین یک توهمّی است یک استیناسی است برای شخص خاصی که بیاید بگوید حالا که مدت استبراء این مقدار است پس مدت حدوث جلالیت هم این مقدار است. و اگر ملازمه‌ای نباشد، این قیاس محض است بلکه قیاس مع الفارق است. چه بسا حدوث یک چیزی زودتر می‌شود زوالش دیرتر می‌شود یا برعکس حدوثش خیلی طول می‌کشد اما زوالش به یک اندک چیزی زائل می‌شود و از بین می‌رود کما این که در نجاسات ما می‌بینیم مطهِّرات این جوری هستند بعضی‌هایشان. پس بنابراین، این مطلب هم تمام نیست.

اشکال سوم: (10:52)

مطلب سوم و اشکال سوم که صاحب جواهر فرموده، فرموده که اثری از این مطلب در فتاوا دیده نشده، احدی را پیدا نکردیم که چنین فتوایی داده باشد. این نشان می‌دهد که احدی از فقهاء مع کونهم اهل اللسان و عرفیون با همه این خصوصیات اصلاً کسی چنین حرفی را نفهمیده از این روایات. اگر یک مطلبی بود عرفی بود، دلالت واضحی در این روایات بود، اقلاً بعضی‌ها می‌فهمیدند. خود این که هیچ فقیهی در طول تاریخ فقاهت چنین حرفی نیامده بزند و فرمایش این جوری فرموده باشد، این دلیل بر این است که این روایت دلالت ندارد. و این یک درسی است برای ماها. اگر ما یک وقتی از یک آیه‌ای،‌ از یک روایتی یک مطلبی به ذهن‌مان آمد که دیدیم احد الناسی نگفته این جا نباید بشاشت وجه پیدا کنیم که عجب ما مخترع هستیم و مُبدء هستیم، بله مبدع ممکن است باشیم ولی مبدء نه. این معلوم می‌شود که اگر یک مطلب ظاهری است چطور در طول تاریخ همه این نظار مهم و با دقت و عرفی از این‌ها هیچ کس به ذهنش نیامده. حالا این آقا در قرن بیستم مثلاً اتم شکافی کرده و این به ذهنش آمده. این دلیل، همین دلیل بر عدم درستی است. همین دلیل بر این است که درست نیست و باید خودش را متهم بکند که من دارم کج می‌فهمم. این در فقه خیلی مهم است،‌ در نصوص شرعیه خیلی مهم است که انسان در این مواردی که می‌بیند حتی آن مواردی که قائل کم دارد. آن جاها هم باید انسان باز بیشتر دقت بکند. نمی‌خواهم بگویم دیگر باید تابع مشهور بود این نیست. یا همه جا مکررا باید احتیاط کرد و مطالب را حل نکرد. به قول استاد می‌فرمود احتیاط عصای پیرزنان است یعنی قوت علمی ندارد، چه ندارد هی...، خب اگر قوت داشت خب حل می‌کرد مسأله‌ را. ولی مقصود این است که باید وقتی مشهور فقهاء در جایی که صغرایش مسلّم باشد یعنی مشهور باشد واقعاً، مخالفت کردند این معلوم می‌شود یک وجهی دارد و الا ... یعنی انسان حدس می‌زند حدساً ظنیاً قویاً که همه این‌ها بالاخره چه... حالا این جا صاحب جواهر می‌فرماید ما احدی را ندیدیم چنین فتوایی داده باشد.

سؤال: استاد در بعضی مواردی است که فتوای محقق حکیم در باره ...

جواب: نه این جور نیست که فتوای محقق حکیم قدس سره فتوای ایشان متفرد باشد در مقابل یک جمع غفیر، اجماع آن جوری باشد. این جوری نیست به خصوص بعد از آن زحماتی که شهید صدر کشیدند که ایشان اثبات کرده اصلاً مسأله نجاست اهل کتاب آن جا اجماعش مسلّم نیست ولو امام قدس سره با این که دلالت روایات را بر طهارت درست می‌دانند و سنداً و دلالةً می‌گویند تمام است اما آن اجماع باعث شده که ایشان فتوا به نجاست دادند و می‌گویند آن اجماع مسلّم است. اما شهید صدر به خاطر همین جهت که بزرگانی مثل امام در این اجماع مسلّم گرفتند ایشان خیلی زحمت کشیده، چندین صفحه از بحوث از همان شرح عروه‌شان خیلی با حوصله و با صبر و شکیبایی کلمات و این‌ها را بررسی کردند و گفتند اجماعی ما نداریم. خب صغرایش باید درست باشد. حالا این صغرای اجماع اگر مسلّم شد، صغرای شهرت مسلّم شد و اما آن مطلبی که می‌گویند بعد از شیخ طوسی تا مدت‌ها نمی‌دانم این‌ها یک کلاغ چهل کلاغ است که می‌کنند. این جورها نیست که این جوری باشد. بله یعنی تقلید از شیخ می‌کردند این جوری نبوده و الا خودشان دارند می‌گویند تقلید بلکه در فقهای قدامی ما می‌گویند تقلید حرام است حتی برای عوام و خودشان می‌آمدند از شیخ تقلید می‌کردند. حلویون می‌گفتند اصلاً تقلید حرام است خب خودشان می‌آیند تقلید بکنند. نه، مقصود این بوده که مثلا فرض کنید حوزه نجف در این اواخر تحت الشعاع نظرات محقق خویی است، تلامذه ایشان. یک سیطره علمی داشته، مطالبش یک جوری بوده که خیلی‌ها مورد تصدیق و قبول‌شان قرار داشته و منهج بوده. ولی اجتهاداً مرحوم آیت‌الله تبریزی قدس سره آقای حاج شیخ جواد که قم آمده بودند تا یک مدتی ایشان طابق النعل بالنعل حرف‌هایش و فرمایشاتش فرمایشات محقق خویی بود. البته خیلی خب بیان می‌کرد، خیلی خوب از ایشان دفاع می‌کرد، خیلی خوب توضیح می‌دهد. نه این که طوطی‌وار باشد یا تقلیدی باشد. آن‌ها را خیلی خوب هضم کرده بود و مبانی‌ ایشان همان بود و به شدت غیر آن را اصلاً رفض می‌فرمود. ناراحت می‌شد. من خودم یک دفعه با ایشان در این کامل الزیارات که دلالت این است اصلاً خیلی ناراحت شد ایشان که اصلاً چطور می‌شود این را انکار کرد. یا در مباحث دیگر در مبحث وضع ایشان هم قائل بود به نظر محقق خویی که وضع حقیقتش تعهد است، خیلی با شدت و حدّت می‌فرمود اصلاً دروغ است. یک چنین تعبیراتی می‌فرمود. خب بعداً که ایشان آن جا رسم‌شان این بود که در نجف اشرف در همین محدوده محقق خویی و این‌ها مطالعات‌شان بود و این‌ها و خیلی اهل تتبع نبودند. این جا که آمدند این درخواست شد، آن درخواست شد. حرف‌های ثانی را ببینید، حرف‌های فلان راه هم ببینید، این‌ها باعث شد که حالا می‌بینیم کتاب‌هایی که از ایشان بعداً چاپ شد، قسمتی از آراء ایشان همان‌هایی که آن موقع مسلّم بود عوض شده، دیگر کامل الزیارات حجت نیست. و دیگر در بحث وضع همان حرف محقق اصفهانی را می‌زنند که جعل العلانیة هست نه تعهد است و هکذا. این است که یک مقداری دیدن کلمات دیگران، محققین زحمت کشیدند، آن‌ها هم اهل نظر هستند، حرف دارند، باید دید آن‌ها چی می‌گویند، همین جور یک حرف را ببینی این طرف و آن طرفش را نگاه نکنی، حرف بزرگان دیگر را نگاه نکنید، این بعداً به اشکال برمی‌خورد، بعداً آدم می‌بیند چقدر خطا کرده. باید حرف‌های اطراف و جوانب مسائل را هم دید به خصوص توی فقه این چنین است. البته نه این قدر تتبع کرد که دیگر فکر نشود کرد، اما نه آن قدر بی‌تتبع حرف زد که بعداً آدم فکر بکند بعد ببیند حرف‌هایش، اشکالاتش را دیگران ذکر کردند که اگر می‌دید می‌فهمید که این حرف چه اشکالی دارد. باید الامر بین الامرین در این جا ملاحظه بشود.

سؤال: ببخشید ...

جواب: این‌ها تمام نیست مگر تعبد باشد. و الا این نیست. مجرد این نیست.

سؤال: ...

جواب: خب می‌خواهد بگوید چون آن جا می‌گویند این جا هم همین جور بگوییم. بگوییم کسی با سه روز تمام می‌شود، با سه روز هم درست می‌شود.

سؤال: نه می‌خواهند استصحاب را درست کنند ...

جواب: حالا یک بیان دیگری است شما می‌فرمایید. حرف این آقا فعلاً‌ این است که می‌گوید آقا ما از این روایات استفاده می‌کنیم. روایاتی که می‌گوید در این مدت جلل برطرف می‌شود مقتضایش این است که پس در همین مدت هم جلل حادث می‌شود. خب نه این که به استصحاب می‌خواهد تمسک بکند. می‌گوید مدتش آن است این هم همین جور ولو عرف نگوید. ما به عرف کار نداریم. شارع فرموده ارتفاع جلل به سه روز است در مورد مثلاً مرغ پس حدوث جلل هم به سه روز است. ولو عرف بگوید نه به سه روز نمی‌شود و باید ده روز باشد. می‌‌گوییم نه شارع این جوری گفته، این جا یک تعبد خاصی است.

بنابراین حالا اشکال مهم همان اشکال دوم ثم سوم هست که اصلاً ملازمه‌ای بین این دو تا نیست. صاحب جواهر هم می‌فرماید لعل که هیچ کس نگفته برای این که واضح است چنین ملازمه‌ای نیست از این جهت هیچ کس نگفته.

سؤال: حاج آقا جواهر آدرسش را نگفتید.

جواب: جواهر، جلد 36، صفحه 474.

طایفه دوم: (19:39)

طایفه ثانیه روایات وارده در باب رضاعِ محرِّم است. خب می‌دانید رضاع و شیر خوردن از یک خانم باعث چه می‌شود؟ باعث تحریم نکاح و حلیت نظر و امثال این‌ها می‌شود طبق شرایطی که در باب رضاع ذکر شده. حالا ما در باب رضاع اگر دو طایفه اخبار باب رضاع را به هم ضم بکنیم، ممکن است از آن مسأله بحث ما هم از آن استفاده بشود که همان طور که در باب رضاع یک شبانه روز اگر بچه شیرخواری شیر بشنود با شرایطی که آن جا ذکر شده این تحریم ایجاد می‌شود. یک شبانه روز. از ضم روایات آن جا به یکدیگر ممکن است استفاده کنیم که در باب جلل هم به همین یک شبانه روز محقق می‌شود.

حالا توضیح ذلک. ابتدائاً این روایات باب رضاع را بخوانیم. باب 2 من ابواب ما یحرم بالرضاع. باب 2 حدیث 1. من اول حدیث 2 را بخوانم:

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ...

باسناده ضمیرش برمی‌گردد به محمد بن الحسن که در سند روایت اول ذکر شده یعنی شیخ طوسی.

عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ مَا یُحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ؟...

عرض کردم که آقا چه چیزی حرام کننده است از رضاع. یعنی آن رضاعی که حرام کننده است چه رضاعی است؟ چه شیرخوارگی است، چه شیر خوردنی است.

 قَالَ مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ شَدَّ الْعَظْمَ.

آن رضاعی است که در اثر آن لحم روئیده بشود و استخوان مستحکم و استوار و محکم بشود. این شیر خوردن موجب رضاع محرّم است، محرمیت است.

 قُلْتُ فَیُحَرِّمُ عَشْرُ رَضَعَاتٍ؟

ده بار شیر خوردن تحریم می‌کند؟ این ملاک در آن ایجاد می‌شود؟

 قَالَ لَا. لِأَنَّهُ لَا تُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ لَا تَشُدُّ الْعَظْمَ عَشْرُ رَضَعَاتٍ.»[3]

عشر رضاعات موجب رویش لحم و استحکام استخوان نمی‌شود فلذا موجب رضاع محرِّم نیست.

این یک روایت. روایت بعد روایت نهم همین باب است.

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ الْعَبْدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا یُحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ إِلَّا مَا شَدَّ الْعَظْمَ وَ أَنْبَتَ اللَّحْمَ...

از رضاع و شیر خوردن تحریم ایجاد نمی‌کند مگر آن که شدّ عظم کن و انبات لحم کند.

فَأَمَّا الرَّضْعَةُ وَ الثِّنْتَانِ وَ الثَّلَاثُ حَتَّى بَلَغَ الْعَشْرَ...

حضرت شمارش کردند چهار تا، پنج تا، شش تا، هفت تا، هشت تا، نه تا، ده تا. همین طور فرمودند. این‌ها؛ (فَأَمَّا الرَّضْعَةُ وَ الثِّنْتَانِ) تا آخر...

إِذَا کُنَّ مُتَفَرِّقَاتٍ فَلَا بَأْسَ.»[4]

آن‌ها عیبی ندارد یعنی تحریمی ایجاد نمی‌کند که بعد مشکل درست بکند.

خب بنابراین این روایات دلالت می‌کند که ملاک تحریم رضاع شدّ العظم و انبات اللحم است. این روایات را شما ضم بکنید به روایت اول باب که حضرت فرمود یک شبانه‌ روز کفایت می‌کند. جمع بین این دو تا روایات چه می‌شود؟ این می‌شود که یک شبانه روز شدّ العظم همراه دارد، انبات اللحم هم چیست؟ همراه دارد. چون ملاک آن است. از این طرف هم می‌گوید یک شبانه روز کفایت می‌کند. جمع بین این دو تا این است که یک شبانه روز شیر خوردن برای بچه اشتداد لحم می‌آورد و انبات لحم می‌آورد.

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى السَّابَاطِیِّ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ زِیَادِ بْنِ سُوقَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع هَلْ لِلرَّضَاعِ حَدٌّ یُؤْخَذُ بِهِ؟

رضاع یک حدی و حدودی و مرزهایی دارد که اخذ به آن بشود؟

 فَقَالَ لَا یُحَرِّمُ الرَّضَاعُ أَقَلَّ مِنْ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ أَوْ خَمْسَ عَشْرَةَ رَضْعَةً مُتَوَالِیَاتٍ مِنِ امْرَأَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ لَبَنِ فَحْلٍ وَاحِدٍ لَمْ یَفْصِلْ بَیْنَهَا رَضْعَةُ امْرَأَةٍ غَیْرِهَا... »

از این روایت هم استفاده می‌شود که یک شبانه روز کفایت می‌کند. پانزده تا رضعه هم کفایت می‌کند. این روایت را ضم به آن که بکنیم این مسأله از آن استفاده می‌شود.

حالا بعد از این که این مقدمه روشن شد تقریب استدلال این است....

سؤال: یک شبانه روز خالصاً دیگر؟

جواب: بله دیگر با آن شرایطی که دارد.

تقریب استدلال این است که از این روایات استفاده می‌شود که یک شبانه روز کافی است برای اشتداد عظم و انبات لحم. این از یک طرف. از طرف دیگر لااشکال در این که اگر تغذیه به عذره موجب اشتداد عظم و یا انبات لحم شد، مسلّم عنوان جلاّل صدق خواهد کرد. احتمالاً قبل از آن هم صدق بکند اما دیگر اگر جوری عذره‌خوار شده که حتی استخوان‌هایش هم به آن تقویت شده و اشتداد پیدا کرده و چاقی و انبات لحمش هم به واسطه آن شده، این دیگر حتماً به آن جلاّل صدق می‌کند بلااشکال و لا نِقاش. پس بنابراین از این روایت استفاده می‌شود که اگر یک شبانه روز حیوانی عذره‌خوار بشود بما این که در این یک شبانه روز به حسب این روایات این انبات لحم از آن عذره در او محقق می‌شود و اشتداد عظم از آن عذره در او محقق می‌شود، بنابراین حتماً جلاّل بر او صادق است و قبل از آن معلوم نیست صادق باشد. چون ظاهراً عرف بیش از این مقدار لازم می‌داند. بنابراین معیاری که ما از این روایت استفاده می‌کنیم این است که یک شبانه روز کفایت می‌کند. این استدلال یک استدلالی است از آن قبلی خیلی قوی‌تر است فلذا قائل هم دارد. ظاهراً محقق صاحب جواهر می‌فرماید بعض المحققین، صاحب جواهر به کسی بگوید بعض المحققین کم نیست، به این زودی‌ها صاحب جواهر اصلاً محققین نمی‌گوید به کسی. می‌گوید بعض المحققین قائل به این مطلب شدند که همان یک شبانه روز ملاک است، خودش هم می‌فرماید فهو قریبٌ. البته فتوا نمی‌دهد می‌فرماید فهو قریبٌ ولی فتوا نمی‌دهد. ولی می‌گوید مطلب نزدیک به ذهن نیست این مطلب. آن بعض المحققین علی ما ببالی محقق کرکی در جامع المقاصد است. خب محقق کرکی خیلی مرد بزرگی است از نظر علمی و از نظر سعه اطلاع فقهی‌اش از نوادر روزگار است. و از نظر قوت استدلال در فقه. از ایشان صاحب جواهر نقل می‌کند. من فرصت نشد به خود جامع المقاصد نگاه کنم. صاحب جواهر نقل می‌کند بعض المحققین علی ما ببالی در بعضی کلمات این است که این محقق کرکی است ایشان. خب خودش هم می‌گوید هو قریبٌ. در همان آدرسی که دادم مراجعه بفرمایید. جواهر...

این استدلالی است که فرموده شده و خب اگر این تمام باشد؛ می‌گوید آقا یک شبانه روز، یک شبانه روز کفایت می‌کند.

سؤال: ...

جواب: آره این را هم می‌توانیم بگوییم. اگر پانزده بار هم به آن شکلی که آن جا گفته شده. چون ملاک چیست؟ انبات لحم و اشتداد عظم است. خب جمع بین آن روایت و این روایت این است که عامل ایجادِ این هر دوی این‌ها هستند. هم یک شبانه روز است و هم این پانزده تا است.

و لا اشکال و لا نِقاش در این که اگر عذره‌خوری به جایی بیانجامد که اشتداد عظم و انبات لحم بشود حتماً جلل هست دیگر. حتماً جلل در این صورت محقق خواهد بود.

اشکال: (29:38)

عرض می‌کنیم این استدلال مناقشه‌اش این است که درسته در این روایت این است اما آیا تأثیر لبن آن هم در صباوت با عذره در همه جا یکی است؟ یعنی ثابت است؟ این یک ادعا است این وسط. بله شیر آن هم به خاطر خصوصیتی که شیر دارد آن هم در آن زمانی که اول کار است و الا بچه دو ساله بیاید شیر بخورد که فایده‌ ندارد، بچه پنج ساله بیاید شیر بخورد که فایده ندارد. این شیرخوارگی که موجب این می‌شود این مال همان اوائل کار است. در اوائل کار این بچه از نظر فیزیکی این حالت را دارد که غذایی که او را رشد می‌دهد، انبات لحم می‌کند، اشتداد عظم می‌کند شیر است. این شیر این ویژگی را دارد. خب حالا که این طوری است شارع می‌فرماید پانزده روز این شیر این خصوصیت را دارد که در بچه این جوری این امر در او ایجاد می‌شود. آیا این مسأله در حیوانات دیگر، در سنین مختلف، از اغذیه دیگر آیا ایجاد می‌شود چنین چیزی؟ این اول کلام است. بله ممکن است انسان مظنونش بشود ولی إنّ الظن لایغنی من الحق شیئاً. ما نمی‌توانیم جزم به این، حتی جزم اطمینانی نمی‌توانیم داشته باشیم فکیف بالقطع و الیقین. بنابراین این استدلال هم ولو بعض المحققین این را فرمودند که اگر یک شبانه روز کفایت می‌کند به خاطر مثلاً ادله رضاع یا مانند باب رضاع، این هم امری نیست که بتوانیم بر آن اعتماد کنیم در فتوا.

سؤال: ...

جواب: دیگر نوبت به تعارض نمی‌رسد بخواهیم بگوییم. بله گفتیم اگر دلالتش تمام بود حالا باید محاسبه می‌کردیم. اما مقتضِی قاصر است و به این‌ها نمی‌توانیم استدلال کنیم فلذا ما در استدلال‌ها این‌ها را نیاوردیم و به عنوان تنبیه داریم بعد از این که مطلب تمام شد عرض می‌کنیم که رفع توهم بشود و کسی گرفتار این حرف‌ها نشود.

سؤا: ...

جواب: آره. یعنی این را ظاهراً نمی‌شود مناقشه کرد که اگر واقعاً در جایی که عذره موجب اشتداد عظم و انبات لحم بشود، این دیگر جلل می‌شود.

سؤال: دلیلش چیست؟

جواب: دلیلش عرف است که این دیگر این قدر خورده که گوشت و استخوانش و این‌ها از این محکم شده. گوشتش از این روئیده شده. خب جلل دیگر چیست مگر.

سؤال: ...

جواب: نه نه، ما این جوری داریم می‌گوییم. می‌گوییم عرف ممکن است اوسع از این حتی بگوید که حالا حتماً گوشت روئیده شده باشد و اشتداد عظم پیدا کرده باشد، ممکن است دیگر این را هم نگوید اما قدر متیقن این جا را می‌گوید. این جا را حتماً می‌گوید. بنابراین در حیوانات دیگر اگر این روایت دلالت بکند بنابراین بیست روز، چهل روز باید ابل چهل روز بگوید ابل باید عذره‌خوار باشد تا بشود، نه. اگر این روایت دلالتش درست باشد یک شبانه روز هم بشود کفایت می‌کند. بابا این گوشت و پوست و استخوان و این‌ها همه‌اش تحت تأثیر واقع شده و این‌ها این لحم العذره‌ای است. این عظمش دیگر اشتداد عذره‌ای پیدا کرده، این حتماً جلاّل است.

حالا اگر کسی دیگر این قدر وسوسه دارد و در آن هم شک می‌کند و این‌ها، خب آن جا را هم اشکال بکند دیگر ولی ما در آن جا به نظرمان می‌آید قوت دارد آن مسأله.

سؤال: اگر علم هم برای ما ثابت کند این اشتداد لحم و این‌ها یک مدت خاصی است قابل اعتماد است؟

جواب:‌‌ آره اگر ثابت بکند بله.

تنبیه ثانی: (33:40)

تنبیه ثانی این هست که بزرگانی یک معیارهای دیگری غیر از آن که عرفاً به آن گفته بشود که ما از روایت استفاده کردیم که این غذایش عذره هست که اعتمدنا علیه و اخترنا این را که ملاک همین است که عرف بگوید این غذایش عذره بوده. و غیر از این یک شبانه روزی که بعض المحققین تقویت کرده بود و اختیار فرموده بود. و غیر از آن مبنای این که نه هر مدتی برای استبراء بود به همان مدت برای جلل هست. حالا در هر حیوانی و مناسب آن حیوان باید ببینیم استبرائش چقدر است مدتش، جللش هم همان مقدار وقت لازم دارد که این‌ها مستند به روایات مثلاً بوده و از روایات استفاده می‌شود. بزرگانی آمدند یک معیارهای دیگری ذکر کردند. فرمودند از روایات که چیزی نمی‌شود استفاده کرد. معیارش عرف است اما آن‌ها بررسی کردند یک معیارهایی را استنتاج کردند از عرف که در این صور عرف حکم می‌کند. این هم از این جهت برای ما مهم است که خب یک معیار خیلی‌ها دوست دارند به مردم وقتی مسأله می‌گویند یک معیار مشخصی هم بدهند که آن‌ها سردرگم نباشند. یا یک معیاری که محدود، مشخص و محدد است و خلاصه فیکس است همه جوانبش، بدهند دست مردم می‌گویند این جوری که شد این است.

سؤال: حجیت دارد برای مبلّغ؟

جواب: حالا تا ببینیم.

سؤال: نه کلاً می‌پرسم این تشخیص عرف ...

جواب: اگر مجتهد بگوید مردم معمولاً از قول مجتهد اطمینان برای آن‌ها حاصل می‌شود. اگر نشد نه دیگر. مجتهد که می‌گوید اول ماه است حالا حکم هم نکند، وقتی که یک آدم مثل امام می‌گوید امروز اول ماه است، مردم اطمینان برای‌شان حاصل می‌شود. برای مثل بنده و شما ممکن است حاصل نشود اما برای قاطبه مردم چرا.

سؤال: ملاک اطمینان است.

جواب: همان اطمینان است بله.

این جا می‌فرمایند که بعضی‌ها این جوری فرمودند که خلاصه گوشتش و پوست و گوشتش و این‌ها بوی بد بگیرد. نطنُ جلِده و لحمه. بدبو بشود، این دلیل بر این است که دیگر این قدر این عذره‌خواری کرده که دیگر به سراسر وجودش این عذره اثر کرده فلذا گوشت و پوست و این‌هایش بوی عذره گرفته، بدبو شده. این ملاک است. اگر این جوری شد عرف به آن می‌گوید جلاّل. تا این جوری نشود به آن جلال گفته نمی‌شود.

«بأن یظهر النتن فی لحمه و جلده، یعنی رائحة النجاسة التی اختصت بها.»

شهید ثانی در مسالک مالَ الی این نظر. شهید ثانی آن فقیه بزرگ مالَ الی این نظر. یک معیار داده گفته آقا بو کن اگر می‌بینی بوی بد دارد می‌دهد این جلاّل است، قبل از‌ آن جلاّل نیست.

سؤال: قبل از ذبح منظورشان است؟ یعنی در حال زنده بودن؟

جواب: بله در همان حال زنده بودن.

خب این را دیگر حالا شما ممکن است بگویید آقا ما چه جور بفهمیم. این‌‌ها را خب بو می‌کند آدم.

سؤال: ...

جواب: آدم اگر بوی چیز می‌دهد می‌فهمد هست دیگر. حالا یک جا هم این است که اگر ذبحش کردند دید گوشتش چنین بویی می‌دهد می‌فهمد این جلاّل است، به درد نمی‌خورد، نمی‌شود خورد. ملاک این است که پوستش بو بدهد خب این در حیاتش قابل است. اگر می‌گویید لحمش در حیاتش قابل فهم نیست خب یک معیاری است که حالا اگر این را ذبح کردند حالا بو کردند دیدند این جوری است، بفهمند که این به درد نمی‌خورد ولو ذبح شده. نجس نیست ولی به درد خوردن نمی‌خورد چون مأکول اللحم نیست.

این یک معیاری است که شهید ثانی قدس سره در آن جا فرموده است.

بعضی دیگر فرمودند ملاکش «أن ینمو ذلک فی بدنه و یصیر جزءً منه» گفتند این است که این عذره تجزیه بشود، جزء بدنش بشود. مادامی که این جزء بدنش نشده نه. ولی وقتی شد خونش، شد گوشتش، شد سائر اعضای بدنش، آن وقت.

سؤال: ...

جواب: آن می‌گفت یک شبانه روز این است. این می‌گوید من نمی‌گویم یک شبانه روز، قیاس به آن جا نمی‌کنم. من چه می‌دانم چقدر وقت می‌شود. آن جا از باب تعبد بود، می‌گفتیم ما نمی‌دانیم. آن جا این جوری می‌گفتیم که ضم روایات باب رضاع می‌گوید یک شبانه روز موجب این جوری چیزی در مورد طفل می‌شود. مثلاً طفل و بقیه حیوانات فرق نمی‌کنند، همه حیوان هستند. آن حیوان ناطق است، آن حیوان غیرناطق است. آن جا بر این اساس صحبت می‌شد که آن روایت تعبّد است و می‌گوید این جوری می‌شود و بعد از آن طرف هم می‌دانیم که اگر واقعاً اشتداد عظم و انبات لحم پیدا بشود، این دیگر حتماً جلاّل اسمش گفته می‌شود. آن استدلال این بود. این حرف نمی‌گوید من به آن روایت تمسک می‌کنم. می‌گوید معلوم است جلاّل آن موقعی است که این عذره و این‌ها بشود جزء بدنش. لحمش بشود، خونش بشود، چه بشود، این جوری بشود. این را باید ببینید چقدر طول می‌کشد. خب معلوم است دیگر حالا مخصوصاً کسانی که این درس‌های تغذیه و این‌ها را خواندند آن‌ها محاسباتش را آن جا می‌دانند که چقدر طول می‌کشد. امروز شما می‌توانید در رساله عملیه اگر این فتوای کسی باشد آن‌ها را هم محاسبه بکند، آن‌ها را هم بپرسد از اهل فنش و بگوید آقا این قدر، این قدر، این قدر.

اشکال: (40:21)

این مطالب هم گفته می‌شود لا دلیل علیه که اگر بوی این را گرفت...، خب ممکن است یک جایی این قدر بدبو بوده که زود بوی خراب گرفته. یک جا نه، بدبو این جوری نبوده حالا دیر گرفته. این‌ها ملاک نیست و به چه دلیل ما این حرف را بزنیم. ملاک همین عرف است که حالا این عرف در جایی این را می‌گوید یا در جایی این را نمی‌گوید. جایی هم البته شبهات مفهومیه دارد، جایی هم شک می‌کنیم. اما این که معیار را این قرار بدهیم که جزء بدنش بشود یا معیار را این قرار بدهیم که بوی بد بگیرد این‌ها مظنون هست، مقرب به ذهن هست، انسان بعید نمی‌داند که این‌ها بتواند ملاک باشد اما به حدی برسد که حجیت شرعیه داشته باشد، چون به قطع که نمی‌رسد، به اطمینان هم که نمی‌رسد. فوقش مظنه است و چه دلیلی بر حجیت این مظنه‌ها ما داریم؟ بنابراین این امور هم قابل استناد نیست. این هم تنبیه چندم بود؟ تنبیه دوم. و اما التنبیه الثالث ان شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

 


[1]. وسائل الشیعة، ج‏24، ص: 166

[2]. وسائل الشیعة، ج‏24، ص: 166

[3]. وسائل الشیعة، ج‏20، ص: 374

[4]. وسائل الشیعة، ج‏20، ص: 377

Parameter:18152!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 5
تعداد بازدید روز : 690
تعداد بازدید دیروز :133
تعداد بازدید ماه جاری : 3524
تعداد کل بازدید کنندگان : 791825