بسمه تعالی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
عید مبارک مبعث که بزرگترین رخداد عالم بشریت هست خدمت حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه و حضرت معصومه علیها السلام و همه شیعیان و موالیان آن بزرگواران، بلکه مسلمین جهان، بلکه جهانیان تبریک عرض میکنیم و امیدواریم که همه ما جزو پیروان راستین آن بزرگوار و اهلبیت طیبین و طاهرینش بوده باشیم ان شاء الله.
ادامهی بحث در تعریف مفهوم حیوان جلّال:
بحث در معنا و مفهوم جلاّل بود که از سه منظر یا چهار منظر گفتیم باید توجه بکنیم که این مفهوم دارای چه ارکان و قیودی است. یکی از نظر آکل بود که آیا همه حیوانات را شامل میشود یا نه. و دو، از نظر مأکول بود که همه نجاسات است یا نجاسات مدفوعیه هست و اگر هم نجاسات مدفوعیه هست آیا مطلق نجاسات مدفوعیه یا نجاست انسانی و بنابراین که مدفوع هم باشد آیا مدفوع نجس هست یا نه اگر مدفوع طاهر هم اعتیاد به اکلش دارد باز میشود جلاّل. این هم یک حیث دوم بود.
حیث سوم این بود که از نظر مدت، کمّ و کیف و این خصوصیات چه مقدار باید باشد و مسأله چهارم خلوص در آن مأکول بود که فقط باید مأکولش آن چه باشد که حالا تعیین میشود یا اگر چیزهای دیگر هم ضمیمه با آن شد اشکالی ندارد. این چهار امر.
گفتیم که برای شناخت این مسأله ما دو راه داریم. یکی رجوع به روایات مبارکات هست و راه دوم رجوع به معاییر لغت شناسی و عرفشناسی است. فعلاً بحثمان در جهت اول بود و راه اول بود که از حیث روایات به چه میرسیم.
آن چه که تا به حال نتیجه گرفتیم بر ضوء روایات این بود که از روایات استفاده کردیم از نظر آکل انحصار ندارد به ابل که بعضی لغویون و بعضی گفتند. این مسلّم انحصار ندارد و فراتر است. اما هر چه در روایات و نصوص پیدا کردیم همه مال مأکول اللحمها تقریباً بود یعنی غیر مأکول اللحم جایی احراز نکردیم که شامل غیرمأکول اللحم بشود. شاة بود، ابل بود، بقره بود، سمک بود، دجاج بود، بطه بود، اینها بود که همه مأکول اللحم هستند.
بنابراین این مقدار از روایات میتوانیم استنتاج بکنیم که اختصاص ندارد و این اصناف را هم شامل است اما باز مازاد بر این را هم شامل است یا نیست علی ضوء الروایات چیزی به دست ما نیامد. بنابراین باید برای تمیم مطلب حتماً به راه دوم نیاز داریم در این حوزه و در این جهت.
سؤال: ...
جواب: نه دیگر سمک که بحری است دیگر.
و اما در ناحیه مأکول هم باز از روایات مبارکات روی هم رفته این مسأله استفاده شد که قدر مسلّم عذره انسانی است و در آن جایی که عذره انسانی نباشد ما اگر باشیم و روایات، قهراً در آن موارد باید به همان ادله سابق مراجعه کنیم در حلیت اکلشان و در طهارت عرق و بول و مدفوعشان در آن مواردی که پاک بود.
و اما مسأله سوم که مسأله مدت و کیفیت و اینها بود آن هم از روایت شریفه استفاده کردیم که معیار این است که صادق باشد عرفاً که این غذایش عذره است. هر جا عرفاً صادق است که غذاؤها عذره، این جلاّل است و احکام جلاّل را دارد. یک معیار عرفی دارد که بگوییم غذاؤها عذره.
و اما از نظر خلوص که باید فقط این جهت باشد، بله از روایاتی استفاده شد که نمیدانم من الان یادم نیست همین چون چند روزی مسافرت بودم یادم نیست که آن روز این روایاتش را خواندیم یا نه که از آن روایات استفاده خلوص میشود. یعنی باید تنها و منحصراً غذایش عذره باشد. اما اگر نه مخلوط است، یک وعده مثلاً عذره بوده و یک وعده دیگر غذا که میخورد چیزهای دیگری است یا نه عذره و چیزهای دیگر را مخلوط حتی در یک وعده هم مخلوط خورده، این جور نیست که منحصراً آن باشد، این از روایات استفاده میشود که این...، بله اگر به اندازهای نادر باشد که در صدق عرفی این که میگویند غذاءها کذا، ضرری به او نمیرساند. مثل این که مثلاً این که عذرهخوار است حالا فرض کنید یک علفی هم کنار آن بوده و آن را هم یک بار یک دانه مثلاً علف عذرهای را خورده. کسی نمیگوید این نیست. این مثل ...، بحث بحثی است که آدم نمیتواند مثال بزند و اینها.
سؤال: ... اگر عرفاً صادق باشد که این عذره خوار است دیگر موضوع جلاّل با آن روایت صادق است.
جواب: بله اما ممکن است در روایات بگویند آره این عذره خوار است، روایت بگوید نه باید خالص باشد. ممکن است یک قید اضافی این روایات بیان فرموده.
حالا آن روایات که حالا دو مرتبه حالا احتیاطاً اگر خواندیم که ظاهراً خواندیم. پس این را هم بحث کردیم؟
سؤال: بله.
جواب: بله دیگر همان دو تا روایت است دیگر.
پس اگر خواندیم دیگر آن را هم تکرار نکنیم که وقت گرفته نشود. پس از آن نظر هم از روایات این استفاده هم شد که باید خالص باشد البته اما اگر به جوری بود که همان جور که عرض کردم بسیار اندک بود مثل این که حالا باشد مثالش را هم بزنیم اشکالی ندارد برای توضیح مطلب مهم نیست. فرض کنید مثل کسی غذا میخورد و یک سبزی حالا مثلاً یک علف سبزی هم برداشته خورده. حالا این هم عذرهخوار بوده حالا یک علف هم آن جا بوده و یک دانه علف با این خورده این باعث نمیشود که از آن خلوص بیفتد. همان جور که صاحب جواهر رضوان الله علیه فرموده این اندکها مهم نیست.
پس اگر ضوء روایات اگر ما مسأله را محاسبه بکنیم در این نواحی خلوص و این که باید صدق باشد، صدق این که غذایش عذره هست و از ناحیه مأکول مطلب روشن میشود. فقط آن چه که ابهام در آن میماند از نظر آکل است که آیا غیر از آنهایی که ما در این روایات دیدیم که نامشان برده شده است، غیر اینها هم اگر عذرهخوار شدند و غذایشان آن شد آیا به آنها هم جلاّل گفته میشود و حکم جلاّل را دارد یا ندارد، این در هالهای از ابهام ماند. پس از این راه این را نمیتوانیم مشخص بکنیم.
اما راه دوم ...
سؤال: ...
جواب: گفتیم قدر متیقن.
سؤال: ...
جواب: خب بله شاید ولی اگر ما باشیم و روایات آن مقداری که از روایات میتوانیم استفاده بکنیم و تخصیص بزنیم ادله حلیت اکل آن حیوانات را یا طهارت بول و غائط و عرقشان را خب به مقداری است که این روایات وفا دارد، بیش از این از این روایات ما نمیتوانیم استفاده کنیم و در مازاد چون مخصصمان منفصل هست، در مازاد بر مورد اجمال به آنها باید مراجعه کنیم.
سؤال: روایات گفته ...
جواب: کردیم دیگر. هم به روایات مراجعه کردیم و هم به لغت مراجعه کردیم. بحث مفصل کردیم نتیجه این شد که هم کلمات لغویین مختلف است، هم استعمالات در روایات و اینها مختلف است، بنابراین به یک جمعبندی قطعی که حجت باشد برای ما نرسیدیم. فلذا است که کلمه عذره در هالهای از ابهام همین طور میماند. حالا این بحث دومی هم که امروز میخواهیم انجام بدهیم یک مقداری در این ناحیه ممکن است روشنگری داشته باشد.
اما معیارهای لغتشناسی و عرفشناسی:
اولین معیار و معیار مهم همان علائم حقیقت و مجاز است که ببینیم آن جاها در این جا میتواند به ما کمک کند. یکی تبادر است که این واژه عذره ببینیم چه از آن متبادر میشود. یا همین طور واژه جلاّل و جلاله چه از آن متبادر میشود. یا صحت سلب است. ببینیم از کجاها صحت سلب دارد این دو واژه. یا صحت حمل و اطراد. ببینیم کجاها است و یکی هم قول لغوی. و یکی هم مجموع استعمالات و قرائن و ضم قرائن و شواهد که روی هم رفته ببینیم آیا ما را به یک اطمینانی یا یک قطعی میرساند یا نه.
اما از نظر معیارها صرف نظر از قول لغویون و شواهد به صاحب جواهر قدس سره نسبت داده شده و بعض اعلام معاصر هم که عرب هم هستند این مطلب را فرمودند. فرمودند که امروز در لسان عرب این واژهها آن جور رواج ندارد و معلوم نیست چه از آن استفاده میشود. جلاّل الان کأنّ یک لغت مهجوری است. در کتب فقهی و در متون قبلی ما هست. اما امروز رایج نیست که ما بتوانیم به تبادر، به صحت سلب یا به عدم صحت سلب به اختلاف موارد استفاده یا اطراد در استعمالات امروزی بتوانیم مسأله را بفهمیم. خیلی تفاوت کرده این لغات، تطور پیدا کرده، تفاوت پیدا کرده یا مهجور شده خیلی. از این جهت اینها میگویند چون اینها هم عرب هستند و در محیط عرب هم بزرگ شدند خب فرق میکنند با ماها که اصلاً در ایران بودیم و عجم هستیم. این مذاق را ما نمیتوانیم داشته باشیم. آنها میگویند که این لغتها امروز مثلاً واضح نیست که ما از این راه بتوانیم تشخیص بدهیم. پس بنابراین راه تبادر عند اهل اللسان این لسان موجود فعلی است. و یا اطراد در بین آنها و امثال این مواضیع الان مسدود است راهش برای ما. از این راه پس نمیتوانیم.
سؤال: هم در عذره، هم در جلاّل؟
جواب: بله هم در عذره که حدود و ثغور این چه مقدار است. بله الان به عذره انسانی میگویند اما حالا به غیر این هم میگویند. این لغت را به کار میبرند. چون ما آن جا واژههای مختلف داریم. بعره داریم، روث داریم، خُرء داریم، خُراء داریم، غائط داریم، مدفوع داریم، الفاظ دیگر هم داریم. این الفاظ متعددهای است که برای این مدفوع حیواناتِ مختلف انسانی و غیر انسانی در عرب رایج است و گفته میشود. البته آن جا چون زبان خیلی دقیق و خاصی است برای خصوصیات مختلف و تحولات مختلف واژه وضع شده ولی الان خیلی اینها برای ما روشن نیست که بخواهیم احکام الهی و موضوع احکام را روشن بکنیم، این حدود و ثغورش برای ما روشن نیست.
پس فلو کنّا نحن و فقط این معیار که بخواهیم به اهل لسان، آن هم به اهل لسان امروز مراجعه بکنیم، باز به قدر متیقن باید اکتفا بکنیم. یعنی عذره را بگوییم قدر متیقنش عذره انسانی است، جلاّل هم همان است که عذره انسانی را بخورد. بنابراین فرقی با آن روایات برای ما نمیکند. از این جهت فرقی با روایات نمیکند.
اما اگر کلمات لغویین را مراجعه کنیم که کلمات لغویین در حقیقت ...
سؤال: ... معنای مشخصی ندارد.
جواب: بله واضح نیست. واضح نیست که الان فقط به این میگویند لیس الا. بله به عذره انسانی گفته میشود اما مثلاً حالا به مثلاً فرض کن به پشکل گاو هم یا گوسفند هم میگویند عذره، معلوم نیست.
حالا شما باید امتحان میدانی هم البته میتوانید در عربها بپرسید و ببینید چه جوری است. یک آمارگیری راه بیندازید برای این که موضوعات احکام روشن بشود. یک مرکزی هم درست شده، کار خوبی هم کرده. مرکزی که موضوعشناسی میکند. خب زحمت بکشد، برود اینها را موضعشناسی کند خوب هست. این مرکزی که درست شده کار شایسته و خوبی است.
سؤال: آن لفظ برخلاف جلاّل مهجور نشده، استعمال دارد ولی مجمل است.
جواب: نه ببینید در تطورات لغت یک لفظی کمکم کمکم گفته نمیشود.
سؤال: ...
جواب: آهان این خطری که الان مثلاً زبان فارسی را گرفته. این ماهوارهها و این اتصالات و این چیزها باعث شده که الان بچهها که با این چیزها سر و کار دارند همان واژههای لاتینی و غربی و آن چه که از آن جا میشنوند دیگر مغروس در ذهن اینها میشود. اینها اصلاً نمیدانند در زبان فارسی به این چه گفته میشود. حالا اینها مثلاً بیست سال دیگر، سی سال دیگر اصلا آن که مغروس در ذهنشان هست همان است. اصلاً این واژههای جدید را حدود و ثغورش را نمیدانند چه هست. به چه گفته میشود. من یادم هست که در درس اشارات آیتالله حسنزاده آملی حفظ الله و شفاء الله تعالی ایشان خب در ادبیات و اینها هم خیلی کار کردند، ما خدمت ایشان گلستان سعدی میخواندیم. مدرسه حقانی که بودیم دو یا سه نفر بودیم آقای قدوسی ایشان را دعوت کرده بود گلستان سعدی برای سه نفر میگفتند. ایشان میگفتند که این واژهها تبدیل که میشود که معادلهایش در زبان فارسی ذکر میشود خیلیهایش فارسی نیست مثلاً کأس را چه معنا میکنند در زبان فارسی؟ ظرف. میگوید ظرف خب خودش عربی است. ایشان میگفت ترجمه صحیح فارسی کأس، آوند است. حالا ما اصلاً آوند میدانیم یعنی چه. اصلاً این مهجور شده. مثلاً آوند را بیاور تا در آن غذا بخوریم. یعنی چه. خب اینها الان هر چه هم بگویند فارسی را پاس دارید، هرچه هم در الفاظی که میآید آن جا تا یک جایش چه باشد فوراً میگویند خلاف اصل پانزده قانون اساسی که گفته الفاظ اجنبی نباید استفاده بشود، اما بالاخره این در بین افراد رایج است دیگر. و کمکم این بچهها همان در آنها جا خواهد افتاد. حالا شما آمدید موبایل را گفتید همراه اما معلوم نیست که حالا در بیست سال دیگر کسی اصلاً همراه بگوید.
علی ای حالٍ این کلمه عذره و اینها هم همین طور است. این محمد عبده در مقدمه نهج البلاغه که الفاظ نهج البلاغه را معنا کرده ایشان میگوید سرّ این که من آمدم این کار را کردم، شرح نکرده نهجالبلاغه را فقط معادل خیلی از واژهها را بیان کرده. ایشان میگوید علتش این است که شَعْبِ فعلی اصلاً این واژهها را دیگر نمیفهمند. خیلی از این واژهها امروز معنا ندارد. بنابراین راه ما چیست؟ آن راه مهم در این جور موارد این است که به کتب لغت و شواهد و قرائن مقام استعمال مراجعه کنیم و از آن مجموعه. چون بحمدالله کتب لغت ما از سدههای مختلف و نسلهای مختلف باقی مانده و وجود دارد. این جور نیست که دیگر راه به طور کلی مسدود شده باشد. ما العین را داریم که معاصر امام باقر علیه السلام بوده و کتب لغتی داریم که همین طور در قرون مختلفه و متمادیه هی نوشته شده، گفته شده، گفته شده برای روایات هم که مال همان زمانها است پس میتوانیم از آن راه با مراجعه به کلمات لغویین و شواهد و قرائن حافه به آنها و استعمالات اطمینان پیدا کنیم که چیست. البته یک جاهایی هم باقی میماند برای ما که همین طور در هالهای از ابهام باز باقی میماند که نمیتوانیم تشخیص بدهیم، آن وقت طبق قواعد دیگر باید عمل بکنیم. حالا این واژهها را ما توجه بکنیم از چند کتب لغت که من این جا نوشتم در مصباح المنیر میگوید:
(الجَلَّةُ) بالفَتْحِ الْبَعْرَةُ و تُطْلَقُ عَلَى العَذِرَة...
خب طبق این معنا ابتدائاً به ذهن میآید جلاّل را ما باید به چه بگوییم؟ اگر جلاّل یعنی بعرة. بعرة خودش چیست؟ بعرة را گفتند:
رجیع ذوات الخفّ و ذوات الظِّلف الا البقر الاهلی...
به مدفوع حیواناتی که دارای سُم هستند و حیواناتی که کف پایی پهنی دارند مثل شتر. به مدفوع اینها گفته میشود بَعر. خب اگر این جوری باشد جلاّل اگر توجه به ماده اشتقاقش بکنیم، جلاّل است یعنی بعر خورده. غذایش بعر بوده نه عذره انسانی. این عذره و مدفوع این جور حیوانات را خورده اگر به خود این واژه بخواهیم نگاه بکنیم ولی خود مصباح المنیر میگوید:
و تُطْلَقُ عَلَى العَذِرَة.
یعنی جَلَّ بر عذره هم اطلاق میشود.
و مِنْهُ قِیلَ لِلْبَهِیمَةِ تَأْکُلُ العَذِرَةَ (جلَّالَةٌ و جَالَّةٌ) أَیْضاً...
به خاطر همین است که به بهیمهای که عذرهخوار است گفته میشود ...،
بنابراین یک سبک مجاز از مجازی است. یعنی اسم اصلی جلّ برای چیست؟ برای مدفوع آن جور حیوانات است. این مجازاً آمدند اطلاق بر چه کردند؟ بر عذره هم کردند. همین جا نشان میدهد که در کلام مصباح المنیر عذره اخص است یعنی عذره همان بعر نیست یعنی به مدفوع آن جور حیوانات عذره گفته نمیشود بلکه به آن گفته میشود بعر. فلذا میگوید که ولو این جوری هست اما اطلق بر عذره هم. بنابراین این نشان میدهد که عذره در نظر این لغوی بزرگ صادق نیست در عرف عرب آن زمانها و سابق بر مدفوع مثل گاو، مثل إبل، مثل اینها صادق نیست. خلاصه هر چه ذوات الخُفّ و ذوات الظِلف هست.
سؤال: ... حالا بر عذره هم همان عذره انسانی هم اطلاق میشود.
جواب: نه حالا بر عذره نگفته عذره انسانی. بر عذره، حالا عذره چیست، حدود و ثغورش...، ولی این مقدار را برای ما روشن میکند یعنی از جهت نفی روشن میکند که به آنها عذره گفته نمیشود. اما این جلّ که اسم آن است بر عذره هم اطلاق میشود.
آن وقت مسأله هم از در آن در میآید که جلاّله به لحاظ خوردن عذره است نه به لحاظ خوردن آن. فلذا میگوید چون بر عذره هم اطلاق میشود به این میگویند جلاله، اگر اطلاق نمیشد جلاله نمیگفتند. کأنّ اگر آن را تنها بخورد آن جلاّله نیست این از مصباح المنیر استفاده میشود.
در لسان العرب آمده که:
و إِبِل جَلَّالة: تأْکل العَذِرة،...
ابلٌ جلالة. اصلاً ابتدائاً ابلٌ جلاّلة همان است که تأکل العذرة. بعد میگوید:
و الجَلَّالة: البقرة التی تتبع النجاسات...
جلاّلة آن گاوی است که خلاصه دنبال نجاسات است و آنها را میخورد. النجاسات، خصوص عذره نیست. اگر عبارت ایشان معیار باشد دامنهاش همه نجاسات است. میته مثلاً میخورد. میته هم نجاسات است دیگر. اگر میتهخوار است باید بشود جلاّل.
و الجلَّالة من الحیوان: التی تأْکل الجِلَّة و العَذِرة...
ببینید عذرة را عطف به جلّه کرده پس معلوم میشود دو تا چیز است.
و الجِلَّة: البعر فاستعیر و وُضع موضع العَذِرة.
جِلّة به کسر جیم آن جا حرکت گذاشته «و الجِلَّة: البعر» که گفتم بعر همان مدفوع آن حیوانات آن جوری است «فاستعیر و وُضع موضع العَذِرة.» استعاره است. پس معلوم میشود باز در لغت اصیل و آن زمانهای صدور این روایات اصلاً عذره اطلاق بر مدفوع این جور حیوانات نمیشده. پس یک جهت نفیای اثبات میشود. حالا فقط بر انسانی است یا یک خرده دامنهاش وسیعتر هست، این هم معلوم نمیشود ولی این که بر آنها گفته نمیشده این از در آن در میآید.
خب حالا این عبارت این دو لغت مهم. لغتهای دیگر را هم که مراجعه کنید از قبیل این لغتها قبیل همین مطالب در آن هست.
در المعجم الوسیط میگوید:
الجَلَّة، الجِلَّة؛
(به فتح و به کسر)
البعر و الروث...
بعر همان است که گفتیم مدفوع آنها است. روث هم (رجیع ذی الحافر). یعنی آنهایی که سُم دارند.
در اقرب الموارد میگوید:
الجَّلة بالتثلیث
(الجَلّة، الجِلّة، الجُلّة)، هر سه تا را ایشان گفته بالتثلیث. میگوید:
قال فی المُغرِب و قد کنّی بها عن العذرة فقیل لآکلتها جالّة و جلّالة.
خب ما به کتب لغت هم که مراجعه میکنیم میبینیم باز این جور نیست که تمام جوانب موضوع را برای ما روشن بکند.
سؤال: ...
جواب: بله حالا عرض میکنم.
چون این کتب لغات معاصر اینها فرآوردههای همان کتب قبل است که محققین و لغویین و ادباء معاصر اینها را از آن کتب استخراج کردند. به خصوص معجم الوسیط که یک جمع ادیب ماهری در مصر این کار را کردند فلذا کتاب مهمی است این المعجم الوسیط. چون یک لجنه مهمی بوده از اخصاء و مَهره فن بودند، اینها را از کتب لغات سابق استخراج کردند. از این جهت کتاب مهمی است.
اقرب الموارد البته به اهمیت ... چون اقرب الموارد، اهل ادب اشکالاتی دارند به اقرب الموارد. یا المنجد شاید به دقت المعجم الوسیط نباشد ولی مرحوم والد قدس سره بعد از وفاتشان همین چند وقت پیشها خواب دیدم یک المنجد خیلی چاپ نویی بود به من دادند فرمودند بابا از همین استفاده کن. کأنّ کفایت میکند. مرحوم امام هم دیدید که المنجد ذکر میکند، از المنجد مطلب نقل میکنند. حالا خواب حجت نیست که ما دیگر اکتفاء به این بکنیم ولی یک بالاخره مؤیدی است که به این هم مراجعه باید کرد. حالا این مجموعهای است که این جا به خدمت شما وجود دارد پس بنابراین ما اگر مراجعه به قول لغویین هم که میکنیم باز سیمای مطلب آن جوری که باید روشن نمیشود و در همان هالهای از ابهام میماند. بله این مقدار روشن میشود که کأنّ عذره به آن حیوانات آن جوری نمیگویند پس باز این جا ما ناچاریم قدر متیقنگیری بکنیم و مثل همان طور که اگر به روایات مراجعه میکردیم بگوییم قدر متیقن همان است که عذره حیوانی، بلکه یک اشعاری دارد عبارات این آقایان به این که عذره ظاهراً همان عذره حیوانی در نظرشان است. چون میگویند این الفاظ استعیر برای این، با این که معانیاش آن هست استعیر برای این. بعید نیست، البته دلالت نیست اما یک ایماء و اشارهای لعل به این داشته باشد.
از نظر این که مأکول باید چه باید باشد خب دیدید که اینها گفتند عذره. از نظر این که چه مقدار، این فقط دارد تأکل العذرة. حالا یک بار هم بیاید عذره بخورد بهش این را میگویند؟ یا نه باید صادق باشد تأکل العذره؟ اگر کسی بگوید این تأکل صیغه مضارع است و این دلالت بر استمرار میکند یعنی مستمراً این کار را انجام بدهد، خب، اما گفتیم قبلاً که این مطلب هم ثابت نیست که بگوییم فعل مضارع دلالت بر استمرار بخواهد بکند. اما این جا قطعی و مسلّم است. این مقدارش قطعی و مسلّم است که به صرف الوجود اکل العذرة به این نمیگویند جلاّله. و همان که شاید از روایت استفاده میشود از اینها هم استفاده بشود که مراد اینها هم همین است که جوری باشد که عرف به آن میگوید این آکل العذرة است. این غذایش آن است. پس بنابراین با مراجعه به لغت و موارد استعمال هم بیش از آن چه که ما از روایات مبارکات استفاده کردیم استفاده نمیکنیم.
پس در یک جمعبندی مراجعه به این دو معیار مختلف ما به این جا میرسیم که از نظر فعلاً پیدا نکردیم مازاد بر این را. از نظر آکل این حیوانات مأکول اللحمی که وجود دارد به اینها گفته میشود. اگر عذره انسانی غذای اینها بشود به اینها جلاّل گفته میشود. حالا ابل باشد، شاة باشد، دجاجه باشد، همه اینها گفته میشود. و ظاهر این است که مأکول اللحمها هم منحصر نیست در همانهایی که در روایات ذکر شده. حالا مثلاً یک گوزنی، آهویی که مأکول اللحم است، حالا شاة اگر عذرهخوار باشد به آن جلاّل گفته میشود اما آهو آوردند مثلاً حالا این اگر این جوری شد به آن نمیگویند. بز مثلاً به او نمیگویند ولو شاة ...، ظاهر این است که اینها فرقی نمیکند. یعنی یک تعبدی که در لغت نیست، در عرف نیست که فقط ما به این چند تا میگوییم جلاّل و به غیر آنها نمیگوییم. ظاهراً این جوری نباشد.
سؤال: ...
جواب: از ظهورش. آفتاب آمد دلیل آفتاب. یک دلیل دیگر نمیخواهد.
سؤال: ...
جواب: منشأش این است که برای این که وجه تخصیصی وجود ندارد. وجه تخصیص وجوه ندارد، وقتی عرف که دارد اطلاق میکند ...
سؤال: اسم گذاری است دیگر.
جواب: بله فقط شاة و این هفت، هشت تا را ما اینها اگر آمدند غذایشان عذره شد ما اسمش را میگذاریم جلاّل. به این تناسب هم به این که چون جلاّل هم به این تناسب گفته شده که چون جلاّل، جَلّ یا جِلّ یا جُلّ استعیر للعذرة حالا فلذا کسی که حیوانی که میخورد به او میگویند جلاّل. حالا آن حیوان حتماً باید شاة و دجاج و سمک و اینها باشد و آیا این روات که در کلمات روات هم بود استعمال شده بود اینها یک اختصاص ویژهای داشته؟ حالا نمیشود یک روای بیاید بپرسد آقا یک بزی بود که جلاّل بود.
سؤال: اگر میپرسید خب بله.
جواب: خب پرسیدند دیگر. همینها یعنی کافی است دیگر. همینها که مورد ابتلاءشان بوده سؤال کردند. یعنی انسان اطمینان لغوی پیدا میکند که ظاهراً این جوری نباشد. حالا هر کدام از اینها حتی اگر یک گرگ آن هم عذرهخوار بشود در یک چیزی، آن هم ظاهراً به آن جلاّل گفته میشود.
پس جلاّل ظاهراً از نظر موضوع عام است یعنی هر حیوانی که عذرهخوار بشود، عذره حیوانی خوار بشود به او جلاّل گفته میشود.
اما بقیه نجاسات ما دلیل نداریم، بلکه دلیل بر عدم یک مقداریش را داریم. خب آن حیوانات مثلاً آن طیوری که فقط میتهخوار هستند، کی به آنها میگوید جلاّل. به آن جلاّل گفته نمیشود حتی ماده لغت هم با این مساعدت نیست چون این استعیر للعذرة، نه هر نجاستی. به هر نجاستی که گفته نمیشود. بله جای این هست که کسی این حرف را بزند. بگوید بله این جلاّل به حسب آن معنای اولیاش آن هم باعث جلالیت میشود. آن جا دارد که گفته بشود استعیر لإین. خب به حسب معنای اولیاش چه که همان بعر باشد. حالا اگر یک حیوانی فقط غذایش شد مدفوع گاو، خب به حسب اصل لغت باید به آن جلاّل بشود گفت، اما آیا این مهجور نشده، این استعمال دارد؟ چون بعضی چیزها درسته به حسب ماده میشود اما این در عرف استعمال ندارد. ما مطمئن نیستیم به حسب آن چه که از لغت و روایات به دست میآید که به حسب این ماده ولو از نظر ادبی و صناعی درسته اما چنین استعمالی وجود داشته، این واضح نیست که چنین استعمالی وجود داشته. یعنی جزم نداریم، اطمینان نداریم به این که چنین استعمالی وجود داشته. فلذا این حرف که گفته بشود که جلاّل به آن میگوییم که مدفوع غذایش باشد ولو مدفوع پاک، به حسب لغت میشود گفت. به حسب ماده لغویاش میشود گفت اما آیا این رواج داشته و گفته میشده؟ این محل تردید است. فلذا است نه فتوایی بر طبق این داریم نه یک شاهد لغت داریم که به آن هم بگویند جلاّل. کأنّ این معنا ولو از نظر لغت ما داریم دیگر. بعضی فعلها داریم که مثلاً ماضی ندارد، ماضی دارد ولی مضارع ندارد. یک جاهایی هست که ولو به حسب قواعد ادبی و طبق روال باید همین طور که مبدأ دارد، ماضی داشته باشد، مضارع داشته باشد، اسم فاعل داشته باشد، اسم مفعول داشته باشد اما ما لغتهایی داریم که فقط مصدر دارد و اصلاً فعل از آن استفاده نشده. یا یک فعل خاصی دارد و افعال دیگر استفاده نشده. این در لغت عرب وجود دارد. این ماده هم ماده جلل و جلاّل و جلّ و اینها هم همین جور است هیچ شاهدی تا به حال برنخوردیم، نه در روایات، نه در کلمات لغویین، نه در موارد استعمالات برنخوردیم به حیوانی که بعره بخورد و آن مدفوع پاک را بخورد به او هم جلاّل گفته بشود، این را ندیدیم. بنابراین این احتمال هم که احتمال اخیر بود که این را بگوییم این احتمال هم شاهدی ندارد و خارج از قدر متیقن است.
سؤال: ...
جواب: آخه یک جایی در یک داستانی، در یک کلامی، هیچ جا میبینیم نیست. شما ببینید دائرهای که فحص میکنیم دائره فقط روایات که نیست. در تمام استعمالات، تمام جاها میبینیم که نه. هیچ کس نگفته، هیچ جا نیست، در هیچ لغتی نیامده که به مطلقش بگویند. خب شما ببینید همان عبارت مصباح المنیر که میگوید «و من قیل للبهیمة تأکل العذرة جلاّلة» یعنی از این اطلاق ثانوی که درست شده برای واژه جلّ و الا اگر طبق همان بود که لازم نبود که بگوید «و منه». از این که میگوید چون این جلّ معنای اصلیاش بعر است ولی چون بر آن هم اطلاق میشود، از این جهت این منشأ شده که به آن که تأکل العذرة بگویند. این منشأ شده.
خب پس بنابراین حاصل این شد که خیلی فرقی نمیکند به روایات مراجعه کنیم یا به این معیارها مراجعه کنیم در تبیین موضوع خیلی فرقی نمیکند.
نتیجه این شد که از نظر آکل باید گفت که با روایات، با کلمات لغویین به ضم اطمینان که وجهی برای عدم این اطلاق این اسم بر حیوانات دیگری که چه مأکول اللحم باشند چه غیر مأکول اللحم باشند که غذایشان شده باشد عذره اطلاق نشود وجهی دیده نمیشود فلذا اطمینان باید گفت حاصل میشود به این که آنها هم اگر باشد از نظر لغوی به آنها هم جلاّل گفته میشود و جلاّله گفته میشود.
این اثر دارد چون حیوانات دیگر ما گفتیم که بولش، عرقش اینها نجس است دیگر. یا احتیاط واجب یا علی الاقوی نجس است. این جاها اثر پیدا میکند.
سؤال: استاد حشرات هم ...
جواب: نه حشرات ظاهراً دیگر نیست. در حشرات گفته نمیشود.
این از یک طرف.
اما از نظر مأکول هم که گفتیم مأکول از همه اینها استفاده میشود که بالاخره مأکولش باید عذره باشد. و عذره هم قدر متیقنش عذره انسانی میشود. بنابراین حیواناتی که نمیدانم ماهیهای پرورشی که برایشان غذاهایی میریزند که اینها ممکن است نجس هم باشد مثلاً فرآوردهای خوک هست، فرآوردهای چه هست یا میته هست یا فلان هست اینها باعث جلل نمیشود. اگر چه احتیاطش فی محله هست اگر موردی محرز باشد که این چنینی است اما خارج از قدر متیقن است و به ادله فوقانی میتوانیم تمسک کنیم به این که این سمک جایز است و این هم خب سمک است و مخصص و دلیل مقید و مخصص احراز نکردیم که شاملش میشود و هم چنین مرغها و اینهایی که اگر غذاهایی که به آنها میدهند اینها خب بعضیهایش ممکن است غذاهایی باشد که از این جور چیزها، فرآوردههای این جور چیزها هست و نجس است حتی نجس العین است اما این باعث نمیشود که کلمه جلاّل ما احراز کرده باشیم بر اینها شامل میشود. بنابراین این بحث بحثی است که الان خیلی مورد ابتلاء از این جهت هست دیگر چون یک دایره وسیعی را شامل میشود، غذاهای خیلی از این حیواناتی که الان مورد ابتلاء خورد و خوراک مردم هست از این چیزها است. خب این را اگر شامل بشود حرف لسان العرب را بگیریم که النجاسات، همه را، متنجاسات هم دیگر اگر شامل بشود دیگر واویلا میشود اما ظاهراً این جوری نباشد.
حالا و للکلام تتمةٌ ان شاءالله فردا.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.