23 مرداد 1402 | 28 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

طهارت- جلسه 103

دانلود متن:
دانلود صوت:

بسمه تعالی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

در آستانه شهادت مولایمان حضرت موسی بن جعفر علیهم السلام هستیم. این شهادت مظلومانه را خدمت حضرت بقیة الله الاعظم و فرزندان بزرگوار آن امام همام حضرت علی بن موسی الرضا و فاطمه معصومه علیها السلام تسلیت عرض می‌کنیم. چون چهارشنبه توفیق حضور نداریم امروز این صلوات خاصه بر آن حضرت را تقدیم می‌کنیم خدمت‌شان.

بسم الله الرحمن الرحیم

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِینِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِیِّ الطَّاهِرِ الزَّکِیِّ النُّورِ الْمُنِیرِ الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِیکَ اللَّهُمَّ وَ کَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُوْدِعَ مِنْ أَمْرِکَ وَ نَهْیِکَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ وَ کَابَدَ أَهْلَ الْغِرَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِیمَا کَانَ یَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ رَبِّ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ وَ أَکْمَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَکَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِکَ إِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیم‏.»

ادامه‌ی بحث در تعریف مفهوم حیوان جلّال:

بحث در تبیین وجود مفهومی حیوان جلاّل بود. از روایات مبارکات استفاده شد که از نظر مأکول باید مأکول حیوان جلاّل عذره باشد. بنابراین مهم این است که ما حالا عذره را بفهمیم یعنی چه.

تعریف عذره: (2:35)

در واژه و این عنوان عذره سه نظریه وجود دارد.

نظریه أولی این است که واژه عذره و این عنوان اختصاص دارد به مدفوع انسانی هم لغتاً و هم عرفاً. مرحوم امام قدس سره در کتاب طهارت عده‌ای از بزرگان لغت را نام می‌برند که این‌ها گفتند اختصاص دارد به مدفوع انسانی. در صفحه 23 جلد سوم طهارت می‌فرمایند: منقول و محکمی از هروی فی الغریبین و هم چنین در کتاب مهذب الاسماء و هم چنین در کتاب تهذیب اللغة و هم چنین در دائرة المعارف فرید وَجدی و هم چنین محکی از ابن اثیر در نهایه. همه این‌ها گفتند عَذِره بر وزن کلمه، درستش عَذِره است بر وزن کَلِمه، گفتند این اختصاص دارد، این واژه و این عنوان در لغت عرب و عرف عرب به مدفوع انسانی. و یؤید این معنا را و این ادعا را این که از بعض لغویین در لسان العرب نقل می‌کند که اصلها فناء الدار. اصل واژه عذره به معنای فناء خانه هست. یعنی آن حریم نزدیک دیوار خانه را به آن می‌گویند عذره. بعد ایشان می‌گوید که این که نام این مدفوع انسانی را گذاشتند عذره به خاطر تسمیه حالّ است به اسم محل. ابوعبید این جوری گفته. گفته چون رسم بوده در زمان جاهلیت و آن زمان‌ها و بعدش هم حتی به این که عذره را قرار می‌دادند در فناء دارشان. آن جا جمع می‌شده و حالا بعد بیایند ببرند برای مثلاً مزرعه، برای چه، در عرض کردم سابقاً خدمت‌تان ما دو سالی خوانسار هم بودیم یک بخشی از محله‌های خوانسار که رد می‌شدیم همین جور بود. یعنی توالت‌هایشان چاهش در کوچه بود، آن جوری در منزل آن وقت این می‌آمد در کوچه که این جا جمع بشود و بعداً بردارند ببرند برای مزرعه‌ها و باغات‌شان. پس بنابراین چون رسم بر این بوده، آن وقت از باب این که نام خود آن را نبرند نام محلش را می‌بردند که این ادب در قرآن شریف و نسبت به کلمه غائط هم همین جور است. غائط یعنی المکان المنخفض. جاء احدکم من الغائط، نمی‌خواهد اسم آن را ببرد می‌گوید جاء احدکم من الغائط. این غائط یعنی از آن جاهای منخفض چون می‌رفتند یک جایی که گودال باشد، پایین باشد، از چشم‌ها دور باشد، آن جا قضای حاجت می‌کردند آن جا هم به اعتبار اسم محل به خود این می‌گویند غائط و الا غائط در لغت به معنای مدفوع نیست به معنای محل منخفض است. می‌گوید همان جوری که غائط را از باب تسمیه اسم محل به حالّ گفته شده تأدباً که دیگر نام آن برده نشود این جا هم همین جور است. عذره فناء الدار است در اصل لغت و چون این مدفوع‌ها در‌ آن جا قرار داده می‌شده باز تسمیةً بأسم المحل اطلاق بر او شده. این مطلب هم که از لغویین و بزرگان اهل لغت و ادباء نقل شده، این ریشه‌یابی هم تأیید می‌کند آن مقاله آن عده‌ای که می‌گفتند اختصاص دارد به ...، علاوه بر این در روایات مبارکات هم انسان که تتبع می‌کند بر می‌خورد به جاهایی که ممکن است بگوییم آن جا هم می‌بینیم عذره در همان عذره انسان استعمال شده فقط. من جمله این روایت شریفه است که صحیحه کردویه:

«قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ بِئْرٍ یَدْخُلُهَا مَاءُ الْمَطَرِ فِیهِ الْبَوْلُ وَ الْعَذِرَةُ وَ أَبْوَالُ الدَّوَابِّ وَ أَرْوَاثُهَا وَ خُرْءُ الْکِلَابِ...

سائل سؤال می‌کند از ابا الحسن، حالا این ابا الحسن، اباالحسن موسی بن جعفر سلام الله علیه است یا ابا الحسن الرضا، یا ابا الحسن الهادی یا ابا الحسن السجاد. همه این‌ها ابو الحسن هستند ولی عند الاطلاق به خصوص قرینه راوی که مال کدام عصر از کدام ائمه است عند الاطلاق ابو الحسن در روایات یعنی موسی بن جعفر سلام الله علیه. حالا این سؤال کرده عن بئرٍ که در این بئر داخل می‌شود آب بارانی که در این آب باران وجود دارد، بول هست و عذره هست و ابوال دواب هست و ارواث دواب هست و خرء کلاب هست. این‌ها همه وارد این چاه می‌شود حالا می‌خواهد ببیند آب این چاه چه جوری است. حضرت فرمود طبق این نقل:

یُنْزَحُ مِنْهَا ثَلَاثُونَ دَلْواً...»[1]

خب شیخنا الاستاد قدس سره در تنقیح مبانی العروه ایشان فرموده اگر کلمه عذره عموم داشت، عذره غیرانسانی را هم شامل می‌شد دیگر لازم نبود بعد بگوید و خرء الکلاب یا ارواثها. این‌ که آن‌ها را بعداً نام برده، این دلیل است بر این که این مُستعمِل عذره را در عذره انسانی استعمال کرده، نه مطلق و عموم. این هم تأیید می‌کند چون اولاً استعمال امام(ع) که نیست، استعمال راوی است ولی این هم تأیید می‌کند که ذوق مُستعمِلین و متکلمین به لغت عرب که حالا یکی این جا ظهور پیدا کرده این‌ها در این استعمال می‌کردند.

سؤال: ...

جواب: بله این‌ها حالا که اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا، این‌ها جاهای خاصی است. ظاهر این است فلذا هم تأیید گفته شد نه این که حالا بگوییم این دلیل است. این هم مؤیدی ممکن است باشد. کما این که ممکن است امر نظریه سوم باشد که حالا بعد می‌گوییم.

سؤال: ...

جواب: خب دیگر بعید نبود. یعنی قوت خیلی بیشتر پیدا می‌کرد.

سؤال: ...

جواب: ما داریم می‌گوییم تأیید دیگر. وقتی لغویین دارند می‌گویند، در استعمال هم می‌بینیم این جوری دارد استعمال می‌شود. مگر این اطمینان‌هایی که ما برای لغت پیدا می‌کنیم چیست؟ همین است که هفت،‌ هشت، ده تا لغوی مختلف دارند می‌گویند و استعمالات را هم نگاه می‌کنیم مطمئن می‌شویم این معنایش است دیگر.

خب این به خدمت شما عرض شود که نظریه أولی است.

نظریه دوم:

نظریه ثانیه که حالا برمی‌گردیم به این نظریه أولی. نظریه ثانیه این است که آقا اعم است. به مطلق مدفوع‌‌ها عذره گفته می‌شود. انسانی، حیوانی، طیوری، به همه گفته می‌شود. حالا بعضی‌ها گفتند اعم است هیچ قیدی ندارد. به همه این‌ها گفته می‌شود عذره. محقق خویی فرموده بله یک قید دارد و آن مدفوعِ نَتِن است یعنی باید بدبو باشد. آن که بدبو نیست به آن نمی‌گویند ولی بدبو باید باشد. خب علی ای حالٍ پس عموم پیدا می‌کند حالا یا به آن وسعت که هر چه یا این که حالا آن که این چنینی است. این مطلب هم، هم از عبارات غیر واحدی از لغویون استفاده می‌شود و هم بعض روایات به عنوان دلیل یا تأیید می‌توانیم بیان بکنیم.

سؤال: ... قید نجاست را دارد دیگر؟

جواب: نه قید نجاست را ندارد فلذا است آن نظریه که گفتیم که جلاّل به خاطر همین است. اگر کسی بگوید در واژه عذره نیفتاده که نجاست. می‌گوید آقا برای مطلق است. مدفوعِ مطلق حیوانات چه مأکول اللحم چه غیر مأکول اللحم. به این می‌گویند عذره. خب آن روایت هم گفت «اذا ائتلفت العذرة و الجلالة هی  التی تکون غذائها ذلک» یا «ذلک غذاها» خب حالا هر چه می‌خواهد باشد. این را هم به خدمت شما عرض شود چون ابتدائاً برخوردم به فرمایش مرحوم امام ایشان ذکر فرمودند و حالا دیگر به همین هم اکتفا کردیم برای این که دیگر حالا همه لغت‌ها را برویم ببینیم طولانی بود فرصت نبود، مرحوم امام نقل فرمودند و هو الثقة الامین المعتمد. در صفحه 22 می‌فرمایند که:

«لکن یتوقف إثبات عموم الحکم على کون العذرة خرء مطلق الحیوان إنساناً و غیره، طائراً و غیره، کما هو الظاهر من کلمات کثیر من اللغویین،...

این را در بحث نجاست بول و غائط آن جا فرمودند. خب می‌گوید روایاتی که می‌گوید غائط نجس است این را بخواهیم به آن استدلال کنیم که مال همه حیوانات نجس است باید عموم داشته باشد. کلمات کثیرٍ من اللغویین دلالت بر عموم می‌کند. حالا چند تا از لغویین را ذکر می‌کنند.

ففی القاموس «العذرة: الغائط و أردأ ما یخرج من الطعام»...

بدترین چیزی که محصول غذا خوردن و طعام است آن اسمش غائط است حالا مال هر کسی می‌خواهد باشد؛ انسان باشد یا غیر انسان.

 و نحوه فی المعیار و المنجد،...

المعیار یک کتاب لغت است، آن هم همین جور گفته، المنجد هم همین جور گفته، جاهای دیگر هم که من نگاه کردم این تعبیر هست. مثل معجم الوسیط، مثل لسان العرب، جاهای دیگر هم این تعبیر هست.

و فی الصحاح «الخرء بالضّم: العذرة، و الجمع الخروء،....

بعد شعری را نقل می‌کنند که:

... کأن خروء الطیر فوق رؤوسهم [إذا اجتمعت قیسٌ معاً و تمیمُ]»...

که این این جوری می‌خواهند استفاده کنند که از این طرف گفته شده خرء، عذره است. خرء هم مال چیست؟ و خرء به غیر انسان هم گفته می‌شود قطعاً به حسب لغت. پس این دو تا را با هم جمع بکنیم نتیجه‌اش چه می‌شود؟ نتیجه‌اش این می‌شود که کلمه عذره بر مدفوع غیر انسان هم اطلاق می‌شود. چون عذره را معنا کرده به خرء. خرء را که نگاه می‌کنیم به غیر انسان هم گفته می‌شود پس بنابراین جمعش این می‌شود که پس عذره به مدفوع غیرانسان هم گفته می‌شود.

سؤال: ...

جواب: نه و الا این جا در مقام این نیستند که جمع این چه می‌شود و آن را بخواهند برایش مثال بیاورند. در مقام اثبات این معنا هستند که این عموم دارد.

باز در مجمع می‌فرماید، مجمع البحرین لابد مقصودشان هست:

«العذرة وزان کلمة الخرء» باز در قاموس «الخرء بالضم العذرة» و قریبٌ منه ما فی المنجد و المعیار و عن الصراح:...

یک کتاب لغت فارسی است که یعنی به زبان فارسی است که کلمات و واژگان عربی را معنا کرده.

«عذره پلیدى مردم و ستور و جز آن»...

پس بنابراین هم انسان است و هم مثل اسب و قاطر و جز آن یعنی غیر آن.

و نحوه عن منتهى الارب.»

که آن هم باز فارسی است که واژگان عربی را معنا کرده. پس در کتاب‌های لغت که می‌بینیم این مطلب وجود دارد.

سؤال: ...

جواب: هر دوشان را می‌گویند دیگر.

خیلی خب این به خدمت شما عرض شود که کلمات لغویین.

و اما کلمات فقهاء هم باز می‌بینیم عده‌ای فقهاء فرمودند که: «یطلق علی مطلق المدفوع» که عبارت مرحوم محقق خویی را نقل کردیم، فقهای دیگر هم این مطلب را دارند. مثلاً از باب نمونه مرحوم امام می‌فرمایند در مکاسب محرمه ما روایت داریم که: «لا بأس ببیع العذرة»،‌ یک روایت دیگر هم داریم که «ثمن العذرة سحتٌ»، شما می‌بینید فقهاء آمدند این جا چه کار کردند، چه جور حل کردند تعارض این دو تا روایت را؟ آمدند گفتند «ثمن العذرة سحتٌ» مال عذره انسانی است. «لا بأس ببیع العذرة»‌ مال غیر انسانی است. یا آمدند گفتند «ثمن العذرة سحتٌ» مال غیر مأکول اللحم است. «لا بأس ببیع العذرة»‌ مال مأکول اللحم‌ها است. خب این نشان می‌دهد که پس در نظر این‌ها عذره می‌شده اطلاق بر غیر انسان بشود و الا این جمع درست نبود اصلاً. پس از نظر واژه در نظر این فقهاء صلاحیت دارد این. بنابراین، این هم می‌تواند تأیید کند به این که این برای اعم است. فقهاء هم آن را اعم می‌دانند. این هم ...

سؤال: ...

جواب: نه از این که این‌ها تصدی به این جمع کردند معلوم می‌شود ذوق عرفی‌شان و فهم عرفی‌شان این است و الا این اصلاً قابل گفتن نبود.

سؤال: ...

جواب: نه اشکالی ندارد. البته گاهی این جوری می‌شود که در باب اشتراک گفتند چه جور شده که مشترک شده بعضی الفاظ؟ برای این که در این مثلاً قبیله این منطقه این معنا داشته، آن منطقه آن معنا داشته. بعد این‌ها ممزوج شدند، آمدند حالا شدند یک جامعه واحده لغت آن‌ها آمده، لغت این‌ها هم آمده و حالا این جا اشتراک خیال می‌شود. گاهی این جوری است. حالا این هم ممکن هست اصلش. اما باز ما می‌بینیم این فقهایی که این جهات را هم توجه داشتند این جور گفتند. و هم چنین این فقهایی که مال مناطق مختلف است. یکی لبنانی است، یکی عراقی است، یک حجازی است،‌ یکی ایرانی است، این‌ها می‌بینی همه این‌ها یک چنین جمع‌هایی دارند می‌گویند مثلاً.

اما روایاتی که ممکن است از آن روایات هم استفاده بکنیم که این اعم است یکی روایت معتبره عبدالرحمن بن أبی عبدالله است.

«قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ یُصَلِّی وَ فِی ثَوْبِهِ عَذِرَةٌ مِنْ إِنْسَانٍ أَوْ سِنَّوْرٍ أَوْ کَلْبٍ أَ یُعِیدُ صَلَاتَهُ فَقَالَ إِنْ کَانَ لَمْ یَعْلَمْ فَلَا یُعِیدُ.»[2]

اگر اطلاع نداشته، جاهل به نجاست اصلاً بوده یعنی خبر نداشته که لباسش متنجس است اشکالی ندارد.

خب این جا می‌بینید که سائل عذره را به سنّور هم اضافه کرده، به کلب هم اضافه کرده علاوه بر انسان.

یا این که در این حدیث صحیحه ابن بزیع در احکام البئر:

قال کتبت الی رجلٍ... تا این که «الی أن قال»، حذف کردند چون احتیاج نبوده آن مقداری را که احتیاج بوده فرمودند.

إلی أن قال: أَوْ یَسْقُطُ فِیهَا شَیْ‏ءٌ مِنْ عَذِرَةٍ...

سؤال می‌کند که چاهی که در آن چیزهایی می‌افتد در باره این‌ها دارد سؤال می‌کند. حالا تا آخرین سؤالش این است:

إلی أن قال: أَوْ یَسْقُطُ فِیهَا

یعنی فی البئر

شَیْ‏ءٌ مِنْ عَذِرَةٍ کَالْبَعْرَةِ وَ نَحْوِهَا»

شیءٍ من عذرة. بعد مثال می‌زند برای عذره به چه؟ به بعره. حالا بعره چیست؟ «البعرة رَجِیعُ ذوات الخُفِّ و ذوات الظِّلْف‏» به این می‌گویند البعرة.

سؤال: ...

جواب: با عین.

خب پس بنابراین ...

سؤال: ...

جواب: نه «أو غیره» ندارد.

سؤال: ...

قال: أَوْ یَسْقُطُ فِیهَا شَیْ‏ءٌ مِنْ عَذِرَةٍ کَالْبَعْرَةِ وَ نَحْوِهَا.

خب این. بعد مرحوم امام به این روایت استشهاد کردند. بعد خودشان این نکته را می‌فرمایند که در بعض نُسخ بدل «من عذرة»، «من غیر» است. «أَوْ یَسْقُطُ فِیهَا شَیْ‏ءٌ مِنْ غیره کَالْبَعْرَةِ وَ نَحْوِهَا» پس واژه عذره اصلاً در این روایت نیست. بنابراین استشهاد به این روایت بنابر نسخه «من عذرة» هست.

خب این هم به خدمت شما عرض شود که این است.

یک روایت دیگری است که باز استشهاد به آن شده؛ روایت سماعه است:

«قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ إِنِّی رَجُلٌ أَبِیعُ الْعَذِرَةَ فَمَا تَقُولُ فَقَالَ حَرَامٌ بَیْعُهَا وَ ثَمَنُهَا وَ قَالَ لَا بَأْسَ بِبَیْعِ الْعَذِرَةِ.»[3]

یعنی در کلام واحد امام فرمودند حرامٌ بیعها و ثمنها و بعد فرمودند لابأس ببیع العذرة. خب یک کلام واحد در یک سخن واحد به یک مخاطب واحد این چه نشان می‌دهد؟ نشان می‌دهد عذره دو قسم است؛ عذره انسانی است که می‌فرماید «حرامٌ بیعها و ثمنها» و یکی هم عذره‌های حیوانات دیگر است مثل پشکل گاو و این‌ها، این‌ها را می‌گوید اشکال ندارد.

سؤال: ... متنش اشکال ندارد، اصلاً ثابت هست یک چنینی متنی یا نه؟

سؤال: استاد باید یک قرینه‌ای باشد که این‌ها را ...

جواب: بله دیگر در روایت واحده است دیگر. ببینید می‌گوید «سأل...

سؤال: وقتی قرینه‌ای نیست عذره به یک معنا می‌شود دیگر.

جواب: نه معلوم می‌شود در عرف...، ببینید او این جوری سؤال کرده، آن سؤال کرده آقا من عذره می‌فروشم چطور است؟ حضرت می‌فرمایند عذره هم حرامٌ بیعها و ثمنها، و عذره لابأس ببیعها. هر دو وجود دارد، حالا تو باید بگویی چه عذره‌ای. مثل این که یک کسی می‌گوید آقا من مثلاً فرض کنید که فقاع می‌خورم چطور است؟ می‌گوییم فقاع حرامٌ و حد هم دارد. و فقاع حلال است خیلی هم خوب است بخوری. حالا تو باید بگویی چه فقاعی است. یا می‌گویند این آب جو، ماء الشعیر. یک کسی می‌گوید آقا ماء الشعیر چطوره؟ می‌گوید ماء الشعیر حرامٌ نجسٌ. ماء الشعیر خوبٌ بخور. خب این یعنی چه؟ وقتی که کسی این جوری حرف می‌زند در جواب این می‌خواهد چه بگوید؟ می‌خواهد بگوید این دو جور است. تو حالا از کدام داری سؤال می‌کنی؟ از یکی‌اش اگر سؤال بکنی جوابش این است که حرامٌ بیعها و ثمنها. یک قسم دیگرش اگر مقصودت باشد این است که لابأس ببیعها. ماء الشعیر اگر آن قسمش مقصودت باشد که طبی است که در داروخانه‌ها می‌فروشند، آن قسم مقصودت باشد آن ماء الشعیر باشد حلالٌ حسنٌ إشربها. اما آن قسم دیگرش مقصودت باشد که نامش فقاع هم می‌گویند آن باشد این خمرٌ استصغره الناس حرامٌ نجسٌ. این جا هم مرحوم امام این جوری می‌خواهند استدلال کنند که سماعه نقل می‌کند یکی از امام سؤال کرد این مطلب را که من بیع عذره می‌کنم چطور است؟ حضرت در جواب او این دو تا کلام را گفتند به او. این معنایش چیست؟ از این آدم چه می‌فهمد؟ این جا دیگر امام هم استعمال کردند. آن روایت‌ها همه‌اش راوی استعمال کرده بود این جا خود امام دو تا را فرمودند. این مثل همان چیزی است که ما در عرف خودمان می‌گوییم. می‌گوییم آقا شعر خواندن چطور است؟ می‌گوید خیلی بد و خیلی هم خوب است. خیلی بد است یعنی شعر جفنگ و فلان و این‌ها. خیلی هم خوب است آن که در آن موعظه هست، عبرت هست، چه هست، مدح ائمه هست.

سؤال: ...

جواب: نه، امام این را این جوری فرمودند و حالا دیگر بقیه‌اش را شاید نقل نکرده آقای سماعه.

سؤال: تکرار قال ...

جواب: نه، قال و قال. یعنی این جوری هم....

سؤال: ...

جواب: نه نه، اتفاقاً چون دو تا سخن فرموده است دارد می‌گوید. می‌گوید قال و قال. در جوابش این را فرمود و آن را فرمود. شما اگر خودتان هم بخواهید نقل کنید همین جور می‌گویید. می‌گویید این را در جواب این فرمود و آن را فرمود. این هم همین را دارد می‌گوید.

سؤال: ...

جواب: نه نه.

سؤال: ...

جواب: این یکی‌اش.

خب این به خدمت شما عرض شود...

سؤال: ...‌ شاید دو نوع عذره خاص بوده.

جواب: آهان یعنی شما می‌گویید فقط عذره انسانی است اما عذره انسانی مال بچه‌ها باشد عیب ندارد، مال بزرگسال‌ها باشد عیب دارد مثلاً؟

سؤال: حاج آقا از باب استثناء می‌شود این روایت را حمل کرد بر این که مثلاً در یک محل ... همین احتمال باعث می‌شود استدلالش خراب می‌شود.

جواب: خیلی خب این‌ها که حالا مؤید که می‌تواند باشد.

این‌ها روایاتی است که از این طرف.

سؤال: ... ممکن است این استفهام انکاری باشد. یعنی حضرت می‌گویند لابأس ببیع العذره ...

جواب: نه، چون این جاها از جاهایی است که باید می‌گفت به این لحن گفت. چون در معنا اثر می‌گذارد. وثاقت راوی اقتضاء می‌کند که نه، همین بوده. فلذا است که ما خیلی جاها هست که می‌توانیم بخوانیم یک جوری مثلاً «لا بأس‌»‌ها را من یک وقتی شوخیاً می‌گفتم که «لا، بأسٌ» این که نمی‌شود این جوری.

سؤال: این نوع تکلم معمولاً راویش نیست آخه. ...

جواب: چرا رایج نیست؟

سؤال: الان ما در عرف خودمان ...

جواب: چرا، می‌گوییم حلال است و حرام. بگو ببینم کدام مقصودت هست.

سؤال: ... چرا ادامه‌اش را نفرمودند؟

جواب: شاید آن جا هم حضرت نفرمودند. مثلاً جوری بوده نفرمودند یا یک چیزی پیش آمده دیگر تتمه نداشته. گفتند کدام را می‌گویی؟ حالا شلوغ بوده یا در راه بودند، می‌گوید کدام را می‌گویی. دیگر نشده، جمعیت بوده، فلان بوده یا فاصله افتاده معلوم نیست.

سؤال: ...

جواب: نه نه اصلاً.

خب دیگر جولان فکری دیگر می‌برد به ....

علی ای‌ حالٍ مرحوم امام هم می‌فرماید به این‌ها ممکن است استدلال کنیم.

خب پس این هم یک نظریه شده.

النظریة الثالثة:

نظریه ثالثه این است که می‌گوید عذره ولو برای اعم هم باشد ولی انصراف دارد عند الاطلاق به عذره انسانی. منصرف است به عذره انسانی. این را هم به خدمت شما بزرگانی مثل آقای حکیم در مستمسک فرموده الا این که بگوییم انصراف دارد، ولو در لغت این جوری نیست اما انصراف دارد. و مرحوم امام هم احتمال انصراف را بیان فرموده. فرموده محتمل است که انصراف دارد. ما جزم به عدم انصراف نداریم. محتمل است انصراف داشته باشد و تأیید می‌کند به قول استاد در تنقیح مبانی العروه همان روایت کردویه که خواندیم انصراف را که در روایت کردویه این طوری بود دیگر. این گفت « یَدْخُلُهَا مَاءُ الْمَطَرِ فِیهِ الْبَوْلُ وَ الْعَذِرَةُ وَ أَبْوَالُ الدَّوَابِّ وَ أَرْوَاثُهَا وَ خُرْءُ الْکِلَاب‏» این بیش از این اثبات نمی‌کند که چون انصراف دارد ناچار شده که خرء کلاب را هم ذکر کند. کما این که من اضافه می‌کنم خب شما می‌توانید بگویید که این جا بول وضع شده برای بول انسانی چون ابوال دواب را بعدش آورده؟ واژه بول. این واژه بول و عذره مثل هم است که استعمال شده. بعد بول را آن جا گفته هیچ قیدی هم ندارد و بعد ابوال الدواب گفته. خب عذره را هم گفته و بعد خرء کلاب را هم گفته، ارواث این‌ها را هم گفته. این سرّش این است که لابد کلمه بول هم وقتی گفته می‌شود مسأله سؤال می‌کنند بیشتر در ذهن چه می‌رود؟ کسی می‌آید می‌گوید آقا لباسم بولی شده می‌خواهم با آن نماز بخوانم. آدم ذهنش نمی‌رود به این که مثلاً بول گربه شده. ظاهرش این است که بول انسانی است برای بچه‌اش هست یا خودش است یا مثلاً این‌ها. انصراف دارد به بول انسانی.

سؤال: ...

جواب: برای این که آن که متوقع است، مورد اصابه هست غالباً این است که مثلاً یک زن هست سؤال می‌کند لباسم بولی شده ذهن آدم می‌آید یک بچه دارد. بچه‌دار هست. خب بچه مخصوصاً سابق‌ها که پوشک و فلان و این‌ها نبود این کثیر...

سؤال: این ... خارجی است حاج آقا؟

جواب: و این که معمولاً سؤال‌ها از همان است که بیشتر رخ می‌دهد برای‌شان می‌آیند سؤال می‌کنند. این باعث انصراف می‌شود.

بنابراین ممکن است این جا این عذره یعنی عذره انسانی مثل آن بول فلذا بعدش آمده ذکر کرده. البته با یک گل بهار نمی‌شود اگر ما به این بگوییم بول، حالا یک روایت این جا. ولی ایشان هم می‌فرماید این مؤید انصراف هست ولی نمی‌شود با این انصافاً اثبات انصراف را بکنیم.

خب این هم کلمات بزرگان را هم عرض کردیم که می‌گویند انصراف دارد.

خب پس به لغت که نگاه می‌کنیم دو جور لغویین حرف زدند. به روایات که نگاه می‌کنیم هم برای آن طرف شاهدی بود هم برای این طرف مؤیداتی بود. ادعای انصراف هم که می‌کنند. خب حالا ما اهل لغت نیستیم ما نمی‌توانیم الان بگوییم در زبان عرب انصراف به چه دارد. ما این جا از جاهایی است که نمی‌توانیم وجدان کنیم نه مدت زیادی در بین آن‌ها زندگی کردیم که این قریحه را گرفته باشیم نه. اما فقهای عرب آن‌ها هم دو جور می‌گویند. بنابراین نتیجة المقام چه می‌شود؟ این است که حدود و ثغور این کلمه از نظر عرف و لغت برای ما واضح نیست بنابراین باید اخذ به چه بکنیم؟ اخذ به قدر متیقن بکنیم اگر مستند ما تنها روایات باشد، حالا بعد در خود مفهوم جلاّل در لغت هم باید مراجعه کنیم. این روایاتی که برای ما تعریف کردند و از آن‌ها تعریف جلاّل را خواستیم استنباط کنیم و استخراج کنیم، واژه عذره در آن بود. اگر ما باشیم و تنها مستندمان بخواهد این روایات باشد، از نظر مأکول پس قدر متیقن می‌شود عذره انسانی. مازادش شک داریم که روایت شاملش می‌شود یا نه. وقتی شک داشتیم پس باید به آن عمومات تمسک بکنیم. یعنی آن حیوانی که عذره غیرانسانی غذایش شده نمی‌دانیم او نجس شده بول و غائط و ...، یا نمی‌دانیم گوشتش حرام شده یا نه، خب به عمومات و ادله که گوشت او را حلال کرده بود یا بولش را طاهر اعلام کرده بود به آن‌ها تمسک می‌کنیم. چرا؟ برای این که مخصِّص ما منفصل است و سرایت نمی‌کند اجمال این به آن عمومات ما.

سؤال: ...

جواب: احراز می‌شود دیگر. به کل شیءٍ طاهر، فوقش.

سؤال: ...

جواب: بله.

سؤال: ...

جواب: نه. طاهر که هست. می‌خواهم مانع از نجاستش ...

سؤال: جواز اکل را می‌خواستم.

جواب: می‌کنیم. بله می‌گوید الا ما یزکّی، الا ما زکیتم. این هم تزکیه است. حالا اگر در شرایط تزکیه شک کردیم آن‌ها بحث‌های خودش را دارد که جایی که شک کردیم آن را باید چه کار کرد. آن‌ها هم به عمومات و اطلاقات درستش می‌کنیم. خدا سایه عمومات و اطلاقات و اصول را از سر ما کم نکند که آن‌ها ملجاء و پناه ما هستند. خب تا این جا ان شاء‌الله تتمه کلام برای یکشنبه.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

 

 


[1]. وسائل الشیعة، ج‏1، ص: 181

[2]. وسائل الشیعة، ج‏3، ص: 475

[3]. تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏6، ص: 373

Parameter:18150!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 16
تعداد بازدید دیروز :113
تعداد بازدید ماه جاری : 4634
تعداد کل بازدید کنندگان : 792935