بسمه تعالی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
تعریف مفهوم حیوان جلّال:
بعد از این که روشن شد که جلل باعث نجاست سه امر علی الاقوی یا علی الاحوط الوجوبی میشود؛ عرق و بول و روث، حالا نوبت به این میرسد که ببینیم آیا مطهری دارد یا نه. و لکن قبل از ورود در این بحث، بحث دیگری داریم که آن هم لازم هست و ماتن در این جا متعرض شده تعریف جلّال هست که به چه حیوانی گفته میشود حیوان جلاّل.
سؤال: استاد این سه تا مورد فرمودید کدام مورد بود. عرق و بول و روث فقط در مورد ابل است یا سایر ...
جواب: نه جلاّل.
فرموده:
«و المراد بالجلّال مطلق ما یؤکل لحمه من الحیوانات المعتادة بتغذّی العذرة، و هی غائط الإنسان.»[1]
مطلق حیوانات مأکول اللحمی که اعتیاد دارند به تغذی از عذره. غذایشان عذره هست، و مقصود از این عذره هم میفرماید عذرة الانسان است. این فرمایش ماتن قدس سره.
در تحقیق این که مفهوم جلاّل و حیوان جلاّل چه هست از چهار جهت صحبت و بحث هست.
بحث اول: از جهت آکِل
جهت اول از حیث آکل است که آیا هر حیوانی یا بالاتر هر جانوری ولو حیوان اسمش نباشد، جانبندهای که آن حرفهای بعدی را داشته باشد به آن جلاّل گفته میشود یا نه این مخصوص حیواناتی است که لحم دارند، ذو اللحم هستند. بنابراین مثل زنبور ولو این که آکل عذرهی انسان هم باشد فرض کنید، این جلاّل به او گفته نمیشود چون لحم ندارد. پس آیا مطلق الحیوان است حتی آن که لحم ندارد یا نه خصوص آنهایی است که لحم دارند و حالا آنهایی که لحم دارند چه مأکول اللحم باشند چه مأکول اللحم نباشند. یا نه خصوص مأکول اللحمها هست که ماتن فرمود یا اضیق از کل ذلک هست که خصوص إبل است.
سؤال: ...
جواب: بحری هم بله، مطلق است حیوانات.
مجموعاً چهار احتمال در مقام و بلکه شاید قول و نظریه وجود دارد. اوسع الاقوال این است که بگوییم مطلق حیوان. بنابراین اگر عرق کرد نجس است. چون عرق حیوان جلاّل گفتیم نجس است. بول اگر دارد نجس است، اگر خرئی دارد، چیزی دارد، آن هم نجس است.
اضیق الاقوال این است که نه مختص به إبل است. این وسط هم دو تا قول وجود دارد. مثل اجناس میماند، جنس عالی و سافل و جنس متوسط. متوسطش هم همین است که حیوانات ذو اللحم یا نه حیوانی که ذو اللحم است و مأکول اللحم است. ماتن این را قائل شده و غیر واحدی از بزرگان و محشین هم امضا کردند همین متن را. این یک بحث.
بحث دوم: از ناحیه مأکول
بحث دوم از ناحیه مأکول است که آیا مأکول اصلاً باید نجس باشد، مطلق النجاسات است؟ مطلق النجاسات. نجاست چه مدفوع باشد، چه غیر مدفوع باشد. مطلق النجاسات کما نُسب الی الحلی قدس سره. مطلق النجاسات. آیا این چنین است یا نه مطلق النجاسات نیست، مدفوع باید باشد. یا نه، هر مدفوعی نه، مدفوع انسان باید باشد و یک احتمال هم این است که نه، مدفوع چه نجس باشد چه پاک باشد. اگر یک حیوانی مدفوع خوار شد ولو مدفوع هم پاک باشد، نجس نباشد، مثلاً مدفوع گوسفند باشد، یک مرغی است فقط مدفوع گوسفند میخورد، این را هم بگوییم که جلل دارد، جلاّل است. پس در ناحیه مأکول هم این احتمالات و این حرفها وجود دارد از این ناحیه.
بحث سوم: از نظر کمّ و کیف و مدت
ناحیه سوم از نظر کمّ و کیف و مدت و اینها است. خب حالا این عذرهخوار شد، نجاستخوار شد، چه مقدار؟ از نظر کمّ، از نظر مدت، چند روز، چه مقدار؟ و از نظر کیف، این هم محل کلام است.
بحث چهارم: از نظر خلوص
و مسأله چهارم این است که از نظر خلوص آن مأکول که باید خالصاً همان چیزی باشد که حالا گفته میشود یا اگر نه مخلوط با چیزهای دیگر بخورد، یا گاهی با آن میخورد، یا نه از هر دو استفاده میکند. ناهارش مثلاً از آن باشد، شامش از این باشد، این چطور است، این هم جلاّل میشود؟ یا این جا هم حساب خاصی دارد. این احکام الهی واقعاً انسان حیران میشود که چه جور موسّع بسته است و خب اینها خودش دلیل بر این است که اینها از پیامبر نیست. از این ذوات مقدسه نیست، اینها از یک منبع دیگری است. اینها کجا تحصیل کردند. این همه حرفها، این همه دقتها، اینها همه باید از یک جای دیگر باشد که اینها گرفتند و بیان کردند. خب اینها این بحثهایی است که در این جا وجود دارد برای تنقیح مفهوم حیوان جلاّل عرفاً شرعاً.
سؤال: کمّ و کیف منظور چیست؟ غیر از این ...
جواب: به خدمت شما عرض شود که این است که مثلاً باید نَتِن باشد یا نه، اگر نَتِن هم نباشد اشکالی ندارد.
سؤال: ...
جواب: مأکول
خب این حرفهایی است که در این جا وجود دارد.
مرجع در فهم این مراد و این تعریف دو منبع است که ما با مراجعه به آنها باید به حول الله و قوته به دست بیاوریم که در این نواحی اربعه چه چیزی مأخوذ در معنای حیوان جلاّل است. یکی نصوص مبارکات است که داریم، و دو معاییر لغتشناسی است من التبادر و صحة السلب و الاطراد و عدم صحة السلب و کلمات للغویین و تجمیع القرائن الموجبة للاطمینان او القطع. اینها است. اینها منبع کار است. و قانون هم در امثال و اشباه این موارد روشن است که اگر ما دلیل پیدا کردیم خب نأخذ به، هر مقداری که دلیل پیدا نکردیم چون اجمال مفهومی دارد و این ادله جلاّل در حقیقت تخصیص زننده به آن عموماتی است که یا میگویند همه اشیاء طاهر هستند، یا آن شیء طاهر بوده حالا جلل بر آن عارض شده یا حلال بوده حالا جلل بر آن عارض شده، خب چون اینها مخصِّص منفصل هستند و اجمال وقتی پیدا میکنند، در غیر مورد اجمال تخصیص میزنیم و در مورد اجمال مرجع ما میشود چه؟ آن عمومات. مثلاً گوسفندی است. گوسفند حلال است، ادله گفته گوشت گوسفند حلال است و بول و غائط و عرق و اینهایش پاک است. این را ما داریم. حالا این گوسفند آن وقت مثلاً نجاستخوار شد اما غیر عذرة الانسان یک چیزی دیگر به او دادند یا این ماهیها آمدند غیر عذره انسان یک چیزهایی مال خوک مثلاً میدهند، تعذیهشان با اینها است. در پرورشگاههای ماهی. خب الان شک داریم به این هم میگویند جلاّل یا نمیگویند جلاّل. خب ادلهای که گفت سمک حلال است اطلاقش همه احوال را میگیرد. فقط به اندازهای که دلیل داریم که این جلاّل است خارج میشود و بقیهاش را تمسک میکنیم به همان دلیل حلیت. یا دلیل طهارت و امثال ذلک. بنابراین نقشه راه ما هم روشن است به حسب آن چه که در اصول بیان شده و فقهای عظام فرمودند که وقتی ما یک عموماتی داریم که در تمام حالات گفت این حلال است یا در تمام حالات به همه این امورش گفت پاک است، یک مخصِّصی آمده روی عنوان جلاّل و این عنوان جلاّل اگر اجمال پیدا کرد، به اندازه قدر متیقنش اخذ میکنیم و تخصیص میزنیم به آن حلیت و آن طهارت و در مازاد مرجع ما همان حلیت و آن طهارت میشود.
سؤال: شبهه مفهومیه است این جا؟
جواب: بله شبهه مفهومیه است یعنی جلاّل را نمیدانیم معنایش چیست. مراد از این جلاّل چیست.
سؤال: حاج آقا در اصول فرمودید که اجمال مخصِّص موجب اجمال مخصَّص هم میشود.
جواب: من عرض کردم؟ چه موقع عرض کردم؟
سؤال: بله، دو ماه پیش.
جواب: اگر عرض کردم که خب ولی من خودم یادم نمیآید که عرض کرده باشم.
این راهی است که وجود دارد. حالا اگر بنده هم عرض کردم علی الفرض که خودم یادم نمیآید. اگر عرض کردیم آن قانون عامی که معمولاً بزرگان فرمودند این است که راه و روش این است. حالا اگر کسی بگوید اجمال سرایت میکند که خب ولی اگر حاکم باشد سرایت میکند. متصل هم باشد سرایت میکند اما در مخصِّص مجرد که حکومت نداشته باشد این جا سرایت نمیکند.
حالا علی ضوء ذلک مراجعه کنید به منابعمان.
ابتدائاً به نصوص مراجعه کنیم. ببینیم از نصوص کار ما حل میشود یا نمیشود و چه مقدار نصوص یارای این مطلب را دارد.
ما وقتی به نصوص مراجعه میکنیم، میبینیم در نصوص و روایات بر هفت عنوان اطلاق جلاّل شده. بر إبل اطلاق جلاّل شده. بر ناقه اطلاق جلاّل شده. بر بقره اطلاق جلاّل شده، بر شاة اطلاق جلاّل شده، بر دجاجه اطلاق جلاّل شده، بر بَطِّة اطلاق جلاّل شده، بر سمک اطلاق جلاّل شده. بر اینها میبینیم اطلاق جلاّل شده، حالا یا در لسان امام علیه السلام یا در لسان مثلاً روات. در این نصوص میبینیم اطلاق جلاّل بر اینها شده. حالا بعضی از آنها را عرض کنیم.
باب 28 از باب اطعمه محرمه، این روایات را بعضیهایش را قبلا خواندیم.
«قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الدَّجَاجَةُ الْجَلَّالَةُ لَا یُؤْکَلُ لَحْمُهَا حَتَّى تُغَذَّى ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ وَ الْبَطَّةُ الْجَلَّالَةُ خَمْسَةَ أَیَّامٍ وَ الشَّاةُ الْجَلَّالَةُ عَشَرَةَ أَیَّامٍ وَ الْبَقَرَةُ الْجَلَّالَةُ عِشْرِینَ یَوْماً وَ النَّاقَةُ الجلاّلة أَرْبَعِینَ یَوْماً.»[2]
خب دیدید بر همه اینها اطلاق شده. باز روایت بعدی:
«النَّاقَةُ الْجَلَّالَةُ لَا یُؤْکَلُ لَحْمُهَا وَ لَا یُشْرَبُ لَبَنُهَا حَتَّى تُغَذَّى أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ الْبَقَرَةُ الْجَلَّالَةُ لَا یُؤْکَلُ لَحْمُهَا وَ لَا یُشْرَبُ لَبَنُهَا حَتَّى تُغَذَّى ثَلَاثِینَ یَوْماً وَ الشَّاةُ الْجَلَّالَةُ
باز همین طور
وَ الْبَطَّةُ ... وَ الدَّجَاجَةُ...»[3]
در این روایت هم آمده. در روایت دیگر. روایت چهار همین باب:
«الْإِبِلُ الْجَلَّالَةُ إِذَا أَرَدْتَ نَحْرَهَا تَحْبِسُ الْبَعِیرَ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ الْبَقَرَةَ ثَلَاثِینَ یَوْماً وَ الشَّاةَ عَشَرَةَ أَیَّامٍ.»[4]
روایت پنجم:
«عَنِ الرِّضَا ع فِی السَّمَکِ الْجَلَّالِ أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنْهُ فَقَالَ یُنْتَظَرُ بِهِ یَوْماً وَ لَیْلَةً ...»[5]
سؤال: این را راوی گفته.
جواب: بله. روای گفته ولی امام هم جواب دادند به حسب این نقل که یک روز و یک شبانه روز استبراء میشود.
بنابراین از روایات میتوانیم بفهمیم که آن که میگوید فقط مختص است به إبل این اشتباه است. این در روایات اطلاق شده و اوسع از آن است. اما روشن است این روایات نمیتواند برای ما تحدید کند ثغور این واژه را. خب بر اینها اطلاق شده اما آیا صحیح است که ما بر حیواناتی که ذو اللحم نیستند هم اطلاق کنیم. آیا میتوانیم بر حیواناتی که ذو اللحم هستند ولی مأکول اللحم نیستند اطلاق کنیم. همه این موارد که در روایات است مأکول اللحم هستند. حالا یا اصلاً نام مأکول اللحمها، سمک هم اگر شامل غیرفلسدارها هم میشد که به آنها هم سمک گفته میشود. اگر بگوییم این سمک که سؤال کرده شامل آنها هم میشود و امام استفصال نفرمودند خیلی خب یک غیرمأکولی این جا پیدا میکنیم. اما بعید نیست که به تناسب حکم و موضوع و این که این سؤال که میکند سمک را برای این که میخواهند بخورند. یعنی همان سمکی که لولا این مشکل خوردنی بود، فلذا حضرت میفرماید یک شبانهروز صبر بکن. بنابراین اطلاق ندارد که شامل سمکی هم بشود که خوردنی نیست و فلس ندارد. تمام موارد که در این روایات آمده مواردی است که مأکول اللحم است.
بنابراین این حدس درست است که ما بگوییم از مجموع این روایات میتوانیم حدس اطمینانی بزنیم که حیوانات مأکول اللحم اینها و غیر اینها ولو این جا نام برده نشده باشد. بعضی از اینها هم که این جا نام نبرده ممکن است داخل اینها باشد. مثلاً درسته شاة گفته شده، بز غیر شاة است ولی بعید نیست از همین خانواده است. یعنی عرف میگوید بز هم همین است. آهو مثلاً، گوزن و اینها هم میگوید یک خانواده هستند. بعید نیست کسی بگوید. البته جرأت میخواهد یک مقداری یعنی چون از قیاس انسان خیلی وحشت دارد ولی بعید نیست که حالا از این روایات کسی بتواند این توسعه را بفهمد. حالا یؤید ذلک، بلکه موجب اطمینان میشود وقتی اقوال لغویین را هم توجه به آن بکنید، ضمّ آنها به این روایات میتواند برای ما این مسأله را تفهیم بکند.
سؤال: روایات اطلاق مقامی ندارد ...
جواب: نه این جوری نیست. اینها بیشتر مورد حاجت بوده یا مورد سؤال بوده از این جهت. یا این که ان شاءالله بعداً مطلبی را از محقق خویی نقل خواهیم کرد مثلاً اگر بنا شد که جلل فقط مال آن باشد که عذره حیوانی میخورد، بسیاری از حیوانات هستند نمیخورند یعنی ایشان میفرماید آن چه که در خارج روشن است این جور نجاستخواری دأب همین جور حیوانات است معمولاً. و خیلی از حیوانات اصلاً نمیخورند. نگاهش هم نمیکنند و طبعش این جوری است. فلذا شاید عدهای از آنها که نام برده نشده مال این باشد که عملاً در خارج وجود ندارد. حالا اگر اتفاقاً تصادفاً یک جایی شد، حالا آن جا حکمش چه میشود؟ مثلاً حکمش این است. اما چرا نام بردند؟ برای این که معمولاً اینها اصلاً نمیخورند.
سؤال: همه روایات به عنوان جلاّل ... خوردن گوشتش حرام باشد، بولش ... به عنوان جلل آمده یا عناوین دیگری که مثلاً تغذی ...
جواب: نه اینها که خواندم برای شما، شما دیدید دیگر. الحیوان الجلاّله. دیگر چیزی نداشت که چه خورده. در این روایات اصلا نبود، تعریفش نبود. ما فقط موارد استعمال دیدیم، استعمال شده بود، فقط همین مقدار بود. در اینجا حیوانات بود و بعضی روایات هم که بود که مثلاً لاتأکلوا لحوم الجلالات یا اللحوم الجلاله، این را هم داشتیم.
این یک سری روایات. پس از نظر اطلاق میتوانیم بگوییم به این که در این حد از این روایات استفاده میکنیم که مأکول اللحمها که بخشی از مأکول اللحمها مسلّم به این روایات اطلاق شده بود اما با روایات تنها همان طور که گفتیم حدود و ثغور این مفهوم را نمیتوانیم تبیین بکنیم مگر به ضم ان شاء الله کلمات لغویین و حرفهایی که بعد خواهد آمد. فعلا در حد روایات این مقدار است.
سؤال: استاد آکل را مشخص کرده، مأکول را که مشخص نکرده.
جواب: اللهم یکی یکی.
سؤال: ...
جواب: هر نجاستی را نمیخورد. حالا اگر آمدند یک گرگی یک جایی گرفتار شده بود و فقط عذره انسانی را خورده بود و شما هم او را ذبح کردید، آن عرقش نجس است ولو این که بدنش پاک است از نظر این که ذبح کردید. حالا این جور مسأله پیش میآید که آیا اگر این حیوان جلاّل را ذبح کنند پاک است یا پاک نیست یا مثل کلب میشود، این هم یک بحث آخری است.
و اما از ناحیه این که مأکولش باید چه باشد و آیا این تعریف در روایات وجود دارد؟ این هم ما یک روایتی داریم در باب 24 از ابواب اطعمه محرمه که ممکن است از آن استفاده بکنیم.
سؤال: ...
جواب: خب همین روایات جواب ایشان است که چنین چیزی نیست.
سؤال: ...
جواب: نه دیگر این همه نصوص که ما بعضیهایش الان خواندیم. هم در وسائل، هم در مستدرک مراجعه بفرمایید معلوم است که این حرف درست نیست که بگوییم فقط إبل مقصود بوده. چون اینها اطلاق شده بر همه آنها.
روایت موسی بن أکیل عن بعض اصحابه که قبلاً هم این روایت را خواندیم، در وسائل باب 24 از ابواب اطعمه محرمه، این جا روایت اول:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى.
بعد در ذیلش فرموده:
مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ مثله.ْ
روایت دوم:
«وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ....
این جا دقت بفرمایید که این روایت دوم اگر انسان تأمل نکند خیال میکند ضمیر «عنه» در روایت دوم برمیگردد به آن چه که در روایت اول گفته شده یعنی «عنه» یعنی «عن محمد بن الحسن» و حالا این که این جور نیست. «عنه» یعنی محمد بن یعقوب. پس این دقت را ما باید داشته باشیم که صاحب وسائل وقتی «عنه» میگوید سر روایت دو یا سه، لزوماً این جوری نیست که به خود حدیث قبل برگردد، ممکن است بما فی ذیله برگردد. در ذیل آن حدیث. این جا در ذیل حدیث اول بعد از این که حدیث را از شیخ طوسی نقل میکند، میفرماید محمد بن یعقوب هم به فلان سند مثل این را نقل کرده. حالا روایت بعدی که روایت دوم است که ترقیم شده به دو، «عنه» برمیگردد به همین ما فی الذیل نه بما خود روایت. این یک آشنایی میخواهد که انسان به این توجه داشته باشد که رسم رسائل این طوری است. حالا:
وَ عَنْهُ
یعنی محمد بن یحیی
عَنْ أَحْمَدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مُوسَى بْنِ أُکَیْلٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) فِی شَاةٍ...
این ابیجعفر امام باقر سلام الله علیه است.
فِی شَاةٍ شَرِبَتْ بَوْلًا ثُمَّ ذُبِحَتْ قَالَ فَقَالَ یُغْسَلُ مَا فِی جَوْفِهَا ثُمَّ لَا بَأْسَ بِهِ...
اعماء و احشایش را میشورند و بعد دیگر اشکال ندارد، سیراب و اینهایش اشکال ندارد.
وَ کَذَلِکَ إِذَا اعْتَلَفَتْ بِالْعَذِرَةِ...
اگر عذره هم بخورد اشکال ندارد. آن جا هم وقتی ذبح شد، آن ما فی الاحشائش را میشورند و استفاده میکنند.
مَا لَمْ تَکُنْ جَلَّالَةً....
مادامی که این جلاّله نشده باشد. بعد فرمود:
وَ الْجَلَّالَةُ الَّتِی یَکُونُ ذَلِکَ غِذَاؤُهَا.»[6]
جلاّله آن است که این عذره غذایش باشد. پس حضرت این جا از جاهایی است که عنایت و لطف فرموده معنا فرموده. جلاّله آن است که این عذره غذایش باشد.
خب به این روایت استدلال شده و ماتن هم که میفرماید که عذره، و در تعریف اخذ کرد براساس همین روایت است. یکی از وجههایش همین است که عذرهخوار باشد.
سؤال: آقا احتمال دارد که این ...
جواب: احتمال ثبوتی نیشقولیه دارد ولی ظاهرش این است که نه و الا خلاف وثاقت روات است که آمده کلام خودش را در کلام امام جا زده. تمام این حرف دارد میگوید قال الامام، اینها را نقل کرده.
سؤال: استاد در ناحیه آکل ...
جواب: بله. چون در ناحیه آکل همان شاة است دیگر، چیز اضافهای این جا ندارد.
سؤال: مورد سؤال نبوده که حالا جلاّل به چه میگویند.
جواب: نه. ولی امام لطف فرمودند و الا مورد سؤال آن هم اصلاً سؤالی نکرده. فی شاةٍ، در باره آن حضرت فرموده و نگفته من سوالی کردم.
سؤال: عذره مدفوع انسان منظور است؟
جواب: حالا ببینیم. حالا بحث خواهیم کرد.
پس بنابراین از این روایت استفاده میشود که به شاة گفته میشود که مأکول اللحم است البته و تعریفی هم حضرت دارند این جا برای جلاله میفرمایند.
این تعریفی که حضرت میفرماید دو تا منشأ را حداقل برای ما ثابت میکند، دو تا امر را از آن امور اربعه. یکی این که مأکول فرمود باید چه باشد؟ مأکول عذره باشد. دوم این که باید صادق بیاید که عرفاً به این بگویند غذایش عذره است. این حیوان غذایش عذره است. خب این یک دفعه بخورد یا یک کمی خورده باشد که نمیگویند غذایش عذره است. بخواهند بگویند غذای این حیوان عذره هست، بله اگر اضافه کنند بگویند امروز یا ناهار ظهرش این بوده این با اضافه چرا، اما علی الاطلاق و وقت معین نکنند و بگویند غذای این حیوان عذره هست، این نیاز دارد به این یک مدتی مداومت داشته باشد چیزهای دیگر نمیخورد یا اگر میخورد به قول صاحب جواهر یک اندکی است. ولی آن که سیرش میکند و غذای او هست و او از آن تغذیه میکند این هست. حالا ولو این که حالا مثلاً همین جور که داشته راه میرفته یک علفی هم از یک درختی یا از یک چیزی خورده باشد منافاتی ندارد. پس بنابراین از این روایت هم استفاده میشود مأکول باید عذره باشد هم از نظر کمّ و کیف و مدت نشان میدهد باید در حدی باشد که عرفاً صادق باشد به این بگوییم غذاؤها عذره است.
سؤال: استاد حصر از کجای این عبارت در میآید که باید عذره باشد. میگوید باید عذره باشد حالا ممکن است چیزهای دیگر هم باشد. ...
جواب: حصر کجا؟
سؤال: عذره
جواب: میگوید و الجلاله، در مقام تعریف است دیگر و این، مفهوم تحدید است. حضرت میخواهد تحدید کنند، مشخص کنند که جلاّله چیست، ضابطه دست ما بدهند که بشناسیم جلاله را. و الجلاّله التی یکون ذلک غذاؤها. آن است که غذایش این باشد.
سؤال: این التی یکون، آن جهت آکلش را هم نمیشود اطلاق گرفت.
جواب: بله؟
سؤال: میگوید آن چیزی که ...
جواب: نه نمیتوانیم. حالا جلاله از نظر حیوانیاش به چه چیزی میگویند امام در مقام بیانش نیست. جلاله به هر کی گفته میشود آن است که غذایش این باشد. حالا از این نظر در مقام بیان نیستند. حضرت در مقام بیان مدلول این که چه مقدار و به چه کیفیت و از نظر مدت و فلان و اینها چه جور باشد این را دارد بیان میکنند.
خب به این روایت استدلال شده است.
سؤال: ...
جواب: نه لذا فرمود که اگر تغذیه کرد به عذره آن هم مثل آن جایی است که بول آشامیده. آن جا گفتیم اشکالی ندارد، ما فی البطنش را بشور استفاده کن، اگر عذره هم هست اشکالی ندارد میتواند این را بشورد و از ما فی البطنش استفاده کند، آن سیرابیهایش و اینها را میتوانید استفاده کنید. بعد حضرت فرمود به شرطی این عذرهخواری به جوری نباشد که جلاّلهاش کرده باشد.
سؤال: نمیشود قید هر دو باشد. چون با واو عطف کرده. حتی ...
جواب: آن تمام شد. ما لم تکن جلالة.
سؤال: ... چون با واو حضرت فرمودند...
جواب: واو استیناف است. ما لم تکن جلالّه، تمام شد. حالا جلاله چیست؟
سؤال: ...
جواب: آهان شما میخواهید بگویید این والجلالة آن جایی که بول هم بخورد جلاله میشود؟
سؤال: «ما لم تکن جلالة» ابتدا حضرت فرمودند به عنوان قید. حالا قید بول است یا قید ...
جواب: اشکالی ندارد. بله به آن هم بخورد اشکال ندارد چون میگوید وقتی جلاله شد، خب از نظر این که جلاله هست حرام است لحمش و دیگر نباید بخورد، این مهم نیست. این داخل آن بحثی میشود که اگر قیدی آمد و مسبوق به دو جمله هست به هر دو میخورد؟ (همان بحث اصولی) به هر دو میخورد یا به اخیر میخورد؟ ولی ظاهر این است که به اخیر میخورد. حالا شما به هر دو هم بزنید لابأس.
سؤال: ...
جواب: نه، در تعریف جلاّله فرموده عذره.
عذره حالا یعنی چه؟ پس ما این جا این را هم لازم داریم. خب حالا عذره یعنی چه که حضرت فرمود عذره بخورد. آیا عذره مطلق مدفوع است یا نه مطلق مدفوعات نیست، مدفوع حیوانات اعم از این که مأکول اللحم باشند یا غیر مأکول اللحم باشد؟ یا نه خصوص حیوانات غیرمأکول اللحم است؟ یا نه خصوص انسان است؟ فیه اقوالٌ هم لغتاً هم فقهاً و علما در فقه که فرمودند این یک بحث مفصلی دارد که ان شاء الله فردا.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.
[1]. العروة الوثقى (المحشى)، ج1، ص: 278
[2]. وسائل الشیعة، ج24، ص: 166
[3]. وسائل الشیعة، ج24، ص: 167
[4]. وسائل الشیعة، ج24، ص: 167
[5]. وسائل الشیعة، ج24، ص: 168
[6]. وسائل الشیعة، ج24، ص: 160