بسمه تعالی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بحث در ادله داله بر نجاست مدفوع جلاّل بود. رسیدیم به دلیل چهارم و بررسی آن. دلیل چهارم ضم روایاتی بود که دلالت میکند بر نجاست بول جلاّل به روایاتی که دلالت میکند بر اولویت روث از بول نسبت به نجاست. وقتی این دو طایفه را به هم ضم بکنیم پس قهراً روایات داله بر نجاست بولِ جلاّل بالدلالة الأولویة و بالفحوی دلالت میکند بر نجاست مدفوع جلالّ. خب روایات داله بر این اولویت هم که دو روایت بود بیان شد.
اشکالات استدلال سوم و چهارم: (1:36)
مجموعاً پنج اشکال به این استدلال هست که باید بررسی کنیم.
اشکال اول:
اشکال اول این بود که این روایات داله بر اولویت روث از بول در نجاست، اینها معارض است به روایتی که تفصیل قائل شده و تصریح میکند در بعضی موارد که بول نجس است ولی روث نجس نیست. مثل این روایت مروی در کافی که در باب نهم از ابواب نجاسات وسائل، حدیث اول، نقل شده که حضرت صادق سلام الله علیه حسب این نقل فرمود:
«لَا بَأْسَ بِرَوْثِ الْحُمُرِ وَ اغْسِلْ أَبْوَالَهَا.»
خب این دلالت میکند بر این که اولویت ندارد. «و اغسل ابوالها و لابأس بروث الحمر»، بنابراین این روایت تعارض میکند با آن روایاتی که میگفت «أمّا الروث فأکثر یا فأکبر من ذلک». اگر معنایش اولویت باشد خب این دو تا هم ناسازگاری دارند. بنابراین ما دلیلی بر اولویت قهراً پیدا نمیکنیم چون این اولویت که عرفیه نیست، ارتکازیه نیست. ما این اولویت را از رهگذر شرع خواستیم که شرعاً این چنینی است، شارع گفته این اکبر است، اکثر است. خب این فرمایش شارع معارض است با آن فرمایشش، یعنی نه فرمایش خودش، ما نُقِل عنه. این دو تا با هم تعارض میکنند و تساقط میکنند و میروند کنار. این اشکال اول.
سؤال: اولویت ...
جواب: یعنی توجیه عرفی...
سؤال: ...
جواب: نه دیگر توجیه ندارد دیگر. این جا دارد صریحاً میگوید روث لا بأسبه و ابوال را بشور. نجس شده و آن هم لابأس به. خب دارد تفصیل میدهد پس معلوم میشود روث أولی بالنجاسة نیست حسب این روایت.
اشکال دوم: (3:59)
اشکال دوم این هست که شهید صدر قدس سره از کلامش استفاده میشود اگرچه صریحاً این طور این مطلبی که عرض میکنیم نفرموده اما از کلامش استفاده میشود در جلد سوم صفحه 30 از چاپ اول که من دارم. ایشان میفرماید این اشکال معارضه نیست، قصور مقتضِی است. یعنی اصلاً این دو روایتی که شما استدلال میخواهید بکنید برای اولویت، این معلوم نیست معنایش این باشد. ایشان میفرماید این فهم اولویت که روایت بخواهد بفرماید «فأرواثها هو اکثر (یا اکبر) من ذلک» این که معنایش بخواهد این باشد که ارواث اکثر قذارةً هستند یا اکبر قذارةً هستند، اشدّ قذارةً هستند پس أولی است به نجاست تا بول، این بعید است که این مقصود باشد. بلکه آن که قریب است این است که حضرت میخواهد بفرماید ارواث اینها اکثر است، بیشتر است، بنابراین اجتناب از او عسر است، مشکل است، حرجی است، از این جهت پاک است عیب ندارد. بول را بشور اما ارواث اینها در اثر این که کثیر الابتلاء و تحرز از آن حرجی و عسر است، این را دیگر نمیتوانیم بگوییم نجس است، شارع نمیگوید نجس است. بنابراین این ذیل دلالت میکند بر چه؟ بر طهارت ارواث به خاطر این که میخواهد بفرماید که این چون عسر است، مشکل است.
«بل الاحتمال القریب أن یراد من الأکثریة الکثرة فی الکم....
نه الکثرة فی القذارة، نه اشدیت. نه حجمش، کثرتش.
الموجب لعسر التجنب»
این موجب عسر تجنب است. و لذا این عیب ندارد. بعد ایشان به لحاظ این که این ذیل را این جوری معنا کردند به احتمال قریب میفرمایند این هست معنایش، قهراً به قرینه این میفرمایند صدر هم که فرمود «اغسل ثوبک از ابوال آنها، این قرینه میشود که آن اغسل هم اغسل تنزهی است نه الزامی و لزومی. چرا؟ برای این که اگر واقعاً نجس بود روث، این نجاست به واسطه عسر و اینها برداشته نمیشود بالمناسبات العرفیه و الإرتکازات العقلائیة. چه چیزهایی است که با عسر و اینها قابل برداشتن است به حسب ارتکازات و مناسبات؟ امور تنزهی. حالا لزومی که ندارد، حالا مشکل هم هست، خب میگویند صرفنظر بکن. اما یک چیزی که مفسده ملزمه دارد یا مصلحت ملزمه دارد، این به این زودیها دست از آن برداشته نمیشود. بنابراین خود این ذیل میتواند قرینه بشود که آن اغسل از ابوال هم چیست؟ تنزهی است. این فرمایشی است که این بزرگوار فرموده است.
خب پس بنابراین احتمال این که معنای «هو اکثر» آن باشد که مستدل میخواهد با آن استدلال بکند آن احتمالٌ بعیدٌ. این که معنای «هو اکثر» این باشد که این اکثر حجماً و اکثر کمّاً هست و لذا اجتناب از آن عسر است، این احتمال قریب است بنابراین وقتی که این طوری شد استدلال عقیم میشود.
سؤال: ...
جواب: چون معمولاً ذیل قرینه بر صدر است.
خب این فرمایش این بزرگوار هست.
عرض میکنم حالا شما اگر آن قرب و بعد را هم حذف کنید و بگویید دو احتمال هست. حالا یکیاش قریب است و یکیاش بعید است را نگویید. بگویید این کلام ذو احتمالین است. اکثر و اکبر قذارةً میخواهد بگوید یا اکثر و اکبر کمّاً میخواهد بگوید، باز هم استدلال عقیم میشود چون مردد بین ما یصح الاستدلال و ما لایصح الاستدلال میشود. این اشکال دومی است که این بزرگوار فرمودند.
جواب اشکال دوم: (9:23)
عرض میکنم به این که این که میخواهیم این جور معنا بکنیم که مقصود امام علیه السلام از این کثرت، کثرت کمّی باشد خیلی بعید است. برعکس آن که ایشان میفرماید. چون بول حالا کسانی که ما بچه که بودیم میرفتیم جهرم و در خانه پدرِ پدرمان و یا بستگانمان، آن جاها آن موقعها بود این چیزها. یا جایی که گاو باشد ببینید وقتی بول میکند تا چقدر ترشح میکند. بول خصوصیتش این است ولی مدفوع که این جوری نیست. یک گله میریزد. اما بول هست که ترشح میکند همه جا را خیس میکند، تر میکند و اجتناب از آن مشکل است، نه اجتناب از آن. آن چیزی که عسر است، مشکل است که حضرت بخواهد عکسش هست، نه این که این. این روایت دلالت بکند بگوید از بول اجتناب بکن اما در مدفوعشان چون عسر است، زیادتر است، مشکل است، حجم زیادی دارد، خیلی جاها را فراگیر است این نه ...
سؤال: بول سریع خشک میشود و از بین میرود.
جواب: نه، زوال که پاک کننده نیست. بعد هم این برای جایی است که در هوای آزاد باشد و آفتاب باشد. در طویله و در چیز و اینها که این جوری نیست. چند روز همین طور میماند. مگر یک بار هم این کار را میکند. مگر یکی هستند ،چند تا آن جا بستند اینها را. این جور نیست.
بنابراین این مطلب برای ما واضح نیست که ایشان فرموده بلکه آن طرفش که معنای حدیث این باشد. چون خلاف واقع است، خلاف آن مشاهد است. اما این که از آن طرف گفته بشود که این اغلظ است، این اشد قذارةً هست، این معنا با عرف و با واقع امر، با ارتکاز هم بیشتر سازگار است. بعد این بیان ایشان مثل قیاس مطوی میماند. یعنی باید یک چیزهایی هم به آن اضافه بکنیم، بگوییم خب این عَسِر است و شارع هم فرموده «ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» یا «یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْر» اینها را هم بیاییم ضمیمه بکنیم به این تا حضرت مطلب را به مخاطب فهمانده باشند و آن وقت به ذکاوت مخاطب بگوییم این جا اتکاء فرمودند بقیه استدلال را دیگر مطوی قرار دادند بیان نفرمودند و الا الان شما قبل از این که فرمایش آقای صدر را ما عرض بکنیم کسی این روایت را میخواند اصلاً ذهنش میرفت به این که این مقدمه است و صغری میخواهد بشود برای ادله حرج و برای ادله عسر و امثال اینها که ما بگوییم بله این ذیل میخواهد این حرف را بزند که چون این وقتی کثرت دارد، وقتی بزرگتر است، کبیر است، اکبر است، اکثر است بنابراین اجتناب از آن مشکل است وقتی اجتناب از آن مشکل شد خدا «یرید بکم الیسر و لایرید بکم العسر» پس این جا نجاست جعل نکرده. «ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَج» پس این جا جعل نکرده. این اشکال دوم.
سؤال: ...
جواب: استجیر بالله من دیگر مثال نمیزنم برای شما چون مورد موردی است که مثالهایی که هست بله....
اشکال سوم: (13:16)
و ثالثاً بعدم ظهور الکلام فی الأولویة.
این اشکال سوم اشکال اساسی است و آن این است که شما چرا این روایت را این جوری معنا میکنید. «هو اکثر و اکبر من ذلک» جوری معنا میکند که از آن اولویت فهمیده بشود. این تمیز این اکثر چیست؟ تمیز این اکبر چیست؟ از چه حیث اکثر است و اکبر است. ممکن است معنایش این باشد «هو اکثر نجاسةً» نجاست ممکن است تمیزش باشد. یعنی بول که گفتیم نجس است أما الأرواث فأکثر نجاسةً. شبیه آن که فرمود که «الناصبی انجس من الکلب» خب اصلاً بیان حکم است نه یک اولویت است. وقتی این اولویت میشود که تمیز این اکثر یا اکبر مبادی باشد، بگوید آقا بول را بشور و بعد بفرماید که اما ارواث، آن قذارت، آن مفسده، آن حکمتِ جعلِ نجاست در آن اکثر است، اشد است. و وقتی این شد بله اولویت آن وقت فهمیده میشود که حضرت میخواهند این را بفرمایند. بگوید این که بدتر از آن است. وقتی ما آن را گفتیم نجس است باید بشوری، این که بدتر از آن است. این قذرتر است، این کثیفتر است پس به طریق أولی این جا باید بگوییم. خب نه ممکن است تمیز اصلاً خود نجاست باشد.
پس اولویت دلالت نمیکند. دلالت میکند که شارع این جا جعل نجاست کرده نه این که اولویت بفهمیم. پس این دلیل نمیشود بر این که اولویت دارد نجاست ارواث نسبت به بول و ابوال. این اولویت را نمیفهماند. اگر دلالت بکند، دلالت میکند بر این که این جا جعل نجاست شده. بنابراین آن استفادهای که از این روایت میخواست بشود که یکی از مواردی که ائمه خودشان به قیاس اولویت استدلال کردند و با قیاس اولویت مطلب را القاء فرمودند، نه دیگر اگر این جوری گفتیم این دلالت را نخواهد داشت.
سؤال: ...
جواب: نه.
سؤال: اکبر نجاسةً اکثر نجاسةً.
جواب: اکبر نجاسةً یعنی در شرع چون نجاستهایی که شارع جعل کرده در حتی قانونی، نجاستهایی که قانونی جعل کرده مراتب دارد. فلذا فرموده ناصبی انجس از کلب است. حالا این جا میفرماید که بله ما برای بول نجاست شارع جعل کرده برای ارواث هم نجاست جعل کرده اما این نجستر از آن است. انجس است.
سؤال: ...
جواب: بله بالاولویة دلالت میکند. دلالت میکند بر اعتبار اشد، بر یک امر معتبر اشد. پس این مدلولش این است که معتبر در ارواث اشد است از معتبر در ابوال. ابوال نجس هستند اما ارواث انجس هستند. کلب نجس است، ناصبی انجس است.
سؤال: ...
جواب: نه این که گفتیم ضم به اولویت خواستیم بکنیم. حالا بعد اشکال بعدی که میگوییم روشن میشود.
سؤال: ...
جواب: نمیدانم به کجای حرف دارید اشکال میکنید.
سؤال: ...
جواب: معتبرش اشد است. دارد بیان میکند که ما این جا برای ارواث نجاست اشد جعل کرده شارع.
سؤال: ...
جواب: بله پس اولویت را دلالت نمیکند، پس استدلال که از راه مفهوم اولویت بود غلط است.
سؤال: ...
جواب: نه اولویت نیست، جعل کرده این را. پس این منهج غلط است. اشکال به منهج است که شما میگویید از راه مفهوم اولویت داریم میگوییم. این از راه مفهوم اولویت نیست، خودش دارد دلالت میکند بر نجاست ارواث نه این که بالأولویة با ضم به آن. خودش دلالت میکند بر نجاست این.
و این که از این روایات خواستیم استفاده بکنیم که این روایت را مثال قرار دادیم، نمونه قرار دادیم بر این که شارع به اولویت هم مطالبش را بیان میکند مثل امثال اینها، این درست نیست.
اشکال چهارم: (18:12)
و اما رابعةً؛ اشکال چهارم این که همه این چیزها را سلمنا و آمنّا اما این روایت دلالت نمیکند بر این که روث مطلقاً مِن أیّ حیوانٍ أولی بالنجاسة است. این در مورد خودش است. سؤال این است: عن ابوال الحمیر و البِغال، قال اغسل ثوبک قال قلت فارواثها؟ ضمیر «ها» برمیگردد به همین حمیر و بغال. حالا لو فرض دلالت بر اولویت هم بکند دلالت میکند بر این که ارواث حمیر و بغال أولی بالنجاسة است اما نه کل حیوانٍ تا ما بیاییم در جای دیگر هم اگر فهمیدیم که یک حیوانی بولش نجس است بگوییم روث أولی بالنجاسة است. خب شاة اگر جلاّل شد به واسطه آن ادله قبل اثبات شد که بولش نجس است. آن جا دیگر ما نمیتوانیم به این روایت تمسک بکنیم و بگوییم روث آن هم أولی بالنجاسة است. چون در این روایت که نفرموده الروث اشد و اکبر یا اکثر من البول. ضمیر آورده، ضمیر برمیگردد به همانی که در سؤال سائل است که حمیر و... مگر کسی جرأت الغاء خصوصیت داشته باشد یا قول به عدم فصل داشته باشد یا مدعی عدم الفصل باشد.
سؤال: ...
جواب: نه لازم نیست. عرف میگوید خوب اینها را دارد میگوید اشد است، من چه میدانم. شاید هم اشد نباشد، برای گوسفند شاید اشد نباشد. همین طور هم اتفاقاً هست، در عرف برای گوسفند اشد حساب نمیشود از ... و فرق است بین حیوانات.
خب این هم به خدمت شما عرض شود که اشکال چهارم که پس نتیجه این اشکال چهارم این میشود که دلیل اخص از مدعا است. یعنی اثبات نمیکند که هر جا، بله اگر جلاّل حمیر بود یا بغال بودند، یک حمیری جلل پیدا کرد، بغال، قاطری، اسبی جلل پیدا کرد البته اینها درسته چون جلل باعث کاهش نمیشود. وقتی جلل نداشت، روثش اشد از بولش بود فکیف به این که جلل هم پیدا بکند. جلل که کاهش نمیدهد. پس بنابراین بله اگر آن اشکالهای دیگر را غمض عین کنیم، اشکالهای سابق را، این باعث میشود که در خصوص حمیر و بغال به این روایت بتوانیم تمسک بکنیم.
سؤال: ...
جواب: نه.
سؤال: ...
جواب: چون جمع است، حمیر و بغال است. بغال خودش جمع است.
اشکال پنجم: (21:46)
این جا به خدمت شما عرض شود که اشکال پنجم این است که خب ما دو تا روایت داشتیم؛ یکی روایت ابو مریم بود که:
«قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِی أَبْوَالِ الدَّوَابِّ وَ أَرْوَاثِهَا قَالَ أَمَّا أَبْوَالُهَا فَاغْسِلْ ما اصاب ثوبک...
طبق یک نسخه. یا
فاغسل إِنْ أَصَابَ ثوبک..
طبق نسخه دیگر.
وَ أَمَّا أَرْوَاثُهَا فَهِیَ أَکْثَرُ مِنْ ذَلِکَ.»[1]
اشکال پنجم این هست که در این روایت گفته نشده ثوب را بشور. گفته آن بول را بشور. چه نسخه «ما» و چه نسخه «إن»، «قال أما ابوالها فاغسل ما اصاب ثوبک» یعنی فاغسل آن بولی که به ثوبت اصابه کرده، آن بول را بشور. در بحث عرق جلاّل محقق خویی چه فرمود؟ فرمود گفته آن عرق را بشور. این دلالت بر مانعیت میکند نه دلالت بر نجاست. چون میگوید آن را بشور. آن را کی باید شست؟ وقتی که هست. خب وقتی که تبخیر شد و خشک شد دیگر نیست. ثوب را که نگفته بشور. اگر گفته بود ثوب را بشور، میفهمیدیم نجس است چون اطلاق داشت سواءٌ این که آن بول باشد یا خشک شده باشد، آن عرق باشد یا خشک شده باشد. از آن میفهمیدیم پس ثوب متنجس شده، منفعل شده. اما حالا که دارد میگوید آن عرق را بشور، معلوم میشود که ثوب طوری نیست، آن عرق مانع است و میگوید آن را بشور. این جا هم طبق مسلک ایشان پس این روایت این میشود. میگوید آن بول را بشور، بول اینها را بشور. پس دلالت میکند که این مانع نماز است. وقتی مانع نماز شد پس آن اشدیت و اولویت، اشدیت و اولویت در رابطه با مانعیت میشود نه نجاست. بله قبول کردیم اشد است، اکبر است، آکد است اما در چه ناحیهای، در ناحیه مانعیت. اجنبی از مسأله نجاست است، ربطی به مسأله نجاست ندارد. و اگر «إن» هم باشد، میفرماید «أما ابوالها فاغسل إن اصاب ثوبک» فاغسل چه را إن اصاب ثوبک؟ ظاهر این است که برمیگردد به ابوال چون ضمیر به بعد که برنمیگردد. ضمیر به قبل برمیگردد. قبلش که ثوبی ذکر نشده. أما ابوالها فاغسل؛ یعنی آن ابوال را فاغسل. یعنی فاغسلها إن اصاب ثوبک.
سؤال: ... ثوبک ندارد إن اصابک دارد.
جواب: برای بنده إن اصاب ثوبک این جا نوشتم. حالا نسخهها را نمیدانم چیست. اگر من اشتباه نوشته نباشم. من الان ادعای قطع نمیکنم ولی من از روی کافی و وسائل که نوشتم این جوری نوشتم. إن اصاب ثوبک. إن اصابک هم باشد همین جور است. علی ای حال در این جهت فرقی نمیکند که مرجع ضمیر... یعنی مُصاب قبل از ضمیر ذکر نشده. حالا چه ثوب باشد، چه شخص باشد. آن که قبل از مرجع ضمیر شده خود ابوال است. بنابراین ظاهر این است که به آن برمیگردد و تقدیر یک امری وجهی ندارد وقتی به خودش میتوانیم برگردانیم.
علی ای حالٍ اگر شما این استظهار را هم نکردید که باید بکنیم بگویید آقا نمیدانیم، خب مردد میشود که دارد میگوید خودش را بشور روی نسخه «إن» یا میگوید مُصاب را بشور، یعنی آن ثوب را بشور، آن بدن را بشور. چون مردد میشود، قهراً امر این ذیل هم مردد میشود که اگر صدر خودش را بشور باشد میشود مانعیت، اگر مُصاب را میخواهد بگوید بشور میشود نجاست. وقتی آن مردد شد این اولویت ذیل هم مردد میشود. آن وقت این اشکال در روایت ابومریم پیدا میشود. اگر بگوییم آن روایت عبدالأعلی ابن اعین هم که عین همین است؛
ىسَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبْوَالِ الْحَمِیرِ وَ الْبِغَال...
آن جا گفته دابة این جا ابوال حمیر و بغال گفته.
فَقَالَ اغْسِلْ ثَوْبَکَ قَالَ قُلْتُ فَأَرْوَاثُهَا قَالَ هُوَ أَکْثَرُ (یا اکبر) مِنْ ذَلِکَ.»[2]
خب این جا حضرت میفرماید اغسل ثوبک، آن شبهه آن جا نیست دیگر. خود ثوب را میگویند بشور. اما اگر کسی بگوید ظاهر این است که این روایت با آن روایت یک حرف دارند میزنند، یک مطلب دارد اراده میشود، تعلیل هم که شبیهِ شبیه هم است. اتفاقاً نسخ بدلها که آن جا هست این جا هم هست. اگر کسی این استظهار را بکند و اطمینان پیدا بکند که مثل محقق بروجردی قدس سره و اینها در این مقامات و امثال این موارد دیده شده در کلمات مبارکشان که اینها یکی هستند، یک روایت هستند. یک سؤال و جواب است و امام علیه السلام...، پس آن چه که آن جا گفته میشود همین است که این جا گفته میشود. این که این جا گفته میشود همان است که آن جا گفته میشود. الان در عرف خود ما هم همین جور است. شما میروید از یک مرجعی مسألهای میپرسید و میآید نقل میکنید. من میروم وارد میشوم و همان نفس آن مسأله را میپرسم. جوابی میدهند بعد اگر یک جایش ابهامی داشته باشد میگوییم که یکی بود دیگر، همان که به ایشان گفته که روشنتر است همان مقصودش هست.
سؤال: ...
جواب: نه، جایی که میگوید خودش را بشور آن جا. میگوید خودش را بشور. حالا این جا هم که میگوید ثوب را بشور چون معمولاً به قول آقایان شستن، مثلاً عرق را میشود خودش را بیایی بشوری بدون این که ثوب را بشوری. شستن آن نمیشود الا به این که ثوب را بشوری دیگر. بنابراین، این که دارد میگوید ثوب را بشور ممکن است بر اثر این باشد که شستن آن نمیشود الا به این عملاً. آن جور تعبیر از نظر فنی و این است که موقع این را روشن بکند. این حرف ثوبت را بشور کاربردی است که خب پیراهنت را باید بشوری، بدنت را باید بشوری. اگر این مطلب را هم بگوییم آن وقت گفته میشود که حتی روایت عبدالاعلی بن اعین هم بنابراین همان معنا را میدهد، همان که آن جا گفته میخواهد بگوید یا لااقل احتمال معتنابهی وقتی دادیم این هم همان را میگوید، یک ظهوری که بتوانیم در کنار آن بگوییم آن روایت میخواهد مانعیت را بگوید و این روایت میخواهد علاوه بر مانعیت نجاست را بگوید. آن جا یک حکم را بیان میکند و این یک حکم دیگر را بیان میکند. علاوه بر این که جعل مانعیت و نجاست معاً بعد از این که برای هر نجسی مانعیت جعل شده، شبهه لغویت ممکن است داشته باشد. خب اگر نجس است دیگر خب مجاز نیستی و دیگر نمیشود با آن نماز خواند. چون اشتراط طهارت شده. حالا بیایی علاوه بر این که اشتراط طهارت هم شده و اگر نجس است نمیشود با آن نماز بخوانیم، مانعیت را هم جعل بکنیم.
سؤال: این جعل نیست، بیان است.
جواب: الله اکبر، بیانِ ما جُعِل است. بیان چیست؟ یک امر تکوینی نیست که بیانش میکند. مانعیت مجعول شرع است و الا چه مانعیتی دارد. اینها احکام شرع است، احکام وضعیه شرع است. شما اگر آمدی نجاست را یعنی طهارت را شرط قرار دادی، طهارت خبثیه را شرط قرار دادی، دیگر بعد از آن برای نجاست اعتبار مانعیت هم بکنی چه اثری دارد این.
این حاصل اشکال پنجم است.
جواب اشکال پنجم: (30:44)
و الذی یسهل الختم آن است که ما آن جا جواب محقق خویی را دادیم که اغسل ما اصابه هم، عرفاً از اینها مانعیت متوجه نمیشوند. چون حرف نماز هم در اینها نیست همان طور که آن جا هم همین طور بود. عرق حرف نماز نبود. صحبت نماز نبود فلذا این روایات دلالت میکند بر نجاست و فقهاء هم در همان ابواب نجاست ذکر کردند. محدثین در همان باب نجاست ذکر کردند. حالا علی أی حالٍ اگر کسی آن حرفهایی که آن جا زدیم پذیرفت خب قهراً این جا از این اشکال میتواند تخلص پیدا کند و الا علی منهج المحقق الخویی قدس سره این جا این اشکال پیدا میشود. اگرچه خود این بزرگان این مطالب را دیگر عنوان نکردند و به این روایات در این باب استدلال نفرمودند اما علی ضوء فرمایشاتشان در آن جاها، این جا قابل این مطالبی که بیان شد هست.
نتیجه: (31:50)
فتحصل مما ذکرنا که سه چیز معلوم شد جلل موجب نجاستش میشود علی الاقوی یا علی الاحوط الوجوبی. یکی عرقش بود، بولش بود و ارواثشان بود.
پس زمینه آماده شد برای این که ما ببینیم حالا مطهِّری وجود دارد یا ندارد که ان شاءالله فردا.
وصلی الله علی محمد و آل محمد.
[1]. وسائل الشیعة، ج3، ص: 408
[2]. وسائل الشیعة، ج3، ص: 409