بسمه تعالی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
اشکال هفتم:
بحث در مورد دجاج بود که از یک طرف معتبره ابوبصیر عن ابی عبدالله(ع) در باره آن هست که:
«کُلُّ شَیْءٍ یَطِیرُ فَلَا بَأْسَ بِبَوْلِهِ وَ خُرْئِه.»
و از طرف دیگر آن روایت فرمود:
«اغْسِلْ ثَوْبَکَ مِنْ أَبْوَالِ مَا لَایُؤْکَلُ لَحْمُه.»
قهراً در مورد دجاج عموم این روایت میگوید پاک است ولو جلل پیدا بکند و عموم آن روایت میفرماید که نجس است بولش. حال فکیف التوفیق بینهما؟ فلذا چون توفیق هم یک قدری هم مشکل هست مرحوم حاج آقا رضا فرموده در مورد دجاج جلاّل مسأله محل تأمل میشود.
جوابهای اشکال هفتم: (1:55)
در قبال این مطلب و برای حل این مطلب وجوهی بیان شده یا میشود بیان کرد.
جواب اول:
وجه اول همین است که ایشان حالا فرمودند. مرحوم حاج آقا رضا هم خودشان این مطلب را فرمودند که بگوییم «کُلُّ شَیْءٍ یَطِیرُ» انصراف دارد از دجاج چون آن یک جهشی، یک پرواز خیلی مختصری دارد. صادق نیست، آن پرواز ظاهرش این است که به فضا بالا میرود و میتواند ممتد در یک مسافتی پرواز کند ولی ما حالا یک متر شاید میپرد حالا یک بالی هم میزند. شاید اصلاً آن باد زدن هم طیرانش نباشد این همان جهشی باشد که انسانها هم دارند. بنابراین بعید نیست ادعا کنیم که انصراف دارد کل شیءٍ یطیر از مثل دجاج و لااقل هم این که اگر جزم به انصراف هم نداشته باشیم جزم به ظهور و شمول نداریم. و هذا یکفی برای این که ما بتوانیم به همان «اغْسِلْ ثَوْبَکَ مِنْ أَبْوَالِ مَا لَایُؤْکَلُ لَحْمُهُ» اخذ کنیم چون شمول این نسبت به آن مشکوک است. بله این اشکال حالا ایشان در مورد دجاج مطرح کردند ولکن اختصاص به دجاج ندارد حالا ایشان چرا فقط در دجاج مطرح کردند.
سؤال: ...
جواب: نه، حالا بعد ان شاء الله میآید که ما یُجَلَّل هر حیوانی است که نجاستخوار بشود، عذرهخوار بشود حالا مثلاً کبک حالا یک جوری شده که حالا فقط عذره خورده و شده جلاّله. یا همین کبوترها، کبوتر چاهی یا چی که این جا فراوان است اینها خب طیران دارند، طیر حتماً اینها را شامل میشود، حالا اگر یک جوری شد که تغذیه آنها منحصر در این شد آیا اینها باید چه بگوییم؟ این که جلال را حالا در دجاج بیاییم مسأله را حل کنیم، در آنها حل نمیشود ولی ایشان نمیدانم چرا اصلاً آنها را مطرح نکردند. ایشان هم جایی بیان نکردند ولی شاید مثلاً ایشان جلل را منحصر در این چند تای محصور بدانند مثلاً.
سؤال: ...
این جواب اول. خب این جواب در مورد دجاج لابأس به و جواب متینی است. جواب دوم...
سؤال: آیا ...
جواب: بله آن جا چون ما لایؤکل نیست. آن جا حیوان است، آن جا انصراف دارد ادله خیار از مثل خریدن مثلاً مرغ یا جوجه مثلاً. آن بحث سر جای خودش حالا.
و من یادم آمد که گفتید خیار میگویید آن جا یا نه. آخرین شاید درس یا همین اواخر درسی بود که مرحوم آیتالله آقای حائری رضوان الله علیه بحث فقهشان خیارات بود و خیار حیوان هم بود. بحثشان خیار حیوان بود در مسجد عشقعلی. ایشان آن جا از حضرت رضا سلام الله علیه روایتی است که «صاحب الحیوان بالخیار ثلاثة ایام» ایشان سند روایت را خواندند تا گفتند عن الرضا سلام الله علیه حالشان منقلب شد که نام مبارک امام رضا را بردند. حالا داشت فقه درس میگفت آن هم خیار حیوان میگفت که حالا بحث خیار حیوان چه به مسائل معنوی و فلان و اینها چه ارتباطی دارد. اما این قدر ایشان این حالت و ارادتمندی نسبت به حضرت رضا علیه السلام در ایشان شدید بود که اصلاً نام ایشان را وقتی میبرد بغض گلویش را میگرفت و حالش منقلب میشد که نام حضرت رضا سلام الله علیه را برده. تا گفت عن الرضا علیه السلام «صاحب الحیوان بالخیار» این نامش منقلب شد که نام حضرت رضا سلام الله علیه را برده است. خدا کند این حالات که اینها سرمایههای اصلی ماها است بر نشآت بعدمان، برای دنیا و آخرتمان و در این ایام مبارکی که در آن قرار داریم ان شاءالله حوزهها پر بشود از این جور نفوس طیبه. اینها است که روحانیت را معنا میدهد نه این اصطلاحات اصالة الاطلاق و عموم و اینها. اینها اگر با آنها عجین شد، خب آن وقت ارزشمند میشود. اما اگر خدای نکرده اینها بود و آنها بود، این همان است که فسد العالَم.
جواب دوم: تمسک به اجماع (7:16)
خب این جا به خدمت شما عرض شود که راه دوم و جواب دوم این است که این دو تا روایت تعارض دارد و ما راهحلی نداریم ولی در عین حال میگوییم دجاج جلاّل نجس است بول و غائطش نه اخذاً به روایت عبدالله بن سنان که با این معارضه کرده بلکه اخذاً بالاجماعات در خصوص دجاج، چون همان طور که حاج آقا رضا خودش در صفحه 25 نقل فرموده، فرموده:
«و عن المختلف و التنقیح...
که مختلف مال علامه است، تنقیح مال فاضل مقداد.
الإجماع على نجاسة ذرق الدجاج الجلاّل.»
اجماع داریم. بنابراین مستند نمیشود دیگر این روایت، بلکه مستند میشود اجماع.
اشکال جواب دوم: (8:11)
خب این هم اشکالش روشن است که اینها اجماعات منقوله متأخر المتأخرین است و بنابراین وقتی در کلمات سابقین نباشد که آنها مخصوصاً مثل شیخ، مثل ابن زهره که اینها معمولاً ادعای اجماع زیاد دارند، این ادعا، ادعای قابل قبولی برای دیگران نیست. علاوه بر این که محتمل المدرک است کسانی که اجماع محتمل المدرک را هم اشکال میکنند خب قهراً این اجماع هم اشکال پیدا میکند ممکن است مدرک آن مجمعین همین روایتین باشد به همین جموع و راه حلهایی که گفته میشود.
سؤال: ...
جواب: اتفاقاً چون این چنینی است اطمینانآور نیست.
جواب سوم: فرمایش حاج آقا رضا همدانی (9:07)
راه سوم این است که این مسأله یک مسأله کبرای کلی اصولی فنی است به درد خیلی جاها میخورد که آقای حاج آقا رضا این جا افاده میفرماید. میفرمایند که این دو دلیل یک تفاوتی با هم دیگر دارند. و آن این است که کل شیءٍ یطیر که در این ابوبصیر بود. «کُلُّ شَیْءٍ یَطِیرُ فَلَا بَأْسَ بِبَوْلِهِ وَ خُرْئِهِ» شمولش نسبت به دجاج جلاّل بالاطلاق است. چون دجاج در حالی که جلاّل شده و حال این که جلاّل نشده باشد دو فرد نمیشود، دو حال است برای یک فرد است. که یطیر کل شیء یطیر آن را گرفت. این دیگر حالات این دجاج است که تارةً این شیء که یطیر حالت جلل دارد، تارةً حالت جلل ندارد. پس شمول کل شیءٍ یطیر برای دجاج جلاّل بالاطلاق است. یعنی آن را گرفته و حالاتش را به اطلاق دلالت میکند که این شیء که اسمش دجاج است چه در حالتی که جلل داشته باشد، چه در حالتی که جلل نداشته باشد خرء و بولش پاک است. پس این شمول بالاطلاق است. اما شمول آن روایت که میگفت «اغْسِلْ ثَوْبَکَ مِنْ أَبْوَالِ مَا لَایُؤْکَلُ لَحْمُهُ» آن شمولش بالعموم است نه بالاطلاق. چون این دجاج قبل از این که عروض جلل بر آن بشود اصلاً فرد این ما لایؤکل لحمه نبود، شاملش نمیشد. فرد این نبود. بعد از این که جلل پیدا کرد و شد حرام الاکل، حالا میشود فرد برای ما لایؤکل لحمه که قبل نبود. پس شمولش در ناحیه آن حدیث میشود عموم. در ناحیه این حدیث میشود اطلاق. خب وقتی این طور شد دوران امر است به این که ما اطلاق را تقیید کنیم و بگوییم این «کُلُّ شَیْءٍ یَطِیرُ فَلَا بَأْسَ بِبَوْلِهِ وَ خُرْئِهِ» را تقیید بکنیم بگوییم به غیر حال جلل. «کل شیء یطیر و لم یکن جلالاً»
سؤال: این که مسلّم است در پرندگان یک چیزهای مثل لاشخور جلاّل هستند.
جواب: نه.
سؤال: لاشخور که حتماً هست.
جواب: نه نیست. چون میته خوردن جلل نمیآورد. هر نجاستی نیست. بعداً در تعریف جلاّل خواهد آمد. آن عذره باید بخورد. اگر آکل المدفوع است جلال میشود. اما میته میخورد نه این جلاّل نمیشود.
سؤال: جلاّل کارش همین است.
جواب: کارش چیست؟
سؤال: کارش خوردن عذره است.
جواب: الان عذره کجا بود بخورد آن بنده خدا. در قم الان پیدا نمیشود. خب این جوری نیست، اگر یک بار، دو بار هم بخورد جلاّل نمیشود.
سؤال: ...
جواب: نه این جور نیست. حالا ان شاء الله در تعریف جلاّل خواهد آمد.
سؤال: ...
جواب: حالا فرض کنید حق با شما باشد که ما یک طائراتی داریم که فقط جلاّل هستند اصلاً. فرض کنید، این طور نیست حالا فرض میکنیم. اما در مورد دجاج قهراً بالاطلاق است چون دجاجِ جلاّل دو فرد نیست. یک فرد است که کل شیءٍ یطیر آن را میگرفته و دو حالا برایش هست. پس در مورد این که این جوری است. حالا فرض کنید شاهین و آنها این جوری باشد که شما میفرمایید.
خب پس بنابراین یکی شد بالاطلاق و یکی شد بالعموم. ایشان میفرماید عند العرف در دوران امر بین دو دلیلی که تصرف در یکی مستلزم تقیید است و تصرف در دیگری مستلزم تخصیص است، عرف میگوید تقیید اهون از تخصیص است. پس مرتکب تقیید میشود نه مرتکب تخصیص. این فرمایش محقق همدانی.
بعد میفرماید که به این لحاظ پس ما میگوییم این کل شیء یطیر فلابأس بخرئه و بوله این تقیید میشود، جلاّل از تحت این خارج میشود و تحت همان «اغْسِلْ ثَوْبَکَ مِنْ أَبْوَالِ مَا لَایُؤْکَلُ» میماند. پس نتیجه این است که بول دجاجِ جلاّله هم نجس است.
و یعاضد این ترتیبی که گفتیم آن اجماعین منقولین. بنابراین آن چه که صناعت آن را اقتضاء میکند مؤید است به آن دو اجماع منقول. آن اجماع منقول حجت نیست ولی تأیید میتواند بکند ما یقتضیه الصناعة که اهونیت تقیید از تخصیص است. این فرمایش محقق همدانی.
خب این یک قاعدهای که فی کل الموارد در فقه جایی یک چیزی برای ما پیش آمد این و تعارض این چنینی به نحو عام و خاص من وجه پیش آمد این جوری میتوانیم محاسبه کنیم که شمول این مورد در یکی اگر بالاطلاق بود و شمول در یکی بالعموم بود این طور میفرمایند ایشان.
سؤال: ورود ندارد این حدیث بر احادیث اغسل ثوبک؟
جواب: چرا ورود داشته باشد.
سؤال: ... میگوید طائر مجموعش نجس نیست حالا این طائرها عمومی را اخذ کردیم در آن ...
جواب: آخه ورود که شما میفرمایید، ورود این جا اصلاً جایش نیست. مگر شما اصطلاح دیگری داشته باشید برای ورود. ورود معنایش این است که به واسطه عملیهای که شارع انجام میدهد یک فردی واقعاً خارج میشود از تحت یک چیزی تکویناً یا داخل میشود تکویناً به واسطه آن کاری که شارع انجام داده. مثل تخصص میشود اما بعد التبعد، به برکة التبعد. این است، ورود این است. این جا چه چیزی دارد بر این مسأله. بول بول است، چه این شارع این حکم را بیاورد روی آن، چه این حکم را نیاورد.
بنابراین، این بیان این محقق بزرگوار.
اشکال جواب سوم: (16:36)
آیا این مطلب تمام هست یا تمام نیست؟
آیا مجرد این که فرد داخل در یک عنوانی بود این میشود عموم؟ یا نه عموم احتیاج دارد به الفاظ عموم، ادات عموم. و الا شما میگویید الماء طاهر. این الماء طاهر شمولش نسبت به آب دریا با اطلاق است یا به عموم است. آب طبیعت است، الماء طبیعت ماء. لفظ وضع شده برای طبایع، نفس طبیعت نه برای افراد. برای این طبیعت وضع شده. وقتی شارع حکم را آورد روی طبیعت، قید به طبیعت نزد، این منطبق بر این فرد، آن فرد آن فرد میشود، در این حال، در آن، در آن حال هم میشود و ما به مقدمات حکمت میفهمیم که الان الماء طاهرٌ شامل آب دریا هم هست، آب چاه هم هست که مقدمات حکمت اطلاق ساز است، نه عموم ساز است. بنابراین معیار عموم این نیست که فرد باشد و معیار اطلاق این باشد که حالت باشد. حالا اگر گفت که کل طائرٍ فی کل الحالات، خب همان حالات هم این جا میشود عموم، هم فردی را به کل گفته و هم حالاتش را به کل گفته. بنابراین آن که گفته میشود برای تقدیم این است که عموم را میگویند چون وضع است، به چیزی معلق نیست، به خاطر وضعِ واضع دلالت بر شمول میکند. به چیزی معلق نیست، متوقف نیست و تنجیزی است. ولی اطلاق متوقف بر مقدمات حکمت است. اما این یک بیان جدیدی بود از ایشان که این بیان ایشان قابل قبول نیست که ایشان میفرمایند که فرد اگر داخل در یک عنوانی شد میشود عموم بدون این که الفاظ عموم و ادات عموم به کار گرفته شده باشد. نه این هم شعبهای از اطلاق است. اطلاق تارةً باعث شمول به فرد و انطباق بر فرد میشود تارةً انطباق بر حالاتِ فرد میشود. هر دو اطلاق است و تفاوتی از این جهت نمیکند.
سؤال: استاد عبارت این بود که ...
جواب: حالا عرض میکنم.
این هذا اولاً. پس این معیار تمام نشد برای این که اگر فرد شد بگوییم عموم است، اگر حالات شد بگوییم اطلاق است.
همان کبرایی که ایشان فرمود تقیید اهون است از تخصیص، این وجهش چیست که میگویید اهون است؟ دو وجه دارد.
یک وجه این است که در تخصیص بیان بر شمول است، در تقیید سکوت است، عدم البیان است. آن جا دارد خود شخص با کل آوردن میگوید حکم روی همه رفته. چون کل را میآورد، ادات عموم میآورد. وقتی خودش سرمایهگذاری کرده، بیان کرده که حکم برای همه هست حالا ما میخواهیم دست از آن برداریم به واسطه دلیل دیگر این مؤونه زائده دارد چون تصریح کرده حکم هست، کل آورده. اما در اطلاق بیش از این نیست که سکوت کرده بوده و ما به واسطه چسباندن یک مقدماتی گفتیم حکم شامل میشود. بنابراین آن جا خودش نگفته، تصریح نکرده، رفعِ ید این جا آسانتر است، یک مطلبی بوده که از سکوتش استفاده شده بوده، عدم تقییدش. این یک وجه است، این باعث اهونیت میشود. آن جا میگویند خودت گفتی کل و حالا میگویی نه. این آقا را اکرام نکن. خودت گفتی. اما اگر گفت اکرم العالم و نگفت اکرم کل عالم، میگوید من کجا گفتم. من که نگفتم. بله با آن مقدمات آن هم بر این تطبیق میشود، استنباط میکنیم پس این هم باید اکرام بشود. پس آن جا تَنَطَّقَ به، این جا لمیَتَنَطَّق. فلذا بزرگان مثل محقق امام، محقق خویی اینها فرمودند که اطلاقات جزء ظواهر نیست، مدلول لفظ نیست، جزء ظهورات نیست، و جزء ما تنطق به المتکلم نیست. آن حکم عقل است. و بعضیشان مثل محقق خویی بر این اثری بار کرده که اگر یک روایتی مخالف اطلاق کتاب بود، این مخالف کتاب شمرده نمیشود چون اطلاق، کتاب نیست، قرآن نیست. عموم، قرآن است اما اطلاق حکم عقل است. مخالف با آن مخالف با کتاب نمیشود. آقا خویی این را هم میفرماید. حالا این محل کلام است، بزرگانی هم در این مناقشه دارند، جواب میدهند. اما تا این حد. این اولاً.
دو این که، وجه این که اهون است وجه دیگرش این است که این تعلیقی است، آن تنجیزی است. این وقتی میتواند وجود داشته باشد که منجِّزی در قبالش نباشد اما آن بر این توقف ندارد. این برعدم آن توقف دارد که دیروز و امروز این را هم توضیح دادیم و این هم گفته میشود در اصول. این وجه است. این کبری این است اما مجرد این که این فرد است، این حالت است بدون این خصوصیات که آن جا ادات عموم به کار رفته باشد تا وضع بخواهد اقتضاء بکند، این نه، بلکه آن جا شمول به واسطه مقدمات حکمت و سکوت شده نسبت به فرد، این جا هم شمول نسبت به حالت به مقدمات حکمت و سکوت شده. فرقی نمیکند. نه وضعی نسبت به این دو تا در کار است، نه مقدمات حکمتهایش فرق میکند و از چیز دیگری غیر از سکوت استفاده شده. پس وزانش وزان واحد است. و این نمیتواند باز یک قاعده اصولیهای باشد ولو ایشان در این جا فرموده و ما هم تعرض برای همین کردیم که این آیا یک قاعده اصولی میتواند باشد که ما همه جا از آن استفاده بکنیم؟ نه، این به این بیاناتی که عرض کردیم این چنین نیست.
سؤال: ...
جواب: آن حالا حرف دیگری است. بیان ایشان که این نیست. ایشان میفرماید آن تقیید است، آن عموم است. این جا عرض کردیم این جور چیزی نیست. اما حالا چرا اطلاق احوالی بر عموم مقدم است، چه ملاکی دارد اینها؟ ملاک میخواهد که در نظر عرف این چنین باشد.
إن قلت:
این اشکالی که شما الان کردید گفتید هر دو اطلاق است، این درست نیست. آن جا عموم است. چرا؟ چون فرموده «اغْسِلْ ثَوْبَکَ مِنْ أَبْوَالِ کل مَا لَایُؤْکَلُ لَحْمُهُ». ما الان جواب حاج آقا رضا را چی دادیم؟ گفتیم هر دو جا اطلاق است، عموم نیست. چون آن جا هم دارد «ما لایؤکل لحمه» و این اطلاق است. آن جا یک نص دیگری داشتیم برای عبدالله بن سنان فرمود: «اغْسِلْ ثَوْبَکَ مِنْ أَبْوَالِ کل مَا لَایُؤْکَلُ لَحْمُهُ». «کل ما لایؤکل» به عمومه دجاج را میگیرد. «کل ما لایؤکل لحمه» و این جا هم عموم است که فرمود: «کُلُّ شَیْءٍ یَطِیرُ» پس دو تا عموم با هم دیگر دارند درگیر میشوند.
سؤال: ...
جواب: ولی کل دارد.
سؤال: کل ما یطیر به احوال دجاج برنمیگردد.
جواب: میدانم به احوالش برنمیگردد.
سؤال: دجاج جلاّل را پس آن اطلاق احوالی میگیرد ...
جواب: بله آن جا میگوید «کل ما لایؤکل لحمه» سواءٌ این که این ما لایؤکلیتش از ناحیه عروضِ عوارض پیش آمده باشد یا از نظر ذات پیش آمده باشد.
سؤال: هر دو پس از یک جهت ...
جواب: بله از یک جهت عام هستند و از یک جهت ...
قلت:
این إن قلت این جا جوابش یک مطلبی بود که ما قبلاً بیان نکرده بودیم به خاطر آن جهتی که مبنای خودمان بود که گفتیم که روایات کافی حجت است. اما دیشب دیدم که مرحوم امام قدس سره در این روایت اشکال کردند سنداً و هم چنین شهید صدر هم اشکال کردند سنداً. روایت عبدالله بن سنانی که میگوید «اغْسِلْ ثَوْبَکَ مِنْ أَبْوَالِ کل مَا لَایُؤْکَلُ لَحْمُهُ». اشکال این آقایان این است که صدر سند این چنین است:
«مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَان.»
مرحوم امام میفرماید این علی بن محمد که از مشایخ کلینی است نمیتواند بلاواسطه از عبدالله بن سنان که از اصحاب امام صادق است نقل کند پس حتماً بین ایشان و آن واسطهای بوده که افتاده. شاید دو سه تا واسطه باشد. بنابراین ارسال خفی دارد این سند. ارسال خفی یعنی آدم اول که نگاه میکند عن رجلٍ عن بعض اصحابنا، امثال اینها در آن نیست ولی وقتی طبقه را ملاحظه میکند میبیند این علی بن محمد از آن نمیتواند نقل کند الا این که وسائطی باشد، آن وسائط چه کسانی بودند؟ معلوم نیست. پس ارسال یسقط. شهید صدر یک مقداری این مطلب را تعمیق کردند. فرموده این علی بن محمد یا از مشایخ کلینی است پس ارسال هست، یا نه از کسانی است که بلاواسطه از او نقل میکند پس بین کلینی و او ارسال هست. بنابراین این جا یک ارسال خفیای وجود دارد. إما از طرف کلینی تا علی بن محمد، یا از طرف علی بن محمد تا عبدالله بن سنان. فلذا است که بالارسال یسقط این.
خب این اشکال وارد است. کسی اگر تمام نداند کافی را و نگوید وجود روایت در کافی یکفی فی الحجیة بله این اشکال هست در آن جا. و این که در کتب خیلیها گفتند صحیحتی عبدالله بن سنان آنها غفلوا از این نکته که این علمین توجه به آن فرمودند و فرمودند. نمیتوانیم بگوییم صحیح است، ما هم نمیتوانیم بگوییم صحیح است به این معنا، به معنای مصطلح. چرا؟ چون معنای مصطلح این است که سند باید عدل امامی باشند و این الان ثابت نیست اما میگوییم حجت و معتبر است، یا صحیح لغوی میگوییم که شهادت داده مرحوم کلینی که فرموده این روایات صحیحه است. بنابراین این اشکال طبق نظر این بزرگان و خود حاج آقا رضا قدس سره وارد است و آن روایت را نمیتوانیم به آن تمسک بکنیم.
سؤال: با این اشکال ...
جواب: نه نه، چون آن جا هم دوتا داشتیم دیگر. آن روایت دیگرش اشکال ندارد.
خب این به خدمت شما عرض شود که ما یتعلق بدجاج و یتحصل مما ذکرنا که اقوی این است که اگر ما باشیم و این روایت مسأله دجاج محل اشکال واقع میشود. در مسأله دجاج اشکال واقع میشود چون تعارض است و ما راهحلی برای آن نداریم. چون این روایت که معتبر است، آن روایت هم که معتبر میدانیم این راهحل حاج آقا رضا هم کفایت نکرد، اجماعات هم که اجماعات منقوله هست. در مورد دجاجِ جلاّل محل اشکال میشود. البته اگر کسی بگوید اینها تعارض میکنند و تساقط میکنند و ما به اصالة الطهارة مراجعه میکنیم آن له وجهٌ.
سؤال: ...
جواب: نه آنها را که جواب دادیم دیگر آن جا.
پس بنابراین اقرب فناً این است که بگوییم پاک است. چون اینها تعارض میکنند، تساقط میکنند قاعده طهارت جاری میشود حتی علی مسلک محقق شهید صدر چون مسبوق به نجاست هم نیست.
سؤال: ...
جواب: از کتاب کی؟
سؤال: ...
جواب: ما نمیدانیم. شبهه مصداقیه این کار است. بالاخره سند ذکر میکند، علی بن محمد را ذکر کرده. آن محتمل است، احتمال هم که کار را حل نمیکند.
سؤال: ... میشود بر اکثر جلالّهها حملش کنیم؟
جواب: نه، چون اطلاق دارد دیگر، یا عموم دارد یا اطلاق دارد. ولیکن چون در مقام اجماع منقول داریم آن هم از علمینی که اینها لسان القدماء هستند، اینها از آن جاهایی است که انسان اقترار به فن خیلی نباید پیدا بکند، جای این که احوط بگوید وجود دارد.
سؤال: ...
جواب: نه، چون این که دیگر شما بگویید این در کافی نیست، همه این نُسخ وجود دارد، صاحب وسائل هم که دارد از کافی نقل میکند. وافی از کلینی... اینها دیگر احتمالات خیلی نیشقولی است.
سؤال: ...
جواب: باشد نیاورده باشد. چون مستغنی بوده، آن یکی را آورده و دیگر از این مستغنی بوده. مگر تهذیب همه روایات کافی را ذکر میکند.
سؤال: ...
جواب: بله. خود این روایت دارد میگوید بول. بله بول دارند. منتها یک حرفهایی هست حالا در باب بولش که آیا آن بول و چیز با هم هستند، جدا میشوند، مخرجش واحد است، نیست، اینها دیگر بحثهای دیگری است.
پس بنابراین فتحصل مما ذکرنا که این را هم قبول کردیم که بالاخره جلاّله علاوه بر این که موجب نجاست عرق میشود حالا علی الاقوی یا به نحو احتیاط وجوبی، موجب نجاست بول هم میشود.
سؤال: ...
جواب: نه این که توی شصت، هفتاد تا نبوده. نه من به نسخه دارالحدیث خیلی اعتماد ندارم از این جهت که خود ما جلدین یعنی جلد اول و دوم اصول کافی را با نسخ متعدده اوائل پیروزی انقلاب اینها را مقابله میکردیم و آن نسخ آیتالله زنجانی را هم حفظ الله کان عندنا. ایشان لطف کرده بودند داشتیم. یک حدیث در باب تعادل و تراجیح در این کافی بود که در این نسخ نیست و اینها هم اشاره نکردند به آن. در یکی از نسخ از نسخ خیلی قدیمی یک روایت افتاده مال باب تعادل و تراجیح ولی این آقایان هم در این چیز اشاره به این جهت نشده. معلوم میشود استیفاءشان کامل نیست.
سؤال: چه نسخهای؟
جواب: هست. حالا دیگر خصوصیاتش را من در بحث اصول در بحث تعادل و تراجیح آوردم و آن چیزش هم هست مراجعه بفرمایید.
خب بنابراین به خدمت شما عرض شود که الی هنا این مسأله تمام شد.
اما یک مسأله دیگر هست که عنوان میکنیم و ان شاء الله روز سهشنبه هفته آینده باید دنبال بکنیم این است که آیا خرء جلاّل چطور هست. ما هیچ روایتی برای خرء جلاّل نداریم. نص برای خرء جلاّل نداریم. آیا در خرء جلاّل باید چه بگوییم بعد از این که نص نداریم. این ان شاء الله بحثی است که روز سهشنبه مطرح خواهیم کرد
وصلی الله علی محمد و آل محمد.