به نام خدا
بحث در موردی بود که شک در حدوث مانع بشود از تابش خورشید. دراین صورت ماتن فرمود که بنا می گذاریم بر عدم وجود مانع علی اشکال
ادله ماتن را بررسی می کردیم دلیل اول روایت بود که بیان شد و استدلال به آن ناتمام بود
دلیل دوم سیره متشرعه و متدینین بود که بیانش گذشت و بیان محقق خویی و اشکال ایشان که فرمودند که متشرعین سه گونه هستند که بیان شد.
ایشان فرمودندکه ما در قسم سوم که مبالین هستند و توجه دارند ما احراز نکردیم مخصوصا در مجتهدین نه در مقلدین. چون مقلدین ممکن است به خاطر فتوای مجتهدین مثلا عمل کنند و بنا بر عدم مانع بگذارند اما دیگران را اطلاع نداریم و برای ما ثابت نیست.
نکته برای کشف این که تعدادی از متشرعین انجام دهند که اطمنیان پیدا کنیم که از شارع گرفته اند و یا این که در زمان شارع بوده است و شارع نهی کرده است .
چون سیره بما هی هی حجت نیست بلکه بما هو کاشف عن موضع الشارع حجت است و دو وجه برای کشف وجود دارد یک وجه این که چون مفروض این است که اینها متشرع هستند و از شرع گرفته اند می فهمیم که وزانش وزان اجماع می شود بنابراین نیاز به امضاء شرع ندارد. بیان دوم این است که بالاخره سیره متشرعه در منظر معصوم بوده است و نهی نفرموده است و حداقل مانند سیره عقلا می شود
حال آقای خویی می فرمایند که غافل ها که به آنها اعتباری نیست. زیرا حتی اگر در منظر معصوم باشند هم ردع لازم نیست. البته در این اختلاف هست اما این را احراز نکردیم که در منظر معصوم عده ای انسانهای غافل بوده اند. ...
حتی در روایتی هست که حضرت غسل می کردند و جایی خشک مانده بود که کسی تذکر داد و امام علیه السلام فرمودند برای تو تذکر لازم نبود.
...
در اینجا یک ان قلت هست و آن اینکه بزرگانی مثل صاحب جواهر و محقق همدانی ادعا کرده اند که این سیره وجود دارد و در واقع ایشان می فرمایند نمی دانیم سیره ای هست یا نه واین دو می فرمایند که سیره وجود دارد. مرحوم خویی شهادت به عدم سیره نمی دهند که تعارض با قول این دو بزرگوار بکند بلکه فقط می فرمایند که من احراز نکرده ام که چنین سیره ای وجود دارد.
بنابراین اگر ما فقیهی پیدا نکنیم که بگوید سیره ثابت العدم است می توانیم به قول اینها برای احراز صغری تمسک کنیم
لکن در اینجا شبهه ای هست و آن اینکه این غیر بناء عقلاست چون بنا عقلا امر محسوسی است اما سیره متشرعه در زمان معصوم یا تا زمان معصوم را ما نیاز داریم و آیا به دست آوردن آن سیره امر حسی است یا امر حدسی؟ اگر این راه حس هم داشته باشد راه بعیدی است و احتمال نیشقولی است.
بنابراین چون بینه از امر حدسی خبر می دهد قولش معتبر نیست. مگر اینکه بگوییم در امور حدسیه قول اهل خبره حجت است حتی برای مجتهد دیگری که نتوانسته است احراز کند. کما این که قبلا هم گفتیم در عروه در بحث اجتهاد و تقلید ایشان این بحث را مطرح کردند که آیا مجتهد می تواند در اصول فقه تقلید کند و آن کبری را مبنای اجتهاد خودش قرار دهد؟ مرحوم خویی فرموده اند اشکال ندارد که این همان اجتهاد متوسط است. لکن دیگران از این مجتهد نمی توانند تقلید کنند و برای خودش حجت است اما بعضی می گویند که دیگران هم می توانند تقلید کنند واین در عالم متداول است که در یک بحث تخصصی مثلا یک کمیته پزشکی تشکیل می دهند و با مشورت به یک نتیجه ای می رسند و عمل می کنند.
حال در این مسئله اگر فقط در مسئله از فقهای بزرگی ادعا می کنند که متشرعه چنین سیره ای داشته اند اما چون ما راهی نداریم می توانیم تقلید کنیم. پس با این مبنا می توانیم به سیره هم تمسک کنیم بواسطه اخذ به اخبار صاحب جواهر و محقق همدانی.
این با موارد قریب به حس متفاوت است قریب به حس مثل عدالت یا اجتهاد است چون خودش در خارج وجود خارجی ندارد بلکه از شواهد محسوس آن می توان به دست آورد. اما این مورد این گونه نیست.
اشکال دیگر بر سیره
اگر سیره را بپذیریم و شهادت صاحب جواهر را هم بپذیریم اینها در مانحن فیه ادعای سیره نکرده اند بلکه در باب غسل و وضو ادعا کرده اند و تعدی به آن در تطهیر بالشمس و یا تطهیر بالماء قیاس است. بنابراین استدلال به سیره برای بحث ما اشکال در اشکال دارد و شاید به همین دلیل سید فرموده است علی اشکال که یعنی ما اگر ادله اصاله عدم حائل را هم قبول کنیم در همان بحثها هست نه این بحث. تنقیح مناط قطعیه یا اولویت قطعی در این موارد نداریم.
دلیل دیگر:
به قول آقای خویی الاجماعات المنقوله است. اما اینها ارزش چندانی ندارد چون اولا در مسئله مدرک وجود دارد و محتمل است به خاطر این مدارک مثل سیره یا روایت یا استصحاب جاری کرده باشند و جزم به اجماعی که کاشف از قول معصوم باشد نداریم. چون ممکن است بعضی تمسک به سیره و بعضی به روایت و بعضی به استصحاب تمسک کرده اند و اشکالاتی که ما قبلا گفتیم را قبول نداشته باشند مثل اینکه واسطه را خفی بدانند.
در این صورت آن حرفی هم که قبلا می گفتند دراینجا نمی آید جون وجوه متفاوتی وجود دارد. به قول مرحوم شیخ اگر عده ای که همگی ورع و با تقوا هستند به زنی نکاه می کنند دلیل نمی شود که ما نگاه کنیم چون ممکن است مادر یکی باشد و خواهر دیگری و زوجه دیگری و ...
و ما در اینجا در همه وجوه مناقشه داریم اگر همه به یک دلیل استناد کرده باشند می توانیم بگوییم که نمی شودهمه اشتباه کرده باشند اما وقتی ادله مختلف است و هر کدام به دلیلی اعتماد کرده اند احتمال خطا ضعیف نیست. جون جم غفیری به یک مطلب استناد نکرده اند که احتمال قابل اعتنایی باشد.
علاوه بر اینکه در صغرای این اجماع هم اشکال است جون اصلا این مسئله در کلام بزرگان مطرح نیست. مثلا در مقنعه شیخ مفید یا مقنع صدوق و در کلمات اعلام سلف و حتی بعض اعلام خلف هم موجود نیست. پس صغری هم محل اشکال است
بنابراین همان طور که فتاوای اکثر یا قریب به اتفاق علمای عصر این است که در این موارد باید اطمینان حاصل شود و نمی توان به اصاله عدم حائل تمسک کند مطلب تمامی است.
بنابراین دست ما از این سه دلیل کوتاه است و نوبت به اصول عملیه می رسد.
دلیل چهارم
فرض این است که در ابتدای امر حائلی نبود و بعد شک می کنیم پس استصحاب می کنیم عدم وجود حائل را
اشکال
اصل مثبت است چون اگر از ادله استفاده کردیم که آفتاب بتابد و مانعی نباشد بله این قابل احراز بود بخشی با وجدان و بخشی با استصحاب و البته این جا هر دو با استصحاب است چون استمرار تابش خورشید را با استصحاب به دست می آوریم
اما آن چه از ادله استفاده می شود تجفیف بالاصابه است که یک عنوان وجودی است. و با استصحاب عدم وجود مانع ثابت می شود اما با اصل مثبت چون لازمه عقلی این استحصاب است و اثر شرعی نیست.و برای به دست آوردن آن عنوان مطهر که عبارتست از تجفیف بالشمس است را به دست بیاوریم و این اثر عقلی است.
ان قلت: واسطه خفی است خورشیدمی تابد و اصل می گوید که مانع نیست پس تجفیف بالشمس است
قلت: بنا بر تحقیق فرقی بین واسطه خفی و جلی نیست و در هر دوصورت نمی تواند استصحاب ثابت کند اینها را
علاوه بر اینکه واسطه خفی نیست و عرف توجه دارد و میگوید حال که این طور است پس آن طور است وواسطه وقتی خفی است که این پس و پیش را نفهمد و برای فهماندن آن به عرف به زحمت بتوان فهماند.
واسطه خفی در جایی است که متجلی در ذهنش نیست و باید به او فهماند.
درست است که استدلال واضحی است اما وضوح مطلب با خفی بودن واسطه متفاوت است
ممکن است کسی بگوید استصحاب بقاء مانع نمی کنیم بلکه استصحاب اصابه می کنیم تا آخر.
استحصاب عدم مانع به درد جایی می خورد که اصلا نمی دانیم مانعی ایجاد شده است یا نه و از اول مانع بوده است یا نه پس اصابه را شک داریم اما در اینجا که اصابه محرز است این را استصحاب می کنیم
اشکال این است که اینجا هم اصل مثبت است چون ما تجفیف بالاصابه می خواهیم (ما طبق این مبنا بحث می کنیم نه مبنای خودمان که ضم امرین بود) و ما تجفیف و اصابه را نمی خواهیم بلکه تجفیف بالاصابه را می خواهیم.
فتحصل : در فرع ششم که ماتن فرموده است یبنی علی الطهاره علی اشکال اگر عرایض سابق را بگوییم بله یبنی علی الطهاره امااگر روی مبنای خود ماتن و مشهور بخواهیم محاسبه کنیم این بنای بر طهارت محل اشکال است. فلذا محقق سیستانی حاشیه زده اند که علی اشکال قوی و بسیاری هم فرموده اندکه اصلاثابت نمی شود.
وصلی الله علی محمد و آل محمد.