22 مرداد 1402 | 27 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

طهارت 90- جلسه 049

دانلود متن:
دانلود صوت:

به نام خدا

شرط پنجم در مطهَّر: وجود رطوبت ساریه یا اصل رطوبت بعد از زوال عین

این شرط فقط در کلام محقق همدانی آمده است و در کلام کسی دیگر ما این را ندیدیم. ایشان فرموده اند: و هل تکفی إزالة جرمها قبل الجفاف مطلقا، أم یعتبر بعد زوال الجرم بقاء الأرض رطبة رطوبة یعتدّ بها بحیث یتحقّق جفافها عرفا بعد زوال الجرم؟ فیه تردّد.[1]

 

اقول در شرط پنجم

نظر اول: اشتراط این که بعد از زوال عین باید رطوبتی باشد که آن رطوبت بواسطه شمس پاک شود که البته در اینجا مبانی متفاوت است. اگر قائل به جفاف شدیم و جفاف را هم معنا کردیم به ذهاب اجزاء مائیه قهرا آن رطوبتی که بعد از زوال عین باقی می ماند باید رطوبت ساریه باشد. اما اگر مبنایمان این بود که شرط مطهریت تیبیس است چون تیبیس از نظر مبدأ اعم از رطوبت ساریه و نداوت است در اینجا باید قائل شویم که بعد از زوال عین ، رطوبتی باقی باشد.

نظر دوم: شرط نیست و اگر هم زمان زوال عین و رطوبت شود اشکالی ندارد.

 

ادله قول اول

محقق همدانی برای این مطلب دلیلی نیاورده اند و این دلایل را در واقع ما خودمان برای این مسئله می سازیم.

دلیل اول: محقق خویی در بحث ازاله عین فرمودند که از ادله و ارتکاز استفاده می شود که شمس قائم مقام آب قرار داده شده است بنابراین ما هر شرطی در مورد آب داریم باید در اینجا هم داشته باشیم و به همین دلیل ایشان قائل به زوال عین در مطهریت شمس شده بودند چون زوال عین در مطهریت ماء شرط است.

حال نظیر آن استدلال را برای شرط پنجم هم می توانیم بیاوریم که از دو مقدمه تشکیل شده است

مقدمه اول: شمس قائم مقام آب است.

مقدمه دوم: در بحث تطهیر به آب بسیاری از علما از جمله صاحب عروه فرموده اند که غسله مزیله مطهر نیست بلکه غسله بعد از ازاله عین مطهر است. یعنی مثلا وقتی دست کسی خونی است. آن آبی که می ریزد و خون را می شوید مطهر نیست بلکه بعد از این که ازاله عین شد آب بعدی مطهر است. و در مواردی که به تعدد نیاز داریم غسله مزیله جزء عدد حساب نمی شود و باید سه بار شست. بار اول ازاله عین کرد و بعد ازاله عین دو بار شسته شود. مگر این که بعد از ازاله عین ریختن آب استمرار پیدا کند که در این صورت کفایت می کند. صاحب عروه فرموده اند: فالأقوى کفایة الغسل مرة بعد زوال العین فلا تکفی الغسلة المزیلة لها إلا أن یصب الماء بعد زوالها و الأحوط التعدد فی سائر النجاسات أیضا بل کونهما غیر الغسلة المزیلة.[2]

بنابراین طبق این مقدمه دوم همان طور که در آنجا آب بعد از ازاله مطهر است در اینجا هم تجفیف بعد ازاله عین مطهر خواهد بود. پس باید ازاله عین بشود تا بعد بخواهد تطهیر شود. و چون مطهِّر در اینجا تجفیف شمس است پس باید بعد از ازاله زمینه برای تجفیف فراهم شود و تجفیف در صورتی محقق می شود که رطوبت ساریه باشد. یا اینکه تیبیس مطهر است که باید زمینه برای تیبیس باشد که همان اصل رطوبت است.

 

اشکال اول دلیل اول

ما از ادله یا از ارتکاز نمی توانیم بفهمیم که شارع شمس را قائم مقام آب قرار داده باشد و این دلیلی ندارد.بلکه شاید شمس در عرض ماء باشد.

 

اشکال دوم دلیل اول

در اینجا فارقی وجود دارد ولو اینکه ملتزم شویم مطهریت شمس قائم مقام مطهریت ماء است. چون در آن بحث دلیل هست که در اینجا نمی آید. دلیل آنها این است که متنجس بالفعل معنا ندارد که مطهِّر باشد. زیرا

ذات نایافته از هستی بخش                   کی تواند که بود هستی بخش

و چون آب قلیل وقتی با عین نجس برخورد کند منفعل می شود پس بنابراین اگر عین موجود باشد آب بواسطه برخورد با عین نجس متنجس می شود و قابلیت تطهیر را از دست می دهد و به همین دلیل غسله مزیله مطهر نیست. بعد آب بعدی که ریخته می شود متنجس نمی شود زیرا برخورد آب قلیل با متنجس خالی از عین نجاست باعث تنجس نمی شود لااقل در مقام تطهیر.

و لذا آقایان قائلند به اینکه غساله متعقب به طهارت محل است پاک است زیرا می گویند اگر این آب تنجس پیدا کند نمی تواند مطهر باشد.

اما این وجه عدم مطهریت غساله مزیله نمی تواند در مورد مطهریت شمس تطبیق شود و بگوییم آن تجفیفی که قبل یا همراه زوال عین نجاست بوده است مطهر نیست. زیرا نور شمس متنجس نمی‌شود که بگوییم نمیتواند مطهِّر باشد پس اگر چه قائم مقامی را بپذیریم باز این فارق وجود دارد.

 

دلیل دوم قول اول

این دلیل مرکب از دومقدمه است

مقدمه اول: قبلا ثابت شده است که تجفیف یا تیبیس باصابة الشمس مطهر است نه مطلق تجفیف و تیبیس بالشمس البته ما در آن جا تعلیقه ای داشتیم و گفتیم که ضم امرین کافی است به حسب ادله یعنی باید تیبیس باشد و اصابه هم باشد نه اینکه تیبیس هم زمان اصابه باشد اما مشهور نزد قوم این است که تجفیف بالاصابه مطهر است.

 

مقدمه دوم: مطلبی که در بحث اشتراط ازاله عین فرمودند که وجود عین مانع از اصابه است.

ضم این دو مطلب این می شود که مادامی که عین موجود است مانع است از تیبیس و تجفیف بالاصابه. بنابراین باید عین برطرف شود تا تبیبس و تجفیف بالاصابه ایجاد شود پس بعد از زوال عین زمینه مطهریت شمس ایجاد می شود. پس باید طهارتی بعد از زوال باشد تا خورشید اجزاء مائیه آن را از بین ببرد تا تجفیف بالاصابه حاصل شود یا حداقل رطوبتی باشد تا خورشید آن را از بین ببرد و تیبیس حاصل شود.

 

اشکال اول دلیل دوم

اشکال مبنایی در مقدمه اول داریم و آن اینکه تجفیف بالشمس و تیبیس بالشمس برای ما ثابت نشده است بلکه اگر ضم این دو امر شود کافی است اگر چه ملزم به آن هستیم برای اینکه مخالفت مشهور نکرده باشیم. اما به نحو این که بگوییم این اقوی و فتوی بر این باشد نیست.

 

اشکال دوم دلیل دوم

در این جا تفصیل است اگر عین نجاست چسبیده به مکان باشد. اصابته صادق است زیرا نجاست با مکان یک چیز به حساب می آید اما مشکل این است که در اینجا عرف حکم به طهارت نمی کند.اما در جایی عین نجاست خشک می شود و به زمین چسبیده نیست ، اصابته الشمس نیست[3] اما جففته الشمس هست که اگر بعد از تجفیف کمی عین جابه جا شود که اشراق و اصابه هم بشود بنابرمبنای ما که ضم الامرین کافی است شرط طهارت حاصل شده است.

 اما اشکال مهم همان اشکال اول است.

 

دلیل سوم قول اول

حتی بر این مبنا که قائل شویم ضم دو امر تجفیف و اصابه لازم است می توان دلیلی بر این شرط اقامه کرد. به این که از موثقه عمار ممکن است استفاده کنیم که اصابة باید قبل از تجفیف باشد به خاطر کلمه ثم. پس اصابه باید قبل از تجفیف باشد. و وجود عین مانع از اصابه است قهرا نتیجه این است که باید اول عین ازاله بشود تا اصابه صادق شود و بعد از آن تجفیف یا تیبیس شود.

 این دلیل ، دلیل محکمی است. و این مطلب از موثقه عمار استفاده می شود.

 

این که قبلا ثم را به معنای تراخی رتبی گرفته بودیم تنافی با این حرف ندارد چون در آن جا گفتیم بعضی ممکن است بگویند که ظاهر ثم تراخی است بنابراین تجفیف بالاصابه به درد نمی خورد چون تراخی در آن محفوظ نیست اما مطلبی که الان می گوییم این است که از ثم استفاده می کنیم که باید اصابه باشد بعد تجفیف باشد. و اگر ابتدا خشک شود و بعد اصابه شود ضم به این گونه کفایت نمی کند. چون با ثم سازگار نیست. اما اگر اصابه کند و بعد خشک شدن با اصابه نبود اشکال ندارد و صحیح است.

 

 

شرط ششم مطهِّر: زوال رائحه و طعم و لون

این شرط درکلمات مطرح نشده است و در عروه هم نیامده است برخلاف اینکه در بحث ارض مطرح کرده بودند . البته لابد به اطلاق کلام خواسته اند بفرمایند که شرط دیگری به جز شرایطی که ذکر کرده اند وجود ندارد.

در الروائع الفقهیه آقای اصفهانی فرموده اند که زوال اینها شرط نیست. واحتمالا دلیلشان اطلاقات ادله است. چه در موثقه عمار و چه صحیحه زراره . که در هر دو قیدی از این جهت نیامده است و اطلاق دارد. پس اطلاقات ادله این شرط را نفی می کند مگر اینکه مقیدی وجود داشته باشد که ممکن است دو مقید وجود داشته باشد.

 

مقید اول: روایت دعائم الاسلام:  قَالُوا ص فِی الْأَرْضِ تُصِیبُهَا النَّجَاسَةُ لَا یُصَلَّى عَلَیْهَا إِلَّا أَنْ تُجَفِّفَهَا الشَّمْسُ وَ تَذْهَبَ‏ بِرِیحِهَا فَإِنَّهَا إِذَا صَارَتْ کَذَلِکَ وَ لَمْ تُوجَدْ فِیهَا عَیْنُ النَّجَاسَةِ وَ لَا رِیحُهَا طَهُرَت[4]

با این توضیح که ریح با این روایت ثابت می شود و غیر ریح هم به الغاء خصوصیت و قول به عدم فصل ثابت می شود که هر کسی ریح را ذکر کرده است زوال لون و طعم را هم شرط دانسته است.

 

اشکال مقید اول

جواب این روشن است که قبلا گفتیم سند تمام نیست.

 

مقید دوم

 بقاء این امور کشف می کند از بقاء عین به برهان اینکه انتقال عرض از جوهری به جوهر دیگر محال است. پس هر جا یکی از این سه تا وجود دارد کشف می کند که عین وجود دارد و الا این که این امور ثلاثه از خون منتقل به آن مکان نجس شده باشد لازمه اش این است که عرض در یک برهه ای یعنی در زمانی که از عین نجاست منتقل به مکان متنجس شده است بلاجوهر بوده باشد و که عرض بدون جوهر محال است. پس هر جا یکی از این سه تا هست عین هم وجود دارد و قبلا ازاله عین را لازم دانستیم.

 

اشکال مقید دوم

جواب تفصیلی این مطلب قبلا در بحث مطهریت ارض بیان شد و گفتیم که این براهین در اینجا کارآیی ندارد به وجوهی که گفته شد که تکرار نمی کنیم. 

پس اشتراط این امور سه گانه لازم نیست.

بحث از شرایط مطهِّر به پایان رسید و ان شاء الله جلسه آینده بحث از خلل خواهد بود.

وصلی الله علی محمد وآل محمد.


[1] مصباح الفقیه ج8 ص275

[2] مستمرا‌العروة الوثقى (للسید الیزدی)، ج‌1، ص: 110‌

[3] البته همان طور که استاد معظم هم در جلسه قبل و هم بعد از جلسه در پرسش و پاسخ فرمودند در جایی که عین نجاست متصل نیست به این صورت که بعد با تابش خورشید هم عین نجاست و هم مکان خشک شده است و از هم جدا هستند به صورتی که اگر مثلا بادی بوزد عذره جابه جا می شود در اینجا هم اصابه صادق است زیرا عین نجاست با مکان یک چیز هستند و از طرفی دیگر به دلیل اینکه عین نجاست چسبیده به زمین نیست در ارتکاز عرف هست که پاک می‌شود.

[4] دعائم الاسلام ج1 صلی الله علیه و آله 118

Parameter:18661!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 21
تعداد بازدید دیروز :920
تعداد بازدید ماه جاری : 3775
تعداد کل بازدید کنندگان : 792076