لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.
باز هم پاس میداریم مقام و عظمت شهدای والا مقام به خصوص مرحوم سپهبد حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه را.
این اخلاص و نیت پاک و عمل صادقانه و برای خدا ببینید که چه آثار شگفتانگیزی را همراه دارد. «لیجزی الله الصادقیق بصدقهم» هر کاری که برای خدا باشد به هر میزان که خلوص در نیت انسان باشد و هواها و هوسها و امور نفسانی و امثال ذلک نداشته باشد آثارش فراگیرتر، عمیقتر و مهمتر خواهد بود. این رجل الهی در زندگی ظاهریاش نشان نمیداد که این همه اخلاص و عمق اخلاص ایشان را. بله مجاهد در راه خدا بود، متواضع بود، سر از پا نمیشناخت در راه خدمت به اسلام، خیلی مورد عنایت و محبت و علاقه و دلبستگی رهبری انقلاب حفظه الله و سلمه الله و ابقاه الله تعالی الی ظهور الحجة سلام الله علیه، بود اما آدم فکر نمیکرد این جور این اخلاص که جهان را حرکت داده، این جمعیتها... برادری میگفتند که دیروز از فرودگاه مشهد تا حرم مطهر جمعیت بوده، و ساعت یک بعد از ظهر که جنازه شریف ایشان از هواپیما آوردند تا حرم مطهر ساعت 9 شب یعنی هشت ساعت طول کشیده، این جمعیت، این... خب اهواز را دیدید، امروز تهران را دیدید، شهرستانهای مختلف را دیدید، داخل، خارج، عراق را دیدید، اینها همان نشانههای اخلاص هست. این در بحث اصول هم عرض کردم که ما باید به این فکر برویم که خب این عزیزان در کنار کتاب و سنت به آن معنایی که ما هستیم نبودند، ما سر و کارمان، شغلمان این است که الحمدالله این توفیق را داریم، این شرف را خدا نصیب فرموده که مستقیماً با کتاب خدا، با سنت پیامبر عظیم الشأن و ائمه هدی و صدیقه طاهره سلام الله علیهم اجمعین سر و کار داریم. از ماها بیشتر توقع هست یعنی توقع الهی که این اخلاصها در ماها هم ان شاءالله به وجود بیاید، حوزههای علمیه ان شاء الله پر از این اخلاصها بشود. خب آنهایی که با واسطه شما فضلاء، علما، به این جاها رسیدند و این را باید توجه داشته باشید، امروز برادری فرمودند بعضیها نامه نوشتند یا گفتند از طلاب محترم که خب این فقه و اصول ما به چه درد میخورد؟ این خطای در فهم است. اگر آنها تربیت شدهاند به واسطه امام امت تربیت شدهاند، به واسطه همین برنامههای حوزه علمیه این جوری تربیت شدهاند، و به واسطه رهبری این جوری تربیت شدهاند. «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» اما علمایی که البته لله و فی الله باشند. اینها را نباید ما با یکدیگر خلط بکنیم. و علما آنهایی که اخلاص دارند، شرطش همان اخلاص است، درستی عمل است، عمل صالح و اخلاص است. اگر این جور باشد اینها را نباید با هم مقایسه بکنیم. علی أی حالٍ ما باید متضرعانه از درگاه خدای متعال تقاضا بکنیم که خدای متعال همین اخلاصها را، همین مجاهدتها را، همین بیهواییها را، به همه ما هم عنایت بفرماید، چقدر انسان لذت میبرد که این عبد صالح خدا وصیت میکند روی قبر من این عناوین مختلف و اینها را ننویسید، بنویسد سرباز اسلام قاسم سلیمانی، این همان است که مرحوم آخوند کاشی هم فرمود روی قبر من، با آن مقامات عالیه بنویسید فقیر به حق محمد کاشی، حالا مثل بنده خدای نکرده دنبال عناوین مختلف و کذا باشم، اگر یک خرده این ور و آن ور هم بشود، بدم بیاید، ناراحت بشوم و اینها، اینها مهم است که همه ماها ان شاء الله باید در این راه گام برداریم، ان شاء الله تهذیب نفس. اگر یک عالم وارسته دنیا را عوض میکند، اینها همه ثمرات امام است، ثمرات بزرگان حوزههای علمیه است که با تقوا و خداترسی و نیتهای پاک در این راه گام برداشتند، این ثمرات همان بزرگان و علما است که در حقیقت آنها هم ثمرات ائمه علیهم السلام است، اینها از آن جاها نشأت میگیرد تمام اینها.
یک مطلبی هم اخیراً مکرر در مکرر از من سؤال کردند من مناسب است که این جا عرض بکنم. قبل از این که آن را عرض بکنم اهداء میکنیم به ارواح طیبه این شهدای گرانقدر ثواب یک صلوات و یک بار سوره مبارکه حمد و سه بار سوره مبارکه توحید که ثواب یک ختم قرآن را دارد به ارواح این شهداء.
قرائت حمد و سوره.
توی بعضی رسانهها منتشر شده از قول این ناچیز که یک داستانی و خوابی را از رهبر معظم نقل کردم، خیلی حالا سؤال میشود و اینها، حالا من یک بار دیگر این را این جا عرض میکنم. اصل این مطلب درست است. حالا پردازشهایی که ممکن است در صحبتها شده عین آن این نباشد که من عرض کردم. حالا آن را عرض میکنم که دیگر... دو بار ظاهراً از ایشان شنیدم که فرمودند که من یک وقتی خواب دیدم که بیرون مشهد یک ساختمانی شبیه ایوان مقصوره مسجد گوهرشاد دارد ساخته میشود، ایوان مقصوره همان است که طرف قبله مسجد گوهرشاد است و دارای آن منبر خیلی رفیع هست. و من هم متصدی ساختن این ساختمان هستم، مصالح ساختمانی و اینها ریخته شده و اینها، و دارد این ساختمان ساخته میشود. بنا بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، و مولی امیرالمؤمنین سلام الله علیه معاً تشریف بیاورند برای بازدید این ساختمانی که دارد ساخته میشود. من هم خسته شده بودم، قصدم این بود که وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم تشریف میآورند برای بازدید خدمت ایشان عرض کنم که آقا من خسته شدم شما این را به کسی دیگر محول کنید، این نیتام بود. وقتی تشریف آوردند جلال و شکوه و عظمت و ابهت پیامبر مانع شد که من به خدمت خود حضرت عرض کنم، این را خدمت مولی امیرالمؤمنین عرض کردم که آقا شما خدمت آقا یعنی پیامبر صلی الله علیه و سلم عرض کنید که این کار را به کسی دیگر واگذار کنند من دیگه حالا خسته شدم مثلاً، این جا الان یادم نیست، حالا باید سؤال کنم که ایشان فرمودند همین که من خدمت امیرالمؤمنین عرض کردم پیامبر رو به من کردند فرمودند خودت هستی، باید انجام بدهی. یا بعد از این که امیرالمؤمنین عرض کردند این را فرمودند. ولی این که حضرت به من خطاب فرمودند که خودت هستی، خودت هستی باید انجام بدهی. خب این خوابی که ایشان فرمودند من دیدم. منتها وقتی برای ما فرمودند نگفتند این را کی این خواب را دیدند. من تابستان که مشهد مشرف بودم یک شب آقازاده ایشان آقای حاج آقا مصطفی را توی مسجد گوهرشاد ملاقات کردم آن جا بودند ایشان، عرض کردم این خواب را شما شنیدید از آقا؟ گفتند بله، گفتم این خواب مال کی هست؟ گفتند مال جوانیشان است، در جوانی، نه این که این اواخر و توی بعد از انقلاب، این در جوانی ایشان این خواب را دیدند و خب این البته یک ایمایی دارد به این که این ساختمان، میشود تعبیر کرد این ساختمان را به انقلاب شکوهمند و این حکومت الهی و این که ایشان باید تصدی کنند این کار، تمام کنند ان شاءالله. همین مقدار است، دیگر مازاد بر این چیزی وجود ندارد، تفسیر و امثال ذلک هم ندارد. این نفس خواب این مقدار است. اما حالا بعضی تعبیرات که شده مثلاً آستینهایت را بالا باید بزنی و این کنی، اینها دیگر پردازش آقایان است که این جوری است، آن که من نقل کردم و عرض کردم و حالا هم عرض میکنم این است و بلا زیادةٍ و لا نقیصة، آن که وجود دارد این است.
حالا که این را عرض کردم این یکی را هم عرض بکنم به این که یک وقتی هم باز ایشان فرمودند که من واقعاً عرض میکنم، از سویدای قلبام عرض میکنم که خدای متعال یک منت بزرگی همین طور که این مجاهدان راه خدا را داده مثل حاج قاسم و امثال این بزرگواران، این رهبری هم از همان سنخ آدمی است که ایمان محکم و دلدادگی به اسلام، دلدادگی به شهادت، دلدادگی به اهلبیت علیهم السلام، قرص و محکم در دل ایشان وجود دارد که انسان افتخار میکند یعنی واقعاً ما با کسی که چیز نداریم، این جزو همین که ما میبینیم ایشان این جور علاقهمند به مذهب، به دین، به ائمه علیهم السلام و به معنویت و اینها است. و همان اخلاص و تواضع و فروتنی و خودش را چیزی ندانستن و اینها همین صفاتی که انسان میبیند صفات برجسته هست، انسان در ایشان اینها را مشاهده میکند. ایشان یک وقتی در باره عظمت امامزادهها میفرمودند؛ فاطمه معصومه سلام الله علیها، امامزادههای محترم. این اواخر بوده این که میخواهم نقل کنم. ایشان فرمودند من... ایشان گاهی یک سفرهایی تشریف میبرند بدون سر و صدا و بدون رسمی مثلاً میروند، مثلاً همین مشهد اردهال با اتوبوس با خانواده و اینها رفته بودند مشهد اردهال، گفتند طرف اراک و اینها رفته بودیم، همین جور که توی جاده داشتیم برمیگشتیم یک مرتبه گنبد و بارگاه یک امامزادهای نظر من را جلب کرد، به راننده گفتم برویم یک زیارتی بکنیم این امامزاده، همین که وارد امامزاده شدیم دیدم یک خانمی شیون دارد متوسل به امامزاده است شیونکنان دارد بلند بلند گریه میکند و متوسل به امامزاده است. آقای محمدی گلپایگانی همراهم بود گفتم برو ببین این خانم چی شده؟ حاجت او چیه؟ گفت آقای گلپایگانی رفت گفت خانم چرا گریه میکنی؟ گفت متوسل به امامزاده هستم که دست من را به خامنهای برساند. گفتم خامنهای الان این جاست من را فرستاده ببینم تو چه کار داری؟ ایشان گفت ببین این امامزاده من دارم از این جاده رد میشوم، ولی این خانم توسل به این امامزاده کرده، این امامزاده تصرف در قلب من کرده، حالا به هر شکلی خدا خواسته یا خودش قدرت این جا که من را بکشاند این جا و آن خانمی که حالا با من کار دارد این جا... و حالا ان شاءالله بعضی داستانهای دیگر از امامزادههای دیگر هم ایشان دارند. علی أی حال باید خدای متعال را شکر کنیم و این نعمتهای بزرگ را قدردانی کنیم ان شاءالله خود ماها هم ان شاءالله جزو همان کسانی باشیم که ان شاءالله با اخلاص در این راه قدم برداریم و ان شاء الله وقتی از این عالم میرویم ان شاء الله با رو سفیدی وارد بر محشر بشویم ان شاءالله.
خب بحثی که داریم... این نکته را هم عرض بکنم. ببینید هم این چیزهایی که پیش میآید ما از کارهای خودمان نباید دست بکشیم، امام آن روزی که تشریف آوردند و آن سخنرانی پرحماسه عجیب را داشتند بعد برگشتند منزلشان، بعضی از تلامذه ایشان نقل کردند که ما رفتیم منزل امام با ایشان کار داشتیم، بعد از سخنرانی، دیدیم امام نشسته مشغول نوشتن همین بحثهایشان است، دماء ثلاثه را آن موقع.. همین دارند میکنند، ما باید کار خودمان را انجام بدهیم. یعنی آمده منزل بعد از آن سخنرانی حالا نشسته همان فقهاش را دارد مینویسد. ما هم کار خودمان را باید انجام بدهیم دیگر، هر کسی کار خودش را باید درست انجام بدهد. درس خواندن، ما سرباز این پادگان هستیم، سرباز هر پادگانی باید کار آن پادگان را درست انجام بدهد. ما سرباز این پادگان هستیم، خدا قبول کند ان شاءالله باید کارمان را در این پادگان درست انجام بدهیم. اگر درست انجام دادیم خدای متعال میپذیرد، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه میپذیرد، اگر آنها پذیرفتند آن وقت آثارش غیرمترقبه خواهد بود، یک کلام آن اثر را خواهد کرد، یک کلام آنها، میرزای شیرازی فرمود یک کلام، یک جمله، یک خط آن جور اثر گذاشت در مملکت، چون برای خدا بود. امام یک دستور میدادند آن جور اثر میکرد. مراجع بزرگوار همین جور. این ان شاء الله ما از این چیزها ان شاءالله درس بگیریم.
خب فرمایش حاج آقا مصطفی را متعرض شدیم. که حاصل فرمایش ایشان که باید برای تحصیل درست کلام ایشان چهار پنج صفحه از مطالب ایشان را مطالعه کرد چون بالا و پایین کردن زیادی دارد کلام ایشان. حاصل فرمایش ایشان این است که کسی که اراده میکند انجام بیع را مثلاً سه حالت ممکن است داشته باشد، یک: این که خودش محاسبه میکند و مبادی نفسانی خودش او را به این جا هدایت میکند که این بیع به نفع توست، اراده میکند بیع را انجام میدهد، این یک حالت است. یک حالت دیگر این است که اصلاً مبادی نفسانی خودش موجب اراده کردن بیع نمیشود، بلکه تنها چیزی که موجب میشود که او بیع را اراده کند اکراه مکره است به جوری که این مقهور اراده او میشود و در حقیقت اراده این فانی در اراده مکره میشود، و فقط به خاطر این جهت است که دارد این معامله را انجام میدهد.
و حالت سوم هم این است که نه، مجموع الامرین اما جوری نیست که استقلال اراده خودش هم در کار نباشد مثل باب شرک و باب ریا و اینها این تقسیمات آن جا هم هست که گاهی فقط و فقط لله است، گاهی فقط و فقط برای خاطر ریا و شرک است. گاهی نه، برای هر دو است، هر دو هم که هست گاهی ممزوج است یعنی اگر هر کدام تنهایی بود این اراده نمیکرد آن عمل را، گاهی نه، هر کدام به حالت استقلال است یعنی اگر ریا بود انجام میداد، ریا هم نبود انجام میداد، هر دو به نحو استقلال کأنّ دارد اثر میگذارد. حالت سوم این است که ولو اکراه مکره هم در کار است اما این هم واقعاً استقلالاً خودش هم این تصمیم را دارد. میفرماید صورت اول و صورت سوم معامله درست است، اما صورت وسطا که اراده مقهور اراده مکره است. در این جا این معامله نادرست است، چرا؟ برای خاطر این که در این صورت این بیع در حقیقت اسناد داده میشود به مکرِه و مجازاً اسناد داده میشود به مکرَه. یعنی آن که مباشر است که مکرَه است مجازاً گفته میشود باع و حقیقتاً کی گفته میشود باع آن مکرِه. مثل باب توکیل، در باب توکیل آن که مباشر فروش خانه موکل است وکیل است، اما حقیقتاً کی خانه را فروخته؟ موکِل، اگر به وکیل هم میگویند خانه را فروخت، کأنّ مجازاً گفته میشود.
س:...
ج: بله بله، آن جا اصلاً اکراهی در کار نیست. این برای توضیح است که سه حالت داریم.
بعد ایشان در ابتدای کلامش خب میفرماید این فعل اسناد داده میشود به مکرِه نه به مکرَه حقیقتاً و چون مکرِه در حقیقت مالک تصرف نیست، حق بیع و شراع در این جا ندارد، از این جهت این بیع باطل است که او اجنبی از این متاع است، و بیع او فضولی است در حقیقت و مالک تصرف نیست از این جهت باطل است. پس عنوان اکراه در این موارد خودش موجب بطلان نیست، و خودش شرط نیست عدم اکراه مثلاً یا مانع است. بلکه به علت این که باعث میشود این بیع مستند باشد حقیقتاً به مکرِه نه به مکرَه و آن مکرِه مالک تصرف نیست از این جهت باطل است. این را ابتدای کلامشان میفرمایند. بعد که در صفحه 326 آن جا تصریح کردند به این مطلب. فرموده است که: «و الذی هو التحقیق صحة بیع المکرَه الا اذا کانت ارادته معلولة ارادة المکرِه و تکون ارادته بالقاء نفس الآخر علیه» کأنّ آن اراده را دیگری القاء به این کرده، مبادی نفسانی خودش موجب نشده «و لاتکونه حاصلةً فی افق ذهنه بالمبادئ الموجودة عنده فعند ذلک یبطل البیع» چرا؟ «لإستناد البیع الی المکرَه بالمجاز و الی المکرِه بالحقیقة و یرجع وجه البطلان الی فقد مالکیة العوضین کما لایخفی» خب بعد إن قلتی را مطرح میکنند که اگر این جوری باشد که شما میفرمایید پس بنابراین یک صورت نادرهای در بیع مکرَه باید بگوییم باطل است. خیلی صورت نادرهای که اراده مکرَه مقهور اراده مکرِه باشد و اراده مکرَه فانی در اراده مکرِه باشد. این خیلی صورت نادری است.
میفرماید نه، برای خاطر این که درست است بالدقة اراده از خود مکرَه سر میزند اما در نظر عرف اراده آدمهای مکرَه مقهور اراده مکرِه است و فانی در آن است. چون عرفاً این جوری است فلذا است که صحیح نیست. میفرماید: «إن قلت بنائاً علیه یلزم صحة بیع المکرَه الا فی الصورة الواحدة الشاذة» که آن جایی است که مقهور باشد و اراده این مندک در اراده او باشد. «قلت کلا فإنّه کثیراً ما و إن لم تکن ارادة المباشر معلولة ارادة المکرِه حقیقتاً» حقیقتاً معلول اراده او نیست «و لکنها معلولتها عند العرف» اما عرف میگوید این اراده معلول اراده اوست، نزد عرف «و لایعد العرف المباشرة مستقلاً فی ارادته بخلاف المضطر» که برای بیماری، برای چی مضطر شده آن جا نه، میگویند معلول اراده کسی نیست.
بعد این جا همان تقسیمات ثلاثه را در ادامه کلامشان میفرمایند. تا میرود صفحه 330 که در 330 ایشان میفرمایند که «إن قلت استناد فعل المکرَه الی المکرِه فی الافعال تسبیبة کالبیع و الشراع غیر واضح» شما میگویید بیع این بیع آن است، بیع مکرَه نیست، این بیع مال مکرِه است، او باع، این واضح نیست. «بل الظاهر خلافه فلابد من أن یقال باشتراط کونه الارادة غیرمسبوقةٍ بإکراه المکرِه بمعنی أن لا یکون من مبادئ وجودها الإکراه و الإجبار و قهر القائل وجهٌ» بنابراین باید این را گفت، هیچ وقت اراده مکرَه مندک و فانی در اراده مکرِه نیست. و هیچ وقت اراده این معلول اراده او نیست. بنابراین باید در باب بیع مکرَه این جوری گفت؛ باید بگوییم اراده بایع نباید مسبوق به اکراه باشد، یک شرط تعبدی است. نه این که اراده ندارد، نه این که بیع بیع او نیست، نه این که اراده این فانی در اراده اوست، این را که نباید گفت، باید گفت اراده دارد، معلول اراده او هم نیست اما جایی بیع درست است که تنها مبدأ اراده خود شخص باشد اما اگر نه، کنار مبدأ اراده او اکراه مکرَه هم بود آن جا فایدهای ندارد. «قلت»....
س: ...
ج: حالا بله این هم حالا...
میفرماید: «قلت الامر بحسب حکم العقل کما مرّ و اشیر الیه لإنّ الارادة معلولة نفس المکرَه» میگوید آره حقیقتاً این جوری است. این جا را خواندم برای این که آن حقیقتی که آن جا گفت معلوم میشود آن جا به نظر عرفی میخواهد بگوید که میگفت... ایشان فرمود که حقیقتاً بیع مال مکرِه است، مجازاً به مکرَه نسبت داده میشود. آن یعنی به حسب فهم عرف. این جا میفرماید نه واقعاً درست است حرف شما، اراده این معلول اراده او نیست، و فانی در آن هم نیست، این را قبول داریم. «لإنّ الارادة معلولة نفس المکرَه» معلول نفس خودش است، «إلا أنّ العرف هنا یری ارادة السبب کإرادة الموکِل فی کونها اقوی فی صدور الفعل من ارادة المباشر» عرف میگوید اراده مکرَه نسبت به اراده مکرِه ضعیفتر است، اراده مکرِه هست که قوی و أقوی است، مثل وکیل و موکل، آن جا چطور نسبت میدهند فعل را به موکل نه به وکیل؟ ولو وکیل مباشر است، او دارد میگوید بعت، او دارد میگوید اشتریت، ولی در عین حال میگویند فلانی خانهاش را فروخته، که همان موکل باشد. این جا چون سبب أقوی است این جا هم همین جور است.
میفرمایند که: «فالوکیل و إن کان هو المبدء الواقعی لصدور الفعل» که کان این جا افتاده «فالوکیل و إن کان» این کار در عبارت افتاده «و إن کان هو المبدء الواقعی لصدور الفعل و البیع و لکن ارادته معلولة ارادة الأخری» بعد یک شاهدی میآورد. میگویند که «و یشهد لعرفیة هذا» یک مطلبی که در اصول معروف است. محققین در اصول میگویند آقا! اراده به مقدمه یترشح از اراده به ذی المقدمه. چون کسی که ذی المقدمه را اراده کرده، نماز را اراده کرده بخواند، از آن اراده یترشح اراده این که برود وضو بگیرد، رو به قبله بایستد ووو و این مقدمات. از آن یترشح این اراده. آن جا ما در اصول گفتیم میفرمایند این محال است، اراده از اراده ترشح نمیکند، از ذی المقدمه اراده مقدمه ترشح کند این مطلبٌ باطلٌ. بله آن اراده باعث میشود که انسان یک مبادی دیگری چون درک بکند که آن ذی المقدمه را بدون این مقدمه نمیشود انجام داد باعث میشود که این درک میکند یک مبادی دیگری در نفس او پدیدار میشود که اراده مقدمه میکند. نه این که از دل آن ترشح کرده آمده بیرون. ولی در عین حال چرا محققین میگویند یترشح از اراده ذی المقدمه اراده مقدمه؟ این جا به خاطر آن فکر عرفیشان است، عرف میگوید آره این از دل آن درآمده. این از آن ترشح پیدا کرده، پس بنابراین این جا هم همین جور است، واقعاً اراده مکرَه از دل اراده مکرِه در نیامده، توی آن هم فانی نشده، این مبادی خودش را دارد، آن هم مبادی خودش را دارد. ولی عرف میگوید این اراده مکرَه چیست؟ میگوید این مستقل در اراده نیست، آن باعث این اراده شده. این مقهور اراده اوست، اراده این فانی در اراده اوست. عرف این را میگوید.
تا صفحه 331 که «بیان المناط فی بطلان عقد المکرَه» حرفشان این جا در آن جا که میگویند ایعاد به ضرر مالی یا عِرضی یا غیر اینها مناط این نیست «بل المناط فی بطلانه ترشح ارادة البائع من ارادة القاهر» این است که اراده این از آن اراده او ترشح کند. حالا فلذا میفرماید که اگر فرض کنید که یک کسی یک قدرتی دارد، یک قدرت معنوی دارد، میتواند در کسی اراده ایجاد کند بدون این که ایعاد کند، بدون این که توعید کند که آقا چه کارت میکنم، چه کارت میکنم، این میتواند همین طور میتواند در نفس او اراده ایجاد کند، این جا ما میگوییم این بیع باطل است، چرا؟ برای این که این اراده مال این آقا نیست، این اراده ساخته و پرداخته آن آقای بیرونی است، پس هر جا اراده بایع مباشر عرفاً أو حقیقتاً. حقیقتاً مثل آن جایی که در اثر این نیروی معنوی خودش ایجاد اراده کرده در دل او، یا عرفاً آن جایی که نه، تکویناً ایجاد نکرده، ترسانده، تخویف کرده، چه کرده، او در دلش هم چیزی است که عرف میگوید آره این هم مقهور اراده اوست، این جور جاها ما میگوییم این معامله باطل است به همان بیانی که اول گفتیم چون در حقیقت بیع میشود مال او. و بعد ایشان میفرمایند که... فلذا است اگر یک تخویفهای جزیی باشد، توعیدهای جزیی باشد که این اراده را قهراً مقهور اراده او عرف نمیداند، میگوید بابا میتوانست، مگر این چی بود، این جاها نمیگوییم باطل است ولو اکراه هم وجود داشته باشد. چون اراده مقهور نشده، عرف نمیگوید مقهور است. این مجموعه تحقیق ایشان در مقام است که ایشان این مطلب را در این جا میفرمایند. شاید عرض کردم چون فرصت کافی پیدا نشد من دو مرتبه مراجعه به کلام مرحوم آقای حجت رضوان الله علیه بکنم شاید ایشان هم چنین حرفی داشته باشد ولی جازم به این نیستم.
عرض میکنم به این که این فرمایش ایشان یک کلمه عرض بکنیم ولو وقت گذشته، و آن این است که همان طور که ایشان تمام همتش این است که بگوید عرف این جور میگوید و قبول کردند خودشان که تکویناً این اراده مکرَه به وجود آمده از اراده مکرِه نیست به این معنا که مقهور او باشد، فانی در او باشد، او ایجادش کرده باشد، اگر اینها را بپذیریم، اگر بنا بر عرف شد آیا وجداناً، عرفاً اگر کسی شمشیر را بالای سر کسی گرفت گفت خانهات را بفروش و الا آتش میزنم، به او میگویند بایع است؟ یا میگویند مجبور به بیعش کردند؟ به این نسبت نمیدهند؟ نمیگویند این... مکرَه نمیگویند لم یبیع دارهُ، او باعَ. ولو مقهور است، کدام عرفی این جوری میگوید؟ این که شما بفرمایید اراده این ضعیف است، آن سبب اقوی از مباشر است، همه جا این جوری نیست، جا به جا فرق میکند، چون ملاک صدق عرفی است. این جا در حقیقت کأنّ یک چیزی را به گردن عرف میگذاریم به چی؟ بالاستحسان و المحاسبات العقلیة، این همان است که در اصول گفته شده که ما نمیتوانیم اثبات لغت بالاستحسانات بکنیم، مثلاً در باب لغت بیاییم بگوییم آقا اشتراک خیرٌ من المجاز، پس لفظ باید این جوری باشد، نمیدانم اشتراک معنوی خیرٌ من الاشتراک اللفظی، پس باید بگوییم مشترک معنوی است. اینها را که نمیشود با اینها لغت اثبات کرد، این جور بیانات این جا هم شبیه آن جور بیانات است. که ما بگوییم چون این مقهور اراده اوست، عرف... بعد هم بگوییم عرف حقیقتاً ابتدائاً، حقیقتاً عرف به مکرِه میگوید بایع و مجازاً به مکرَه میگوید بایع، تسامحاً به آن میگوید، این لایمکن تصدیقه برای ما، پس بنابراین اگر ملاک عرف است، عرف برخلاف آن چیزی است که ایشان زحمت کشیدند و ما هیچ... کسی که شمشیر بالای سر گرفته و دارد تهدید میکند که اگر نفروشی آتش میزنم، چه کار خواهم کرد، نمیگویند او باع، میگویند نه این بیچاره مجبور شد خانهاش را بفروشد. نمیگویند آن باع، بنابراین این تحقیقی هم که ایشان خیلی تفصیل دادند، معطل آن شدند، این هم قانع کننده نیست. ان شاءالله تقریب آخر را هم جلسه فردا ذکر میکنیم بعد وارد ادله دیگر میشویم
و صلی الله علی محمد و آل محمد.