22 مرداد 1402 | 27 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

بیع - جلسه 49

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

گفتیم که بالکتاب و السنّة و العقل و الاجماع و السیرة و الاصل برای بطلان عقد مکره استدلال شد. بحث درباره‌ی کتاب و سنت پایان یافت و اما العقل. محقق اردبیلی قدس سره در مجمع الفائدة و البرهان علی ما ببالی فرموده و العقل، در عداد ادله‌ی دالّه‌ی بر بطلان معامله‌ی مکره فرموده و العقل، اما دیگر برای عقل تقریری و تقریبی بیان نفرموده. در بعض کلمات متأّخرین هم عبارت و العقل آمده اما باز تقریب ویژه‌ای برای این نفرمودند. مجموعاً ما هفت یا دو تقریب که با تحلیل ممکن است که مجموعاً هفت تقریب بشود می‌توانیم برای عقل بیان بکنیم.

تقریب اول این هست که زوال حکم عند زوال الموضوع و عدم تحقق الموضوع عقلاً محقق است یعنی اگر موضوع نباشد قهراً حکم نخواهد بود عقلاً. و در مورد اکراه ادعا می‌شود که بیع و عقد وجود ندارد و چون بیع و عقد وجود ندارد پس بنابراین حکم آن هم وجود نخواهد داشت. و آثار عقد و بیع هم وجود نخواهد داشت. اما حالا چرا عقد وجود ندارد؟ برای این که عقد وجود ندارد یا بیع وجود ندارد راه‌های مختلفی وجود دارد راه اول فرمایشی است که شیخ اعظم از شهیدین قدس سرهما نقل فرموده و فرموده‌اند که علامه هم ممکن است بگوییم چنین مطلبی را فرموده است. و آن این هست که از آن دو بزرگوار یا آن سه بزرگوار نقل شده که فرموده‌اند مکره فقط قاصد لفظ است و قاصد مدلول نیست. و چون فقط قاصد لفظ است دون المدلول، بنابراین بیع از او سرنزده،‌ عقد از او سرنزده. چون بیع یک امر معنوی است نه مجرد لفظ بعتُ و اشتریتُ‌ باید بدون استعمال این دو تا و بدون قصد معنای این دو تا لفظ، پس بنابراین چون فقط قاصد لفظ هستند و قاصد معنا نیستند پس بیعی تحقق پیدا نمی‌کند یعنی واقعاً بعتُ که می‌گوید واقعاً نقل و انتقال را قصد نکرده، انشاء نقل و انتقال را قصد نکرده. آن برای این که تخلّص بجوید از توعیدهای مکره، می‌گوید بعتُ، همین لفظ را فقط می‌گوید معنا را قصد نکرده. این فرمایشی است که از... اگر این را بپذیریم خب بله پس عقلاً بیع مکره باطل است. چرا؟ للانتفاء الموضوع، و هر جا موضوع منتفی شد عقلاً آثار، احکام، همه منتفی است. اما إنّما الکلام در این هست که آیا این حرف قابل پذیرش است؟ که ما بگوییم که مکره فقط قاصد لفظ است؟ خب شیخ قدس سره فرمودند که این نمی‌َشود که مراد شهیدین باشد و لو ظاهر عبارت ایشان این باشد اما نمی‌َشود مراد ایشان باشد. برای این که بالضرورة، بالوجدان می‌بینیم که مکره وقتی می‌گوید بعتُ یا می‌گوید اشتریتُ، این فقط این‌جور نیست که لفظ از دهان او بخواهد خارج شده باشد لفظ مال کسی است که می‌خواهد تقلید بکند می‌خواهد صدای کسی را دربیاورد مثل او حرف بزند، کاری به معنای آن ندارد. یا می‌خواهد تصحیح حلق بکند یا می‌خواهد یک لفظی را بلد بشود خوب ادا بکند. خب این‌جاها بله قصد معنا نمی‌کند ممکن است که اصلاً معنا را هم نمی‌داند. ولی مکره که این‌جوری نیست بخصوص مواردی که مکره در اثر آن دهشتی که پیدا می‌کند آن وحشتی که پیدا می‌کند اصلاً توی این فکرها نیست مثل جاهای دیگری که بیع می‌کند آن‌جا هم می‌گوید بعتُ، می‌گوید اشتریتُ.

س: استاد با توجه ...

ج: بله یک جاهایی می‌شود اشکالی ندارد ولی این‌جوری نیست که بگوییم مکره‌ها همه‌جا فقط قاصد لفظ هستند و قاصد معنا و مدلول نیستند. به قول شیخ اعظم می‌فرمایند که هازل هم که امر او اشدّ‌ از مکره است که او اصلاً در مقام هزل است او هم قصد معنا می‌کند همین که لفظ را فقط بگوید این لفظ را در معنا استعمال می‌کند.

س: ...

ج: این قسم آن که فقط لفظ را قصد کرده باشد؟ بله اشکالی ندارد آن‌جا بگوید. اما این دلیل مطلقاً بگوییم چون مکره‌ها این‌‌چنین هستند این‌جوری نیست.

خب این راه اول. بنابراین که بگوییم معنای کلام شهیدین قدس سرهما این هست که این حرف البته درست نیست.

راه دوم این هست که بگوییم مکره قاصد تحقق مضمون در خارج نیست. لفظ را قصد کرده معنا را هم قصد کرده، ولی با این نمی‌خواهد واقعاً بیع در خارج محقق بشود آن معامله در خارج محقق بشود. این را قصد نکرده. که شیخ قدس سره می‌فرمایند معنای صحیح عبارت این دو بزرگوار همین است آن‌ها فرمودند قاصد مدلول نیست نه یعنی مستعملٌ فیه را قصد نکرده، نه یعنی مدلول بدوی بعتُ و اشترتُ را قصد نکرده، مدلول، مقصودش یعنی آن تحقق مضمون فی الخارج. اگرچه یک ذره خلاف ظاهر عبارت است ولی باید به قرینه‌ی این که آن معلوم البطلان است واضح البطلان است. چیزی نیست که بشود گفت که این دو بزرگوار با آن عظمت‌شان فرمودند این قرینه‌ی مقام آن دو بزرگوار و این که واضح البطلان است قرینه می‌َشود که مقصود آن‌ها از این که مدلول را قصد نکردند یعنی تحقّق المدلول فی الخارج را قصد نکردند.

س: ...

ج: مدلول همان منشأ هست دیگر.

این را قصد نکردند. خب روشن هست که همان‌طور که قبلاً هم گفته شد ما در باب تحقق بیع و عقد وسایر معاملات، همان‌طور که نیاز به قصد لفظ داریم نیاز به قصد معنا داریم نیاز به قصد تحقق آن منشأ به واسطه‌ی این انشاء داریم در عالم خارج، یعنی در عالم اعتبار عقلاء و شرع و خارج و اگر این‌ها نباشد اصلاً‌ بیع صادق نیست، عقد صادق نیست. اگر این‌جور هم بگوییم، بگوییم واقعاً مکره قصد تحقق مدلول ندارد این هم درست است که بگوییم پس عقلاً صحیح نیست باطل است ولی إنّما الکلام باز در همین است. که آیا واقعاً این‌چنین است؟ هر مکرهی قصد تحقق مدلول را در خارج ندارد. بله اگر یک‌جاهایی یک طلبه‌ای یک مکره واقع شده مسئله بلد هست حواسش جمع هست می‌گوید که من بین خودم و خدای متعال قصد نمی‌کنم. مثل زمان طاغوت که مرحوم امام قدس سره حالا در تحریر الوسیله در کتاب القرض‌ ایشان هم هست که وقتی بانک‌ها بدون شرط زیاده وام نمی‌دهند شما می‌توانید وام بگیرید ولی واقعاً قصد نکنید آن دارد شرط می‌کند، ولی شما واقعاً قصد نکنید امضاء هم که می‌کنید صوری امضاء بکنید. این‌جا چون شما بین خودتان و خدا قصد نکردید پس بنابراین ربائی از طرف شما تحقق پیدا نکرده بعداً هم باید بپردازید مجبور هستید بپردازید برای این که اگر نپردازید آبروریزی هست زندان است فلان است عیبی ندارد خب بپردازید.

س: ...

ج: بانک‌های فعلی هم اگر ربا بدهند آن هم همین ‌جور است.

س: ...

ج: چرا یکی از اشکالات هم همین است که اصلاً بحث ما در آن‌جایی است که... فلذا کسی که می‌گوید عقلاً اگر بخواهد این‌جور بفرماید بگوید از جهت من می‌گویم عقل دلالت می‌کند بر بطلان عقد مکره، چون قاصد معنا نیست و تحقق او در خارج نیست اشکال این است که اولاً همه‌ی مکره‌ها این‌جور نیستند و ثانیاً خروج از بحث است به قول ایشان که قبلاً هم گفته شده این مطلب. که بحث در مکره چون شرط اضافه‌ای داریم می‌کنیم یعنی شروط سابقه مفروض است که شروط سابقه قصد بود یکی از شروط سابقه قصد بود. پس آن را باید داشته باشد فقط می‌خواهیم ببینیم از حیث اکراه چطوری هست. بنابراین این هم راه دوم است که شیخ اعظم کلام شهیدان را حمل بر این فرمودند خب اگر این هم باشد یک صورت ظاهری، یک تقریبی ما برای عقل داریم اما جواب آن همان است که عرض شد.

س: ...

ج: اکراه شده بر... آن اکره کرده آن را بر بیع واقعی منتهی این در مقام تخلّص می‌آید چه کار می‌کند؟ می‌آید این‌جوری عمل می‌کند.

س: ...

ج: قهراً آن را که او خواسته که بیع مکره باشد در خارج تحقق پیدا نکرده بله.

سوم: فرمایش مرحوم نراقی قدس سره هست. مرحوم نراقی فرموده است عقد و بیع در عرف جایی صادق است که عاقد ظاهر حالی داشته باشد که جداً، واقعاً می‌خواهد این مال را منتقل بکند به دیگری. و اگر دارد انشاء می‌کند این انشاء را در حقیقت وسیله و ابزاری قرار داده برای این انتقال، یا اگر مشتری دارد قبلتُ می‌گوید یا اشتریتُ می‌گوید ظاهر حالی دارد که واقعاً می‌خواهد بپذیرد این را. آن‌جاهایی که انشاء در کار باشد یک چنین ظاهر حالی هم وجود داشته باشد که ما بتوانیم کشف بکنیم که او اراده‌ی جدی دارد و واقعاً می‌خواهد نقل و انتقال بدهد در این صورت صدق عقد، بیع و سایر عناوین معاملی می‌کند. اما اگر چنین کاشفی وجود نداشته باشد این‌جا صدق عقد، صدق بیع یا باید بگوییم صادق نیست یا لااقل بگوییم مشکوک است که صادق است یا صادق نیست. و فرموده در مکره این‌‌چنین است؛ چون اکراه شده، پس چنین ظاهر حالی برای مکره محقق نمی‌شود. چون این ظاهر حال محقق نمی‌شود پس یا نَحکمُ به این که عقدی نیست بیعی نیست اگر بگوییم این مقوّم صدق است یا این که مشکوک است اگر نگوییم ظهور حال آن مقوّم است ولی واقعاً‌ باید داشته باشد و این‌جا چون کاشفی از این که واقعاً برای این که به جدّ می‌خواهد نقل و انتقال بدهد وجود ندارد پس نمی‌توانیم بگوییم عقد هست یا عقد نیست.

پس علی تقدیری قطعاً منتفی است صدق عقد و صدق بیع. وقتی موضوع منتفی شد حکم منتفی است، اگر بگوییم که نه این‌جوری نیست که قطعاً منتفی باشد اما تا این ظاهر حال نباشد ما نمی‌توانیم بفهمیم که عقد هست یا عقد نیست پس باز عقلاً نمی‌توانیم بگوییم چون تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه‌ی خود دلیل عقلاً باطل است. اگر مولا گفته اکرم العالم، ما این زید را نمی‌دانیم که عالم است یا جاهل است عقلاً نمی‌توانیم به اکرم العالم تمسک بکنیم بگوییم که وجوب اکرام دارد. چون موضوع را  نمی‌دانیم چه‌جور شما حکم می‌کنید به این که این موضوع الان این را شامل می‌شود؟ تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه‌ی خود دلیل، نه شبهه‌ی مصداقیه‌ی مخصص یا مقیّد. نه خود دلیل. عقلاً درست نیست. بنابراین باز علی مسلک این بزرگوار این‌جور خواهد شد.

س: استاد این بیان عرفی شد عقلی نشد.

ج: شما نمی‌توانید این را به عقلی برگردانید؟

س: ...

ج: اگر در یک چیزی عرفاً امری مأخوذ بود و آن امر عرفی نبود آن‌جا زوال موضوع عقلی می‌شود یا عرفی می‌شود؟

س: ...

ج: عجیب است از حضرتعالی. اگر یک چیزی مقوّم آن عرفی بود حالا این عرفی نبود...

س: ...

ج: نه عقلاً منتفی است. فی الواقع. چرا؟ برای این که قید آن عرفی است. یک قید عرفی مأخوذ هست در آن.

س: شأناً عرفی می‌شود عقلی دیگر نمی‌شود.

ج: شأن آن عقلی است.

س: ...

ج: اگر شرعاً مقوّم بود، آن‌جا هم بله شرعاً عقلاً نیست، عقلاً شرعاً نیست. این‌جا هم عقلاً... ببینید چون فرض این هست دیگر، می‌گوید آقا موضوعٌ له عقد و حقیقة العقد عند العرف چیست؟ عبارت است از انشاء نقل و انتقال مع این که ظاهر حال شخص این باشد که اراده‌ی جدّیه دارد. این هم توی ان مأخوذ است.

س: ...

ج: بله یعنی بعد از این که فرضنا که عقد یک حقیقت این‌چنینی دارد که باید در کنار آن، علاوه بر انشاء شخص،‌ انشاء ظاهری که بعتُ و اشترتُ گفته می‌شود در کنار این یک ظاهر حالی برای عاقد باشد که بفهماند جادّ است. واقعاً می‌خواهد نقل و انتقال بدهد. اصلاً عقد وضع شده برای این. چون عقد وضع شده برای این، بیع وضع شده برای این، خب وقتی که این ظاهر حال وجود نداشته باشد عقلاً پس عقد صادق نیست. مثل این که شما می‌گویید مثلاً مسجد اعظم وضع شده برای این مکان، خب وقت برای این مکان وضع شده است پس این خیابان کنار مسجد اعظم نیست عقلاً چون برای این وضع شده دیگر، عقلاً آن‌جا نیست چون برای آن وضع نشده. این‌جا هم همین‌جور است. آن محقق نراقی قدس سره فرمایش ایشان این است حالا با یک مقداری توضیح و شاید اضافاتی فرمایش ایشان این است که إمّا حقیقتاً نیست اگر بگوییم واقعاً وضع شده برای این ظاهر حال. نتیجه چه می‌شود؟ اگر این‌جوری گفتیم؟ نتیجه این می‌شود که اگر کسی بین خودش و خدا قصد کرده ولی ظاهر حال او نبود باز هم بیع او باطل است. چرا؟ برای این که مقوّم خودش را ظهور حال قرار داده. اما اگر گفتیم که نه، ما این ظاهر حال را برای چه می‌خواهیم؟ ظاهر حال خودش مقوّم نیست. آن منکشف مقوّم است. ولی ما برای این که بدانیم این بیع است این عقد است این ظاهر حال را لازم داریم. آن وقت آن‌جایی که ظاهر حال نیست شخص که بین خودش و خدا می‌داند قصد کرده و جاد بود و لو ظاهر حال نداشته باشد بیع او درست است. و بدهکار به ثمن است برای او، و او هم به مبیع برای این. بین خودشان و خدا این‌جوری است. اما کسانی که اطلاع ندارند و از راه ظاهر حال می‌دانند آن‌ها نمی‌توانند حکم کنند که این درست است. این فرق این دو تا بیان می‌شود.

خب جوابی که بر این فرمایش است اما آن اولی که بفرمایند در موضوعٌ له بیع، در موضوعٌ له عقد مأخوذ است وجود کاشف، این امرٌ غیرُ مرضی، چنین چیزی در واژه‌ی بیع، واژه‌ی عقد نیست که باید چنین چیزی هم جزو مقوّمات آن باشد. که به حیثی که عرض کردم اگر شخص بین خودش و خدای متعال می‌داند که قصد کرده جاد بوده حالا و لو ظاهر حال هم نداشته باشد مثلاً به همین عقد مکره واقعاً آن آمده اکراه کرده الان هم دارد این را می‌گوید بعد توی این اثنی خودش هم محاسبه کرد گفت خیلی معامله‌ی شیرینی است چرا نفروشیم؟ خب قصد جدی داشت. این‌جا می‌توانیم بگوییم که باطل است؟ نه، قصد جدی داشته و فرمودند هم، حالا در فروعات بعد شاید بیاید ... معامله‌ی او درست است وقتی که بین خودش و خدا... درست است که او آمد و گفت که اگر این کار را نکنی می‌کشم تو را. این یک لحظه فکری هم کرد دید که خیلی معامله‌ی شیرین و خوبی هست. واقعاً عن طیب نفسٍ فروخت و عن رضایتٍ فروخت، بین خودش و خدا... و حال این که هر کسی که نگاه می‌کند می‌گویند بخاطر قهر قاهر و وعید او این کار را کرده، دیگران این‌‌جوری خیال می‌کنند ولی او بین خودش و خدا می‌داند که نه، و لو آن هم بوده ولی این بخاطر این جهت است.

خب پس بنابراین بحسب تبادر و عدم صحّت سلب و سایر امارات حقیقت و مجاز و وجدان که همان به تبادر عند الشخص برمی‌گردد وقتی مراجعه می‌کنیم می‌بینیم چنین چیزی مأخوذ نیست. و اما این که بیان دوم که ما کاشفی نداریم که آن واقعاً قصد جاد داشته. این یک جاهایی ممکن است که درست باشد. که بله که آیا قصد جدّ داشته؟ یا این که نه این فراراً لِ او این‌جوری گفته؟ و لکن بسیاری از موارد هم آدم می‌داند که بله می‌گوید فروختم، خودش هم می‌آید بعداً خبر می‌دهد می‌گوید من فروختم چکار کنم؟ آن داشت دیدم اگر نفروشم آن وعده‌ی او، آن وعید او، آن اضرار او، این‌ها متوجه من می‌شود، خب فروختم دیگر. خب این‌جا می‌دانیم که قصد داشته و برای ما شکی در تطبیق نیست. پس بنابراین این دلیل هم نمی‌تواند علی التقریب الاول که نادرست است علی التقریب الثانی هم نمی‌تواند برای همه‌ی موارد کافی باشد و مستناد به این دلیل بکنیم برای بطلان عقد مکره.

بیان بعدی، بیان محقق ایروانی قدس سره است. محقق ایروانی این‌طور فرموده، فرموده است که خب ما قصد لازم داریم، قصد لفظ، قصد انشاء و مدلول و قصد تحقق آن شیء در خارج، یعنی آن نقل و انتقال. این‌ها را لازم داریم. منتها ایشان می‌فرمایند که این که انسان قصد می‌کند این سه تا را، به دو قسم است یک وقت هست که قصد لفظ و مدلول و تحقق آن مضمون در خارج، این منبعث است از این که واقعاً می‌خواسته این متاع را بفروشد حالا یا برای سود یا برای رفع اضطرارهایی که داشته، برای هر چیزی. و بخاطر این آمده دارد می‌گوید بعتُ و اشترتُ، این بعتُ و اشترتُ، توصّلاً و مقدّمتاً و تمهیداً برای آن غرض نهایی آمده از آن استفاده کرده، یک وقت اینجوری هست یک وقت نه، این انشائی می‌آید می‌کند این انشاء برخاسته‌ی از آن نیست برخاسته‌ی ازاکراه مکره است. و لو توی دل او همان موقع هم البته دیگر قصد آن‌ها را هم می‌کند. ولی این قصد مقارنه این‌جا وجود دارد بین این انشاء و قصد آن امور. تراوش وجود ندارد، مقارنه وجود دارد.

در جایی که مقارنه باشد ایشان می‌فرماید که باطل است در جایی که تراوش باشد درست است. چون عقد و بیع، ایشان می‌گوید که وضع شده برای آن‌جایی که این‌چنین باشد. پس آدم مکره چرا می‌‌آید می‌گوید بعتُ؟ و چرا می‌گوید اشتریتُ؟ چون واقعاً‌ می‌خواسته که این متاع را بفروشد؟ نه. برای این که این اکراه دارد می‌کند این دارد زور به او می‌گوید بخاطر این دارد می‌گوید. و لو این که آن‌ها را هم قصد می‌کند اما این بعتُ و اشتریتُ از اکراه سرمی‌زند و لو قهراً از اکراه که سرمی‌زند قهراً در نفسش دیگر مدلول را هم قصد می‌کند تحقق آن شیء در خارج را هم قصد می‌کند. ولی آن‌هایی که قصد می‌شود آن‌ها منشأ نیستند آن‌ها مقارنات هستند مقارن با این آن‌ها را هم قصد کرده. به قول ایشان می‌فرماید که تمثیلی دارند برای تقریب مسئله به ذهن، می‌فرمایند اگر کسی در نماز، در قرائت ایّاک نعبد و ایّاک نستعین را، این اصلاً دارد می‌گوید ایّاک نعبد و ایّاک نستعین و می‌خواهد خطاب بکند به خدای متعال خودش که ایّاک نعبد و ایّاک نستعین. خطاب می‌خواهد بکند.

س: ...

ج: اخبار بگوید و با خدا می‌خواهد خودش حرف بزند. می‌گوید ایّاک نعبد و ایّاک نستعین. اگر این میان گفتند که این نماز باطل است. چون آن را که قصد کرده بالاصالة قصد کرده إخبار است. قرآن را قصد نکرده بالاصاله، و لو این که مقارن است خواندن قرآن هم الان این‌جا ... این الفاظ، الفاظ قرآن است. ولی اگر قرآن را قصد کرده مقارناً لِ آن این‌ها هم توی ذهن او خطور می‌کند اشکالی ندارد، مقارن است. این‌جا هم می‌فرماید اگر انشاء می‌کند و این انشاء او مترشّح است ومنبعث است از این که واقعاً‌ می‌خواهد این را منتقل بکند به دیگری، این صدق عقد می‌کند و صدق بیع می‌کند. اما اگر نه این نیست؛ از آن منبعث نشده از اکراه مکرِه منبعث شده و لو این که در نفس او آن قصدها هم مقارن با این وجود داشته باشد این باعث صدق عقد نمی‌شود این فرمایش ایشان است. نمی‌دانم ایشان در این مسئله هم موافقی دارند یا ندارند. یک دو صفحه صرف این کردند تقریباً که این را جا بیاندازند و از این استفاده‌های فراوانی در مباحث آتیه هم برده‌اند در جاهای مختلف. آیا این‌طور است؟ همان‌طوری که قبلاً توضیح داده شد و بزرگان فرمودند مکرَه می‌آید یک محاسبه می‌کند و می‌گوید من اگر این متاع را نفروشم و به او منتقل نکنم گرفتار این امر عظیم، این ضرر عظیم می‌َشوم. چون می‌بیند این فروختن او را نجات می‌دهد از آن ضرر عظیم، فلذاست که او را واقعاً قصد می‌کند می‌گوید خب حالا من چه جور بفروشم؟ باید بگویم بعتُ. باید بگویم اشتریتُ. مثل همان جایی که محاسبه می‌کند می‌گوید که اگر این متاع را بفروشم الان فلان مقدار سود می‌کنم. اگر این متاع را نفروشم الان چقدر ضرر می‌کنم؛ این خراب می‌شود این بعداً مشتری گیر من نمی‌آید، می‌ماند. یا چه‌جور این‌جا باعث می‌شود که این محاسبات که بگوید پس بفروشم پس حالا که می‌خواهم بفروشم به چه وسیله‌ای می‌شود این فروش را ایجاد کرد؟ به این که بیایم انشاء بکنم، بعتُ بگویم اشتریتُ بگویم، آجرتُ بگویم، چه بگویم، چه بگویم، از عناوین معاملی را، مکره هم همان نحوه محاسبه می‌کند منتها آن محاسبه‌ی سود را می‌کند یا محاسبه‌ی این را می‌کند که برای فرار از آن اضطراری که با آن مواجه شده برای خرج مثلاً‌ بیماری‌اش خودش یا برای دادن دیونش، می‌آید تصمیم می‌گیرد مطاع خودش را بفروشد و بعد از این که تصمیم گرفت که متاع خودش را بفروشد و منتقل به دیگری بکند قهراً این باعث می‌شود ترشّح کند به مقدماتی، پس مقدمات را بروم انجام بدهم. در مکره هم همین‌جور است. در مکره نمی‌آید ... وقتی که محاسبه می‌کند می‌گوید ... آن را در فروختن می‌بیند. مگر یک کسی بخواهد فقط توجه داشته باشد بگوید ما لفظ را می‌گوییم کلاه سرمان می‌گذاریم. معنا را هم قصد نمی‌کنیم. این‌جا که مفروض بحث ما نیست مفروض بحث ما چیست؟ این هست که قصد دارد. این‌جوری دارد. این آدمی که قصد دارد هیچ فرقی در این که مقدمات را می‌آید می‌آورد انشاء را می‌کند با آن آدم‌ها ندارد. آن آدم‌ها محاسبه کردند و دیدند آن بیع به نفع آن‌ها هست فلذا ترشّح کرده از آن تصمیم، تصمیم به ایجاد منشأ آن که انشاء باشد این‌جا هم مکره یک محاسبه‌ی عقلی کرده و آن باعث شده که از آن ترشّح بکند اراده‌ی این که مقدمه را بیاید انجام بدهد که مقدمه همان انشاء لفظی باشد یا انشاء فعلی باشد که دارد می‌کند.

س: ...

ج: بله شوق نفسی ندارد. اما محاسبه‌ی این آدم. این‌جا و آن‌جا با هم تفاوتی نمی‌کند فلذا فرمایش محقق ایروانی هم قدس سره، محل اشکال و کلام است.

خب تا حالا چند تا وجه گفتیم؟ چهار تا گفتیم. ان شاء‌الله سه وجه دیگر هم طلب شما که ان شاء‌الله فردای بحث عرض می‌کنیم.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

Parameter:16851!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 4
تعداد بازدید روز : 173
تعداد بازدید دیروز :920
تعداد بازدید ماه جاری : 3927
تعداد کل بازدید کنندگان : 792228