28 مرداد 1402 | 03 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

بیع - جلسه 40

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

بحث در استدلال به حدیث شریف رفع و وضع عن امتی بود برای اثبات بطلان عقد مکره و یا اشتراط صحّت بیع به عدم اکراه. گفتیم که استدلال به این حدیث شریف متوقف است بر اثبات این که حدیث رفع دلالت بکند بر این که همه‌ی آثار و من جمله صحّت برداشته شده است، صحّت بیع مکره. و برای اثبات این جهت گفتیم که طرق عدیده‌ای وجود دارد. طریق اول فرمایش مرحوم امام قدس سره و شبیه آن در کلمات غیر واحدی از فقهاء وجود دارد که حاصل آن این است که خود إسناد رفع به ما اُکرهوا مقتضای آن این هست که صحّت برداشته شده باشد. چون إسناد رفع به ما اُکرهوا، یعنی آن کاری که اکراه بر آن انجام شده است معنای بدوی و ظاهری که قابل اراده نیست چون خلاف واقعیت است. ما اُکرهوا وجود دارد در خارج. پس قهراً برای این اسناد یا باید بگوییم چیزی در تقدیر است و یا این که بگوییم بر اساس یک ادعا انجام شده. بخواهیم بگوییم چیزی در تقدیر است خلاف ظاهر است. بنابراین إسناد رفع به ما اُکرهوا بر اساس ادعاست که می‌خواهد بفرماید که ما اُکرهوا در خارج وجود ندارد ادعاءً و مصحّح این ادعا این هست که آثار بر آن مترتب نیست نه صحّت و نه بقیه‌ی آثار مترتب نیست چون آثاری ندارد گفته می‌شود که نیست مثل یا رجال و لارجاله، لارجاله چون هست رجل هست اما آثار رجلیت که شجاعت و مردانگی و کارآمدی و این‌ها باشد را ندارد می‌گوید نیست. می‌گوید آقا مدیریتی نیست این مدیریتی نیست را کجا می‌َشود گفت؟ مدیر که هست مدیریت هم که دارد می‌کند ولی می‌گوید آقا مدیریتی نیست. کجا می‌شود گفت که آقا مدیریتی نیست؟ آن‌‌جایی که آثار برجسته‌ی مدیریت نباشد. خب توی بیع، توی معاملات، اثر برجسته‌ی معامله چیست؟ صحّت است. در کنار بقیه. بگویی آقا این بیع مکره نیست. آن وقتی این مبرّر دارد این گفتن که صحّت نباشد و بقیه‌ی آثار هم نباشد. فلذا از این که متکلّم صلوات‌الله علیه فرموده است ما اُکرهوا که عموم آن شامل بیع می‌َشود این برداشته شده این نیست این به دلالت التزام دلالت می‌کند بر این که مبرّر آن این‌جا وجود داشته است. مبرّر آن چه هست؟ این که از ناحیه‌ی شارع صحّت و این‌ها برای این بیع جعل نشده است این بیان مرحوم امام قدس سره است. بیانی هم شبیه این بیان، نه عین این بیان، ولی از نظر این که به خود این اسناد این‌ها توجه می‌َشود محقق نائینی دارد و آن این هست که این‌جا ادعایی در کار نیست خلافاً لِ فرمایش امام که فرمود حقیقت ادعائیه است. ایشان می‌فرماید ادعایی در کار نیست. بله نظر به حوزه‌ی تشریع است. و دارد نفی حقیقی می‌کند از حوزه‌ی تشریع، این نیست کجا نیست؟ در عالم تکوین نیست؟ در عالم خارج نیست؟ یا نه در عامل قانون‌گذاری نیست. حدیث رفع ناظر به عالم قانون‌گذاری است وقتی یک موضوعی حکم شارع برای آن جعل می‌کند به تبع حکم خودآن موضوع هم در حوزه‌ی قانون‌گذاری و عالم قانون‌گذاری کأنّ موجود است. او هم در قانون موجود است. مثلاً سؤال می‌کنیم می‌گوییم ورشکستگی توی قانون هست؟ می‌گویند که بله، خود ورشکستگی توی قانون است. می‌گویند مضاربه توی قانون هست؟ می‌گویند بله، خود مضاربه توی.... یعنی احکام آن، وقتی احکام مضاربه، احکام ورشکستگی بود کأنّ خود آن هم توی قانون هست. اگر حکم نداشته باشد می‌گویند نه، می‌گوید آیا راجع به آب خوردن توی قانون هست؟ می‌گویند نه، چون هیچ‌جا قانونی راجع به آب خوردن نیست. محقق نائینی می‌فرماید حدیث رفع که می‌گوید رُفع ما اُکرهوا علیه، ما استکرهوا علیه، و کذا و ما اضطروا الیه یا خطا و نسیان، می‌خواهد بفرماید که این‌ها توی قانون وجود ندارند پس رفع، رفع حقیقی است واقعاً توی قانون وجود ندارند نه ادعاءً. رفعٌ حقیقیٌ اما در حوزه‌ی قانون، پس بنابراین احتیاجی نداریم که شارع ادعا بخواهد بفرماید، نه رفع، رفع حقیقی می‌شود منتها در حوزه‌ی قانون، خب این‌جور هم بگوییم، وقتی بیع مکره توی قانون نیست یعنی هیچ حکمی پس ندارد دیگر، و الا نمی‌شود گفت که توی قانون نیست، پس یعنی صحّت هم ندارد قانون هم برای او جعل نشده من الصحّه و غیر الصحّه و هکذا، این هم بیان محقق نائینی قدس سره هست که نزدیک به همان فرمایش مرحوم امام هست منتها این تفاوت را دارد که ایشان می‌فرمایند حقیقت ادعایی است ایشان می‌گوید که نه حقیقت ادعایی نیست بلکه واقعی است رفع واقعی است اما نظر به حوزه‌ی تشریع است. فلذا اسم آن را گذاشته رفع تشریعی.

س: استاد قانون ندارد پس اثباتاً و نفیاً بیانی ندارد.

ج: یعنی صحّت هم ندارد.

س: بطلان هم ندارد.

ج: خب نه صحّت که نداشت بطلان هست دیگر.

س: ... وضعی آن را ...

ج: همین دیگر، توی قانون یا حکم وضعی است یا تکلیفی است دیگر، می‌گوید توی قانون نیست اگر حکم وضعی داشت توی قانون بود دیگر. صحّت حکم وضعی هست دیگر.

س: حاج آقا یعنی باید برای صحّت بیان بشود؟

ج: یعنی باید شارع بگوید که صحیحٌ قانوناً. جعل صحت کند.

س: یعنی اگر جعل صحّت نکرد ...

ج: نیست.

س: ...

ج: بطلان جعل نمی‌خواهد. او جعل صحّت باید بکند.

س: مثل لاضرر می‌َشود؟ ...

ج: آن ضرر هم یعنی همین، در نظر ایشان نفی تشریعی است یعنی ضرر توی قانون نیست.

س: ... احل البیع

ج: اطلاق احلّ الله البیع، این قرینه می‌َشود که آن اطلاق ندارد. چون اگر اطلاق داشت توی قانون بود.

س: شاید این قرینه بشود که آن اطلاق ندارد.

ج: کدام قرینه بشود که آن اطلاق ندارد؟ این ما اُکرهوا هست یا نیست؟ آن که عام هست. آن نمی‌تواند بر این قرینه بشود.

س: ...

ج: این‌جا الان دو تا اشکال وجود دارد یک احتمال این است که من یک مقداری شاید ثقل سامعه داشته باشم دو: این که این فضا یک‌جوری است که صدا از دور نمی‌رسد درست، من درست متوجه نمی‌شوم که شما چه می‌فرمایید. حالا صدای من نمی‌دانم که به شما می‌رسد یا نه؟

س: ...

ج: خب حالا الان شهید می‌شود کلام شما، بعداً.

این راه اول. راه دوم برای اثبات این که حدیث رفع شامل احکام وضعیه می‌‌َشود و منها صحّت، فرمایش محقق عراقی قدس سره در شرح تبصره است که ظاهراً تفرّد به این بیان در کلمات بزرگان دیگر ندیدم و آن این است که این حدیث شریف چون دارد رُفع عن امتی، در مقام امتنان بر امت است، خود این که در مقام امتنان است قرینةٌ داخلیةٌ بر این که در رُفع ما اُکرهوا علیه حتماً احکام وضعیه و صحّت اراده شده. چرا؟ چون غیر صحّت لاامتنان فیه، آن را که امتنان دارد که برداشته بشود همین صحّت معاملات اکراهی است.

توضیح ذلک:

لا شبهة در این که ما اُکرهوا شامل معاملات اکراهیه می‌شود. یکی از مصادیق آن هست. اگر در معاملات اکراهیه شارع صحّت را برندارد اما آثار دیگر را بردارد، مثلاً خیارات را بردارد. اگر مغبون شدی، حق خیار غبن نداری، اگر معیوب بود حق خیار عیب را نداری. و هکذا و هکذا بقیه‌ی خیارات را بردارد یا وجوب تسلیم و تسلّم ثمن و مثمن را بردارد. بگوید بیع صحیح است این مال آن هست. ولی واجب نیست که به او بدهی. آن هم واجب نیست که ثمن را به تو بدهد. آیا این منتی است؟ این کار را مشکل‌تر می‌کند. خیارات که ندارد. بعد حالا فروخته، مال او هست بر او واجب نیست که ثمن را به من بدهد او هم که خریده بر من هم واجب نیست که مثمن را تحویل او بدهم. خب رفع این‌ها چه منتی هست؟ این بر خلاف منت است. آن که منت درست است بگویند آقا من معاملاتی را که به زور به گردن تو گذاشتند می‌گویم که باطل است و صحیح نیست. این منت توی آن هست. ولی بگویند صحیح است ولی آن‌ها را ندارد. آن آثار را ندارد.

پس حدیث رفع بالاخره آثار این را می‌خواهد بردارد. و الا این اسناد رفع بما اُکرهوا درست نبود. چون به حسب تکوین که برداشته نشده. این اسناد یک مصحح می‌خواهد حالا یا به نحوی که امام فرمود یا به نحوی که آقای... و این اسناد هم بر اساس امتنان دارد می‌فرماید که خدای متعال منت گذاشته بر این امت در قبال امم سابقه و این عنایت را فرموده است. این خودش قرینه می‌شود بر این که آن حکمی که این‌جا برداشته شده، حکمی است که فیه المنة است در برداشتن آن، اما حکمی که فیه المنة نیست؟

س: ...

ج: تکلیفی این‌جا بفرمایید چه هست؟

س: ...

ج: مگر حرمت دارد؟ بیع مکره هم مگر حرمت دارد؟

س: کسی که دارد اکراه می‌کند کار حرام ...

ج: از او که برنداشته حرمت او را، مکرَه، نه مکرِه. مکرِه که کار حرام دارد می‌کند. مکرَه، بیع مکرَه، برای این. حرمتی ندارد که بگویی حرمت برداشته شده.

پس آن‌هایی که برداشته است چه اثرهایی است؟ ما اثری سراغ نداریم که رفع آن همراه با منّت باشد الا این یکی. فلذا است محقق عراقی قدس سره، ایشان این‌جوری فرموده «أنّه یکفی للاشتراط المزبور» که اکراهی نباشد «عموم رفع الاکراه، و من المعلوم أنّ رفع اثر المعاملات المکره علیها راجعٌ الی رفع صحّتها» چرا؟ «لعدم الامتنان فی رفع غیرها» چون غیر صحّت امتنانی در آن نیست. همان‌طور که عرض کردم، خیارات را بردارد، لزوم وفا را بردارد؟ می‌گوید لازم نیست می‌توانید ثمن و مثمن را، عوض و معوض را به هم‌دیگر مسترد نکنید، این‌ها را بردارد؟ می‌توانید فسخ کنید این را بردارد؟ که نه فسخ هم نمی‌توانید بکنید؟ این‌ها را بردارد؟ خب این چه منتی در این‌ها هست؟ این‌ها کار را ضیق‌تر می‌کند بر مکره، کار را مشکل‌تر می‌کند. آن که مناسب با منت است این هست که صحّت را بردارد.

و نضیفُ الی کلامهِ قدس سره ...

س: لزوم را بردارد که بهتر است. صحّت باشد بعد دست این مکره را باز بگذاریم تا بتواند بیاید امضاء بکند یا نه فسخ بکند.

ج: جواز فسخ را بردارد. خب او ...

س: ...

ج: چی را؟

س: لزوم را از مکره بردارد شارع. این امتنان بیش‌تری ...

ج: که یعنی لزوم را بردارد بگوید عقد جایزی هست می‌توانی ...

س: ...

ج: یا بگوید که اصلاً باطل است؟ کدامش؟ حالا با این اضافه‌ای که من می‌کنم

اضافه این است که بگوییم لااقل این انسب بالامتنان است. نگوییم دیگر اصلاً در آن امتنان نیست. این انسب بالامتنان است پس قدرمتیقّن می‌شود که اگر در مقام امتنانی این برداشت صحّت انسب بالامتنان است تا بقیه‌ِ‌ی آثار، پس بنابراین مسلّم این اراده شده نسبت به بقیه‌ی آثار. این هم بیان لطیفی است از این محقق بزرگوار که تفرّد به، و در کلمات دیگران ندیدیم که بفرمایند از قرینه‌ی امتنان می‌فهمیم به این که حتماً صحّت نسبت به «ما اُکرهوا علیه»‌ها‌ که معاملات باشد برداشته شده.

س: ...

ج: خب یکی هم این هست دیگر. مقدمه‌ی اولی را توجه نکردید. عرض کردم مسلّم ما اُکرهوا علیه یک قسمتی از ما اُکرهوا علیه‌ها معاملات است. همه‌ی معاملات، چه بیع و چه اجاره و چه مضاربه و چه چیزهای دیگر، معاملات حتماً شامل ما اُکرهوا علیه می‌شود.

حالا توی معاملات که ما اُکرهوا می‌گیرد او را، چه را برداشته؟ حتماً باید به لحاظ رفع آثار باشد. خودش که هست. آن رفع آثاری که مبرّر شده برای ادعا، یا مبرّر شده برای این که شارع بردارد در حوزه‌ِی تشریع، آن که انسب هست به امتنان یا متعیّن است به نظر ایشان برای امتنان، می‌فرماید که همین صحّت هست. این هم بیان محقق عراقی قدس سره است. این بیان لایخلو من قوة. حالا فعلاً محاسبه‌‌ی نهایی آن را فعلاً عرض نمی‌کنیم. فعلاً می‌گوییم لایخلو عن قوه، تا بعد ببینیم که چه خواهد شد. ولی بیانٌ لطیفٌ.

س: صحّت فعلیه را برداشته.

ج: بله، این الان همه‌ی بحث‌هایی که داریم می‌کنیم صحّت فعلی هست. و بطلان فعلی است در صورتی که بگوییم اما صحّت تعقّلیه دارد یا ندارد که اگر بعداً راضی شد صحیح است آن بحثٌ مسئلةٌ اُخری که بعداً ان شاء‌الله خواهد آمد. الان بحث بر سر این هست که صحّت فعلیه را برداشته. اما امتنان نیست که بگوید صحت تأهلیه را هم برداشتم. آن که امتنان نیست خب شاید بعداً راضی شد بگوید نه دوباره از اول باید معامله بکنید؟ نه، صحّت فعلیه را برداشتند. نه این که صحّت تأهلیه را هم و آن خلاف امتنان است که صحّت تأهلیه را بخواهد بگیرد.

س: بسیاری از احکام خود شارع مقدس احکام کرهی هست و خود شارع به این احکام کرهی ما را تشویق کرده ...

ج: احکام چیست؟

س: کُره.

ج: کره، بله.

س: می‌گوید عسی أن تُکرهوا شیئاً فهو خیرٌ لکم. خب این‌ها را با این ...

ج: حالا این‌جا آمده برداشته بالاخره درست است یک‌جا ممکن است مثل جهاد، بله، احکام حرجی هم شارع دارد که آن‌ها مخصص ادله‌ی حرج می‌شوند. ولی این‌جا دارد می‌فرماید چی؟ دارد می‌فرماید که ما اُکرهوا را من بردشتم. این معنا دارد این عبارت یا معنا ندارد؟

س: بالاخره ...

ج: می‌دانم این معنا دارد این عبارت یا معنا ندارد؟ ما اُکرهوا برداشتن معنا دارد، چه چیزی از آن را برداشتی؟ خودش را برداشتی در خارج که داریم می‌بینیم هست. پس لابد می‌خواهد کنایه بزند یا به آن بیانات می‌خواهد بگوید که احکام آن نیست. منّت هم می‌خواهد بگذارد خب کدام حکم را بردارد که با منت جور درمی‌آید؟ صحّت، نه چیزهای دیگر. یا لااقل بگوییم انسب است به منت‌گذاری. این هم ...

س: ...

ج: اطلاق آن می‌گوید هر دوی آن. هر دو جزو ... گفتم حالا چیزهای نهایی را بعداً عرض می‌کنیم فعلاً در این حد عرض کردیم حالا داوری نهایی برای بعد.

اما این نکته‌ی لطیفی است که تفطّن به العراقی قدس سره، که ما می‌گوییم بقرینهِ‌ی امتنان که قرینه‌ی داخلی هست.

س: استاد باور داشتن یک خیر اخروی، شارع امتنان نمی‌ورزد با برداشتن یک سهولت دنیوی به خاطر، که در ازاء آن ما یک خیر اخروی را از دست بدهیم.

ج: چه خیر اخروی‌ای؟ مگر عقد مکرهی درست بشود خیر اخروی دارد؟

س: نه می‌خواهیم به اصل این دلیلی که ایشان دارند استناد به امتنانی بودن آن می‌کنند می‌گوییم. در بحث کراهت خیلی از احکام شارع خیر اُخروی دارد که برای ما کُره دارد.

ج: خب چه ربطی به این‌جا دارد؟

س: کراهت و ایشان می‌گوید این جا امتنان است.

ج: بابا امتنان، چون گفته رُفع عن امتی. چون فرموده رُفع عن امتی یعنی این مال امت من هست امت قبل نداشته. پس می‌خواهد بگوید که یک ویژگی‌ای، یک امتیازی، یک خصوصیتی برای شما قائل شده خدای متعال که این را برداشته، در امم سابقه نبوده. پس در مقام این است که می‌خواهد بگوید این بر اساس یک عنایت ویژه‌ است یک امتیاز ویژه است. این که امتنان می‌گوییم یعنی این.

س: حاج آقا ببخشید الان قطع حکم تکلیفی می‌َشود صحّت، حکم تکلیفی را برداریم صحت ...

ج: حکم وضعی.

س: بله، صحّت را برمی‌دارد ما می‌گوییم آقا یکی از احکام وضعیه بطلان هم هست این حدیث هم صحت را برمی‌دارد هم بطلان را برمی‌دارد. نیاز ...

ج: بطلان دیگر جعلی نیست همین که صحّت را جعل نکرد دیگر باطل است.

س: امتنان هم ندارد آن که خلاف امتنان ...

ج: بله این هم فرمایش درستی است. ولی بطلان احتیاج به جعل ندارد.

و اما دلیل سوم و بیان سوم بر رفع، بیانی است که تفرّد به الامام قدس سره، باز این بیان سوم در کلمات دیگران ندیدیم و آن این است که دو تا مقدمه دارد مقدمه‌ی أولی این هست که از بعض روایات معتبره استفاده می‌شود که این حدیث رفع مأخذ آن دو تا آیه‌ی مبارکه است. و آن روایت شریفه این روایتی است که صاحب وسائل در باب پنجاه و شش از ابواب جهاد نفس بابُ جملةٍ ممّا عُفی عنه، پاره‌ای از اموری که شارع عفو فرموده از آن‌ها. حدیث ثانی، «محمد بن یعقوب عن الحسین بن محمد» این حسین بن محمد بن عامر الاشعری است که من ثقات اصحابنا هست. «عن معلی ابن محمد البصری» این هم ثقةٌ من ثقات اصحابنا است. «عن ابی داوود المسترق» این هم ثقةٌ من ثقات اصحابنا، «عن عمرو بن مروان» این هم ثقهٌ من ثقات اصحابنا. پس سند تا این‌جا تمام است. «عن ابی عبدالله علیه السلام قال قال رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله رُفِعَ عَنْ أُمَّتِی أَرْبَعُ خِصَالٍ خَطَؤُهَا» یک؛ «وَ نِسْیَانُهَا» دو؛ «وَ مَا أُکْرِهُوا عَلَیْهِ» سه؛ «وَ مَا لَمْ یُطِیقُوا» چهار. همین‌‌جا توی این پرانتز عرض کنم که حدیث رفعی که در اصول در باب برائت به آن استدلال می‌شود که آن‌جا رُفع ما لایعلمون دارد، بزرگانی در سند آن حدیث اشکال کردند چون احمد بن محمد بن یحیی العطار در آن هست و به قول مرحوم استاد این آقازاده که پسر محمد بن یحیی العطار معروف هست این احمد، توثیقی در کتب رجالیه ندارد. لاتوثیق عام و لاخاص. فلذا است عده‌ای به این جهت مناقشه می‌کنند در سند آن روایت رفعَ عن امتی تسعه. و اگر مستند ما آن باشد این اشکال را دارد باید بحث سندی می‌کردیم که ما آیا راهی برای رفع این اشکال داریم یا نداریم؟ اما در این‌جا ما خود این روایتی را که خواندیم الان و سند آن تمام بود «رُفعَ ما استُکرهوا علیه» را دارد. پس این روایت که محل استشهاد ما حدیث رفع ما استکرهوا علیه یا ما اُکرهوا علیه سند آن تمام است. احتیاجی به بحثی از سند حدیث تسعه، «رُفع عن امتی تسعه» نداریم. خود این کفایت می‌کند برای مقام. فلذا مستغنی از آن بحث هستیم. خب «قال قال رسول الله صل الله علیه و آله رفع عن امتی اربع خصال» که خواندم «وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» این که این چهار تا برداشته شده این همان فرمایش خدای متعال است. که چه فرموده؟ فرموده است «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا» این می‌شود نسیانها، «أَوْ أَخْطَأْنا» این می‌شود آن خطأها، «رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا» این هم می‌شود ما لایُطیقون، «رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ» که این می‌شود همان ما لم‌ یُطیقون، پس این آیه‌ی مبارکه که آیه‌ی 286 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره است «وَ قَوْلُهُ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ» که شأن نزول آن قضیه‌ِی عمار و پدر و مادر و جماعتی بودند که اهل مکه این‌ها را گرفتند وگفتند که برائت از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ظاهراً ومعاذالله سبّ النبی را از این‌ها خواستند. پدر عمار، مادر عمار، همه کشته شدند آن‌ها حاضر نشدند به برائت و سبّ، ولی عمار مثل این که افقه از آن‌ها بود. عمار برائت جست و سبّ هم کرد. بعد این آیه نازل شد که «إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمان‏» (نحل، 106) که در روایت مبارکه هم هست که سر تا پای عمار پر از ایمان بود. و این به حسب ظاهر حالا این کار را کرد.

خب از این روایت شریفه که سند آن اعتبار دارد و معتبر است و در کافی شریف هم روایت شده پس می‌فهمیم که مأخذ حدیث رفع، این که این چهارتا است، آیات شریفه است. این مقدمه‌ی أولی.

مقدمه‌ی ثانیه این هست که خب در مورد سبّ النبی و البرائة من النبی، هم ما احکام تکلیفیه داریم هم احکام وضعیه داریم. سبّ النبی حرامٌ، و برائت از آن بزرگوار حرامٌ، این حکم تکلیفی آن هست. حکم وضعی آن هم این است که نجس می‌َشود اموال او باید تقسیم بشود ووو این‌جور احکامی که وجود دارد. پس بنابراین هم احکام وضعیه دارد و هم احکام ... این آیه‌ی شریفه که می‌فرماید «إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمان‏» دارد می‌گوید این عمار که برائت جست و سبّ کرد نه احکام تکلیفیه را دارد، نه احکام وضعیه را دارد. نه این که این عمار، بله کار حرام انجام نداده ولی احکام وضعیه را دارد. یعنی نجاست؟ اموالش باید تقسیم بشود؟ چون کسی که مرتد می‌َشود اموالش، زوجه‌اش، بینونت بین او و زوجه، تقسیم اموال بین ورثه، خب این‌ها، یا این که باید کشته بشود در بعضی از صور، این‌ها احکام وضعی و تکلیفی است که وجود دارد. و این «إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمان‏» همه‌ی این‌ها را دارد استثناء می‌کند؟ یا فقط تکلیفی را استثناء می‌کند؟ لا ریب و لا شبهة در این که همه را دارد استثناء می‌کند. خب پس مقدمه‌ی أولی می‌گفت مأخذ رفع این آیات است. مقدمه‌ی ...

س: استثناء ...

ج: «إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمان‏»

س: ...

ج: از قبلی که می‌‌گوید این‌ها کافر هستند و فلان.

س: از عقاب بود گفت این‌ها جهنمی هستند الا من اُکره، احکام که نبوده.

ج: می‌دانم می‌گویم عمار این آیه فهمیده نمی‌شد که بنابراین هیچ عیبی الان به عمار وارد نشده؟

س: ...

ج: می‌دانم، این را می‌فهمیدند یا نه؟ این را می‌فهمیدند که عمار الان نجس نیست، اموالش باید ... به همین آیه، می‌فهمیدند این را مردم یا نمی‌فهمیدند این را؟

س: اصلاً این‌ها متبادر به ذهن نبوده؟

ج: یعنی چه تبادر به ذهن نبوده؟ همه‌ی عرف الان می‌فهمند اگر گفتند که این آقا که سبّ کرده نبی را، این قرآن دارد می‌فرماید این مشمول آن حرف‌های آن نیست.

س: حاج آقا این آیه مکی هست. ...

ج: حالا صبر بکنید حرف امام تمام بشود تا بعداً.

پس بنابراین از آن روایت فهمیده می‌َشود مأخذ حدیث رفع این آیات است. از این آیات بالضرورة فهمیده می‌شود که همین‌طور که احکام وضعیه برداشته شده احکام تکلیفیه هم برداشته شده. پس این قرینه می‌شود که فرع که عبارت باشد از حدیث رفع، چون از این اصل مأخوذ شده است پس بنابراین هر چه که در اصل است در آن‌جا مراد است پس در حدیث رفع هم همه‌ی احکام، چه وضعی و چه تکلیفی مورد اراده است. پس بنابراین این قرینه‌ی خارجیه است از این قرینه‌ی خارجیه می‌فهمیم که ما اُکرهوا علیه یا ما استکرهوا علیه شامل احکام وضعیه هم می‌شود.

س: مأخذ یعنی چی؟

ج: یعنی اصلی که این حکم را از دل آن درآوردند. استخراج کردند یعنی استنباط کردند. استخراج کردند از آن.

س: حاج آن موقع که اصلاً این احکام، حالا اگر تشریع شدند در عالم ... فعلیت نداشت مردم یک استظهار این‌جوری بکنند کجا ارتداد و ...

ج: مگر این مال آن موقع است؟ که اول اسلام، آن اولِ اول نبوده که. علاوه بر این که از این آیه‌ی شریفه روشن می‌شود که یعنی... لازم نیست الان باشد یعنی این هیچ اشکالی توی آن نیست. کسی که مکرهاً آمده سبّ کرده و مکرهاً آمده نبرّی جسته است. از این آیه فهمیده می‌شود که اشکالی در این آدم نیست یعنی هر قانونی که جُعل أو یُجعل فیما بعد، راجع به این آدم نیست چون این ...

س: قبل آن هم عقاب است. می‌گوید عقاب می‌شوند الا کسی که این‌جوری هست. احکام نیستند.

ج: فقط عقاب نیست. از این آیه کسی عقاب نمی‌فهمد فقط. یعنی آدمی که این‌جوری روی اکراه آمده تبری جسته مصونیت دارد از آن‌چه که راجع به تبعاتی که این کار دارد. از تبعات این کار که یکی عقاب است از آن مصونیت دارد. از سایر تبعات دیگر تکلیفی یا وضعی هم مصونیت دارد. این بالضروره فهمیده می‌شود.

این بیان سوم مرحوم امام قدس سره. خودشان اشکالی دارند این را مطرح کنیم و بعد تا دلیل بعد.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

Parameter:16842!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 10
تعداد بازدید روز : 161
تعداد بازدید دیروز :655
تعداد بازدید ماه جاری : 6822
تعداد کل بازدید کنندگان : 795124