22 مرداد 1402 | 27 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

بیع - جلسه 48

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

روز نهم دی را پاس می‌داریم و به درگاه حضرت حق جلّ و علاء شکر می‌گزاریم که این نعمت ایمان و بصیرت و وفاداری به اسلام را به مؤمنین و مؤمنات این سرزمین عطا فرموده است. و بحمدالله علی رغم مشکلات فراوانی که برای مردم وجود دارد که این مشکلات ناشی از ظلم ظالمین، بخشی از آن‌ها هست و بخشی هم معلول بالاخره بی‌تدبیری‌ها و یا سوء مدیریت‌ها و یا تسامح‌هایی است که از خود درون وجود دارد اما در عین حال آن‌قدر مردم فهیم و بابصیرت‌ هستند که بین این مسائل را تفکیک می‌کنند عزّت خودشان را، ایمان خودشان را، اسلام خودشان را، و ارادتمندی و ولایتمداری‌شان نسبت به اهل بیت علیهم السلام را با مسائل دیگر مخلوط نمی‌کنند و در موارد لازم و بزنگاه‌ها حضورهای شایسته‌ای را بروز می‌دهند، آشکار می‌کنند حمایت می‌کنند، این‌ها باعث نصرت الهی می‌شود، باعث اتمام حجت بر مسئولان ما می‌شود که خدای متعال این‌چنین مردم باوفایی را برای این مملکت قرار داده است. ان شاء‌الله خدای متعال به همه‌ی ما توفیق فهم وظایف و عمل به آن‌ها با خلوص نیت و با مجاهدت عنایت بفرماید و این انقلاب الهی‌ را که با قصد قربت از طرف امام امت رضوان‌الله علیه شروع شد و مراجع بزرگواری که حمایت کردند مردم با ایمان و مجاهدی که همه‌گونه سرمایه‌گذاری کردند، جان، مال، فرزندان، و در راه خدا تقدیم کردند ان شاء‌الله این انقلاب به آن آرمان‌ها و آمال و اهدافش نائل بشود و هر روز ان شاء‌الله موفق‌تر تا زمانی که حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه ظهور فرماید و این پرچم به دست ایشان داده بشود که عالم را تحت ان شاء‌الله ولایت الهیه به حسب ظاهر هم ان شاء‌الله دربیاورند و همه‌ی ما جزو سربازان و وفاداران به آن بزرگوار و اسلام بوده باشیم ان شاء‌الله.

خب امروز به خاطر این تجمعی که وجود دارد و وظیفه هست که از باب شکر نعمت در این تجمع هم شرکت بکنیم من به طور خلاصه چند دقیقه‌ای تتمیم می‌کنم عرایض دیروز را و بعد شرکت می‌کنیم در تجمع.

بحث در استدلال به سنت بود برای اثبات بطلان بیع مکره، گفتیم روایات دالّه‌ی بر طلان طلاق مکره و عتاق مکره و یمین مکره استدلال شده به وجوه ثلاثه. هر سه وجه به هر سه تقریب محل مناقشه قرار گفت که دیروز عرض شد. بعضی از اعلام قدس سره عدم صحّت استدلال به آن روایات را هم به این شکل بیان کردند، فرمودند از این که در آن روایات نامی از بیع و مثلاً‌ سایر معاملات برده نشده با این که این‌ها محل نیاز و حاجت و ابتلاء ناس هست این خودش می‌تواند مؤیّد باشد یا مثلاً دلیل باشد بر اختصاص آن رفع به همان موارد. و الا اگر این رفع نسبت به معاملات هم بود با این که کثرت ابتلاء به آن هم وجود دارد خب لکان المناسب این که آن هم ذکر می‌شد. فقط گفته نشود که طلاق المکره کلا طلاق. خوب بود که گفته می‌شد بیعُ المکره هم کلا بیع، اجارة المکره هم کلا اجاره. این‌ها هم گفته می‌َشد.

س: ...

ج: آیا همه‌اش در مقام این بوده یا سائلین نیامدند سؤال بکنند با این که آن هم محلّ ابتلاء بوده؟

این یک جهت است. و بعد گفتند که ما احتمال می‌دهیم که این کلمه‌ی اکراه در روایات ثلاثه،‌ حالا روایات ثلاثه که نباید بگویید در موارد ثلاثه، چون روایات آن بیش‌تر از سه تا هست خیلی است. این اکراه در این موارد ثلاثه مراد از آن اراده است. یعنی طلاق بلا اراده کلا طلاق است. عتق بلا اراده کلا عتق است و هم‌ چنین یمین بلا اراده نه اکراه. در باب اراده اکراه وجود دارد همان ‌طور که قبلاً گفته می‌َشد اما این اراده‌ای که در نفس شخص وجود دارد در اثر چه پیدا شده؟ در اثر قهر قاهری پیدا شده، وعید او و تخویف او که دارد می‌ترساند خب این مجبور می‌شود که اراده بکند. بحث مکره اراده را دارد حتی گفتیم که رضا را هم دارد، این‌ها را هم دارد اما این روایت این را نمی‌گوید که، می‌گوید کسی که اراده نکرده. خب اراده نکرده که بله روشن است باطل است ما هم قبلاً گفتیم که شرط سوم این بود که اراده باید داشته باشد.

خب از کجا شما می‌گویید معنای این اکراه و این کراهت به معنای اکراه در این‌جا به معنای اراده است کسی که اراده ندارد؟ می‌فرماید در روایات طلاق اگر مراجعه بکنیم همین روایاتی که در مورد طلاق مکره وارد شده در آن‌جا بحث شواهد را می‌بینید که می‌شود گفت مراد این است.

حالا از باب نمونه بعضی از محققین آن کتاب این‌ جور آدرس دادند این روایت را «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ لَا یَجُوزُ طَلَاقٌ فِی اسْتِکْرَاهٍ وَ لَا تَجُوزُ یَمِینٌ فِی قَطِیعَةِ رَحِمٍ وَ إِنَّمَا الطَّلَاقُ مَا أُرِیدُ بِهِ الطَّلَاقُ»‌ طلاق اراده شده باشد. پس بنابراین این‌جاهایی که فرموده که لا طلاق فلان ندارد یعنی آن‌هایی که اراده نشده، اصلاً ارده نکرده. بین خودش و خدا می‌داند که اراده نکرده. مثلاً آن برای ترساندن خانمش آمده طلاق داده ولی اراده نکرده. برای این که او را بترساند بحسب ظاهر مثلاً گفته زوجتی طالق، جلوی چیز، برای این که او را بترساند ولی اراده نکرده. این طلاق است.

س: حالا چرا معنای اکراه را به نفع اراده عوض بکنیم؟ معنی اراده را به نفع اکراه عوض بکنیم؟

ج: این صریح است دیگر، آن مثلاً‌ قابل ...

این به این آدرس دادند. عرض می‌کنم به این که این شاهدی که این‌جا ذکر شده است و ایشان فرموده‌اند که بعضی از روایات، این نمی‌تواند این‌ روایت شاهد باشد چون اگر تا همین‌جا بود روایت، بله حالا ممکن بود که بگوییم که شاهد است. که شاهد هم نخواهد بود اگر تا همین‌جا هم بود چون این‌ها مثبتین هستند ربطی به هم ندارد هم فرموده طلاقی که اراده در آن نیست کلا طلاق است و هم طلاقی که اکراه است لا طلاق است. هر دوی آن صادر شده باشد. این را به آن ارجاع بدهیم یا آن را به این ارجاع بدهیم چه لزومی دارد؟ وقتی هر دوی آن‌ها باطل است هر دوی آن‌ها را فرمودند. یک‌جا فرموده آن طلاقی که اراده نکردی، باطل است یک‌جا هم فرموده که آن طلاقی که و لو اراده کردی ولی اکراهی هست باطل است. این‌ها که تلاقی با هم ندارند که، ما این را به آن برگردانیم یا آن را به این بخواهیم برگردانیم. هر دوی آن‌ها صادر شده و هر دوی آن‌ها درست است هر دوی آن‌ها را اخذ می‌کنیم. حالا علاوه بر این، این روایت این‌جوری هست «وَ إِنَّمَا الطَّلَاقُ مَا أُرِیدُ بِهِ الطَّلَاقُ مِنْ غَیْرِ اسْتِکْرَاهٍ» ما اُرید من غیر استکراه، پس دارد تصویر می‌کند که اراده با استکراه جمع می‌شود. ما اُرید من غیر استکراهٍ. یعنی اراده شده باشد و استکراهی نباشد. خب می‌شود همین بحث ما.

پس بنابراین و اما این که فرمود و الا می‌فرماید که «و توهّمُ دلالة المآثیر فی روایة» مآثیر جمع اثر است یعنی آثار این روایت. «و توهم دلالة المآثیر فی روایات الطلاق علی حکمهم فی هذه المسئلة غیرُ تام بل الظاهر اختصاصها به» به همان طلاق. «و الا کان الأولی» اگر اختصاص نداشت این بطلان و رفع، کان الاولی ذکر البیع فی جملة ما یُذکر فی تلک الروایات للبتلاء الناس به فیُعلم أنّ فی تلک المسئلة نکتةٌ» که «لابدّ من الغور فیها حتی یُعلم أنّ» این أنّ توی عبارت نیست من اضافه می‌کنم برای این که عبارت درست بشود «حتی یُعلم أنّ ذکرَ تلک الامور بخصوصها» بخاطر یک جهتی است. پس بنابراین این هم مرحوم حاج آقا مصطفی رحمهُ الله در این بیعی‌ که دارند این فرمایش ایشان بود که ایشان می‌گویند که این روایات ربطی به بحث ما ندارد ولی بالاخره دقتی ایشان فرموده است ولی جواب همان است که عرض کردیم.

خب این بحث راجع به روایات وارده‌ی در این موارد هم تمام شد. مرحوم فیض کاشانی قدس سره در مفاتیح الشرایع و فاضل نراقی قدس سره در مستند الشیعه و سید فقیه یزدی قدس سره در حاشیه‌ی مکاسب، به یک روایت دیگری هم استدلال کردند غیر از... که این هم می‌شود جزو سنتی که به آن استدلال شده. و آن این روایت است «ما رواه فی الوسائل» باب یک از ابواب عقد البیع و شروطه، حدیث یازده. «و عن محمد بن یحیی» یعنی کلینی عن محمد بن یحیی، «محمد بن یحیی العطار عن احمد بن محمد» این احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی می‌تواند باشد «عن الحسن بن علی» یعنی حسن بن علی بن فضّال، «عن علی بن عقبة» تا این‌جا همه‌ی این‌ها اجلّاء هستند و ثقات هستند. «عن الحسین بن موسی» این حسین بن موسی، حسین بن موسی الحناط، حسین بن موسی بن سالم الحناط که توثیق خاصی ندارد. توثیق عام هم در کامل الزیارات و التفسیر هم نیست فقط راه آن این هست که ایشان مرویٌ عنه ابن ابی عمیر است. کسانی که این توثیق را قبول دارند که شیخ فرموده لایروون و لایرسلون الا عن ثقه، حال ایشان هم درست می‌شود. و الا کسانی که قبول ندارند مثل محقق خوئی فرمودند که حسین بن موسی مجهول الحال است. فلذا این روایت مبتنی است اعتبار آن به این که ما این مبنای رجالی را قبول داشته باشیم. البته این روایت چون در کافی هم هست از آن راه هم کسانی که وجود روایت را در کافی؛ کافی می‌دانند برای اعتبار آن، از آن راه هم می‌توانیم بگوییم که از نظر سند اشکالی ندارد.

س: شما قبول دارید این حرف را؟

ج: بله آقا؟

س: ... ثقات را قبول دارید؟

ج: کدام را؟

س: ....

ج: بله.

«عن الحسین بن موسی عن بُرید و محمد بن مسلم» بُرید و محمد بن مسلم هر دو دیگر من اجلّاء اصحاب هستند. و من ثقات اصحابنا هستند. «عن ابی عبدالله علیه السلام قال مَنِ اشْتَرَى طَعَامَ قَوْمٍ وَ هُمْ لَهُ کَارِهُونَ قُصَّ لَهُمْ مِنْ لَحْمِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» کسی که بخرد طعام قومی را در حالی که آن قوم کاره این اشتراء هستند این‌جا قصّ لهم، چیده می‌‌شود به نفع آن‌ها از گوشت این آقا در روز قیامت. «قُصَّ لَهُمْ مِنْ لَحْمِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» پس یعنی این اشتراء حرام است آن وقت اگر بگوییم بین حرمت و فساد معامله‌ای ملازمه است و نهی در معاملات دلالت بر فساد می‌کند قهراً از این روایت استفاده کردند که این روایت هم پس دلالت می‌کند که جایی که کُره در کار است و اکراه در کار است آن معامله باطل است آن شراء باطل است. استدلال شده به این روایات شریفه.

حق این است که این استدلال ناتمام است و لو اجلّائی از اصحاب یعنی استدلال فرموده‌اند. چون مسئله‌ی کره و اکراه متفاوت است این‌جا دارد کارِه است نه مکره است. و ظاهراً وزان این روایات، وزان روایاتی است که در باب خرید خراج من السلطان وارد شده. یک بابی داریم در کافی «بَابُ شِرَاءِ أَرْضِ‏ الْخَرَاجِ‏ مِنَ‏ السُّلْطَانِ‏ وَ أَهْلُهَا کَارِهُون‏» یعنی سلطان اراضی یک عده را دارد می‌فروشد و حال این که خود اهل آن‌ها، اهلش فروشنده نیستند به آن‌ها هم نگفته که بفروشید خودش دارد می‌فروشد آن اهل کاره هستند. «و اهلها کارهون»، آن‌جا «و مَن اشتراها من اهلها» آن وقت کذا. این یک باب.

یک باب دیگر داریم باز «مَن أَمَّ قَوْماً وَ هُمْ لَهُ کَارِهُون‏» کسی که امام جماعت یک قومی بشود و حال این که مأموم‌ها کاره هستند؛ دل‌شان نمی‌خواهد که این امام جماعت آن‌ها باشد. اگر کسی امام جماعت قومی باشد که آن مردم مأموم نمی‌خواهند که این امام جماعت آن‌ها باشد. آن هم باز وارد شده که چه اینی دارد. حالا چرا و هم له کارهون؟ یعنی مردم، مأموم‌ها؟ بعضی‌ها توضیح دادند گفتند مثلاً در آن زمان‌ها خلیفه امام جماعتی می‌گذاشت برای یک مسجدی، خلیفه‌ یک امام جمعه‌ای را نصب می‌کرد و مردم نمی‌خواستند پشت سر این نماز بخوانند. در احوالات زمان قاجار هست زمان ناصرالدین شاه، آن مسجدی که آن وقت به آن می‌گفتند مسجد شاه، حالا مسجد امام خمینی اسم آن شده، ناصرالدین شاه می‌آید می‌بیند امام جماعت ایستاده دو صف هم پشت سر او ایستادند، مسجد فلان‌جا می‌بیند پر، تا دم در ایستادند، آخر چرا؟ یک کسی گفت بابا این‌جا که شما امام جماعت آن را می‌گذاری، مردم نمی‌خواهند اقتدا کنند آن‌جایی که آن آقا دارد می‌آید، مردم او را به تقوا و فضیلت می‌شناسند می‌روند آن‌جا. این‌جا چون شما نصب کردی نمی‌آیند. حالا «من أَمَّ قَوْماً وَ هُمْ لَهُ کَارِهُون‏» این روایت ما هم همین را دارد می‌گوید. می‌فرماید که «مَنِ اشْتَرَى طَعَامَ قَوْمٍ وَ هُمْ لَهُ کَارِهُونَ» این می‌خرد از کی؟ از یک فضولی. توی زمان ما، الان می‌شود شهرداری می‌آید مثلاً فلان خانه‌های افراد را که گاهی ضرورت هم ندارد چون قانون دارد که کجاها باید این کار را کرد اما یک‌جاهایی برخلاف موازین یا فلان، می‌آیند راضی نیست خانه‌اش را می‌فروشد به یکی دیگر، نمی‌دانم چکار می‌کند پولش را به حساب او می‌ریزند اگر خودش هم قبول نکرد به حساب او می‌ریزند. این و هم له کارهون، این‌جا فرموده که این‌جوری می‌شود. پس بنابراین مدلول این روایت شریفه ربطی به بحث ما ندارد این هست که راضی به این فروش نیستند اصلاً آن مطاعی را که خریداری شده است صاحبان آن راضی به این نیستند. این‌جا را دارد می‌‌فرماید که این باطل است و صحیح نیست. اما آن‌جایی که راضی هستند به اراده‌ی خودشان آمده‌اند و با یک محاسبه‌ی عقلی که گفته که من اگر نفروشم آن فلان بلا به گردن تو می‌آید. یک مکرهی گفته که اگر نفروشی فلان، و خودش تصمیم می‌گیرد که بیاید بفروشد این روایت شریفه آن را نمی‌گیرد. پس بنابراین یا قطعاً معنای این روایت همان معنایی است که در آن دو باب است و یا لااقل احتمال این روایت شریفه این هست که عرض کردیم بنابراین الاستدلال بهذه الروایة عقیمةٌ.

این‌‌جا پایان بحث استدلال به سنّت است ان شاء‌الله از جلسه‌ی بعد وارد ... کتاب و سنت را گفتیم عقل و اجماع و سیره و اصل باقی مانده که ان شاء‌الله در جلسات بعد.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

Parameter:16850!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 716
تعداد بازدید دیروز :920
تعداد بازدید ماه جاری : 4470
تعداد کل بازدید کنندگان : 792771