19 مرداد 1402 | 24 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

بیع - جلسه 65

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

بحث در این بود که در صدق اکراه و یا شمول حکم اکراه لازم است که توعید به ضرر یا حرج یا عدم منفعت یا عدم انتفاع هم گفتیم محتمل هست وجود داشته باشد. خب قدر متیقّن این هست که توعید به ضرر و حرج و امثال ذلک نسبت به خود مکرَه باشد، این قدر متیقّن است که همه قبول دارند. اما ماوراء خود مکرَه، آیا موجب صدق اکراه یا حکم اکراه می‌شود یا نه؟ ماوراء مکرَه اگر از بستگانی باشد که این اهتمام به امر آن‌ها هم دارد یعنی دو قید دارد هم از بستگان نزدیک او باشد این قید نزدیکی هم بستگان نزدیک مثل پدرش هست مادرش هست فرزندش هست، یا همسرش هست و اهتمام به امر آن‌ها دارد به جوری که ضرر به آن‌ها؛ ضرر به این حساب می‌شود حرج آن‌ها حرج این حساب می‌شود عرفاً، این هم مورد کأنّ قبول اعاظم هست که این صورت هم مشمول ادله‌ی اکراه هست موضوعاً و حکم آن هم همان حکم اکراه هست که باطل است.

س: ...

ج: حالا اگر گفتیم دیگر ... اگر دائره را بردیم تا آن‌جا، آن‌ها محل اتفاق نیست. نفع و انتفاع محل اتفاق نیست.

اما اوسع از این که بگوییم هر کسی که مرتبط با این شخص است. حالا و لو این که از اقوام و خویشان او هم نباشد، دوست او هست خادم او هست، آیا این را شامل می‌شود؟ و یا این که باز اوسع از این که مرتبط هم نباشد و شخص مسلمی است مؤمنی است این می‌گوید این کار را بکن، این متاع را بفروش یا بخر و الا یک فرد غیر مرتبط با این را که مسلم است یا مؤمن است یا حتی ممکن است بگوییم مهقون الدم است مثلاً ذمّی است. ضرر را به او وارد خواهم کرد. آیا این توسعه به این حد هم دارد؟ یا ندارد؟ در کلمات بزرگانی که مراجعه کردیم در این حد که حتی غیر مسلم را هم شامل بشود و لو این که مهقون الدم باشد اجالةً به کلامی برنخوردیم. که این‌قدر توسعه داده باشند.

اما این که مؤمن اگر بود أیّا من کان، بله در کلمات بعضی از بزرگان این توسعه وجود دارد که ملاک این هست که ضرر به خودش بزند یا به من یرتبط به یا به هر مؤمنی. بعضی از بزرگان هم مواردی را که واجب است بر شخص که آن دیگری را حفظ کند و صیانت کند از وقوع ضرر بر او، این مورد را هم فرموده‌اند حالا این کلمات بزرگان را این‌جا بخوانیم ...

س: استاد اگر افاده‌ی ضرر مثل کشتن و این‌ها باشد که حفظ جان هر مؤمنی برای انسان واجب است اگر بتواند جلوگیری بکند. بنابراین صدق اکراه هم می‌کند دیگر؟

ج: حالا ببینیم بعضی از موارد آن ممکن است که این‌جوری باشد.

در تحریر الوسیله فرموده است معمولاً آقایان این مبحث را در کتاب طلاق بهتر و مفصّل‌تر بیان فرمودند در کتاب الطلاق. در جاهای دیگر منه بیع، این‌جا به نحو اجمال مبحث را گذراندند. اما تفصیل آن را در کتاب طلاق دارند. در تحریر الوسیله در مقام فرموده است که «و لا فرق فی الضرر المتوعّد بین أن یکون متعلّقاً بنفس المکره» حالا نفساً أو عرضاً أو مالاً «أو بمن یکون متعلّقاً‌ به» یا کسی که تعلّق به این مکره دارد «کعیاله و ولده ممّن یکون إیقاع المحذور علیه بمنزلة ایقاعه علیه» که این ممّن یکون ایقاع المحذور علیه بمنزلة ایقاعه علیه را دو جور می‌شود معنا کرد، یکی این که این قید باشد. یعنی می‌خواهد محدود کند با دائره‌ی عیال و ولد را، آن عیال و ولدی که از کسانی هستند که یک رابطه‌ی وثیقی بین مکرَه و آن‌ها وجود دارد که اگر به آن ضرر وارد بشود آن محذور کأنّ به خود این وارد شده است. «ممّن یکون إیقاع المحذور علیه بمنزلة ایقاعه علیه» اما اگر یک کسی فرزند او هست اما این‌ها آن فرزند ناخلفی است که این مثلاً عاق کرده او را و کاری به کار او ندارد و دل بریده از او، می‌گوید این کار را بکن یا ... این‌جا نه، چون ایقاع ضرر این‌جا بر او این نیست که کأنّ‌ ایقاع ضرر بر خود این باشد آن اصلاً ...

س: حمل بر یک مورد نادر است.

ج: نه نادر به این معنا که کالمعدوم باشد نیست فراوان این‌ها هست. خودش زیاد است اما و لو نسبت به آن دیگری کم‌تر است خیلی کم‌تر است ولی وجود دارد. فلذا برای احتراز از آن مورد دارد می‌فرماید. همان موارد که نه آن‌جا اکراه صادق نیست نه موضوعاً و نه حکماً.

معنای دوم این هست که این ممّن می‌خواهد بفرماید که مثل عیال و ولد از کسانی که این‌جوری هستند یعنی کبرای کلی، می‌خواهد بگوید این دو تا هم که گفتیم از باب مثال بود ...

س: یعنی قید توضیحی است؟

ج: بله

می‌خواهد بگوید این از باب مثال برای یک کبرای کلی بود «ممّن یکون ایقاع المحذور علیه بمنزلة ایقاعه» متعلّق به او باشد که متعلّق کسی است که ایقاع ضرر به او و محذور به او ایقاع به خود شخص مکره است. که اگر این‌جوری گفتیم دائره یک خرده اوسع می‌شود که خادم را هم می‌گیرد که مقصودمان از متعلّق کسی است که ایقاع ضرر ... او یک خادمی دارد که خیلی به او نیاز دارد می‌گوید مثلاً افرادی هستند که یک بیماری دارند یک کمک‌کاری می‌خواهند این خادم او هست این پرستار او هست می‌گوید یا این کار را بکن یا این پرستار را می‌کشم یا می‌زنم پای او را قطع می‌کنم نمی‌تواند دیگر به تو کمک بکند که این بخاطر این می‌گوید خب فروختم. این فرمایش مرحوم امام قدس سره است.

مرحوم آقای حکیم رضوان‌الله علیه و بقیه‌ی منهاج الصالحین‌هایی که بعد از آقای حکیم ... که منهاج الصالحین آقای حکیم فرآورده‌ی تبصره‌ی علامه است که ایشان اول به تبصره‌ی علامه حاشیه زدند بعد این را در متن وارد کردند و توسعه دادند شده منهاج الصالحین. بنابراین منهاج الصالحین مبدأ آن از علامه است که تبصره را نوشته، بعد این منهاج الصالحین چون کتاب جمع و جور و مفید و خو‌ش‌عبارت و سلیس العباره‌ای هست مورد توجه اعلام واقع شده دیگر بسیاری از بزرگان همین کتاب را یا تحشیه کردند یا فتاوای خودشان را ادراج در آن کردند هفت هشت تا ما منهاج الصالحین داریم معمولاً این‌هایی را که من مراجعه کردم همه تثبیت کردند این عبارت محقق حکیم را، یعنی تقییدی در این ندادند همان فرمایش ایشان را پذیرفتند.

فرموده «المراد من الضرر الذی یخافه علی تقدیر عدم الاتیان بما اُکره علیه ما یعمّ الضرر الواقع علی نفسه و ماله و شأنه و علی بعض من یتعلّق به ممّن یهمّه‌ امره» کسانی که تعلّق به او دارند ارتباط به او پیدا می‌کنند از کسانی که یهمّهُ امره، امر آن‌ها برای این مهم است این یک مقداری با تعبیر امام تفاوت می‌کند آن این بود که ضرر به او ضرر به این هست. محذور بر او محذور بر این است. این نمی‌گوید محذور او محذور بر این هست، نه این اهتمام دارد که او این‌جور محذوری بر او واقع نشود این اهتمام این‌چنینی را دارد و لو این که ضرر او عرفاً ضرر این هم حساب نشود.

س: ...

ج: حالا الان این‌ها عبارت اصحاب می‌خواهیم ببینیم حدود و ثغوری که کلمات اصحاب است که در حقیقت حالا فعلاً داریم عرض می‌کنیم که به قول مرحوم استاد این فتاوای اصحاب برای ما سرنخ ایجاد می‌کند یک فکر به ما می‌دهد که خوب حالا وقتی که می‌خواهیم مسئله را محاسبه بکنیم این‌ها فکر کردند به این نتیجه رسیدند فلذا دیدن اقوال این نتیجه را دارد که یک سرنخ‌هایی برای انسان پیدا می‌شود که التفات پیدا بکند که از ادله چه مقدار مطلب استفاده می‌شود نه از باب این که قول آن‌ها حجت است از باب این که انتباه به انسان می‌دهد التفات می‌دهد که در موقع مراجعه به ادله توجه بکند که چی از ادله‌ استفاده می‌شود.

س: از لحاظ روشی اول اقوال را ببینیم بعد سراغ ادله برویم یا اول ادله را ببینیم بعد سراغ اقوال برویم؟

ج: در مطالعات بهتر این هست که اول ادله را ببینیم بعد سراغ اقوال برویم.

«فلو لم یکن کذلک بل کان علی بعض المؤمنین» این فلا اکراه، این‌جا ایشان تصریح فرمودند. اگر مال کسانی که متعلّق به او هست و یهمّه امره نبود بلکه این ضرر متوجه بعض المؤمنین بود، که این ویژگی را نداشتند، فلا اکراه، در این صورت «فلو باع حینئذٍ صحّ البیع» بیع صحیح است.

س: ...

ج: یک تفاوتٌ مایی دارد و الا خیلی نزدیک است به فرمایش امام.

س: ...

ج: همین این تفاوت را عرض کردیم. که آن‌جا امام می‌فرمود که ضرر بر او ضرر بر این حساب می‌شود. محذور بر او محذور بر این حساب می‌شود. ایشان نفرموده محذور او محذور این می‌شود. این است که این اهتمام به امر آن‌ها دارد. می‌خواهد آن‌ها این گرفتاری برای آن‌ها پیدا نشود. حالا می‌گوید اگر این کار را نکنی، مثل این که فرض کنید اگر رئیس امت است رئیس جمهور است مثلاً یا ... می‌خواهد که مردم در آسایش باشند، مردم چه باشند حالا هم یک ظالمی دارد می‌گوید که اگر این کار را نکنی این کار را خواهم کرد که یک تحریمی مثلاً این‌جا بکنم که مردم در مضیقه خواهند افتاد. آن ناچار بشود که مثلاً بفروشد. می‌گوید که این بیع باطل است. مثلاً‌ می‌گوید که فلان جزیره‌ی فلان را باید در اختیار من قرار بدهی، اگر نه، من بفروشی به ما، واگذار بکنی به ما، و الا اگر واگذار نکردی، تحریم می‌کنم، خودش کاری ندارد، تحریم آن‌ها ... اگر یک نان جوی که می‌خورده حالا هم می‌خورد. اما اهتمام به امر مردم دارد. ولی برای خودش مشکلی نیست، ولی اهتمام به امر مردم دارد. ضرر آن‌ها و مضیقه‌ی آن‌ها برای این مضیقه‌ ایجاد نمی‌کند، ممکن است که نکند، اما چون اهتمام به امر مردم دارد عبارت آقای حکیم شامل او می‌شود.

مرحوم آقای آخوند قدس سره در حاشیه‌ی مبارکه‌ی خودشان بر مکاسب ایشان می‌فرمایند «لا یخفی أنّ التوعید بالضرر علی الغیر إنّما یکون» توعید به ضرر بر غیر، غیر خود مکره، «إنّما یکون اکراهاً إذا کان الضررُ‌ علیه یعدُّ ضرراً علی المکره» ضرر بر او، ضرر بر این حساب می‌شود. «کما إذا کان الغیر مثل من مثّلَهُ به رحمه الله» مثل این که آن غیر مثل کسانی باشد که شیخ به آن‌ها مثال زده. که ولد و اب و این‌ها را شیخ مثال زده است. «أو کان» اضافه‌ی ایشان است. «أو کان دفع الضرر عنه فعلاً واجباً علیه» یا نه؟ اگر آن غیر از این افراد نیست ولی دفع ضرر او بر این واجب است مثل فرمایش ... می‌گوید او را می‌کشم، که حفظ او و عدم کشتن او و لو هیچ ربطی به این هم ندارد. او را می‌کشم. این واجب است بر او. این فرمایش آقای آخوند پر آن کجا را می‌گیرد؟ آن‌جایی که مسلم هم حتی نباشد، محقون الدم باشد، می‌گوید که این ذمی را می‌کشم. که واجب است بر او حفظ او، «أو کان دفع الضرر عنه فعلاً واجباً علیه و الا لایکون إکراهاً کما لا یخفی» پس یا باید به نظر مبارک ایشان آن غیر، غیر خود مکره از کسانی باشد که عرفاً ضرر بر او ضرر بر این حساب می‌شود. یا این که اگر این‌چنین نیست باید بر او واجب باشد حفظ او، و صیانت از او، أیّاً من کان، آن ... یا حتی ممکن است که در بعضی از موارد، حالا اگر مورد داشته باشد اگر حیوانی هم واجب است صیانت از آن حیوان، آن‌‌جا هم ممکن است که بگوییم.

س: حالا آن کافر حربی اگر ضررش متوجه ضرر من هم بشود.

ج: عبارت ایشان شاید شامل بشود مثلاً به قول حالا می‌گویم عبارتی الان خوانده می‌شود که این را روشن می‌کند.

مرحوم فاضل نراقی قدس سره در انیس التجار، صفحه‌ی 74 از طبع جدید، فرموده «و حدّ اکراه آن است که اگر آن خرید و فروش را نکند، ضرری به جان او یا مال او یا یکی از اهل ایمان برسد. ضرر به جان خودش یا یکی از اهل ایمان، این‌جور فرموده. نتیجه این هست که به جان او یا مال او یا یکی از اهل ایمان، یعنی اگر مثلاً فرزندش معاذالله اهل ایمان نبود، این عبارت انیس التجار می‌گوید که نه این‌جا اکراه نیست. اهل ایمان باید باشد حالا اهل ایمان که شد، قوم و خویش باشد ولد باشد متعلّق به این شخص باشد یا نباشد. این فرمایش فاضل نراقی است در انیس التجار.

گفتیم که این کتاب از کتبی هست که محل تحشیه‌ی اعلام واقع شده. حالا این که چاپ جدید دارد دو تا حاشیه دارد یکی حاشیه‌ی مرحوم یزدی طباطبایی، یکی هم حاشیه‌ی مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری. آقای طباطبایی، یعنی مرحوم یزدی صاحب عروه حاشیه زدند فرموده از کسانی که مربوط به او می‌باشند، اهل ایمانی که مربوط به او می‌باشند، نه مطلق اهل ایمان. مربوط باید باشند، حالا مربوط بودن هم می‌شود به این که از اقوام و عشیره‌ی او باشند، هم به این باشد که دوست صمیمی او هست یا غلام او هست یا نوکر او هست، یا پرستار او هست و امثال این‌ها را هم شامل می‌شود. مربوط به او هست. آقای حائری رحمة‌الله علیه فرموده بلکه مناط مربوط بودن است قلباً و لو از اهل ایمان نباشد، این باید ارتباط قلبی و درونی با این داشته باشد، و لو اهل ایمان هم نباشد، این ...

آیا ما کس دیگری هم داریم که این مطلب از او استفاده بشود که مطلق اهل ایمان، که این ایمان هم این‌جا یعنی اثنی عشری بودن؟ یا اهل ایمان این‌جا مساوق با یعنی موحّد باشد. مسلم باشد ظاهر اهل ایمان در عبارات این فقهاء یعنی امامیه باشد، اثنی عشری باشد. در عبارت شهید ثانی قدس سره آن‌جا توی متاجر این‌جور فرموده، «فإنّ الظاهر من معناه» یعنی من معنا اکراه، «حمل المکرِه للمکرَه علی الفعل خوفاً علی نفسه أو ما فی حکمها» خوفاً علی نفسه یا چیزی که در حکم نفس خودش هست. در طلاق فرموده است که «مضراً به فی نفسه أو من یجری مجراها» عبارت را این‌جوری گفته. بعضی از محشین شرح لمعه که حالا آن حاشیه‌های شرح لمعه‌های رحلی که حواشی متعدد دارد و این‌ها که منبع خوبی است برای مطالعه آن‌ها، آن‌جا بعضی از محشین معنا کردند یجری مجراه را، گفتند «من الاقارب و الاخوان المؤمنین» که و الاخوان المؤمنین را این را جزو من یجری مجراه یا من بحکم النفس قرار دادند. بنابراین ما دو نفر سراغ داریم از فقهاء فعلاً، یکی فاضل نراقی هست قدس سره و یکی شهید اول بنابراین تفسیری که بعض محشین فرمودند، حالا اگر تفسیر درست باشد خب شهید اول، اگر نباشد لااقل خود این محشی که این‌جور معنا فرموده است نظر شریف ایشان این هست که مطلق المؤمنین، این باعث می‌شود که صدق اکراه بکند و یا ...

از معاصرین، فقهای معاصر کسی که تقریباً‌ قائل به یک توسعه است و از اعلام هستند در مصباح المنهاج، حفید مرحوم آقای حکیم، آقای آسید محمد سعید حکیم دام ظلّه، ایشان از کسانی است که طرفدار همین توسعه هست. برای توسعه، ببینیم به چه ادله‌ای می‌توانیم تمسک بکنیم اگر این ادله‌ی توسعه تمام بشود خب دیگر ما راحت می‌شویم اگر دلیل بر توسعه داشته باشیم، دیگر هر کسی دیگر در نزدیکان هم لازم نیست خیلی تدقیق دیگر بکنیم چه نزدیکانی. در فقه وضعی هم، مال فرانسه و آلمان و این‌ها هم که دوستان زحمت کشیدند و تهیه کردند در آن جا هم در عبارت ایشان مختلف است بعضی‌ها گفتند نزدیکان، بعضی‌ها در یک نزدیکان خاصی محصور کردند ولی در آن‌جا هم کسی که به طور عام بگوید هر انسانی را، آن‌ها هم بحسب آن‌چه که دوستان تهیه کردند و تنظیم کردند برنخوردند، آن‌ها هم در همین محدوده‌ی نزدیکان و متعلّقین و امثال این‌ها گفتند. در قانون مدنی ایران هم همین‌جور است باز توسعه‌ی آن‌جوری در آن ذکر نشده.

خب حالا برای تعمیم به وجوهی ممکن است که استدلال بشود.

س: الان توسعه به همه‌ی مؤمنین و اهل ذمه است؟

ج: نه تعمیم برای مؤمن، آن را که انیس التجار فرموده. حالا ببینیم.

برای تعمیم به وجوهی ممکن است که بتوانیم استدلال بکنیم. وجه اول این هست که خب در این عبارات فقهاء چه بود؟ این بود که من یهتمُّ بأمره، کسی که این مکره به امر او اهتمام دارد. که عبارت آقای حکیم بود یا بعضی از فقهای دیگر، مثل آقای خوئی همین‌جور است آقای سیستانی همین‌جور است دام ظلّهم و رحمة‌الله علیهم این‌جوری هست. برای اثبات این مطلب ممکن است که استدلال بکنیم به این که خب هر مؤمنی، ما باید به امر هر مؤمنی بلکه هر مسلمی اهتمام داشته باشیم. اهتمام به امر مسلم و مؤمن به چی هست؟‌ به این که نگذاریم به او ضرری وارد بشود. دفاع بکنیم از او، نگذاریم ضرری به او وارد بشود، پس مقتضای روایاتی که در کافی باب الاهتمام بأمور المسلمین و النصیحة لهم و نفعهم، روایاتی که در این باب وارد شده که دو تای آن‌ها معروف است ممکن است که به این دو روایت استدلال بشود برای این که هر شخصی باید اهتمام به امور مسلمین داشته باشد. روایت اول: « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم‏‏» و لم یهتم بامور المسلمین، تارةً می‌گوییم بامور المسلمین من حیث المجموع، تارةً می‌گوییم انحلالی هست یعنی کلّ مسلمٍ مسلمٍ مسلمٍ. اگر اولی را بگوییم، یعنی مجموع مسلمین، خب آن‌جاهایی می‌شود که می‌خواهد یک ضرری به مجموع وارد بکند، مثل این که می‌گوید مثلاً نمی‌گذارم دارو وارد بشود. نمی‌گذارم مثلاً برنج وارد بشود. نمی‌گذارم گندم وارد بشود که همه را در مضیقه قرار بدهد، ولی اگر دوم معنا بکنیم که انحلالی است یعمی کلّ مسلمٍ مسلمٍ مسلمٍ، خب هر مسلمی هم این مکرِه بگوید که اگر این متاع را نفروشی من فلان شخص مسلم را یا مؤمن را آزار خواهم داد این را شامل خواهد شد.

س: ما دنبال صدق اکراه هستیم، این که وظیفه چیست ...

ج: حالا تقریب استدلال را هنوز نگفتیم.

یک روایت دوم این هست که « عَنْهُ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَمِّهِ عَاصِمٍ الْکُوزِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ: مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» تقریب استدلال به این طایفه این هست که بگوییم لسان این روایات، لسان حکومت است در صدق اکراه چه لازم است؟ در صدق اکراه این هست که بخواهد ضرر وارد بشود بمن یهتمّ به، کسی که اهتمام به او دارد. این موجب صدق اکراه می‌شود. این روایات هم دارد چکار می‌کند؟ دارد می‌گوید تمام مسلمین این‌ها در نظر شارع چه هستند؟ کسانی هستند که یجب الاهتمام بهم، پس بنابراین نظیر آن استدلالی که قبلاً گفته می‌شد.

پس بنابراین به حکم این روایات همه‌ی مسلمین، کسانی هستند که واجب است اهتمام به آن‌ها و اکراه هم این هست که بخواهد ضرر وارد بشود توعید بشود به این که به کسی که مورد اهتمام شما هست بخواهد ضرر وارد بشود، این تقریب اول است. این تقریب همان‌طور که قبلاً گفتیم محل اشکال است چرا؟‌ گفتیم که توسعه‌ی لغوی، مفهومی به واسطه‌ی حکومت نمی‌شود. به واسطه‌ی حکومت شارع نمی‌تواند یک لغتی را توسعه بدهد در مفهوم آن یا تضییق بکند. این را نمی‌تواند. پس اگر بخواهیم به واسطه‌ی این روایات، بگوییم واژه‌ی اکراه توسعه پیدا می‌کند این‌جایی که واقعاً شخص اهتمام ندارد خودش ذاتاً، شارع واجب کرده اهتمام ورزیدن را، حالا این ممکن است که امتثال هم نکرده. و این اهتمام را ندارد. خب تکوین که ایجاد نکرده این هم اهتمام پیدا نکرده. خب این‌جا نمی‌توانیم بگوییم که شامل می‌شود. این تقریب اول است که بخواهیم با این توسعه‌ی ... یعنی برای آن مفهوم مصداق واقعی درست بکنیم. این نمی‌شود.

اما بیان دوم این هست که به این روایات تمسک بکنیم بگوییم شارع می‌خواهد فرماید هر جا حکمی من آورده‌ام بر اساس اهتمام آن حکم این‌جا هم وجود دارد. توسعه‌ی در حکم خودش دارد می‌دهد نه در لغت، نه در مفهوم. می‌فرماید که مگر من نگفتم که هر جا که اکراه شد یعنی ضرر به من یهتمّ علیه وارد شد بیع باطل است؟ این را که گفتم. الان من دارم می‌گویم که همه‌ی مسلمین کسانی هستند که شما باید اهتمام داشته باشید. این کنایه‌ی از این هست که تمام آن احکام اهتمام این‌جا هم پیاده می‌شود.

س: ...

ج: در حقیقت حکومت است این، حالا لسان تنزیل نیست، چون لسان تنزیل با حکومت تفاوت می‌کند از نظر فنی. آن جا است که مثلاً بگوید الفقاع‌ خمرٌ، یا بمنزلة الخمر. اما اصطلاحاً به این‌جایی که مثل این هست نمی‌گویند تنزیل، اما این‌جا حکومت است. یعنی دارد در حقیقت فردی را تعبّداً برای آن احکامی که گفته است دارد ایجاد می‌کند. پس می‌گوید که مسلمین، تمام مسلمین، می‌خواهد امامیه باشد، می‌خواهد غیر امامیه باشد البته غیر نواصب و این‌ها که به ادله‌ی دیگر خارج می‌شود. مسلم وقتی که شد این یجب الاهتمامُ‌ بأمره. وقتی اهتمام به امر او واجب شد لازم شد در شریعت، پس بنابراین به دلالت التزام می‌گوید احکامی که ما برای اکراه جعل کردیم نمی‌گوییم اکراه لغةً صادق است ولی حکمی که برای اکراه قرار دادیم که آن برای موردی است که اهتمام داشته باشی به امر آن غیر، این‌جا هم این وجود دارد.

آیا این تقریب قابل قبول هست یا نه؟ ان شاء‌الله برای جلسه‌ی بعد.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

Parameter:16867!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 47
تعداد بازدید روز : 350
تعداد بازدید دیروز :1133
تعداد بازدید ماه جاری : 1608
تعداد کل بازدید کنندگان : 789909