24 مرداد 1402 | 29 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

احتیاط - جلسه 63

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی ‌آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

در آستانه‌ی یوم‌الله 22 بهمن هستیم، روزی که خدای متعال به وعده‌ی خودش وفا فرمود که «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم» (محمد/7) هم نصرت خودش را عطا فرمود هم ثبات قدم به ملت شهید‌پرور و وفادار به اسلام عنایت فرمود که در طول چهل و یک سال با همه‌ی فراز و نشیب‌های بسیار مشکل اما بحمدلله همان‌طور که در تشییع جنازه‌ی سردار شهید سلیمانی واضح‌تر شد بحمدالله عمده‌ی این ملت وفادار به اسلام و راه حق و حقیقت هستند؛ ان‌شاءالله خدای متعال ما را شاکر این نعمت‌ها قرار بدهد و عامل به وظایف‌مان نسبت به این نعمت بزرگ ان‌شاءالله.

بحث در این بود که از صور عدیده‌ای که در صورت اضطرار به انجام بعض اطراف علم اجمالی وجود دارد این صورت  فعلاً مورد بحث قرار گرفت که قبل التکلیف و قبل العلم بالتکلیف اضطرار به بعض اطراف وجود داشته. قبل از این‌که اصلاً قطره‌ای افتاده بشود و علم اجمالی پیدا بشود که به یکی از این کأس‌ها وارد شده است و قبل از علم به این جهت، این شخص در اثر تشنگی فراوانی که داشته است به کأس الف که آب در آن هست اضطرار داشته و قبل از این‌که حالا این اضطرار را برطرف کند و بیاشامد علم پیدا کرد به این‌که قطره‌ی دمی افتاد یا در همین کأس الف که آب هست و مورد اضطرار او هست و یا آن کأس دیگر که یک شیء آخری است مثلاً غذا در آن هست. خب در این‌جا گفتیم دو وجه هست که آیا از آن کأس ‌آخر که مضطرٌالیه نیست باید اجتناب بشود یا نه؟ گفتیم دو وجه هست و یک قول در مسأله بحسب آن‌چه که وقوف بر آن پیدا کردیم. قول اول و وجه اول یعنی وجه اول که همان قول معروف و مشهور هست این است که احتیاط لازم نیست و وجه‌اش این بود که در این مورد اصلاً علم اجمالی‌ای رخ نمی‌دهد، تحقق پیدا نمی‌کند در نفس شخص. چرا؟ برای خاطر این‌که آن‌که مضطرٌ الیه هست می‌داند این یا حلیت واقعیه دارد اگر متنجس نشده و اگر هم متنجس شده باشد به‌واسطه‌ی ادله‌ی اضطرار حالا یا باز حلیت واقعیه دارد علی مسلکی و یا حداقل مإذون است در تصرف در او علی مسلکی. چون در موارد اضطرار دو مسلک وجود دارد، یک مسلک این است که هر مضطرٌالیهی این حلال واقعی است و خدای متعال ادله‌ی درحقیقت ادله‌ی محرمات در عالم ثبوت مقید است به این‌‌که مضطرٌ الیه واقع نشود و اگر مضطرٌ الیه واقع شد واقعاً حرام نیست، در لوح واقع حرام نیست که بعض روایات معتبره هم بر این دلالت می‌کند؛ مثلاً قریب به این مضمون یا عین این مضمون «ما مِن شَیْءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَیْهِ». خب الا لِ این یعنی برای این حرام نکرده درواقع، خب بنابر این مسلک حلیت واقعی دارد و اصلاً حرام نیست این مضطرٌ الیه. بنابر مسلک مثل حضرت امام قدس‌سره ایشان قائل هستند به این‌که علی ما نسب الیه این است که در موارد اضطرار اذن در انجام هست نه این‌که تکلیف وجود ندارد که حالا ایشان طبق همان خطابات قانونیه شبیه آن می‌فرمایند این‌جا همه‌ تکلیف وجود دارد و این هم واقعاً محرّم است، قانوناً محرّم است اما شما مأذون در انجام هستید. مثل مواردی که برائت جاری می‌کنیم، در موارد برائت معنایش این نیست که تکلیف اگر درواقع بوده تکلیف نیست، تکلیف هست و شما مأذون در انجام هستید و الا تصویب لازم می‌آید، می‌خواهیم بگوییم تکلیف در موارد جهل تکلیف نیست این تصویب می‌شود. موارد اضطرار هم همین‌جور است، تکلیف وجود دارد ولی شما مأذون هستید در انجام. خب حالا این‌ها بعضی‌ جاها یک آثاری پیدا می‌کند این دوتا مسلک. حالا در ما نحن فیه هم گفته می‌شود بالاخره ما یقین داریم که این‌که مضطرٌ الیه هست یا این واقعاً می‌دانیم این حلال است برای این‌که اگر اصلاً دمی به او اصابت نکرده که خب متنجس نیست واقعاً، اگر هم دم به او اثابت کرده باشد باز واقعاً حلال است بنا بر این‌که گفته بشود «المتنجس یحرم اکله عند غیر الاضطرار اما عند الاضطرار یجوز واقعاً» که مسلک عده‌ای از بزرگان است. یا  این‌که حداقل روی مسلک امام مأذون است و حلال است که این در آن، این حلیت هم مأذون است در تصرف در او، پس این لا شبهة فیه. آن‌که اضطرار به آن نیست الان شک داریم که آن حرام هست یا حرام نیست پس برائت جاری می‌کنیم و این دیگر برائت این‌جا معارضه نمی‌کند به این‌که در آن طرف هم چون برائت هست و می‌دانیم یکی از این‌ دوتا برائت در آن جاری نمی‌شود، این تعارض هم دیگر این‌جا وجود ندارد، آن‌‌که مقطوع الحلیه یا مقطوع الجواز است، این یکی مشکوک است برائت در آن جاری می‌کنیم. این وجه قول اول بود با یک توضیح اضافه‌ای نسبت به این دوتا مبنا که دیروز نداده بودیم.

و اما وجه این‌که بگوییم احتیاط باید بکنیم؛ وجه این‌که احتیاط بکند که احتمله بدواً محقق حائری دام ظله این است که گفته بشود مقام داخل در آن کبرایی است که گفته می‌شود که هروقت شک ما در تکلیف ناشی از شک در قدرت باشد، یعنی این‌که نمی‌دانیم این خطاب متوجه من هست یا نیست و این من تکلیفی دارم یا ندارم منشأ آن فقط این است که من قدرت دارم یا ندارم؟ و الا اگر قدرت داشته باشم می‌دانم خطاب متوجه من است. در این موارد خب گفته می‌شود که عقلاً باید احتیاط کرد؛ به صرف این‌که شک در قدرت داری و احتمال عجز می‌دهی نمی‌توانی تبانی کنی و اقدام نکنی، باید اقدام بکنی. حالا اقدام که کردی اگر دیدی قدرت داشتی که خب معلوم است تکلیف متوجه بوده و وظیفه‌ات را انجام دادی و اگر نه اگر اقدام کردی و معلوم شد قدرت نداری و نداشتی خیلی خب معلوم می‌شود تکلیفی بر تو متوجه نبوده و تو معذوری. و قدرت هم درحقیقت دخالت در ملاکات احکام ندارد، بنا بر این مسلک قدرت باشد یا نباشد ملاک وجود دارد، این‌جور نیست که اگر شک در قدرت کردید شک پیدا کنید که اصلاً این‌جا مصلحتی وجود دارد یا ندارد؟ یا ملاکی وجود دارد یا ندارد؟ نه فقط برای این است که آن خطاب منجز می‌شود، متعلق به شما می‌شود، فعلیت پیدا می‌کند یا نمی‌کند. حالا گفته می‌شود که ما نحن فیه هم مندرج در همین کبری هست و فرقی بین موردی که شما به علم تفصیلی می‌دانی اگر قدرت داشته باشی این خطاب هست، این امر واجب است، مثل نماز ظهر؛ نماز ظهر، می‌دانیم اگر قدرت داشته باشیم نماز ظهر بر ما واجب است شکی در این نداریم. یا فلان امر می‌دانیم دروغ گفتن در مواردی که مستثنیات نباشد حرام است، اگر قدرت داشته باشیم و هکذا و هکذا و هکذا. این‌جایی هم که علم تفصیلی نداریم علم اجمالی داریم به این‌که یا این کأس الف متنجس شده یا کأس ب که کأس الف مضطرٌ الیه هست. خب این‌جا هم درحقیقت شبهه‌ی ما از این‌که تکلیفی متوجه ما شده است در این‌جا یا نه؟ همین تکلیف به اجمالی ناشی از چی می‌شود؟ این است که ما قدرت داریم یا قدرت نداریم. اگر ما قدرت داشته باشیم در ... تکلیف متوجه ما شده دیگر، منشأ شک ما شک در قدرت است که اگر آن تکلیف درواقع روی کأس مضطرٌ الیه باشد ما قدرت بر امتثال آن نداریم چون اضطرار به انجام این کأس داریم؛ اگر آن در آن کأس غیر مضطرٌ الیه باشد قدرت داریم. پس این تردد این‌که تکلیف این‌جا هست یا آن‌جا هست این باعث می‌شود که ما شک در قدرت داشته باشیم که قدرت بر امتثال این داریم یا نداریم و شما هم که گفتید در موارد شک در قدرت در این موارد احتیاط باید کرد. این بیان این‌که بگوییم این‌جاها باید احتیاط بشود. خود آن بزرگوار دام ظله و شفاه الله تعالی این‌طور تخلص فرمودند از این شبهه؛ فرمودند که بین موارد علم تفصیلی و ما نحن فیه فارق وجود دارد و فارق این است که در موارد علم تفصیلی خب می‌دانیم که یک تکلیفی در این‌جا قابلیت تنجیز را دارد، یعنی ملاک که حتماً هست چون قدرت دخیل در ملاک نیست در موارد علم تفصیلی؛ می‌دانیم نماز ظهر قطعاً چه من عاجز باشم از انجامش چه قادر باشم آن مصلحت تامه و ملاک تام را دارد، چون قدرت من دخیل در آن نیست، این مصلحت وجود دارد. حالا در اثر این‌که شک در قدرت دارم یا قدرت ندارم نمی‌دانم که این خطابی که این‌جا هست آیا قابلیت تنجیز به نحو امتثال دارد یا قابلیت تنجز به نحو اقدام دارد؟ اگر من قادر باشم این تکلیف این‌جا به نحو امتثال تنجیز پیدا می‌کند، یعنی امتثال را گردن‌گیر من می‌کند که باید بروی انجامش بدهی. اگر من قدرت نداشته باشم درواقع آن تکلیف در این‌جا به اندازه‌ی این‌که می‌گوید بی‌تفاوت نمان، بلندشو اقدام بکن، حالا اگر معلوم شد که قدرت داری انجام بدهی، معلوم نشد خیلی خب می‌فهمی که قدرت نداری یا معذوری. پس ما در موارد علم تفصیلی یک تکلیفی که قابلیت تنجیز به احد النحوین دارد محرز است برای‌مان یا به آن نحو یا به این نحو. اما در این موارد علم اجمالی ما وجود یک تکلیف قابل تنجزی را علم به آن نداریم، چون اگر این تکلیف اگر این تنجس در ظرف مضطرٌ الیه باشد که قطعاً این‌جا قابلیت تنجیز ندارد دیگر به هیچ‌ نحوه، نه به امتثال نه به اقدام او ندارد؛ در این ظرف دیگر اصلاً ما نمی‌دانیم که یک مصلحت ملزمه‌ای در این‌جا وجود دارد، یک تکلیف قابل التنجیزی به احد النحوین هست، اصلاً نسبت به این طرف چنین علمی نداریم، چنین تکلیفی را برائت از آن جاری می‌کنیم، هم عقلاً برائت عقلیه اگر قائل به آن شد هم شرعاً. پس قیاس مورد بحث ما به آن مورد در موارد علم تفصیلی این قیاس معل الفارق است و این درست نیست. خب پس این بیانی است که ایشان با این بیان تخلص از آن اشکال فرمودند و فی محله هست. بیان ایشان در حقیقت سد ثغور کردن و تثبیت آن چیزی است که معروف عندالاصحاب است که اگر چنین شبهه‌ای در ذهنش خطور کند خب جواب این این است که به این نحوه می‌شود جواب داد از آن. این صورت أولی که درحقیقت اوضح الصور می‌شود نامش را گذاشت از صور عدیده‌ای که وجود دارد اوضح الصور از نظر این‌که در این‌جا احتیاط لازم نیست همین صورت أولی است.

صورت ثانیه این هست که باز اضطرار به امر معین است مثل صورت أولی؛ اما این اضطرار بعدالتکلیف و بعد العلم بالتکلیف حادث شده. این ظرفی علم اجمالی پیدا کرده بود که یکی از کأسین متنجس است، روزها گذشت و هفته‌ها گذشت این علم اجمالی را داشت، علم به تکلیف داشت، یعنی تکلیف بود چون این قطره افتاده بود در یکی از این دوتا، علم هم ایشان پیدا کرده بود، پس هم تکلیف بوده هم علم به تکلیف بوده، حالا یک اضطراری برایش پیدا شد، بعد از گذشت ایامی حالا اضطرار پیدا شد به این‌که این کأس الف را که طرف علم اجمالی هست باید بیاشامد برای رفع تشنگی. آیا در این‌جا باید از کأس غیر مضطرٌ الیه اجتناب بشود، احتیاط بشود یا نه؟ در این‌جا دو قول است، یک قول این است که احتیاط واجب نیست مثل کالصورة الأولی که ذهب الیه غیر واحد من الاصحاب منهم محقق خراسانی صاحب کفایه فی احد قولیه که متن کفایه است که واجب نیست. قول ثانی این است که این‌جا باید احتیاط کرد، ذهب الیه شیخ الاعظم قدس‌سره و و المحقق الخراسانی فی قوله الآخر که در هامش کفایه این قول آخر را انتخاب فرموده.

أما الدلیل بر این قول اول که عدم وجوب احتیاط باشد؛ برای عدم وجوب احتیاط حالا به وجهین یا به وجوهی می‌شود استدلال کرد. وجه اول فرمایش خود محقق خراسانی است در متن کفایه؛ فرمایش ایشان این هست که تکلیفی که ما در این جا علم به آن پیدا کردیم یک تکلیفی است که محدّد است و مقید است به این که إجتنب از این نجسی که این جا و این متنجسی که در این جا محقق شده است «ما لم تضظر الیه» می‌دانیم... یعنی تمام ادله محرمات به وسیله ادله‌ی رفع اضطرار و فلان کشف کردیم که همه‌ی ادله‌ی محرمات یک حد و یک قیدی دارند. پس این است که یحرم شرب این «ما لم تضطر» یا «یجب باجتناب ما لم تضطر» این قید را دارد. بنابراین همان وقتی هم که هنوز اضطراری پیدا نشده بود آن تکلیفی که ما علم به او پیدا کرده بودیم که اجمالاً این جا وجود دارد یک تکلیف این چنینی بود که «إجتنب ما لم تضطر الیه» یا «یحرم علیک شربه ما لم تضطر الیه» این بود. این مقدمه أولی

مقدمه ثانیه این است الان در بقاء، ما احتمال می‌دهیم همین که مضطرالیه واقع شده، همین واقعاً موضوع و متعلق آن معلوم بالاجماع لماء... آن إجتنب، یا آن یحرم باشد. اگر واقعاً همین مضطرالیه متنجس شده باشد نه آن دیگری، پس متعلق تکلیف همین است نه آن.

مقدمه سوم این است که فرض این که این احتمال را می‌دهید همین باشد آیا وجداناً الان دیگه شما یقین دارید آن تکلیفِ هست در بین؟ اگر واقعاً متعلقش همین باشد، آن هم قیدش این بود که «ما لم تضطر الیه» خب دیگه در بقاء اضطرار حاصل شده دیگه، پس ...پس الان علم اجمالی ندارید به وجود تکلیف، بله، در حدوث داشتید، اول قبل الاضطرار داشتید اما چون آن معلوم بالاجمال شما مقید بوده از اول به این که «ما لم تضطر الیه» و الان در مقام بقاء احتمال می‌دهید که همین که اضطرار به او حادث شده است واقعاً متعلق آن تکلیف بوده است پس بنابراین در مقام بقاء وجداناً شما علم ... به تکلیف الان ندارید که تکلیفی در بین باشد، چون ممکن است همان بوده، آن هم که مقید بود که اضطرار پیدا نکنی، الان هم که اضطرار پیدا کردی، پس بنابراین علم به بقاء تکلیف ندارید. علم اجمالی وجود ندارد. در حقیقت یک انحلالی شده در این جا، خب علم اجمالی که ندارید، خب آن را که می‌دانید حلال است خوردنش چون مضطرالیه است، این هم شک دارید برائت جاری می‌کنید. پس به این بیان ایشان در متن کفایه که بیان هم ظاهرش خیلی بیان قوی‌ای است. یعنی در مقام بقاء واقعاً می‌بینیم علمی نیست به خاطر همان سه مقدمه‌ای که گفته شد. بعد خود این بزرگوار یک مناقشه‌ای را طرح می‌کنند؛ می‌فرمایند که موارد طروّ اضطرار مثل موارد فقد بعض اطراف است. خب اگر دو کاسه ما داریم می‌دانیم یکی از این دوتا متنجس است، یکی‌اش باد زد ریخت، دیگه آب اصلاً توی آن نیست، آیا از آن کاسه دیگری که باقی مانده باید اجتناب بشود یا نه؟ همه می‌گویند مثلاً آره، خب اضطرار هم مثل فقدان است. به هر وجهی که شما در فقدان می‌گویید باید اجتناب بشود از آن؛ در اضطرار هم باید بگویید دیگه، و اضاف الی نقض ایشان، محقق خوئی در مصباح‌الاصول اضاف به نقض ایشان به نفع آقای آخوند اگر چه با آقای آخوند همراه نیست ایشان ولی به نفع آقای آخوند فرموده فقط لازم نیست شما نقض کنید در اشکال‌تان به فقدان، جایی است که از محل ابتلاء خارج شود، فقدان نیست، ... از محل ابتلاء خارج شد. مثل همان مثال معروف که در روایات هم هست که یک کسی می‌گوید من در حج با یک آفریقایی ظاهراً هم باشد که گفته، هم‌اتاق بودم در مراسم حج، یقین پیدا کردم که یا لباس من چی شده یا لباس او که مثلاً با هم مشترک آن جا بودیم و هر دو در ...، بعد دیگه حالا او رفته، اصلاً من نمی‌دانم کجای عالم هست، من هم آمدم مثلاً شهر خودمان، آیا باید از این اجتناب بکنم یا نه؟ که این جا از محل ابتلاء خارج شده، یا نمی‌دانم این لباس مال او است یا مال من است؟ حالا این جا می‌داند احدالکأسین این چنینی است، همسفر بودند با همدیگه، فهمید اِ، عجب! یک تنجسی پیدا شد یا برای مثلاً قمقمه آب، آبی که در قمقمه خودش است یا آبی که در قمقمه او است؟ حالا او دیگه رفته کجا، من رفتم کجا که از محل ابتلاء خارج شود... خب آن جا هم هیچ کس نمی‌گوید از آن که محل ابتلاء تو هست نباید اجتناب بکنی،

س: ...

ج: بله؟

س: ...نقض آخوند نیست؛ توی مثال نقض آخوند وجوب موافقت قطعیه هست ولی موافقت قطعیه به واسطه این که ... واحد می‌شوی ... کار تو است، تو می‌گذاری می‌روی یا او می‌آید می‌ریزد اما محل ابتلاء یک شرط شرعی است مثل اضطرار است

ج: نه، آن هم شرط شرعی نیست. توی شرط شرعی نیست ابتلاء، شرط عقلی است. چون می‌گویند آن چیزی که خارج از محل ابتلاء است تکلیف به او لغو است، قبیح است، إجتنب

س: ... مقدمات

ج: إجتنب از آن چیزی که مال یک کسی است که اصلاً ...

س: ... مقدمات بحث...

ج: خب باشد، ولی فرقش چیه؟

س: فرقش این است که

ج: حالا ما که، ایشان نمی‌خواهد بفرماید حالا فرض کنید فرمایش شما هم باشد این نقض‌ها در رتبه واحده هستند ولی نقض هست. یا مورد دیگری که اضافه کردند ایشان بر نقض؛ این است که امتثال بکنی، اگر دوتا واجب هست امتثال کرده باشد، یکی‌اش که امتثال کرد خب نسبت به دیگری آیا تکلیف باقی است یا باقی نیست در مقام بقاء؟ می‌گوید خیلی خب اگر آن بوده که امتثال شد، ساقط شده، الان بر روی این دیگری علم اجمالی دارد یا باید نماز قصر بخواند یا تمام بخواند. قصرش را خواند، خیلی خب، نسبت به تمام مگر علم دارد الان در بقاء؟ پس شما این موارد چه جور می‌گویید در موارد خروج از ابتلاء، در موارد فقد موضوع، در موارد امتثال یا حتی شاید بتوانیم بگوییم در موارد عصیان، خب این دوتا که هست ... یکی‌اش را حالا آشامید عصیاناً، خب حالا آن یکی را باید چی باید حساب کنیم؟ اگر تکلیف این بوده که ساقط شده اگر آن بوده آن معصیت شد و دیگر تمام شد. این را برای چی باید ...؟ آقای آخوند قدس سره در این جا در مقام جواب باز می‌فرماید بین این مثالی که حالا خودشان زدند و این مورد بحث ما فارق وجود دارد و فارق همان چیزی است که در مقدمه أولای استدلال گفتیم و آن این است که می‌فرمایند که در آن مواردی که شما مثال زدید آن جا یک تکلیف بلاقیدی به دوش شما آمد، تکلیف بلاقید؛ گفت إجتنب از آن نجسی که در این جا هست. هیچ قیدی ندارد. یا گفت «یحرم علیک» آن کاسه‌ای که در این جا هست، پس یک تکلیف بلاقیدی به دوش شما آمد. «اشتغال یقینی یقتضی البرائه الیقینیه»، یک تکلیف بلاقید آمد دیگه، ما نمی‌دانیم آن را امتثال کردیم یا نه، اگر از این کأس دیگر هم اجتناب بکنیم خب یقین می‌کنیم که این جا برائت یقینی برای‌مان حاصل شده؛ برای این که اگر إجتنب موضوعش آن بود که فاقد شد، مفقود شد ریخت؛ خیلی خب، اگر این است این هم که اجتناب کردم، پس «برائت یقینی اما اشتغل علیه ذمّتی» برای من حاصل می‌شود. اما در مانحن فیه اصلاً اشتغال به یک امر بلاقید و بلاحد برای من پیدا نشده، از اول می‌گفت «إجتنب ما لم تضطرّ الیه» یا «یحرم شربه ما لم تضطرّ الیه» از اول این را می‌گفت. پس الان حدی برای، حد دارد اصلاً، ما بیش از این اشتغال ذمّه یقین ندارم. یعنی برای زمان اضطرار اشتغال ذمّه یقین ندارم، از اول محدود بوده، یک تکلیف محدودی به دوش من آمده، پس فارق بین مقامین این است که در مقام ما که اضطرار پیدا می‌شود من اول الامر، این من اول الامر که توی عبارت کفایه دارد من اول الامر، همین نکته دارد که بعد می‌خواهد از آن استفاده بکند. من اول الامر، اصلاً حدوث تکلیف محدود و مقید من اول الامر متوجه من شده، خب پس چون از اول محدود بوده بیش از این قد نمی‌داده، اما الان در مقام بقاء دیگه یقین ندارم و نمی‌توانیم بگوییم «اشتفال یقینی یقتضی‌ البرائة الیقینیه» این جا برای، اشتغال یقینی برای این زمان نداشتم اصلاً، برای زمان اضطرار اشتغال یقینی نداشتم که یقتضی البرائة الیقینیه، محدود بوده،

س: در بقیه مثال‌ها هم همین است

ج: اما خیلی، شما که می‌فرمایید همین جور است باید بیان بیاورید که چه طور

س: بعدش وقتی که ما نسبت به احد اطراف بعد از این که از ابتلاء خارج شد این جا ادله‌ی اصول مرخصه موضوع پیدا می‌کند

ج: حالا شما همان مثال خود آقای آخوند را بگویید که آن را خیلی قبول داشتید، بگویید که وقتی یکی‌اش مفقود شد ...

س: وقتی مفقود شد یک طرفش... از بین رفته چیزی نیست که من بخواهم استصحاب طهارت کنم یا قاعده طهارت بیاورم، یا قاعده حلیت بیاورم، این هم که هست از اول من نمی‌دانم ممکن است در آن بوده باشد، این ... بلامعارضه

ج: مقید که نبود تکلیف‌شان

س: عرض نمی‌کنم تکلیف به واسطه حکومت رفع مسئول الیه از اول مقید است نه، عرض می‌کنیم به واسطه اصول مرخصه ما در زمان بقاء اشتغال یقینی و یقین به اشتغالی نداریم کما این که چه جور شما... می‌فرمایید «یحرم اجتناب ما لم یضطر الیه» وقتی در زمان بقاء به موضوع ما لم یضطر الیه شما هم علم ندارید که این از مصادیق ما لم یضطر الیه است یا نه؟ مضطر الیه است؟ از این اصلی که... استثناء است یا مستثناء منه است؟ مستثناء و مستثناء منه، از این ما... اشتغال یقینی نداریم، در زمان ... فرمود علم اجمالی ...این دقیقاً ... طرف ... نه به واسطه این که موضوع ... به واسطه این که

ج: نه، آقای آخوند می‌گویند، ببینید، نه، ببینید، آقای آخوند می‌گویند که ما در موارد فقد موضوع بله قبول داریم که من علم اجمالی الان ندارم، نه، اجازه بدهید، صبر کنید، من علم اجمالی الان ندارم اما چیه؟ اما قبل از این فقد یک تکلیفی می‌دانم تکلیف بلاحد به گردن من آمد، ایا اگر از او اجتناب نکنم حتماً آن تکلیف را امتثال کردم؟ برائت، یعنی امتثال به این معنا، برائت از او پیدا کردم؟ بالاخره آمد روی دوش من یا نیامد؟ من الان علم اجمالی ندارم در بقاء؛ اما آن تکلیفی که یقین دارم سابقاً آمد قبل از این فقد، آن تکلیفی که قبل از این فقد به دوش من آمد برائت یقینی از آن حاصل شد برای من؟

س: این می‌گوییم برائت یقینی قبلش ...

ج: شده

س: ...

ج: شده، چرا؟ چون قید نداشته

س: ... نیست

ج: حرف آقای آخوند این است که بله شده، شده،

س: اشتغال یقینی بقاءً نیست... به واسطه این که ...

ج: حرف ظاهرالصلاحی آقای آخوند دارند. من یک نکته‌ای فقط این جا عرض بکنم برای این که این ...، محقق خوئی قدس سره، آقای آخوند این جا جواب داده، حالا اشکال اصل مطلب ایشان بماند برای بعد، این جوابی که دادند این است که همان طور که در اضطرار شما می‌فرمایید تکلیف محدّد و مقید است؛ در تمام موارد در لبّ و واقع مقید و محدّد است و ولو در مقام اثبات و ظاهر دلیل یک چیزی موضوع حکم قرار گرفته، حکم فرموده «إجتنب عن هذا» این هذا می‌شود موضوع، إجتنب می‌شود چی؟ می‌شود حکم، یا فرموده مثلاً «اذا زالت الشمس صلّ» مشروط کرده به زوال شمس، صلّ قید ندارد. اما به تعبیر این آقایان تمام چیزهایی که دخالت دارد در این که حکم باشد این‌ها قید حکم می‌شود در لبّ، پس این جا هم «إجتنب عن هذا» مادامی که این موجود است. این جا هم مطلق نیست. می‌گوید إجتنب از نجس مادامی که نجس موجود است. إجتنب از فلان مادامی که آن شرطش موجود است. این‌ها قید به حکم می‌خورد. وقتی به حکم خورد همان جور که آن جا شما می‌فرمایید که آن که من یقین به آن پیدا کردم یک حکم محدّد است این جاها هم یک حکم محدّد است. وقتی یقین کرد احدالکأسین متنجس است پس شارع این جا این جوری دارد؛ خطابش این است؛ «إجتنب عن النجس فی‌البین مادام کونه موجوداً» همان جور که آن جا گفته «مادام کونه، مادام لم تضطر الیه»، این جا هم می‌گوید مادام کونه موجوداً، پس اشتغال فراتر از اشتغال یقینی یقتضی البرائة الیقینیه آن جا چه طور می‌گویید نیست؟ می‌گویید از اول اشتغال یک تکلیف بلاقید گسترده این جوری به دوش من نیامد، این جا هم بله همین جور است. خب آن وقت این جا آن سؤال باقی می‌ماند که پس فرق چیه که این جا شما می‌گویید آن جا نمی‌گویید و حالا این خودش یک مسئله مهمی است که إن شاءالله برای جلسه بعد.

و صلی‌الله علی محمد و آله‌الطاهرین

 

 

Parameter:16931!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 14
تعداد بازدید روز : 65
تعداد بازدید دیروز :82
تعداد بازدید ماه جاری : 4765
تعداد کل بازدید کنندگان : 793066