لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ کُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِیلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْکَرِیمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَیْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا صَلَاةً تُکْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْیُنَ ذُرِّیَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَ السَّلَام.
یکی از برادران تقاضا کردند برای شفاء بیماری یک بار سورهی مبارکهی فاتحه قرائت بشود ......
در شبههی غیر محصوره آنکه تا بهحال مورد بحث بود در شبهات تحریمیه بود و اما در شبهات وجوبیه اگر واجبی مردد شد بین موارد کثیره، آیا در این جا حکم چیست؟ مثلاً فرض کنید که میداند نذر کرده است یا یک سورهی قرآن بخواند یا یکی از ادعیهی صحیفهی سجادیه را بخواند یا یکی از ادعیهی صحیفهی صادقیه را بخواند یا یکی از ادعیهی صفحیهی کاظمیه و همینجور ائمه(ع) برای آنها صحیفههایی هست که چاپ هم شده و وجود دارد. خب یک حجم وسیعی یکی از اینها را میداند که نذر کرده اما حالا کدام است؟ اطراف شبهه خیلی فراوان است. یکوقتی مرحوم والد رحمهالله میفرمودند که یکی از آقایان مشهد حج مشرف شده بود البته از روحانیون نبوده، از متقین و اخیار مشهد و خیلی ثروتمند و اینها بوده، باغ و مثلاً مزرعه و فلان و اینها هم داشته. توی مسجدالحرام کسی به او برمیخورد و میگوید فلان دعای صحیفهی سجادیه را بخوان، ایشان میخواند، از آن به بعد بالمرّه حبش به امور مالی دنیوی از بین رفته بود و وقتی برگشته بوده مشهد فرزندانش میگفتند اصلاً علاقهای به این امور نداشت و منقطع شده بود به امور معنوی و اینها. بعد نمیدانست کدام دعای شریف صحیفهی سجادیه بوده، بهخاطر این از اول صحیفهی سجادیه تا آخر را میخواند که آن دعا را خوانده باشد، یادش رفته بود که آن کدام دعا بود که حالا به دیگران هم بخواهد تعلیم بکند. خب گاهی اینجوری میشود که اطراف واجب فراوان میشود، کثیر میشود. آیا در اینجا حکم چیست؟ خب قهراً موافقت قطعیه در این موارد واجب نیست موافقت قطعیه؛ برای خاطر اینکه معمولاً این مشتمل بر عسر هست یا مشتمل بر حرج میشود، ولی اگر فرض کردیم مشتمل بر عسر و حرج نمیشود آیا اینجا واجب است یا واجب نیست؟ مرحوم شیخ اعظم قدسسره موافقت قطعیهاش را کأنّ مفروض گرفتند که لازم نیست، اما نسبت به مخالفت قطعیه تفصیل میدهند. میفرمایند که تارةً آنکه مردد است نفس آن واجب نیست بلکه از قبیل شرائطش هست، مثل اینکه نماز، نماز ظهر میداند بر او واجب است، نماز ظهر مردد نیست اما مثلاً قبله مردد است که شرط نماز ظهر است، شرط واجب است؛ قبله را نمیداند کدام طرف است یکجایی. خب اگر نص نداشته باشیم بر اینکه مثلاً در این صورت به یک طرف نماز بخوان یا به چهار طرف نماز بخوان، اگر فرض کنید این نص را نداشته باشیم خب این هر طرفی که نگاه میکند احتمال میدهد یک درجه انحراف داشته باشد به راست، دو درجه، سه درجه، چهار درجه، پنج درجه، چپش هم همینجور احتمال میدهد، هر طرف را که نگاه میکند به عدد درجاتی که احتمال میدهد که این قبله سمتی هم نباشد و خود قبله و خود کعبه را بگوید باید استقبال کرد خب هر طرفی ببینید چقدر مورد پیدا میکند که هرطرفی دهها احتمال، صدها احتمال هست که به طرف یمین بایستد همینجور، یسار بایستد همینجور، اینطرف همینطور، پس شروط و الا خود واجب معلوم است، واجب نماز ظهر است، مردد نیست اما شرط مردد است. تارةً اینجور است تارةً خود واجب مردد است مثل همین مثالی که زدیم، واجب است بر او قرائت چی؟ یک سورهی قرآن؟ یا یک دعائی از صحیفهی سجادیه یا یک دعا از صحیفهی کاظمیه یا یک دعا از صحیفهی صادقیه و هکذا؛ خود واجب مردد است. ایشان در جایی که شرط مردد باشد بین انحاء مختلفه در اینجا فرموده است که غایة الامر سقوط الشرط است فلا وجه لترک المشروط رأساً. شرط ساقط میشود در این صورت، اما مشروط چرا ساقط بشود؟ خب نماز را که میداند واجب است مثلاً در مثال ما، نمازش را باید بخواند حالا ولو به یک طرف؛ اما شرط استقبال در اینجا ساقط میشود و از بین میرود، این مال این صورت است «لو فرض» حالا فعلاً اگر اشکال توی ذهنتان میآید و اینها فعلاً باید امساک بفرمایید توی کلام شیخ تمام بشود که ایشان چی فرموده. «لو فرض محتملات الواجب غیر محصورة» اینجا «لم یسقط الامتثال فی الواجب المردد باعتبار شرطه کالصلاة إلى القبلة المجهولة و شبهها قطعا، إذ غایة الأمر سقوط الشرط فلا وجه لترک المشروط رأساً» نمیتوانیم بگوییم، ترک مشروط رأساً بکند که مخالفت قطعیه کرده باشد. «و أما فی غیره مما کان نفس الواجب مردداً» اما آنجایی که نفس واجب مردد است مثل آن مثالی که زدم در اینجا هم میفرمایند «فالظاهر أیضا عدم سقوطه» اینجا هم اینجور نیست که آن واجب ساقط بشود بالمره ساقط بشود بشود مخالفت قطعیه بکند این نیست. ولو میفرمایند ما در شبههی تحریمیه بگوییم مخالفت قطعیه اشکال ندارد، ولو در آنجا بگوییم مخالفت قطعیه اشکال ندارد اما اینجا نمیتوانیم بگوییم مخالفت قطعیه اشکال ندارد؛ اینجا باید بالاخره لااقل بعضش را حالا به زبان من بیاورد که مخالفت قطعیه نکرده باشد و الفارق بین اینجا و آنجا که آنجا نمیگوییم و اینجا میگوییم این است که در محرمات حین الترک یا حین الفعل در آنجا قطع به اینکه دارد مخالفت پیدا میکند نداریم، هیچ آنی بر آن نمیگذرد که در آنجا یقین داشته باشد الان مخالفت مولا را کرده، همیشه احتمال میدهد. چه وقتی یقین پیدا میکند؟ وقتی تمام را مرتکب شد. اگر مثلاً کأسهای فراوانی است یا امکنهی فراوانی است میداند یکی از اینها غصب است، یکی از این مکانها غصب است، خب هیچوقت یقین پیدا نمیتواند بکند که الان هرکدام از اینها را پا در آن بگذارد برود مورد تصرف قرار بدهد یقین نمیکند تصرف در مال مغصوب کرده همان موقع، احتمال فقط میدهد. چه وقتی یقین پیدا میکند؟ آن وقتی که تمام این اراضی که محتمل الغصبیه هست تمام اینها را برود تصرف بکند آخرین موردی که تصرف میکند یقین پیدا میکند که این مخالفت کرده، إما بهذا و أما بما قبلیها. پس در آنجا علم به مخالفت و اینکه الان یقین داشته باشد مخالفت قطعیه دارد میکند که این قبیح است این برایش حاصل نمیشود الا بعد از اینکه تمام را انجام داد آنوقت میفهمد توی آن ماسبق انجام شده، کدام هم هست الان نمیداند. اما در واجب اینجوری نیست، همین الان میداند که این مخالف با مولا کرده، علم به مخالفت دارد؛ مثلاً اگر نذر کرده بود که ساعت هشت یکی از آن دعاها یا آیات را بخواند، سور یا آیات یا آن دعاها را بخواند، الان نخواند، هیچکدام را نخواند، خب الان یقین دارد که مخالفت قطعیه دارد میکند دیگر. این فارق باعث میشود که ما در مورد حرمت که غیر محصور باشد فرضاً بگوییم که اشکال ندارد، چون در هیچ عملی قطع به مخالفت نداریم، اما در ما نحن فیه اینجا که واجب هست، اینجا الان یقین دارد که مخالفت قطعیه دارد میکند با مولا....
س: ....
ج: شبهه غیر محصوره باشد ...
س: ....
ج: محصوره که روشن است، بحث در غیر محصوره است. شبههی غیر محصوره چهجور میشود همه را یک مرتبهای انجام بدهد؟ شبههی غیر محصوره، اطراف فراوان است مثل امکنهی مختلفه...
س: ....
ج: خب گفتیم که اشکال ندارد
س: ...
ج: کی حاصل میشود؟
س: ....
ج: بعد از همهی افراد، پس حین هر فعلی یقین ندارد مخالفت میکند، پس هیچ آنی بر او نمیگذرد که در آن بداند الان با همین کار دارد مخالفت قطعیه میکند، حتی وقتی آخری را هم انجام میدهد یقین نمیکند الان دارد مخالفت قطعیه، الان دارد مخالفت میکند، شاید مخالفت در قبلیها شده.
س: ....
ج: دقت بفرمایید شیخ دارد حرف میزند، مخالفت قطعیه یعنی همان موقعی که دارد عمل از او صادر میشود بداند همین عمل مخالف با شارع است. در شبهات تحریمیه کی اینجور چیزی میشود که همان موقعی که این کار دارد از او سر میزند بداند همین کار حرام است؟ آنجا برایش پیش نمیآید. در شبههی تحریمیهی غیر محصوره همان وقتی که دارد کار را انجام میدهد یقین نمیکند که الان این کار دارد مخالفت با مولا میشود، فقط احتمال میدهد...
س: ....
ج: اگر یک جا بشود حالا فعلاً شیخ این است.
پس آنجا بحسب موارد متعارف که آدم نگاه میکند اینجوری است که حین العمل هیچ کدامش نه آن اولی نه بعدی نه بعدی، احتمال فقط میدهد حرام باشد، پس علم به مخالفت ندارد. بله وقتی همه را انجام داد آنجا علم پیدا میکند مخالفت کرده اما با کدام؟ باز هم نمیداند با کدام، میداند با یکی از اینها. اما در واجب چی هست؟ در واجب اگر میداند نذر کرده بود که ساعت هشت یوم فرض کنید که جمعه یکی از اینهایی که گفتیم بخواند، اگر آن ساعت هشت هیچکدام را نخواند بنشیند، خب یقین میکند الان در حال مخالفت با مولا هست. آنجا این علم برایش پیدا میشود. شیخ میفرماید فرق آنجا با اینجا این است چون این چنینی است ما اگر در شبهات تحریمیه هم بگوییم مخالفت قطعیه لا بأس بها، اینجا نمیتوانیم این حرف را بزنیم، چون اینجا علم به مخالفت قطعیه دارد و عقل مستقل است به اینکه عبد حق ندارد نسبت به مولا کاری بکند که علم به مخالفت دارد همان موقع انجام. پس اینجا با آنجا یان فارق را دارد. خب فلذا او فرموده است که: «و أما فی غیره مما کان نفس الواجب مرددا، فالظاهر أیضا عدم سقوطه» تکلیف ساقط نمیشود «و لو قلنا بجواز ارتکاب الکل فی الشبهة الغیر المحصورة» چرا؟ «لأن فعل الحرام لا یعلم هناک به إلا بعد الارتکاب» بعد از اینکه مرتکب همه شد «بخلاف ترک الکل هنا» در شبههی وجوبیهی غیر محصوره «فإنه یعلم به» به آن ترک «مخالفة الواجب الواقعی حین المخالفة» نه بعدش، همان موقع میفهمد بله مخالفت کرده. خب پس بنابراین این فارق اینجا و آنجا میشود. فلذا در شبهات وجوبیهی غیر محصوره میگوییم مخالفت قطعیه نباشد بکند. خب حالا که مخالفت قطعیه بنا شد نکند، آیا به اینکه فقط یکی را انجام بدهد میشود اکتفاء بکند یا نه، باید تا آنجایی که میتواند بیاورد، دیگر بعد هرچقدرش را هم نتوانست نیاورد؟ خب اینجا یک سورهای بخواند، حالا فرض کنید سورهی کوثر را بخواند میگوید لعل این بوده دیگر؛ همین که یک سوره را بخواند یا یک دعا از صحیفه را بردارد بخواند یا یک دعا از یک صحیفهی دیگری را بردارد بخواند یقین نمیکند مخالفت کرده. خروجاً از اینکه علم پیدا کند که الان من دارم مخالفت قطعیه میکنم این با اینکه یک فرد از آن محتملات را و افراد را بیاورد ولو آن فرد قصیرترین و کوتاهترینش باشد. این آن محذور مخالفت قطعیه که بداند الان مخالفت قطعیه کرده از بین میرود، آن محذور از بین میرود. ولی آیا از نظر دیدگاه عقل و عقلاء در رابطه با وظیفه نسبت به مولا همین است که به همین اقتصار کند یا این که علاوه بر این یک مورد که با او از مخالفت قطعیه تخلص پیدا میکند واجب است بیاورد بیاورد تا آن جایی که دیگه متعسر بشود برایش نیاورد، تا میشود این قرآن و آن دعاهای صحیفه را تا آن جایی که دیگه متعسر میشود بیاورد. یا آن وقتی که قرار داده بود که مثلاً بین هشت تا نه این کار را بکند؛ تمام بشود.
شیخ میفرماید که «و هل یجوز الاقتصار على واحد، إذ به یندفع محذور المخالفة أم یجب الاتیان بما تیسّر من المحتملات؟ وجهان: من أنّ التکلیف بإتیان الواقع ساقط، فلا مقتضى لإیجاب مقدّماته العلمیة، و انّما وجب الاتیان بواحد فراراً من المخالفة القطعیة»؛ وجه این که بگوییم همین یک دانه را کفایت میکند بیاورد لازم نیست؛ وجه آن این است که این جا آن تکلیف واقعی ساقط شده نه بالمره ها! این که امتثال قطعی بخواهد ساقط شده، مخالفتش فقط ...، چون هر تکلیفی مخالتفش اشکال دارد موافقتش لازم است. این تکلیف معلوم بالاجمال غیرمحصور وجوبی میدانیم در رابطه با او ما لازم نیست امتثال کنیم اما نباید مخالفت قطعیه بکنیم. یعنی مولویت مولا، احترام مولا در این جاها اقتضاء میکند که من مخالفت قطعیه نکنم. کاری که الان بدانم دارم با او مخالفت میکنم. این مرز را باید نگه دارم. اما این که حتماً باید انجامش بدهم نه، این جا لازم نیست با این کثرتی که دارد و...، خب چون پس امتثال لازم نیست بنابراین از باب مقدمه علمیه هم لازم نیست. اگر امتثال لازم بود از باب مقدمه علمیه؛ خب من باید این را بیاورم، آن را بیاورم، آن را بیاورم تا آن را آورده باشم مثل شبهات محصوره که آن جا هم یک تکلیف بیشتر نیست ولی اطراف را باید بیاورم از باب مقدمه علمیه که بدانم او را امتثال کردم. این جا که امتثال نمیخواهد او؛ یعنی موافقت که لازم ندارد. تا من از باب مقدمه علمیه بگویم اینها را همه را باید بیاورم یا تا میشود بیاورم؟ موافقت نمیخواهد. آن که این جا بر عهده من است این است که مخالفت نکنم. مخالفت قطعیه نه مخالفت احتمالیه که نه، مخالفت قطعیه نکرده باشم. این است. پس به این جهت بگوییم وجهی برای این که بگوییم آقا تا میشود باید بیاوری نیست؛ اما از آن طرف، وجه آن طرف که بگوییم نه، تا میشود باید بیاوری، دیگه از عهدهات که خارج شد هیچی، آن وجهش چیه؟ «و من أنّ اللازم بعد الالتزام بحرمة مخالفة الواقع، مراعاته مهما أمکن و علیه بناء العقلاء فی أوامرهم العرفیة». دلیل این که میگوییم باید بیاویم سیره عقلاء است که عقلاء توی این موارد این جور نیست که بسنده کنند به یکی؛ بلکه سیره آنها این است که تا میشود میگویند باید بیاوری، چرا؟ تا این که تا میشود جلوی مخالفت با مولا گرفته بشود. اگر یکی بیاوری احتمال این که مخالفت با مولا کردی خیلی فراوان است. اما اگر تا میشود بیاوری خب احتمال مخالفت هی کاهش پیدا میکند. احتمال مخالفت با مولا، البته این جا مخالفت ...، وقتی که یکی هم نیاورده میداند دیگه مخالفت قطعیه نکرده، ولی واقع المخالفه نه به وصف قطعیت آن، واقع المخالفه، عقلاء میگویند تا میشود عبد وظیفهاش این است که از واقع المخالفه هم پرهیز کند تا میشود. پس بنابراین یک ختم قرآن را الان بکند، تا آن جایی هم که میَشود مثلاً از صحیفه بخواند اینها تا این که دیگه متعسر بشود برایش، تا این که واقع المخالفه را کم کرده باشد. بعد این جا یک ان قلتی طرح میکنند کأنّه ایشان، شیخ رضوانالله علیه او متفکر عظیمالشأنی است که خیلی چیز به آدم یاد میدهد. رسائل اگر آدم درست رسائل را بخواند خیلی چیز یاد میگیرد یعنی فکرش باز میشود. بعد ایشان میفرماید خب ما یک چیزی داریم در شرع که گاهی شارع یک تکلیفی دارد ولی یک بدل برای او قرار میدهد و به جای او میگوید این کار را اگر انجام بدهی من پای او حساب میکنم. این را پای او حساب میکنم. این مثلاً لعلّ در باب قاعده فراغ و تجاوز همین جور باشد. شارع فرموده نماز تار و پودش اینها است. رکوع میخواهد، سجده میخواهد، قرائت میخواهد، چه میخواهد اینها میخواهد. خب شما اگر بعد از نماز شک کردی آوردی یا نیاوردی؟ رکوع را آوردی یا نیاوردی؟ قاعده فراغ میگوید چی؟ «بلی قد رکعت»، و حال این که شاید نیاوردی، این جا یک نظر این است که در این صورت شارع برای کسی که در حین نماز متوجه نشده، بعد از نماز شک میکند اصلاً «مِن اول الامر» آن که برای این واجب کرده بوده نماز بیرکوع بوده؛ پس این تکلیفش را کما هو انجام داده، غیر از این تکلیفی نداشته، این هم که میگوید «بلی قد رکعت»، این یک ادبیات یعنی میخواهد بگوید تو انجام دادی، میخواهد بگوید کفایت میکند. این یک نظر است. یک نظر میگوید نه، برای همه نماز رکوعهایش فرقی نمیکند. همه مکلف هستند به نماز چهاررکعتی از چهار رکوعی، هشت سجدهای و قرائت، همهی اینها برای همه یکسان است. اما وقتی کسی در حین نماز غفلتی برایش عارض شده، سهوی عارض شده و درواقع نیاورده و بعد از نماز حالا شک میکند من آوردم یا نیاوردم؟ شارع این نماز بیرکوع را به جای او میپذیرد. نه وظیفهاش همین بوده، وظیفهاش آن بوده اما این را به جای آن میپذیرد. شیخ قدس سره در اطراف علم اجمالی هم نظر شریفش در همان بحث شبهات تحریمیه هم که ایشان تفصیل قائل شد آن جا همین است. میگوید آن جا اگر ما از ادله به دست آوردیم که موافقت قطعیه لازم نیست اما مخالفت قطعیه حرام است این در حقیقت کاشف میشود از این که شارع در آن موارد همان اجتناب از بعض را امتثال اجتناب آن محرم فیالبین قلمداد فرموده است. گفتیم موافقت قطعیه لازم نیست بکنی؛ یعنی همه را بیاوری یا همه را ترک کنی، از آن طرف مخالفت قطعیه فرموده نکن، جمع بین این دوتا نتیجهاش چه میشود؟ که پس بعضیها را باید شما حداقل ترک کنید. برای این که مخالفت قطعیه نکرده باشید. از آن طرف هم موافقت قطعیه چون لازم نیست پس لازم نیست همه را ترک بکنی، پس بعضیها را ترک میکنی، آن جا اگر توی عبارات شیخ آن جا هم میبینید این جور فرموده؛ فرموده میفهمیم که شارع چه کرده؟ ترک این بعض را به جای ترک آن حرام واقعی پذیرفته، اگر این ترک این بعض واقعاً همان حرام واقعی شد که خب نعم الوفاق، نعم السطوة که این همان است که من ترک کردم، همان است که باید هم ترک میکردم. یعنی همان حرام واقعیِ، اگر غیر آن شد این ترک این را به جای ترک آن قلمداد کرده مولا، این را میفهمیم. حالا آیا در این جا هم میشود این را گفت که ما بگوییم در شبهات وجوبیهای که مردد است، خود واجب مردد است بین اطراف کثیره، در این جا خود شارع همان یک دانه را که شما ترک میکنی برای این که؛ یعنی انجام میدهی تا این که مخالفت قطعیه نکرده باشی، این را به جای آن واجب واقعی پذیرفته، اگر آن است که خودش است. اگر غیر از آن است این را به جای آن، به جای آن پذیرفته باشد و شما حالا مخیر هستی دیگه قهراً که این را انجام بدهی، مثلاً در مثال ما از قرآن یک سورهای بخوانی یا از دعا یا صحیفه سجادیه یکی بخوانی، دعایی را بخوانی یا از صحیفه صادقیه یکی را بخوانی یا کاظمیه علیهمالسلام یکی را، همین جوری، اگر این که میخوانی واقعاً همان باشد درواقع که نذرش را کردی خیلی خب، اگر غیر از آن باشد این را به جای آن پذیرفته، این را به جای آن پذیرفته،
س: ... سؤال ما همین است که آیا شارع آن را میپذیرد یا نمیپذیرد؟ ...
ج: نه، إن قلت که این جا میشود این جوری گفت؟ این فعلاً إن قلت است. قلتُی ایشان این است. میفرماید که این کار شدنی است. تصویر دارد اما دلیل میخواهد و ما در مانحن فیه دلیل نداریم که شارع این را به جای آن پذیرفته باشد. پس این را نمیتوانیم این جا بگوییم ولو این که اصل مطلب قابل تصویر است که شارع گاهی ...، «و الاکتفاء بالواحد التخییری عن الواقع انّما یکون مع نصّ الشارع علیه»، آن جایی است که شارع تصریح بکند. اما اگر دلیلی نداشتیم که شارع این کار را کرده و ما بودیم و حکم عقل و سیره عقلاء، اگر این بودیم؛ سیره عقلاء گفتیم چیه؟ سیره عقلاء این است که تا میشود باید بیاوری، وقتی دیگه متعسر و متعذر شد نه، تقلیلاً لچی؟ «للمخالفة الواقعیه»، برای این که او را کم بکنیم که توی این واقعه احتمال مخالفت با واقع را تا میتوانی کم بکنی باید این کار را بکنی، این کأنّه «حق من المولی علی عاتق عبده» که در این موارد مهما امکن کاری بکند که احتمال مخالفت واقعیه ولو قطعیه نمیشود. احتمال مخالفت واقعیه کاهش پیدا کند. تا میتواند از عهدهاش میآید این احتمال را کاهش بدهد. هذا ما افاده الشیخ الاعظم قدس سره در این مقام. نظر مبارک ایشان تفصیل شد به این که در جایی که تردد در خود واجب نیست، در شرط است، در آن موارد شرط از لزوم مراعات میافتد ولی مشروط را باید بیاوری بدون آن شرط، مشروط را بدون آن شرط باید بیاوری، و اما در جایی که تردد در خود واجب است این جا موافقت قطعیه لازم نیست اما مخالفت قطعیه حرام است. فلذا شما حتماً باید یک فردی را از این اطراف را انجام بدهی تا این که آن مخالفت قطعیه نشده باشد. حتی اگر در آن جا، در شبهه تحریمیه بگوییم مخافت قطعیه اشکال ندارد این جا مخالفت قطعیه اشکال دارد به آن فارغی که گفتیم. خب حالا که مخالفت قطعیه نباید بکنی آیا به یکی میتوانی بسنده بکنی یا این که باید تا میتوانی بیاوری که ایشان میفرمایند و هذا هو الاقوی، این دومی که تا میتوانی باید بیاوری اقوی است. که مخالفت قطعیه نکنی ولی در مخالفت قطعیه نکردن هم به یکی بسنده نکنی بلکه تا میسور است برایت و متعسر نشده باید بیاوری، بیاوری، بیاوری تا آن جا دیگه میبینی نمیتوانی دیگه، تا آن جا باید این واجبات را، این محتملات را هی بیاوری، بیاوری، دلیل ما چیه بر این؟ سیره عقلاء است.
س: ...سیره توی اولی هم هست دیگه...
ج: بله، خب، کلام شما را من رد نمیکنم. فعلاً کلام این بزرگوار رضوانالله علیه شیخ اعظم قدس سره در مسئله این است. خب اما
س: شیخ ... دارند به ... میبرند در صورتی که ما ... اطمینان ... چون اطمینان دارم در این نیست، میتوانم مرتکب بشوم این جا من باید بگویم که من باید به حدی مطمئن بشوم که اطمینان پیدا کنم که فعل... شده و آن که خدا میخواهد؛ یعنی باید ... اطمینان فعل باشد که ممکن است که عُسر بعد از اطمینان حاصل بشود، ممکن هست که عُسر قبل از اطمینان حاصل بشود که اگر عُسر قبل از اطمینان حاصل شد آن موقع ما میتوانیم اطمینان را کنار بگذاریم. ولی اگر عُسر بعد از اطمینان باشد دیگه نیاز نیست که ما تا عُسر ادامه بدهیم. تا حد اطمینان کفایت میکند.
ج: یعنی تا حدی که اطمینان کنیم واجب را آوردیم پس یعنی علم اجمالی ما منحل میشود؟
س: بله
ج: خب اگر منحل میشود که از بحث خارج میشود. بحث در جایی است که علم اجمالی ما منحل نمیشود. خب حالا این فرمایش شیخ است. این که خواندیم این جا فرمایش شیخ رضوانالله علیه است صفحه 308 و 309 از این چاپ کنگره، خواستید مراجعه بفرمایید. این فرمایش شیخ که این جا فرموده است، چون شیخ خیلی تجزیه فرموده مباحث را و آن بحث محرم را در یک جا بحث کرده؛ بعد از صفحات فراوان دو مرتبه به مناسبت این را بحث فرموده، بسیاری از باحثین در این بحث در شبهه غیرمحصوره توجه به کلام شیخ نفرمودند. به خاطر این که حالا یا یادشان رفته یا ...، پراکنده بوده دیگه فرمایشات شیخ فلذا این فرمایشات شیخ توی کلمات بزرگان مورد توجه واقع نشده، خب حالا ما إن شاءالله در جلسه بعد باید ببینیم فرمایش شیخ آیا تمام است یا تمام نیست؟ ثمّ آن چه که مقتضای تحقیق هست در مقام به نظر قاصر خودمان، آن را بیان کنیم.
و صلیالله علی محمد و آله الطاهرین