21 مرداد 1402 | 26 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

تعارض- جلسه 090

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

بحث در این بود که آیا نفی ثالث به واسطه دو روایت متعارض ممکن هست یا نه؟ که گفتیم تعبیر بهتر این است که بگوییم دو روایت متعارض اگر یک مدلول التزامی مشترکی داشتند آیا اثبات می‌کنند، می‌شود اثبات کرد آن مدلول التزامی مشترک را یا نه؟ نفی ثالث مصداقی از این کبرای کلی است. و اختصاصی ندارد.

خب گفتیم در مسأله سه قول هست. یکی اثبات مطلقا، یکی عدم اثبات مطلقا. که ادله این‌ها روشن شد از مباحثی که تعرض شد.

و قول سوم تفصیل بود. تفصیلی که قبلاً نقل کردیم تفصیل بود بین این که مدلول مطابقی متعارضین به نحو تناقض باشد یا به نحو تضاد باشد. که از بعض کلمات شهید صدر گفتیم استفاده می‌شود. منتها این تفصیل چون خیلی تفصیل دارد و ابحاثش خیلی هم مندمج است و هم مفصل است خیلی. و ایشان در ذیل مطلب تصویر تخییر بین متعارضین آن جا بیان فرمودند. حالا ما می‌خواهیم آن‌ها را بگوییم باید آن حرف‌ها را تکرار کنیم یک بخشی‌اش را هم قبلاً در خود آن بحث‌ها گفتیم. ارجاع می‌دهم شما را به همان جا که دیگه آن تفصیل را نخواهیم متعرض بشویم با طولانی بودن که دارد. بعد از آن که حق در مسأله هم روشن شد. اما یک تفصیل دیگری ایشان در خود این بحث فرمودند. تفصیلی که در این بحث ایشان فرمودند این است که اگر دلالت التزام در موردی باشد که لزوم بین آن خارج لازم و معنای مطابقی لزوم بین بالمعنی الاخص عرفی باشد این جا تبعیت ندارد. مدلول التزامی از مدلول مطابقی. و می‌شود مدلول مطابقی حجت نباشد ولی مدلول التزامی حجت باشد. تبعیت نمی‌کند.

اما اگر آن لزوم بین بالمعنی الاخص نبود. در آن موارد تبعیت هست و اگر مدلول مطابقی از کار افتاد مدلول التزامی هم از کار می‌افتد. وجه این تفصیل را ایشان همان دلیلی قرار داده که قبلاً بیان شد. می‌فرماید مقتضای آن دلیل این تفصیل است. توضیح مطلب این هست که می‌فرمایند در جایی که لزوم بین آن معنای خارج لازم و بین معنای مطابقی بین بالمعنی الاخص عرفی باشد در این موارد برای آن دال دو ظهور منهاض در عرض هم درست می‌شود. و دو کاشفیت درست می‌شود. یکی کاشفیتش نسبت به مدلول مطابقی یکی هم کاشفیتش نسبت به آن مدلول التزامی که لزومش بین بالمعنی الاخص است. دو تا مدلول درست می‌شود، دو تا ظهور درست می‌شود. و قهراً دو إخبار مجزا از گوینده سر می‌زند. یکی نسبت به مدلول مطابقی یکی نسبت به مدلول التزامی. وقتی این چنین شد دو تا منشاء جداگانه پیدا کرد قهراً اگر یکی‌اش که آن مدلول مطابقی بود به واسطه علم ما به خطا، یا به واسطه تعارض یا به هر وجه آخری آن ساقط شد این جا نمی‌توانیم بگوییم مدلول التزامی هم ساقط می‌شود. چرا؟ چون این یک ظهور علاوه‌ای است، ظهور جداگانه‌ای است در عرض او ظهور آخری است. بنابراین اگر این جا بخواهییم بگویم نسبت به این مدلول التزامی هم اشتباه کرده این یک اشتباه دیگری می‌شود غیر از آن اشتباه. ما که می‌گفتیم مدلول التزامی تبعیت می‌کند علتش چی بود؟ این بود که اگر خطا هست خطای جدیدی نیست. همان خطا باعث می‌شود که در این هم خطا باشد. خطای جدیدی نیست. اما حالا که دو تا مدلول، دو تا ظهور جدای از هم است، دو تا منشاء دارد، دو تا کاشفیت دارد بنابراین وقتی که آن جا اشتباه است اگر بخواهیم بگوییم این هم اشتباه است این اشتباه زائد می‌شود. این خطای زائد می‌شود و وجهی نداریم که ما بگوییم خطای زایدی رخ داده آن را علم بهش پیدا کردیم. نسبت به این که علم پیدا نکردیم.

سؤال: خطای زایدی پیش نمی‌آید...

جواب: حالا داریم فرمایش ایشان را...

ایشان مدعی این جهت هستند. می‌گویند در این صورت خطای زایدی پیش نمی‌آید. چون دو... پیش می‌آید. بله که لزومش بین است. وقتی لزوم بین شد دو دلالت درست می‌شود. دو ظهور درست می‌شود. دو ظهوری که به هم ربطی ندارند.

سؤال: در عرض هم هستند یا در طول هم هستند؟

جواب: حالا.

باز برای این که بیشتر کلام ایشان... چون یک مقداری مندمج است کلام ایشان. بیشتر هی به ادعا شبیه است تا به استدلال برای ادعا.

توضیح مسأله ایشان این است که در قسم ثانی یعنی آن جایی که لزوم بین بالمعنی الاخص نباشد ما اگر به آن مدلول التزامی رهنمون می‌شویم در اثر چیه؟ در اثر این است که ابتدائاً آن دال ما را می‌برد سراغ مدلول مطابقی و چون عقل ما می‌گوید بین این مدلول مطابقی یا عادت ما یا عرف ما یا شرع ما می‌گوید بین این مدلول مطابقی یا آن خارج لازم لزوم هست ما قهراً می‌گوییم پس حالا آن هم محقق است. حالا که این مدلول مطابقی محقق است پس آن هم محقق است. پس اگر در آن جا ما سراغ مدلول التزامی می‌رویم در حقیقت یک پشتوانه استدلالی دارد. توی ذهن ما. و آن این است که او می‌گوید این مدلول مطابقی هست این مدلول مطابقی هم که از آن جدا نمی‌شود پس آن هم هست. یک چنین استدلال می‌کنیم. منتها برق‌آسا. این مثل قضا یا قیاساتها معها. این تحلیل،‌ این استدلال به طور برق‌آسا در ذهن ما منقدح می‌شود. وقتی گفت طلعت الشمس خب ما می‌گوییم چی؟ می‌گوییم شمس که طالع بشود تاریکی‌ها زایل می‌شود روز درست می‌شود دیگه. این به خاطر این استدلالی است که در مقام هست. خب حالا اگر فهمیدیم نسبت به آن مدلول مطابقی خطا کرده خب وقتی نسبت به مدلول مطابقی خطا کرد این جا چه پایه‌ای برای ما می‌ماند. چه وجهی برای استدلال به آن مدلول خارج لازم می‌ماند. آن از این در می‌آمد. بنابراین در آن جاهایی که لزوم بین بالمعنی الاخص نیست این مدلول مطابقی نقش دارد ولو دالش همان دال بر مدلول مطابقی است و آن باعث می‌شود که ذهن ما به هم مدلول مطابقی، هم التزامی رهنمون بشود. درسته آن حرف آن قبلی را نمی‌زنیم، ما دو تا دال داریم، دو تا مدلول داریم. نه یک دال داریم اما این یک دانه دال به برکت آن استدلال دلالتش درست می‌شود. و آن استدلال واسطه در ثبوت برای دلالت آن دال اول است. خب آن جا درسته. آن جا وقتی که مدلول مطابقی اشتباه شد دیگه اشتباه بودن آن امر آخری نیست. آن اشتباه همین اشتباه است که آن هم از آن منشاء می‌شود نشأت می‌گیرد. یک اشتباه جدیدی نیست.

اما در جایی که لزوم بین بالمعنی الاخص باشد اصلاً تصور این موجب تصور آن می‌شود. خودش نه این که استدلالی پشتوانه‌اش است. استدلال پشتوانه‌اش وقتی می‌گوید عمی؛ کور، این کور بصر توی ذهن می‌آید. چون معنای کور یعنی عدم البصر. استدلالی این جا نیست. این هر دو را در ذهن منتقش می‌کند. دلالت می‌کند، ظهور پیدا می‌کند در هر دو. حالا اگر به وجهی فهمیدم آن مدلول مطابقی نه. چه وجهی دارد که از مدلول التزامی دست برداریم. می‌فرمایند که:[1]

و علی هذا الاساس صح التفصیل فی التبعیه بین الدلاله الالتزامیه البینه عرفاً - ای الدلاله التصوریه –

 دلالت تصوریه می‌شود چون تصور این مستتبع تصور آن است.

و الدلاله الالتزامیه غیر البینه...

که الدلالة التصدیقیه می‌شود. چون با استدلال و تصدیق است.

حیث لا نلتزم بالتبعیة فی الأولی...

در لزوم بین بالمعنی الاخص ملتزم به تبعیت نیستیم. می‌گوییم ممکن است مطابقیه از بین برود ولی التزامی باقی بماند. تبعیت را قائل نیستیم.

اذ لو کانت الدلالة الالتزامیة بدرجة من الوضوح بحیث تشکل ظهوراً فی الکلام زایداً علی مدلوله المطابقی...

یک ظهور علاوه‌ای درست می‌شود. یک ظهور در معنای مطابقی، یک ظهور در معنای التزامی.

فسوف یکون عدم ارادة المتکلم لها مخالفة اضافیة زایداً علی ما یستلزمه عدم ارادته للمدلول المطابقی...

اگر بخواهیم بگوییم مدلول التزامی را اراده نکرده این هم خطا است یک چیز اضافه می‌شود چون دو تا بود غیر از آن که در مدلول مطابقی است.

فیکون مثل هذه الدلالة الالتزامیة مستقلة عن الدلالة المطابقیة فی ملاک الحجیة...

در ملاک حجیت این مستقل است این ظهورش جداست، کاشفیتش جداست. ربطی به آن ندارد به خلاف آن که همه‌‌اش بند به آن بود. چون از رهگذر آن و استدلال ما... این‌ها بند به آن نیست. این جداست، مستقل است.

فلا تتبعها فی السقوط...

حالا که این جوری است آن متابعت آن را نمی‌کند در سقوط آن ممکن است ساقط بشود اما این پابرجا باشد و ساقط نشود. این فرمایش شهید صدر قدس سره است در این جا.

عرض می‌کنم به این که در باب ظهورات یک مسأله‌ای که آقایان یادمان دادند و فرمودند ما مسائل ظهور و این که عرف چی می‌فهمد با استحسانات و استدلال نمی‌شود فهمید. فلذا است آقایان در مباحث الفاظ فرمودند این باب تعارض ظهورات اذا دار الامر بین الحقیقة و المجاز، کدام هست. اذا دار الامر بین المجاز کذا و کذا کدام که توی مباحث الفاظ در قوانین و فصول و این‌ها خیلی این‌ها مفصل بحث شده این‌ها توی اصول متأخرین مثل کفایه حذف شده. سه چهار خط بیشتر... منتها با این حرف‌های این جوری نمی‌شود ظهور درست کرد. ظهورات تابع این حرف‌ها نیست. ما این جا باید ببینیم توی عرف عام آیا وقتی که یک کسی یک کلامی می‌گوید که ظهور دلالت التزامیه بین آن و آن خارج لازمش بین بالمعنی الاخص هم هست ولی فهمیدم که نسبت به مدلول مطابقی اشتباه کرده. کدام آدم و کدام عرفی است که مدلول التزامی‌اش را ... ترتیب اثر می‌دهد به مدلول التزامی. که بگوییم این جا تبعیت ندارد. یا اگر تعارض کرد کدام آدمی است که ترتیب اثر بدهد. مثلاً اگر یک کسی آمد گفت که فرض کنید که یک درسی است گفت استاد مرده امروز. یک کسی خبر گفت مرده. رحمه الله. خب لازمه این مردن این است که درس تعطیل است دیگه لزومش هم بین بالمعنی الاخص است این طور نیست؟ یعنی با استدلال نگفت. لزومش بین بالمعنی الاخص است. بعد ما فهمیدیم این اشتباه می‌کند. درس نمی‌رویم می‌گوییم مدلول مطابقی‌اش غلط است مدلول التزامی‌اش شاید سر جایش باشد. یا این که گفت که مات، یک کس دیگه گفت بابا کجا مات. من همین الان با او تلفنی صحبت می‌کردم کجا مات. خب تعارض کرد. مدلول مطابقی تساقط کرد. می‌گوییم خیلی خب ولی درس نیست. چون درس نبودن اعم است ممکن است در اثر مردن باشد، ممکن است درس نبودن در اثر چی باشد؟ این باشد که مریض است، ممکن است در اثر این باشد که یک امر شادی حالا برای او پیش آمده امروز تعطیل کرده یا یک مسافرتی رفته. پس حالا که ... بنابراین توی عرف این جوری نیست در این موارد با این که این لزوم، لزوم بین بالمعنی الاخص است.

سؤال: حاج آقا در مثال شما مدلول التزامی‌اش هم با هم تعارض دارند دیگه.

جواب: نه در همین که توضیح دادم اعم است برای همین بود. چون وقتی گفت مریض نیست معنایش این نیست که درس هست. آن گفت مریض است، آن گفت فوت شده، این گفت فوت نشده. فوت نشدن معنایش این نیست که درس هست. خب فوت نشده اما شاید درس نیاید امروز. بلکه امروز من خودم خیلی دلم می‌خواست که نیایم. چون این قدر بی‌حال بودم و خوابم می‌آمد و فلان و این‌ها ای کاش تعطیل بود. خب گاهی اینت جوری می‌شود دیگه. آدم نمرده ولی کالمیت است.

سؤال: ...؟/ مریض بودن.....

جواب: خب می‌دانم بهتر. پس بنابراین وقتی آن مدلول مطابقی یک معارضی پیدا کرد آن معارض در نسبت به مدلول التزامی تعارض ندارد فقط نسبت به مدلول مطابقی تعارض دارد حالا می‌گوییم زید ثقةٌ عدلٌ ورعٌ اخبرنا بموت الاستاذ مطابقتاً و تعطیل درس التزاماً بلزوم البین بالمعنی الاخص. بعد خالد که او هم عدلٌ ثقةٌ گفت نه آقا لم یمت. می‌‌گوییم خیلی خب آن مات آن با لم یمت این تعارضا تساقطا مدلول التزامی کلام آن که درس تعطیل است بحمدالله سرجای خودش باقی است نمی‌رویم درس. کدام عرفی این کار را می‌کند.

سؤال: ...؟

این جا هیچ فرقی بین این و آن جایی که لزومش بین بالمعنی الاخص نیست و با استدلال ما پی می‌بریم وقتی که این طوری است آن هم خواهد بود. فرقی نمی‌کند. همان طور که در آن قسم ثانی توجه دیگه نمی‌کنند بعد از این که مدلول مطابقی از بین رفت به مدلول التزامی توجه نمی‌کنند به مدلول مطابقی هم توجه نمی‌کنند. و این مطلب خلط نشود با آن مواردی که گاهی دو خبر که یک مدلول التزامی واحدی دارند ما اطمینان داریم یکی‌اش درسته. ببینید آن ربطی ندارد به این که به حجیت تعبدیه این دو تا ربطی ندارد. آن جا از باب  این است که اطمینان داریم هر دو حرف‌ها دروغ نیست یا این است یا آن است. و هر دو یک لازمه واحد دارند. بالاخره این... آن جاها بله مدلول التزامی از باب این که ما می‌دانیم یکی حرف‌ها راست است. حرف در جایی است که ما اطلاع نداریم مثل موت و عدم موت. ما اطمینانی نداریم. آن شاید به یک شواهدی گفته مات. گاهی این طوری می‌شود به خدمت‌تان. اسم مشترکی است. من یادم می‌آید زمان استاد قدس سره صبح بعد از نماز صبح بود دیدیم بلندگوی مسجد محل اعلام کرد که آقای آشیخ کاظم ...؟ به رحمت خدا رفت. خب ایشان هم آشیخ کاظم بود. یک آقای آشیخ کاظم دیگری هم بود تبریزی که ایشان هم از مدرسین حوزه بود. آن که من یادم هست سطح می‌فرمود او. خب ایشان هم آشیخ کاظم تبریزی بود. ایشان فوت شده بود. نه استاد ما. ولی خب اولش که ما شنیدیم به خاطر انس با ایشان و فلان و این‌ها اصلاً .. عجب این جوری شد. بعد خب معلوم شد... خب این آقا این را شنیده و اصلاً به ذهنش در اثر انصرافی چیزی فلان فقط آمده این. یخبر، ثقةٌ عدلٌ یخبر به این که مات. آن دیگری می‌گوید بابا نه چنین چیزی نشده. خب ما هم علم به صحت و ثقم هیچ کدام نداریم تعارضا تساقطا. آن مدلول التزامی‌اش که آن اگر او فوت شده است که آن دارد خبر می‌دهد این است که پس امروز درس تعطیل است. و در این مدتی که ما درس مرحوم استاد می‌رفتیم مدرسه خان ایشان یک روز درس نیامد در تمام این چهار سال یا پنج سال یک روز درس نیامد آن هم رفتیم خدمت‌شان دلواپس شدیم که چرا تشریف نیاورده گفتند نتوانستند وضو بگیرند. بی‌وضو درس نیامد. به خاطر این که نتوانسته بود وضو بگیرد ایشان درس تشریف نیاورند. و حالا که نام ایشان گفته شد من این را هم توی پرانتز عرض می‌کنم که یکی از بزرگان علمای پاکستان به من گفت که خدمت ایشان کفایه خوانده بودند. درس کفایه را ایشان در نجف می‌رفتند. گفت که یک آقایی که الان آن آقا از اعلام است. فلذا اسم نمی‌برم. گفت این آقا آمد آخرهای درس بود آمد درس کفایه ایشان. و حالا که نشست بعد از یک چند لحظه‌ای اشکال کرد. آقا به او فرمودند که تو با این حالت می‌آیی اشکال هم می‌کنی. بعد ایشان می‌گفت که خود آن آقا بعداً به ما گفت که من خوابیده بودم توی حجره یکهو بیدار شدم دیدم وقت درس دیر شده محتلم هم هستم. ولی گفتم حالا این جا که مسجد نیست می‌رویم درس بعد می‌رویم حمام. آمدیم درس آقا فرمود که ایشان فرمود بله این جور می‌آیی درس و اشکال هم می‌کنی. خب یک چنین آدم‌هایی هم توی دنیا پیدا می‌شوند که با این که در فقه و اصول آن جور متبقل و متبحر بودند اما در آن جهات معنوی و الهی هم آن جور.

خب این از نظر آن چه که ما در عرف می‌بینیم. بنابراین این می‌شود اجتهاد فی مقابل النص. ما با اجتهاد می‌خواهیم بگوییم نه این حجت است و حال این که عند العقلاء این جوری نیست، عند العرف این جوری نیست. و حل مسأله هم ببینید این است که باز اصلاً دلالت التزامی حتی در آن جایی است که بین بالمعنی الاخص است. آن جا این جوری نیست که نقش مدلول مطابقی حذف بشود و یک مدلول جدا منهاض در کنار آن ایجاد بشود. بگوییم دو تا ظهور جداست. منتها دخالت در آن جایی که بین بالمعنی الاخص نیست خیلی جلّی و واضح است یعنی با یک تأملی همراه است. آن جا برق‌آسا است. نه این که استدلال ندارد ولی مثل قیاساتها معها یک جا ما استدلال می‌کنیم، قیاس می‌کنیم، این قیاس جلا ندارد، با زحمت، با تفکر، با اندیشه و با تأمل است. در قضایایی که قیاساتها معها که می‌‌گوییم مثلاً می‌گوییم دو نصف چهار است. خب دو نصف چهار است استدلال دارد. قیاساتها معها است منتها. علت این که دو نصف چهار است چیه؟ یک علتی دارد، یک استدلالی دارد. که چهار دو برابر این است پس این می‌شود نصف آن. خب این یا قضایای دیگه در منطق مثال می‌زنند بر قیاساتها معها. اما آن استدلالش چون به حدی وضوح دارد برق‌آسا در ذهن متجلی می‌شود و انسان استنتاج می‌کند که گاهی در اثر کثرت و سرعتش غافل است از این که استدلال دارد می‌کند ولی دارد استدلال می‌کند. بنابراین هم آن قضایایی که نظری هست از استدلال نشأت می‌گیرد همین بدیهیاتی که قیاساتها معها است. این هم از استدلال نشأت می‌گرفت. غیر آن بدیهیاتی است که اصلاً استدلال ندارد. این که می‌گوییم مثلاً اجتماع نقیضین محال است، ارتفاع نقیضین محال است. این بدیهیاتی است که استدلال ندارد. این بدیهیات اولیه است. اما یک بدیهیاتی است که استدلال دارد اما استدلالش به حدی وضوح دارد که دیگه مثل آن‌ها حساب می‌شود کأنّ استدلال ندارد. بنابراین هم در قضایای آن جا که لزوم بین بالمعنی الاخص است، هم آن جایی که لزومش بین بالمعنی الاخص نیست در تمام این موارد ما از رهگذر مدلول مطابقی می‌رویم. منتها در یکی‌اش نظری است و این‌ها در یکی‌اش خیلی... و وقتی این طوری شد وزان دو باب می‌شود وزان واحد و یکی. بنابراین حلاً این جوری عرض می‌کنیم و واقعاً هم آن چه که ما در عرف می‌بینیم این است بنابراین، این تفصیل ایشان تمام نیست و لا اظن که در فقه این بزرگوار ملتزم به این تفصیلی باشند که این جا فرموده‌اند.

خب این بحث تمام شد منتها یک تنبیهی یا یک تتمه‌ای وجود دارد در این جا که توجه به آن تتمه هم خوب است. که این بحث تمام بشود ان شاء الله وارد ابحاث دیگر حالات ادله بعضها مع بعض بشویم.

سؤال: ...؟

جواب: بله حالا یکی دیگه از ابحاثش. آن ربطی به این ندارد.

و آن این است که آیا دلالت تضمنیه هم تابع دلالت مطابقیه هست یا نیست؟ دلالت التزامیه بنا شد تابع باشد. اگر آن ساقط شد آن هم ساقط می‌شود. اما دلالت تضمنی چی؟ آیا آن جا هم تابع است یا آن جا تابع نیست؟

مدلولات تضمنیه به سه قسم تقسیم می‌شوند.

یک مدلولات تضمنیه تحلیلیه. یعنی با تحلیل ذهن و دقت ذهنی ما مدلول مطابقی را تقسیم می‌کنیم، تجزیه می‌کنیم به یک اجزایی و می‌گوییم دلالت آن دال بر این اجزاء در ضمن است. مثل این که وقتی گفت فی البیت انسانٌ. یک کسی إخبار کرد گفت فی البیت انسانٌ یا گفت فی البیت زیدٌ ما این جا تحلیل می‌کنیم می‌گوییم کلام ایشان دلالت می‌کند بر این که انسان که نوع است در این خانه هست. یا صنف در این خانه هست. آن به شخص خبر داده ولی هر شخصی چیه؟ مصداق یعنی کلی در ضمن آن تحقق پیدا کرده، کلی نوع، کلی جنس، کلی فصل. بنابراین که فصل ماهیت باشد نه وجود را بگیریم. اگر وجود بگیریم آن دیگه کلی نیست مگر مفهومش. بنابراین این‌ها را می‌گوییم اجزاء تحلیلیه. دلالت لفظ بر این‌ها دلالت تضمنی است. این یک قسمت. قسم دوم آن است که نه دلالت تضمنیه واقعی و خارجی است نه تحلیلی، خارجی است. مثل این که می‌گوید أکرم کل عالم، اکرم کل عالم دلالت می‌کند بر وجوب اکرام این عالم،‌ آن عالم، آن عالم.... همه این‌ها را دلالت می‌کند بالدلالة التضمنیه. که این‌ها ...

سؤال: جزء مدلول است؟

جواب: این‌ها اجزاء آن مدلول هستند. مدلول، مدلول واحد است، هر فرد مدلول واحد است این‌ها...

و قسم ثالث عبارت است از اجزاء خارجیه که فرقش با قبل این است که مرتبط است. آن قبلی اجزاء خارجی غیرمرتبطه بود. اجزاء خارجی غیر مرتبط. زید، بکر، خالد، خولید، به هم ربطی ندارند. اما یک وقت می‌گوید که چی؟ اجزاء مرتبطه هستند. مثل این که می‌‌گوید مثلاً تمام ساعات بین طلوع فجر تا غروب آفتاب را امسک فی کل هذه الازمنة که واجب ارتباطی است. این دلالت می‌کند که بله ساعت هشت باید امساک بشود، هشت و یک دقیقه باید امساک بشود، نه باید امساک بشود. همین جور، اما این‌ها مرتبط هستند. این سه قسم را دارد.

آیا در این جا اگر مدلول مطابقی از بین رفت مدلول تضمنی هم از بین می‌رود یا نمی‌رود؟

شهید صدر قدس سره فرموده در آن قسم اول که تحلیلی است بله. مدلول تضمنی تابع مدلول مطابقی است. اما در قسم دو و سه نه تابع نیست.

اما فرمایش ایشان در قسم اول روشن است و حرف حقی هم هست درسته. چون اگر مثلاً زید آمد... یعنی بینه آمد شهادت داد که در این خانه زید هست. ما فهمیدم که نه اشتباه کرده زید نیست در این خانه. یا معارضی پیدا کرد. یکی گفت نه زید نیست، زید مسافرت است اصلاً این جا نیست. این جا نمی‌توانیم بگوییم بله وجود زید در این جا چی شد؟ در اثر علم به اشتباه یا تعارض ثابت نیست. اما آن حرفش که گفت زید این جا هست یک مدلول تضمنی داشت و آن این که انسان در این جا هست. حالا اگر برای وجود انسان در این دار یک اثری هست آن چیه؟ آن بار می‌شود. مثلاً رفع کراهت نوم در این منزل. اگر انسان تنها باشد، انسانی در خانه نباشد بخوابد کراهت دارد. ولی اگر انسان بود حالا چه این انسان زید باشد، عمرو باشد، فرق نمی‌کند. انسان باشد. این کراهت ندارد. می‌تواند بگوید بله من دیگه می‌خوابم کراهت ندارد چون این آقا گفت زید هست. آن هم گفت نه نیست. خب وجود زید به تعارض از بین رفت دلالت مطابقی. اما التزامی‌اش که انسان در این جا هست این وجود دارد. این مدلول التزامی اشتباه.... این مدلول تضمنی که انسان توی خانه هست پس تنها نیستی و کراهت ندارد. می‌تواند این را بار کند؟ نه. علتش چیه؟ علتش همان حرفی است که در التزامی زده شد. چون این مدلول تضمنی در این جا به خاطر آن مدلول مطابقی است. جدای از آن که نبود. آن مدلول مطابقی از بین رفته ما می‌‌گوییم مدلول التزامی هست. حالا علاوه بر این بیان وجه تو عرف هم که نگاه می‌کنیم این جا چنین دلالتی باقی نمی‌دانند و عمل نمی‌کنند. این صورت واضح است.

و اما در مدلول... اما قسم ثانی.

در قسم ثانی خب آمده اکرم کل عالم، یا می‌گوید همه علما... یا مثالی بزنم که واقعی‌تر باشد به درد بخورد. شیخ طوسی فرموده هر کسی این صفوان و بزنطی و ابن عمیر از او روایت می‌کنند ثقه است.

لایرون و لایرسلون الا عن ثقه. پس دارد شهادت می‌دهد به وثاقت همه این‌ها. خب قهراً مثلاً به زید دارد ایشان شهادت می‌دهد. زیدی که صفوان از او نقل کرده ایشان دارد شهادت می‌دهد به وثاقت. ما می‌بینیم نجاشی زید را تضعیف کرده. مقتضای آن کلام شیخ این است که به دلالت تضمنی این است که زید ثقه باشد. چون گفته هر کسی که صفوان از او نقل می‌کند ثقه است. یکی از کسانی که صفوان از او نقل می‌کند این زید است. از آن طرف نجاشی تصریح کرده که هذا ضعیفٌ. خب این جا معارضه می‌شود بین مدلول مطابقی فرمایش نجاشی که می‌گوید این ضعیف است و مدلول تضمنی فرمایش شیخ طوسی. این‌ها تعارض می‌کنند حالا که تعارض کردند در این جا آیا این ضربه می‌زند به بقیه حرف شیخ طوسی یا نه.

سؤال: ......

جواب: خب این جا هم تعارض کردند دیگه. فهمیدم شیخ طوسی در این مورد مدلول تضمنی‌اش یا خطا کرده یا تعارض کرد. مدلول آن. آیا آن مدلول مطابقی‌اش که می‌گفت همه. مدلول مطابقی کلام شیخ طوسی. که می‌گفت همه. این همه که او می‌گفت در مدلول تضمنی‌اش تعارض کرد. آن مدلول مطابقی‌اش از بین می‌رود که می‌گفت همگان. آن همگان شیخ طوسی از بین می‌رود یا نه سر جایش باقی است؟

سؤال: برعکس باید بگوییم.

جواب: نه نه می‌خواهیم همین را بگوییم.

سؤال‌: مطابقی از بین می‌رود تضمنی می‌ماند.

جواب: بله خب حالا. قهراً این جا وقتی آن می‌گوید آن مطابقی هم از بین می‌رود چرا؟ آن مطابقی چیه؟ آن همه.

سؤال: ...؟

جواب: نه نه، وقتی می‌گوید یکی آن مطابقی از بین می‌رود. چون آن می‌گفت همگان. دیگه الان نمی‌شود بگویی همگان. وقتی همگانش محل اشکال واقع شد آیا آن تضمنی‌هایش که زید و عمرو و... آن‌ها چی؟ آن‌ها از بین می‌رود یا از بین نمی‌رود. همگانش از بین رفت. خب این جا هم عرف چه می‌گوید؟ اگر یک عامی بود و بعد فهمیدم در باره یکی‌‌اش اشتباه کردهیا معارض پیدا شد دست از همگانش برداشته می‌شود نمی‌شود گفت دیگه همگان. اما آیا از آن مدلول‌های تضمنی‌هایی که محل تعارض نیستند یا علم به اشتباه نداریم رفع ید می‌کند عرف. رفع ید نمی‌کند. به بقیه عمل می‌کند.

سؤال: ...؟ مرتبط نباشد.

جواب: حالا تا ببینیم. چون قسم را داریم می‌گوییم تا برویم به قسم سوم. این جا نه. چرا؟

علتش این است که این جا ظهورهای منهاض است. تحلیل می‌شود وقتی می‌گوید همگان آمدند کأنّ گفته هذا آمد، هذا آمد، هذا آمد... دلالت‌های مختلف در عرض هم و کنار هم است. خب یکی از این دلالت‌ها اشکال پیدا کرد بقیه چرا دست از آن برداریم. بنابراین هم به تحلیل باید گفت آن‌ها اشکالی ندارد هم به عمل عرف و ظهورات عرفیه که مردم عمل می‌کنند.

و اما صورت سوم ان شاء الله برای شنبه.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

 

 


[1] . بحوث فی علم الاصول، ج 7، ص 264.

Parameter:17990!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 18
تعداد بازدید روز : 663
تعداد بازدید دیروز :133
تعداد بازدید ماه جاری : 3497
تعداد کل بازدید کنندگان : 791798