اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
ذکر مطالبی که موجب اطمینان به شرعی بودن طریقه مألوفه میشود:
مطلب یازدهم:
آخرین دلیلی که بر آن بودیم این بود که به حسب حساب احتمالات باتوجه به ده امر بعید نیست ادعا شود که همین منهج مألوف در اتکاء به قرائن منفصله در باب تخصیصات و تقییدات و غیرهم، منهج شارع است که اتخذوه اگرچه این منهج مألوف در عرف نیست اما منهجٌ شرعیٌ.
خب امور تسعهاش را بیان کردیم و رسیدیم به امر دهم. در امر دهم حاصلش این شد که ما ...
سؤال: ...
امر دهم. اگر چیزی اضافه کردیم میشود یازدهم.
سؤال: ...
جواب: بله داستان ابوبکر را اضافه کردیم. بله میشود یازدهم با اضافه کردن آن.
حاصل مطلب این بود که بعد از آن که برای ما قطعی و مسلّم است که این واقعیت در بیانات شارع وجود دارد که منفصلاتی بیان شده که حالا دیگران اسمش را میگذارند تخصیص یا میگویند تقیید، یا قرائنی که مفادش غیر از آن کلام دیگر است، این قطعی است که صادر شده از شارع مقدس، کتاباً سنتاً، ائمه علیهم السلام مجموعاً این امر قطعی است. مراجعه به وسائل و تورق وسائل یکفی برای اثبات این مسأله و قطع به این مسأله. و بعد از این که روشن شد که این جمع غفیر را و این انبوه منفصلات را نمیتوانیم حمل بر نسخ بکنیم. این هم که نمیشود به خاطر محاذیری که داشت و بیان شد. و بعد از ضم آن مسائل دیگر که گفته شد حالا بالاخره اینها باید چه کار بکنیم. «اعتق رقبةً، لا تعتق رقبةً کافرة» «اکرم کل عالم، لاتکرم العالم الفاسق» «اغسل للجمعة، لابأس بترک غسل الجمعة»، ما اینها را داریم، منفصل هم هستند. در عرف هم که گفتیم نمیگویند، اتکاء به قرائن منفصله این رائج نیست، تمام نیست. خب بعد از این حذف آنها و باتوجه به سایر اموری که ذکر کردیم، امر دائر میشود بین این که یا همین منهج مألوف که یُدَّعَی عرفی است، شرع ابداع فرموده که بله این مخصِّص، این چیزی که نامش را میگذارند مخصِّص، واقعاً مخصِّص است در نظر شارع و میخواهد بگوید از اول از آن عام غیر این مقصودمان بوده. یا از اول از آن مطلق غیر از این چیزی که در مورد این هست مقصودم بوده یا مقیَّد مقصودم بوده در این مطلق و یا در آن جا که گفتم اغسل للجمعة از اول استحباب مقصودم بوده و هکذا. ... این منهج مألوف که یک فرمول دارد ارائه میدهد شارع که عام که دیدیم خاص بود، تخصیص بزن، مطلق دیدی و بعد مقیِّد دیدی، تقیید کن و هکذا، الا یک جاهایی که یک قرینه ویژهای در خصوص آن مقام باشد که موجب بشود که عکس این عمل بشود یا نه تعارض بشود ولی به حسب غالب دأب عمومی این است، این فرمول را باید به کار بگیریم. محتمل است این باشد راهی که باقی میماند و یا این که المنهج الاستنباطی محقق سیستانی باشد که نه یک فرمول هیچ جا نداریم، همه جاها باید شما علی ضوء توجه به اموری ببینید این جا چه میخواهد بگوید این متکلم معظم. آن امور چیست؟ یکیاش مقاصدش هست، اهدافش است که این حرفها را برای رسیدن به یک اهدافی، به یک مقاصدی دارد میزند. و شرایط زمانش، مکانش، خصوصیاتش که مبتلای به تقیه بوده، از آن طرف میخواسته احکام را هم تدریجی بیان بکند. فلذا است جاهایی ناچار شده کتمان بکند، جاهایی ناچار شده به کنایه بگوید، این مجموع این امور را باید در هر مسألةٍ مسألةٍ و فی کل کلامٍ کلامٍ همه را مراعات کرد و آن وقت ببینیم که علی ضوء آن حدس میزنیم چه میخواهد بگوید این متکلم. این فرمول واحد ندارد، و علی ضوء اینها باید فهمید کلام متکلم معظم را و او آن منهجی را که ادعا کرده و به ما دارد میگوید این است.
مبعِّدات راه محقق سیستانی (6:37)
عرض کردیم که این منهج استنباطی دارای مبعداتی است، امر دائر شد بین آن منهج مألوف و این منهج است. اگر ما این منهج استنباطی را مستبعد شمردیم علی ضوء یک مبعدات، قهراً آن منهج دیگر میشود قریب که باید یأخذ به.
مبعّد اول: (7:07)
خب اولین مبعدی که ذکر کردیم این بود که این جور منهج موجب فوضی و هرج و مرج در فهمهای افراد میشود چون یک متد نیست که بگویند آقا هر چه عام دیدی با خاص تخصیص بزن، هر مطلقی دیدی تقیید کن. از مجموع اینها، این برداشتها، این چیزها باید کلام شارع را فهمید و این استبعاد دارد که یک شارع مقدس یک راهی، یک منهجی را تعبیه فرموده باشد در شریعت که نتیجه قهریاش یک چنین امری باشد که خب مثالهایی هم زدیم و عرض کردیم مثلاً آن معیارها و تطبیق آن معیارها بر موارد خیلی برای انسانها روشن نیست همان طور که از اول اسلام هم بوده، گفتیم وقتی مقایسه میکردند مردم عدهایشان بیع را با ربا گفتند چه فرقی با هم دیگر میکند. « إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبا».
سؤال: مقاصد کلان شریعت مشخص نیست؟
جواب: حالا میگوییم. من امروز تقاضایم این است که شما دندان روی جگر بگذارید تا من حرفهایم تمام بشود چون این وسط حرف شیرازه کلام از بین میرود و معلوم نمیشود چه میخواهیم بگوییم. حالا بگذارید مطلب تمام بشود و بعد اولاً ثانیاً ثالثاً الی هر چه میتوانید بفرمایید. حالا بگذارید من حرفهایم را این جا بزنم تمام بشود.
خب «إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبا» میگفتند هر دو سودآوری دارد ولی خدای متعال چه جواب داد؟ حل نکرد مسأله را «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا» یعنی به عبارةٍ أخری فضولی موقوف. کسی دارد آن را تشریع میکند که عالم به همه چیز هست و ظالم هم نیست. حکیم هم هست بنابراین دیگر معنا ندارد «لا یُسْئَلُ عَمَّا یفْعَلُ وَ هُمْ یسْئَلُون»، خدا لا یسْئَلُ عَمَّا یفْعَلُ، بعد از آن که آن عقاید را ما درست کردیم معنا ندارد اصلاًع برهاناً معنا ندارد که یسئل عما یفعل وَ هُمْ یسْئَلُون. خب یا عرض کردیم در این اواخر و بالاخره در تاریخ فقاهت بوده از این جور سلوکهای نادر و شاذ. یک سلوکهایی داشتند. مرحوم فیض کاشانی موارد فراوانی است که یک سلوک خاص دارد. یک وقتی بعضی از آقایون میخواستند مفاتیح فیض را چاپ بکنند و چاپ هم کردند، مرحوم آقای خوانساری ناراحت شد که چرا چاپ کردید. نگذاشتند به اسم آن مدرسه و آن جایی که چاپ شده بود منتشر بشود. چرا؟ چون این زیاد مثلاً موارد شاذ در آن هست، در استنباطات ایشان.
سؤال: ...
جواب: آقای سید احمد که در تهران بود.
جلوی این مفاتیح الشرایع را آن آقایی که چاپ کرده بود گرفت چون آنها مرید آقای خوانساری بودند، بعد همین طور در بازار میگذشته. خب در زمانهای ما هم عرض کردم تمسکاً هع بعضی از آیات غیر واحدی از احکام که جزء مشهورات و شاید عدهایشان از مسلمات باشد انکار میشود چون با «أَنَّ اللَّهَ لَیسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبید» جور در نمیآید. این مُبعد اول.
مبعّد دوم: (11:18)
مبعد ثانی این است که این اموری که وابسته است منهج استنباطی به آن که سایر کلمات شارع باشد و اهداف مختلف او باشد آن هم اهداف مختلفش اهداف نهایی، وسطا، ابتدایی. چون شارع اهداف مترتبه دارد. اهداف نهایی نهاییاش فوز انسان بر وصول الی الله تبارک و تعالی. آنها اهداف نهایی است ولی اهداف میانی هم دارد «صوموا تصحوا»، اهداف بدوی هم داریم. خب و خصوصیات دیگر. مذاق شارع، دید شارع و امثال این امور. اشکال این است، مُبعد این است که خود این امور در طول دویست و پنجاه سال بیان شده. این جور نیست که ابتدائاً به نحو یک امر مشخص اول کار بیان شده باشد و بگوید براساس این دادهها شما استنباط بکنید از حرفهای من. نه، همین امور هم در طول دویست و پنجاه سال بیان شده آن وقت کیف یعقل که از اول ارجاع بدهند مستنبطین و مستفیدین از کلام را به اموری که این امور الان در دسترس نیست و سالها و قرنها بعد از آن افراد بیان خواهد شد. منهج استنباطی یک این جور چیزی است دیگر، باید یک دید وسیع به همه حرفها و همه گفتهها و همه موقفها و همه اهداف اقصی، متوسط، نهایی، به همه توجه بشود تا تحلیل بشود این آقا چه میخواهد بگوید. خب اگر اول شریعت اینها بیان شده بود به نحو عبارتی که امروز رسم است، یک بسته مشخص آن را میدهند دست مردم و میگفتند حالا اینها موازین و معیارها است، طبقِ این، حرفها را معنا کنید، خب له وجهٌ، اما اگر خود اینها را در طول دویست و پنجاه سال دارند میگویند و شاید همهاش را هم هنوز نگفتند و شاید یکی از معانی این که یأتی بدینٍ جدید حضرت بقیة الله ارواحنا فداه همین باشد که خیلی چیزها هنوز گفته نشده کأنّ مثل یک دین جدید است. یکی از معنایش لعل این باشد. یکی از معنای دیگرش هم این است که این قدر این اجتهادها چه کرده که آن که شارع میخواسته بگوید مخفی شده و حالا وقتی حضرت میآید میگوید مثلاً در رسالهها خیلیهایش اینها درست نیست. لعل هم این باشد، چه میدانیم. خب پس بنابراین چطور میشود منهجی که معالم آن منهج، عناصر دخیل در آن منهج، این تدریجاً در طول دو قرن و نیم میخواهد بیان بشود، از روز اول معیار فهم کلام باشد. این هم یک امر مستبعد و استبعاد دارد. حالا ما استبعاد هم میگوییم، یک وقت ممکن است کسی این را برهان قرار بدهد و حالا ما دست کمش میگیریم که این هم... حتی این که این متکلم ناچار است یک چیزهایی را مراعات کند مثل سلاطین وقت و مسائل تقیه و اینها را، زمان پیغمبر یک چنین چیزهایی نبوده که مردم اینها را هم بخواهند ملاحظه بکنند. یا این که حالا بنا بر بعضی ...، ما این روشهای خاص، این خصوصیات را حالا میفهمیم یا لااقل در زمان ائمه متوسط علیهم السلام مثل امام باقر، امام صادق سلام الله علیه. اصلاً تا این ائمه علیهم السلام بیشتر روی مسائل اسلام، اصل نشر اسلام کار میشده. امیرالمؤمنین را شما ببینید فرمایشاتش، خطبش اینها بیشتر روی همان مسائل اصلی اسلام است، اصول اساسی اسلام است.
مبعّد سوم: (17:00)
مسأله سوم این است که کثیری از تشریعات شرع اصلاً تعبدی محضه است و کثیری از آن مشوب از تعبد و امور ارتکازی و عقلایی و اینها است. در ابواب عبادات معمولاً همین جور است یعنی محضه است. در غیر عبادیات ممزوج است، حالا مثلاً اصل دیه گرفتن یا قصاص اینها عقلایی است اما کیفیاتش، این که بر عاقله باشد تعبد محض است. یکی از جاهایی هم که مناقشه میکنند کسانی که نام خودشان را روشنفکر میگذارند که اینها تاریک الفکر هستند به خاطر این که برهان را بلد نیستند اگر برهان بلد بودند لایسئل عما یفعل میفهمیدند یعنی چه. این برای نفهمیشان است، غلط است به اینها بگوییم روشنفکر، اینها جهلای قوم هستند. مسائل اساسی و زیربنایی را متوجه نیستند. ولی آنها برهان است. خب زید چه کرده، پسر عموها و عموزادههایش را، آنها را باید ...، چه ربطی به هم دارد. اگر ما باشیم میگوییم «إنّ الله لیس بظلام للعبید»، اگر این جوری بخواهیم محاسبه بکنیم. « لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» خب با این آیه چه جوری در میآید. و بسیاری و بسیاری از احکام شریعت ممزوح است. ما روابط اینها را با مفاسد نمیفهمیم درست. بله قطعی است که گفته و گذاف نیست. قطعی است که اینها در راستای تعمیم آن اهداف بِدایی و متوسط و نهایی است. اینها درسته اما کیفیت تأثیرش چیست؟ چرا اگر یک کلمهای را این طرف و آن طرفش بکنی اشکال پیدا میکند. چرا؟ ما نمیدانیم اینها را. آن روایت مبارکهای که حضرت دعایی تعلیم فرمود آن «یا مقلب القلوب و الابصار» چیست آن آیه؟
سؤال: یا الله یا رحمان یا رحیم...
جواب: بله اضافه کرد. یا مثل همین روزها بعضی از متدینین هم یک اضافاتی میکنند به دعاهایی که میخوانند، یک چیزهایی هم آخرش از خودشان اضافه میکنند. حضرت این جا جلویش را گرفت و فرمود بله خدا مقلب القلوب و الابصار هست، این مطلب درست است ولی همان طور که من میگویم باید بگویید. ما چه میدانیم اینها را. بله به مقاصد عالیه نگاه میکنیم و میبینیم صفات جمال و کمال خدای متعال و جلال خدای متعال بیان شده، میگوییم هر جور میتوانیم اضافه بکنیم. میگوید ولایت امیرالمؤمنین خیلی مهم است مگر میشود در اذان نباشد. میشود در اقامه مگر نباشد. توی این حرفها. خب اگر ولایت امیرالمؤمنین مهم است، معاد هم خیلی مهم است. ولایت آن یازده امام دیگر هم خیلی مهم است. پس آنها را هم اضافه بکنیم. ما نمیدانیم، اینها توقیفی است. یعنی باید از شرع گرفته بشود. بله آن جاهایی که روشن است که براساس بنائات عقلایی و چه هست آنها...، بنابراین یکی از مشکلات دیگر ما این است که یعنی مبعدات، شرعی که این چنین است و ما نمیتوانیم محاسباتش را کما هو حقه در قالب موارد اگر نگوییم همه موارد، ادراک کنیم و واقف به آنها نیست مگر خود معصومین علیهم السلام بفرمایند آن هم به إذن الله تبارک و تعالی، چه طور میشود یک منهجی که یتوقف بر شناخت این امور و درک روابط این امور ما بیاییم ...، مثلاً شما نگاه کنید من این «بحول الله و قوته اقوم و اقعد» معروف است دیگر و همه در تمام رکعات که میخواهند بلند شوند میگویند «بحول الله و قوته اقوم و اقعد» اما تمام روایات بابش را نگاه کنید، در رکعت چهارم این نیست. «بحول الله اقوم و اقعد»، «و قوته» ندارد. ما چه میفهمیم. حالا شما بروید نگاه کنید. و لذا من متلزم هستم که نمیگویم. به خاطر همین است. تمام روایات باب گفته در رکعت اول این جور بگو، این جور بگو. چهارم را این جور نگفته. خب حالا بگوییم بله شما در حال قیام و قعود هستی، باید توجه بدهی نفست را به این که همه کارهای تو از حول و قوت اوست. خب اگر این جوری ببافیم و بگوییم، این جا هم باید قوته باشد. اینجاها ما بخواهیم این جوری محاسبه کنیم مسائل را. یعنی استبعاد دارد که بگوییم شارع این منهج را قرار داده برای فهم دینش. برای فهم دینش متد قرار نداده، یک فرمول ویژه خاص که دیگر ما نمیخواهیم اعمال سلیقه و فهم خودمان و اینها را دخالت بدهیم نکرده. به این چیزها وابسته کرده باشد. این استبعاد دارد.
سؤال: شما مذاق شارع هم ...
جواب: مذاق در جایی است که یک جایی قطع پیدا کنیم. بله این را کسی انکار نمیکند. اتکال به قرائن من العرفیات ولی قرینه باشد. مذاق مسلّم باشد و الا ببینید اصلاً این مذاق آن جور به خدمت شما عرض شود که من فردٍ الی فردٍ اینها گاهی عوض میشود. باز هم آن یک چیز خاص ندارد چون قابل استدلال هم نیست ... خب برای خودش حجت است که میگوید مذاق شارع. در فهم این جور چیزها، خدا رحمت کند آقای والد را و مرحوم آقای مشکینی قدس سرهما را. ایشان میگفتند با آقای مشکینی بالای پشت بام مسجد اعظم نشسته بودیم، تابستان بود، آقای فلسفی هم در مسجد اعظم منبر بود. آقای فلسفی شروع کرد، معمولاً آن موقعها که مخصوصاً جوان بود یک دو سه بیتی مثلاً شعر هم با صدا میخواند ایشان. صدایش هم ملیح بود اما یک صدایی نبود که غنا باشد. آقای مشکینی گفت نکند که غنا باشد این اشکال داشته باشد. یا شیخ اعظم قدس سره در مکاسب میفرماید، شیخ با آن عظمتش اما برداشت شیخ اعظم در آن زمان خودش برای تصفیق و دست زدن این است که این در نهایت طرب است. چون نهایت طرب است واضح است از روایات و ادله میفهمیم که خدای متعال راضی نیست که یک انسانی این جور غوطهور در فرح بشود. از این جهت تصفیق حرام است، نص که ندارد تصفیق اما این را ایشان به جهاتی که خود ایشان دارد، میفرماید که کسی که دست میزند، این معنایش این است که یعنی حسابی غافل از خدا و معنویت و همه چه و منغمر در طرب و فرح و اینها است. ولی حالا این جوری است؟ امروز این جوری است؟ وقتی ما بخواهیم بیاییم بگوییم که حالا یک فقیه اگر در یک زمانی واقعاً بینه و بین الله یک چنین درکی دارد، آن زمان برای او حجت است و لمقلدین. این هم چیزی است که لابد منه فی عصر الغیبة، چارهای نیست. فلذا ما مخطِّئه هستیم نه مصوِّبه. این اشکالات که عرض میکنیم برای این مطلب، از ارزش فتوا و اتباع و حجیت آنها نمیکاهد. ولی میخواهیم بگوییم دین آمده باشد و آن منهجهای چیز را کنار گذاشته و آن جوری گفته. آنها را محاسبه بکنیم، آنها هم مبعد است که این جور باشد. یکی میبینی گاهی چیزها هم در انسانها اثر میگذارد دیگر. صفات نفسانی در بعضی امور اثر میگذارد. معروف است که علامه قدس سره وقتی میخواست احکام بئر را استنباط بکند دستور داد بئر خانهاش را پر کردند که چاه نداشته باشد که من یک وقت نکند این فوائد و خصوصیاتی که برای خودم هست در استنباط من اثر کند. خب فقیه باید این جوری باشد یعنی خودش را خالی الذهن کند از همه چیز تا آن جایی که قدرت دارد. علی ای حالٍ پس این هم یکی از مبعدات دیگر هست که چون احکام شرعی، چه در عبادات، چه در غیر عبادات، اینها یا تعبدیات محضه است یا ممزوج از تعبد و غیر تعبد است و نحوه دخالت در آن مقاصد برای ما روشن نیست، از این جهت. یک روایتی آمده میگوید: لکل زیادةٍ و نقیصةٍ فی الصلاة سجده سهو بکن. یک روایت دیگر هم برای بعضی از جاها گفته نه این جا ولو زیاده و نقیصه است اما سجده سهو نمیخواهد. خب چه جوری میتوانیم بفهمیم این جا که این جا حالا تخصیص باید بزنیم اگر بنا باشد از این راهها بخواهیم بفهمیم. یک وقت هم میگوییم این عام است، و این خاص است لذا تخصیص میزند. این قانون است. اما یک وقت میخواهیم با این چیزها محاسبه بکنیم، خب چه جور محاسبه بکنیم این جا را. و امثال این و این پر هست در فقه. در باب عبادات که پر است و در جاهای دیگر هم پر است. خب چه جور میتوانیم اینها را. و ظنی و إن کان الظن لایغنی من الحق شیئاً که قائلین به این مسلک و منهم این بزرگوار دام ظله اینها همان منهج عرفی را عمل میکنند. در فتاوایشان که آدم استدلالهای فقهی را میبیند همان منهج است. یعنی همان منهج مألوف است. ولو در این جاها این جوری گفته میشود ولی سبک، همان منهج مألوف است و الا چه جور میشود. یا میفرمایند ایشان و بعضی از بزرگان معاصر دیگر که خبر ثقه حجت نیست بلکه خبر موثوق الصدور است. چه طور میشود من اول الفقه الی آخره این همه روایت، به تک تک این روایات که فتوا میشود داده طبقش وثوق داشته باشیم، اطمینان به صدور داشته باشیم. بله خبر ثقه باشد بله خبر ثقه است، ظن به خلاف هم داشته باشیم. اما میخواهیم وثوق شخصی به صدورش داشته باشیم، خب این را اگر کسی داشته فبها و نعم ولی چه جور میشود آخر آدم به همه این خصوصیات وثوق شخصی پیدا کند.
مبعّد چهارم: (30:13)
و مسأله بعد، مطلب چهارم این است که خود کتاب و سنت شدیداً با اتباع ظن و خرص و گمان مخالفت کرده و ممنوع کرده. « إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّن وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یخْرُصُون» و این جور ضم امور مختلف مثل تحلیلهایی که در سیاست میکنند، در چه میکنند، اینها معمولاً غیر مظنه و احتمال راجح چیز دیگری نیست، بله اگر یک جایی یقینی باشد، اطمینانآور باشد همه قائل هستند. اما اگر به این حد نرسد که غالباً هم نمیرسد، خب این یک چیزی است که خود خدای متعال ممنوع کرده اتباع آن را. این هم مستبعد به نظر میرسد. بله اگر یک روایتی داشتیم، دلیل داشتیم خب مثل خبر واحد، یک چه ... این حالا بنابر آن جا راههای این که چه جور جمع کنیم بین ادله امارات و این آیات خب حرفهایی که آن جا هست. این هم نفساً یک امر مستبعدی است یعنی یکی از مبعدات خود این میشود.
مبعّد پنجم: (31:44)
و مطلب پنجم این است که همان طور که خود آن بزرگوار دام ظله تصریح فرمودند و بیان میفرمایند این است که این منهج یکی از ویژگیهایش این است که کار هر کسی نیست. این یک أخِصّاء و کسانی که دارای یک خبرویتی شدند آنها میتوانند. چون باید این مجموع این امور را توجه کند. اگر باب طهارت است همه جا را توجه میکند. خدا رحمت کند شیخنا الاستاد قدس سره که ایشان میفرمودند چهار سال درس آقای شاهرودی هم در نجف رفتم و یکی از ویژگیهای آقای شاهرودی را که ایشان به کسی که آمده بود میفرمود این بود که ایشان وقتی مثلاً کتاب الصلاة را درس میگفت به تمام ابواب فقه توجه داشت که مثلاً حالا این جا این جور میگوییم، نظیر این مسأله از نظر روایات و خصوصیات در دیات هم هست، در قصاص هم هست، در ارث هم هست. در شفعه هم هست در اجاره هم هست. آن جا آن جا همه اشباه و انظار این است. اگر این جا این جوری مشی کردیم خب آن جا هم باید این را بگوییم. آن جا را هم باید آن جور بگوییم. آن جا را هم این جور باید بگوئیم، آیا میتوانیم بگوییم؟ خیلی ایشان میپسندید که ایشان آن جور وقوف دارد به همه جا که اشباه و انظار این جا در جابجای فقه همه را توجه دارد.
خب حالا، خب اینها که دیگر اخصاء را میخواهد بلکه اخصاء الاخصاء میخواهد. معمولاً انسان نمیداند آن جا چه حرفهایی هست و همین جور حالا دارد استنباط میکند. نادر هستند اوحدی از فقهاء هستند که این جور تسلط داشته باشند. یک حافظه قریبی میخواهد، یک کار مستمر طولانی میخواهد که آدم این جوری بشود. تازه همین آقا؛ مرحوم آیتالله شاهرودی قدس سره آن حافظه آن جوری هم نداشت چون مرحوم والد نقل میکرد آن سفر اولی که ما حج مشرف بودیم، آقای شاهرودی هم مشرف بودند. رفتیم از ایشان یک مسألهای پرسیدیم، ایشان فرمود آن آقا فتواهای من را میدهند. گفتند آن آقا. حالا خودش هم یادش نبود فتواهایش در موارد مختلف چیست. خب این ایشان این را میفرمایند که:
«و لا یتمکن من ذلک الا مَن کان مِن خواص هذا الزعیم و بطانته أو المتخصصون من العقلاء الذین تعرّفوا علی تلک الاسالیب و الخصائص.»
اینها میتوانند. بعد یا در صفحه بعد، بعد از این که یک مقداری از این مطالب را میفرمایند. بله میفرماید:
و هو ما نسمیه بالجمع الاستنباطی و هذا الجمع مما لایمکن لک احدٍ من ابناء العرف القیام به و تفهمه و إنّما تختص معرفته باولئک المتخصصین فی معرفة لحن کلام الائمة علیهم السلام کما أکّد ذلک صاحب الجواهر فی ما تقدّم نقله عنه فإنّ هولاء یعرفون قواعد الاعلام و النشر و مواقعه و اسالیبه و قوانین الکتمان و مواقعه و اسالیبه عند الائمة الهدی علیهم السلام و غیرها من الخصائص و الامور التی ذکرناها فی المقصد الثانی. فإنّ هولاء العارفین المتخصصین هم الذین یحق لهم الجمع بین اقوال الائمة المختلفة علی ضوء ما ذکرناه. و یجب علیهم اتباعها لفهم المراد من کلامهم.»
عرض میکنم این ویژگی این منهج خودش از مبعدات این منهج است که از روز اول فهم دین در یک قالبی که اخصاء و آدمهای فرهیخته ویژه آنها باید باشند با این که بالضروره معلوم است غالب این گفتههای کتاب و سنت مخاطبش همین مردم معمولی هستند. نمیشود این را به یک منهج مشکل، دقیق، پیچده، معقد، بیان فرماید و آن وقت این چه طور میشود بلسانٍ عربی مبینٍ، و یک راه آسان، یک منهجی که خیلیها میتوانند از آن استفاده بکنند و زمان ما، اعصار ما. ببینید الان فقه شده تخته. به خاطر این است که شواهد، قرائن، اینها الان مخفی شده، طولانی شده زمان. خیلی چیزها الان دست ما نیست، اگر الان تخصصی میشود، رجالش الان این جوری شده به خاطر این مشکلاتی که دارد، افراد را نمیشناسیم الان. کتابها باید اثبات بکنیم. و امور دیگری که الان روی هم انباشته شده کار را یک مقداری البته باز هم حالا خیال نباید بکنیم، یک وقتی هم من عرض کردم که اجتهاد هم یک چیز دست یافتنی نیست، خب این جوری نیست که حالا بله ملا شدن، رجل علمی شدن مشکل است ولی اصل اجتهاد که فتوایش حجت باشد برای خودش حداقل اگر اعلمی هم نبود برای مقلدینش، این قدرها مشکل نیست. ابوی میفرمودند مرحوم امام در درسش که معمولاً هم جوانها بودند فرمود که من همه شما را یا اکثر شماها را مجتهد میدانم. خب یک نشاطی در همه پیدا شد. این قدر چیز نیست حالا هم این قدر چیز نیست. و کیف بامور. بنابراین این هم به خدمت شما عرض شود مبعِّد پنجم است. بنابراین ادعای ما این است که بعید نیست علی ضوء ما ذکرناه به حسب حساب احتمالات با توجه به آن امور کسی بگوید که و لکلام تتمةٌ.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.