27 مرداد 1402 | 02 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

تعارض- جلسه 099

دانلود متن:
دانلود صوت:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

ادامه‌ی جواب به اشکال و شواهد:

بحث در شواهد و قرائنی بود که اقامه شده بود بر این که آن امور ثلاثه که مشی شارع و منهج شارع بر اعتماد بر قرائن منفصله باشد به این نحو مألوف و یا این که سیره اصحاب ائمه بر این باشد و یا اجماعات محصله یا منقوله مضمون و مفادش این مطلب باشد، این شواهد و قرائن دال بر خلاف این‌ها است.

خب بعضی‌هایش را بحث کردیم و عرض کردیم که آن‌ها نمی‌تواند شهادت بدهد و هم چنین این دو مطلبی که دیروز نقل کردیم که اگر چنین چیزی بود این ملازمه داشت با این که بزرگان سلف در کتب‌شان بیان می‌فرمودند، مثل حسین بن سعید اهوازی قدس سره و غیر این بزرگان این‌ها را در کتاب‌هایشان می‌آوردند و اگر آورده بودند ما یک تراث عظیمی در جموع عرفیه داشتیم. و حال این که می‌بینیم آن‌ها نیاوردند و شاهد نیاوردن آن‌ها تقاضای از شیخ طوسی است و حال این که آن کتاب‌ها قطعاً در زمان شیخ طوسی وجود داشته چون منابع ایشان است. بنابراین معلوم می‌شود آن‌ها خالی بوده است که از شیخ درخواست شده که شما حل کنید این مسأله را.

خب این هم مطلبی نیست که بتوانیم بر آن تکیه کنیم و شاهد قرار بدهیم برای خاطر این که شاید اگر این منهج این جور که آن‌ها می‌گویند واضح بوده که طریقه شرعیه بوده، دویست و پنجاه سال، دویست سال بر این منهج مشی شده پس عادت شده کالطبیعة الثانیه شده برای مراجعین به کلمات شارع و کلمات ائمه علیهم السلام، دیگر نیازی نیست که حالا این متأخرین مثل حسین بن سعید و مثل محمد بن یحیی العطار و امثال این بزرگان بیایند حالا این‌ها را در کتاب‌هایشان بگویند چون مثل خود عمل به ظواهر است، مراجعه به ظواهر است. کجا ما داریم که عمل به ظواهر حجت است، ظواهر حجت است. این‌ها از امور واضحه است که دیگر احتیاجی به گفتن ندارد. حتی محقق خویی فرموده بحث حجیت ظواهر از علم اصول نیست. چرا؟ چون اصلاً مسأله نیست که قابل بحث باشد، از واضحات و ضروریات است. واضحات و ضروریات از مسائل علوم کأنّ نیست. خب شاید این چنین بوده. اگر آن حرف‌ آن‌ها درست باشد این جور خواهد شد.

سؤال: حاج آقا اگر این قدر واضح بوده این سیره خب ...

جواب: آن‌ها دارند این جور می‌گویند ما می‌خواهیم شاهد برای‌شان بیاوریم این جور نبوده، چون اگر بود باید آن جا می‌نوشتند. چه ملازمه‌ای دارد این دو تا با هم، شما یک وقت به امور دیگر شک می‌کنید اما این‌ها شاهد بر این مسأله نمی‌شود. چون حسب گفته آن‌ها و آن ادعا، این است. این‌ها در این مثابه است، منهج شارع است، مِن الزمن الرسول(ص)، دویست سال این منهج پیاده می‌شده، براساس آن گفته می‌شده، براساس آن استفاده می‌شده، خب دیگر صار کالامر العادی و الواضح و الضروری، اگر آن حرف‌ها درست باشد. یک وقت شما می‌گویید آقا دلیلی بر این نیست. یک وقت شاهد دارید اقامه می‌کنید به این که چون این کتاب‌ها خالی بوده از کجا می‌فهمید خالی بوده؟ چون شیخ طوسی گفته. این چه قرینه‌ای می‌شود، حتی شک برای ما ایجاد نمی‌کند چنین چیزی.

سؤال: قبلاًها می‌فرمودید در اصحاب ائمه این نبوده که مثلاً در مقام عمل به عامی فحص بکنند. و عدم برای ما علم شده، علم اجمالی حاصل شده که مثلاً....

جواب: نه این دو تا مسأله است.

سؤال: کاملاً این نشان می‌دهد که اصحاب اگر واقعاً کالشمس فی وسط النهار متوجه بودند که دأب اهل‌بیت این بوده، دأب متکلم شارع این است، این‌ها هم باید علی القاعده یک چیز ارتکازی به عام قبل از فحص از مخصصش، به یک ظاهری قبل از فحص از قرائن منفصله‌اش عمل نمی‌کردند و حال این که خودتان می‌فرمودید قطعاً دأب اصحاب ائمه این بوده که عمل می‌کردند.

جواب: اولاً این‌ها دو مطلب است و ثانیاً علی فرض التسلیم باز با عرضی که بنده دارم می‌کنم ارتباط ندارد فرمایش هر دو علمین. چرا؟ به خاطر این که اولاً این که فحص نمی‌کردند این غیر از این است که اگر دیدیم باید تخصیص بزنیم. بله ممکن است بگوید فحص لازم نیست.

سؤال: چرا ما باید تخصیص بزنیم، چون دأب آن‌ها این بوده.

جواب: دأب بوده.

سؤال: بگوییم دأبش بوده، عمل می‌کردند آخه.

جواب: نه نه. دأب بوده، اما لازم نیست فحص بکنید. واجب مشروط است، نه واجب مطلق. اگر دیدی بله.

سؤال: پس متد شرع این نیست.

جواب: نه متد شرع این است که عام را به خاص تخصیص می‌زند. مطلق را به مقید تخصیص می‌زند اما می‌گوید اگر مطلق را شنیدی لازم نیست بگردی این طرف و آن طرف تا پیدا کنی. اگر به دستت رسید تخصیص بزن. اگر به دستت رسید تقیید کن. اگر به دستت رسید آن را قرینه برخلاف قرار بده. اگر نرسید هم، هیچی، لازم هم نیست فحص بکنی. این دو تا باب است فلذا عده‌ای با این که قائلند به تخصیص ولی می‌گوید فحص لازم نیست بکنی. مثل صاحب اصول استنباط من المعاصرین رحمه الله. خب ایشان با این که می‌گوید منهج مألوف را قبول دارد، تخصیص را می‌گوید، تقیید را می‌گوید اما می‌گوید فحص لازم نیست. چرا؟ چون در کنار این که این‌ها لازم است، آن مطلب را هم از شرع ما قبول داریم که اصحاب ائمه این کار را نمی‌کردند و الا همه از روایات هم دیگر خبر داشتند و نقل می‌کردند و حال این که چنین چیزی نیست. حالا این حرف درسته یا درست نیست مطلبٌ آخرٌ. شهید صدر هم یک تمایلی دارد به این مطلب در کلماتش و این یک حرف دیگری است. حالا این یک مطلب.

مطلب دیگر که من این جا عرض می‌کنم این است ببینید ما می‌خواهیم بگوییم ای کسی که تو داری می‌گویی برای ما روشن است که این دأب ائمه علیهم السلام بوده که شیخ اعظم فرمود، آقای خویی فرمود که من الواضحات است که دأب‌شان بر این بوده. یا آن کسی که می‌گوید دأب اصحاب ائمه علیهم السلام بر این بوده یا آن کسی که می‌گوید این اجماعات منقوله فراوان که در عام و خاص بیان کردند، در مطلق و مقید بیان کردند، در جاهای دیگر بیان کردند، مکررا می‌گوید حمل مطلق بر مقید می‌کنیم بالاجماع. ادعای اجماع کردند یا اتکاء قرائن برای رفع ید از ظهور در وجوب یا ظهور در حرمت و حمل بر کراهت یا حمل بر استحباب، این‌ها ادعای اجماع بر آن شده. یا خودمان کلمات را فحص می‌کنیم و می‌بینیم که دیدن فقهاء و علما جیلاً بعد جیل و نسلاً بعد نسل به فتاوای‌شان که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم با این که امر دارد، فتوای به استحباب دادند به خاطر این که گفتند آن روایت ترخیص داده. با این که نهی دارد، فتوا با کراهت دادند گفتند چون آن روایت ترخیص داده. با این که عام داریم در قرآن، عمومات فراوان داریم، فتاوای به عمومات ندادند، طبق روایاتی که تخصیص زده فتوا دادند که این‌ها فراوان است که حالا بعداً عرض می‌کنیم بخشی‌ از آن را و قبلاً هم اشاره کردیم. خب این‌ها ادعایش این است حالا ما می‌خواهیم شاهد بیاوریم بگوییم آقا این حرف تو درست نیست. شاهدش چیست؟ شاهدش این است که اگر این جور چیزی بود باید در کتب سلف منعکس می‌شد. و اگر منعکس شده بود، شیخ طوسی دیگر نیاز نبود بیاید. می‌گوییم چه ملازمه‌ای بین این دو تا هست که شما آن را شاهد بر عدم حرف ما بیاورید. خب اگر این جور بوده صار کالامر الواضح الضروری که لایحتاج الی این که متأخرین بنویسند. دویست سال، صد و پنجاه سال بر این مشی شده همه می‌دانند و دیگر لازم نیست.

سؤال: اگر هم واضح بود نباید فتنه می‌شد؟

جواب: بابا تک تک حرف‌ها را باید جداگانه جواب داد. حالا این حرف را داریم جواب می‌دهیم. آن حرف را هم بعد جواب می‌دهیم. این حرف را که باید در آن کتب منعکس می‌شد جواب داریم می‌دهیم. چه ملازمه‌ای بین این دو تا هست. اگر ضروری است، اگر واضح است، چرا باید منعکس می‌شد. این را جواب بدهید. نروید سر فتنه، فتنه را بعد می‌گوییم.

سؤال: بله از این جهت لازم نبود.

جواب: خب پس تمام شد. پس این یک قرینه ایشان است، یک قرینه محقق سیستانی این بود. یکی از شواهد ایشان این بود. این را داریم جواب می‌دهیم، می‌گوییم این شاهد نیست که شما اقامه می‌فرمایید. این یک شاهد.

شاهد دیگری که دیروز گفتیم این بود در در کافی نیامده. کافی یا متعارضات را ذکر نکرده یا اگر ذکر کرده دیگر نگفته باید چه کار کنیم، باید حمل عام بر خاص بکنیم، این‌ها را بیان نفرموده.

این هم چه ربطی به این حرف دارد. خب به خاطر همان که وضوح دارد ذکر نکرده. ثانیاً اول کتابش گفته اگر متعارض شد باید چه کار بکنیم، در دیباچه فرموده دیگر. و این‌ها را متعارض نمی‌بینید. متعارض آن جایی است که با هم نمی‌خوانند. در عبارت شیخ دیروز خواندیم فرمود تعارض آن جایی است که نمی‌شود به هر دو عمل بکنیم. خب اول کتابش هم فرموده که ما در این موارد هیچ راهی نداریم جز «ما قاله العالم علیه السلام» که مخالف عامه را بگیر یا موافق کتاب را بگیر یا اذاً فتخیر. آن جا هم راه را روشن کرده و فرموده. بنابراین خلوّ کافی باز این دلیل بر این مسأله نمی‌شود چون فرض این است که امری ضروری می‌دیده آن را بنا بر گفته این بزرگان و نیاز نبوده که در این کتاب نوشته بشود. بعد هم این‌ها کتاب حدیث است، حدیث را می‌نویسند، جمع‌آوری می‌کنند، آن قواعدی است که مراجِع باید اعمال کند نه این‌ها در کتاب بیایند بگویند. این‌ها شأنش این است که جمع‌آوری احادیث بکنند و آن‌ها را در اختیار مراجعین قرار بدهند. آیا باید لغت‌ها را هم معنا بکنند. و امثال این‌ها. پس بنابراین هیچ لزومی ندارد ممکن است این جوری باشد که در اثر ضرورت و وضوح نمی‌گویند. دوم این که فن فنِ آخری است، رسالت رسالتِ آخری است، آن رسالت جمع احادیث است نه این خصوصیات و بیان این خصوصیات که آن جا بیان کنند. بله اگر شما به جای این می‌فرمودید در کتب استدلالی و فقهی‌‌شان ذکر نکردند، آن جا جای استدلال است، جای این مسائل است بله. اما این تألیفات استدلالی به این منهج برای قدمای اصحاب نیست و مثل حسین بن سعید و آن‌ها این جور تألیفاتی از‌ آن‌ها معهود نیست، این‌ها بعدها این جوری شده، از زمان شیخ مفید و ابن جنید و ابن عقیل و این‌ها این جوری شده. بعد مکررا البته تقویت شده. آن‌ استدلال‌ها را شما نگاه کنید، مثلاً معتبر را نگاه کنید. معتبر استدلالی است. حالا ما یک چیزی را که یک ماه معطل می‌شویم و هزار صفحه راجع به آن می‌نویسیم، آن سه خط نوشته. بعداً این‌ها مکررا گسترش پیدا کرده، مکررا تعمیق پیدا کرده.

سؤال: استاد اگر بگویند کبری واضح است قبول اما چرا تطبیق صغریات را نگفته.

جواب: وقتی واضح است شما خودتان تطبیق می‌کنید دیگر. یا معلوم است، همه می‌دانند عام با خاص تخصیص می‌خورد، خب عام را می‌گیریم و ضد آن هم که روشن است، خب تخصیص می‌زنیم.

سؤال: مگر ابواسحاق هارونی ...

جواب: حالا می‌آییم سر آن فتنه.

و اما این که شما بفرمایید اما آن شاهد ...

سؤال: استاد ببخشید امر واضح دو جور است، یک بار این است که واضح عند العقلاء است مثل حجیت ظواهر در این جور موارد فرمایش حضرتعالی محقق است. یک بار این است که نه واضحی است که شرع واضحش کرده این را عند العقلاء. فرض بحث حضرتعالی این است که چنین امر واضحی نیست، عقلاء از قضا‌ تأبی دارند از چنین روشی. اگر عقلاء تأبی داشته باشند و شارع بخواهد چنین متدی را واضح عند المتشرعین بکند ...

جواب: این متد غیرعرفی را دویست و پنجاه سال است گفته. صد سال، صد و پنجاه سال است گفته، همه طبقش مشی کردند،

سؤال: باید خیلی بگوید.

جواب: بابا گفته دیگر، فرض این است.

سؤال: اگر گفته باشد این لبان و ظهر.

جواب: صد و پنجاه سال است گفته، حالا حسین بن سعید که مال این اواخر هست باید بیاید بگوید در کتاب‌هایش. باید محمد بن یحیی العطار بیاید در کتاب‌هایش بگوید. این‌ها دیگر در این اعصار واضح شده بوده. آن اعصار قدیم آن‌هایی که کتاب‌هایشان به دست ما نرسیده بود و در آن‌ها نیست و آن‌ها هم خیلی مختصرات و دفترچه‌هایی بوده. این اواخر که جوامع حدیثی پیدا شده، این‌ها هم دیگر این قدر واضح است که لازم نیست. این نکته را توجه بفرمایید. درسته عرفی نیست و منهج شرعی اما منهجٌ که از زمان رسول خدا کتاباً و سنتاً در بین مسلمین این‌ها می‌گویند رایج شده، این تعلیم داده شده، گفته شده، معلوم شده که منهج شارع این است و این منهج هم به این نبوده که بالای منبر بنشیند و بگوید من عام می‌گویم بعد اخصصه بالخاص المنفصل. این جور نبوده، این مثل تعلیم لغت به بچه‌ها است و اهل زبان‌ها است یعنی همین جور به طور طبیعی این‌ها الغاء می‌شود، یاد داده می‌شود، تعلیم داده می‌شود. دستم بگرفت و پا به پا برد / تا شیوه راه رفتن آموخت. به این شکل یاد دادند کما این که احکام را هم این جوری یاد دادند. پس بنابراین وقتی شد جزء فرهنگ مردم بما أنهم متدینون و مستفیدون مِن الکتاب و السنة و الستنبطون مِن الکتاب و السنة، ادبیات این کار شد جزو فرهنگ آن‌ها، راه و روشی که معلوم است، خب دیگر لازم نیست که بیایند در کتاب‌های بعدی مخصوصاً ذکر کنند در آن زمان‌ها.

و اما این فتنه که می‌فرماید که نفس این فتنه نشان می‌دهد که چنین مطلبی واضح نبوده و الا چرا فتنه شد، خب این هم به خدمت شما عرض شود که فتنه‌ها عواملش گاهی یک جوری است که یک امور واضح و ضروری را مشتبه می‌کنند فلذا در باب حدود گفته می‌شود اگر کسی انکار ضروری می‌کند، انکار مسلّمات می‌کند لشبهةٍ حصلت له که می‌شود، با این که ضروری است اما گاهی فتنه‌ها این جوری است. در همین جریانات انقلاب و بعد از انقلاب شما ببینید طیف وسیعی گاهی در یک اشتباهی می‌افتند. نه این که بد هستند، نه این که می‌خواهند، مسأله یک جوری می‌شود که مشتبه می‌شود. اگر معاندین هی بیایند بگویند آقا این چه دینی است که آن جا می‌گوید اکرم کل عالم بعد می‌آید می‌گوید پنجاه سال بعدش را. آن جا می‌گوید فلان. خب کسی که حالا توجه ندارد و هنوز آشنا به این‌ها نشده، می‌گوید راست می‌‌گویند. همین دیشب نگاه می‌کردم در مقدمه جلد ثانی نهایة الاصول علامه ظاهراً یک مقاله‌ای است از آیت‌الله سبحانی دام ظله که من مغرب که رفتم با چه کسانی برخورد کردم، آن آقا در فلان مجله بعداً اشکالاتی به مذهب تشیع کرده که شما فلان هستید و فلان هستید. شما به قیاس عمل نمی‌کنید و حال این که قیاس یک امر عرفی واضحی است که صحیح است و درست است. شما به این عمل نمی‌کنید. شما به خبر واحد عمل می‌کنید که نمی‌دانم فلان است. از این اشکال‌های این جوری که ایشان این‌ها را جواب داده. الان همه عالم می‌دانند و واضح است که ما معبودمان مُهْر نیست، ما پرستش مُهْر نمی‌کنیم، ما در درگاه خدا سر به سجده می‌گذاریم منتها خدا گفته یکی از شرایط سجده این است که مواضع سبعه را بگذار، یکی دیگر‌ش این است که گفته این جوری بکن، یکی دیگر‌ش هم این است که گفته با طهارت باش، یکی دیگر هم گفته سر به خاک بگذارید. اما چه جوری دارند به اهل عالم منتشر می‌کنند که این‌ها آدم‌هایی هستند که ...، چه جوری همه می‌دانند، واضح است در ایران، در بین تشیع چه ایران، چه غیر ایران، قرآنی غیر از این قرآنی که همه جاها عالم هست نیست اما چه جوری این‌ها جا انداختند که بله این‌ها یک قرآن دیگری دارند که آن آقا در خبرهایش هست که من آمدم ایران این مسجد، آن مسجد، آن جا، آن جا رفتم قرآن‌ها را نگاه کردم دیدم چنین چیزی نیست که آن‌ها می‌گویند. فتنه که درست می‌شود آن هم برای یک جماعتی آن جور. مثل زمان ما خب این کسروی آمد، آن چی آمد، یک موقعی آخوندها، روحانیت چه جور این‌ها توی چشم مردم بودند. عجیب است واقعاً توی چشم مردم آقای آشیخ عباس قمی را سوار ماشین نمی‌کردند به خاطر این که این‌ آخوندها نحس  هستند نعوذ بالله. ما سوار ماشین بکنیم ماشین پنچر می‌شود. یک جریانی از امام نقل شده که من بودم و آقای آشیخ عباس...، من سید چون بودم به من اشکال نکردند اما آن بنده خدا را پایین کردند که ماشین ما پنچر می‌شود. آخوند بد یُمن است. در همین ایران، در همین مسلمان‌ها. همین قم. من یکی از مشکلاتی که آن‌ موقع‌ها داشتم چون همیشه پالتو می‌پوشیدم، هیچ وقت کت و شلوار نپوشیدم خب سیما هم سیمای آخوندی بود، مدرسه که می‌رفتم در کوچه‌های پایین شهر و مدرسه‌هایی که می‌رفتیم مسخره کردن که حالا اگر بلندگو نبود و ضبط نمی‌شد می‌گفتم چه شعارهایی می‌دادند این بچه‌ها در ماشین‌ها خط... آن موقع می‌گفتند خط اتوبوس‌های شهری را. مثلاً یک آخوند نشسته بود مردم دم بگیرند برعلیه آخوند. این جوری درست کردند در زمان طاغوت و این‌ها این جوری این فرهنگ را ایجاد کرده بودند. پس می‌شود یک مطلب روشن باشد، واضح باشد اما بیایند برای یک طیفی، برای یک افرادی که آن‌ها عمق ندارند، آن جور آشنا نیستند، شبهه درست بکنند حتی خروج از مذهب برای آن‌ها پیدا بشود. این‌ها همیشه بوده حالا هم هست، در آینده هم هست تا ان شاء الله حضرت ظهور بفرمایند که امور این قدر واضح بشود. ولی آن موقع هم هست دیگر. از قرآن شریف استفاده می‌شود که یهود الی یوم القیامه‌ باقی هستند. این جور نیست که آن‌ها تسلیم بشوند، هستند منتها دیگر مغلوب هستند.

سؤال: استاد نکته آن فتنه، فتنه بین عوام نبوده، بین خواص بوده.

جواب: همان خواص را هم دارم می‌گویم. خواصی که آن چنان...، خود ایشان هم فرموده. مرحوم شیخ عبارتش را دیروز خواندیم این‌ها کسانی هستند که بصیرت آن جوری نداشتند. اشکال همین است. اشکال همین است که بصیرت آن جوری نداشتند یعنی عقایدشان بر پایه‌های محکم نبود لذا این چیزها آن‌ها را متزلزل می‌کرد. این‌ها آن‌ها را متزلزل می‌کرد و خارج می‌شدند. خب این‌ها وجود دارد. ما در بعضی افرادی که در بعضی مدارس بودند در این فرقانی‌ها، این منافقین آن چنان این‌ها طلبه‌هایی بودند نماز نمی‌خواندند ما می‌شناختیم آن‌ها را، طلبه‌هایی بودند که طلبه بودند، حجره داشتند اما در اثر تماس با این‌ها و نشستن با آن‌ها این‌ها اصلاً منحرف شده بودند، ضد خدا شده بودند یا چه شده بودند. این‌ها بود ولی خواص بودند، درس هم می‌خواندند،‌ مکاسب هم می‌خواندند، ما هم آن‌ها را می‌شناختیم،‌ حجره‌شان را هم می‌دانستیم. این‌ها بودند، آن زمان این جوری بود، در مدارس مختلف بودند این گروه فرقان و گروه فلان و گروه فلان یک حرف‌هایی. خب آن‌هایی که ماده ندارند، آن جور قوی نیستند، آیات را می‌آید یک جوری می‌گوید، فلان را یک جوری می‌گوید، آن‌ را یک جوری می‌کند این‌ها را گول می‌زند. خب به خدمت شما عرض شود که آن کسی که اسلام منهای روحانیت را می‌گفت آن حرف‌ها را می‌زد طیف وسیعی از این جوان‌های چیز تحت تأثیر آن حرف‌ها واقع شده بودند، این شبهه‌هایی است که می‌گویند و ما این‌ها را دیدیم. خب آن زمان‌ها هم همین جور بوده.

بعد این که حالا ما بیاییم این را گاهی یک کلاغ چهل کلاغ می‌کنند، یک جمعی افتاده بودند مصلحین که بیایند چه کار کنند. بابا شیخ گفت بعض الاصدقاء اولش فرموده. بعض الأصدقاء از من خواستند نه این که یک حالا حرکت جمعی فراوانِ فلانی بوده. بعض الاصدقاء گفتند این جوری شده شما بیا این کار را بکن.

پس این نشان نمی‌دهد که حالا یک اوضاعی در جامعه شیعه بوده. بله در بغداد آن جا جای فرهنگی بوده، تضارب آراء و این‌ها مثل دانشگاه مثلاً. این در دانشگاه اگر یک حالتی بود این معنایش این نیست که حالا در بین مردم هم همین جور است. بنابراین این‌ها نمی‌تواند شاهد برای ما باشد و اگر آن مسأله. اگر اشکال داریم از این‌ راه‌ها نمی‌توانیم این‌ها را قرائن قرار بدهیم این‌ها را شواهد قرار بدهیم.

اما و هم چنین آن چه که شیخ در مقدمه استبصار فرموده یا آن جا فرموده، آن هم باز روشن نیست به خصوص که کأنّ مثل شبیه به اجتهاد در مقابل نص است. خودش حتی تصریح کرده در عدّه به این مطالب. در مطلق و مقید، در عام و خاص و این‌ها. آن جا که فرموده تأویل می‌بریم به قول مرحوم آیت‌الله گلپایگانی در تعلیقه دُرَر این انصراف دارد از این موارد یا ما عرض می‌کنیم به قرینه کلماتش در آن جا، در اصول و به قرینه کارش در خود همین کتاب که ده‌ها... ده‌ها که می‌گویم این ده‌ها ممکن است چندین هزار تا باشد. ایشان حمل مطلق بر مقید کرده، حمل عام بر خاص فرموده. این به خدمت شما عرض شود که راجع به این شواهد.

عرض می‌کنم به این که حالا بعید نیست گفته شود در نهایت مطاف و نهایت امر این که به حسب حساب احتمالات...

سؤال: استاد آن صدوق هم...

جواب: صدوق را هم عرض کردم آن جا گفتم یک جا است که حالا به خدمت شما آن جا اصلاً یک موردی است که آن جا هم از نظر سند یک حرف‌هایی زده که خیلی عجیب و غریب است و نمی‌دانم مراجعه کردید یا نه. آن جا کأنّ یک غفلتی است، یک چیزی است. حالا با یک مورد که ...، ولی جاهای دیگر ما می‌بینیم پر است از این که تقیید می‌کند، تخصیص می‌زند، چه می‌کند و بر همین منهج مألوف مشی کرده.

ذکر مطالبی که موجب اطمینان می‌شود که طریقه مألوفه، همان طریقه شرعیه است: (25:15)

عرض می‌کنم به این که بعید نیست بگوییم به حسب حساب احتمالات با توجه به این امور عشره که - حالا حداقل عشره است.- ذکر خواهیم کرد بعید نیست بگوییم همین منهج مألوف، منهج شرعی است. حالا من چون این امور عشره‌ای که می‌خواهم ذکر کنم ممکن است حالا اضافه‌ هم بشود یا باید کم بشود. چون فعلاً حالا این چیزی است که فکر اولی است که به ذهن آمده. ممکن است این مقدماتی هم که می‌خواهم بگویم بعضی‌هایش حقه التقدیم باشد، بعضی‌هایش حقه التأخیر باشد. این‌ها حالا چون فکر اول بوده همین امروز صبح این‌ها را فکر کردم حالا شما باید تنظیم بکنید. حالا این اموری را می‌خواهیم ذکر کنیم که بگوییم علی ضوء این امور عشره به حسب حساب احتمالات اطمینان پیدا می‌کنیم نه قطع، بعید نیست بگوییم اطمینان پیدا می‌کنیم لا القطع به این که همین طریقه مألوفه، طریقه شرعیه است. و منهج شرعی است که او این را اتخاذ فرموده برای بیان مقاصدش و احکامش.

مطلب اول: (26:35)

مطلب اول این است که بالضرورة مسلّم است که از شارع مقدس من الله تبارک و تعالی و رسول الاعظم صلی الله علیه و آله و الائمه علیهم السلام و المعصومین علیهم السلام کلمات فراوان فراوانی صادر شده که نسبت این کلمات با کلمات دیگر صادر شده از آن‌ها نسبت اخص مطلق است. یعنی خاص است یا نسبتش نسبت تقیید است. حالا تقیید می‌کند یا نمی‌کند کار نداریم. نسبت این هست. یا این‌ها مرخِّص در الزامیاتی است که گفته شده است یا نه مضیِّق آن ترخیصاتی است که گاهی گفته شده است مثل این که گفته لابأس و بعد حالا یک جا گفته إغسل یا گفته إغسل و بعد گفته لابأس. این‌ها را ما وجداناً بالمراجعة بالکتاب و السنة می‌بینیم که به طور فراوان و گسترده وجود دارد. این لاشک و لاریب فیه. عرض کردم بزرگانی این‌ها را یک مقدار فهرست کردند، گفتند، تنبیه کردند بر آن، مثل بعضی حواشی معالم، بعضی فضلای معاصرین هم باز فهرست کردند من از همین چند مورد که قبلاً هم گفتم این‌ها واضح هم هست ولی حالا ادائاً لحق آن‌ها و این که فرمودند، عرض می‌کنم. مثلاً ببینید در این آیه شریفه «وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ ... وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِن‏» این آیه مبارکه و این فرمایشات خدای متعال را داریم. خب وردت فی الکتاب آیة أخری فی طلاق غیر المدخول بها «فما لکم علیهن من عدةٍ تعتدوا بها». مگر آن جا نفرمود باید عده نگه دارند «و المطلقات»، مگر نفرمود «بعولتهن احق بردهن» ولی آیه دیگر می‌فرماید اگر غیرمدخولٌ بها است...، این آیه چقدر وقت بعدش نازل شده. و این‌ها هم نگفتند این‌ها نسخ است. یا در روایات وارد شده که به طلاق خلع «و بعولتهن احق بردهنّ». در طلاق خلع احقّ بردهنّ نیست. در طلاق مبارات احقّ بردهنّ نیست. آن جا می‌فرماید «و بعولتهن احقّ بردهنّ» همه اقسام را می‌گیرد. اما روایات آمده خلع را خارج کرده، مبارات را خارج کرده. یا مثال‌های دیگر در باب نکاح و طلاق و این‌ها. یا شما در باب ارث، آیات ارث را می‌بینید «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن‏» کذا و کذا. آیات مبارکات. بعد روایت وارد شده که قاتل از مقتول ارث نمی‌برد. کافر از مسلم ارث نمی‌برد. خب همه این تخصیص است دیگر. تخصیص است، تقیید است. چه کسی این‌ها را انکار کرده، این‌ها از واضحات شریعت است. همه از همان روزهای اول می‌دانستند خدا دارد این جوری حرف می‌زند، این جوری دارد احکامش را بیان می‌کند و تشریع می‌کند.

آیه قصاص، خب آیه قصاص «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْباب‏» بعد می‌بینیم در روایات به مواردی تخصیص خورد، مثل این که ولد والد خودش را... بما لو قتل والدٌ ولده» که این جا قصاص نمی‌شود. یا وردت آیة حلیة النکاح ما عدا عدة طوائف من النساء. خب «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ» کذا یا‌ آیات دیگر. اما می‌بینیم خصصت بما دلّ علی حرمة نکاح عمة أو الخالة الرضاعیتان. یا نکاح اب المرتضع فی اولاد مرضعه، أو فی اولاد صاحب اللبن. یا ما دلّ علی حرمة التزویج بذات بعل یا ذات عدة و امثال این‌ها که خب این عمومات که شاملش می‌شد و این‌ها از مسلّمات است عامةً و خاصةً. و هکذا و هکذا ... الی ما شاء الله. خب این‌ها شکی در آن نیست. این مقدمه أولی.

مطلب دوم: (31:41)

مقدمه ثانیه این است که لاریب و لا اشکال بحسب عقاید ما که این‌ها براساس خطاء و تبدّل رأی و انصراف از آن نیست که بخواهیم این‌ها را همه را حمل کنیم و بگوییم آن وقت آن جوری گفته و حالا پشیمان شده،‌ یا فهمیده خطا کرده، یا منصرف شده. ما که نمی‌توانیم تمام این نصوصی که این چنینی است حمل بر این امور بکنیم. این‌ها یک بخشی‌اش برخلاف عقاید اسلامیه است اصلاً که احادیثِ مال پیامبر باشد. آن بخش هم که مال ائمه‌اش است که برخلاف اصول تشیع است. پس این را هم که نمی‌توانیم بگوییم.

مطلب سوم: (32:27)

مقدمه سوم: لا مجال لإحتمال النسخ که همه این‌ها را بگوییم نسخ شده، این موارد نسخ است لما بیناه سابقاً. یک این که این کمّ غفیر از نسخ خلاف مسلّم و ضروری است. تو این کمّ غفیر مستلزم این است که بگوییم مصالح دینیه، مصالح و ملاکات، این جور نوسان عجیب و غریب دارد. یکی‌اش دو روز فقط وصلت داشته، یکی‌اش ده روز، یکی‌اش یک سال، یکی‌اش چهل سال، یکی‌اش پنجاه سال، چون این مخصِّصات این جوری وارد شده دیگر، منفصل هستند اما این منفصل‌ها زمان‌هایش مختلف است. نسخ معنایش این می‌شود. بله تا این دو روز مصلحت داشت، تا این ده سال مصلحت داشت، تا این پنجاه سال، و دیگر حالا نسخ شد. از آن طرف ظاهر خود این عبارات و این مخصِّصات و این مقیِّدات این است که من اول شریعه این جوری است نه مِن هنا، نه مِن هذا الزمان و علاوه بر این ما ورد فی الشریعه من حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرامه حرامٌ الی یوم القیامة. نه این که این قدر هی موقت، موقت، موقت، اگر بخواهد این جوری باشد این تخصیص اکثر لازم می‌آید در حلاله حلالٌ الی یوم القیامة‌ و حرامه حرامٌ الی یوم القیامة. پس این که ما این‌ها را هم حمل بر نسخ بخواهیم بکنیم، این هم مطلبی است که لایمکن المسیر الیه. و خب حالا این چند تا مقدمه شد. این سه تا مقدمه شد حالا شش مقدمه هم ان شاء الله.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

Parameter:17890!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 28
تعداد بازدید روز : 391
تعداد بازدید دیروز :212
تعداد بازدید ماه جاری : 6399
تعداد کل بازدید کنندگان : 794701