27 مرداد 1402 | 02 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

تعارض- جلسه 095

دانلود متن:
دانلود صوت:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

به حسب نقل دوم ولادت با سعادت مولایمان امام هادی سلام الله علیه و سوم شهادت آن بزرگوار هست. بنابراین، این ایام تعلق به آن بزرگوار دارد. این صلوات مأثوره از حضرت عسگری علیه السلام را خدمت‌شان تقدیم می‌کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِیِّ الْأَوْصِیَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِیَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّینِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ اللَّهُمَّ کَمَا جَعَلْتَهُ نُوراً یَسْتَضِی‏ءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِیلِ مِنْ ثَوَابِکَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِیمِ مِنْ عِقَابِکَ وَ حَذَّرَ بَأْسَکَ وَ ذَکَّرَ بِآیَاتِکَ وَ أَحَلَّ حَلَالَکَ وَ حَرَّمَ حَرَامَکَ وَ بَیَّنَ شَرَائِعَکَ وَ فَرَائِضَکَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِکَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِیَتِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ وَ ذُرِّیَّةِ أَنْبِیَائِکَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِین‏.»

متأسفانه دیروز هم دوست عزیزمان جناب آقای ظهوری‌فر که معاون آموزشی مؤسسه بقیة الله هستند در کوچه منزل‌شان ماشینی به ایشان می‌زند و به رحمت خدا رفتند. حالا صلواتی و سوره مبارکه حمدی را هم نثار ایشان می‌کنیم ان شاء الله مورد عنایات ائمه هدی علیهم السلام در این ایامی متعلق به آن‌ها است ان شاء الله بوده باشند.

ادامه بحث در اشکال سند روایت میثمی: (3:01)

بحث در سند روایت میثمی بود و گفتیم تنها مشکله در این روایت همین مسمعی هست. برای تخلص از این اشکال وجوهی بیان شد.

وجه دوم برای اعتبار روایت:

و وجه اخیری که دیروز عرض کردیم این بود که بگوییم از این که ابن ولید قدس سره این روای را نقل فرموده برای صدوق و انکار نفرموده پس شهادت عملی ایشان هست به وثاقت این مسمعی ولو وثاقت اضافی‌اش. یعنی در این حدیث و این مورد شهادت می‌دهد که بله ایشان در این جا راست گفته ولو در جاهای دیگر اعتماد نکنیم ولی این جا به خصوص راست گفته. و یا این که شهادت عملی است به این که این مضمون درست است ولو حالا ایشان وثاقت نداشته باشد ولی این مضمون درست است، از این جهت انکار نکرده و نقل فرموده.

اشکال وجه دوم : (4:26)

عرض کردیم که این دو مطلب تمام نیست برای این که ما دأب ابن ولید را نمی‌دانیم. اگر مثل احمد بن محمد بن عیسی بود که از او نقل شده که «لایروی عن غیر الثقة»‌ و تأبّی داشت خب ممکن بود. اما ایشان دأبش چیست نمی‌دانیم. ممکن است که خبری که احتمال صدقش را می‌دهد و برایش معلوم نیست آن‌ها را هم نقل می‌فرماید. بنابراین از این که انکار نکرده ممکن است روی این جهات بوده باشد. اگرچه خب فی الجمله تأیید می‌کند و اگر ضم به قرائن دیگر هم بکنیم ممکن است برای خود انسان اطمینان حاصل بشود اما به مجرد این جهت نمی‌توانیم اکتفا بکنیم.

سؤال: واضح نیست ... دقیقاً به دأب علما واضح است که معلوم الکذب را مطرح نمی‌کردند. صد درصد می‌بینند دارند به امام صادق دروغ بستند خب این امتیاز ویژه‌ای برای ابن ولید حساب نمی‌شود که این را نقل نکند. لذا صدوق می‌خواهد یک امتیاز ویژه‌ای بگوید. نشان می‌دهد که ایشان علاوه بر این که احتمال کذب داشته باشد یک امتیاز ویژه‌ای هم داشته. و الا اگر دأب ابن ولید این بوده که آن که معلوم الکذب است نداند. خب خیلی‌ها این طوری هستند. شاید حضرتعالی هم این طوری هستید که یک روایتی را من صد درصد می‌دانم به امام صادق بستند خب نقل نمی‌کنم.

جواب: بله. ولی این روایت را که نمی‌دانم چطور است.

سؤال: نه دیگه خب این قطعاً می‌خواهد یک امتیازی بدهد. آن امتیاز این که شما گفتید نمی‌شود.

جواب: امتیاز به چه بدهد؟

سؤال: صدوق یک امتیازی دارد می‌دهد...

جواب: صدوق امتیازی که به ایشان داده همان طور که در کتاب صوم نقل فرموده همین امروز هم دیدم وحید بهبهانی از صدوق نقل می‌کند در کتاب صومِ من لایحضره الفقیه که فرموده است که ما یصححه ابن ولید أصححه. و ما لم یصححه لم أصححه. همین مقدار. آن که او می‌گوید صحیح است من هم می‌گویم صحیح است. اما چیزی که نگوید صحیح است من هم نمی‌گویم صحیح است. یعنی نقل می‌کند ولی نمی‌گوید صحیح است. خب ما هم نمی‌گوییم صحیح است. پس بنابراین از این کلام استفاده می‌شود که ابن ولید گاهی تصحیح می‌کند یک چیزهایی را و گاهی نه نقل می‌کند تصحیح نمی‌کند. ایشان هم می‌گوید من تابع او هستم در این جهت. اگر صح، أصح، اگر لم یصح لم أصح. بعضی از مراجع سابق هم ما دیدیم همین جور ظاهراً دأب‌شان بوده. مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی در درس خیلی قلیلاً در سند ایشان بحث می‌کردند. خود صاحب جواهر گفته صحیحه فلان و دیگر ایشان هم می‌گفت صحیحه فلان. یا صاحب حدائق گفته ما یصححه، این بزرگان این جوری گفتند و ایشان اعتماد می‌کرد. خب این یک حالت خوبی است آدم داشته باشد خیلی کارهایش آسان می‌شود یک مقداری که شک و تردیدی زیاد نباشد.

خب حالا این حالت را هم صدوق نسبت به استادش داشته که هر چه ما صححه اصححه و ما لم یصححه لم أصححه. بنابراین از این در نمی‌آید که ممکن است بله این را انکار نکرده چون عدم صحتش برایش واضح نبوده. یعنی سه حالت هست. صحت واضح است، عدم صحت واضح است، هیچ کدام واضح نیست. آن که عدم صحتش واضح است و می‌داند دروغ است خب علی القاعده نقل نمی‌کند. آن را هم که می‌داند صحیح است خب نقل می‌کند روشن است. اما حالا آن که مردد است، نه بطلانش برایش واضح است نه صحتش ‌آیا آن را هم نقل نمی‌کند، آن را روایت نمی‌کند؟ روایت کردن باز غیر فتوا دادن است. خب ممکن است نقلش می‌کند، انکار نمی‌کند. ممکن است طبقش فتوا هم نمی‌‌دهد اما در مقامِ نقل نقل می‌کند چون احتمال می‌دهد برای دیگران شواهدی، قرائنی، یا بشناسند آن فرد را یا این معاضدت می‌کند با سایر نصوص. تواتر اجمالی درست می‌شود یا تواتر معنوی درست می‌شود، به انگیزه این که این اخبار متراکم بشوند، اخباری که معلوم نیست کذب هستند. این‌ها متراکم بشوند. کما این که بیشتر مسائل عقیدتی ما که علم باید داشته باشیم از همین رهگذر درست می‌شود. یعنی روایاتی که تک تک‌شان ممکن است ضعف سند داشته باشند خیلی‌هایشان. این‌ها مجموعه‌اش وقتی پنجاه تا شصت تا روایت از افراد مختلف شد که می‌دانیم این‌ها تواطوء بر کذب در یک جا جمع بشوند بخواهد یک دروغی را جعل کنند و منتشر کنند ندارند، قهراً انسان برایش علم یا اطمینان حاصل می‌شود بنابراین بر این اساس ممکن است بوده است.

سؤال: استاد این روایت دلالت می‌کند که ابن ولید کسانی را که سیئ الرأی نسبت به آن‌ها بود از آن‌ها نقل نمی‌کرده.

جواب: سیئ الرأی. اما آن‌هایی را که نمی‌دانسته، مجهول‌ها را نقل می‌کرده.

سؤال: این مسمعی است، مسمعی که سیئ رأی بوده.

جواب: اما این جا را نقل کرده چرا؟ چون ...

سؤال: ... ‌پس بحث کذب خبر نیست چون...

جواب: پس همین دلالت می‌کند که با این که سیئ الرأی است اما یک گاهی خبر دارای ویژگی‌هایی است، مثلاً‌ همین خبر یک مطالبی در آن هست که اصلاً بعید می‌آید که یک کسی جعل کرده باشد این‌ها را. از قوت متن و قوت مطالبی که در آن هست مثلاً مضمونش این است که این جا معلوم نیست دروغ گفته باشد ولو ما سیئ الرأی هستیم راجع به او. خب این را نقل می‌کند.

سؤال: پس معتبرش می‌دانسته؟

جواب: نه نه. به همین مقدار که معلوم نیست این باطل باشد. چون سیئ الرأی بودن و کذاب بودن گاهی خودش اماره است که این هم دروغ دارد می‌گوید. اما یک وقتی متن جوری است،‌ مطالبی که در آن گفته می‌شود جوری است که این جا را آدم بعید می‌داند این خلاف دارد می‌گوید.

وجه سوم: (10:09)

خب و اما راه اخیر برای تصحیح این است که گفته بشود چون نجاشی و شیخ هر دو شهادت دادند به این که این احمد بن الحسن المیثمی صحیح الحدیث است. از این جهت بگوییم خب این روایت معتبر می‌شود. به این بیان که ولو ایشان راوی مباشر امام علیه السلام هست و آن مسمعی دارد از ایشان نقل می‌کند و قهراً اگر بخواهیم به سند نگاه بکنیم خب مسمعی وقتی امرش درست نشد اثبات نمی‌شود که این احمد بن حسن میثمی این حرف را از امام نقل کرده. چون راوی از ایشان آدم غیر ثقه‌ای است یا آدم مجهول الحالی است. آن شهادت شیخ و شهادت نجاشی برای احادیثی است که معلوم باشد ایشان نقل کرده اما این جا مشکوک است که ایشان نقل کرده یا نه، بنابراین به آن کلام نمی‌توانیم تمسک کنیم چون تمسک به دلیل در شبهه مصداقیه خود دلیل است. اما اگر آن کلام را این جوری معنا کنیم، این که فرموده است صحیح الحدیث است یعنی ناظر است به این احادیثی که در کتب متعارفه موجود است یعنی این روایاتی که از ایشان در این کتب متعارفه نقل شده، کتب اربعه و کتبی که در دست علما و شیعه تداول دارد، این‌ها روایات صحیحی است که این صحیح الحدیث عنوان مشیر باشد به همین روایاتی که در این کتب منقول است و این‌ها بخواهند شهادت بدهند که این روایاتی که در این کتب منقول از ایشان است، این‌ها صحیح است. اگر این عبارت را این طور بتوانیم معنا بکنیم خب این دو بزرگوار شهادت دادند به صحت این احادیث که صحیح الحدیث بودن هم گفتیم معنایش همان طور که محقق خویی در احوال محمد بن عبدالله آن جا در معجم رجال الحدیث فرموده معنای این که می‌گویند فلانی صحیح الحدیث است یعنی احادیثش صادر از معصومین علیهم السلام شده. این معنا، یعنی این حرف را امام زده. این کذب نیست این معنای صحیح الحدیث است. پس بنابراین به این بیان بگوییم که درسته این مسمعی که ناقل است ضعیف است ولی ما از رهگذر او نمی‌خواهیم حدیث را درست بکنیم، از رهگذر شهادت نجاشی و شیخ که می‌گویند احادیث ایشان صحیح است و مرادشان از احادیث عنوان مشیر است یعنی همین که در این کلمات از ایشان نقل می‌شود. این هم آخرین راهی است که ممکن است ما به واسطه آن بگوییم این روایت معتبر است.

اشکال وجه سوم: (13:07)

ولکن جزم به این مطلب که مراد از این که صحیح الحدیث است یعنی همین‌هایی که در این کتب‌ها به ایشان نسبت داده شده ولو به واسطه روات ضعیف یا مجهول الحال، این‌ها را هم بخواهند بگویند این مشخص نیست. بلکه اظهر شاید همین باشد حدیثی که معلوم است از ایشان روایت شده و ایشان دارد نقل می‌کند دیگر دغدغه خاطر نباید داشت چون ایشان دیگر حرف را درست نقل می‌کند. پس این را می‌خواهند بگویند، این یک امتیاز خاصی برای ایشان است. کسان دیگر محتمل است با اصول عقلائیه، اصالة عدم سهو باید درست کرد. ایشان یک آدمی است که دارند شهادت می‌دهند این حرفی را که نقل می‌کند دیگر خدشه در آن نیست و حرف مسلّمی است. بنابراین نمی‌شود جزم پیدا کرد به آن جور معنا کردن عبارت علمین یعنی نجاشی و شیخ طوسی قدس سرهما.

نتیجه: (14:08)

فتحصل مما ذکرنا که از نظر فنی ما یک راه فنی برای اثبات حجیت این روایت نداریم اللهم الا این که از مجموع این امور و خود متانت متن و این که مطالب قویمی در آن ذکر شده اطمینان شخصی پیدا بکند که دیگر حالا آن وابسته به شخص است و اطمینان شخصی که فرد ممکن است پیدا بکند.

سؤال: حماد بن عثمان از ایشان نقل کرده ...

جواب: این فایده ندارد. چون اولاً حماد بن عثمان را ما قبول نداریم اصحاب اجماع معنایش این است که از هر کی نقل می‌کنند او ثقه است. آن در آن ثلاثه هست که ...

ثانیاً با سیئ الرأی بودن وی در نزد جناب ابن ولید تعارض می‌کند. این هم طائفه ششم بود.

طایفه هفتم روایات: (15:03)

طائفه هفتم که در این باب ممکن است مورد استناد واقع بشود مرسله صدوق هست.

صدوق قدس سره در کتاب اعتقادات در باب الاعتقاد فی الاخبار المفسِّره و المُجمله این جور فرموده:

«قال الشیخ ابوجعفر رضی الله عنه ...

این قال الشیخ ابوجعفر رضی الله عنه محتمل است عبارت راوی این کتاب باشد، احتمال هم دارد که کلام خودش باشد. چون قدما گفته می‌شود دأب‌شان این بوده که وقتی خودشان هم کتاب می‌نوشتند همین جور حرفی می‌زدند که قال الشیخ یا قال الصدق یا قال الکلینی رضی الله عنه. برای خودشان هم یک دعایی چیزی می‌گفتند. و این دعا برای خودشان بوده. حالا هر کدام باشد این مهم نیست.

قال الشیخ ابوجعفر ....

ابوجعفر یعنی همین محمد بن بابویه که صدوق باشد.

اعتقادنا فی الحدیث المفسِّر إنّه یحکم

در این چاپی که ما داریم. در هامش دارد یحمل، نسخه بدل. بعضی نسخ این طوری است

أنّه یحکم

أو یحمل حسب بعضی از نسخ

علی المجمل. کما قال الصادق(ع).»[1]

از این عبارت صدوق قدس سره دو مطلب از آن استفاده می‌شود.

مطلب اول این که استفاده می‌شود که دأب امامیه، ایشان دارد نسبت می‌دهد که اعتقادنا یعنی اعتقادنا معاشر الامامیة. اعتقاد ما امامیه بر این است که اگر یک خبر مجملی بود و یک مفسری بود این جا حمل می‌شود آن مجمل بر آن مفسر و آن مفسر شارح قرار می‌گیرد و حاکم بر آن قرار می‌گیرد. یا حمل می‌شود آن مجمل بر طبق آن مفسر. این مطلب اول که اعتقاد امامیه بر این است، جزو عقاید شمرده.

مطلب دوم این است که این کما قال الصادق علیه السلام، این مطلب را هم امام صادق فرموده و این منشأ شده که عقیده امامیه بر این بشود.

خب این مطلب دومش حالا مورد استدلال در این جا است که طایفه هفتم می‌شود که مرسله صدوق است. خب ایشان سندی ذکر نکرده، متن حدیث را هم ذکر نفرموده این جا، فرموده امام صادق چنین مطلبی را فرموده. حالا فعلاً در این بخش یعنی طائفه سابعه ما به این مطلب دوم می‌خواهیم استدلال بکنیم که صدوق دارد چنین مطلبی نقل می‌کند و چون این اسناد اسناد جزمی از صدوق است دارد می‌گوید «کما قال الصادق(ع)» اسناد جزمی دارد به امام صادق سلام الله علیه می‌دهد. و صدوق از کسانی است که در زمانی می‌زیسته که احتمال حسیت نزولاتش از ائمه علیهم السلام که به طور جزم نسبت می‌دهد یک احتمال متوفر عقلایی است چون در آن ازمنه به نحو سینه به سینه،‌ به نحو شنیدن شخص از مشایخ، مشایخ از مشایخ خیلی تداول داشته به خصوص در باب احادیث. از این جهت این که ایشان این مطلب را به واسطه سند معتبری کابرٍ عن کابر و ثقةٍ عن ثقة شنیده باشد از امام صادق سلام الله علیه احتمال بسیار متوفری است. بنابراین مشمول سیره عقلاء است و حجت خواهد بود. این تقریب استدلال.

اشکال: (19:25)

به این استدلال ولو محقق سیستانی دام ظله به این روایت استدلال نکردند در مانحن فیه. اما در بحث بعدی که ایشان به این نقل صدوق می‌پردازند، آن جا این مناقشه را کردند. گفتند که خب این راجع به مجمل است. اما راجع به عام که مخصص منفصل بخواهد داشته باشد، مطلق بخواهد مقید منفصل داشته باشد یا سایر ظواهری که قرینه منفصله بر خلافش بوده باشد خب آن‌ها را شامل نمی‌‌شود، فرضاً باشد این شامل چه می‌شود شامل مجمل‌ها می‌شود که اعتقادنا فی الحدیث المفسر أنّه یحکم علی المجمل. در ... مجمل قرار داده. اگر شما بگویید مجمل شامل عام می‌شود، شامل مطلق می‌شود، شامل یک ظاهری که بعد قرینه منفصل برخلاف آن دارد دلالت می‌کند می‌شود، مثلاً گفته اغسل یوم الجمعه. خب بعداً در یک روایت دیگر منفصلاً گفته لابأس بترک الغسل الجمعه. ما اغسل للجمعه را اسمش را بگذاریم مجمل. آن عام را بگوییم مجمل، آن مطلق را بگوییم مجمل. اگر این طوری باشد خب بله استدلال درسته به این حد. اما اگر مجمل واقعاً یعنی یک کلامی که چند پهلو است، معلوم نیست مرادش چیست، مردد است. خب اعتقاد امامیه این است که اگر مفسری پیدا شد، مبینی پیدا شد آن مجمل را علی ضوء آن باید معنا کرد، خب ولو آن منفصل باشد. چون این دأب عقلایی هم هست. یک وقت‌هایی یک شرایطی پیش می‌آید که یک شخصی مجمل حرف می‌زند. دو پهلو حرف می‌زند به خاطر مصالحی و بعد تفسیرش می‌کند مثل این دیپلمات‌ها و این‌ها که در دنیا مرسوم است یک جور حرف می‌زنند مجمل است، نمی‌شود چیزی از آن خیلی فهمید. حالا گاهی هم یک متکلمی مجمل حرف می‌زند. در شرایط مختلف کسی که نمی‌دانم تقیه هست، چه هست و فلان، این جور مجمل حرف می‌زند. یا اصل مطلب را حالا می‌خواهد بگوید که یک آگاهی مختصری بدهد تا بعد بروند سراغش و این که معلوم بشود که این حالا چیست. بله وضو بر شما واجب است. حالا چه جوری، کجا، در چه ماهی و فلان؟ این‌ها را حالا دیگر می‌گذارد. فعلاً اصل مطلب را می‌خواهد بگوید. این مجمل یعنی این.

بنابراین یا مجمل اصلاً ظهور دارد در این معنا پس شامل عام و مطلق و ظواهر نمی‌شود و یا لااقل خود این کلمه مجمل در این جا مجمل است. مجمل به معنای لغوی. و ما نمی‌دانیم و قدر متیقنش همان مجمل اصطلاحی.

سؤال: به حمل شایع.

جواب: بله مجمل به حمل شایع یعنی همان مجمل اصطلاحی که معانی و محتملاتش برابر است و در هیچ کدام ظهور ندارد که بتوانیم بفهمیم کدام مراد هست. بنابراین به این فرمایش صدوق رضوان الله علیه در این جا هم نمی‌توانیم اعتماد بکنیم بر این که ائمه علیهم السلام یک دأب خاص داشته‌اند الا روی یک احتمالی که بر آن احتمال فی نفسه حجت نیست برای ما.

نتیجه دلیل اول: روایات (23:08)

این کل روایاتی است که به حسب آن چه که محقق سیستانی دام ظله یا بعض اساتید مثل مرحوم آقای حائری بعضی‌اش را ذکر کردند و بعضی‌هایش هم با تتبع و این‌ها به دست آمده بود. مجموع آن چه که وقفنا علیه به کلمات بزرگان و با تتبع همین‌هایی بود که عرض کردیم. البته ممکن است تتبع بکنید واقف بشوید بر موارد دیگری هم. ما ادعای این که جز این‌ها چیز دیگری نیست نمی‌کنیم ولی در این تفحصی که کردیم توی این‌ها چیز دیگری پیدا نکردیم.

سؤال: همین جا که بر فرض اگر بگوییم مراد فقط مجمل و مبین است، نمی‌شود تنقیح مناط کنیم بگوییم خب جایی که تشخیص مراد از یک دلیل نیازمند یک دلیل دیگری هست مثل مجمل و مبین با تنقیح مناط همین بحث در عام و خاص و مطلق و مقید هم می‌آید.

جواب: بله این یک نکته‌ای را اشاره کردند در اثناء سخن برای همین بود که دیگر مجالی برای این کلام نباشد. عرض کردم که این که مجمل بگویند و بعد آن را تفسیر کنند، تبیین کنند این در مسلک عقلایی هم هست در مواردی که برای اصل تشریع است یا برای این که تقیه‌ای هست، چیزی هست. مجملی می‌گویند بعد آن را توضیح می‌دهند، تفسیر می‌کنند. این در ابناء عقلاء هست. اما این که عام بگویند مراد جدی‌شان خاص باشد، غیر از خاص باشد و این خاصش را آن موقع نگویند و بعداً بگویند و آن را قرینه قرار بدهند که از اول مقصودمان این بوده با این که آن إقراء به جهل می‌شود. اما در مجمل اقراء به جهلی نمی‌شود. کسی در خطر نمی‌افتد. مجمل است دیگر. فقط می‌فهمند یک چیزی هست. خودشان می‌روند سراغش. مجمل کسی را در خطر نمی‌اندازد. اقراء به جهل نمی‌شود اما به خلاف عام می‌گویی. عام می‌گویی ولی عام مقصودت نیست. مطلق می‌گویی ولی مطلق مقصودت نیست. امری می‌گویی که ظاهر در وجوب است ولی وجوب مقصودت نیست، استحباب مقصود است. آن جاها که دأب عقلایی نیست چون برخلاف مراد جدی داری حرف می‌زنی و مخاطب را در خطاء می‌اندازی، در اشتباه می‌اندازی. اما در مجمل مخاطب در اشتباه نمی‌افتد فقط فایده‌اش این است که می‌فهمد یک چیزی این جا هست، این باعث می‌شود که برود سراغ مطلب که چه جوری است. من شهد الشهر فلیصمه. هر کس ماه رمضان را درک می‌کند روزه بگیرد. حالا چه جوری؟ اگر بگوییم این مجمل است در مقام اصل تشریع است. در تحت چه شرایطی، به چه شکلی روزه بگیرد. از چه باید اجتناب بکند و ... این‌ها به خدمت شما عرض شود... مسافر بود باید چه کار بکند، حاضر بود باید چه کار بکند. این خصوصیات. فلذا «من شهد الشهر فلیصمه» و امثال این‌ها علما خیلی‌ها می‌فرمایند که این‌ها اطلاق هم ندارد این‌ها در مقام اصل تشریع است و می‌خواهد بگوید چنین چیزی تشریع شده فلذا آیات الاحکام کتاب شریف این اصل مطلب‌ها را می‌رساند اما این که بخواهد اطلاق داشته باشد، عموم داشته باشد غیر واحدی از بزرگان می‌گویند این چنینی نیست در مقام اصل تشریع است.

خب پس بنابراین به واسطه روایات هم ما نتوانستیم بفهمیم که شارع یک منهج خاص حتماً ابداع فرموده. اگرچه خب بعضی از این‌ها خالی از قوت دلالت نبودند مثل مثلاً‌ آن روایاتی که داشت که عام داریم، خاص داریم،‌ مطلق داریم، مقید داریم. این مطلق و مقیدش را من صریحاً یادم نیست در حدیثی ذکر شده باشد ولی وحید بهبهانی نسبت داده در الفوائد الحائریه که در روایات وارد شده عام، خاص، مطلق، مقید، ناسخ،‌ منسوخ. اسم مطلق و مقید را هم ایشان برده که در روایات هست ولی من پیدا نکردم چنین روایتی.

خب این نشان می‌دهد که خب در شرع این جور چیزها هست. بعید نیست اما خب حالا مناقشاتی که قبلاً داشتیم بالاخره هست.

علی ای حالٍ به نحوی که جزم پیدا بکنیم تا به حال از رهگذر روایات نتوانستیم.

دلیل بعد بر این که شارع یک منهج ویژه دارد این است که گفته شده است من الواضحات است که ائمه علیهم السلام و شارع بر منفصلات تکیه می‌فرمودند در تمام موارد.

سؤال: استاد دسته پنجم روایات را قبول کردید ... ‌بالزیادة و النقصان...

جواب: اشکال کردیم در نهایتش.

سؤال:‌ روایت اول برای زراره را قبول کردید.

جواب: همین بود که ناسخ داریم منسوخ داریم.

سؤال: همان اول که برای اذان و این‌ها بود. برای نماز جماعت بود که پرسیده بود من پشت سر یک قومی هستم اگر نماز نخوانم حضرت فرمودند که این جا باید نماز بخوانی.

جواب: خب حالا الان یادم نیست تفصیلاً چه گفتم آن جا باید یک نگاهی بکنم.

به خدمت شما عرض شود که یکی از اشکالات همین است که آدم پیر که می‌شود یادش می‌رود بعضی چیزها را.

دلیل دوم بر وجود یک متد شرعی: دأب ائمه علیهم السلام (28:51)

عرض می‌کنیم به این که این دلیل بعد این است که ادعا شده واضح است و ضروری است که ائمه علیهم السلام اتکاء به قرائن منفصله می‌فرمودند. من جمله از کسانی که این مطلب را ادعا فرموده به حسب نسبتی که محقق خویی دادند شیخ اعظم است. در مصباح الاصول جلد 2، صفحه 119 از همین چاپی که من دارم در این بحث که آیا خطابات حجیتش اختصاص دارد به مشافهین و مقصودین به افهام یا مطلق است در این بحث. شیخ اعظم از محقق قمی نقل می‌کند که ایشان فرموده اختصاص دارد به مقصودین به افهام.

بعد شیخ برای فرمایش محقق قمی به قول آقای خویی دو وجه ذکر فرموده. در وجه اول این مطلب را در آن وجه اول فرموده که:

«من الواضح انّ الأئمة علیهم السلام کثیراً ما کانوا یعتمدون على القرائن المنفصلة، و ربما کانوا یؤخرون البیان عن وقت الخطاب»[2]

شیخ فرموده این واضح است. ضروری است هر که به روایات مراجعه بکند، به کتاب و سنت نگاه بکند می‌فهمد می‌بیند این جوری است. این همه روایاتی که نسبتش با کتاب تخصیص است یا تقیید است یا با خود روایات دیگر ائمه علیهم السلام این نسبت را دارد این فراوان است. خب این‌ها برای چه گفتند؟ همه این‌ها دروغ است؟ خیلی‌هایش را ثقات نقل کردند. اجلاء نقل کردند، دروغ نیست. این‌ها پس برای چیست؟ چه کار می‌خواهد بکند با این‌. این‌ها نسبتش با آن‌ها چه می‌شود؟ بالاخره یا آن‌ها بر این قرینه است یا آن بر این قرینه است. پس از این ما می‌فهمیم به طور واضح که ائمه بر منفصلات تکیه می‌کردند. خب حالا کیفیت تکیه‌شان چه جور بوده؟ آن بر این قرینه است، یا این بر آن قرینه است؟ این‌ها هر کدامش در باب خودش هم مشخص کردند. در عام و خاص آمدند گفتند، صور عام و خاص را بیان کردند آن جا گفتند کدام بر کدام قرینه می‌شود. در مطلق و مقید صورش را بیان کردند، گفتند کدام بر کدام قرینه می‌شود. در حاکم و محکوم آن جا گفتند چه جوری می‌شود و هکذا. پس بنابراین ما اصل این که ائمه علیهم السلام بر منفصلات تکیه می‌کردند این یک امر واضح و ضروری است و این خلاف دأب عرفی است. پس ابدعوا منهجاً خاصاً غیر عرفی. در عرف این جور نیست که بر قرائن منفصله تکیه بکنند. اما آن‌ها حتماً این تکیه را می‌کنند. بعد خود محقق خویی این را در صفحه 119 فرموده. بعد که وارد مناقشه کلام شیخ می‌شوند آن جا می‌فرماید:

«و اما ما ذکره من جریان دیدن الأئمة علیهم السلام على الاتکال على القرائن المنفصلة، فهو و إن کان صحیحاً»[3]

این مطلب صحیح است. اما این مطلب لایتنج آن چیزی را که ایشان خواسته از آن استنتاج کند. چون مرحوم شیخ از این کلام خواسته استنتاج کند که پس خطابات حجیتش مخصوص به مشافهین و مقصودین به افهام هستند. ایشان می‌گوید این مطلب درسته اما ربطی به آن ندارد. خب پس بنابراین این دو عَلم؛ هم شیخ اعظم به حسب نقل ایشان، هم خود آقای خویی مطلب را دارد که این از واضحات است. ولی ما الان حدود یک ماه است، چقدر است بر یک امر واضحی گرفتار هستیم. خب از امور ضروری و واضحات است که ائمه این کار را می‌کردند.

این فرمایشی که آقای خویی به شیخ نسبت دادند در بحث حجیت ظواهر که سطر به سطر نگاه کردیم تا آخر چنین عبارتی شیخ ندارد که فرموده باشد من الواضح أنّ الائمة علیهم السلام کثیراً کانوا یعتمدون علی القرائن المنفصله و ربما کانوا... این چنین عبارتی من در رسائل شیخ ندیدیم. بله یک چیزی دارد که مثلا ائمه علیهم السلام یا چه حالا عین تعبیرش هم الان در ذهنم نیست. عین تعبیر شیخ اعظم رضوان الله علیه علی ای حالٍ این تعبیر به این وضوح که ایشان دارند به شیخ نسبت می‌دهند در کلام شیخ ما ندیدیم. اما خود ایشان خب دارد تصدیق می‌کند این مطلب را.

سؤال: شاید در ...‌

جواب: نه این مطالب شیخ در رسائل است که ایشان نقل کردند. حالا ممکن است حالا. شما یک تفحصی بفرمایید ببینید. من تازه با این که وقت‌ها یک خرده دیر که می‌شود به خاطر همین است که تا آمدم هم داشتم نگاه می‌کردم این طرف و آن طرف. چون کارهای تتبعی و من فرصتم فقط صبح است برای مطالعه. این‌ها هم خیلی کار می‌خواهد. یعنی آدم تا یک چیزی را پیدا کند که یک کسی حرفی زده گاهی خیلی کار می‌خواهد. ولی ایشان نسبت داده به شیخ. من تمام حرف‌های شیخ را در ظواهر نگاه کردم دیدم واقعاً شیخ اعظم چنین حرفی زده یا نه. وحید بهبهانی موارد مختلفه‌ای الفوائد الحائریه را مطالعه کردم دیدم ایشان چه می‌فرماید. مرحوم بحرالعلوم، این قدمای اصحاب این‌ها چه فرمودند خب این‌ها....

خب این به خدمت شما عرض شود که این یک راه. راه دو و سه را هم اشاره کنم که شما اگر بشود یک تتبعی بفرمایید کمک بفرمایید.

دلیل سوم بر وجود متد شرعی: دأب اصحاب ائمه علیهم السلام (35:47)

راه دوم این است که ما بگوییم دأب اصحاب ائمه این بوده. این می‌گوید دأب ائمه بوده. راه بعدی، دلیل بعدی این است که نه، دأب اصحاب ائمه بوده پس سیره متشرعه بوده.

دلیل چهارم بر وجود متد شرعی: اجماع (36:01)

راه بعدی اجماع است. اجماع حالا محصل یا منقول بر این مسأله. حالا این هم احتیاج به تتبع دارد، یک مقداری تتبع کردیم چیزهایی پیدا شده ولی شما اگر بتوانید بیشتر تتبع بفرمایید. ببینیم از این راه می‌شود مسأله را حل کرد یا نه.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

 


[1]. اعتقادات الإمامیه (للصدوق)، ص: 114

[2]. مصباح الأصول، ج‏1، ص: 139

[3]. مصباح الأصول، ج‏1، ص: 141

Parameter:17886!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 656
تعداد بازدید دیروز :212
تعداد بازدید ماه جاری : 6664
تعداد کل بازدید کنندگان : 794966