بسمه تعالی
اشکال دوم:
در امثال این مقام یک اشکال کبروی وجود دارد و آن عبارت است از اینکه آیا این موارد از اموری است که خبرویت طلب مینماید تا قول اهل خبره در آن حجت باشد یا خیر؟
ممکن است گفته شود که امثال این موارد از مطالبی نیست که قول اهل خبره در آن حجت باشد یعنی همان سخنی که مرحوم شیخ ره و برخی دیگر از بزرگان درباره حجیت قول لغویین بیان فرمودهاند.
عدهای برای اثبات قول لغویین در معانی الفاظ استدلال کردهاند که رجوع ما به کلمات اهل لغت به خاطر خبره بودن آنها میباشد و به این جهت قول آنها حجت میباشد نه اینکه از باب حجیت خبر ثقه قول آنها حجت است تا اشکال شود که برخی قائل هستند در موضوعات باید دو ثقه وجود داشته باشد یعنی بینه باید محقق باشد و در خیلی موارد دو اهل لغت ثقه خبر به یک معنا نمیدهند و در این بحث عدهای از بزرگان مانند مرحوم شیخ ره اشکال کردهاند که دانستن معنای یک واژه از اموری نیست که احتیاج به خبرویت داشته باشد بلکه اگر بشنوید که عرب این لفظ را برای این معنا استعمال کرده است، کافی میباشد و دیگر احتیاج به محاسبه ندارد در حالی که خبره بودن در موردی مطرح میشود که نیازمند به محاسبه و استنتاج باشد مانند اجتهاد ولی اموری که دیدنی یا شنیدنی هستند از امور نیازمند به اهل خبره خارج میباشند لذا برخی به کسانی که در باب وثاقت روات، قول رجالی را از باب حجیت قول اهل خبره معتبر میدانند، اشکال کردهاند که ثقه بودن فلان راوی احتیاج به محاسبه ندارد تا مشمول ادله رجوع به اهل خبره باشد.
جواب اشکال دوم:
اینکه در این زمان گفته شود: این رساله برای فلان مرجع زنده میباشد و برای اثبات این مطلب به اهل خبره مراجعه کردن معنا ندارد زیرا راه حسی واضح مانند سوال کردن از دفتر آن مرجع وجود دارد ولی اگر بگویند این رساله علمیه برای مرحوم شیخ طوسی ره است، اثبات این سخن احتیاج به ضمیمه کردن قرائن و شواهد است تا استنتاج شود که این رساله عملیه از ایشان میباشد. گذر زمان و اختفاء قرائن واضحه جلیله بدویه باعث میشود که اثبات آن مطلب، یک کار نیازمند به محاسبه بشود و در نتیجه یک رشته علمی در دانشگاهها قرار گرفته که در آن از قرائن و خصوصیاتی بحث میشود که میتوانند اماره انتساب قرار بگیرند.
بنابر این باید تفصیل داد بین صورتی که انتساب یک کتاب به یک شخص احتیاج به محاسبه ندارد و بین صورتی که انتساب یک کتاب به یک شخص احتیاج به محاسبه و ضمیمه کردن قرائن و شواهد دارد و در صورت اول قول اهل خبره حجت نمیباشد و در صورت دوم قول اهل خبره حجت خواهد بود.
در لغت هم همانطور که مرحوم شهید صدر ره در بحث حجیت قول لغویین فرمودهاند باید تفصیل داد و در مواردی که شخص از اهل لسان نیست اگر بخواهد بداند که یک واژه در عرب به چه معنا میباشد مخصوصا اگر خصوصیات و ریزهکاریهای یک معنا را بخواهد بشناسد که خود اهل لسان هم در آن شک و تردید دارند، احتیاج به محاسبه و دقتهای خاص میباشد تا مطلبی استنتاج شود، میتوان به قول لغوی از باب حجیت اهل خبره مراجعه کرد.
نتیجه:
ثابت شد که این رساله منسوب به مرحوم قطب راوندی ره میباشد.
بررسی جهت دوم:
مرحوم قطب راوندی ره این روایت را نقل مینماید از محمد و علی ابنی علیّ بن عبد الصمد و علیّ بن عبد الصمد نقل میکند از علی بن الحسین ابی البرکات و کلام در وثاقت این افراد می باشد.
اما محمد بن علی بن عبد الصمد:
برخی از بزرگان ایشان را با القابی نام بردهاند که آن القاب دلالت بر وثاقت ایشان مینماید.
مرحوم شیخ حرّ عاملی ره در کتاب تذکره المتبحرین و در کتاب أمل الآمل درباره ایشان فرموده است:
«الشیخ محمد بن علی بن عبد الصمد النیسابوری: فاضل، جلیل، من مشایخ ابن شهرآشوب.»[1]
واژه «جلیل» دلالت دارد که ایشان دروغگو نمیباشد چون ممکن نیست شخص دروغگو انسان جلیلی باشد ولی دلالت بر کم حافظه نبودن و غلبه نداشتن خطا و نسیان ندارد زیرا ممکن است شخص جلیلی کم حافظه باشد و کم حافظه بودن به جلالت وی صدمه وارد نمیکند مگر اینکه حافظه متداول داشتن و غلبه نداشتن خطا و نسیان را از ضمیمه کردن اصالت سلامت به دست آوریم.
در اجازه مرحوم شیخ احمد آملی ره به مرحوم ملا عبد الله تستری ره آمده است:
«و الشیخ الإمام أبی عبد الله محمد و أخیه أبی الحسن علی ابنی علی بن عبد الصمد النیسابوری»[2]
همانطور که مشاهده میشود مرحوم شیخ احمد آملی ره که قبل از مرحوم شیخ حرّ عاملی ره میزیسته است، از ایشان تعبیر به «الشیخ الإمام» کرده است و این تعبیر در صورت مبالغه آمیز نبودن دلالت بر وثاقت ایشان مینماید زیرا این لقب برای کسی که مخلِّط و کثیر السهو و النسیان است، نمیباشد و ظاهر این است که این تعبیر از جهت مبالغه نبوده بلکه واقعیت داشته است و در نتیجه این عبارت دلالت بر وثاقت ایشان مینماید.
در کتاب مستدرکات علم الرجال از کتاب بشاره المصطفی که مولف آن از قدماء اصحاب میباشد[3]، نقل مینماید:
«وفی بشا ص 145 : حدثنا الشیخ العالم محمد بن عبد الصمد التمیمی بنیشابور ، فی شوال سنة 514 عن أبیه علی بن عبد الصمد ، عن أبیه عبد الصمد بن محمد التمیمی ، عن محمد بن القاسم الفارسی - الخ . وبهذا الإسناد روایات کثیرة فیه ص 146 - 148 و 165 وغیره .»[4]
در این عبارت از ایشان تعبیر به «الشیخ العالم» شده است و این تعبیر دلالت بر برجسته بودن ایشان دارد و ممکن نیست یک شخص دروغگو انسان برجسته باشد و حافظه متداول داشتن و غلبه نداشتن خطا و نسیان را از ضمیمه کردن اصالت سلامت به دست آوریم.
اما علی بن علی بن عبد الصمد:
مرحوم شیخ منتجب الدین ره در کتاب فهرست خود، فرموده است:
«الشیخ رکن الدین علی بن علی فقیه قرأ على والده و على الشیخ أبی علی بن الشیخ أبی جعفر رحمهم الله.»[5]
در برخی از نسخ بعد از کلمه «فقیه»، کلمه «ثقه» قرار گرفته است و در فهرست مرحوم منتجب الدین ره که با بحار الانوار چاپ شده است،[6] کلمه «ثقه» را ندارد لذا این مورد از موارد دوران امر بین زیاده و نقیصه خواهد شد و اگر شخصی در دوران امر بین زیاده و نقیصه قائل باشد که اصل عدم زیادت میباشد، کلمه «ثقه» ثابت خواهد شد ولی ما مانند مرحوم امام ره قائل بودیم که این قاعده ناتمام است بله مظنون انسان این است که شخص کم گفته فراموش کرده است نه اینکه شخص زیاد گفته چیزی را سهوا از خود اضافه نموده است ولی این ظن حجت نمیباشد زیرا وجود سیره عقلائیهای بر این اصل ثابت نیست و شاهدش این است که در اختلاف اسناد که آن اختلاف دارای اثر باشد، عقلاء نمیگویند اصل این میباشد که شخص کم گفته فراموش کرده است و علاوه بر این اگر چنین اصل عقلائی را هم قبول داشته باشیم ولی جریان چنین اصلی در موارد اختلاف نسخ محل تأمل است.
در برخی از اسناد اینگونه ذکر شده است:
«قال حدثنی الشیخ الفقیه العالم أبو الحسن علی بن عبد الصمد التمیمی رضی الله عنه فی داره بنیسابور فی شهور سنة إحدى و أربعین و خمس مائة»[7]
عبارت «الشیخ الفقیه العالم» تعبیر والائی است ولی برای اثبات حافظه متداول داشتن و غلبه نداشتن خطا و نسیان به ضمیمه کردن اصالت سلامت نیازمندیم.
در اینجا یک خصوصیتی وجود دارد که احتمال نسیان و سهو را از بین میبرد و آن عبارت است از اجتماع محمد بن علی بن عبد الصمد و علی بن علی بن عبد الصمد در کنار هم در یک سند یعنی اینکه هر دو یک مطلب را در عرض هم نقل میکنند، باعث میشود که احتمال نسیان و سهو در خصوص این مورد از بین برود.
پس علاوه بر اصالت سلامت، یک قرینه خاصه داریم که این دو در این مورد خاص اشتباه و نسیان ننمودهاند و آن قرینه خاصه عبارت است از اینکه هر دو یک مطلب را نقل میکنند.
در کتاب طبقات الفقهاء نوشته شده است:
«و کان من ثقات المحدّثین.»[8]
و قهرا مستند أخبار مولف کتاب طبقات الفقهاء سخنانی است که بیان شد زیرا ایشان از معاصرین میباشند.
اشکال:
عبارات این بزرگان به غیر از مرحوم شیخ منتجب الدین ره نسبت به این روات که حدود هفتصد سال فاصله زمانی دارد، نمیتواند مصداق خبر حسی باشد و در نتیجه حجت نخواهند بود.
جواب اشکال:
همانطور که در مباحث قبل بیان شد، مرحوم شهید صدر ره فرمودهاند که ملاک محتمل الحس و الحدس بودن یا نبودن یک خبر، قرب و بُعد زمان نیست بلکه باید مشاهده کرد که اسباب حسیت فراهم بوده است یا خیر و اگر قرب زمانی وجود داشته باشد ولی اسباب حسیت یافت نباشد، خبر حدسی خواهد بود و اطلاع مانند مرحوم صاحب وسائل ره بر احوال علمائی که در اسناد هستند و نام آنها در اجازات برده میشود، از طریق حس ممکن است و یکی از راهها همین أسناد هستند که میبینیم در سند، عبارات و القابی بکار برده شده که دلالت بر وثاقت آن شخص مینماید و دیگر اینکه در درسها به صورت مشافهتا و سینه به سینه احوال روات گفته میشده است و طرق حسی دیگری نیز وجود داشته است.
اما علی بن الحسین ابو البرکات:
برخی از بزرگان ایشان را با القابی نام بردهاند که آن القاب دلالت بر وثاقت ایشان مینماید.
مرحوم شیخ حرّ عاملی ره در کتاب تذکره المتبحرین و أمل الآمل آورده است:
«الشیخ أبو البرکات علی بن الحسین الجوزی الحلی عالم صالح محدث، یروی عن أبی جعفر بن بابویه»[9]
کلمه «صالح» بر دروغگو نبودن دلالت دارد و اگر «صالح» به معنای صالح للروایه باشد دلالت بر عدم سهو و نسیان نیز میکند و اگر به معنای صالح من جمیع الجهات باشد یعنی هم برای نماز جماعت خواندن و هم برای تقلید شدن و هم برای اکتفاء به حدیث وی باشد باز دلالت بر عدم سهو و نسیان مینماید ولی اگر «صالح» به معنای گناهکار نبودن باشد، برای اثبات حافظه متداول داشتن و غلبه نداشتن خطا و نسیان به ضمیمه کردن اصالت سلامت نیازمندیم.
کلمه «محدث» دلالت بر وثاقت نمیکند بلکه اعم است زیرا بسیاری از محدثین در کتب رجال توصیف به مخلط و ضعیف شدهاند.
مرحوم عبدالله بن عیسی بیگ افندی که از شاگردان مرحوم مجلسی دوم ره میباشد و در نوشتن کتاب بحار الانوار دخالت داشته، در کتاب ریاض العلماء فرموده باشد:
«السید ابو البرکات الخوزی هو السید الجلیل العالم ابو البرکات علی بن الحسین الحسینی الخوزی الموسوی الذی یروی عن الصدوق و یروی عنه علی بن عبد الصمد التمیمی»
در این عبارت از ایشان تعبیر به «السید الجلیل العالم» شده است و این تعبیر دلالت بر برجسته بودن ایشان دارد و ممکن نیست یک شخص دروغگو انسان برجسته باشد و حافظه متداول داشتن و غلبه نداشتن خطا و نسیان را از ضمیمه کردن اصالت سلامت به دست آوریم.
مرحوم شهید صدر ره فرموده است:
قال- أی فی کتاب ریاض العلماء- «أنه فی عدد من نسخ عیون أخبار الرضا للصدوق- قده- یوجد فیه إسناد لهذا الکتاب یرجع إلى علی بن أبی طالب بن محمد بن أبی طالب و هو یرویه عن الإمام الفقیه فلان ... ثم یتسلسل فی ذکر علمائنا- رضوان اللّه علیهم- واحداً بعد آخر إلى أن یصل إلى الواسطة قبل الصدوق، فیقول: قال حدثنا الإمام الزاهد أبی البرکات الخوزی عن الصدوق.»[10]
کلمه «امام» همانطور که گفته شد در صورت مبالغه آمیز نبودن دلالت بر وثاقت ایشان مینماید زیرا این لقب برای کسی که مخلِّط و کثیر السهو و النسیان است، نمیباشد و ظاهر این است که این تعبیر از جهت مبالغه نبوده بلکه واقعیت داشته است و در نتیجه این عبارت دلالت بر وثاقت ایشان مینماید.
کلمه «زاهد» دلالت بر عدالت مینماید چون معنا ندارد کسی زاهد در دنیا باشد ولی عادل نباشد زیرا کسی که عادل نیست دیگر وجهی ندارد خود را محروم از دنیا بنماید مگر کسانی که خیلی سالوسگری میکنند تا در بین مردم مشهور و معروف شوند ولی این مطلب آنقدر غریب است که تا ثابت نشود انسان قبول نمینماید که کسی در این حد باشد که گناهان دیگر را انجام بدهد ولی در دنیا زهد بورزد. پس قهرا عالمی که زاهد بر او گفته میشود چیزی را به دروغ به خدا و معصومین علیهم السلام نسبت نخواهد داد و حافظه متداول داشتن و غلبه نداشتن خطا و نسیان را از ضمیمه کردن اصالت سلامت به دست آورده خواهد شد.
طریق دیگر برای توثیق این سه محدث:
مرحوم شهید ثانی ره در کتاب الرعایه فی علم الدرایه شهادت داده است و کلمات برخی را نقل مینماید بر اینکه مشایخ مشهور از عهد مرحوم کلینی ره تا زمان خود از ثقات میباشند و ابو البرکات و علی بن علی بن عبد الصمد و محمد بن علی بن عبد الصمد از مشایخ مشهور میباشند لذا مشمول این شهادت هستند و این شهادت محتمل الحس و الحدس میباشد مخصوصا مرحوم شهید ثانی ره که کتب و کلمات فقهاء و محدثین در دسترس ایشان بوده است و چنین شهادتی حجت میباشد.
وصلی الله علی محمد وآل محمد.
[1]. تذکرة المتبحرین ص: 855 به نقل از معجم رجال الحدیث ج : 16 ص : 331؛ أملالآمل، ج2، ص: 287
[2]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج104، ص: 197
[3]. طبرى آملى، عماد الدین أبی جعفر محمد بن أبی القاسم، 553 ق
[4]. مستدرکات علم رجال الحدیث، الشیخ علی النمازی الشاهرودی، ج 7، ص 236
[6]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج102، ص: 242
[7]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج1، ص: 76؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمةج3، ص: 65
[8]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج6، ص: 200
[9]. أمل الآمل، ج2، ص: 179؛ تذکرة المتبحرین، ص: 543 به نقل از معجم رجال الحدیث ج : 11 ص : 376
[10]. بحوث فی علم الأصول، ج7، ص: 357