22 مرداد 1402 | 27 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

بیع 1400 - جلسه 089

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اجمعین.

شهادت جانگداز مولای‌مان امام همام حضرت ابا عبدالله جعفر بن محمد الصادق صلوات‌الله علیهما را خدمت حضرت بقیة‌الله الاعظم ارواحنا فداه و فاطمه‌ی معصومه علیها السلام و همه‌ی شیعیان و موالیان آن بزرگواران و شما گرامیان تسلیت عرض می‌کنیم و امیدواریم که همه‌ی ما جزو پیروان و شیعیان راستین آن بزرگوار و آباء گرامی و ابناء گرامی‌ ایشان بوده باشیم و حق عظیمی که آن بزرگوار بر گردن همه دارند که معارف الهیه و همه‌ی ابعادی که در اسلام عزیز هست بیش‌تر به توسط آن جناب و پدر بزرگوار ایشان حضرت باقر سلام‌الله علیهما بیان شده است و روزی نیست که شاید فقیهی و بزرگی و عالمی مطلبی را بخواهد بگوید الا و این‌که در آن قال الصادق و قال الباقر سلام‌الله علیهما وجود دارد. این صلوات خاصه‌ی آن وجود مبارک را خدمت ایشان تقدیم می‌کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خَازِنِ الْعِلْمِ الدَّاعِی إِلَیْکَ بِالْحَقِّ النُّورِ الْمُبِینِ اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَ وَحْیِکَ وَ خَازِنَ عِلْمِکَ وَ لِسَانَ تَوْحِیدِکَ وَ وَلِیَّ أَمْرِکَ وَ مُسْتَحْفَظَ [مُسْتَحْفِظَ] دِینِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیَائِکَ وَ حُجَجِکَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.

 

یک نکته‌ای را هم عرض می‌کنم که بعضی از متدیّنین، کسانی که توی انقلاب سرمایه‌گذاری کردند شهید دادند و همیشه در جاهایی که لازم بوده میدان‌هایی که لازم بوده حضور داشتند این‌ها که به من نشان دادند مال همین نمایشگاه کتاب در تهران. که علناً کسانی که آمدند کتاب بخرند این‌ها بی‌حجاب بودند نه روسری سرشان هست بی‌حجاب، بی‌حجاب هستند از این نظر، حالا نمی‌دانم بدن‌ها و این‌ها را دیگر خبر نداریم این قسمتی که نشان من دادید بی‌حجاب از نظر این‌که سرها اصلاً هیچ روسری سر آن‌ها نیست و اگر نگوییم این‌ها حالا مثلاً کلاگیس هست که حالا حمل بر صحت باشد بگوییم گرچه آن هم اشکال دارد بخاطر این‌که زینت است و «لا یُبْدینَ زینَتَهُن‏» (نور، 31) شامل آن می‌شود حق ندارد که اگر آن زینت هست ... مثل لباسی که کسی ستر کند خودش را به لباسی که زینت هست خب حرام است چون «لا یُبْدینَ زینَتَهُن‏» بنابراین این نه شایسته‌ی جمهوری اسلامی است نه شایسته‌ی وزارت ارشاد است و نه شایسته‌ی دست‌اندرکاران این کار هست یک کشور اسلامی است این‌جور همه‌ی‌ عالم ببینند. واقعاً من آشنا هستم با بعضی از کسانی که با یک زمینه‌ی فکری و یک اعتقادی از دانشجویانی که از خارج آمدند این‌جا برای تحصیل که ما می‌خواهیم بریم در یک محیطی که ... انگلستان نرفتند کجا نرفتند کجا نرفتند از متدیّنین بعضی کشورها. آمدند این‌جا و این‌که بچه‌های بیایند ... حالا می‌آیند این‌جا این چیزها را که می‌بینند خیلی زده می‌شوند یک حرف‌هایی هم می‌زنند که ... همین دیشب پدری از آن‌ها با من تماس گرفته بود می‌گفت که ... خب یک مقداری من ناراحت شدم از حرف‌های او. ولی می‌گفت منافق هستند این‌ها. نفاق است این‌جا. خب به این‌جا می‌رسد دیگر، می‌گوید ظاهر حرف‌ شما یک چیز است باطن کارتان یک چیز دیگری هست. این‌‌ها خیلی مهم است. مسئولان محترم باید توجه داشته باشند این خون‌های پاکی که ریخته شده برای عمل به احکام اسلام و آن توقع و انتظاری که همه‌ی دین‌داران عالم و کسانی که به اهل بیت علیهم السلام دلبسته هستند ... البته بحمدالله خدای متعال بخاطر آن ایمان‌هایی که عده‌ای دارند واقعاً اخلاصی که دارند اخلاص رهبری، اخلاص بسیاری از خانواده‌های شهدا، جانبازان، دیگران، عنایات ویژه‌ای دارد می‌فرماید. همین مسئله‌ی سلام فرمانده که الان این‌جور اوج گرفته، نه فقط در ایران. در کشورهای دیگر این‌جوری و نه در فقط یک شهر، در روستاها، شهرها، این طرف، آن طرف، این عنایت ویژه به حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه که الان دارد اوج می‌گیرد و ان شاء‌الله جهانی بشود و همه این نگاه به آن فرمانده‌ی عزیز و اصیل ان شاء‌الله ... این خیلی مهم است و خدا متعال ... همان‌طور که حضرت آقا نقل می‌کردند از امام که من در همه‌ی مسائل یک دست غیبی را می‌بینم که دارد حمایت می‌کند. یک چیزی پیش می‌آورد یک وقت توی ذهن یک کسی یک ادعایی را پیش می‌آورد که انجام می‌دهد این‌جور ... حالا توی گرانی‌ها، توی مشکلات، توی همه ... اما یک مرتبه دل‌ها را یک‌جوری متوجه نقطه‌ی اصلی عالم امکان و آن حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه در عصر ما هست. ان شاء‌الله این فرمانده‌ی عزیز که جان‌ها فدای او باد ان شاء‌الله از همه‌ی ان شاء‌الله ماها راضی باشد و خودش عنایت بفرماید که دل‌ها بخصوص مسئولان محترم ان شاء‌الله در صدد این باشند که رضایت آن بزرگوار را تحصیل کنند و از آن‌چه که معلوم است آن بزرگوار به آن‌ها راضی نیست از آن‌ها بپرهیزند که اگر این‌طور شد «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُم‏» (محمد، 7)

خب این هم وظیفه‌ای بود که ما بعد از اطلاع از این امور نباید ساکت باشیم بالاخره باید حرفی بزنیم حالا ان شاء‌الله امیدواریم که اثر هم بکند. البته همان‌طور که قبلاً هم عرض کردیم جناب آقای رئیسی دامت برکاته انصافاً از قبل من ایشان را می‌شناسم در صدد این هست می‌خواهد اسلام پیاده بشود این یک عقیده‌ی جزمی است که ایشان دارد و در این صدد هم هست واقعاً. بالاخره کار هم مشکل است. و خب اطرافیان و کسانی هم که برمی‌گزینند حالا دیگر آن‌ها را که آدم صد در صد نمی‌داند ایشان اعتمادی می‌کند حالا امیدواریم که وزیر محترم ارشاد هم این توجه ... یعنی ممکن است که توجه نداشته ایشان یا غفلت بوده یا موردی بوده ولی باید بی از بیش از این توجه کنند. مانند مسئله‌ی قبل نباشد که در آن مسئله‌ی قبل هم مطلب ناشایسته‌ای انجام شد و این‌جا هم همین‌طور و برای ما در در مسائل اسلامی فرقی نمی‌کند دولت‌ها، دولتی با دولت آخر فرقی نمی‌کند هر جایی اشکالی باشد باید به آن توجه کرد و در صدد رفع آن برآمد ان شاء‌الله که همه موفق به انجام وظایف و فهم آن‌ها و بعد انجام آن‌ها خالصاً لوجه‌الله تبارک و تعالی باشیم.

خب بحث در این مسئله بود که اگر فضولی لنفسه باع. آیا این با اجازه برای اصیل با این‌که برای خودش فروخته است با اجازه‌ی اصیل صحت پیدا می‌کند برای خود اصیل أم لا؟ بحث در این مسئله هست. یک مسئله‌ی دیگری هم داریم که بعد مطرح می‌کنیم ان شاء‌الله که با اجازه‌ی اصیل این بیع برای فضولی می‌شود درست بشود یا نه؟ اما الان این است که با اجازه‌ی اصیل، برای خود اصیل درست بشود.

خب این دو اشکال مهم در آن بود. یک اشکال از ناحیه‌ی تصویر انشاء خود این فضول که چه‌جور می‌آید انشاء می‌کند؟‌ یک اشکال هم از ناحیه‌ی این بود که این اجازه می‌خواهد به چی بخورد تا با الحاق اجازه آن بیع فضولی درست بشود؟ کلام در این اشکال ثانی بود. حاصل اشکال هم این بود که فضول این مال را این متاع را فروخته است برای خودش، در قبال آن ثمن. آن مشتری هم قبول کرده که این مال، مال او باشد و تملّک کند در قبال آن ثمن. خب این برای خودش گفته. با اجازه‌ی جناب اصیل این چه‌جور می‌شود برای خود اصیل؟ آن چیزی که اُنشاَ و عُقد از ناحیه‌ی فضول این است که این متاع مال او باشد و این ثمن مال من باشد آقای اصیل، این را که نمی‌خواهد اجازه کند. که ثمن مال آقای فضول باشد. باید اجازه کند که این ثمن مال من باشد مال منِ اصیل باشد. معامله درست بشود برای خودم.

خب این‌که انشاء نشده که برای خودت باشد. آن‌که انشاء‌ شده این است که ثمن مال آن باشد. پس بنابراین این اجازه این‌جا کیف یُتصوّر و یُعقل که بخواهد الحاق بشود و آن معامله را درست کند؟

برای حل این مشکله ما البته دو راه داریم یک راه این است که ما می‌گوییم ما نمی‌فهمیم ولی دلیل داریم که درست است. که حالا آن را بعد می‌گوییم. مثلاً همان روایت محمد بن قیس، کسی به آن استدلال کند بگوید امام فرموده که درست است چرای آن را ما نمی‌فهمیم. لزومی ندارد که ما بفهمیم. آن ولیّ مطلق است بنده هر وقت این‌جوری معامله‌ای شد من می‌گویم ثمن مال مجیز است آن هم مال او هست. تعبدی است. فعلاً در صدد آن اصلاح نیستیم. آن بعداً می‌آید. این‌که نه علی القواعد این را درست کنیم و بتوانیم با درست کردن آن بگوییم مشمول اطلاقات ادله‌ و عمومات ادله می‌شود. «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْع‏» (بقره، 275) «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» (مائده، 1) و این‌ها می‌گیرد. این‌جوری می‌خواهد درست بشود فعلاً.

خب راه‌‌هایی گفته شد راه مرحوم شیخ اعظم را هم گفتیم این راه ایشان را تکرار می‌کنیم بخاطر بعضی جهاتی که شاید قبلاً این جهت آن را توضیح ندادیم. ایشان قدس سره می‌فرمایند تارةً فضول بایع است و اصیل می‌آید اجازه می‌کند و تارة فضول مشتری است. بایع اصیل است مشتری فضول است با پول مردم آمده دارد چیزی می‌خرد. اگر بایع فضول باشد این‌جوری درستش کرد حاصل کلام این شد که این‌جوری درست کردند. فرمودند که آقای مالک فضول چکار می‌کند؟ می‌آید می‌گوید این متاع مال تو مشتری، من تملیک به تو کردم در مقابل آن پول که آن پول مقابل این کالا باشد. ما أنشئه الفضول این است دیگر. خب آقای اصیل هم می‌آید می‌گوید همین کار را من تنفیذ کردم. تنفیذ کردم یعنی چی؟ یعنی بله این مال او باشد در مقابل آن ثمن که آن ثمن مقابل همین کالایی باشد که از جیب من دارد خارج می‌شود. و توی آن انشاء بایع فضول نیفتاده که آن ثمن مال من باشد. توی مُنشأ نیست. بلکه آن مقتضای ادعایی است که او دارد که من مالک هستم. و الا آن ما یُنشئه آن آقای بایع این است. که این متاع مال شمای مشتری تملیک به شما در مقابل این‌که آن پول عوض این باشد. اما حالا این عوض کجا برود؟ از این ساکت است. انشاء از این ساکت است.

بله مقتضای این‌که این پول عوض آن متاع باشد این است که برود توی کیسه‌ی هما‌ن‌که آن متاع از کیسه‌ی او خارج شده این دیگر لازمه‌ی این مقابله و این‌که این عوض آن باشد هست. اما نه چیزی است که آن را أنشئه العاقد و البایع الفضولی. منتها آقای بایع فضولی چون به غلط ادعا کرده که من مالک هستم حالا به دو نحوی که قبلاً گذشت آن می‌گوید پس می‌آید توی کیسه‌ی من. شما غلط می‌کنی که می‌گویی توی کیسه‌ی من می‌آید. ولی آن از این جهت دارد می‌گوید که توی کیسه‌ی من می‌آید. اگر هم می‌گوید لنفسه فروخته به همین معناست. که یعنی چون به آن ادعا می‌آید توی کیسه‌اش، در مقام تطبیق از این جهت می‌گوید لنفسه فروختم. پس ما أنشئه ...

خب پس در این ناحیه این‌‌جوری درست می‌کنیم. این اگر بایع فضول باشد. اما اگر مشتری فضول بود و آمد گفت که تملّکتُ هذا الکتاب به بایع اصیل، به کتاب‌ فروش اصیل. گفت تملّکتُ هذا الکتاب بهذه الدراهم. که این دراهم را از کیسه‌ی کسی برداشته. یا ملکتُ هذا الکتاب بهذه الدراهم یا قبلتُ هذا البیع بهذه الدراهم. شیخ فرموده است که آن توجیهی که آن‌جا کردیم این‌جا نمی‌آید. چرا؟ برای این‌که آن چیزی که الان این‌جا مشتری انشاء کرده است این است که من تملّک کردم آن متاع را از اصیل در مقابل این. این‌جا آقای اصیل می‌گوید تنفیذ کردم این کار را. معنای آن چه می‌شود؟ معنای آن تملّک خودش می‌شود؟ نه. چون آن آقای مشتری چه گفته؟ گفته تملّکتُ. خودم تملّک کردم. خودم مالک شدم در مقابل این. آن‌جا درست می‌شد. چون آن می‌گفت تملیکت کردم در مقابل این. آقای اصیل می‌گفت این را قبول کردم. بله این تملیک کرده در مقابل این. من هم قبول کردم که این مُنشأ محقق باشد. حالا که این مُنشأ محقق شد خود به خود معنای آن چی هست؟ چون در مقابل این است دیگر. وقتی در مقابل این شد باید برود همان‌جایی که آن معوض از آن‌جا خارج شده. آن کی هست؟ آن منِ اصیل هستم. خب این لازمه قهراً باعث می‌شد که بیاید توی جیب من. اما اگر مشتری آمده این‌جوری گفته. مشتری فضول است گفته تملّکتُ به این دراهم مغصوبه در واقع، یا دراهمی که خیال می‌کرده که مال خودش هست اگر غصب هم نکرده بوده ولی اشتباهاً خیال می‌کرده مال خودش هست. می‌گوید تملّکت به این. اگر آقای اصیل در این‌جا، یعنی مالک آن پول‌ها، مالک آن دراهم که اصیل است بیاید بگوید أنفذتُ، اگر بخواهد بگوید أنفذتُ همان‌که او گفته بخواهد انفاذ بشود این‌که بر خلاف مقصود او هست. و علاوه‌ی بر این‌که با این‌ کار آن معنای مبادله و معاوضه محقق نمی‌شود. چرا؟ برای خاطر این‌که مثمن و کالا از جیب کسی خارج شده و رفته توی جیب این فضول. ثمن آن از جیب این آقا دارد خارج می‌شود. معاوضه محقق نمی‌شود. و اگر غیر این را بخواهد بگوید خب پس عقدٌ مستأنفٌ می‌شود. یک چیز جدیدی می‌شود. آن غیر از آن هست که آن ... انشاء او نیست. یک عقد جدیدی باید بشود.

پس ما أنشئه الفضول المشتری او اگر بخواهد انفاذ بشود اصلاً بر خلاف مقصد آقای اصیل هست که می‌خواهد مال خودش بشود آن مثمن. و حال این‌که مشتری گفته نه آن مثمن مال من بشود مال خود این فضول بشود. اگر بخواهد نه اجازه کند به این نحو که مثمن بیاید توی ملک خود این آقای اصیل، ثمن از ملک این خارج بشود برود در ملک آن اصیل آخر که بایع بوده این هم که اصلاً انشاء نشده عقد جدید می‌خواهد. شیخ فلذا به این لحاظ می‌فرماید آن حرف قبلی ما در این‌جا نمی‌آید.

س: استاد انشاء‌ یک امر خارجی هست در عالم اثبات هست دیگر. عالم الفاظ است درست است؟ انشاء خارجی است؟ کی گفته که همه‌جا ملّکتُ و تملّکتُ هست.

ج: حالا اگر این‌‌‌جوری شد.

س: می‌گفت اشتریتُ.

ج: اشتریت هم معنای آن همین است اتفاقاً. و قبلت هم تازه همین‌جور می‌شود.

س: چه‌جوری می‌شود قبلتُ؟

ج: چون می‌گوید قبلتُ لنفسی دیگر. یعنی قبول کردم که این متاع مال من باشد در مقابل این.

س: چه‌جوری تقسیم می‌کنید ؟؟؟ آ‌ن‌جا هم می‌گویید بعتُ لنفسی. چه‌جوری می‌گویید قبلتُ لنفسی؟

ج: کجا؟

س: توی بعتُ شما نمی‌فرمایید لنفسی، توی قبلتُ می‌فرمایید لنفسی، اشتریت لنفسی. این لنفسی را از کجا می‌آورید؟

ج: آن‌جا گفتیم این‌جوری اگر. اگر آن‌جا هم شیخ فرموده من ملتزم هستم باطل است. اگر واقعاً قصدش این‌جوری باشد و این‌جوری بیاورد تصریح کند می‌گوییم باطل است آن‌جا.

س: ؟؟؟

ج: بله آن‌جا هم همین‌جور. آن‌چه که ایشان فرموده ما ملتزم هستیم. اما اگر بیاید بگوید که نه، همین‌جور فقط می‌گوید بعتُ بهذا. این‌جا را تصحیح می‌کنیم. اما اگر بعتُ لنفسی و لا اُرید غیر هذا باطلٌ. فلذا فرموده باطلٌ. این قابل تصحیح نیست با اجازه.

س: اگر گفت قبلتُ آن معاوضه را.

ج: معاوضه این بود ما اُنشأ این بود که آن متاع بیاید توی کیسه‌ی من فضول، پول از کیسه‌ی آن آقا برود توی کیسه‌ی جنابعالی که بایع هستی.

س: ؟؟؟ این لازمه‌اش هست.

ج: حالا ببینیم شیخ چه‌جور فرمایش کرده شیخ گفته آن راحت این‌جا نمی‌آید راست می‌گوید. می‌گوید آن وجهی که آن‌جا گفتیم آن بیانی که آن‌جا آن‌جوری گفتیم این‌جا نمی‌آید. حالا خودش یک راه حلی داده.

راه حل شیخ اعظم قدس سره چند تا مقدمه دارد. خلاصه‌ی حرف ایشان، آن عوامانه و خلاصه‌‌ی آن را بخواهیم بگوییم این است بعد آن توضیحی که ایشان داده. توضیح آن این است که مشتری فضول حرف واقعی و لبّش این است من این را خریدم برای مالکش، برای مالک این پول. منتها بی‌خودی خودش می‌گوید که من مالک هستم. تطبیقاً ولی آن‌که از آن صادر می‌شود و آن‌چه که او انشاء می‌کند آن را و حقیقت انشاء آن مشتری چیه؟ این است که این را خریدم برای مالک این پول. حالا آقای اصیل می‌آید قبول می‌کند. می‌گوید أنفذتُ. و مالک هم کی هست؟ خود من. تطبیق بر خود من،‌ پس مال من می‌شود. این جان حرف شیخ است که در نهایت این است. حالا این را با یک بیان علمی ایشان می‌خواهند تصحیح بفرمایند. و فرمایش ایشان این است که «فالانسب فی التفصّی أن یُقال» این است که ایشان می‌فرماید که این مشتری، این فضولی که مشتری است وقتی می‌گوید تملّکتُ یا ملکتُ یا قبلتُ، این تملّکتُ، این‌ها را نسبت به خودش می‌دهد یا این قبولی که به خودش نسبت می‌‌دهد بما أنّه زیدٌ است؟ یا یک شخصیت جزئی است که لیس الا هو و این؟ لا ینطبق علی غیره و فلان؟ این‌جوری هست؟ بما أنّی أنّی هست؟ یا نه بما أنّی مالکٌ هست؟ کأنّ این‌جوری می‌گوید تملّکتُ بما أنّی مالکٌ. که این‌که آن مالک است و لو بالادعا، این حیثیت تقییدیه است برای این. اصیل هم وقتی می‌آید می‌گوید تملّکتُ یعنی یک آدمی با پول خودش رفته دارد جنس می‌خرد. می‌گوید تملّکتُ. ملکتُ. آن‌جا هم یعنی بما أنّی، دارای این خصوصیات این شناسنامه، یا بما أنّی مالکٌ لهذا الثمن؟ پس همه‌ی مشتری‌ها وقتی می‌گویند ملّکتُ، تملّکتُ، ملکتُ، قبلتُ، اشتریتُ، همه‌ی این‌ها به خودشان که نسبت می‌دهند بما أنّهم مالکون للثمن. این مقدمه‌ی اولی. هر کسی که منکر این است حواله‌اش به اباالفضل.

خب شیخ می‌فرمایند که این یک امر واضحی است. که بما أنّه أنّه نیست بما أنّه...

مقدمه‌ی دوم: مقدمه‌ی دوم این است که پس این حیثیتی که من مالک هستم این حیثیت، حیثیت تقییدیه است نه تعلیلیه. نه این‌که چون من مالک هستم می‌شود مال خودم. یعنی موضوع مالک خود من هستم. نه. خودم بما أنّی مالک. مثل همان فرمایش موسی ابن جعفر سلام‌الله علیه که «ما کان بأبی من جهة الامامة فهو لی و ما کان لأبی» از غیر جهت امامه ارث برده می‌شود بین ورثه‌ی امام صادق سلام‌الله علیه.

حالا همان‌جا هم این بحث هست بما أنّه امامٌ مالک هست؟ یا آن حیثیت تقییدیه است یا تعلیلیه است؟ یعنی شخص ائمه علیهم السلام، کلّ واحد منهم علیهم السلام. این بما هو امام صادق سلام‌الله علیه که یک انسانی است متولد شده است از این پدر، نام مبارکش این است این خصوصیات را دارد ایشان مالک وجوهات هست منتها علتش شده امامت ایشان؟ یا این‌که نه ایشان بما أنّه امامٌ مالک این‌ها هست؟ که حیثیت تقییدیه است.

ایشان می‌فرماید که این‌جاها که می‌گوییم تملّکتُ، ملکتُ، ظاهر آن این است که حیثیت تقییدیه است. این هم مقدمه‌ی ثانی.

مقدمه‌ی ثالثه: هرجا حکم برود یک موضوعی را که حیثیت تقییدیه دارد در واقع همان حیثیت تقییدیه تمام موضوع حکم هست. در همین مثال امامت که عرض کردم اگر به فرض محال می‌شد امامت تجسّد پیدا کند در خارج، نه در امام صادق و نه در امام باقر و نه در سایر ائمه علیهم السلام. همین‌طور امامت می‌شد در خارج تحقق پیدا کند بگوییم این امامت است. اما نه امام صادق است نه امام باقر است نه امام علی سلام‌الله علیهم اجمعین هست. بله وجوهات مال همین بود. اگر گفتیم قلّد العالم، قلّد زیداً العالم، قلّد ذو علم، العالم یعنی ذو علم دیگر. این‌جا عالم بودن آن چی هست؟ حیثیت تقییدیه است. پس موضوع قلّد آن چی هست؟ عالم است علم است. نه آن ذو علم است آن ذو بخاطر این است که این در خارج بدون آن ذو محقق نمی‌شود. اما اگر می‌شد علم در خارج همین‌جور ور برود و در خارج و خودش ... این علم است این علم است. خب می‌گفتیم اصلاً....

پس بنابراین موضوع هر جایی که حیثیت تقییدیه شد می‌شود چی؟ می‌شود تمام الموضوع همان. خب این هم مقدمه‌ی سوم.

مقدمه‌ی چهارم: پس بنابراین آقای مشتری فضول که می‌گوید تملّکتُ، پس بنابراین تمام موضوع برای این‌‌جا همان مالک بودن است. چون حیثیت تقییدیه شد دیگر؟ مالک بودنش شد حیثیت تقییدیه است. پس بنابراین در حقیقت این چون دارد قبول می‌کند برای مالک. تملّک می‌کند برای مالک. این مطاوعه، مطاوعه‌ی برای مالک است.

س: قضیه به شرط محمول نشد ذیل مالک مالک است؟

ج: یعنی آن حیثیتش مالک هست در حقیقت. آن کضمّ الحجر.... چون از آن جدا نمی‌شود می‌گوییم. و الا بله عرض کردم اگر می‌شد آن حیثیت تقییدیه‌ی خودش ورقلمبه در خارج، بدون آن چیزی که تقیّد به آن پیدا کرده خب تمام موضوع همان بود.

پس بنابراین این هم‌که می‌گوید که ... نتیجه‌ی حرف این می‌شود که من خریدم این را، تملّک کردم فلان، فلان، این‌ها برای کی؟ برای مالک. این‌هم پس به این تحلیل.

برگشت به این‌‌که این برای مالک است. حالا برای مالک شد. جناب اصیل می‌آید می‌گوید أنفذتُ هذا، من هم که دیگر الانطباق قهری. من هم که مالک هستم دیگر.

س: لنفسی کار را خراب نمی‌کند؟

ج: گفته تملّکتُ دیگر. گفته ملکتُ، تملّکتُ. آن اگر لنفسی هم گفته از چه بابی هست؟ از باب این‌که آن حیثیت تقییدیه در من هست و من قائم است و من دعا می‌کنم که او هستم از این جهت هست.

پس بنابراین شیخ رضوان‌الله علیه با این تحلیل این‌جا هم آمدند چکار کردند؟ منتها این روش غیر از آن روشی است که در مورد فضول بایع است. در فضول بایع این‌قدر درد سر نداشت. خیلی راحت شد. اما در این‌طرف راحت نیست. آن حرفی که آن‌جا خیلی به راحتی می‌توانستیم بگوییم آن حرف را این‌جا نمی‌توانستیم بگوییم. چون انشاء این‌جا این بود که من تملّک کردم در مقابل این پول. این را می‌خواهی امضاء کنی؟ این‌ را که نمی‌شود امضاء‌ بکنی. بر خلاف آن هست که آن می‌خواهد. اما این‌جا هم می‌گوید بله این‌که دیدی دارد می‌گوید که من تملّک کردم من مالک شدم بما أنّه مالکٌ است. نه بما أنّه زیدٌ و عمروٌ و فضولٌ و فلان. بما أنّه مالکٌ هست. و لو ادعاءً.

پس بنابراین این مطاوعه‌ی مشتری و این قبول مشتری هم می‌رود روی عنوان مالک. وقتی رفت روی عنوان مالک، خب آقای اصیل خودش مالک این پول هست دیگر. یعنی آن می‌رود به عنوان مالک این پول. خب این هم که مالک این پول هست می‌آید تنفیذ می‌کند می‌شود مال خودش دیگر. این فرمایش شیخ اعظم قدس سره هست.

خب این‌جا یک مناقشه‌ای محقق خوئی قدس سره دارند یک مناقشه هم مرحوم امام رضوان‌الله علیه قبلاً داشتند که در آن مناقشه ایشان با محقق ایروانی شریک هستند که ایشان فرمودند که این مسخره‌بازی‌ها، این چیزهایی که این‌ها ادعا می‌کنند که من مالک هستم این‌ها نمی‌شود کار را با این‌ها درست کرد.

آقای خوئی قدس سره و تبعه سیدنا الاستاد در فقه العقود، این‌ها اشکال‌شان این است که شاید این چیزی هم که ایشان می‌گفتند و الله العالم که نظر به آن داشتند یا نداشتند ولی با حسن ظن به ایشان می‌شود گفت که شاید همان را می‌خواستند بگویند. و آن این است که حیثیات تقییدیه دو جور هست. یک وقت حیثیت تقییدیه مطلقه است. یک وقت حیثیت تقییدیه‌ی مطلقه نیست. مثل ... من حالا توضیح عرض می‌کنم.

یک وقت می‌گوید آقا من یک صاع گندم از شما می‌خرم. آزاد است دیگر. یک وقت می‌گوید یک صاع من هذه الصبره. این دیگر نمی‌تواند برود از صبره‌ی دیگر، این دیگر نمی‌تواند برود گندم را از جای دیگر بردارد بیاورد. گفته من هذه الصبره. این‌ها اشکال‌شان این است که این‌که تملّکتُ می‌گوید درست است که بما أنّه مالکٌ. ولی بما أنّه مالکٌ که فقط ینطبق علیّ و لا ینطبق علی غیری. حیثیت تقییدیه است ولی حیثیت تقییدیه‌ی مقیّده‌ی به این‌که لا ینطبق الا علیّ. و مضیّق است. بنابراین باز هم آقای اصیل چی را باطل....ش آقای اصیل همین را بخواهد تنفیذ بکند باز چه می‌شود؟ می‌رود توی کیسه‌ی همان. می‌رود توی کیسه‌ی خودش. مالک مطلق که نگفته بود یا مالک واقعی. بله اگر بیاید بگوید که من این را برای مالک واقعی خریدم. برای مالک واقعی قبول کردم. منتها ادعا می‌کند که من مالک واقعی هستم. مثل تعدد مطلوب‌ها. ولی مالک واقعی قبول کردم. خب ولی من هم مالک واقعی هستم. این می‌شود درست. اما اگر این‌جوری گفت که ظاهر این‌که لنفسی می‌‌گوید به قول ایشان، لنفسی که می‌‌گوید یعنی آن حیثیت تقییدیه را مطلق قرار ندادم. برای مالکی که خودم هستم و لا غیر، آن مالک واقعی، آن مالکی که من هستم. آن. پس مطلق نیست. این هم فرمایش سیدنا الخوئی است که فرموده است «لیتوجّه علیه أنّ الثابت للشیء من حیثیةٍ تقییدیة و إن کان ثابتاً لنفس تلک الحیثیة» یعنی مقدمه‌ی اولای شیخ قبول، مقدمه‌ی ثانیه‌ی شیخ هم قبول، که می‌شود مال همان حیثیت تقییدیه در واقع حکم. این‌ها همه قبول. «لکن لا علی وجه الاطلاق بل لخصوص الحصّة الحاصلة من تلک الحیثیة فی ضمن ذلک الشیء» یک حیثیت تقییدیه‌ی خاص، آن در نظرش هست. پس این کار را حل نمی‌کند.

خب پس بنابراین نتیجه این شد که از این راه هم که شیخ اعظم زحمت کشیدند ؟؟؟ ببینید این مطالب خیلی ذهن‌ها را باز می‌کند. ما توی خیلی از مشکلات عصر، مال مسائل شرکت‌ها، بانک‌ها، بیمه‌ها، چه ... اگر با این حرف‌ها آشنا نشویم و این مطالب را با آن‌ها آشنا نشویم آن‌جاها نمی‌توانیم. آن‌جا راه‌هایی را به ما نشان می‌دهد و لو اشکال هم داشته باشد اما ذهن را آماده می‌کند برای این‌‌که توی خیلی از جاها یک راه‌حل‌هایی بتوانیم پیدا بکنیم. و این‌ها خیلی مهم است. و کسانی که از این مباحث دور بودند خیلی کلاه سرشان می‌رود خیلی از جاها در آن مباحث.

توی امتحاناتی که می‌کنیم چون برای بانک مرکزی یک قانونی داریم که باید یک شورای فقهی بانک مرکزی داشته باشد که آن شورای نگهبان آن‌ها باشد که آن‌ها را چی کند. خب آن‌جا نوشته که باید علاوه بر این‌که علم اقتصاد و این‌ها را بلد باشد در مباحث معاملات مجتهد باشد. نه این‌که فقط کارشناس باشد که مسئله بلد باشد. مجتهد باشد. مجتهد توی این‌ها ؟؟؟ آدم باید یک عمری ... این قانون اسباب زحمت شده خیلی واقعاً. این زیر و بم‌ها را، این احتمالاتی که این حضرات دادند این بزرگان دادند وقتی به مرحوم آشیخ کاظم می‌گفتند، می‌گفتند من در نجف بی‌کار نبودم که این‌طرف و آن‌طرف بروم با همان نان ماست و خرما بسنده می‌کردم و همه‌اش مشغول بودم و زیر کردم و فلان ... حالا این زیر و کردن این‌ها اگر هم که یک خرده طول می‌کشد یک مقداری از آن‌ها لازم است برای این‌که ما آشنا بشویم.

بقی کلام محقق خوئی و امام قدس سرهما که این دو تا را هم بیان کنیم و این مسئله تمام بشود.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

Parameter:18964!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 20
تعداد بازدید روز : 144
تعداد بازدید دیروز :920
تعداد بازدید ماه جاری : 3898
تعداد کل بازدید کنندگان : 792199