28 مرداد 1402 | 03 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

استصحاب - جلسه 099

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی‌الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.

محقق خوئی قدس‌سره که قائل به عدم جریان استصحاب در شبهات حکمیه شدند به دلیل تعارض استصحاب بقاء مجعول با استصحاب عدم جعل. ولی فرمودند که مواردی استثناء می‌شود و بر اثر این جهت نه ما موافق با قائلین به جریان استصحاب در شبهات حکمیه مطلقا هستیم و نه با قائلین عدم جریان مطلقا که اخباریون و فاضل نراقی می‌فرمایند، بلکه تفصیل قائل هستیم. و این تفاصیلی که ایشان دادند زیرمجموعه‌ی یک جامع است همان‌طور که عرض کردیم و آن این‌که مواردی که استصحاب عدم جعل جاری نمی‌شود خب قهراً در این‌جا مانعی از استصحاب بقاء مجعول وجود ندارد و استصحاب در شبهه‌ی حکمیه جاری می‌شود. گفتیم این کبری کبرای درستی است، بله اگر بنحو قضیه‌ی حقیقیه هرجا استصحاب عدم جعل بوجهٍ من الوجوه نباشد استصحاب بقاء مجعول مانعی ندارد. منتها تطبیقات ایشان به سه مورد ایشان تطبیق فرمودند این مسأله را. تطبیقات ایشان محل اشکال است. اولین مشکلی که تطبیق فرمودند، فرمودند احکام غیر الزامیه، احکام غیر الزامیه را فرمودند که در این‌جا استصحاب جاری است و معارض ندارد، استصحاب عدم جعل جاری نمی‌شود. که مناقشه شد که خب مثلاً استحباب یا کراهت که این‌ها احکام غیر الزامیه هستند، خب یک چیزی قبلاً مستحب بوده حالا شک می‌کنید که در این حالت هم مستحب است یا مستحب نیست؟ یا مکروه بوده شک می‌کنیم در این حالت هم مکروه هست یا مکروه نیست؟ مثلاً خواب بین الطلوعین مکروه است، خب حالا شک می‌کنیم که اگر کسی خیلی خوابش می‌آید و برایش خیلی مشکل است، مشقت دارد، باز هم مکروه است یا نه؟ خب استصحاب بقاء کراهت می‌خواهیم بکنیم، ایشان می‌فرمایند این‌جا استصحاب بقاء کراهت جاری می‌شود استصحاب عدم جعل نداریم؛ خب اشکال کردیم چرا استصحاب عدم جعل نداریم، مگر کراهت مجعول شارع نیست؟ خب می‌گوییم یک زمانی کراهت جعل نشده بود، نه برای آن زمانی که، آن مقطع و آن حصه‌ای که مشقت ندارد بیداری و نه برای این حصه‌ای که مشقت دارد. آن حصه‌ای که مشقت ندارد خب از ادله فهمیدیم استحباب جعل شده، پس آن عدم جعل نقض شد. اما نسبت به این حصه چرا؟ خب استصحاب عدم جعل می‌کنیم. این‌جور نیست که استحباب جعل نخواهد و هم‌چنین کراهت.

بنابراین احکام غیر الزامیه در اطلاق فرمایش ایشان یعنی این نسبت به استحباب و کراهت محل اشکال است. و هم‌چنین در مورد اباحه هم ایشان فرمودند که این‌جا هم جاری نمی‌شود استصحاب عدم جعل. این را هم توضیح دادیم قبلاً که این هم نیست اباحه هم مجعول شرع است.

مورد سومی که ایشان فرمودند مسأله‌ی طهارت بود، طهارت خبثیه که فرمودند طهارت خبثیه هم مجعول شرع نیست، خودش فی نفسه وجود دارد و یا این‌که عند الناس وجود دارد شارع هم تبعیت کرده دیگر، قانونی جعل نکرده و تبعیت شارع هم معنایش جعل قانون نیست. خب این را هم گفتیم محل اشکال است که نه طهارت، بله روی بعض مبانیِ نادره ممکن است.

 مورد اخیر که حالا مورد چهار می‌شود طهات حدثیه است که ایشان در طهارت حدثیه هم همین را می‌فرمایند که مثلاً شک می‌کنیم که مذی ناقض طهارت حدثیه هست یا نیست؟ کسی وضو گرفته یا غسل کرده بعد مذی از او خارج می‌شود. از ادله نتوانستیم بفهمیم که مذی ناقض هست یا ناقض نیست، فلذا شک می‌کنیم بنحو شبهه‌ی حکمیه که این‌جا طهارت باقی است یا باقی نیست. ایشان این‌جا هم فرمودند که استصحاب بقاء طهارت جاری می‌شود ولو شبهه شبهه‌ی حکمیه است و استصحاب عدم جعل طهارت برای بعد المذی جاری نمی‌شود تا این‌که معارضه کند. خب این‌جا هم محل اشکال هست به‌خاطر این‌که طهارت حدثیه مجعول شرع است. حالا چه شما طهارت حدثیه را یک امر معنویِ حاصل از افعال جوارحی بدانید مسحات و غسلات یا در غسل غسلات، در وضو مسحات و غسلات، چه خود این را بگویید طهارت است کما علیه المحقق الخوئی، هرکدام را بگویید بالاخره این امر مجعول است، این‌جوری نیست که خودبه‌خود وجود داشته باشد بگویید استصحاب عدم ندارد. بنابراین امثله‌ای که ایشان و مواردی که تطبیق فرمودند آن کبری را همه‌ی این‌ها محل کلام و اشکال است. اما اصل کبری مسأله‌ی درستی است.

 مورد دیگری که  ....

س: حاج آقا این اخیر را قرار شد توضیح بدهید ...

ج: بله آقا؟

س: اخیر را قرار شد توضیح بدهید، اگر که وضو و طهارت همان غسلات و مسحات فقط باشد این‌جا الان فقط شک در این کردیم که این ناقض هست یا نه؟ شک در جعل ناقضیت داریم، شک دیگری نداریم. کسی که وضو گرفته براش جایز است داخل ....

ج: نه نه، این غسلات و مسحات را اعتبره الشارع طهارةً أم لا؟ شک در این است دیگر، پس بنابراین قبل از مذی می‌دانیم این غسلات و مسحات را اعتبره طهارةً، فلذا گفته با آن می‌توانی نماز بخواهی، مسّ کتابت بکنی و کذا. آیا بعد المذی هم اعتبر همین غسلات و مسحات و طهارت أم لا؟

س: خب بله اعتبر اما همان موقع، نگاه کنید ....

ج: نه اعتبر بر این حالت؟ ما آن‌که از ادله فهمیدیم برای حالت قبل المذی می‌دانیم اعتبره طهارةً ...

س: حاج آقا دوام که ندارد، یک واقعه‌ای است فی زمانٍ هست ...

س: خودشان یک عبارتی دارد، آن را نمی‌خوانید؟

ج: بله؟

س: فرمودند ام الغسلتان و المسحتان این عبارت را توضیح شاید خواستید بگویید، چون می‌گوید موجود است شک فقط در این است که تا زمانی که چیزی نیامده می‌گوییم موجود است آن ...

ج: خب می‌دانم می‌گوید، بله الانِ موجود هم که نیست به این معنا ...

س: می‌گوید حالا در عالم اعتبار موجود است، خودش یک عبارتی هم دارد ...

ج: بله بله، اما صحبت سر این است که این چه آن امر معنوی بگویی، و الا آن امر معنوی هم موجود است، یک نورانیتی موجود شد. فرقی از این جهت نمی‌کند جز این‌که آن یک امر معنوی است این یک امر مادی است. حرف سر این است که آن نورانیتی که پیدا شده اگر شما بگویید که این‌ها مسبب هستند و این‌ها سبب هستند آن مسبب است یا بگویید نفس این غسلات و مسحات این‌ها اسمش طهارت است در نظر شارع، صحبت سر این است که بالاخره این جعل می‌خواهد و ما استصحاب عدم جعل را داریم در هردو صورت. این ما یتعلق بکلام این محقق بزرگ.

 یک مورد دیگری را هم باید به آن توجه کنیم که آن هم استثناء می‌شود و آن مواردی است که بین استصحاب بقاء مجعول و استصحاب عدم جعل تلائم و هماهنگی وجود دارد و تعارضی ندارد. مثل این‌که بنحو شبهه‌ی حکمیه شک می‌کنیم که آیا شرب تتن حرام است یا نه؟ خب این‌جا می‌گوییم یک زمانی که وجوب نبود حالا هم استصحاب عدم وجوب می‌کنیم، می‌گوییم یک زمانی هم جعل وجوب نشده بود حالا هم استصحاب عدم جعل وجوب می‌کنیم. در این‌جور موارد که معمول شبهات حکمیه اگر بگوییم استصحاب در آن‌ها جاری است که قد یناقش فی ذلک در باب برائت گفته می‌شود در مواردی که برائت جاری است بعضی گفته بودند استصحاب جاری نمی‌شود که آن‌جا جواب داده شد بنابر مسلک کسانی که می‌‌گویند این اشکالی ندارد بنابراین این موارد هم استثناء می‌شود، با این‌که شبهه‌ی حکمیه هست اما ما استصحاب عدم وجوب، عدم حرمت، این‌ها برای‌مان اشکالی ندارد، در صورتی که آن استصحاب عدم جعل هم هماهنگ است با آن استصحاب بقاء مجعول.

س: آقا فرق‌شان با هم چی شد این بالاخره، این آخریِ فرق‌شان با هم چی شد؟

ج: آن‌جا اصلاً استصحاب عدم جعل نداریم آن قبلی، این این است که داریم ولی هماهنگ است، تعارضی با هم ندارد ...

س: مجعول چی هست این‌جا؟

ج: بله آقا؟

س: مجعول، وقتی شک در شبهه‌ی حکمیه ...

ج: عدم وجوب دیگر، یعنی اگر ...

س: مجعول عدم ....

ج: بله بله، یعنی اصلاً ...

س: عدم جعل است دیگر، مجعول ...

ج: نه نه، عدم وجوب را، می‌گویید وجوب نیست نه جعل وجوب نیست، خود وجوب نیست ...

س: می‌گوییم یک زمانی مجعولی ...

ج: یک زمانی وجوب... نه ما به وجوب می‌گوییم مجعول، این‌ها اصطلاح است دیگر، به وجوب می‌گوییم مجعول، به حرمت می‌گوییم مجعول، به جعل این، ‌که ملازمه ایجاد می‌کند بین یک موضوعی و عدم این می‌گوییم جعل، درست؟ لغت کار نداشته باشید، این اصطلاح است دیگه. یعنی یک‌وقت خود حکم را ...

س: حکم ؟؟؟، اول اسلام می‌گوییم ملازمه بین شرب و حرمت نبود، الان هم نیست، نه این‌که اول اسلام ...

ج: آن جعل است، آن جعل است ...

س: جعلی نبود دیگر ...

ج: نه این اسمش جعل است دیگر، یعنی یک ملازمه، چه جعل ملازمه چه جعل نکردن ملازمه به این می‌گوییم جعل. یکی دیگر چی هست؟ آن چیزی است که اگر جعل می‌شد حالا یک وجوبی پیدا می‌شد، یک حرمتی پیدا می‌شد.

خب این بحث تمام شد در صحیحه‌ی أولای زراره رضوان‌الله علیه که مذیّل فرمودند بحث استدلال به صحیحه‌ی أولی را به این ابحاث، به این تفاصیلی که بحث شد. تفصیل بین شک در مقتضی و شک در رافع، تفصیل بین احکامی که مستند آن حکم عقل است یا مستند آن غیر حکم عقل است و این اخیر که شبهه‌ی حکمیه باشد یا شبهه‌ی موضوعیه باشد که عرض کردیم البته تبعاً لمرحوم شیخ و مرحوم آقای آخوند، مصباح‌الاصول هم همین‌جور مشی کردند که در ذیل صحیحه‌ی أولای زراره این‌ها را مطرح کردند و حال این‌که خب بهتر این بود که بگذارند تمام ادله‌ی استصحاب گفته بشود بعد این مباحث را طرح بفرمایند. اما دیگر چون آن بزرگ این کار را فرموده است تبعاً لِ او عده‌ای از اعاظم همین‌جور مشی کردند.

ابحاث راجع به صحیحه‌ی أولی تمام شد، عمده‌ی ابحاث، البته باز ابحاث مختصری باقی‌ مانده که دیگر آن‌ها را نکله الی المطالعات.

س: ببخشید فرق جعل و مجهول را اعتباری دانستید یا حقیقی؟

ج: بله‌ آقا؟

س: فرق جعل و مجعول اعتباری است یا این‌که حقیقتاً ...

ج: حقیقی است ...

س: جعل آن فعل تکوینی است؟

ج: بله؟

س: جعل آن فعل تکوینی ...

ج: جعل آن ملازمه‌ای است که مولا قرار می‌دهد بین تحقق موضوع و این حکم. خب وقتی ملازمه قرار داد قهراً وقتی شرط محقق شد آن ملزوم محقق شد لازم محقق می‌شود. مثلاً شما می‌گویید که «اذا وُجد ماءٌ فهو یطهر» کار ندارید آب هست یا آب نیست، حالا اگر آب پیدا شد آن یطهری که شما طرف ملازمه قرار دادید آن فعلیت پیدا می‌کند. قبل از این، آن ملازمه‌ای است که شما بنحو قانون جعل کردید و قرار دادید.

خب وارد می‌شویم در صحیحه‌ی زراره‌ی ثانیه. که این صحیحه را شیخ طوسی قدس‌سره در تهذیب و در استبصار نقل فرمودند و هم‌چنین صدوق قدس‌سره در علل.

می‌فرمایند: «و من جملة ما استدل به للاستصحاب صحیحة ثانیة للزرارة» حالا ابتداءاً متن این روایت مبارکه را بخوانیم. در این روایت شش سؤال مطرح شده و امام علیه‌السلام پاسخ فرمودند حسب این نقل. دو مقطع از این روایت مبارکه مقطع سوم و مقطع ششم این از مواردی است که به او استدلال می‌شود برای حجیت استصحاب علی الاطلاق.

«قال قلت له...» سند این است در تهذیب و استبصار محمد بن الحسن، یعنی صاحب وسائل این‌طوری نقل فرموده، صاحب وسائل این روایت را تماماً هیج‌جا ذکر نفرموده بلکه بنحو متفرق هر بخشی‌اش را در یک بابی به تناسب ذکر فرموده. در باب 37 و 41 و 44 از ابواب نجاسات این روایت را نقل فرموده. شیخ طوسی در تهذیب جلد 1، صفحه‌ی 446 از طبع غفاری و 421 و 422 از طبع اسلامیه، استبصار هم جلد 1، صفحه‌ی 203 طبع غفاری، صفحه‌ی 183 طبع اسلامیه.

شیخ این‌جوری فرموده: «عن الحسین بن سعید، عن حماد، عن حریز، عن زرارة قال: قلت» حتی له هم ندارد، قلت له هم نیست. صاحب وسائل این له‌ها را همه‌جا ذکر کرده، اما در خود استبصار و تهذیب کلمه‌ی له هم نیست، قلت، منتها بعد دارد قال، قال آن قال‌ها خب ضمیرش برمی‌گردد به کی برمی‌گردد؟ ولی صاحب وسائل «قلت له» نقل کرده. حالا عبارت این است «قال: قلت له: أصاب ثوبی دم رعاف أو غیره أو شی‏ء من المنی» دم رعاف یا دم غیر رعاف اصابت کرده به پیراهنم، می‌گوید «أو شیء من المنی فعلّمت أثره إلى أن أصیب له الماء» علامت گذاشتم این‌جایی که اصابه‌ی دم یا اصابه‌ی منی شده تا این‌که تطهیر کنم آن را «فحضرت الصلاة، و نسیت أنّ بثوبی شیئاً و صلّیت» فراموش کردم که ثوبم متنجس شده و نماز خواندم. «ثم إنی ذکرت بعد ذلک» بعد از نماز یادم آمد، «قال» حالا این‌جا نوشته قال یک علیه‌السلام هم توی پرانتز هست، این علیه‌السلام‌ها اصلاً توی تهذیب و استبصار نیست که کسی خب به قرینه‌ی علیه‌السلام بگوییم ضمیر برمی‌گردد به امام، قال. این علیه‌السلام‌ها بسیاری در این کتب روایی ما این‌ها را نساخ دل‌شان نیامده نام ائمه گفته بشود علیه‌السلام نگوید اضافه کردند. آن‌ وقتی که ما خدمت آیت‌الله شبیری توی منزل‌شان مشرف می‌شدیم برای درس، زکات و استصحاب خدمت ایشان مدتی مشرف بودیم، خب ایشان این‌ها را داشتند این نُسخ خطی و فلان و این‌ها را، این‌ها را می‌آوردند، این هم همه‌جاها که علیه‌السلام است ایشان دور آن، که این‌ها توی این نسخ اصلی نبود. حالا این‌جا هم در خود این تهذیب و استبصاری که الان در دسترس ما هست این علیه‌السلام ندارد.

«قال: تعید الصلاة و تغسله» حضرت فرمودند نماز را اعاده می‌کنی و آن ثوب را هم می‌شوری. خب این یک سؤال و جوابش.

سؤال دوم: «قلت: فان لم أکن رأیت موضعه» ولی «و علمت أنه قد أصابه، فطلبته و لم أقدر علیه» یقین کردم که بله اصابه منتها تفحص کردم و پیدایش نکردم. «فلمّا صلیت وجدته، قال علیه السلام: تغسله و تعید» این سؤال دوم که «علمت انه قد اصابه» اما «لم اکن رأیت موضعه» و نماز را خواندم؛ حضرت فرمود: «تغسله و تعید» این مقطع دوم است.

در این مقطع دوم محقق عراقی قدس‌سره اشکالی را طرح فرموده و آن این است که چطور می‌شود تصور کرد زراره با آن مقام فقاهت و علوّ شأنش در فقه، ایشان نداند این مسأله را که الان یقین دارد بالاخره این لباس نجس است، متنجس است، حالا جای آن را نمی‌داند. چطور با این لباس متنجس نماز خوانده و یا می‌آید از امام سؤال می‌کند این‌جا چطور است؟ خب بالاخره می‌داند با لباس متنجس نماز خوانده دیگر، این‌که جایش را نمی‌داند، علم اجمالی دارد یا این‌جا است یا آن‌جا است این چه ربطی...، مثل این‌که انسان دوتا پیراهن دارد می‌داند یکی‌اش متنجس است یکی‌اش پاک است، اما حالا کدام متنجس است کدام پاک است نمی‌داند، حالا هردو آن را بپوشد بیاید نماز بخواند. می‌شود کسی بگوید خب ما که نمی‌دانیم کدام است هم لباس متنجسِ را می‌پوشیم هم، یعنی هردو آن را می‌پوشیم حالا یکی‌اش که پاک است یکی‌اش هم متنجس است. خب اگر شارع گفته در ثوب طاهر باید نماز بخوانی این چه سؤالی است این‌جا زراره کرده؟

خب گاهی این‌جور اشکالات شبهه‌ ایجاد می‌کند در این‌که صدور این روایت آیا درست است یا درست نیست؟ شاید راوی اشتباهی کرده در نقل در این‌جا. یعنی راوی‌های قبل از زراره که از زراره دارند نقل می‌کنند. برای تخلص از این شبهه وجوهی وجود دارد که بعضی‌اش را ایشان فرمودند بعضی‌اش را ایشان نفرمودند.

وجه اول این‌که بگوییم که همان‌طور که ایشان در سؤال اول چی گفت؟ گفت «و نسیت انّ بثوبی شیئاً و صلیت» در این دومی هم درواقع ولو تصریح به نسیان نکرده ولی محمول بر همین است که غفلت و نسیان بر آن پیدا شده. می‌خواهد بگوید در آن اولی این بود که من علم تفصیلی پیدا کردم که بله کجا متنجس از ثوب هستم ولی فراموش کردم نماز خواندم. در دومی می‌خواهد بگوید علم تفصیلی به‌جایش پیدا نکردم علم اجمالی داشتم، گشتم اما آن را پیدا نکردم ولی باز هم فراموش کردم و نماز خواندم. حمل بر این بکنیم که هم صورت أولی صورت نسیان است هم صورت دوم صورت نسیان است، فقط فرقش این است که در صورت اول علم تفصیلی به متنجسیت ثوب و مکان متنجس داشته. در صورت دوم علم تفصیلی باز دارد به این‌که این ثوب متنجس است اما علم تفصیلی به مکان آن ندارد، این یک احتمال.

س: آقا این‌جا هم با جلالت شأنش باز نمی‌سازد که این‌جا ...

ج: به جلالت شأنش نمی‌سازد که فراموش بکند؟

س: نه این‌که بداند که یعنی اگر جایش را هم ندارد نباید با آن نماز بخواند ...

س: فراموش کرده ...

س: می‌دانم فراموش کرده ولی ...

س: باید سؤال بپرسد ...

ج: بله این هم ...

س: ایشان می‌خواهد بگوید اگر صورت اول سؤال را پرسید فهمید که با نسیان چیزی عوض نمی‌شود حالا با عوض شدن جا هم پس می‌داند چرا پرسیده؟

ج: بله خب این یک احتمال حالا، آقای آقاضیا خودشان این احتمال را می‌دهند ولی می‌گویند خیلی بعید است که بخواهیم حمل بر نسیان کنیم.

احتمال دومی که ایشان می‌دهند این است که بگوییم این محمول است بر صورتی که طلب کرده، چون می‌گویند «طلبته فلم اقدر علیه» طلب کرده و در اثر این طلب که پیدا نکرد این یقین به عدم برایش پیدا شد. 

خب ثوب هم که حالا یک بیابان نیست، یک چیز محدودی است. خب انسان گشت ندید (به‌خصوص دم) که رنگش مخصوصاً اگر لباس سفید باشد و این‌ها خب زود به چشم می‌آید دیگه، آدم وقتی گشت و ندید این علم پیدا می‌کند که نیست. پس سؤال دوم این است که فهمیدم اما گشتم و ندیدم و یقین کردم نیست. نماز خواندم بعد از نماز اتفاقاً به چشمم خورد. این هم احتمال دوم است که قطع به عدم بعدالفحص. این هم استبعاد دارد به خاطر این‌که دارد «و لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ»، نگفته لم اره، گشتم و ندیدمش، می‌گوید قدرتی بر آن پیدا نکردم. این قدرت پیدا نکرم یعنی باز هم می‌دانم هست، نتوانستم بر او ظفر پیدا کنم. با تعبیر زراره که بخواهد بگوید، و الا باید بگوید لم اره، ندیدم او را و تیقنت که وجود ندارد. اما «لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ» یعنی مفروض این است که وجود دارد ولی من ظفر به او پیدا نکردم. فلذا این هم مستبعد است.

س: چرا مستبعد است؟ این «لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ» اعم از این است که ...، یعنی شما می‌خواهید بگویید لازمه عدم قدرت بر شیء این است که این شیء را پس می‌داند هنوز هست پس قدرت بر آن ؟؟ درست است؟

ج: آره، آره، ظاهرش این است.

س: این اعم از این‌که در همان حالت می‌دانسته نیست و واژه را به حسب همان علم همان آمده گفته «لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ» یا نه، سؤال یک موضوع مشخصی دارد؟ چون بعد از آن خوانده و فهمیده و دیده که هنوز هست، بعد از این‌که نماز را خوانده فهمیده هست، فلذا در سؤال می‌گوید «لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ»...

ج: نه، نه، نه، نه، این‌که نیست که «فلَمْ أَکُنْ رَأَیْتُ مَوْضِعَهُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ فَطَلَبْتُهُ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ» ببینید؛ «وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ» مفروضش این است که می‌دانم اصابه کرده، دنبالش گشتم که جای آن را پیدا کنم «و لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ فَلَمَّا صَلَّیْتُ وَجَدْتُهُ» و بگوییم این‌که ایشان یقین پیدا کرده نیست؟ «و لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ»؟

س: حاج آقا، یک وقت هست شما می‌خواهید بگویید که از جهت اثباتی ما واژگانی دلالت بر این‌که یقین به عدم داشته باشد نداریم؛ این یک اشکال، لذا فرض بر خلاف اعم است. لم اقدر اعم است.

ج: چرا؟ چون «لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ» اگر با گشتن یقین به عدم پیدا کرده بود می‌گفت چی؟ می‌گفت ندیدم او را و فهمیدم که نیست. اشتباه کردم، آن تخیل بوده، آن‌که یقین کردم به آن اصابت کرده تخیل بوده، این‌جور که نمی‌گوید. می‌گوید لم اقدر بر همان که یقین داشتم. بر همان که یقین داشتم اصابه کرده ظفر نیافتم. پیدایش نکردم. خب این ظاهرش این است که این قطع به عدم پیدا نکرده ...

س: حاج آقا عذرخواهی می‌کنم، ببخشید، چرا برخورد با عبارت زراره را مثل برخورد با عبارت خود حضرت می‌فرمایید؟ این دقت ...

س: دقت نیست، این‌ها ظاهر کلمات است. عرفی هم همین‌جور است. این‌ها دقت‌های فوق عاده نیست، دقت‌های متعارف و معمولی است. مردم هم همین دقت‌های این‌جوری را دارند. شما بروید توی دادگا‌ه‌ها ببینید چه جور وقتی یک عبارتی خوانده می‌َشود می‌گویند این‌جوری گفته، این‌جور نگفته، این‌جور حرف زده، این‌ها همین دقت‌های در موقع ...

س: دقت، یعنی این دقت دقت عرفی نیست؟

ج: چرا، «لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ» یعنی ظاهرش چیه؟ یعنی بر او ظفر نیافتم نه این‌که فهمیدم نیست.

س: خب این‌که تعابیر به جای همدیگه بیایند یک چیز خیلی عادی است در عرف.

ج: علاوه بر این‌که اگر یقین به عدم پیدا کرده، این‌جا آیا نمازش باطل است که حضرت بفرماید تعید الصلوة و تغسله؟ خب یقین به عدم پیدا کرده دیگه، خب این لباس پاک است. این هم یک احتمال.

احتمال سوم:

س: یعنی با قرینه منفصله این جواب دوم را می‌دهید؟

ج: آره، یعنی به تناسب حکم و موضوع؟؟ چون آن مسلم است فقه است کأنّه.

جواب سوم: «حمله علی عدم منجزیة العلم الاجمالی عنده». خب این‌جا علم اجمالی منجز نیست. ممکن است پیش زراره علم اجمالی منجز نبوده، بعد حالا می‌گوید ولی احتمال که هست. حالا از امام دارد سؤال می‌کند. پس استغرابی ندارد سؤالش، علم تفصیلی باشد بله، ولی علم اجمالی ممکن است ایشان از کسانی باشد که بگوید علم اجمالی منجز نیست. این هم خیلی احتمال به قول محقق عراقی این ابعد الاحتمال این هست. این دیگه خیلی بعید است. حالا وجه آن را ذکر نکردند خیلی بعید است. لعل وجه‌ آن این باشد که این‌جا علم تفصیلی به این‌که این لباس متنجس است دارد. جای آن را علم اجمالی دارد. اما نسبت به این‌که این لباس متنجس است، بعد ادله می‌گوید لا تصلِّ در لباس متنجس، خب من این را می‌دانم متنجس است ولی جای آن را نمی‌دانم. علم اجمالی نسبت به جای آن است نه به اصل تنجس، پس بنابراین این هم واقعاً ابعد الاحتمالات است که این‌جوری بگویید.

خب این سه‌تا احتمال را محقق عراقی ذکر کردند. بعد برمی‌گردند می‌گویند آن احتمال اول که گفتیم حمل بر نسیان بشود درست است استبعاد کردیم ولی بعید نیست. خب به چه دلیل استبعاد می‌کنید؟ خب یادش رفته. حمل بر این می‌کنیم که دارد...، برای یاد رفتن دو صورت ذکر کرده، یکی همان صورت اول که نام هم برده، گفته و نسیت که علم تفصیلی به موضع هم داشته، هم به نجاست ثوب و هم به موضع آن. مورد دوم هم این است که باز علم تفصیلی به نجاست اصل ثوب داشته ولی نسبت به مورد آن علم اجمالی دارد که کجای ثوب است. خب پس بنابراین حمل بر همین باید بکنیم. ایشان برمی‌گردند می‌گویند حمل بر این جهت می‌کنیم.

س: حاج آقا ببخشید؛ این حالت آخر که فرمودید اقرب الاحتمالات، نسبت به تعید الصلوة درست است، ما علم تفصیلی داریم. اما سائل، حضرت از سؤال زراره دوتا جواب داده، یکی نسبت به این‌که وجوب و موافقت قطعیه نسبت به غسل دارد، یعنی تو باید از همه‌اش اجتناب کنی و همه‌اش را باید بشویی و لذا گفت تعید الصلوة و تغسله، یعنی دوتا سؤال است. این‌که نماز من چه حکمی دارد؟ فرمودید مسلم است قبول! از باب این جواب که حضرت ممکن از باب تناسب حالا سؤال یک جوابی است برای سؤال غیر زراره داده که بقیه هم بدانند. اما زراره سؤالش این بوده، اگر من این لباس را دارم یکی این‌که، یعنی سؤال اصلی این بوده که آیا همه را باید بشویم؟ یعنی موافقت قطعیه‌ی از نجاست ...

ج: کجا گفته همه را بشویم؟

س: تغسله این است دیگه ...

ج: تغسله یعنی موضع، نه، فوجدته، ضمیر به همان برمی‌گردد نه این‌که کل ثوب را برو بشور، یعنی همان موضع را برو بشور.

س: یعنی لباسِ را کلش را برو بشور؟

ج: نه، نه، چون دارد فوجدته دیگه. «فَلَمَّا صَلَّیْتُ وَجَدْتُهُ» پیدا کردم کجا است. خب حضرت می‌فرمایند همان را برو بشور. ضمیر وجدته با ضمیر تغسله به یک جا برمی‌گردد.

خب احتمال چهارم: احتمال چهارم این است که حمل کنیم این را بر شک ساری، یعنی می‌گوید ابتدائاً یقین پیدا کردم، گشتم، «لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ»، در اثر این شک برای من پیدا شد که نکند از اول اصلاً بی‌خود یقین پیدا کردم. شک ساری برای من پیدا شد. فلذا است که حالا نماز خواندم، بعد از نماز فهمیدم. خب حضرت این‌جا هم بفرماید که تغسله و تعید. و حال این‌که در این‌جا اگر این‌چنین بوده خب چی داشته؟ شک ساری برایش پیدا شده دیگه، استصحاب بقاء طهارت ثوب را داشته. این هم خیلی مستبعد است که بخواهیم حمل بر شک ساری بکنیم. علاوه بر این‌که دارد می‌گوید «و لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ» ، یعنی باز مفروض دارد می‌گیرد وجودش را، ظاهرش این است. وجودش را مفروض می‌گیرد می‌گوید واقف به آن نشدم. پس بنابراین این هم یک احتمال است ولی خب اگر چاره‌ای نباشد این بهتر شاید باشد از آن احتمالی که آقاضیاء فرمودند که حمل بر نسیان بکنیم. چون حمل بر نسیان یک مبعّدی دارد که این ندارد. آن مبعدش چی بود؟ این بود که ایشان در ذهنش همین که ایشان هم فرمودند. در ذهنش فرق باشد بعد از این‌که علم دارد به تنجس ثوب، ولی علم اجمالی به جایش داشته باشد یا نداشته باشی یا نداشته باشی، مثلاً در نظر ایشان احتمال می‌دهد این فرق بکند مسئله‌اش. اگر علم تفصیلی داری ثوب نجس است، علم تفصیلی به جای آن هم داری این یک سؤال. علم تفصیلی به نجاست ثوب داری ولی جای آن را علم تفصیلی نداری علم اجمالی داری، این احتمال بده حکم این با آن فرق می‌کند. این خیلی مستبعد است که مثل زراره‌ای؛ این از ادنی مکلّف عادی هم این سؤال مستبعد است فکیف مثلاً به زراره. اما این‌که بخواهد مقصودش این باشد که من شک ساری برایم پیدا شد، این ممکن است اگر چه تعبیر آن خیلی موافق با این احتمال نیست، باید تعبیر بهتری را می‌کرد مثلاً اما یک مقداری خلاف ظاهر مثلاً مرتکب بشود.

س: حاج آقا ببخشید؛ این «فلَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ»  را می‌شود این‌جوری ترجمه کرد که این مبعّد این احتمال از بین برود. یعنی این‌که مفروض هست که هست ولی لم اقدر علیه، می‌گوید که من یقین پیدا کردم، دنبالش گشتم پیدایش نکردم دست از یقینم برداشتم. یعنی به صورت یک تعبیر عرفی، می‌گوید من قطع برایم حاصل شد که این دم مثلاً اصابت کرد به لباسم، بعد هر چی دنبالش گشتم پیدایش نکردم. خب این ادامه‌اش یعنی چی؟ یعنی این‌که بعد فهمیدم که اشتباه کردم. چون فرض این است که همان‌جور که فرمودید چون ثوب محدود است دیگه، وقتی «لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ» نتیجه‌اش رفع ید می‌شود از آن قطعی که داشته. دوباره شک ...

ج: احتمال خلاف ظاهر که هست. «لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ» یعنی هست و «لَمْ أَقْدِرْ عَلَیْهِ» ظاهرش این است نه این‌که فهمیدم این است. سالبه به انتفاء موضوع است.

س: در ادامه این‌جوری می‌شود. می‌گویم من یقین پیدا کردم که ...

ج: خب بله، می‌شود به آن چسباند با یک تسامحی، با تسامح اشکال ندارد.

س: آخه بعدش هم نماز خوانده حاج آقا ...

ج: بله.

س: خب وقتی بعدش نماز خوانده یعنی این را مفروض گرفته پس نیست دیگه ...

ج: بله؟

س: نماز خوانده. یعنی همین فرمایش حاج آقا، یعنی فرد وقتی که نماز خوانده از ...

ج: رجاءً ممکن است خوانده آمده مسئله را سؤال کرده،

س: ؟؟

ج: بله دیگه، آمده رجاءً خوانده گفته حالا نمازمان را بخوانیم بعد می‌رویم از امام صادق می‌پرسیم.

س: چون بر یقین؟؟ یقینش باقی است. یقینش باقی است رجاءً می‌خوانم، می‌دانم نجس است اما می‌خوانم رجاءً ...

ج: چون مسئله را نمی‌دانسته دیگه، می‌گوید لعل درست باشد. چرا لعل درست باشد؟ الان جماعتی هم برقرار است، نماز جماعت هم می‌خواهیم بخوانیم، الان برویم سؤال بکنیم، رجاءً اقتدا می‌کنیم بعد می‌رویم مسئله‌ای را می‌پرسیم.

س: حاج آقا، طبق حرف آقایان پس امام باید می‌فرمود اصلاً لازم نیست نمازت را دوباره بخوانی ...

ج: بله؟

س: طبق حرف آقایان پس امام باید جواب می‌داد اصلاً لازم نیست نمازت را دوباره بخوانی ولی امام می‌گوید دوباره بخوان ...

ج: خب بله، حالا آن یک مبعدی است. آن بله.

و اما آخرین وجه آن است که ممکن است زراره علم نداشته به مانعیت نجاست در این صورت و این معقول است به این معنا که همان‌ طور که صاحب حدائق فرموده بود اول رسائل شیخ اعظم نقل می‌کنند عبارتش را، ممکن است که ایشان فرموده است معلوم النجاسه نجس است. یعنی خمر واقعی نجس نیست. خمری که بدانی خمر است و نجس است، آن نجس است که علم بنحو موضوعی أخذ شده در اعیان نجسه مثلاً، این‌جا هم احتمال دارد که ایشان بگوید. یعنی احتمال می‌دهد، این‌ها امور تعبدی است دیگه که شاید در مانعیت نجاست این قید باشد. نجاستی که به تفصیل می‌دانی کجاست، این مانعیت دارد. اما نجاستی که می‌دانی هست ولی تفصیلاً نمی‌دانی کجاست، ممکن است شارع بگوید این مانعیت ندارد. الان اگر واقعاً ما روایت داشته باشیم، خب می‌گوییم این امر تعبدی است ما چه می‌دانیم؟

پس بنابراین زراره... الان خیلی از این چیزها که برای ما واضحات شده به قول شیخنا الاستاد آقای حائری، در اثر روایات و کثرت و فلان و این‌ها دیگه از واضحات شده، اما در آن اوائل امر که تازه این مسائل سؤال می‌شود و می‌پرسیدند خب واضحات نبوده‌ هنوز. خب توی ذهن زراره ممکن است این احتمال آمده باشد که لعل فرق باشد از نظر مانعیت، آن قبلی‌ها این بود که مانعیتش مفروض است حالا، نه، اصلاً نمی‌داند مانع هست در این صورت یا مانع نیست. شاید ثوب متنجسی که جای آن را می‌دانی مانع از صلاة است. اما اگر جای آن را نمی‌دانی ...

س: با این‌که نجاست را می‌دانی ولی باز هم ...

ج: بله، چرا؟ برای این‌که شارع یک تسهیلی خواسته ایجاد بکند.

س: آخه مانعیت بخواهد به نجاست ؟؟

ج: مانعیت برای آن صورت جعل کرده، چون دیده اگر مانعیت را مطلقا جعل بکند اسباب زحمت است. اما جای آن را که می‌دانی خب زود می‌روی آب می‌کشی.

س: سؤال زراره است. آقای فدایی که نیست.

ج: بله، حالا شما بعد اللُتی یا و والتی بعد از این‌که ...

ج: آخه مانعیت را به خاطر نجاست ما می‌توانیم تطهیر کنیم ...

ج: بله، چه عیب دارد؟

س: اما منعیت به خاطر جای آن ...

ج: هان؟

س: جای نجاست نه خود نجاست.

س: چون حرج را دارد ؟؟

ج: بله، بله. چه اشکالی دارد؟

س: ؟؟ عقلی دارد ...

ج: چون که حرج نوعی دارد دیگه، وقتی جای آن را نمی‌داند این گرفتاری‌ها پیدا می‌شود دیگه ...

س: کلش را باید بشوید.

س: حرج نوعی ؟؟ لباس را عوض می‌کند یا لباس را می‌شوید ؟؟

ج: عجب! شما معلوم می‌شود نفس‌تان از جای گرم بیرون می آید. بله، در آن أزمنه، بله، آن أزمنه لباس یک پیراهن ...، مرحوم آقای آشیخ کاظم می‌فرمود که پهلوی یک استادی من گمان می‌کنم شاگرد آقای آخوند می‌فرمود بود. فقیه بزرگی بود. گفتند یک وقت خارج طهارت پهلوی او می‌خواندم، پیراهنش پشت نداشت؛ یعنی مندرس شده بود و پاره شده بود و این‌ها، فقط این جلو، بعد می‌گفت بچه‌اش می‌آمد می‌گفت که پول بده می‌خواهم کاغذ بخرم برای بادبادک و این‌ها، یک صفحه از همان تقریرات آقای آخوند را پاره می‌کرد به او می‌داد می‌گفت...، او این‌کار را می‌کرد از چشم من...، خب توی آن سختی‌ها، حالا یک پیراهن داشتند. در احوالات حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیهما است که علویّات یک چادر داشتند برای نماز، این نمازش را می‌خواند او استفاده می‌کرد، او نمازش را می‌خواند ...

س: آن زمان گویا پارچه خیلی گران بوده ...

ج: هم گران بوده هم علاوه بر این‌که گران بوده و متوفر نبوده وضع معیشت در یک زمان‌های بسیار سخت بوده.

س: اما به او می‌گوید، امام حسین علیه السلام توی آن قضیه که ؟؟ به او می‌گوید دوتا پیراهن به تو می‌دهم که این‌ها هزار دینار ...

ج: بله، آن‌ها یک چیزهای استثنائی است. بله.

خب این هم احتمال دیگری است که ممکن است دیده بشود. حالا اگر هم ما نفهمیم این سؤال را که پاسخ آن چیه، در این‌جا مشکلی وجود ندارد. چون فرضاً این مقطع، حالا ما احتمال می‌دهیم راوی اشتباه کرده که دارد نقل از زراره می‌کند. سؤال را درست تلقی نکرده، حرف زراره را درست تلقی نکرده که برای ما دارد نقل می‌کند. یعنی این افرادی که در این سلسله واقع شدند تا به زراره می‌رسند، بعضی از این‌ها ممکن است اشتباه برای‌شان رخ داده باشد. خب همین مقطع فوقش برای ما از حجیت می‌افتد. ولی مقاطع دیگر روایت که از حجیت نمی‌افتد. و حجیت انحلالی است لکل مقطعٍ که دلالتی دارد و این‌ها، حجیتش جدا است از حجیت جاهای دیگر، بنابر این حالا فرضاً این مقطع حجیتش ساقط بشود. خب این هم سؤال دوم بود.

س: استاد ببخشید؛ یک احتمال دیگر هم می‌شود داد. این‌که شاید می‌خواستند استفتاء تام داشته باشد.  

ج: چی داشته باشند؟

س: زراره می‌خواستند استفتاء تام داشته باشند.

ج: استفتاء تام؟

س: تمام فروض مشخص باشد مثلاً.

ج: استفتاء تام، بله، ببینید؛ حرف سر این است که بعضی از صور به حدی واضح است که معنا دارد استفتاء کردن، اشکال اصلاً همین است که آخه این صور یک صوری است که (این‌طور گفته می‌شود دیگه) این صورت صورتی است که حکم آن به حدی واضح است که لا معنا ل این‌که مثل زراره بیاید سؤال بکند. یا برای دیگران بخواهد سؤال بکند. خودش برای دیگران هم جوابش را بلد است می‌گوید آن‌هایی که بلد نیستند. پس این‌جا این‌که بگوییم تمام شقوق، این شقی است که اصلاً سؤال کردن ندارد. اشکال آقاضیاء قدس سره این است.

خب سؤال سوم: سؤال سوم این هست که«قلت فإن ظننت أنه قد أصابه و لم أتیقن ذلک، فنظرت فلم أر شیئا فصلیت، فرأیت فیه»، برای من گمان پیدا شد که اصابه، ولی یقین پیدا نکردم «فنظرت فلم أر شیئا فصلیت، فرأیت فیه، قال: علیه‌السلام تغسله و لا تعید الصلاة»، این‌جا «تغسله و لا تعید الصلاة» این هم مبعّد آن احتمال آن‌جا می‌شود که اگر شک ساری برایش پیدا شده بود، به حضرت آن‌جا جواب این بود که و تعید، بعد در جواب بعدی که مظنونش هم بوده ولی گشت و پیدا نکرد، حضرت این‌جا می‌فرمایند که لا تعید الصلاة، این هم مستبعد این است که آن‌جا شک ساری معنا بشود.

س: چون آن‌جا استصحاب جاری می‌شود؟‌

ج: برای هر دوی آن استصحاب جاری می‌شود. آن‌جا که بهتر است. اصلاً بله، آن‌جا که بهتر است تا این صورت، چون ظن به خلاف دارد این‌جا، اما آن‌جا ظن به خلاف هم دیگه نداشته اگر آن‌جوری معنا کردیم.

س: خب هنوز که استصحاب را توی فقره بعدی ثابت نکردیم که بخواهیم فقره قبلی را با استصحاب رد کنیم.

ج: نه، در شرع که هست. امام صادق دارد جواب می‌دهد.

س: از ادله دیگر می‌خواهیم استصحاب را بیاوریم؟

ج: بله، یا همین‌جا. حضرت طبق استصحاب، اگر استصحاب درواقع ...

س: اگر بخواهیم همین روایت را بگوییم تعارض بین دو فقره می‌شود.

ج: چرا؟

س: اگر یک فقره بنا بر شک ساری، به کسی که شاک است بگوید شما استصحاب نداری. فقره بعدی به کسی که ظن دارد می‌گوید استصحاب داری، تعارض می‌شود. حالا آیا می‌توانیم به خاطر فقره بعدی که خودش محل تعارض است فقره قبلی را رد کنیم احتمالش را؟

ج: می‌گوید بعید است که با توجه به این آن معنایش حمل بر این صورت بشود چون صوری دارد دیگه. احتمالاتی در آن بود. این احتمال با ذیل سازگار نیست و بعید است که امام تناقض گفته باشد پس این مستبعد این می‌شود که آن احتمال را در آن‌جا بدهیم. مسلّم که نبود. محتملاتی بود.

س: نه، می‌خواهم بگویم چرا دلالت فقره بعد بر استصحاب خراب نشود؟

ج: خراب که نمی‌شود.

س: آن را نگه داریم بگوییم استصحاب حجت از فقره بعدی دارد.

ج: نه، خراب که نمی‌شود که، چون چیز ندارد به همدیگه، این قرینه می‌شود که از محتملات آن‌جا که چند احتمال بود این احتمالش تمام نیست. خب حالا این‌جا امام علیه السلام فرموده که «تغسله و لا تعید الصلاة، قلت: لم ذلک»؟ چه‌طور این‌جا، همه جاها هی می‌فرمودید که «تغسله و تعید الصلاة»؟ این تفکیک این‌جا به چه مناسبت است؟ خب این‌ها ...

س: ؟؟ هم نمی‌تواند قرینه برای چیز باشد؟

ج: بله؟

س: جواب اشکال آقای محقق عراقی نمی‌شود؟ که یعنی زراره داشته مقدمه چینی می‌کرده، آن واضحات را داشته می‌پرسیده که برسد به این مشکوک؟؟

ج: نه، چه می‌دانسته امام بعداً چی می‌خواهد جواب بدهد که مقدمه چینی بکند؟

س: نه، واضح بوده برایش. حالت ؟؟

ج: خب صاف می‌آمد می‌گوید دیگه، مگه آدم باید یک چیزی که می‌پرسد واضحات را بیاید سؤال بکند بعد بیاید ...، آخه دخالتی نداشته ...

س: یعنی گاهی وقت‌ها حتی از کسی که می‌خواهیم سؤال بپرسیم آن حالات واضح را می‌پرسیم، بعد توی حالت مشکوک که سؤال‌مان است به آن می‌رسیم استفتاء می‌کنیم. یعنی می‌گوید این‌که این‌جوری است. درست است؟ می‌گوید بله ؟؟

ج: خب بله، بعضی جاهایی که دخالت داشته باشد. اما جاهایی که دخالتی ندارد. بعد هم باعث می‌شود که عده‌ای بیایند به ما بگویند عجب! چه سؤالاتی می‌کند! بیایند یک سؤالات غیرمربوطه را به هم ببافد و بگوید؟

خب «قلت: لم ذلک»؟ قلت که امام جواب دادند. دیگه الان وقت گذشته، ان شاءالله بعد از جلسه بعد.

و صلی‌الله علی محمد و آله الطاهرین.

Parameter:18937!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 7
تعداد بازدید روز : 93
تعداد بازدید دیروز :655
تعداد بازدید ماه جاری : 6754
تعداد کل بازدید کنندگان : 795056