18 مرداد 1402 | 23 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

استصحاب - جلسه 112

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی‌الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.

خدای متعال را سپاسگزاریم بر این توفیق این جذبه‌ی ناگهانی، ای خوش آن جذبه که ناگاه رسد! توفیقی بود که تشرف به اعتاب مقدسه‌ی ائمه‌ی مدفون در عراق صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین و بعضی از امام‌زادگان معظم مثل داشتیم. و در همه‌جا به یاد دوستان بودیم و ان‌شاءالله خدای متعال و آن بزرگواران قبول بفرمایند و به اجابت برسد آن‌چه که خواسته شد ان‌شاءالله و به‌زودی ان‌شاءالله نصیب همه‌ی شما عزیزان بشود هم آن مراقد مشرفه هم مدینه‌ی منوره هم مشهد مقدس و هم ان‌شاءالله حج بیت‌الله الحرام.

علی ضوء شش مقدمه گفتیم دلالت صحیحه‌ی ثانیه در مقطع سوم و در پاسخ به سؤال سوم دلالت بر اصل استصحاب دارد. خب پنج‌تا از مقدمات را ذکر کردیم.

مقدمه‌ی ششم که اشاره‌ای هم به او شد این است که این استظهاری که ما کردیم نسبت به این جمله‌ی مبارکه «فلیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک ابداً» این قرینه‌‌ای برخلاف که موجب بشود رفع ید از این ظهور بدوی بکنیم وجود ندارد، بنابراین این ظهوری است که حجتی بر رفع ید از آن نیست فیجب الاخذ به این ظهور. و آن اشکالاتی که این‌جا بود که نمی‌توان اراده‌ی استصحاب کرد، آن اشکالات که عمده‌اش این اشکال بود که زراره سؤال کرد که چرا در این صورت اعاده لازم نیست؟ جایی که ظن به اصابه داشته و نگاه کرده و نیافته و نماز خوانده و بعد از نماز دیده است. این‌جا امام فرمود که «تغسله و لا تعید»؛ عرض کرد که چرا؟ با این‌که خب می‌دانیم در لباس نجس نماز خوانده شده، حضرت فرمودند: «لأنک کنت علی یقین من طهارک فشککت فلیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک». خب اشکال مهم این است که این اعاده در این‌‌جا نقض یقین به شک نیست، نقض یقین به یقین است یعنی عملاً. چون یقین دارد با نجاست خوانده شده، چطور حضرت می‌فرماید که سزاوار نیست که یقین را به شک عملاً نقض کنی؟ خب از این اشکال جواب‌های متعددی داده شد و بنابراین جواب مرحوم آقای آخوند بود، جواب مرحوم شریف العلماء مازندرانی بود و بعض اجوبه‌ی دیگر. شاید این‌ها را گفتیم و بحث کردیم؛ این اشکال مهم بود.

اشکال دیگر تهافت بود بین پاسخی که این‌جا داده شده و آن‌چه که در مقطع ششم هست، به‌خاطر این‌که این‌جا با این‌که تمام نماز در نجس واقع شده امام فرمودند که درست است نمازت؛ اما در مقطع ششم  که در اثناء نماز می‌بیند آن‌‌جا حضرت فرمودند نماز باطل است. یعنی می‌بیند نجاست سابقه را، حضرت فرمودند که باطل است اصلاً، و حال این‌که آن أولی به صحت است تا صورت ثالثه. چون در صورت ثالثه­ کل نماز در نجاست واقع شده، آن بخشی از نماز، بقیه‌اش را هم که می‌رود آب می‌کشد و می‌شورد و بعد می‌آید نمازش را می‌خواند. خب این هم جواب داده شده از آن و یک جواب هم این بود که بالاخره حالا فرض کنید این تهافتی باشد در معلل است نه در ناحیه علت، علت معنایش روشن است، علاوه بر پاسخ‌های دیگری که باز گفتیم تهافت ندارد.

و یک اشکال هم اشکال تردد بود که در این‌جا سؤال سائل مردد است و قهراً جواب هم مردد می‌شود بین این‌که اصلاً نه جای قاعده‌ی شک ساری است و نه جای استصحاب بنابر یک احتمال. و بنابر یک احتمال هم جای هردو قاعده است و بنابر دو احتمال دیگر جای استصحاب است. پس مردد است بین این امور و معینی ندارد، بنابراین کلام اجمال دارد و نمی‌توانیم بگوییم حتماً متعرض قاعده و استصحاب است لعلّ متعرض قاعده باشد. این هم پاسخ‌اش داده شد. بنابراین ما قرینه‌ای در مقام بعد از ما تقدم و اجوبه‌ای که گذشت نداریم برای این‌که بخواهیم رفع ید از این ظهور این جمله‌ی مبارکه در حجیت اصل استصحاب بکنیم. حالا این استصحاب یک قاعده‌ی کلی است در غیر موارد طهارت خبثیه هم أم لا؟ آن بحثٌ آخرٌ حالا، فعلاً اصل استصحاب ولو در مورد خودش که شک در طهارت خبثیه باشد. طهارت خبثیه علم داشته بعد شک در رفع آن دارد استصحاب می‌کند.

در این‌جا یک مطلبی است که عده‌ای از اعاظم فرمودند، مرحوم محقق خراسانی در کفایه فرموده، محقق آقاضیا فرموده، محقق خوئی فرموده و غیر واحدی از اعاظم فرمودند و آن این است که حالا فرضاً ما این  اشکالات را نتوانیم حل بکنیم، این مضر به استدلال نیست. چرا؟ برای خاطر این‌که بالاخره مفاد این جمله که روشن است که استصحاب است و قاعده‌ی یقین نیست با آن قرینه‌ی به‌خصوص که گفتیم که «فلیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک» ظاهر یقین یقینِ فعلی است، ما در قاعده‌ی شک ساری یقین فعلی نداریم، یک یقینی بوده ولی الان نیست که، شک کردیم؛ ولی در استصحاب ما یقین داریم، یقین به این‌که این شیء در سابق وجود داشته، الان هم یقین داریم وجود دارد، حالا می‌گوییم بعد شک در بقاء داریم، می‌گوید خب این شک‌تان دست از آن یقین‌ات برندار، ظاهر این عبارت این است. بنابراین ما به این ظاهر اخذ می‌کنیم ولو این‌که نفهمیم این را امام چه‌جور بر مقام تطبیق کرده. آقای آخوند فرموده است در کفایه «مع أنّه لا یوجب الاشکال فیه» یعنی این اشکالی که گفته شد موجب اشکال در استدلال به این روایت برای استصحاب نمی‌شود «و العجز عن التفصی عنه اشکالاً فى دلالة الروایة على الاستصحاب» یعنی «لا یکاد یوجب العجز عن التفصی» از آن اشکال «اشکالاً فی دلالة الروایة علی الاستصحاب، فانه لازم على کل حال» این اشکال اصل الاشکال، این‌جوری معنا می‌کنیم، اصل الاشکال، نه یک اشکال واحدی که تقریر آن یکی باشد، اصل اشکال؛ این علی کلا التقدیرین وجود دارد. بخواهی استصحاب بگوییم می‌گوییم نقض یقین به یقین است نه نقض یقین به شک، اگر بخواهی قاعده‌ی شک ساری را بگویی، قاعده‌ی یقین را بخواهی بگویی خب آن‌جا هم باز همین‌طور است، اولاً که شک نداری خب یقین دارد دیگر. نه این‌که شک دارد در آن یقین قبلی شک می‌کند، یقین دارد بیخود بوده. علاوه بر این‌که یقین سابق اصلاً نداریم، کو یقین سابق ما؟ آن یقین قبل از ظن اصابه که اصلاً آن حالا هم پایدار است، آن یقینی که در اثر تفحص و فحص و این‌ها «فلم ار شیئاً» باشد آن هم که دلالتی در روایت نیست که، آن برایش یقین پیدا شده بوده. پس بنابراین ...

س: حاج آقا ببخشید این جواب در جواب اشکال است که ما نقض یقین به یقین می‌کنیم و تعلیل با معلل سازگاری ندارد جوابٌ متینٌ کما این‌که آ‌قای خوئی هم فرموده. یعنی می‌فرماید که معلل با تعلیل سازگاری ندارد چه‌جور درست کنیم تهافت بین تعلیل و معلل را؟ ایشان می‌فرماید ما نمی‌دانیم تطبیق آن معلل است اما به ظاهر تعلیل ما به آن اخذ می‌کنیم، این درست است. اما اشکالی که تردید بود و اگر نگویید ...

ج: تردید را که حل کردیم ...

س: نه الان می‌خواهید بگویید همه‌ی اشکال‌ها را با این جواب می‌دهید ....

ج: نه نه، تردید نه نه، غیر تردید، تردید نه، چون در تردید اگر باشد درست است آن حل نمی‌شود ...

س: ولو این‌که به قرینه‌ی فعلیت ...

ج: بله آن باید خودش را جواب داد، تردید را خودش را باید جواب داد درست است، ولی تردید را آقای آخوند متعرض نشده.

س: یعنی جواب اشکال تهافت ...

ج: دوتا اشکال‌ها ...

س: ؟؟؟ تعلیل و معلل و تهافت صدر و ذیل ...

ج: بله، صدر و ذیل بله، این دوتا را متعرض هستند ولی آن اشکال تردید را ایشان متعرض نشدند.

س: ولی آقایان تهافت صدر و ذیل را این جواب را ندادند شما تعمیم می‌دهید به ...

ج: بله بله تعمیم می‌دهیم، می‌‌گوییم آره.

بعد ایشان می‌فرمایند که «فانه لازمٌ على کل حال» این اشکال علی کل حالٍ لازم است چه بخواهیم قاعده‌ی شک ساری را معنا کنیم بگوییم و چه استصحاب را بخواهیم معنا کنیم «کان مفاده قاعدته أو قاعدة الیقین» یعنی قاعده‌ی استصحاب یا قاعده‌ی یقین «مع بداهة عدم خروجه من هما» واضح هم هست که بالاخره این جمله یا معنایش استصحاب است یا قاعده‌ی یقین است دیگر، معنی دیگری که این جمله نمی‌تواند داشته باشد، قالبیتی برای معنای دیگری که ندارد که، یا آن است یا این است. و ظاهرش با کدام سازگار است؟ با استصحاب سازگار است. بنابراین این هم فرمایشی است که آقای آخوند فرمودند.

دوتا از محققین بزرگ حالا حسب ما وقفنا علیه شاید هم بیشتر باشند، دو محقق بزرگ به این کلام آقای آخوند اشکال دارند، یکی محقق ایراونی است در حاشیه‌ی مبارکه‌شان «ان نهایة النهایة فی شرح الکفایة» که شرح نیست البته بیشتر نقد است، نه این‌که توضیح کلام آقای آخوند باشد، نهایة النهایة فی شرح الکفایة، باید می‌گفت فی الاشکال علی الکفایة. و یکی هم شهید صدر قدس‌سره علی ما فی البحوث.

س: حاج آقا ؟؟؟ متعلق به نهایه‌ی اولی بزنید خب اشکال وارد، نهایه‌ی دومی بزنید اشکال وارد نیست، یعنی نهایتی در شرح بوده این نهایة دومیِ این را نقدش می‌کند، نهایة النهایة فی شرح الکفایة ...

ج: خب یعنی چی؟

س: یعنی نهایتی در شرح کفایه هرچه که هست آقایان گفتند من نهایتش را می‌گویم که اشکال در مورد من است نه ...

ج: دیگر خیلی تکلف‌‌آمیز است این‌جور معنا کردن.

حالا علی‌ای‌حال محقق ایروانی این‌جور فرموده است، فرموده است که «أیّ إشکال أعظم من بقاء الروایة على الإجمال و التردد بین إرادة الاستصحاب و إرادة القاعدة، و عدم اتضاح المراد من ذلک بملاحظة مورد الروایة، کما فی الروایة السابقة» یعنی توی آن صحیحه‌ی أولی به جهت مورد می‌فهمیدیم که استصحاب است ولی این‌جا که نمی‌شود فهمید. «مع انّ العجز عن دفع الإشکال و توجهه لا محالة یورث الوهن فی صدور الروایة و یخل بسنده.» دوتا مطلب ایشان در این حاشیه‌شان فرمودند. یکی این است که ایشان می‌فرمایند که «لا یکاد یوجب الاشکال» می‌فرمایند چطور «لا یکاد یوجب الاشکال»؟ «ایّ اشکال اعظم» از این‌که ما مردد هستیم نمی‌فهمیم که روایت معنایش چی هست بالاخره، معنایش قاعده‌ی یقین است یا قاعده‌ی استصحاب است؟ این اشکال اشکالِ مهمی است، نمی‌فهمیم کدام است. این یک اشکال، اشکال دوم این است که حالا شما فرمودید که چی؟ فرمودید که عجز ما از تفصی از این اشکال این هم موجب رفع ید از این روایت که نمی‌شود، خب می‌گوییم نمی‌فهمیم چه‌جور امام تطبیق فرمودند، اما چرا رفع ید کنیم از این تعلیلی که مفادش برای ما واضح و روشن است؟ می‌فرمایند نه، این باعث می‌شود وهن در صدور روایت ایجاد بشود، یعنی شک کنیم که این راوی شاید اشتباه کرده، امام که اشتباه نمی‌فرماید که؛ این راوی لعلّ  اشتباه کرده و این یک احتمال ضعیفی نیست که خب معمولاً در امارات که حجت است احتمال خلاف هست، شاید اشتباه کرده، شاید سهو کرده، شاید نسیان کرده، اما آن‌ها یک احتمالات غیر عقلائی است، ولی این احتمال نه، این‌جا احتمال جوری است که موجب وهن در صدور می‌شود و موجب عدم حجیت می‌شود. یعنی ادله‌ی حجیت خبر واحد کأنّ چنین خبری را که به این مثابه انسان تردید در او پیدا می‌شود که نکند راوی اشتباه کرده ادله‌ی حجیت خبر واحد انصراف از این دارد و نمی‌گیرد. این اشکال محقق ایروانی.

محقق شهید صدر بعد از این‌که خب در بحث مفصل می‌فرمایند مثل دیگران در این‌که جواب بدهند اشکالات را، در پایانش می‌فرمایند: «ان الإنصاف مع استفحال الإشکال و وقوع التهافت بین کبرى الاستصحاب المبینة و بین مورد التطبیق» اگر این اشکال باشد «یطمئن أو یظن بوجود خلل فی الروایة» اگر ما آن جواب‌ها را نتوانیم بدهیم و عاجز از جواب بشویم که فرض مرحوم آقای آخوند است این‌جا دیگر باید گفت که اطمینان حاصل می‌شود یا ظن حاصل می‌شود به این‌که خللی در روایت است. یعنی در نقل راوی یک خللی پیدا شده «بحیث لو لم یکن ذلک الخلل لعله کان یتغیر ظهوره» به جوری که اگر آن خلل نبود و واقعاً همان‌جوری که امام فرموده بود، همان‌جوری که سؤال طرح شده بود و بعد امام جواب داده بود، اگر همان واقع را کما هو نقل می‌کرد شاید دلالت روایت بر استصحاب نبود، بر قاعده‌ی یقین بود. «و مع هذا الظن بالخلل فضلاً عن الاطمئنان به لا تکون شهادة الراوی حجة فی إثبات الدلالة على الکبرى» یعنی کبرای حجیت استصحاب «على ما نقحناه فی محله من اشتراط عدم وجود أمارة نوعیة على الخلاف فی حجیة خبر الثقة». خب این دو عَلَم از اعلام؛ محقق ایروانی و محقق شهید صدر قدس‌سرهما که این مطلب را... خب این مطلب خودش است قاعدةٌ اصولیةٌ باید گفت که خودش باید در اصول به عنوان یک قاعده طرح بشود که اگر ما یک جایی علت و معللی داشتیم و تطبیق علت بر معلل روشن نبود و قابل فهم نبود آیا این ضربه می‌زند به حجیت آن علت و اخذ به ظهور علت یا نه می‌توانیم اخذ بکنیم؟ حالا مثالش یکی‌اش این‌جا است مثلاً در روایت استصحاب صحیحه‌ی ثانیه‌ی زراره، مثال‌های دیگر در جاهای دیگر هم وجود دارد و این خودش یک قاعدةٌ اصولیة است.

مرحوم شیخ استاد قدس‌سره بعد از این‌که سکته کردند و فک‌شان از کار افتاد شروع کردند به نوشتن بیشتر، حالا خیلی هم نوشته بودند. بعد گفتند من حالا دارم در این نوشته‌ام در اصول چیزهایی را طرح می‌کنم که مسائل اصولیه است و لم تطرح فی الاصول، در اصول رایج طرح نشده و باید، بعداً می‌گفتند حالا چند جلد شده. خب یکی‌اش همین است الان، آدم برمی‌خورد دیگر، این یک امرٌ سیالٌ.

این بعضی از بزرگان از تلامذه‌ی شهید صدر قدس‌سره در حاشیه‌ی بحوث ایشان تفصیل دادند، گفتند که این‌که شهید صدر فرمود اطمینان یا ظن هردو را فرموده، چه اطمینان چه ظن نوعی اگر حاصل شد حجت نیست چون ادله‌ی حجیت خبر واحد انصراف دارد از این‌، تفصیل داده ایشان، فرموده در اطمینان درست است ولی در مظنه نه. ظن به خلاف اگر پیدا کردیم این موجب رفع ید نمی‌شود. ایشان فرموده که: «لو حصل الاطمبنان بالخلل تم ما ذکر، و اما مجرد الظن فلا یکفی لإسقاط الشهادة بصدور ما ظاهره کبرى الاستصحاب عن الحجیة» بله ایشان می‌فرمایند که این ظنی که پیدا می‌شود در اثر این‌که ما نمی‌دانیم این «فرأیت فیه» یعنی «فرأیته فیه» تا بشود قاعده‌ی شک ساری مثلاً یا «فرأیت فیه» تا بشود یعنی دیدم، حالا نمی‌دانم آن است یا غیر آن است تا بشود جایی استناد کرد این از این پیدا شده، این موجب این نمی‌شود که این عبارت «فلیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک» رفع ید از آن بکنیم. این هم فرمایش این بزرگوار که تفصیل داده.

قد یقال در پاسخ این مسأله که خب اگر جایی یک چیزهایی پیدا بشود که انسان اطمینان پیدا بکند که راوی اشتباه کرده، این‌جا که درست است، برای این‌که اگر مستند ما در حجیت خبر واحد بناء عقلاء باشد عقلاء در جایی که اطمینان دارند این ‌آدم اشتباه کرده خب عمل نمی‌کنند به‌خصوص علی مسلک کسانی که حجیت خبر واحد را از باب وثوق به صدور حجت می‌دانند نه از باب خود خبر واحد و خبر ثقه. در صورت اطمینان درست است. از روایات وارده‌ی در بیّنه در باب صوم هم استفاده می‌شود که اگر جایی دوتا عادل شش آتشه هم آمدند گفتند که ما ماه را دیدیم از بین یک گروه غفیری، صد نفر مثلاً استهلال کردند دو نفر حالا گفتند ما دیدیم، خب چطور می‌شود؟ این‌جا آدم اطمینان دارد که این‌ها لابد یک چیزی به  ذهن‌شان آمده که دارند می‌گویند دیدیم و الا چطور می‌شود نود و هشت نفر دارند می‌گویند نه، چیزی ما ندیدیم یا نیست آن‌وقت همین دو نفر دیدند؟ آن هم ‌آدم‌هایی که مختلف هستند در دیدشان، چشم‌شان، فلان. می‌گوید این بیّنه حجت نیست، آن روایات می‌‌گوید این بینه حجت نیست. بنابراین اگر اطلاقاتی هم ما داشته باشیم مثلاً در حجیت خبر واحد، آن اطلاقات هم وقتی که القاء به عرف می‌شود با توجه به این‌که مرتکز در ذهن خودشان این است که در جایی که اطمینان به خلاف باشد این کأنّ عقلائی نیست ...

س: ظن به خلاف ...

ج: حالا داریم  اطمینان را فعلاً می‌گوییم.

اگر اطمینان به خلاف داشته باشی عقلاء عقلائی نمی‌دانند به چنین چیزی اتکاء کردن. فلذاست چون عقلائی نمی‌بینند باورشان هم نمی‌آید که شارع چنین چیزی را حجت کرده باشد، یک چیز غیر عقلائی را بیاید حجت بکند. بله اگر شارع می‌خواهد یک چیزی غیر عقلائی را بیاید حجت بکند و تخطئه‌ی عرف بکند و بگوید بیخود شما چنین خیالی می‌کنید آن‌جا باید بیاید تصریح بکند و بگوید که نه شما اشتباه دارید می‌کنید. نمی‌خواهیم بگوییم چیزی که غیر عقلائی نیست محال است که شارع او را حجت کند، نه محال نیست، یک مورد را ممکن شارع بیاید تخطئه‌مان کند. کما این‌که ممکن است تفصیل بین سود در ربا و سود در بیع در نظر عرف همین‌جور باشد، عرفی که سازج است و به خدمت شما عرض شود که حالا این دقایق امور اقتصادی توجه ندارد که کارشناسان بعد از قرون متمادیِ ممکنه بگویند و توجه به آن بکنند این چه فرقی می‌کند؟ همان‌طور که قرآن هم نقل کرده از آن «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» (بقره/275) آن‌جا سود است این‌جا هم سود است دیگر، چه فرقی می‌کند؟ شما کتابت را بفروشی سود بکنی، کتابی که خریدی ده تومان بفروشی دوازده تومان دو تومان سود بکنی، یا ده تومان قرض بدهی بگویی وقتی می‌خواهی برگردانی دوازده تومان برگردان، چه فرقی می‌کند؟ به‌خصوص در ربای در بیع این‌جا، می‌گوید آقا یک کیلو مثلاً برنج طارم اعلا را بفروشی به دو کیلو برنج مثلاً غیر طارمی که در آن حد از اعلا بودن نیست، عقلائی هم هست این ولی شارع می‌گوید باطل است. این‌جا هم اشکالی ندارد شارع تخطئه کند یک‌‌جا، بگوید شما این‌جا را بد فهمیدید؛ ولی باید با یک بیانی بگوید که یک ظهوری نباشد که بخواهد اطلاقش بگیرد، آن منصرف می‌شود دیگر در نزد عرف. بنابراین وجه انصراف هم این است وقتی غیر عقلائی می‌بینند ظهور تصدیقی برای آن‌ها پیدا نمی‌شود که مولا در این‌جا اطلاق هم اراده کرده. او هم عاقل است مگر می‌آید چنین حرفی بزند؟ این در صورت اطمینان همین‌طور است، اطمینان به خلاف. اما در جایی که اطمینان نیست مجرد مظنه است، خب این مانع از اخذ به ظهور نمی‌شود، اگر این‌جور باشد در تمام مواردی که استحصانات عقلائی وجود دارد، قیاسات وجود دارد، نمی‌دانم تمام این‌ها باید بگویی خبر حجت نیست؟ ظواهر حجت نیست؟ استبعاداتی که اطمینان‌آور نیست یک مظنه‌ای برای آدم پیدا می‌شود این‌جا سیره‌ی عقلاء بر این نیست، اگر مثلاً مولا به عبدش امری کرد بعد عبد آمد گفت که انجام نداد یک موردی، گفت مثلاً «اکرم العلماء» این نحات را اکرام نکرد، می‌گوید چرا اکرام نکردی؟ مگر من نگفتم «اکرم العلماء»؟ بیاید بگوید من ظن به خلاف داشتم، نمی‌پذیرد از او. پس ما در مورد، یعنی در عقلاء این‌جوری نیست که ظن به‌خصوص ظن اشخاص، ظن مخاطبین، ظن مأمورین برخلاف بیاید بگوید که مبرّر و مجوز عدم عمل به ظهور بشود. علاوه بر این‌که ما در خود بعض روایاتی که مستند حجت خبر واحد است آن‌جا هم اطلاق داریم، مثل این روایتی که فرمود روایت معروف فرمود که: «العمرى و ابنه ثقتان، فما أدّیا إلیک عنّی فعنّی یؤدّیان، و ما قالا لک عنّی فعنّی یؤدیان، فاسمع لهما و أطع، فإنّهما الثقتان المأمونان.» خب «فاسمع لهما و اطع» چه ظن به خلاف داشته باشی چه نداشته باشی، بعد از این‌که در خود عقلاء هم گفتیم جوری نیست که مثل اطمینان باشد که انصراف به آن‌ها پیدا بکند. بنابراین در این‌جا هم می‌گوییم این‌جا می‌گوییم‌ آقا حالا عرض می‌کنیم خدمت محقق ایروانی این‌که شما گفتید «ایّ اشکال اعظم» خب عرض این است که ‌آقای آخوند که اشکال تردد را نفرمودند، آقای آخوند دوتا اشکال را مطرح کردند گفتند همان‌طور که توضیح دادیم این جمله معنای خودش روشن است و ظهور جمله در چی هست؟ در استصحاب است. آن اشکالی هم که شما می‌کنید مشترک الورود است، نه قرینه‌ی بر این می‌تواند بشود نه قرینه‌ی بر آن می‌تواند بشود. خود جمله را که فی نفسه نگاه می‌کنیم ظاهرش استصحاب است، آن اشکال بخواهد قرینه بشود اشکال مشترک الورودی است، نمی‌تواند قرینه بشود بر رفع ید از استصحاب و صرف جمله به قاعده‌ی یقین. پس بنابراین این اشکال که «أیّ اشکال اعظم» به آقای آخوند وارد نیست با توجه به این تقریری که داریم می‌کنیم. نگفت که ما نمی‌فهمیم معنای جمله چی هست که. و اما این ذیلش که فرمود عجز ما موجب نمی‌شود که رفع ید بکنیم خب بله، ایشان می‌گوید عجز ما موجب نمی‌شود، شما می‌فرمایید چی در مقابلش؟ می‌‌گویید اطمینان دارید به این‌که نمی‌شود؟ اطمینان دارید به این‌که برای راوی چیزی پیش آمده؟ سهوی؟ نسیانی مثلاً پیش آمده؟ یا عمداً مثلاً کلام را یک‌جوری کرده که، یا می‌خواهید ظن به خلاف بگویید برای‌مان پیدا می‌شود؟ اطمینان که این‌جا برای ما پیدا نمی‌شود. بله ممکن است بگویید ظن بر خلاف پیدا می‌شود، ظن بر خلاف اگر کسی قبول بکند که ظن بر خلاف پیدا می‌شود که آن هم معلوم نیست ...

س: چطور می‌گویید جزماً اطمینان حاصل نمی‌شود؟ وقتی تعلیل با معلل سازگاری ندارد ما علم اجمالی پیدا می‌کنیم یا تعلیل خلاف ظاهر است و به یک چیزی است که نقض یقین به یقین بوده یا یک چیزی بوده که با معلل سازگاری دارد یا معلل چیزی بوده که با تعلیل سازگار دارد، تعلیل درست است در معلل باید چیز کند. اطمینان و علم اجمالی پیدا می‌کند در احد اطراف معلل یا تعلیل قطعاً خلل وجود دارد و نمی‌توانید اصل عدم خلل از یک طرف اثبات کنید دون أخری علم اجمالی واقعاً پیدا می‌شود اگر جواب نتوانید بدهید.

ج: نه، ببینید ...

س: تطبیق را اگر نتوانید بدهیم یا باید یا معلل را ...

ج: نه نه نه ببینید یک‌وقت شما می‌گویید ما می‌دانیم که این به این تعلیل است، می‌گوییم نه ما عاجز هستیم...

س: نه شما دارید می‌گویید بعد العجز ...

ج: بعد العجز آهان عجز ما، دوتا حرف است یک‌وقت می‌دانیم درست نیست، یک‌وقت می‌‌گویی من عاجز هستم، من عقلم نمی‌رسد ...

س: خب پس یعنی چی؟ واقع داشته این‌جا .....

ج: بله، من عقلم نمی‌رسد یعنی شاید یک جوابی داشته باشد. ببینید حرف این است آ‌قای آخوند فرمود ببینید حرف آقای آخوند نگفت که می‌دانیم این تعلیل درست نیست و در عین حال، می‌گوید عاجز هستیم از تطبیق، من عجز دارم، عجز دارم ....

س: آقا وقتی عجز دارم مقصودش یعنی چی؟ آقا عجز در تطبیق دارم در مرحله ....

ج: ببینید آقا ببینید شما یک‌وقت به یک آقایی می‌گویی آقا این اشکالاتی که فلانی در کتابش به فلان مطلب کرده من عجز دارم از جواب، شما اگر می‌توانی جواب بدهید، پس یعنی احتمال می‌دهم جواب داشته باشد. می‌گویی من عاجز هستم اگر می‌توانی شما جواب بده این‌ها، یعنی احتمال می‌دهم یک جوابی باشد عقل من به آن نمی‌رسد، حرف این‌‌جاست. آقای آخوند فرموده که عجز ما از کیفیت تطبیق این مانع نمی‌شود، عجز ما...

س: عجز بعد الفحص معمولاً یقین شاید نیاورد اما اطمینان می‌آورد ...

ج: خب اگر برای شما آورد که خیلی خب، شما اگر ‌آورد که همان‌طور بفرمایید ولی حرف سر این است که ما می‌گوییم ببینید در عرض دو قرن تقریباً در طول دو قرن یک جواب‌هایی به ذهن‌هایی آمده، شریف العلماء به ذهنش آمده بوده چی؟ اجزاء حکم ظاهری از واقعی، به این‌جور تعلیل را درست کرده بود. آقای آخوند آمده یک‌جور دیگر درست کرده که بگوییم طهارت مثلاً، طهارت واقعی فقط شرط نیست، جامع بین طهارت واقعی مثلاً و ظاهری یا حتی استصحاب آن. هنوز هم ممکن است، دیشب می‌دیدم من مدت‌ها بود نگاه نکرده بودم به مبانی الاحکام مرحوم استاد، مرحوم آقای حائری قدس‌سره، دیدم ایشان فرموده یک وجه سومی هم در نظر من می‌آید که «لم اره فیه زبر الاصحاب» و آن این است که ایشان فرموده از این روایت استفاده می‌کنیم که مثلاً این احتمال این‌جوری که طهارت وقتی شرط است طهارت واقعی که شما علم به خلاف آن پیدا نکرده باشی. اگر علم به خلاف پیدا کردی فهمیدی این نماز این‌جور بوده شارع الغاء کرده شرطیت طهارت را. طهارت وقتی، طهارت واقعی می‌گوییم، طهارت وقتی شرط صلاة است که شما علم پیدا نکنی که نمازت با نجاست خوانده شده. اگر علم پیدا کردی شارع الغاء کرده اشتراط طهارت را. حالا این حرف درست است یا نه کاری نداریم، ببینید حالا تازه به ذهن ایشان هم یک جواب دیگری آمده، حالا شما می‌گویی در طول تاریخ ممکن است در ذهن یک کس دیگری یک جواب دیگری بیاید، من نمی‌توانم علم پیدا کنم که این باطل است، یکی آن‌جوری حل کرده بعد آمده آخوند آن‌جوری حل کرده، بعد یک آقایی دیگر دارد این‌جوری حل می‌کند، فعلاً من عاجز هستم. آیا عجز من مبرّر این می‌شود که به کلام مولا اخذ نکنم؟ یک‌وقت علم دارم که این تمام نیست این نمی‌تواند علت باشد آن‌وقت شما بگو علم اجمالی دارم یا معلل بدجور نقل شده یا علت بدجور نقل شده، اصالة الظهور در آن با اصالة الظهور حجیت آن در این تعارض می‌کنند تساقط می‌کنند. اما اگر می‌گویید نه ممکن است این معلل درست باشد درست نقل شده علت هم درست باشد، من کیفیت تطبیق را نمی‌دانم، حرف آقایان این است. آقای آخوند و آقای ‌آقاضیا و این بزرگان می‌گویند اگر ما عاجز بودیم نه علم به این داشتیم که تطبیق غلط است، اگر ما عاجز بودیم و لا یزال احتمال در ذهن‌مان هست که شاید یک راهی داشته باشد که «لم یصل الیه فکرنا» این‌جا اشکالی ندارد ...

س: یعنی اطمینان شخصی ملاک است؟ یعنی من اگر اطمینان پیدا کردم که مثلاً جوابی ندارد ....

ج: آره دیگر حجت نیست چون قهراً اطمینان اجمالی پیدا می‌کنید که یا این باطل است یا آن باطل است بنابر این‌که اطمینان هم حجت است دیگر.

پس بنابراین خلط بین این دوتا مطلب نشود، آن موضع کلام و تحریر محل نزاع روشن باشد کجاست، هرجایی که ما احساس عجز می‌کنیم و احساس عجز معنایش این نیست که می‌دانیم باطل است یا اطمینان داریم که باطل است، هرجا این طور اخذ کردیم می‌گوییم اشکالی ندارد شما اخذ به آن کلام می‌توانید بکنید، به آن علت می‌توانید اخذ بکنید.

س: این کلام را به تفصیل قبول کردید منتها تفصیل را وارد دانستید ...

ج: بله؟

س: این کلام را با تفصیل درست می‌کنید....

ج: بله بله

س: یعنی آقایان که می‌گویند بعد العجز ما نمی‌فهمیم یا آقای خوئی می‌گوید ...

ج: ولی موضوع کلام را کجا قرار دادیم؟ یعنی توجه کنیم یعنی نه این‌که قرار دادیم یعنی حرف او اصلاً این‌جاست....

س: ؟؟؟ ایشان هیچ تفصیلی هم نداده، ایشان بعد از عجز و عدم فهم تفصیل باید بدهد، بگوید آقای فقیه آقایی که می‌خواهی رجوع به ادله بکنی تو اطمینان حاصل می‌کنی یا نمی‌کنی؟ تفصیل وارد است در مقام، نگویید تفصیل وارد نیست اصلاً فقط احد العجز جایی است که اطمینان نداریم نه، من بعد العجز اطمینان پیدا می‌کنم؛ اتفاقاً آن کسی که مجتهد است به اجتهادش ایمان داشته باشد بعد العجز نتواند درست بکند باید بگوید جواب ندارد و الا توی اجتهادش دارد یک‌‌جورهایی شک می‌کند. بله اگر مجتهدی باشد که بگوید من مجتهد هستم ملکه‌ی من هم فعلی هست جواب را هم بلد نیستم بدهم ...

ج: آره ....

س: ؟؟؟

ج: ‌آن فوق اجتهاد مرسوم است که ما به کلمات داریم نگاه می‌کنیم، یعنی معصوم چه‌جوری تطبیق، عاجز هستم. مگر اجتهاد چی هست؟

س: همین که به عجزت هم پی ببری ...

ج: ؟؟؟ آن کلام معصوم است، می‌گوید نمی‌توانم بفهمم امام چه‌جوری تطبیق کرده، آن چه ربطی دارد که بگوید می‌دانم نیست؟

س: ؟؟؟ می‌شوید بگوییم این جزء متشبهات دیگر می‌شود ....

ج: بله؟

س: آن‌وقت خبر می‌شود مشتبه دیگر ...

ج: نه مشتبه نمی‌شود ...

س: وقتی می‌گوییم ما نمی‌فهمیم ؟؟؟ آن را بگذاریم کنار .....

ج: نه، آن‌که ما نمی‌فهمیم یعنی چی؟ یعنی ما معنای جمله را نمی‌فهمیم، ابهام دارد، اگر برای‌تان ابهام داشت نیایید بگویید که رد می‌کنم، برگردان به اهلش شاید معنایی داشته باشد به آن‌جا. اما این‌جا ما داریم می‌‌فهمیم که این جمله معنایش چی هست؟ استصحاب است، فقط اشکال‌مان این است، نفهمی‌مان چی هست؟ باز هم نردّ الی أهله اتفاقاً که این علتِ با این معلولِ چه‌جور می‌سازد؟ چه‌جور این می‌تواند علت آن باشد؟ این را نمی‌فهمیم ردّ‌ به اهلش بکن اما اخذ به این کبری بکن، کبری که داری می‌فهمی ...

س: به صغری هم اخذ می‌کنیم هم به کبری هم به صغری ...

ج: صغری را هم که داری می‌فهمی فرمود که «تغسله و لا ترید» خب به هردو آن اخذ بکن، اما کیفیت آن را نمی‌فهمی ردّ‌ به اهلش بکن. خب اشکال ندارد به آن روایت هم سازگار است رد به اهلش می‌کنیم تا ان‌شا‌ءالله عرض شود که آمدند توضیح بدهند که چه‌جوری است؟

این به خدمت شما عرض شود که راجع پس بنابراین فتحصل مما ذکرنا که استدلال به فقره‌ی ثالثه برای استصحاب، حجیت استصحاب، اصل حجیت استصحاب لا بأس به. انما الکلام در این است که، که این دیگر برای جلسه بعد می‌ماند که آیا این از این جمله‌ی مبارکه حجیت مطلقه ‌استصحاب را ما استفاده می‌کنیم یا نه در خصوص مورد؟ که ابحاث مهمه‌اش البته در صحیحه‌ی أولی گذشت. مسأله‌ی دومی هم که این‌جا قابل طرح است این است که «لا ینبغی» دارد. آیا ما با «لا ینبغی» می‌توانیم استفاده بکنیم که لازم است استصحاب بکنیم یا نه؟ این دوتا مطلبی است که تتمه‌ی کلام است و یک مطلب سومی هم هست که باید بحث بکنیم و آن این است که این روایت که در کلام شیخ مضمرةً ذکر شده، در کلام صدوق مسنداً الی الباقر علیه‌السلام ذکر شده آیا اگر ما به آن مطالبی که در اضمار گفتیم در صحیحه‌ی أولی اگر به ‌آن‌ها اعتقاد نداشتیم و آن‌ها را قبول نداشتیم این‌جا می‌توانیم بگوییم که این‌جا چون علل گفته امام باقر فرموده به این  اکتفا کنیم و بگوییم فارق این‌جا و آن‌جا این است؟ یعنی کسانی که این مضمره را حجت نمی‌ دانند. ولی بگویند روایت ثانیه را قبول می‌کنیم چون این‌جا صدوق که نقل کرده گفته عن الباقر علیه‌السلام، آن‌جا قبول نمی‌کنیم  چون آن کسی که گفته عن الباقر علیه‌السلام بحر العلوم است، بحر العلوم که متأخرین است، متأخر المتأخر المتأخر المتأخر المتأخرین است، این از کجا گفته ایشان؟ اما صدوق خب دارد با سند نقل می‌کند عن الباقر علیه‌السلام دارد می‌گوید. این فارق بین این دوجا چه‌جوری می‌شود که ان‌شاءالله در جلسه‌ی بعد.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

Parameter:18950!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 4
تعداد بازدید روز : 894
تعداد بازدید دیروز :7
تعداد بازدید ماه جاری : 1019
تعداد کل بازدید کنندگان : 789320