لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلیالله تعالی علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.
بحث در این شبهه بود که بین پاسخ سؤال سوم و پاسخ سؤال ششم تهافت است، چون در پاسخ سؤال سوم امام علیهالسلام فرمودند که: «تعید الصلاة و تغسله» که مفروض در آنجا این بود که تمام نماز با نجاست خوانده شده، او نمیدانسته تمام صلاة را با نجاست خوانده بوده، بعد از صلاة کشف. که این عبارت دلالت میکند بر اینکه صلاة با نجاست مجهوله باطل است.
س: ؟؟
ج: بله
س: ؟؟؟ لا تعید
ج: لا تعید، آنجا گفتند درست است ببخشید، آنجا گفتند درست است چون نجاست مجهوله بودند فرمودند که «تغسله و لا تعید».
اما در سؤال ششم آنجا فرمودند که اگر در اثناء نماز نجاست را دیدی اگر رطب بود خب این نماز درست است، مفهومش این است که اگر رطب نبود این نماز باطل است.
س: حاج آقا چرا اصرار هست که با مفهوم قسمت دوماش تهافت باشد ...
ج: حالا فعلاً با اینجایش که تهافت دارد، حالا قبلیاش هم حالا بعد. با اینجایش که تهافت دارد. کفی در این تهافت این خودش یک اشکال است که ...
س: ؟؟؟ ما قائل به مفهوم نیستیم اینجا مثلاً ...
ج: خب در مقام تحدید است دیگر، تحدید است دیگر حضرت دارد میفرماید که اگر رطب بود حضرت اینجا فرمودند خب میروی میشویی و بر صلاة «تبنی علی الصلاة» و نمازت را میخوانی تمام میشود. خب اینجا اشکال این است که چطور آنجا با اینکه کلّ صلاة، کلِ اجزاء صلاة با نجاست مجهوله بوده فرمودید درست است، اینجا که بعض صلاة با نجاست مجهوله هست میفرمایید باطل است؟ و حال اینکه خب تا حالا مجهوله بوده مثل آنجا اشکال ندارد بقیهاش هم که در صورت رطب میفرمایید برود بشورد و بنابر نماز بگذارد، خب اینجا هم بفرمایید بقیهاش را برود بشورد بعد بناء بر همان قبل بگذارد دیگر؛ چه فرقی بین اینجا و آنجا هست؟ عرفاً از آن حرف میفهمند حکم این صورت هم این است. کما اینکه از اینجا اگر امام فرمود، از اینجا میفهمند عرفاً که پس آنجا باطل است. حکم به صحت آنجا بحسب فهم عرف این است که پس در صورت سادسه درست است. اگر به اینجا نگاه کنند فهم عرف این است که پس در صورت ثالثه نادرست است چون در بخشیاش را امام فرموده باز نمازت باطل است پس وقتی کلاش باشد به طریق أولی باید باطل باشد. بنابراین یک تهافتی در اینجا وجود دارد و این تهافت موجب علم اجمالی میشود که یا آنجا صادر نشده یا آن کلام یا این کلام دیگر و ادلهی حجیت اینجا نمیتواند شامل بشود.
س: این یک تهافت بین اطلاق مقامی آنجاست و تفصیلی که اینجا بین رطب و یابس دادند دیگر؟
ج: نه اتفاقاً مقامی آنجا نیست ....
س: تفصیل ندادند ...
ج: نه تفصیل ندادند، چون فرض این است دیگر تفصیل یعنی چی؟ فرض این است. در سوم فرض این است.
س: تهافت بین منطوق و مفهوم هم از حجیت میاندازد؟
ج: خب بله.
س: اگر جایی که مفهوم مردد در ...
ج: مفهوم مردد که نیست، حضرت فرمودند اگر رطب است این است یعنی اگر رطب نیست نه دیگر ...
س: مفهومگیریاش مردد است نه ...
ج: بله، مفهومگیریاش مردد نیست مفهوم دارد. اینها حالا بیان تهافت است حالا تا ببینید تخلص از این تهافت به چی میشود. از این تهافت ...
س: مفهوم میخواهم عرض کنم بعضی آقایان انشاءشان این است هی میگویند مفهوم مفهوم حالا توی مفهوم مناقشه میکنند. اصلاً مفهوم هم نه منطوق است که میگوید «لعله شیء أوقع علیک» از این کشف میکنیم که اگر نه از قبلاً واقع شده باشد به تعلل خود منطوق حتی تهافت دارد که حضرت فرمود چرا میگویم «لا تعید»؟ چون ممکن است الان واقع شده باشد، یعنی چی؟ یعنی اگر میدانی قبلاً واقع شده اعد صلاتک؛ یعنی به منطوق هم میتوانیم به منطوق تعلیل نه به مفهوم ...
ج: نه آن هم مفهوم است ...
س: مفهوم نیست منطوق ....
ج: چون حضرت فرمود رطب باشد و این رطب بودن را زمینه قرار دادند برای اینکه بفرمایند «لعله شیء أوقع علیک» همین رطب بودن را زمینه قرار دادند. یعنی اگر رطب نباشد این حرفها نمیآید یعنی باطل است ...
س: اینکه از مفهوم وصف رطبیت هم ممک است کسی مناقشه بکند، بگوید آقا مفهوم ندارد، میگوییم سلمنا اصلاً مفهوم هم ندارد بحث، اما از باب تعلیل ذیلاش که میگوید آنچه که مانع صلاة است وقوع بعض الصلاة فی حال النجاسة است، از چی این را میفهمیم؟
ج: حالا آن را رطباً هم نگوییم «لعله شیء أوقع علیک» یعنی قبلیها معلوم، پس یعنی اگر قبلیها بود باز مفهوم است دیگر، یعنی اگر قبلیها بود اشکال داشت، باز هم مفهوم است فرق نمیکند ....
س: در اصول باید یک مفهوم علت اضافه کنیم یا خود ظهور منطوق العلة تعمم و تخصص است ...
ج: بله، چه به رطباً تمسک بکنی چه به تعلیل آن تمسک کنی که آن زمینهی این را درست کرده بالاخره مفهوم است ...
س: خب تعلیل چه مفهومی؟ مفهوم مخالف تعلیل که نداریم اصلاً، اصطلاح جدیدی است ...
ج: یعنی این علت، چرا علت یعنی این علت آنجا نمیآید دیگر، حضرت میفرماید میگویم اینکه درست است بهخاطر این جهت است، خب این جهت وقتی آنجا نمیآید یعنی آن درست نیست دیگر ...
س: نه میخواهم بگویم اگر دلالت مفهومیِ علت داریم میگوییم چیزی ....
ج: اشکالی ندارد، اتفاقاً گفتند مفهوم علت را هم گفتند داریم بعضیها ...
س: خود علت ظهور در تعمیم و تخصیص دارد ...
س: نه به منطوق اینها ...
ج: در تخصیص چی؟ یعنی آنجا که رطب نباشد یعنی هرجا «لعله شیء أوقع علیک» نتوانستی بگویی این حکمِ نیست. کجا نمیتوانم بگویم «لعله شیء أوقع علیک»؟ آنوقت که یابس باشد.
س: پس این خلاف دارد در این مفهوم؟
ج: بله؟ حالا تا ببینیم، حالا فعلاً این بیان تهافت است، حالا شما ببینید در مقام بیان تهافت هستیم، حالا ببینیم تهافت جواب دارد یا ندارد؟
شیخ اعظم این تهافت را فرمودند وجود دارد در این روایت. برای تخلص وجوهی شاید وجوه خمسهای در مقام وجود دارد. وجه اول را که دیروز نقل کردیم من تکرار میکند آن را شاید در نقلی که از شهید صدر رضوانالله علیه کردیم. ایشان به یک برهان سبر و تقسیم میفرمایند که ما باید با این برهان پیدا کنیم سرّ اینکه امام چرا اینجوری اینجا فرمودند و با این پیدا کردن سرّ میشود تهافت را منتفی دانست. میفرمایند که در جایی که در اثناء صلاة شخص متوجه میشود که لباسش نجس است یا بدنش نجس است چند خصوصیت وجود دارد. یک: « وقوع مقدارٍ من صلاته مع نجاسة مجهولة» این یک. دو: «علمه بهذه النجاسة و تنجزه علیه فی الأثناء» اینجا در همان حین صلاة علم به این نجاست پیدا میکند و این تنجز پیدا میکند این نجاست که این در آن قبلیِ نبود، در اثناء صلاة چنین چیزی پیدا نمیشد. پس اول این بود که «مقدار من الصلاة» واقع شده اما آنجا کل الصلاة واقع شده، اینجا مقدار من الصلاة واقع شده، این فارق اول. فارق دوم این است که اینجا در اثناء صلاة «ان کشف النجاسة و تنجز علیه» که این آنجا نبود اینجا وجود دارد. فارق سوم این است که «حالة کونیة للصلاة فی الثوب النجس مع العلم به من دون الاشتغال بعملٍ صلاتی» این است که در اکوان صلاة، جون صلاة قرائت دارد، تکبیر دارد، رکوع دارد، سجده دارد، چه دارد چه دارد یک اکوانی هم در این اثناء هست که هیچی توی آن نیست، آن فواصلی که وجود دارد که اشتغال به امری من السجود و الرکوع و فلان و اینها ندارد، اینها هم میشود اکوان صلاتیه، که اشتغال در آن اکوان صلاتیه به چیزی ندارد ولی خب این اکوان صلاتیه هم البته حالا جزء صلاة هستند، نیستند یک بحثی در باب صلاة هست اینها جزء صلاة حساب میشوند نمیشوند؟ اکوان صلاة هم داریم اینجا که توی این اکوان صلاتیه نجاست واقع شده و همراه با نجاست بوده مع العلم به، که این آقا علم به این هم پیدا کرد «من دون الاشتغال بعملٍ صلاتیة». که این هم شامل میشود حتی آن زمانی را که حضرت فرمودند تو برو لباست را آب بکش این هم اکوان صلاتیه است، نماز که باطل نشد خارج نشده، این اکوان صلاتی است که بدون اشتغال به آن اذکار و قرائت و کذا و کذا این میرود میداند نجس است تا برود لب مثلاً حوض یا شیر را باز کند یا چه کند بشورد. این هم امر سوم.
امر چهارمی که اینجا هست این است که «الإتیان بباقی الصلاة فی ثوب طاهر» که بقیه را با این ثوب طاهر میخواند که این هم در آن قبلیِ نیست. پس امر سوم هم در قبلی نبود، یعنی آن در اکوان نجاست واقع بشود مع العلم آنجا نبود، آنجا در اکوان نجاست بود اما این علم به آن پیدا نکرده. بنابراین این چهار خصوصیت اینجا وجود دارد.
س: آن تطهیرش را بنا بر رطب میگویند دیگر؟
ج: بله؟
س: عرض میکنم تطهیر را بنا بر رطب میگویند دیگر؟
ج: خب بله دیگر، آنجا که حضرت فرموده برو یعنی ...
س: نه اگر مقایسه بکنند آن فرد دیگر یابس باشد را که دیگر اصلاً تطهیری هم لزوماً ...
ج: نه اینجا میخواهیم این را بگوییم که یک در اکوان صلاتیه در اینجا هست که علم داشتیم آنجا علم نداشتیم همین. آنجا هم در اکوان صلاتیه بود چون نجاست همینطور مستمر با او بوده، اما در اکوان صلاتیه علم پیدا نکرده بوده، اینجا علم پیدا کرده.
س: یعنی آن بخش را عرض میکنم که بقیه را با نماز طاهر میفرماید ....
ج: نه آنجا که یابس باشد نیست بله.
این چهار خصوصیت است اینجا وجود دارد، ما محاسبه کنیم آیا همهی اینها یا بعضی اینها، کدام اینها، این فوارق کدامش میتواند عرفاً منشأ بشود برای اینکه فرق بین آن صورت ثالثه و این صورت سادسه ایجاد کند؟ ما فرق دیگری را که نمیبینیم آن فرقی را که داریم میبینیم احصاء کردیم، پس میشود برهان سبر و تقسیم. احصاء کردیم دیدیم فوارق در این چهارتا است.
فارق اخیر که چون بقیه را «إتیان بباقی الصلاة فی ثوب الطاهر» ایشان میفرماید که این خصوصیت «لا یحتمل العرف دخالتها فی البطلان» اینکه مقداری، حالا ببخشید از اول شروع کنم نه از اخیر. این اول چی بود؟ اینکه این «مقدارٌ من الصلاة مع النجاسة» واقع شده، «مقدارٌ من الصلاة» و آنجا نه کلّ الصلاة است. هیچ عرفی احتمال نمیدهد که این فارق باشد.
س: ؟؟؟
ج: بله هیچ عرفی این را احتمال نمیدهد که این موجب شده باشد.
آن چون اینجا «مقدار من الصلاة» است فلذا درست است، باطل است؛ ولی آنجا نه، چون کل الصلاة بوده نه، این کسی احتمال این را نمیدهد پس این احتمال میرود کنار.
احتمال چهارم «الإتیان بباقی الصلاة فی ثوب الطاهر» این هم ایشان میفرمایند «لا یعقل دخالتها فی البطلان»...
س: حاج آقا این صورت چهارم که تصور ندارد دیگر، چون حرف این شد که نماز باطل است دیگر، یعنی آن حالت اصلاً پیش نمیآید که، میگوید اتیان باب صلاة فی ثوب طاهر اصلاً پیش نمیآید، چون شارع فرموده که اینجا نماز باطل است دیگر باید تنقض الصلاة ....
ج: خب آنکه نمیدانسته یعنی نماز را خوانده بالاخره. میگوید اگر بخوانی باطل است.
این هم که کسی احتمال نمیدهد که به خدمت شما عرض شود احتمال «لا یعقل دخالتها فی البطلان» میگوییم آقا چرا نماز تو باطل است اینجا؟ چون یک مقدارش را رفتی با ثوب طاهر خواندی. آنجا گفتیم صحیح است چون هیچیاش را با ثوب طاهر نخواندی، اما اینجا که ششم است چرا میگوییم باطل است؟ چون یک مقدارش را رفتی با ثوب طاهر خواندی!
س: دستور نداریم در حالت یابس برویم طاهر کنیم ...
ج: میگوید اگر امام بخواهد اینجوری بفرماید که شما بخواهید ...
میگوییم این را هم که نمیشود گفت. میماند احتمال دو و سه؛ احتمال سوم هم که میفرماید کون صلاتی اینطور بوده، ما از خود روایت رعاف میفهمیم اشکالی ندارد که در حال کون صلاتی نجاستی پیدا بشود. اصل اینکه در حال کون صلاتی نجاستی حادث بشود اشکال ندارد، فلذا فرمود اگر رطب است برو بشور اشکالی ندارد. بنابراین منحصر میشود علت در کدام؟ دوم، علت این است، میشود چون تو توی نماز کشف شد برایت و تنجز علیک و چنین چیزی در صورت سوم نبود. این فارق پیش عرف مقبول است که بله آنجا اگر امام علیهالسلام برای کل صلاة با تنجس با نجاست خوانده شده علتش این است که آن نجاست کشف نشده مجهول بوده و تنجز بر تو پیدا نکرده بود. اما اینجا که در اثناء فهمیدی که این نجاست از قبل بوده در اثر اینکه رطبِ نیست یابس است و از قبل بوده پس بنابراین اینجا در اثناء نجاست برای تو کشف میشود و تنجز بر تو پیدا میکند ...
س: قبلاً که منجز نبود از این به بعد هم که طاهر است ...
ج: بله؟
س: قبلاً که منجز نبود از این به بعد هم که طاهر میکنند ...
ج: نه الان علم پیدا میکنید یا نمیکنید؟
س: علم پیدا میکنم در حین نماز ...
ج: همین علم پیدا کردن در حال صلاة به اینکه نجاستی با اجزاء سابقه بوده است و این ...
س: یعنی ؟؟؟ سابقاً علم منجز نبوده الان منجز شده؛ نجاست علم به آن سابقاً منجز نبود ....
ج: حالا شما یک ذره کوتاه بیایید، که چون دو چیز را ایشان فرموده، ایشان اینطور فرمود دیگر، فرمود: «علمه بهذه النجاسة و تنجزه علیه فی الاثناء» خب یک قسمتیاش که دیگر قبول است که حالا علم پیدا کرده...
س: یعنی در اکوان صلاتیه؟
ج: نه ایشان اسم اکوان را اینجا دخالت نمیدهد، شاید هم داشته میخوانده، همینطور داشته میگفته «الحمد لله رب العالمین» یهو دید ...
س: خب توی فرض اکواناش چی هست؟
ج: اکواناش هم همین است ...
س: توی فرض اکواناش اشکال ایشان میآید دیگر، در فرض اکوان که قطعاً ایرادی ندارد، نسبت به قبل هم که منجز نبوده....
ج: چرا در اکوان ایراد ندارد؟
س: خودتان فرمودید نجاست نسبت به اکوان اشکال، در فرض اکوان خود نجاست ایرادی ایجاد نمیکند دیگر، نسبت به ماقبل هم که منجز نبوده نسبت به آینده هم تطهیر میکند.
ج: نه علم پیدا میکند، ببینید علم که پیدا میکند که علم ...
س: این شبهه الان حل نشد که وقتی علم پیدا کرد نسبت به گذشته را چهجوری ....
ج: خب بله کشف برایش میشود در سابق. اگر توی حال نماز برای شما کشف شد که یک مقداری از نماز با نجاست خوانده شده ولی اگر در اثناء کشف نشد و بعد از نماز برای شما کشف شد این فارق بین المسألتین است، بین الموردین است. عرف هم اینجا زیر بار این جهت میرود که بگوید این فارق است. حالا عبارتش را عرض کنم اینجا.
«فیتعین ان تکون الخصوصیة الثانیة هی الفارق بین الصورتین و هو امرٌ معقول عرفاً فان تنجز النجاسة على المکلف فی أثناء الصلاة فی مورد السؤال السادس و عدم تنجزها و عدم انکشافها الا بعد انتهاء الصلاة فی مورد السؤال الثالث یقبل العرف ان یکون له الدخالة فی التفصیل المذکور. فیکون مقتضى الجمع العرفی بین أدلة مانعیة النجاسة و روایات صحة الصلاة مع النجاسة جهلاً و منها» همین روایت ما «الفقرة الثالثة من هذه الصحیحة انّ المانع هو النجاسة المتنجزة على المکلف قبل انتهاء الصلاة و لو بوجودها البقائی» یعنی ولو آنموقع علم به آن نداشتی تنجز پیدا نکرده اما الان که آگاه شدی که بوده این بر شما تنجز پیدا میکند. «و حیث ان هذا القید» آنوقت تفصیل امام علیهالسلام بر اساس این است که این قید در آنجا حاصل نبوده، این قید مانعیت، مانعیت قیدش چیه؟ در اثناء صلاة تنجز داشته باشد، کشف بشود در اثناء صلاة و تنجز داشته باشد. این آنجا نبوده فلذا امام آنجا فرمودند نماز درست است. اینجا یعنی صورت ششم بوده فرموده نادرست است «و حیث ان هذا القید لم یکن حاصلاً فی مورد السؤال الثالث حکم الإمام علیه السلام بالصحّة فیه و حیث انه کان حاصلاً فی مورد السادس فصّل الإمام بین ما إذا علم بسبق النجاسة فقد تنجزت علیه فی الأثناء فتبطل الصلاة و بین ما إذا لم یعلم بذلک فیجری استصحاب عدم النجاسة.» بعد وارد یک مسألهی دیگری میشوند که حالا این حکمی که اینجا ثابت میشود حکم واقعی است، حکم ظاهری است، حالا ما کاری به آن دیگر نداریم آن مسألة اخری.
پس برای رفع تهافت راهحلی که ایشان ارائه میکنند این است که ما یک فارق بین الموردین پیدا کردیم و عرف با توجه به این فارق تهافتی نمیّبیند، میگوید خب اینجا بهخاطر این است آنجا بهخاطر آن جهت است و دیگر چون این جمع جمعِ عرفی است آن دلالت التزامی که میگفتیم اشکالاً بر محقق خوئی دیگر آن نیست، میگویند این از بین میرود. این فرمایش ایشان.
نقطهی ابهام در این فرمایش ایشان این تنجز است، انکشاف خب درست است، انکشاف نجاست در اثناء شد، اما تنجز النجاسة چه معنا دارد؟ خب نجاست تنجزبردار نیست که، احکامی که اگر بخواهد تنجز کند احکام مال تکلیف است، اما نفس النجاسة تنجز دارد، مگر این تنجز معنایش تأکید کشف باشد، یعنی کشف منجز است، یک کشف حتمی است، دیگر مظنون نیست احتمالی نیست. اگر از این تنجز مقصودشان این باشد که تأکید میخواهند بکنند همان انکشاف را، یعنی یک انکشاف مسلّم نه یک انکشاف مظنون. خب اما اگر مقصودشان نه، این باشد که هم انکشاف پیدا کرده هم یک چیز دیگر هم وجود دارد اینجا، تنجز؛ تنجز نجاست نسبت به صلاة یعنی چی؟ یعنی باید برود چکارش کند؟ یعنی باید برود آب بکشد؟ یا نماز باطل است؟ خب نماز باطل است کجا باطل است؟
س: وقتی فهمید، همین که فهمید که قبلاً با این نجاستِ دارد نماز میخواند نمازش باطل شد ..
ج: خب آنوقتی هم که رطب است که فهمید ...
س: خب این رطب بود فرق میکند ...
ج: خب حالا هم فهمید بله خب باشد ...
س: الان یابس است ...
ج: میدانم، ولی یابس است میتواند برود بشورد که، آن قبلش که تنجز نداشته که، مجهول بوده مکشوف نبوده. مگر اینکه شما بفرمایید که مثلاً یا به این نحو بگویید که بنحو شرط متأخر اگر بگوید، بگوید آن نجاستی معفوّ است که تا آخر مجهول بماند، شرط آن این است ولی اگر مجهول نماند بالاخره این حالا یک حالا واقعاً این غیر از حرف آقای خوئی است که فرمود ما ملاک تحقق او نمیدانیم، خب ؟؟؟، مگر حالا شما ملاک درستی بیان کردید که عرفی باشد؟ آقای خوئی هم گفتند که نه تهافت ندارد شارع آنجا درست فرموده درست است ما نمیدانیم وجه آن چی هست؟ این ملاکات احکام را که بلد نیستیم.
س: آن را جواب دادند. باز کردند مسأله را. تشریع کردند که کجا ...
ج: بله، آقای خوئی هم حالا نمیداند، شاید همین باشد که بله، آخر آدم نمیداند اصلاً چی هست، نجاست را فهمیدی وسط نماز با اینکه قبلاً نمیدانستی ...
س: جواب آقای خوئی را دادند دیگر، گفتند ...
س: عرفی میخواهیم ...
ج: نه میخواهیم بدانیم چه عرفیتی این دارد که شما میگویید عرفی است حرف آقای خوئی عرفی نیست و...
س: نه نگفتند حرف آقای خوئی عرفی نیست گفتند که به التزامیاش، دلالت التزامی آن ...
ج: اینجا هم هست، یعنی اگر میتوانی، همین را میخواهم بگویم در عرفی بودنش وقتی تردید کردی آن دلالت التزامیه از بین میرود درست؟ اگر تا حالا تا این ابعاض سابقه، اعضاء سابقه با نجاست بوده شما نمیدانستی، اگر وسط نماز دانستی آنها اشکال پیدا میکند مانع نماز میشود. اگر ندانی و تا آخر نماز ندانی آنها مانع نمیشود. این خیلی، خب این یک قید تعبد، چه چیز عرفی است؟ خب نمیدانستم نجاست بوده نمیدانستم، اینجا هم نمیدانستم، اینجا هم نمیدانستم؛ اگر تمامش را ندانی تا آخر و کشف برای تو نشود این مانعیت ندارد. اگر برایت کشف شد تو اثناء با اینکه آنموقع نمیدانستی در موقع خود عمل این یهو مانعیت پیدا میکند. خب این از نظر ثبوتی اشکالی ندارد که شارع مانعیت را اینجوری جعل کرده باشد ولی این عرفی نیست، این یک مجعول شرع است که اگر دلیلی بود ثابت بود میگوییم چشم؛ اما اگر بگوییم عرفی است و با این به آقای خوئی اشکال کنیم حرف شما عرفی نیست و این عرفی است فلذا دلالت التزام درست میشود. این ...
س: یعنی میشود با کمک قاعدهی فراغ این را درست کرد؟ با کمک قاعدهی فراغ یعنی اینکه بعد از نماز که ؟؟؟ نماز تمام شده، حالا اگر نجاست ...
ج: خب آن را هم با قاعدهی تجاوز درست میکنند. اگر آن اثناء... آن ماقبلش را با قاعدهی تجاوز درست میکنند اگر بخواهیم این حرفها را بیاوریم توی میدان.
این راه اول. راه دوم راه محقق سیستانی دامظله علی ما فی تقریر بحثه الشریف است. ایشان حالا حاصل کلام، طولانی است فرمایش ایشان هم، ایشان میفرماید نماز یک امر امتدادی است، بعضیاش اذکار است، قرائت است، رکوع است، سجود و اینها است، یک مقداریاش هم اکوان است و کل این نماز است. و اکوان صلاة خودش دارای احکام است، مثلاً کسی حق ندارد در اکوان صلاة بگوید حالا ما وقتی که نماز میخوانیم به خدمت شما عرض شود که باید کلام آدمی را نداشته باشیم ولی وقتی که توی اکوان که نماز نیست که، خب یک حرفی میزنیم میگوییم مثلاً در را برو باز کن وقتی نمازمان را میخوانیم. یا توی اکوان صلاة مثلاً آن ستری که لازم است مثلاً مرئهای است چادرش را بردارد، مقنعهاش را بردارد دوباره درستش کند خب توی اکوان، اینکه نماز نیست آنوقتی که حمد و سوره میخواهد آنها نماز است اینکه نماز نیست، نه، اکوانالصلاة هم اینها جزء صلاة است، صلاة یک امر مجموعهای است ساخته شدهی از اذکار و قرائات و افعال و اکوان. بعد ایشان میفرمایند که اگر ما بگوییم در فرض سوم این نجاست چون با اعضاء بوده با اینکه با اعضاء بوده امام علیهالسلام فرمودند این باطل است، این تهافت ظاهراً برقرار میشود برای اینکه گفته میشود خب در ششم هم با اعضاء بوده ...
س: در سوم
ج: بله سوم با اعضاء بوده در ششم هم با اعضاء بوده، میگوییم خب چه فرقی میکند؟ آنجا با کل اعضاء بوده اینجا با بعض اعضاء بوده. شما میآیید میگویید که چی؟ شما میگویید وقتی با کل اعضاء بود درست است، با بعض اعضاء بود نادرست است. این تهافت به ذهن میآید در نظر عرفی. اما ایشان میگوید ظاهر مطلب این است که این مال اعضاء نیست مال اکوان است ...
س: اکوان اشد از اعضاء است ...
ج: مال اکوان است، وقتی مال اکوان شد اشکال دیگر برطرف میشود. حالا مطلب ایشان را عبارتشان را هم عرض کنم «فحکمه علیهالسلام بالبطلان لیس من أجل النقص فی الاجزاء السابقة حتی یقال بانه لو وقعت الصلاة کلها مع النجاسة فصلاته صحیحة؛ و اما لو وقعت بعضها مع النجاسة فلا تکون صحیحة فهما متنافیان» اگر اینجوری بود میشد این حرف را بزنیم و بگوییم تنافی دارد. «بل من اجل عدم معذوریة النجاسة المنکشفة بالنسبة الی حالة السکون» ایشان میفرماید ما از این روایات استفاده میکنیم از روایات رعاف که نجاست در حالت سکون که قابل برطرف کردن باشد این معذورش است. نجاست در حال سکون که قابل برطرف کردن باشد، این نجاستِ معذور هستیم از آن و مانعیت شارع برای آن جعل نکرده، نه با اعضاء، نه با نجاستی که با قرائت است، نه نجاستی که با رکوع است، نه نجاستی که با سجده است، نجاست در اکوان و در حال سکون این در صورتی که بتوانی رفعش بکنی ...
س: رطب باشد یعنی؟
ج: که قهراً در صورت رطب بودن...
این معذور هستی، اما نجاست در حال سکونی که نمیتوانی آن را به خدمت شما عرض شود کشف بشود، نجاست حادثهی در حال سکون که میتوانی رفع بکنی آن را، این معذوری و مانعیت ندارد. بله؟
س: مگر اکوان توی آن بعدی هم هست دیگر؟ الان توی رطب را دارند حل میکنند ...
س: دارند توی یابس را دارند حل میکنند یا توی رطب؟
ج: نه حالا دقت بفرمایید، حالا کلام که تمام نشده ...
خب حالا در اینجا وقتی که در اثناء نماز شما فهمیدید که نجاستی بوده، پس این نجاست قهراً در کجا بوده؟ این نجاست چون از قبل بوده در اکوان و سکونات سابقه هم بوده و شما که آنها را نمیتوانستی رفع بکنی قابل رفع نیست که. نجاست در حال سکونی که میتوانی رفعش بکنی، این و در اثناء صلاة کشف بشود، روشن بشود، این به خدمت شما عرض شود که... اما در حالتی که در اثناء صلاة برای شما کشف بشود که از قبل بوده است آن نمیتوانی کاری انجام بدهی دیگر، میگوید از قبل بوده در حال سکون از قبل بوده، همین الان در حال سکون میبینی که از قبل بوده. میفرماید: «بل من اجل عدم معذوریة النجاسة المنکشفة بالنسبة الی حالة السکون و بعبارةٍ اخری فی السؤال الثالث الانکشاف انما حصل فی حالة لا یعتبر فیها الطهارة» چون بعد از نماز بوده، بعد از نماز که دیگر آدم لازم نیست که طهارت داشته باشد. اما درسؤال ششم انکشاف در حالتی بوده که شما باید طهارت داشته باشی، این طهارت اگر در حالت سکونی باشد که میتوانی رفع کنی اشکالی ندارد، اگر این در حالتی باشد که نمیتوانی رفعش کنی معذور نیستی. «و بعبارةٍ اخری فی السؤال الثالث الانکشاف انما حصل فی حالة لا یعتبر فیها الطهارة» چون بعد از نماز است دیگر، بعد از نماز که معتبر نیست که شما احراز طهارت بکنی «و فی المقام الانکشاف حصل فی حالةٍ یعتبر فیها الطهارة» چون توی اثناء نماز هستی دیگر «و المفروض انه حال الانکشاف لیس مع الطهارة» در آن حالت «لیس مع الطهارة و لا عذر له؛ نعم النجاسة الحادثة» که در آن صورت رطبی بود «یمکن ان تکون عذرا و اما النجاسة السابقة علی الصلاة فلا یمکن الحاقها بالنجاسة الحادثة کدم الرعاف».
س: یعنی شرط است حتی برای اکوان سابقه؟ در اثناء صلاة شرط است طهارت حتی برای اکوان سابقه و چون اکوان سابقه را نمیتوانیم کاریاش بکنیم نماز باطل است درصورتی که یابس باشد؛ اما بعد از نماز کلاً طهارت شرط نیست هیچی، آنوقت شرط است طهارت برای اکوان ...
ج: یعنی شما وقتی برایتان کشف میشود یکوقت کشف میشود بعد از صلاة کشف میشود برای شما اینکه دیگر شما لازم نیست دیگر، شارع دیگر آنجا نمیگوید نماز قبل را برو طهارت تحصیل بکن که. اما اگر در اثناء صلاة برای شما کشف شد در آنجا شارع به شما میگوید باید نماز را الان میگوید نماز را با تحصیل طهارت باید انجام بدهی حتی در اکوان آن.
س: یعنی حتی در اکوان سابقه؟
ج: حتی در اکوان سابقه بله ...
س: شرط، یعنی طهارتِ الان چهجور به اکوان سابقه ...
ج: همین دیگر چون نمیشود یعنی مانعیت دارد نه اینکه تکلیف است، مانعیت دارد، مانعیت آن اینجوری است که شما اگر شما در اثناء صلاة برای شما شد ببینید فرق ایشان با آقای صدر هم همین است، آقای صدر نگفت برای اکوان است برای اعضاء نیست ...
س: فرقشان چی هست؟ یعنی نکتهای دارد اکوان ....
ج: بله؟
س: ؟؟؟ اکوان و اجزاء را تفکیک کردن چیزی به بحث اضافه شد؟ ؟؟؟ میتوانستند همین حرف را بزنند الکلام الکلام ...
ج: علتش این است که میخواهند اینجوری انجام، میگویند که ما از روایت میفهمیم برای حالت سکون کأنّ مفروضشان هم این است که حالا این هم یک سؤالی است برای ما، که مفروضشان این است که این روایت آن حالی را میگوید حال سکون را دارد میگوید که یهو دیدی یعنی همان وقتی که هیچ کاری نمیکردی، که این اول کلام است چرا معنای روایت این است که آنموقع که هیچ کاری نمیکردی؟ چون اصلاً تصریح کردند به این مسأله که ....
س: البته توی اعضاء هم میگویند مسأله همین است به ؟؟؟ بستگی ندارد حتماً. توی اکوان هم میگویند مسأله باز حل میشود، توی اعضاء هم اگر بگویند مسأله حل میشود.
ج: نه نکتهی اینکه ایشان ...
س: نه میخواهم بگویم فرضاً اگر شما اشکال بکنید به ایشان این بیان ایشان در اعضاء هم میآید، چون بعد از نماز که شرط نیست، در نماز هم اعضاء سابقه را نمی توانی اصلاح بکنی اگر یابس باشد پس باز دوباره.....
س: ؟؟؟ برگشت میدهد به همان آقای خوئی دیگر فرقی نکرد ...
ج: بله؟
س: این هم برگشت داد به کلام آقای خوئی، این هم یک نوع تعبد است.
س: این عرفی نیست ...
ج: نه نه این چیز دیگری است، این درحقیقت این بیان آخری است...
س: ؟؟؟
ج: نه نه بعد نمیگوید نمیدانیم نه.
از این روایت چی را استفاده میکنیم، یکجور مانعیتی را استفاده میخواهیم، حرف ایشان این میشود ما یکجور مانعیتی را برای نجاست میبینیم شارع جعل کرده که امام علیهالسلام بر اثر اینکه اطلاع دارد که مانعیتی که در شرع جعل شده برای نجاست به این شکل است و این در صورت ثالثه منطبق نیست فلذا میگویند درست است و این در صورت سادسه وجود دارد فلذا میگویند باطل است. حالا مهم این است که آن نجاست مجعوله مانعیت برای نجاست مجعوله چگونه است؟ ایشان میفرمایند که نجاست در اعضاء از ادله استفاده میکنیم که آن چی هست؟ آن بنحو مطلق است یعنی مانع است و اگر اینجوری باشد فلذا فرقی بین آنجا و اینجا نیست، اگر بگوییم نجاست مال، نحوهی جعلش این است که مانعیت نجاست با افعال صلاة شارع جعل کرده، اگر این را بگوییم فرقی بین صورت ثالثه و سادسه نیست چون این هم اعضاءاش همینجور است آن هم اعضاءاش همینجور است. اما اگر بگوییم مال حالت سکوت است و مال اکوان است که در حالت اکوان اگر میتوانی آن را برطرف بکنی و جوری است که قابل برطرف کردن است آن مانعیت ندارد، اما اگر اینجوری نبود مانعیت دارد. خب و بعد، یعنی امر به ازاله داشته باشد ام مانعیت داشته باشد اینجوری شارع جعل کرده باشد، خب بعد از صلاة که دیگر امری نداری شما، فلذا در صورت ثالثه فرموده اشکالی ندارد. و اما در اثناء صلاة اگر شد خب در اثناء صلاة نجاست سابق در سکونها و اکوان قبل برای شما روشن شده قابل حل هم که نیست پس بنابراین نماز از این جهت در این صورت باطل است.
س: خب این بیان ایشان در اعضاء هم میآید دیگر، نفس این بیان در اعضاء هم میآید که بعد از نماز طهارت شرط نیست هیچی، در اثناء صلاة هم اگر در اعضاء هم بگوییم شرط است اعضاء سابق را نمیتوانی اصلاح بکنی پس باطل است، اعضاء بعدی را اگر رطب باشد میتوانی اصلاح بکنی پس درست است. این بیان ایشان، هرچند حضرتعالی اشکالی بکنید که آقا اعضاء و اکوان شما از کجا داری میگویید که این در حال اکوان خون اصابت کرده؟ ولی این بیان ایشان در اعضاء هم میآید.
ج: نه
س: چرا؟
ج: علتش این است که ما برای اعضاء خب ادله داریم که نماز را با رکوعات و فلان و اینها را باید با چی بخوانی؟ با طهارت بخوانی. در آنجاها ما مخصصی مقیدی چیز نداریم که او را بتوانیم تقیید کنیم بنحوی که بتوانیم اینجا استفاده بکنیم. اما در خصوص اکوان به حکم این روایت در خصوص اکوان چنین حرفی از شارع داریم فلذا چون چنین حرفی از شارع داریم اینجا به خدمت شما عرض شود این استفاده را میکنیم.
س: اینجا هم بگوییم عدم ؟؟؟ وجود دارد خودش برای اعضاء هم ...
ج: این بیان این محقق که اینجا فرمودند که حالا علی اندماجه که درست، چی میخواهند بفرمایند ایشان در اینجا؟ حالا باز عبارات ایشان را مطالعه بفرمایید ببینید درست چی میخواهند بفرمایند تا فردا ببینیم این میتواند راهحل باشد که ایشان فرمودند یا نه؟
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.