25 مرداد 1402 | 30 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

استصحاب - جلسه 010

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی‌الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.

بحث در استدلال به بناء عقلاء و سیره‌ی عقلائیه بود بر حجیت استصحاب که فرموده شد در این بحث در دو مقام باید بررسی صورت بگیرد، یکی در اثبات صغری و دو در این‌که آیا این سیره  مردوعه هست و شارع  ردع کرده، فرموده یا نه؟ اما مقام اول مجموعاً سه نظر کلی در این از نظر صغری وجود دارد، خب یک عده مستدلّ به این سیره هستند و سیره را قبول دارند مطلقا؛ عده‌ای هم منکر هستند مطلقا، حالا به یکی از دو نحو که بعداً گفته می‌شود و عده‌ای هم مفصِّل هستند که در موارد شک در رافع قبول دارند وجود سیره را ولی در موارد شک در غیر او قبول ندارند. بالاخره تفصیل قائل هستند، این‌جور نیست که بگویند سیره مطلقا نیست یا مطلقا هست، مواری را قبول دارند مواردی را قبول ندارند. خب مرحوم آقای آخوند قدس‌سره و مرحوم ‌آقای خوئی قدس‌سره و مرحوم امام رضوان‌الله علیهم منکر هستند که اصلاً چنین چیزی نیست و هو المنصور علی الظاهر همین‌طور باشد. ولی عده‌ای از بزرگان هم که منهم محقق نائینی، حالا ایشان البته تفصیل قائل هستند، بزرگان زیادی هستند که این‌ها قبول دارند وجود سیره را. یکی از این‌ها مرحوم محقق همدانی بود که دیروز عبارات‌شان را عرض کردیم و من المعاصرین محقق سیستانی دام‌ظله علی ما فی تقریرات بحثه، ایشان هم از کسانی است که قائل به وجود این سیره هستند و خب فصلّ الکلام حوله در همین صغری که می‌فرماید: «و هذا الدلیل یمکن عدّه من الواضحات فی الجملة، لأننا حین ما نراجع العقلاء فی شئونهم الفردیة و تعاملهم مع الآخرین و فی الحکم بین الناس نراهم معتمدین علی الاستصحاب» هم در کارهای فردی‌شان و هم در کارهای اجتماعی و در رابطه با دیگران، هم در مواردی که می‌خواهند قضاوت کنند بین مردم، در همه‌ی این موارد می‌فرمایند «یعتمدون علی الاستصحاب»؛ «فإنّ کثیراً من الشئون الفردیة محتاجةٌ الی احراز الحیاة و الصحة و بقاء شئونه الحالیة و بقاء قدرته علی ذلک العمل. و لا یمکن احراز هذه الامور الا بالاستصحاب بالتوضیح الآتی».

خب به خدمت شما عرض شود که طبیب است می‌‌خواهد به او مراجعه کند، خب باید اولاً زنده باشد، ثانیاً یادش نرفته باشد آلزایمر نگرفته باشد و و و هکذا. خب این‌جا را چه‌جور، هرجا، هرطرف، هرجایی را می‌روند چکار می‌کنند؟ می‌روند بررسی می‌کنند، یا قبلاً چون احراز کردند می‌گویند تا خلافش برای‌شان ثابت نشوند بنا می‌گذارند همان‌جور است دیگر و اگر این غیر از باشد اصلاً نمی‌شود. «و کذلک الأمر بالنسبة الی ارتباطاته مع الاخرین، فإنه یری صدیقه السابق صدیقاً الان، مع أنه یَحتمل، یا یُحتمل، تبدل صدیقه بالعدوّ و ذلک لکثرة تبدّل الاصدقاء بالأعداء» خیلی‌ها هستند یک‌وقتی با آدم دوست و رفیق و این‌ها بودند بعد دشمن آدم می‌شوند و هم‌چنین برعکس «و کذا من کان عدواً له یراه الان عدواً مع احتمال تبدّله بالصدیق، مع أنه ربما ینقلب العدو صدیقاً» دشمن قبل را دشمن می‌داند تا خلافش ثابت بشود، صدیق قبل را صدیق می‌داند تا خلافش ثابت بشود. «و کذا فی الارتباطات التی هی أدق من هذه الارتباطات، نظیر ما اذا کان بینه و بین جماعةٍ تشارک فی منظمة اجتماعیة أو سیاسیة و کان یذکر لهم الأسرار الحزبیة» این‌ها یک انجمنی دارند یک حزبی دارند یک بالاخره جمعیت کذایی دارند که خب این‌ها اهل این‌جا بودند و به اسرار این‌جا وفادار هستند و کذا و کذا و کذا خب این‌‌ها، خب هردفعه که نمی‌تواند، وقتی احراز کرد تا خلاف آن ثابت نشده دیگر این‌‌ها را معتمد می‌داند، حرف‌ها را برای‌شان نقل می‌کند چه می‌کند. «و کان یذکر لهم الأسرار الحزبیة و یذکر آخرون له الأسرار» آن‌‌ها هم همین‌جور، این برای آن‌‌ها، آن برای این‌ها، آن‌ها برای این، همه‌شان بنابر این می‌گذارند که خب همه علی اساس السابق هستیم دیگر تا خلافش ثابت نشود. «فتراهم هکذا دائماً مع أن کثیراً ما یتطور و ینقلب الحال فلعله قول لعل بعضهم رجع عمّا کان علیه من الفکرة السیاسیة» شاید دست برداشته از آن افکار سیاسی حال قبلی که ما با هم بر اثر آن فکر سیاسی اجتماع کرده بودیم «و مع ذلک یستمرون فی عملهم و مشاوراتهم و لیس هذا الا من جهة الحکم بالبقاء. و الامثلة علی ذلک کثیرة فبمراجعة العقلاء باجمعهم تری الجمیع یحکمون بالبقاء و الا لم یستقر حجرٌ علی حجر» اگر بخواهیم بگوییم چی می‌شود؟! «فإننا نری الحکومات تخوّل بعض الامور لبعض الاشخاص اعتماداً علی حالاته السابقة، ما لم تکن أمار علی التبدل و التغیّر» هم‌دانشگاهی‌اش بوده، هم‌مدرسه‌ای‌اش بوده چه بوده، آن‌وقت‌‌ها او را می‌شناخته، حالا شده رئیس جمهور همان را انتخاب می‌کند معرفی می‌کند به مجلس برای، که این همان است بله همان است دیگر، مادامی که خلافش برایش ثابت نشده باشد و هکذا. «و کذا فی الامور المالیة فإنهم یعتمدون علی وکلائهم مع بُعدهم عنهم و بُعد العهد بهم» هم مکاناً دور هستند هم عهد آن‌ها به این‌که با آن‌ها بودند و این‌ها، ولی دیگر تا خلافش ثابت نشود. «مع بُعدهم عنهم و بُعد العهد بهم ما لم ینکشف الخلاف و أنه لیس بأمین ما لم ینکشف الخلاف و لم ینکشف انه لیس بأمین و ارسال الاموال و الأمتعة الیهم مع أنه من المحتمل موتهم أو عدم قدرتهم علی العمل فعلاً» بله به این چیزها اعتنا نمی‌کنند.

خب تا حالا شد امور فردیه، امور با در ارتباط با دیگران و اما سومی که قضاء و داوری و این‌ها باشد «و کذا الأمر فی القضاء و الحکم بین الناس بلا فرقٍ فی ذلک بین المسلمین و غیرهم، فتری أنهم یمیّزون بین المنکر و المدعی بکون قوله علی وفق الاصل او خلاف الاصل و یحکمون لمن له ورقة قانونیة تدل علی ملکیته لذلک الشیء فمن الممکن ان یکون قد باع ذلک الشیء و لم یعطه الورقة» حالا این‌ها را نمی‌دانم چه ربطی به حالت سابقه دارد؟ این‌ معنایش اماریت است یعنی این را اماره می‌دانند. خب «فتری انهم یمیزون بین المنکر و المدعی بکون قوله علی وفق الاصل أو خلاف الاصل» خب این ضابطه‌ی منکر و مدعی همین است حالا چکار به کار سابق دارد؟ همین حرفی که حالا دارد می‌زند این ادعایی که دارد می‌کند موافق اصل است یا مخالف است؟ اگر موافق اصل است ...

س: اصلاً می‌خواهد بگوید استصحاب ...

ج: خب بله دیگر این‌ها می‌گوید در همه‌ی امور به حالت سابقه اتکاء، بر استصحاب اتکاء می‌‌کند حتی در این‌جا.

مگر مقصودشان این باشد که وقتی یک حرفی زد بر وفاق اصل بود می‌گویند پس تو مدعی هستی،‌ آن‌که خلاف اصل است می‌گویند منکر؛ دیگر همین را مدعی و منکر می‌دانند این دوتا را، دیگر هی نمی‌آیند برای هر آن هرآن سؤال بکنند، یعنی بعد از این‌که به این ضابطه مدعی احراز شد این مدعی است و به این ضابطه احراز شد آن منکر است، دیگر تا آخر آن را مدعی می‌دانند این را هم منکر می‌دانند ولو این‌که ممکن است کسی عوض بشود ...

س: این ظاهراً‌ مرادشان نیست ...

ج: خب اگر این نیست که اصلاً ربط پیدا نمی‌کند...

س: ظاهراً مرادشان این است که می‌خواهند بگویند آقا چون استصحاب را معتبر می‌دانند لذا حرف کسی که خلاف استصحاب هست را می‌گویند باید توی یک ادعایی باید ثابت بکنید، این را می‌خواهند بگویند ظاهراً...

ج:  نه حالا این اصل شاید ظاهر اصل باشد ...

س: حالا نه ...

ج: نه این‌که نیست، نه آن‌که بین عقلاء هست که این نیست ...

س: ؟؟؟ منکر جای‌شان عوض بشود ...

ج: نه، و الا چه اصلی است که آن موافق اصل است؟

س: چرا دیگر، مثلاً فرض کن که آقا این دارد ادعا می‌‌کند که مثلاً‌ آدم کشته، مثلاً این آدم کشته، این استصحاب عدمی‌اش هست دیگر، چون می‌‌گویند تو در خلاف  استصحاب عدمی داری حکم می‌کنی به تو می‌گویند پس تو ادعا را باید ثابت کنی، پس معلوم است استصحاب را قبول دارند.

ج: خب آن‌که موافق اصل است چی هست؟

س: یعنی می‌خواهد بگوید آقا چون استصحاب عدم قتل است تو الان ادعای قتل داری باید بیایی قتل را ثابت بکنی، این را می‌خواهد بگوید ...

ج: نه، این می‌گوید این مال است، او می‌گوید مال تو نیست، این‌که می‌گوید مال من است چطور موافق اصل است؟

س: ؟؟؟

ج: خب همین دیگر، همه‌جا را دارد ایشان می‌گوید ...

س: نه آن مواردی که موافق با اصل استصحاب است دیگر، به قرینه‌ی مقام معلوم است دیگر.

س: ؟؟؟ ورقة اصلاً چی بود حاج آقا؟

ج: «و یا و یحکمون لمن له ورقة القانونیة تدل علی مالکیته لذلک الشیء» مثلاً قباله‌ی یک منزلی را دارد یا یک چیزی را دارد، اسناد مالکیت که امروز هم محل کلام و بحث هست که این‌‌ها ...

س: لازم هست یا نه؟

ج: که اصلاً‌ حجت هست یا حجت نیست؟ الان دنبال این هستند عده‌ای که بگویند اسناد رسمی فقط حجت است غیر آن اصلاً حجت نیست. «فمن الممکن»...

س: پس این معلوم نشد این ورقه‌ی قانونیه ربطش چی هست؟

ج: حالا می‌بینیم.

«و یحکمون لمن له ورقة القانونیة تدل علی مالکیته لذلک الشیء» تا این‌جا «فمن الممکن ان یکون قد باع ذلک الشیء و لم یعطه الورقة» شاید این‌جوری می‌خواهند بگویند یعنی اثبات این‌که این مالک بوده به این ورقه بوده، بعد همین‌طور می‌گویند مالک است مالک است، با این‌که احتمال می‌دهیم که فروخته به کسی و به آن کسِ سند نداده. حالا این‌جور لازم است، چیز می‌گوید کلام، باید بگویند که لمن ثبت مالکیتش را، احراز کردند حالا بایّ وسیلة.

س: حالا شما اشکال به این دارید که کسی که دستش ورقه هست خود این اماره هست ...

ج: آن اماره هست حالا ایشان، ولی توضیح حرف‌شان این است ظاهراً، یعنی با این اماره احراز کرد که این مالک است، حالا بعد از این ...

س: بعدش هم باز اماره هست ....

ج: نه نه بعد از این احنمال می‌دهد، این‌که اماره برای بعد نیست ...

س: نه بعد نه، برای بعد نیست که، می‌گوید قد باع، فروخته باشد، مثلاً من سند زدم سال نود و شش من خانه خریدم درست است؟

ج: یعنی بعداً‌ احتمال می‌دهد بعداً ..

س: که سال نود و هفت باشد نه بعداً مثل آینده ....

ج: نه می‌دانم بله ...

س: ؟؟؟ الان هنوز هم این اماره هست ....

ج: من سال 96 دیدم که این سند مالکیت دارد، 98 باز هم می‌گویم مالک هست وقتی خلاف آن برای من ثابت نشده باشد، با این‌که احتمال می‌دهم در 97 ...

س: خب اماره دارد دیگر ....

ج: نه ...

س: شما وقتی که این دستت باشد اماره دارد دیگر ...

ج: این را نمی‌‌گوید ...

س: آقا شما الان ورقه تا وقتی که دستت هست این ورقه هر سندی هم سند نیست ...

س: سند است برای این‌که یک زمانی مالک بوده نه این‌که الان هم مالک هست، یک زمانی مالک بوده، اماره است بر این اما بقیه‌اش با استصحاب است ...

س: نه دیگر، اگر ورقه‌های ما را می‌گویید این‌جوری نیستند، من ورقه برایت می‌آورم سال 97 چیزی آمده که الان اصلاً اماره ...

س: خب این ورقه دالّ بر این اماره هست با این‌که 97...

ج: نه بخواهیم توجیه کنیم کلام را که ایشان ربط داشته همین‌جور که بخواهیم، نه این‌که باز در سال نود و هشت همان چیزِ را می‌بیند نه، مثبت این‌که این مالک بوده این ورقه بود ثم احتمال می‌دهد، دیگر ورقه را نمی‌بیند، ثم احتمال می‌دهد که این آقا فروخته می‌گوید نه، این همین‌طور مالک است.

س: یا حتی ورقه را هم می‌بینید خب این‌طور توضیح می‌دهد، ورقه را می‌بیند ولی احتمال می‌دهد که فروخته باشد ولی ورقه نداده باشد به طرف ...

ج: نداده باشد، خب حالا چی می‌گوید؟

س: می‌گوید چی؟

ج: نه، این‌جا آن‌وقت مردد می‌شود ...

س: مردد می‌شود استصحاب می‌کند ...

ج: نه نه ...

س: اصل مالکیتش با ورقه ثابت می‌شود بقاء مالکیت او با استصحاب دیگر ...

ج: نه، خب همان موقع هم پس چطور ثابت شده با ورقه؟ شاید کشکی ورقه گرفته ...

س: آن‌که اماره هست دیگر ...

ج: خب همین این‌جا هم پس اماره است ...

س: در آن زمان اماره است، برای بقاء آن استصحاب است ...

ج: بقاء هم همین‌جور، بقاء هم همین اماره هست چون متعارف این است که وقتی می‌فروشند می‌روند چی می‌گیرند پس این‌که دستش هست معلوم می‌شود نفروخته، این‌جور است؟ این‌‌جوری است؟

س: ما هم همین را می‌گوییم این‌جوری است الان...

س: اگر این‌جوری باشد که دیگر استصحاب ....

ج: این جوری است؟ که بعد از این شاید همین‌جور، مثلاً توی کشور ایران شاید بعضی جاها هم، می‌خواهند این کار را بکنند که هرکسی چیزی را که می‌فروشد حتماً باید روی سامانه بیاید ثبت بشود از این به بعد، حالا قبلی‌ها را می‌گوییم یک کاری می‌کنیم، از این به بعد این‌جوری باید باشد. فلذا تا روی سامانه هست به‌نام فلانی، مال فلانی است....

س: این ولی مرادشان این نیست.

ج: «و اعظم من ذلک انهم یحکمون بالبقاء فی موارد ترجع الی حیاتهم» بالاتر از این مواردی که گفتیم که جاهایی که اصلاً به حیات و ممات‌شان وابسته هست، آن‌جا هم می‌بینیم به استصحاب، حتی نه به استصحاب سابق، استصحاب استقبالی تمسک می‌کنند. «فتراهم یحکمون ببقاء الحالة الصحیة لقائد الطائرة» این خلبان سوار می‌شود، خب خلبان اگر سکته کند، مجنون بشود، حالا بگو دوتا خلبان است، خب دوتای آن‌ها ممکن است سکته کنند، دوتای آن‌ها مجنون بشوند محال که نیست، اما وقتی حالا می‌بینند صحیح هستند، سالم هستند استصحاب بقاء می‌‌کنند که ان‌شاءالله تا برسد به فرودگاه و بنشیند همین‌جور هستند. با این‌که این حیات و مماتش اگر وسط آسمان چیز بشود سقوط کند خب می‌میرد دیگر.

«و لذا یرکبون الطائرة او السیارة مع احتمال عروض حالةٍ خاصة للقائد» که «یقضی بها علی حیاته و هکذا فی سائر شئونهم الفردیة و الاجتماعیة و القواعیة و هذا امرٌ قد ذَکَره جماعة من العلماء من العامة و الخاصة و اذعنوا به».

خب این هم خب ایشان دیگر خیلی تشیید کردند و با امثله و توجه به موارد متعدده و امور فردی، امور اجتماعی و امور در رابطه با دیگران، در مواردی که خیلی اهمیت دارد مثل حیات و ممات حتی استقبالی نه سابق همه‌ی این‌ها ممکن هست. و بعد در مقام جواب از فرمایش آقای آخوند و این‌ها خب آن‌ها را هم اشکال می‌کند به فرمایش آخوند که خواسته انکار کند و این‌‌ها. حالا این‌‌جا در مقام تقریر این و توضیح و این‌که من الواضحات است.

عرض می‌کنم به این‌که خب ما دیروز از محقق خوئی سه احتمال ذکر کردیم، این‌که برای اطمینان باشد، برای احتیاط و رجاء باشد، احتیاط باشد، برای رجاء باشد که این دوتا را یکی گفتیم جدا کنیم بهتر است که اگر جدا کنیم چهارتا می‌شود. برای اطمینان، برای احتیاط، برای رجاء، غفلت. محقق خراسانی همه‌ی این‌ها را ذکر کردند دوتا هم به آن‌ها اضافه کردند ظن نوعی، ظن شخصی. با وجود این چهار احتمال می‌خواهند چی بگویند این‌ها؟ دو بیان ممکن است برای این حرف بیان بشود. یکی این است که ما با وجود این احتمالات احراز وجود سیره بر استصحاب نمی‌کنیم؛‌ یعنی این احتمالات در ذهن ما باعث می‌شود که این عمل مردم را که می‌بینیم نفهمیم بر اساس چیست.

دو: این‌که نه این احتمالات ما می‌دانیم اصلاً سیره‌شان براساس این‌ها است. پس می‌دانیم سیره‌ای بر استصحاب نیست. محرز عدم استصحاب هستیم نه لا ادری.

بیان اول این است که ما درست می‌بینیم عقلاء در جاهایی که حالت سابقه را عالم بودند می‌بینیم که در حالت لائقه خیلی جاها به همان منوال دارند عمل می‌کنند و حال این‌که واقعاً ما خودمان شک داریم آن هست یا نیست. اشکال این است که شما از کجا می‌دانید آن‌ها شک دارند؟ این عمل مردم را که داری می‌بینی ممکن است اطمینان دارد به بقاء، خیلی جاها ممکن است اطمینان دارند به بقاء، آخه پس شک ندارد که بگوید چون قبلاً بوده با این‌که من شک دارم واقعاً؛ چیزی پیدا شده که شک دارم ولی در عین حال مثلاً درب خانه‌شان بسته بوده فرض کنید مثلاً احتمال می‌دهد که یک باد آمده باز کرده باشد، یک چیزی پیش آمده باشد، یک حادثه‌ای که می‌تواند در را باز کند. این‌جا همین‌طور می‌گوید ان شاءالله بسته است یا نه، وقتی اطمینان دارد این‌کار را می‌رود و الا اگر اطمینان نداشت، شک داشت چنین کاری را نمی‌کند. پس ما احتمال می‌دهیم خیلی جاها که به حالت سابقه عمل می‌کنند، نه به خاطر این‌که شک دارند؛ به خاطر این‌که یک شرائط و خصوصیات و جیزهای مکتنف به او است که برای‌شان اطمینان حاصل بکند. این یکی.

س: این باعث می‌شود از محل نزاع خارج بشود، درست است؟

ج: بله؟

س: این باعث می‌شود ...

ج: پس این‌که داری می‌بینی یعنی توی کار مردم یک جاهایی احتمال می‌دهیم بر این اساس باشد. یک جاهایی احتمال می‌دهیم که درست است عمل می‌کنند ولی ممکن است بر اساس احتیاط باشد نه این‌که می‌گوید آن قبلیِ هست. احتیاط می‌کند. چون یک امر مهمی است برایش، می‌آید احتیاط می‌کند. مثل همین که پول می‌فرستد برای فرزندش که احتمال می‌دهد از دنیا رفته باشد یا فلان است، یک جاهایی هست که رجاء است یعنی چون می‌بیند احتمال وجود اگر باشد منفعت فراوانی برایش دارد و می‌ارزد که این ریسک را بپذیرد، به خاطر این این‌کار را می‌کند، نه این‌که می‌گوید چون قبلاً بوده پس حالا هم هست. فلذا اگر کسی اعتنا به حالت سابقه نکند او نکوهش نمی‌کند. یا اگر کسی احتیاط نکند ممکن است نکوهش نکند. از این جهت که بگویی من نمی‌دانم وظیفه‌‌ام را، فقط ممکن است به او بگوید که چه آدم بی‌رحمی هستی! خب شاید زنده باشد. نامردی مثلاً؛ نه این‌که هست. و ممکن هم هست که خیلی وقت‌ها روی غفلت است. اصلاً توی ذهنش نمی‌آید؛ در اثر انسی که دارد و یا به قول ایشان می‌گوید یک حالت احساسی برای انسان هست که همان جوری که قبل بوده همان‌جور هست دیگه.

س: این غفلتِ حلش چیه حاج آقا؟

ج: بله؟

س: این غفلتِ اگر عمومی بود شارع باید تنبیه می‌کرد، درست است؟

ج: یعنی چون غفلت دارد توی ذهنش شک پیدا نمی‌شود.

س: می‌دانم، به هر حال اگر این غفلت عمومی بود و همه‌ی موارد را ما با غفلت حل می کردیم کار تمام بود.

ج: بله، بله،

س: یعنی درواقع بعضی از این احتمالات این‌طوری است که چون در کنار سایر احتمالات هستند خدشه وارد می‌کنند و الا خودشان اگر تنها است غفلت ایجاد ...

ج: نه، غفلت است. یعنی بحیث که، مقصود این است که اگر از غفلت در بیاوریم او را عمل نمی‌کند.

س: باشد ولی اگر غفلت عمومی بود باز هم ؟؟

ج: خب اگر غفلت عمومی..، نه، ما نمی‌دانیم. می‌دانیم این غفلت عمومی نیست که، می‌گوییم، می‌دانیم ...

س: یعنی در کنار سایر احتمالات است.

ج: بله، در کنار، این عوامل چون وجود دارد و این احتمالات، این احتمالات وجود دارد که شاید براین اساس باشد بعضی‌ها؛ شاید بر آن اساس باشد، شاید ...، پس این مانع می‌شود از این‌که ما اعراض کنیم که در این مواردی که طبق حالت سابقه عمل می‌کنند براساس استصحاب کردن حالت سابقه باشد و این‌که حالت سابقه را حجت بدانند.

س: آخه می‌خواهم بگویم این لازم نیست؛ ما یک مقدار باید دقیق‌تر صحبت بکنیم. لازم نیست برای حجیت استصحاب حتماً ما به این نتیجه برسیم که برای این‌که حالت سابقه بوده؛ نه، اصلاً غفلت الان همین‌طور است. اگر ؟؟ غفلت عمومی بود ولو بنابر حالت سابقه نبود؛ غفلتاً همه‌شان این‌طور عمل می‌کردند. باز هم توی مسئله استصحاب حجیت را تمام می‌کرد.

ج: بابا می‌دانم، ما که این را نمی‌گوییم. ما داریم این‌جوری می‌گوییم دیگه، توی تقریر ما ...

س: آخه شما می‌فرمایید که ما باید این را ثابت بکنیم. لازم نیست ...

ج: کجا داریم این را ثابت می‌کنیم؟

س: لازم نیست این گزاره را ثابت بکنیم. ما عرض‌مان این است. لازم نیست ثابت بکنیم آن گزاره که حتماً عقلاء باید عمل بکنند به آن، به حالت سابقه ...

ج: نه آقای عزیز! نه، نه، نه،

س: نمونه‌اش غفلت ...

ج: غفلت فایده‌ای ندارد.

س: غفلت عمومی باشد فایده دارد دیگه ...

ج: فایده ندارد.

س: اِ! غفلت عمومی که خواندیم ؟؟

س: غفلت ؟؟ شاکّ نیست اصلاً ...

س: باشد؛ ولی همان جری عملی را دارد ...

ج: نه،

س: و غفلت عمومی دارد اگر شارع راضی نبود باید تنبیه می‌کرد.

س: ؟؟ اذا شککت؟

س: باشد، اصلاً معنایش استصحاب؟؟توی آن مسئله سؤال اصلی مشکل ما را حل می‌کند.

ج: ما این را می‌خواهیم بگوییم. می‌خواهیم بگوییم که اگر شک کرد کسی، در ظرف شکش که اگر یقین سابق داشت؛ بعد شک داشت، در حال شک عمل می‌کنم به حالت سابقه؟ می‌گوییم نه، ممکن است این عقلاء یک جاهایی که می‌بینید عمل می‌کنند برای این‌که غفلت دارد، اصلاً شکی برایش پیدا نشده ...

س: در نتیجه حاج آقا اطمینان دارد ...

ج: نه اطمینان دارد نه ظن دارد نه هیچی؛ غفلت دارد.

س: حاج آقا؛ کسی که می‌خواهد برود پیش دکتر؛ اصلاً غفلت دارد نسبت به ملکه طبابتش، اصلاً نسبت به این شکی ندارد.

ج: همین دیگه، این را داریم می‌گوییم.

س: نه، اطمینان دیگه نمی‌شود.

س: یعنی چی؟ وقتی که می‌گویید شاکی نیست یعنی چه؟ یعنی اگر، توی ارتکاز خودش که الان غافل است، در ارتکاز خودش می‌گوید ایشان بله، همین است. شکی اصلاً ندارد، غافل است.

ج: خیلی خب، غافل است. پس بنابراین می‌شود به عقلاء نسبت بدهیم؟ برای ما ثابت شد که عقلاء اگر یک حالت سابقه‌ای را می‌دانستند؛ بعد واقعاً شک کردند؛ یعنی غفلت نداشتند شک داشتند، یک عاملی پیش آمد، یک چیزی آمد که واقعاً شک دارند که آن باقی است یا باقی نیست؟ آیا در این‌جا هم واقعاً می‌گویند ما باید طبق حالت سابقه عمل کنیم و می‌کنند؟ یا نه، این‌جاهایی که طبق حالت سابقه عمل می‌کنند براساس این است که یک جاهایی اطمینان دارند، یک جاهایی احتیاط می‌کنند، یک جاهایی به رجاء و امید است این‌کار را می‌کنند چون یک منفعت محتمله مهمه‌ای در نظرشان هست و می‌بینند ریسک می‌ارزد یا غفلت دارند.

س: بعضی جاها انسداد ...

ج: یا به خاطر آن انس و آن عادتی است که دارند؟

س: بعضی‌ جاها هم از باب انسداد است حاج آقا، از باب این است که این‌ها طریق به واقع خیلی وقت‌ها ندارند؛ مجبورند ...

ج: احتیاط می‌شود دیگه،

س: می‌شود احتیاط؟

ج: بله،

س: نه، احتیاط که ؟؟ بین محذورین؟؟ احتیاط نیست؛ ممکن است بمیرد اصلاً، احتیاط نیست. ممکن است سالم بشود ممکن است بمیرد، منتها این‌جا اکثر احتمالاً و ظناً این است که این آقا تا حالا کارهایی که کرده درست عمل کرده، این احتیاط نیست. احتیاط در جایی است که یک طرفش ...

ج: خب ظن است دیگه، همان که آقای آخوند فرموده ...

س: نه، انسداد ...

ج: نه، می‌دانم، ظن شما خودتان دارید می‌گویید دیگه، دارید ...

س: ؟؟ آقای آخوند من ندیدم ها!

ج: دارید می‌گویید ظن ...

س: ؟؟

ج: نه، فرمود ظن، ظن منشأش چیه؟ حالا شما خودتان دارید می‌گویید. می‌گویید که دوران امر بین محذورین ولی این طرف مظنونش است.

س: ؟؟

ج: خب، این‌ها است. یا براساس مظنه‌شان عمل می‌کنند حالا چه مظنه شخصی است نوعیه، این است و کاری به این ندارند که چون شک دارم. ظن است، ظن اماره است برای‌شان، براساس اماره دارند عمل می‌کنند. یا اماره شخصی یا اماره نوعی، به خاطر این جهت است. این یک بیان است که این بیان به نظر ما درست است. و همه‌ی این مواردی که ایشان فرمودند. همه‌ی این مواردی که ایشان فرمودند واقعاً خیلی جاهایش خب اطمینان برایش بوده، ما احتمال می‌دادیم. این‌که فرمودند صَدیقش بوده؛ حالا هم کذا هست. عدوش بوده حالا هم ...، این برای این است که معمولاً مکتنف به این است که اگر عدو شده بود یک اماراتی، یک چیزهایی بود دیگه، و الا یک جایی واقعاً یک حالتی باشد که شک دارد، یک سخنانی از او مثلاً پخش شده، یا یک جاهایی...، خب کجا می‌گویند همین طور بر حالت سابقه هست؟ وقتی شک در رافع هست یعنی احتمال می‌دهد، یک حرف‌هایی از او دارد، کجا احتیاط نمی‌کنند؟ کجا می‌گویند حالت سابقه هست؟ و این مواردی هم که شاید فروخته، نمی‌دانم فلان؛ قاعده ید است. قاعده ید خودش من الانوارات العقلائیه هست، نه به استصحاب است. اما اگر ید هم نداشته باشید، شما یک جایی باید فرض کنید این‌ها نباشد. یا خیلی جاها اصالة الصحة هست. این پس یک تقریب که این‌ها مانع می‌شود از این‌که ما احراز کنیم وجود سیره را.

دو: تقریب ثانی و بیان ثانی این است که ما می‌دانیم؛ به وجدان خودمان، به چیز عقلاء که مراجعه می‌کنیم می‌بینیم هیچ جا نمی‌گویند چون قبل بوده؛ همه جا اگر از اجتهاد می‌گویی چرا این‌جور عمل می‌کنی؟ می‌گوید خب اطمینان دارم، یقین دارم. یا می‌گوید چرا این‌جور می‌کنی؟ می‌گوید خب احتیاط می‌کنم. می‌گویی چرا این‌کار را می‌کنی؟ می‌گوید خب با امید، تیر با تریکی می‌زنیم برای این‌که خیلی چیز است. یا نه....

س: این‌ها در فرهنگ؟؟ اطمینان، احتیاط و نمی‌دانم ...

ج: جابه‌جا مختلف است.

س: یکی از اعضای خلأ است یا نه، از قبل بالاخره یک چیزی بوده؟

ج: نه، مختلف است.

س: یک ارتباط أمایی به حالت سابقه دارند؟

ج: ندارند. گاهی هم البته، گاهی هم ممکن است آن جزء العله بشود برای مجموعه که اطمینان برایش می‌آورد.

س: توی همه‌شان قابل فرض است. آخه اصلاً نمی‌شود من دیدم حتی توی آن حالت غفلت یک چنین مجموعه انس دارد آن‌کار را می‌کند چرا کسی ...

ج: اصلاً توی ذهنش نمی‌آید غیر از این ...

س: بالاخره حاج آقا ...

ج: اصلاً توی ذهنش غیر از این نمی‌آید روی آن عادتی که دارد. مثل مثال می‌زنند دیگه، آدم روی عادتی که دارد لقمه را همین‌طور می‌گذارد این‌جا ...

س: بالاخره یک ...

ج: این عادت است.

س: بالاخره یک ...

ج: این عادت است.

س: عادت از یک مسئله‌ای نشأت می‌گیرد ...

ج: مسئله‌اش چیه؟ ما نمی‌دانیم. هر چی هست.

س: همان حالت سابقه است.

ج: نه، نه، چون تعارف بر این داشته این حالت برایش پیدا شده نه این‌که الان واقعاً شک می‌کند، در اثر یک رخدادی شک می‌کند آن حالت سابقه باقی هست یا باقی نیست؟ می‌گوید ان شاءالله باقی است. این‌جور نیست.

س: نه، بحث‌مان روی شک نیست ها! بحث‌مان روی شک نیست ها! بحث‌مان ...

ج: ما هم استصحاب مال موارد شک است. حرف سر این است. استصحاب یعنی اگر یقین سابق داشتی و بعد شک کردی؛ شاکی که وجود دارد حالت سابقه یا ندارد، بگویی که چون در سابق بوده، حالا یا چونش را هم نمی‌خواهد بگویی در سابق بوده، بگویی چون مقطوع بوده وجودش، چون وجودش مقطوع است من تا خلافش برایم ثابت نشود هر جا فارغی از این‌که یک چیزی موجود بوده به قول شهید صدر بقاء هم نمی‌خواهد بگویید.

س: چون لازم هست یا نیست الان؟

ج: این نه، این نیست.

س: چرا ما التفات را از علم سابق برمی‌داریم؟ ما التفات را از شک برمی‌داریم. می‌گوییم این شخص ملتفت به شکش نیست.

ج: خب مثل استصحاب نیست. استصحاب؛ بابا می‌خواهیم بگوییم قاعده‌ای داریم که اگر شک کردیم ...

س: شک موجود ملتفت نیست.

ج: یعنی چه شک موجود ملتفت نیست؟

س: کما این‌که علم دارد و ملتفت نیست. الان توی این فرض این آقا ...

ج: اِ! علمش که ملتفت است. می‌داند قبل بوده، ولی شک ندارد الان، اطمینان به بقاء دارد. یا نه، شاک است ولی عمل می‌کند از باب چی عمل می‌کند؟ نه این‌که می‌گوید هست. پس بنابراین بیان دوم هم همین است. بیان دوم هم این است که ما خودمان را که، کلاه خودمان را که قاضی قرار می‌دهیم می‌بینیم ما خیلی جاها که یقین قبل داشتیم بعد عمل می‌کنیم؛ نه برای این است که می‌گوییم چون قبل بوده پس حالا هم هست. تعبدی، گتره و گزاف، همین‌جوری، نه، برای این‌که خیلی جاهایش اطمینان داریم، به خاطر قرائنی که وجود دارد که آن باقی است. بعضی جاها هست که احتیاط می‌کنیم به خاطر همین جهت مثل مواردی که مثال زدند محقق خوئی، بعضی جاهایش به خاطر رجاء است، بعضی جاهایش اصلاً توی ذهن‌مان نیامده بود غیر از این؛ یا حتی اطمینان یا یقین داشتیم چون با التفات این چیزها برای انسان پیدا می‌شود. همان‌طور روی روال عادت این‌کار را کردیم. همان‌جور، خب وقتی می‌بینم در خودم این‌جوری است حکم الامثال فیما یجوز لا یجوز باید آن هم همین‌جور، آن هم همان‌جور، آن هم همان‌جور.

س: اگر توی آن مواردی که ما شک می‌کنیم؛ حاج آقا؛ ما اصل سؤال‌مان حل نشده ها! اگر توی مواردی که ما شک می‌کنیم و ارکان استصحاب بر ما تمام است کافّه‌ی عقلاء که در مرئی و منظر معصوم هم بودند؛ آن‌ها اصلاً شک نمی‌کنند و غفلتاً یک سیره‌ای را دارند. این حل می‌کند مسئله را یا نه؟ ببینید؛ تمام نکته‌ای که ما عرض‌مان است، چند مرتبه سؤال کردیم ...

ج: چنین چیزی وجود ندارد. ببینید؛

س: حالا داریم می‌گوییم حاج آقا؛ ما نمی‌خواهیم بگوییم وجود او، آن بحث اثباتی است. ما نمی‌خواهیم بگوییم وجود دارد یا نه؟ می‌خواهیم بگوییم فنی‌اش چه جوری است؟ اگر این مواردی که ما شک می‌کنیم، من که دقت می‌کنم می‌بینم کافّه‌ی عقلاء وقتی با این موارد مواجه می‌شوند غفلةً عمل می‌کنند ولو رکوع به حالت سابقه ندارند، اعتماد به حالت سابقه ندارند، همین طوری غریزی عمل ...

ج: یعنی اگر این‌جور بود ...

س: ؟؟

ج: بله، بله، آن بله، بله، ولی آن حالا می‌شود یک قاعده دیگری.

س: به هر حال مشکله‌ی ما را حل ؟؟

ج: نه، باشد، اشکال ندارد ولی چنین خلاف وجدان است.

س: باشد، ؟؟

ج: خیلی خب، آن اشکالی ندارد که آن ولی ...

س: ؟؟ می‌خواهم بگویم پس ؟؟

ج: نه، اشکال ...

س: تمام عرض ما توی این دو سه‌تا سؤال همین بود که ؟؟

ج: بله، آن‌که، مثل این‌که گفتیم اگر همه‌ی عقلای عالم، معمول عقلاء و عرف در یک مواردی هست که غیر فرد را فرد می‌بینند غفلةً...

س: خب همین را ؟؟

ج: آن‌جا که بارها غفلةً؛ مثل این‌که گفتیم یک مد طعام، معمولاً یک مد طعامی که می‌روند می‌خرند می‌دهند یک مد نیست چون خاک و خاشاک همراهش هست. ولی غفلت دارند از این جهت.

س: آن‌موقع ولو استصحاب نیست ولی مشکله‌ی ما را در باب استصحاب حل می‌کند.

ج: خیلی خب، اشکالی ندارد ولی چنین چیزی نیست که می‌گوییم همه‌ی این‌ها از غفلت دارند که، پس این‌که ما بگوییم در ظرف شک که غفلت نیست، استصحاب یعنی شک فعلی وجود دارد. می‌خواهیم چنین قاعده‌ای را اثبات بکنیم که در مواردی که یقین فعلی به تحقق یک امری است و شک فعلی نه تقدیری هم حتی، شک فعلی به یک امری است؛ در این موارد آیا سیره بر این است که بگوییم طبق حالت سابقه عمل کن با این‌که شک داری؟ می‌گوییم این برای ما ثابت نشده مثل سیره که شما می‌گویید. یا ثابت نشده به یک بیان...

س: یا عدمش ثابت شده،

ج: یا عدمش ثابت شده که نه، چنین چیزی نیست. که هر دوی آن درست است. یعنی به هر دو بیان می‌شود تمسک کرد. بله، و حتی این دوتا چیزی که مرحوم محقق خراسانی داشتند و محقق خوئی نداشتند. محقق خراسانی این را داشتند که ظن چه نوعی چه شخصی؛ براساس ظن نوعی یا ظن شخصی‌شان ممکن است عمل می‌کنند. ولی آقای خوئی این را نیاورده بودند. هم محقق سیستانی هم ظاهراً محقق... بعضی از محققین دیگر در انوار الاصول؛ این‌ها گفتند که تقریباً قریب به این مطلب که خب اگر براساس این عمل می‌کنند که ظن برای‌شان پیدا می‌شود یا ظن شخصی یا ظن نوعی و خب شارع هم ردع نکرده خب پس همین استصحاب است دیگه، اگر بر این اساس دارند عمل می‌کنند، بعدش شارع هم ردع نکرده، فلذا ایشان می‌گوید آقای خوئی این را حذف کرده، برای همین است. این را نیاورده برای همین است. چون این‌جا به آخوند اشکال می‌شود کرد اگر شما احتمال می‌دهید که این‌چنین است یا احراز کردید که این‌چنین است...

س: ظن است.

ج: بله، به حالت سابقه عمل می‌کنند، از باب ظن به بقاء.

س: نوعی یا شخصی؟

ج: نوعی یا شخصی.

س: نوعی درست است. نوعی اشکال وارد است. یعنی می‌گوید هر جا که این‌طور هست ظن نوعی پیدا می‌شود و این ظن نوعی هم ؟؟ اما اگر بگوییم نه، بگوییم این‌ها از باب ظن شخصی‌شان عمل می‌کردند استصحاب مدعای او اعم از این‌که ظن به حالت، بقاء حالت سابقه باشد یا نباشد؟ ظن نوعی خوب است اما ظن شخصی را جواب نمی‌توانند بدهند اشکال به آقای آخوند، آقای آخوند می‌گوید از باب این‌که من ظن شخصی برایم پیش آمده؛ شمای مدعی استصحاب می‌گوید حتی ظن بر خلاف هم داشته باشم استصحاب حجت است. این را ...، سیره‌ای که اثبات مدعای تام استصحاب را می‌کند این است. ظن نوعی خوب است. می گوید هر جا که این‌طوری باشد ظن نوعی به‌وجود می‌آید. خب مرحباً بناصرنا، ما هم می‌خواهیم همین را بگوییم. ردع هم نکردیم؟؟ ظن نوعی خوب است. اما ظن شخصی جواب نمی‌توانید بدهید به آخوند، این یک. ثانیاً عرض انسدادی که کردیم ما نمی‌خواهیم فقط استصحاب را در باب انسداد اثبات کنیم. استصحاب را می‌خواهیم درباب ؟؟ هم اثبات کنیم. خیلی از ظنونی که به آن عمل می‌کنند با یان‌که منسد هستند به واقع و الان کاری نمی‌توانند بکنند غیر از عمل به مظنه شخصی‌شان؛ عقل هم حکم می‌کند که می‌گوید به مظنه‌ات عمل کن! خیلی جاها این‌طور است. طرف دارد می‌میرد آقا می‌گوید چه‌کار کنم؟ دکتر آقا این‌جوری تشخیص داده، اکثراً هم درست بوده، می‌گوید حالا ان شاءالله که ما هم ادراک واقع می‌کنیم. بین صحت و موت است. محذورین است، احتیاط هم نیست ولی مظنه شخصیِ دارد به این عمل می‌کند. انسداد ...

ج: این مثال شما چه ربطی به استصحاب دارد؟

س: شک در طبایت ؟؟ به واقعش است دیگه.

ج: می‌دانم، آن اماره است دیگه، او از باب این‌که قول متخصص را حجت می‌دانند. طریق می‌دانند مثل ...

س: نه،این‌که تخصص‌اش الان هست یا نه دیگه، الان مظنه دارد که بله، هست. تا حالا هم هر کسی آمده شک کرده، به او اعتماد کرده یا نکرده ...

ج: حالا اطمینان دارد که، از باب این‌که اطمینان داری این هنوز علمش از بین نرفته.

س: نه، آن‌ها که هیچی؛ اصلاً آن‌ها هیچی، آن‌ها هیچی، از باب اطمینان ممکن است باشد، از باب این‌که غفلت ممکن است باشد، از باب رنج‌ها و احتیاط هم ممکن است باشد اما بعضی جاهااز باب انسداد است. این ؟؟ ظن شخصی ...

س: این ظن را جلسه قبل جواب دادید دیگه؟ همان جواب ...

ج: بله، حالا این، بله، حالا ان شاءالله دیگه وقت خیلی گذشته ...


و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین

Parameter:18780!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 44
تعداد بازدید روز : 530
تعداد بازدید دیروز :521
تعداد بازدید ماه جاری : 5753
تعداد کل بازدید کنندگان : 794054